آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1

چندین سال پیش که تازه حرکت در این مسیر زیبا را آعاز کرده بودم، با نوشته‌ای مواجه شدم، که خواندنش چنان وجودم را سرشار از وجد، شادی و آرامش نمود که تصمیم گرفتم در اولین فرصت این متن زیبا را تبدیل به فایل صوتی نمایم تا این احساس زیبا را با شما نیز شریک شوم.

من هر بار با شنیدن این متن، وارد مراقبه‌ای طولانی با خود می‌شدم، گویی درِ قلبم باز می‌شد و مرا به هماهنگی بیشتری با خودم می‌رسانید.

من آن را آرامش در پرتو آگاهی نامیدم.

پیشنهاد می‌کنم شما نیز‌، بارها به خودتان اجازه شنیدن این فایل را بدهید، اجازه بودن در احساسِ خوب، آرامش و رسیدن به هماهنگی.

زیرا وقتی به هماهنگی میان ذهنت و روح می‌رسی‌، به خدا وصل می‌شوی و این اتصال‌، در زندگی‌ات را به روی همه‌ی چیزهای خوب می‌گشاید.

یادتان باشد که احساس خوب داشتن از همه چیز مهم‌تر است.

سید حسین عباس منش


متن فایل صوتی آرامش در پرتو آگاهی با صدای استاد عباس منش:

قلبت را پاک کن، سلامت می‌کنم و آنجا که من و تو یکی هستیم را گرامی می‌دارم. آنجا که من و تو یکی هستیم‌، سکوت کن و دل بسپار،

چه اهمیت دارد که کیست که می‌گوید و کیست که می‌شنود؟
چه اهمیت دارد که من کجا هستم و تو کجا؟
چه اهمیت دارد که من به چه باور دارم و تو به چه؟
این‌ها همه قیل و قال‌های نفس توست، حال آن که خود متعالی تو می‌خواهد که آرام باشد.

بی هیچ نام، بی هیچ مکان، بی هیچ قبیله، بی هیچ قضاوت. آزاد و نا محدود، بی هر فرم و قالب.
این قید و بندهای زمینی را، این طبقه بندی‌های نفسانی را کنار بزن، نام را، مکان را، باور را و هر تفاوتی را با ذهنی آرام ‌، بنشین و بشنو.
می‌خواهم برایت بگویم و تو بشنوی‌،

بشنو و تجربه کن.
بیا از پیش داوری‌ها و حتی قضاوت‌ها رها شویم و فقط گوش کنیم. بیا باور کنیم که لزومی ندارد همیشه از خودمان دفاع کنیم.
بیا گوش دادن ساده را تجربه کنیم و رها شویم از قضاوت، رها شویم از هرگونه قبیله و طبقه‌، رها از باورهایمان و پاک از همه قالب‌هایی که محدودمان می‌کنند و تنها رها و آرام است که می‌شنود.

آرامش این برکه سبز را تجربه کن، بیا تا فقط گوش بدهیم و تجربه کنیم.
قلبت را پاک کن، اتفاقات خوب تنها وقتی از راه می‌رسند که قلبت را پاک کرده‌ای.

تو پاره‌ای از خدایی.
تو فرا تر از جسمت و فراتر از ذهنت، آگاهی هستی و آگاهی تو اصل توست. خود حقیقی توست. خود متعالی توست.

تو لایتناهی هستی و مقدس
آگاهی تو پاره‌ای از آگاهی همه جهان است.

پاره‌ای از خداست. خود خداست. مثل قطره‌ای از دریا، که پاره‌ای از دریاست. خود دریاست.
تو پاره‌ای از خدایی و من هم  و او که کنار تو نشسته است.

و او که آن سوی دنیاست و کهکشانی که آن سوی کیهان.

و تو پاره‌ای از من هستی و من پاره‌ای از تو  مثل دو قطره از دریا که هر دو دریا هستند. یکی هستند.
جایگاهی را ارج می‌نهیم و گرامی می‌داریم که من و تو یکی هستیم و خدا.

برای سه روز آینده:

• فقط برای سه روز با همه هستی یکی شو. همه هستی را پاره‌ای از وجود خودت ببین.

• فقط برای سه روز خودت را و همه را گرامی بدار، چون پاره‌ای از خودت، چون قلبت، چون پاره‌ای از خداوند.

• فقط برای سه روز با هر موجودی که روبرو می‌شوی این جمله را در ذهن تکرار کن:

او پاره‌ای از من است، پاره‌ای از خداست و ببین که عشق بی قید و شرط چگونه در وجود تو جاری می‌شود.


برای شنیدن سایر قسمت‌های آ‌رامش در پرتو آگاهی‌ کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • آرامش در پرتو آگاهی | قسمت ۱
    3MB
    4 دقیقه
  • داستان تولید آرامش در پرتو آگاهی
    0MB
    0 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

919 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «لیلا توسلی» در این صفحه: 1
  1. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 803 روز

    33ردپاروزشمار1403/9/8به نام خدای آرامش سلام به استادوکل همفرکانسهای سایت من به فایلهای پرتوآگاهی قسمتهای دیگه گوش کرده بودم که تا3روزآینده به همه ی موجودات نگاه کنیدکه همه ازیک انرژی هستیم.بله من این تمرین روانجام داده بودم . خیلی احساس عالی داره ،پیاده روی که میرم زیادگربه میبینم یابعضیهاباخودشون سگ دارندازدوردوستشون دارم چون مخلوق خداهستند.ولی برای نزدیک ولمس کردنشون واقعاچندشم میاداصلااحساس خوبی ندارم!ولی پرندهاروبوس هم میکنم،یاگوسفندهاروبزهاروبه خصوص بچه‌ها شون رودوست دارم لب ودهانشونوتومشتم بگیرم آخ چی کیفی داره! البته برای این نوع بازی باحیوانات کسی که نمیترسه کنارم باشه!امروزپیاده روی رفتم کناربزگراه نشستم وازدیدن ماشینهای کوچک،بزرگ قیمت بالاوقیمت پائین لذت میبردم که بارون تندی گرفت کنارخیابان زیردرخت توت که خیلی اوقات میرم پاش آب میریزم واونجادعامیکنم حسم به این محل خوبه نشسته بودم پرتوآگاهی روگوش میکردم داشتم خیس میشدم سریع رفتم زیرپل بزرگ ماشین رو،کلی موتورسوارهاهمه ازشدت بارون جمع شدن زیرپل مسافرای متروزیرسایه بانهاپناه برده بودن خیلی زیبابودواین فایل هم رویایی بودحال کردم ازاین همه برکات.خوب حالاازادامه سفرم بگم شیرازرفتیم باغ ارم خیلی قشنگ بودوچندتاهم نارنج که منتظرمابودن ازباغ ارم به همراه مابه سفرادامه دادند چقدرخوشمزه بودند پسرم میگفت: تاحالاهمچین نارنج تازه نخورده بودم عالی بود.کنارباغ دلگشاناهارخوردیم وعزیزدل وپسرم باهمسرش حافظیه رفتن منوپسربزرگترم باهم رفتیم کنار دروازه قرآن منتظربودیم غروب آفتاب بودخیلی قشنگ بودچندتاعکس وراهی اصفهان شدیم. سلام وعرض ادب به اصفهانی های عزیزشب دیروقت رسیدیم ازتوگوگل خانه پیداکردن شب اونجاخوابیدیم خانه ی خیلی تمیزعالی جای دوتاپارک ماشین داشت دمشون گرم همگی خوب استراحت کردیم چون واقعا تمیزبودهرکس هرجادوست داشت خوابیدمن که اصلاخوابیدن تواتاق خواب رودوست ندارم ازبس که خواب آلودبودم رفتم روتخت دونفره خودم تنهاکلی جارودراختیارگرفتم بدون چای وشام خوابیدم صبح سریع رفتم مغازه لوازم گرفتم آمدم باعزیزدلم وکمک عروس گلم هم ناهار،هم شام ،درست کردم به خاطرامکانات بود. وخانه راتحویل دادیم وآمدیم وپسرم یک ماموریت کاری داشت سریع انجام دادتمام.برای تفریح نقش جهان وچهل ستون رفتیم خیلی خوش گذشت برای ناهارپارک33پل ناهارخوردیم وگوشی پسرم ازجیب عروسم افتادتوی سرویس وگفتم الخیروفی ماوقع بعدعروس وپسرم به کلیسای وانک رفتن ومنوپسرم جداکنارخیابان توی ماشین منتظروعزیزدلم جداکنارخیابان منتظرچون اصلاجای پارک نبودفقط بایدپارکینگ میرفتی ولی توی همان کوچه های قدیمی منتظربچه هابودیم تااینکه روزدامن روشن خودش روجمع کردوکم کم جاشودادبه دامن مشکی پرستاره دوریکدانه ماه ،ومنوپسربزرگه به پسرکوچکم خبردادیم ماجلورفتیم.استادمن تصویرکوه صفه ی اصفهان روفقط توی رادیوآوای تلویزیون دیده بودم وحدودا،ده سال پیش باکاروان رفته بودم اصفهان چیزی ازاین کوه یادم نبود! جلورفتیم که دیدم چه کوه قشنگی نوشته کوه صفه حیف که بایدمیرفتیم همگی خسته شده بودیم وحال موندن نداشتیم ولی تاآزادراه اصفهان به قم فقط پشت سرم رونگاه میکردم تاجایی که کوه توی دیدم بودنگاه کردم آهنگ گوش میکردم واشک میریختم ازاین همه عظمت خدراسپاسگذاری میکردم وازخداخواستم به منم ماشین آروی بده ،میخوام مسافرت دوردنیابه راحتی برم !وبعدبچه هاگفتن :دیشب هم شماخواب بودی ازهمینجاردشدیم منی که اصلاتوماشین نمیخوابم اون لحظه خوابم برده اینم ازسفراصفهان وتاشب به حول قوه ی الهی رسیدیم قبل از سمنان وتوماشین خوابیدیم وصبح به سمت دامغان راه افتادیم ودخترخواهرم توی دامغان مشاوره دارد . به دیدنش رفتیم، سلام به دامغانیهای عزیز بابستنیهای خوشمزشون بستنی خوردیم وراه افتادیم تاکنارنهرآب زیدرچقدرزیبابودناهارخوردیم وبچه هاماهی گرفتن دلشون نیومدبکشندبازتوی آب رهاکردن وراه افتادیم به سمت شهرعزیزخودمان مشهدمقدس السلام علیک یاشمس الشموس یاانیس النفوس السلام علیکم ورحمته الله وبرکاتُ ودست حق یارتون تافرداشب خدانگهدارامروز8آذرتولدپسردومم است خیلی خوشحالم خدایاازاین هدیه های الهی سپاسگذارم تاابدهاتوراشکرمیگویم بابت 4تاپسرم عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: