آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1

چندین سال پیش که تازه حرکت در این مسیر زیبا را آعاز کرده بودم، با نوشته‌ای مواجه شدم، که خواندنش چنان وجودم را سرشار از وجد، شادی و آرامش نمود که تصمیم گرفتم در اولین فرصت این متن زیبا را تبدیل به فایل صوتی نمایم تا این احساس زیبا را با شما نیز شریک شوم.

من هر بار با شنیدن این متن، وارد مراقبه‌ای طولانی با خود می‌شدم، گویی درِ قلبم باز می‌شد و مرا به هماهنگی بیشتری با خودم می‌رسانید.

من آن را آرامش در پرتو آگاهی نامیدم.

پیشنهاد می‌کنم شما نیز‌، بارها به خودتان اجازه شنیدن این فایل را بدهید، اجازه بودن در احساسِ خوب، آرامش و رسیدن به هماهنگی.

زیرا وقتی به هماهنگی میان ذهنت و روح می‌رسی‌، به خدا وصل می‌شوی و این اتصال‌، در زندگی‌ات را به روی همه‌ی چیزهای خوب می‌گشاید.

یادتان باشد که احساس خوب داشتن از همه چیز مهم‌تر است.

سید حسین عباس منش


متن فایل صوتی آرامش در پرتو آگاهی با صدای استاد عباس منش:

قلبت را پاک کن، سلامت می‌کنم و آنجا که من و تو یکی هستیم را گرامی می‌دارم. آنجا که من و تو یکی هستیم‌، سکوت کن و دل بسپار،

چه اهمیت دارد که کیست که می‌گوید و کیست که می‌شنود؟
چه اهمیت دارد که من کجا هستم و تو کجا؟
چه اهمیت دارد که من به چه باور دارم و تو به چه؟
این‌ها همه قیل و قال‌های نفس توست، حال آن که خود متعالی تو می‌خواهد که آرام باشد.

بی هیچ نام، بی هیچ مکان، بی هیچ قبیله، بی هیچ قضاوت. آزاد و نا محدود، بی هر فرم و قالب.
این قید و بندهای زمینی را، این طبقه بندی‌های نفسانی را کنار بزن، نام را، مکان را، باور را و هر تفاوتی را با ذهنی آرام ‌، بنشین و بشنو.
می‌خواهم برایت بگویم و تو بشنوی‌،

بشنو و تجربه کن.
بیا از پیش داوری‌ها و حتی قضاوت‌ها رها شویم و فقط گوش کنیم. بیا باور کنیم که لزومی ندارد همیشه از خودمان دفاع کنیم.
بیا گوش دادن ساده را تجربه کنیم و رها شویم از قضاوت، رها شویم از هرگونه قبیله و طبقه‌، رها از باورهایمان و پاک از همه قالب‌هایی که محدودمان می‌کنند و تنها رها و آرام است که می‌شنود.

آرامش این برکه سبز را تجربه کن، بیا تا فقط گوش بدهیم و تجربه کنیم.
قلبت را پاک کن، اتفاقات خوب تنها وقتی از راه می‌رسند که قلبت را پاک کرده‌ای.

تو پاره‌ای از خدایی.
تو فرا تر از جسمت و فراتر از ذهنت، آگاهی هستی و آگاهی تو اصل توست. خود حقیقی توست. خود متعالی توست.

تو لایتناهی هستی و مقدس
آگاهی تو پاره‌ای از آگاهی همه جهان است.

پاره‌ای از خداست. خود خداست. مثل قطره‌ای از دریا، که پاره‌ای از دریاست. خود دریاست.
تو پاره‌ای از خدایی و من هم  و او که کنار تو نشسته است.

و او که آن سوی دنیاست و کهکشانی که آن سوی کیهان.

و تو پاره‌ای از من هستی و من پاره‌ای از تو  مثل دو قطره از دریا که هر دو دریا هستند. یکی هستند.
جایگاهی را ارج می‌نهیم و گرامی می‌داریم که من و تو یکی هستیم و خدا.

برای سه روز آینده:

• فقط برای سه روز با همه هستی یکی شو. همه هستی را پاره‌ای از وجود خودت ببین.

• فقط برای سه روز خودت را و همه را گرامی بدار، چون پاره‌ای از خودت، چون قلبت، چون پاره‌ای از خداوند.

• فقط برای سه روز با هر موجودی که روبرو می‌شوی این جمله را در ذهن تکرار کن:

او پاره‌ای از من است، پاره‌ای از خداست و ببین که عشق بی قید و شرط چگونه در وجود تو جاری می‌شود.


برای شنیدن سایر قسمت‌های آ‌رامش در پرتو آگاهی‌ کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • آرامش در پرتو آگاهی | قسمت ۱
    3MB
    4 دقیقه
  • داستان تولید آرامش در پرتو آگاهی
    0MB
    0 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

919 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «طیبه» در این صفحه: 4
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 719 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    آرامش در پرتو آگاهی قسمت یک

    گوش کن

    چقدر خدا دقیق و حساب شده هست، دقیقا مرتبط با موضوعی که دیشب باهم قرار داشتیم و با خدا صحبت کردیم دقیقا بهم گفت تو فقط گوش کن

    اول از این فایل بگم که چجوری شد هدایتم کرد سمتش

    من داشتم آشپزخونه رو مرتب میکردم حدود ساعت 3:30 بعد از ظهر بود ، گفتم خدا چی میخوای بهم بگی از صحبتای استاد عباس منش ، مثل همیشه رندم گالری گوشیمو که تمامش فایلای آگاهیه بالا پایین زدم و روی یکیشون نگه داشتم وقتی باز شد

    متحیر شدم

    گریم گرفت چشمام پر اشک شد

    آنجا که من و تو یکی هستیم ،سکوت کن و دل بسپار

    می‌خواهم برایت بگویم و تو بشنوی‌

    بیا گوش دادن ساده را تجربه کنیم

    و تنها رها و آرام است که می‌شنود

    قلبت را پاک کن، اتفاقات خوب تنها وقتی از راه می‌رسند که قلبت را پاک کرده‌ای

    اینو دقیقا دیشب خدا بهم گفت

    من اومدم تا باهاش حرف بزنم حدود ساعت 1 به بعد بود

    نمیدونستم چی باید بهش بگم ، نمیدونم چرا از وقتی شبا تصمیم گرفتم که باهاش قرار بذارم و باهم حرف بزنیم و از روزی که شروع کردم قدم بردارم

    گفتم خدا موضوع هر شبمون برای صحبت کردنو خودت تعیین کن ،تو بگو باید درمورد چی باهم حرف بزنیم

    امشب که خواستم بشینم ،قبلش چراغ اتاقمو خاموش کردم و نشستم هی منتظر بودم که بگه چیکار کنم ؟قرآن بخونم یا صحبت کنم

    چی بگم ؟

    که وقتی داشتم هی سوال میپرسیدم و منتظر موضوع صحبتمون بودم شنیدم گوش کن

    برای چی میخوای صحبتمون موضوعی داشته باشه ، گوش کن به من ،همین که اومدی با من حرف بزنی ، ساکت باش و گوش کن

    بشین و فقط به صداهای اطرافت گوش بده

    گوش بده تا صدامو بشنوی

    بار ها و بارها میشنیدم گوش کن

    تا میومدم که حرفی بزنم میشنیدم نه ساکت باش و گوش کن

    هیچی نگو و گوش کن

    و من سعی میکردم از فکرمم چیزی نگذره ،با اینکه سخت بود ولی تلاشمو میکردم تا فقط گوش بدم

    وقتی گوش میدادم صدای رد شدن هواپیما ،صدای ماشینا ،صدای موتور و کامیون و جارویی که به روی زمین کشیده میشد که تمیز بشه زمین یا صدای نفسم و حرکت دست و صدای کولر و …

    که وقتی گوش دادم و گوش دادم آروم شدم و حس کردم باید حرف بزنم

    بازم نمیدونستم چی بگم فقط گفتم، خدا تو بهتر از من میدونی چی برای من خوبه و یهویی دیدم دارم‌ گریه میکنم

    و میگم من که هیچی نیستم هرچی فکر میکنم ، چی دارم که بگم من اینو دارم ، هرچی فکر میکنم میبینم چیزی ندارم که بگم دارمش

    کمکم کن بگذرم از چیزهایی که برای من نیستن و هنوز وابسته شونم و این منو از تو دور کرده

    و نمیذاره بیشتر باهات حرف بزنم

    ولی یه چیز دارم که همه دارایی منه و اونم تویی خدا

    همینجور میگفتم و گریه میکردم

    و یهویی رفتم تو گوگل نوشتم که آیه های مربوط به شب حرف زدن با خدا میخواستم ببینم که اگر من الان بخوابم و موقع اذان صبح خوابم ببره و من الان حرف زدم با خدا ،میشه ؟ یا باید موقع اذان صبح بیدار باشم و فقط اونموقع میشه صحبت کرد

    و میدونم که اینا نجواهای ذهنم بودن که مانع از حرف زدنم با خدا بشن

    که یاد یه آیه افتادم که میگفت حتی اگر نتونستین بیدار بمونید چند لحظه خدارو یاد کنید هم میشه ، دقیق خود آیه رو یادم نیست هرچی گشتم تا اینجا بنویسمش نتونستم پیداش کنم

    تا جایی که یادمه نوشته بود اگر یاد خدا کردید و اشک در چشماتون جاری شد حتی اونم حساب هست مهم یاد کردن خداست

    وقتی تو گوگل نوشتم و هدایت شدم به یه صفحه ای

    یه متنی آورد و خوندمش

    نوشته بود

    شخصی آمد خدمت امام صادق و از تجار بود و تقریباً بازنشسته شده بود. گفت یابن رسول الله! من می‌خواهم کارم را رها کنم و گوشه‌ نشین شوم و مشغول عبادت شوم. امام صادق«سلام‌الله‌علیه» سه مرتبه فرمودند: «عَمَلُ الشیْطَان‏»

    این الهام شیطان است

    در مورد یه موضوعی یادم افتاد که از خدا سوال کرده بودم ،با این متن متوجه شدم نجوای ذهنم بوده و نباید توجهی بهش بکنم

    و وقتی داشتم میخوندم چشمام سنگینی کرد و خوابم برد

    قبل خواب گفتم خدا اگه خوابم برد و اذان گفت بیدارم میکنی ؟؟؟؟؟

    نمازمو بخونم

    و بعدش سپاسگزاری کردم و خوابیدم

    و وقتی یهویی بیدار شدم ، انگار یکی با ملایمت بیدارم کرد و انقدر آروم بودم که دیدم اذان گفته و نمازمو خوندم و دوباره خوابیدم

    امروز از صبح تا شب کارای نقاشی و کارای دیگه که باید انجام میشد رو انجام دادم

    شب مهمون داشتیم و مادر بزرگم اومده بود

    مادرم براش پتویی که از کربلا گرفته بود رو داد و بعد به من گفت برو عروسکی که تو سفره حضرت رقیه انداخته بودن و بهمون دادن بیار آنا ببینه

    وقتی آوردم مادربزرگم انقدر قربون صدقه عروسکو رفت که گفت چقدر گوچولو هست و خیلی خوشش اومد

    شنیدم باید بهش بدی

    ولی تو اون لحظه بین دلم و ذهنم درگیری بود

    ذهنم میگفت نه اون برای تو هست چرا بدی به مادر بزرگت بعدشم تو دوستش داری ،نمیخواد بدی

    ولی سه حسی هم که صداش بلند تر بود میگفت حالا وقتشه ببینم میتونی از چیزی که دوستش داری بگذری بهش بدی

    دیدم مادر بزرگم گفت کاش یکیم برای من میگرفتی

    به خودم گفتم طیبه حالا وقتشه ، اولا تو هیچی نداری هرچی داری از خداست

    هر وقت بخواد ارت پس میگیره

    و یادت باشه تو از این دنیای مادی بری جهان آخرت هیچ کدوم از اینارو نمیتونی باخودت ببری

    الان باید بگذری ازش

    الان باید درست رو درست پس بدی

    که خدا ببینه که از چیزی که دوستش داری گذشتی

    و من بازم به خودم تکرار کردم طیبه برای تو نیست پس برای خدا رو به خود خدا برگردون

    و من سریع گفتم مادربزرگ میخوای برش دار

    گفت نه یکی دارین

    گفتم نه هم مامان عروسکو به من داد هم خواهرم من دو تاشو دارم یکی شو بردار برای تو

    خیلی خوشحال شد و گذاشت تو کیف دستیش

    اونجا بود که فهمیدم باید یاد بگیرم از بهترین و دوست داشتنی ترین چیزهایی که دارم باید بگذرم

    امروز وقتی به آخر این فایل گوش دادم تصمیم گرفتم که از این به بلد هرچی دیدم به خودم تکرار کنم

    او پاره‌ای از من است، پاره‌ای از خداست و ببین که عشق بی قید و شرط چگونه در وجود تو جاری می‌شود

    از امروز به بعد سعی میکنم تمرین کنم

    چند روز پیش درخواستی داشتم که خدا با این فایل و این جمله راهشو بهم نشون داد

    من این فایل رو بارها گوش داده بودم ولی امروز تازه شنیدمش تازه درکش کردم تک تک جملاتش رو

    البته جملاتی که باید یاد میگرفتم در مداری که درش هستم رو

    بی نهایت از خدا سپاسگزارم و برای تک تکتون عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت از خدا میخوام

    عشق براتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 719 روز

    به نام ربّ

    سلام با بینهایت عشق

    33. امروز دومین باره میام رد پای روز شمار تحول زندگیم از روز سی و سه رو مینویسم

    اومدم قدرت خدا رو برای شما هم بنویسم که باز هم بهم نشون داد

    هر لحظه داره نشونم میده

    تا باورم بهش تقویت بشه و کمکم میکنه

    من هر روز صبح که بیدار میشم میگم خدایا امروز روز شگفتانه ترین های من هست که تو بهم عطا میکنی

    غروب که بعد نوشتن درمورد نهج البلاغه و رد پای این روزم نوشتم و اینکه گفتم چیکار کنم نقاشیمو خراب کردم ؟

    عجیب

    عجیب رو برای این نوشتم که به حرف خودم که گفتم خراب شد نوشتم الان درک کردم خدا میخواست با خراب نشون دادن از نظر من بهم بگه حرفاشو

    من بعد نوشتن رد پام خواستم دوباره زمینه نقاشیمو مثل قبل که مشکی بود رنگش کنم و آسمون آبی دوباره مشکی بشه چون کل آسمونو رنگ سبز برگ درخت شده بود و من به نظرم خراب کرده بودم نقاشیمو

    بعد نشون مادر و خواهرم دادم گفتن عالی شد خیلی بهتر از زمینه مشکی شده

    بعد من اومدم دوباره بهش شاخه اضافه کردم و وقتی تموم شد عکسشو گرفتم و داشتم نگاه میکردم یهویی دوتا قلب به چشمم خورد که با شاخه و تنه درخت بوجود اومده بود

    یهویی به طرح اصلیم که با خط و خطوط انگشتام رسم کرده بودم نگاه کردم دیدم وای دقیقا دو تا قلب داره و یکیشو قبلا خواهرم وقتی تابلو رو نشونش دادم دیده بود

    وقتی دیدم گفتم تشکر خدا جونم این همه رنگ کردم خراب کردم دوباره رنگ کردم تا به این برسم به طرح اصلی خود ایده تو که بهم گفتی

    بعد آبجیم اومد دید گفت طرح حیوانات که قبلا کشیدی خیلی خاص تر از این بود طیبه

    گفتم اینم خاصه ولی چون من نقاشیمو خوب تمرین نکردم و خودآموز یاد گرفتم الان خدا با این طرحش حتما بهم میگه که از این به بعد طرحایی که میده سخت تر میشه و خاص تر ، پس تلاشمم باید بیشتر کنم برای یاد گیری نقاشی

    و من سپاسگزارشم که بهم کمک میکنه وقتی میگم خدا خودت رنگش کن واقعا حواسم میره به گوش دادن به فایلای صوتی استاد یا صدای ضبط شده خودم و یهویی که تموم میشه میبینم خدا چقدر قشنگ نقاشیامو چیده

    و من باز هم میدونم این نقاشیمم مثل قبلی بینظیر و فوق العاده میشه

    خدایا شکرت

    و دوباره قدرتشو نشونم داد که قدرتمند ترین خالق هست و صاحب اختیار من که همه کار برام انجام میده نقاشیمو کمک میکنه ،به باورای خوب و قدرتمند ساختن‌کمک میکنه ،عشق هر لحظه دارم و سلامتی دارم ثروت دارم خدایا بینظیره همه چی فوق العادست

    خدایا سپاسگزارم ازت

    برای همه دوستان و استاد و خانم شایسته عزیز بی نهایت عشق ، بینهایت ثروت و بینهایت سلامتی و آرامش و شادی و بهترین ها از خدا براتون میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 719 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق

    33. روز سی و سوم از روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    خدا با این کاراش عجیب آرومم میکنه با نشون دادن قدرتش

    چند روزی بود ته دلم میگفتم یعنی کی میشه نهج البلاغه رو بخونم

    و ببینم نامه 31 امام علی رو

    خونمون یه نهج البلاغه داشتیم ،از وقتی سال 94 مهاجرت کردیم برای زندگی کردن اومدیم تهران

    از اون موقع یه کارتن کتاب اشتباهی رفته بود انبار و من نرفته بودم بردارمشون

    تو این سالا بارها دنبال نهج البلاغه میگشتم که بخونمش ولی نرفتم از بیرون بگیرم کتابشو

    الان که آگاه شدم میدونم که اونموقع در مداری نبودم که بخونم نهج البلاغه رو

    امروز خواهرم اومد خونمون و مادرم گفت از انباری وسیله بیارین منم گفتم بریم ببینیم چی دارم اگه نمیخواستم اونارو هم بدم برن که انباری رو خالی کنم مثل اتاقم

    از وقتی قانون خلا رو فهمیدم و نگه نداشتن وسیله هایی که استفاده نمیشن، چند ماه پیش همه رو دادم به کسانی که لازمش داشتن و میتونستن استفاده کنن

    بعد ما رفتیم انبار من چند تا کارتن برداشتم دیدم یکی سنگینه بازش کردم دیدم یه عالمه کتاب

    گفتم وای کاش نهج البلاغه اینجا بود

    بعد که آخرای کارتن و نگاه کردم دیدم اونجاست

    برداشتم آوردم خونه و بعد چون من دیشب نقاشیمو خراب کرده بودم واقعا نمیدونستم چطوری رنگش کنم یه تابلو رو ده روزه شروع کردم و هنوز نتونستم تکمیلش کنم ،چون خود آموز پیش رفتم نقاشی رو

    یه سری چیزارو بلد نیستم و همیشه از یوتیوب به فیلمای نقاشای خارجی نگاه میکردم مثلا چجوری چمن میکشن ،یا ابر کشیدن و بال پرنده و چیزای دیگه

    بعد من اون تابلویی که با انگشتای دستم خط و خطوطشو کشیدم و تو یه تابلوی دیگه هر چی از اون خطا دیدم گذاشتم یکی یکی کنار هم و یه تابلو شد ولی جای خالی زیاد داشت و یه درخت وسط داشت

    من چندین بار رنگش کردم دیدم درست نمیشه دیشب تصمیم گرفتم آسمونشو آبی رنگ کنم و بزگ بکشم برای درختش

    امروز صبح که بیدار شدم شروع به کار کردم تا یک ساعت پیش که باز مجدد خرابش کردم

    هر بار میگفتم باشه اشکالی نداره دارم تجربه کسب میکنم و یاد میگیرم ،دارم پیشرفت میکنم یه قدم به بهترین نقاش نسبت به دیروزم دارم تبدیل میشم

    بعد در همین حین باز از خدا سوال میکردم خدایا چیکار کنم بعد برگای درختو کشیدم دیدم باز انگار خراب شد اومدم نشستم و نهج البلاغه رو برداشتم

    یه لحظه گفتم خدایا چی باید یاد بگیرم راهنماییم کن چیکار کنم نقاشی رو واقعا هیچی بلد نیستم ولی تو کمکم کن یاد بگیرم تو نقاشیمو تکمیل کن

    اینم ته دام گفتم که کلی بهم بگو درمورد چیزای دیگه خواسته های دیگه ام هم بگو

    بعد شانسی یه صفحه رو باز کردم

    صفحه 520

    نوشته بود مراحل خودسازی

    اخلاق اجتماعی

    و شتاب در تربیت فرزند

    این سه تا مورد تو صفحه ای بود که برام باز شد شروع کردم به خوندن

    نوشته بود پسرم ! همانا تو را به ترس خدا سفارش میکنم ،که پیوسته در فرمان او باشی و دلت را با یاد خدا زنده کنی و به ریسمان او چنگ زنی چه وسیله ای مطمئن تر از رابطه تو باخدا ست؟ اگر سر رشته آن را در دست گیری

    و در ادامه نوشته بود

    در دیار و آثار ویران رفتگان گردش کن و بیندیش که آنها چه کردند ؟

    از کجا کوچ کرده و در کجا فرود آمدند ؟

    از جمع دوستان جدا شده و به دیار غربت سفر کردند ، گویا زمانی نمیگذرد که تو هم یکی از آنانی !

    در مورد اخلاق اجتماعی که خوندم نوشته بود

    به نیکی امر کن و خود نیکوکار باش ، و با دست و زبان بدیها را انکار کن

    اینجا که رسیدم یادم افتاد امروز من یه کاری کردم که درست نبود بگم به یکی از نزدیکانم باید مادرش میگفت بهش تا اصلاح کنه نه من

    سعیمو میکنم دیگه تکرار نشه

    در دعا با اخلاص پروردگارت را بخوان ، که بخشیدن و محروم کردن به دست اوست ، و فراوان از خدا درخواست خیر و نیکی داشته باش

    اینو خوندم یاد خواسته ام و خواسته هام از خدا افتادم که نقاشیم الان خراب شد چجوری رنگش کنم اینو بهم نشونه داده بودی از اون عکس درخت و اسم درختش هم از قرآن بهم گفتی که شجره طیبه ،درخت پاکیزه باشه

    این الان خراب شد چجوری رنگش کنم خدا ؟واقعا بلد نیستم تو که نقاش ترینی و این جهان هستی رو با همه راه و روشای خاص و نابت طراحی و نقاشی کردی یادم بده

    وقتی داشتم اینا رو میگفتم ،میگفتم میدونم باید تلاش کنم هرچقدر رنگ کنم رنگ میکنم تا بالاخره یه تابلوی خاص بشه و بفرستمش به نمایشگاه

    بعد که داشتم میخوندم میگفتم برم نامه 31 امام علی رو ببینم کجاست که از استاد عباسمنش شنیده بودم فایلشو که توضیح میداد

    بعد رفتم تو فهرست مطالبش دیدم نوشته نامه 31 صفحه 519

    وای من اینو دیدم گفتم خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    قدرت یعنی این

    قدرتتو چقدر داری درست جایی نشونم میدی که اولین بار کتاب نهج البلاغه رو باز کردم بخونم

    این یه نشونه و شگفتانه بزرگ خدا برای من هست برای کل زندگیم که یاد بگیرم رهاتر باشم

    منی که در خیالم بود میگفتم نهج البلاغه رو باز کردم اول برم سراغ نامه 31 نگو داشتم صفحه دوم نامه 31 رو میخوندم

    اینو دیدم متحیر شدم از این همه بزرگی و عظمت

    یاد اون روزی افتادم که به فایل استاد عباسمنش در مورد رسالت من گوش میدادم و اونجا گفتن که هرچی از قبل داشتی بریز بیرون از فکرت

    و قرآن رو باز کن و بخون و از خدا هدایت بخواه

    من اون روز که قرآن و خواستم باز کنم گفتم خدایا آیه ای نشونم بده که از هدایت باشه و همینطور شد

    و الان که من بار ها میخواستم نهج البلاغه رو شروع کنم به خوندن و از خدا میپرسیدم خدایا کی وقتش میرسه من بخونمش

    و سعی کنم عمل کنم به حرفای امام علی

    امروز وقتش فرا رسید و دقیقا وقتی از خدا خواستم کمکم کنه و اینکه درمورد نقاشیم یا یه موضوع دیگه که مد نظرم بود چیکار کنم

    و صفحه 520 باز شد و نگو داشتم نامه 31 امام علی رو میخوندم و خبر نداشتم تا اینکه آگاهانه رفتم دیدم بله خود نامه 31 رو دارم میخونم

    و فقط یه چیز میتونم بگم

    قدرت خدا

    نیروی هدایتگری که از یه کتاب 745 صفحه ای درست نامه 31 رو برام باز کرد که من همیشه بهش فکر میکردم که اولین کاری که نهج البلاغه رو برمیدارم بخونم اینه که اول نامه 31 رو بخونم بعد از اول شروع کنم

    و من اون خواسته ام یادم رفته بود و یه وقتایی که بهش فکر میکردم همینجوری گذرا رد میشدم میگفتم هر موقع مثل قرآن خوندم وقتش برسه میخونمش و سپاسگزاری میکردم از خدا و وقتی از خدا خواستم کمکم کنه و باز کردم دقیقا همون نامه 31 بود

    الان که دارم مینویسم گریم گرفت

    مثل برق یادآوری شد برام که :

    طیبه تو از خدا همه چی که خواستی و نوشتی بهش میرسی ، مثل الان که خواستی کتاب نهج البلاغه رو باز کنی گذرا دو تا خواسته ات از دلت گذشت

    و خیلی خواسته های دیگه ات

    ببین گفته بودی و خواسته بودی که اولین کاری که میکنی نامه 31 رو بخونی

    و رها بودی و نچسبیده بودی به خواسته ات و وقتی کتاب رو به دست گرفتی باز هم رها بودی و نخواستی که اول بگردی دنبال نامه 31

    درسته وقتی از انباری آوردم باز تو دلم گفتم یادم باشه نامه 31 رو بخونم ولی باز نکردم آوردم گذاشتمش اتاقم تا بعد نقاشی نگاه کنم

    رها بودن یعنی این هر چقدر داره میگذره خدا بیشتر یادم میده که چجوریه رها بودن رو یاد بگیرم

    یاد حرف استاد افتادم که تو یکی از فایلا میگفت تو مصاحبه از استاد که گفت هر چقدر به خواسته هام رسیدم رهاتر شدم

    چند ماه پیش من هی میخواستم یاد بگیرم رهایی یعنی چی اصلا ولی خدا جوری داره با نشونه هاش یادم میده که ذره ذره دارم این تکامل و با لذت طی میکنم

    یعنی اینکه خدا چگونگی رو ببین چقدر خوب برات انجام داد ، ببین چقدر خوب برات چید تا تو وقتی انگشتتو بردی سمت صفحه ای تا بازش کنی تو رو جوری هدایت کرد تا صفحه نامه 31 رو باز کنی

    این دقیقا برای همه خواسته هات ،هرچیزی که از خدا خواستی صدق میکنه و بدون که بهشون میرسی و خیلی راحت مثل همین الان خیلی ساده و بدون هیچ گونه چسبیدن به خواسته ای بهش میرسی

    چقدر من این نشونه خدا رو برای همه کارام تو زندگیم همه خواسته هام تو زندگیم دوست داشتم

    وای که چقدر کیف داره که خدا بهم فهموند که طیبه همون صفحه که خوندی نوشته که در دعا با اخلاص پروردگارت را بخوان …

    یاد سوره حمد افتادم

    که تو یکی از تفاسیر ،سوره حمد رو ، چند ماه پیش رفتم بخونم که تو خونمون داشتیم

    نوشته بود هنگامی که بنده میگوید : بسم الله الرحمن الرحیم

    خدا میفرماید :

    بنده ام به نام من آغاز کرد و برمن است که کارهای او را به آخر برسانم و در همه حال او را پر برکت کنم

    و در آخر نوشته بود

    که آخر سوره بود

    خداوند میگوید :

    این خواسته بنده ام بر آورده است ، و او هرچه میخواهد از من بخواهد که من اجابت خواهم کرد ، آنچه امید دارد به او میبخشم و از آنچه بیم دارد ایمنش می سازم

    من اون روزی که تفسیر رو میخوندم بارها اشک میریختم و میگفتم ببین چقدر خدا خوبه همه چی بهمون میده در صورتی که امید داشته باشیم و ازش میخواستم یادم بده چجوری امیدمو بهش تقویت کنم و تسلیم و رهابودنو یاد بگیرم و خواسته هام با اخلاص باشه ؟

    ولی درست قوانین و درک نکرده بودم یه سری ترسایی داشتم درمورد خواسته هام از خدا

    الان که یاد اون روز میفتم میبینم چقدر به نسبت اون روز که یه سری ترس داشتم و بیقراری میکردم درمورد خواسته هام ،دیگه اون ترسارو ندارم

    و به خدا سپردمشون خواسته هامو

    و چقدر امروز برای من پر معنی بود این نشونه خدا

    که دلمو آروم تر کرد که راحت و آسوده باش من چگونگی رو مثل الان خیلی خوب بلدم

    تو فقط سعی و تلاشتو ادامه بده و حتی رنگ کردن نقاشیت رو هم بسپر به خودم آخرش ناب ترین میشه

    عشق رو بسپر به خودم ،سلامتی رو بسپر به خودم ، آرامش و شادی رو ثروت رو همه چیزو بسپر به خودم که قشنگ برات یکی یکی میچینمشون

    چقدر من آرومم خدایا شکرت میکنم سپاسگزارم ازت که این گنج نهج البلاغه رو بهم هدیه دادی

    به همراه قرآن

    تلاشم رو میکنم هم بخونمشون هم عمل کنم به آگاهیاشون از این بعد بعد

    خدایا شکرت

    و در اینجا که خانم شایسته نوشتن :

    برای درک خودت و درک حضورت در اینجا و در این لحظه که‌، این جملات را می‌خوانی و می‌توانی برکات وصل شدن به این نیرو را به یاد بیاوری و بشماری.

    نیروی خیال‌، ذات راستین‌ ماست.

    اتصال به این نیرو، برای خلق جهان دلخواه‌مان کافی است.

    پس به جای کناره‌گیری‌، به آن وصل شو و به جای حساب و کتاب کردن‌، برکاتش را بپذیر و اجازه بده در تو جاری شود و رویاهای همیشگی‌ات را متجلی کند

    و من برکت حضورم و وصل شدنم به این نیروی عظیم در اینجا رو امروز نوشتم و یادآور کردم تمام قدرتی که از خدا دیدم تو این چند ماه و رد پامو به جا گذاشتم و از این به بعد هر روز به خودم یاد آور میکنم این شگفتانه خدا رو که از نهج البلاغه بهم نشونه اش رو داد و آروم ترم کرد

    بی نهایت سپاسگزارت هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 719 روز

    سلام زکیه جان

    چقدر خوب خداروشکر که معجزه خدارو دیدی و حل شده

    خیلی خوشحال شدم الهی برای همه اینجوری یهویی باشه معجزات خدا

    البته اجازه دارن خودمون اول شرطه

    دیدگاهتون باعث شد خودمم یه بار دیگه نوشته هامو بخونم و سپاسگزار خدا باشم

    بهترین ها بی نهایتش باشه براتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: