آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1 - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2015/11/عکس-فایل-1.jpg
400
510
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-11-26 21:06:122020-08-28 10:15:06آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
لحظاتی ساده اما عمیق در زندگی هر کدام از ما هست.
لحظاتی با ارامش و دور بودن از نجواهای ذهن
عجله های و ترس هایش.
همان لحظه که احساس جاری شدن داریم.
به ندای ارامبخش و پاک درونمان گوش میدهیم و به این نیرو وصل میشویم
و اتفاقات یکی پس از دیگری رخ میدهند.
نیرویی که همیشه خوش بین است و محدودیتی نمی شناسد و ذهنی که درست
مقابل این نیروست اگر نیرو راست باشد ان چپ است اگر بالا باشد ان پایین است.
اما برای خوشبخت زندگی کردن در تمام ابعاد باید پیرو این نیرو بود
و تنها روی ان حساب کرد و و تنها به ان وابسته بود.
توحید همان اصل و اساس خوشبختی باور تنها به یک قدرت است.
لحظاتی ساده اما عمیق هست که به شدت با تنها فرمانروای جهان هماهنگ میشوم.
سپس میبینم که او به من عشق میورزد
هدایتم میکند و همه ی شرایط را مهیا میکند
مشتری به کسب و کارم می اورد و همه چیز را مدیریت میکند.
و فقط درحال لذت بردن و سپاسگزاری هستم .
و همیشه بزرگترین پاداشش همان احساس خوبی است که با هیچ چیز قابل معامله نیست.
و تمام چیز هایی که میخواهیم به خاطر همین احساس خوبشان است.
اما احساس خوب تنها با هماهنگی با خداوند حاصل میشود.
همان که وقتی غرقش میشوم هیچ چیز دیگراحساس نمیکنم
احساس میکنم در دنیای دیگری به جز این دنیا هستم.
کار من دوباره باور کردن این نیرو و دوباره وصل شدن به این نیرو است.
احساس خوب داشتن از همه چیز مهمتر است .
لحظاتی ساده اما عمیق با خداوند.
این لحظات خاص ترین و در عین جال ساده ترین لحظات بهترین لحظات زندگی من هستند.
همان لحظاتی که به انرژی منبع متصل میشویم و هدایت می شویم.
نیرویی که به طرز عجیبی همیشه وعده ثروت و فروانای میدهد.
نیرویی که به من میگوید فلان کار را انجام بده.
به من ایده میدهد راهکار میدهد از هیچ.
زمانی که به این متصل هستم احساس میکنم میتوانم کوه را جابه جا کنم
و در جهان تغییر ایجاد کنم.
اولین و با ارزش ترین برکات اتصال به این نیرو احساس خوبی است که
در لحظه ایجاد میشود.
این نیرو اماده است تا باهم در جهان تغییری بزرگ ایجاد کنیم
لحظاتی ساده و عمیق .
لحظاتی که در حال زندگی میکنم.
لحظاتی که هماهنگ می شوم و احساس به شدت خوبی دارم.
لخظاتیکه حس میکنم میتوانم هر کاری را انجام دهم.
اغلب این لحظات در تنهایی هایم رخ میدهند و برای همین یکی از ارزوهایم
تنهایی زندگی کردن است.
زیرا در تنهایی من قدرتی نهفته که از وصل شدن به نیرویی برتر نشات میگیرد.
ان لحظاتی که تنها به خداوند توجه میکنم و به ان وابسته ام.
ان لحظاتی که به شدت پر انگیزه هستم و اصلا نمیخواهم بخوابم.
ان لحظات یکه ایده ها راهشان را به سوی من پیدا میکنند.
ان لحظاتی که بدون اینکه متوجه باشم خواسته هایم اتفاق میوفتند.
همه ی داستان رسیدن به احساس بهتر و هماهنگی بیشتر است.
این مهمترین کار من است. مهمترین رابطه ی من.
خداوند را سپاسگزارم که مرا هدایت کرد و رحمتش را بر من ارزانی کرد.
این نیرو با من چه کرده که بعد از این چند روز که نتوانستم رو هماهنگی کار
کنم اینجوری بی قرار و ناارام شده بودم.
این نیرو چیست که ابراهیم با دیدن ان بیهوش می شود.
این نیرو چیست که با نمایان کردن خودش کوه و هر عظمتی در مقابلش
از بین می رود.
این نیرو چیست که علی وقتی با گفتگو با او میپردازد
تیر را از پایش بیرون می کشند.
این نیرو چیست که اینقدر هماهنگی هایش معجزه اساست.
لحظاتی ساده اما عمیق .
پیام واضح قلبم را می شنوم انرا می نویسم و سعی میکنم انرا اجرا کنم.
این نیرو چیست که اینقدر وعده هایش انجام شدنی و ساده است.
این نیرو چیست که انطور که به عقل کسی نمی رسد ما را هدایت میکند.
این نیرو چیست که همه را هدایت میکند.
فقط باید با جان و دل به هدایتش سر بسپارم و تسلیم امرش باشم.
هر لحظه با او متفاوت است و اینقدر مبهوت این نیرو می شوی که
از همه چیز رها می شوی .
اری تنها اتصال به این نیرو کافیست.
کار اسانی نیست که بر فشار های ذهنی و نجواهای ویرانگر غلبه کرد
مخصوصا در لحظات سخت اما شدنی است امکان پذیر است.
همیشه اولین الویت زندگی ام را باید ارتباط با این نیرو بگذارم.
اولین نتایجش احساس ارامش و اطمینان قلبی است.
لحظاتی ساده اما عمیق، در زندگی هر کدام از ما هست.
همان لحظه ای که دیگر به هیچ چیز خود رب نمی توانیم توجه کنیم.
انگار چیز دیگری وجود ندارد. دیگر هیچ نگرانی نداریم.
احساس گسترش در زندگی مان می کنیم.
انگار هر لحظه اش متفاوت است و البته عمیق.
همان لحظه هایی آشنایی که قلبمان باز می شود.
اتصال به این نیرو برایم به شدت کافیست .
همانکه همواره شور و شوق خفته در درونمان را بیدار میکند تا دست از رویا داشتن بر نداریم و حتی با وجود نجواهای ذهن، به خاطر همین احساس خوب هم که شده، با او بودن، اولویتمان باشد.
و بزرگترین پاداش اتصال به این نیرو احساس خوب لحظاتش است.
هر جایی که قلبمان را باز می کند باید برویم.
به احساس خوب داشتن بیش از حد بها بدهیم.
زیرا هیچ چیز مهم تر از رابطه میان من و ربم نیست.
آری لحظه هایی در زندگی هر کدام از ما هست که می توانیم واقعا لذت ببریم و سپاسگزار تر باشیم.
همان مواقعی واقعا در لحظه زندگی می کنیم.
همان مواقعی که روی ذهن کنترل بیشتری داریم.
و آگاهانه روی زیبایی ها تمرکز می کنیم.
لحظاتی که ناخواسته ها یمان را فراموش می کنیم و دیگر به چیزی جز عشق خداوند فکر نمی کنیم.
همان لحظاتی که به شدت پرانرژی و امید وار هستیم.
همان لحظاتی که هیچ محدودیت برایم معنایی ندارد.
همان لحظاتی که احساس به شدت خوب هماهنگی را تجربه می کنم.
زیرا احساس خوب از همه چیز با ارزش تر است. وقتی احساس خوبی دارم اصلا تمام محدودیت ها را فراموش میکنم.
وصل شدن به این نیرو مهم کار زندگی من است.
این هماهنگی معجزه می آفریند در لحظاتی که محو خداوند شده ام فرکانسم تقویت می شود
و کمک می کند تا مدارم نیز بالاتر برود.
ما همه ی خواسته ها را برای احساس بهتر می خواهیم اما احساس خوب یک موضوع کاملا ذهنی است
که می تواند هر کس با توجه به سبک شخصیش آنرا برگزیند.
آری لحظاتی ساده اما بسیار عمیق در زندگی ام است.
همان زمانی که با خداوند هماهنگ می شویم و از این دنیا پر می کشیم و رها می شویم.
زمانی که کاملا آرام می شویم. واقعا ایمان می خواهد همراه بودن با این نیرو زیرا وعده هایی می دهد که
تنها با ایمان به غیب می توانی ادامه دهی.
آری هر لحظه زیستنش حاوی هزاران معناست
همین نیرویی که قلبت همیشه آن را تأیید میکند و ذهنت تو را از نزدیکی به آن برحذر میدارد، برای درک زندگی کافی است.
چقدر زیبا قرآن می گوید اگاه باشید دل ها تنها با یاد خدا آرام می شوند.
زیرا وقتی به هماهنگی میان ذهنت و روح میرسی، به خدا وصل میشوی و این اتصال، در زندگیات را به روی همهی چیزهای خوب میگشاید.
به نظرم بزرگترین راز پیشرفت در کیهان هماهنگی است.
و احساس خوب داشتن از همه چیز مهم تر است. اصلا دوست دارم اول احساسم را خوب کنم
و خودم را هماهنگ کنم سپس روزم را شروع کنم سپس کار هایم را شروع ک
لحظاتی ساده اما عمیق، در زندگی هر کدام از ما هست. همان لحظاتی که با خدا هماهنگ هستیم.
همان لحظاتی که سپاسگزار خداوند هستیم. همان لحظاتی که دلیل تمام اتفاقات زندگیمان را تنها فرکانس ها و باور های خودمان می دانیم.
آگاهانه جلوی قضاوتش را میگیرم. آگاهانه با ایجاد هماهنگی بین ذهن و روح او را از عجله باز می دارم.
زندگی میدان مسابقه نیست زندگی لذت است. باید برای تمام لحظاتی که شاد نبودیم استغفارکنیم .
خداوند و فرشتگان انسانی را که شاد است خیلی بیشتر دوست دارد و با او هماهنگ می شود.
به نظر من بهتر است آنرا نیروی واقعی بنامیم زیرا خیالی در کار نیست درست که وعده های این نیرو اینقدر از حد تصور نیز بیشتر است
اما چند سال بعد به الانمان می خندیم همانطور که الان به خواست های سال های پیشمان می خندیم.
امید را در اعماق وجودمان میپرورد،
و به طرز عجیبی نسبت به همه چیز خوشبین است،
نیرویی که به خدا وصل است،
نیرویی که پیغام خداست… یا نه، اصلاً خودِ خداست،
چون محدودیت را نمیشناسد، زمان و مکان را نمیشناسد، مرزی ندارد و مقایس، فاصله و اندازه براش معنایی ندارد. بیپرواست و هر لحظه از زیستنش، حاوی هزاران معناست.
همین نیرویی که قلبت همیشه آن را تأیید میکند و ذهنت تو را از نزدیکی به آن برحذر میدارد، برای درک زندگی کافی است.
اصلا زمان هایی که به این نیرو متصل میشوم همه چیز درست پیش می رود همه چیز آرام است و من آرامش و اطمینان قلبی دارم.
اتفاقات به نحوی پیش می روند که مرا خوشحال می کنند. از بودن با خدا احساس به شدت خوبی دارم.
اصلا در زندگیم گشایش رخ می دهد. پیشرفت می کنم.
اره وصل شدن به این نیرو برای من و خلق اتفاقات زندگی ام کافیست. همانطور که خداوند برای بنده اش به شدت کافیست. و این است اهمیت ارتباط با این نیرو . و این این است مهم ترین رابطه زندگی ام. چند روز است که تصمیم گرفتم روی هیچ کس حساب نکنم و خودم رو دوست داشته باشم و فقط روی خدا حساب بازکنم. عاشق توحیدم عاشق اون لحظاتی که وجودم از عشق سوزانی سرشار می شود و اشک از چشمانم سرازیر و لبخند روی لب هایم پدیدار.
عاشق لحظاتی هستم که فقط خداوند را رفیق خود میدانم و بس.
و توی این چند روزه چقدر آرامشم عشقم قدرتم سلامتیم انرژیم بیشتر شده. و چقدر از زندگی بیشتر لذت میبیرم. تازه کلید یا فوت کوزه گری رو دارم یاد میگیرم.
زمانهایی که تنها در اتاقم مشغول کار مورد علاقه ام هستم و برقراری ارتباط با این نیرو بهترین لحظه ی زندگی ام است. حتی همان احساس عشق و شور و اشتیاق برایم مهمتر و لذت بخش تر از خواسته هایم میشود . و آن لحظه همه چیز را فراموش میکنم. و می خواهم در این وضعیت از دنیا بروم. زیرا همیشه تغییر در اوضاع خوب عالی است و باعث پیشرفت میشود . از دنیا رفتن با احساس خوب دنیای بهتری را برایم رقم میزند. این ذهن خیلی منفی است خیلی چموش خیلی دغل کار و منتظر فرصتی است که فرکانس های منفی خودش را به قلبم تزریق کند. از کاه کوه میسازد در جنبه منفی. این موقع ها بهش میگم که چرا در مورد اتفاقات خوب این چنین سخن نمی گویی؟؟!!!!!