آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1 - صفحه 36 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2015/11/عکس-فایل-1.jpg
400
510
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-11-26 21:06:122020-08-28 10:15:06آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام مهربان پروردگارباسخاوتم که پراز عشق ومهرو مهربانی هست
ردپای۳۳👣👍🏻 از دور دوم✅
سپاسگزار مهربان پروردگارپراز عشقم هستم که منو به این مسیر توحیدی هدایت کرد تا هرروز بهش نزدیک تربشم،
من ازخداهستم خود خدا هستم همچون قطره ای از دریا خود دریا هستم
من عشق هستم من آرامشم،من میتونم همچون مهربان پروردگارباسخاوتم خلق کنم و خالق باشم ،من خالق تجربیات خودم هستم
قدرت دردستان پروردگارم وهمچنین من است ،ما یکی هستیم
قلب من جایگاه پروردگارم است جایگاه عشق بی قیدو شرط جایگاه مهروزیدن وسخاوتمندبودن چون جهان هستی پر از فراوانی نیست ومن گیرنده و دریافت کننده ی اینهمه مهراز طبیعت
سپاس از استاد عزیزم بابت آگاهی های نابشون
سپاس از مریم بانو بابت گردآوری این فایل ها درمجموعه فایل های رایگان به نام” روز شمار تحول من”
سپاس از الله یکتای مهربان وباسخاوت که منو به این مسیر هدایت کرد وسپاس از خودِمقدسم بابت موندن دراین مسیر💪💚
سلام به همه دوستان عزیزم …
روز سی و سوم :
خدا را دیده ای آیا ؟
تو آیا دیده ای وقتی شبی تاریک میان بودن و نبودن ، امید فردایی
هراسی میرباید خواب از چشمانت
به گوشت با نوای عشق میگوید
غریب این زمین خاکی ام ، تنها نمیمانی …
تو آیا دیده ای وقتی خطایی میکنی اما … ته قلت پشیمانی ؟
و میخواهی از آن راهی که رفتی ، بازگردی …
نمیدانی که در را بسته او یا نه !!!!
یکی با اولین کوبه به در ، آهسته میگوید : بیا ای رفته ، صد باره آمده ، باز آ باز آ
که من در را نبسته ام ، منتظر بودم که برگردی …
خدا را دیده ای آیا ؟
خدا را دیده ای آیا ؟
به هنگامی که میفهمی ، دگر تنهای تنهایی
رفیقی ، همدمی ، یاری کنارت نیست …
و میترسی که راز دل با کسی گویی
یکی بی آنکه حتی لب تو بگشایی
به آغوش ، تورا گرم میکند با عشق
خدارا دیده ای آیا ؟
به هنگامی که دلبرهایی دنیایی
دلت را برده ای باز پس دادند
دل بشکسته ات را ، مهربانی میخرد با مهر
درون غار تنهایی ، به لب غوغا ، ولی راز سخن با او نمیدانی
کسی چون با نور میگوید بخوان …
و تو آهسته میگویی : که من خواندن بلد نیستم
و او با مهر میگوید : بخوان … آری .. بنام خالق انسان … بخوان ما را
خدا را دیده ای آیا ؟
تو آیا دیده ای وقتی که بعد از قهر و بد عهدی
به هنگامی که بر سجاده اش با قامت شرعی
به یک قد قامت زیبا …
تو می آیی …
به تکبری …
تو را همچون عزیزی بر گناهی راه خواهد داد
و میپوشاند او اسرار عیب را
و از یاد تو هم ، بر عهدی ات را پاک خواهد کرد
جواب آن سلامت را به تو خواهد داد …
و با یک نقطه در سجده ، تو گویا باز هم در اول خطی
خدارا دیده ای آیا ؟
تو آیا دیده ای وقتی چیزی آرزویت بوده آن را بسته ای
آن نگاه را میبینی البجز یک سایه ی چیره ای در درون دستهایت نیست
کسی آهسته میگوید …
نگاهم کن …
حکقیقت را رها کرده …
مجازی را تو میجویی ….
خدا را دیده ای آیا ؟
خدا ا دیده ای آیا ؟
به هنگامی که در این بیکران این پهنه ی هستی
بترسی از رها بودن ….
تو میپرسی …
کسی را میبینم آیا ؟
کسی خواهد شنید این بنده ی تنها را ؟
جوابت را نه از آن کس بپرسی …
جوابت را ، خودش با تو … با لحن و کلام مهر میگوید …
که من نزدیک تو هستم … به هنگامی که میخواهی …
آری …
تو دعوت کن مرا با عشق …
اجابت میکنم با مهر ….
هدایت میشوی بر نور …
خدا را دیده ای آیا ؟
.
.
.
.
.
دوستتون دارم … موفق باشید …
بنام خدای ❤️
سلام به همگی
روز ۳۳ سفرنامه ام 🌹
امروز پر از نجوا شده بودم الان که دارم می نویسم غروب شده و می خوام برم نماز بخونم
از صبح هی به خودم دلسردی رو یادآوری می کردم و یه هو از مسیر دور شدم ، سپاسگذاری هامو ننوشتم و ……
همه فایل ها یه طرف این فایل های پرتو آگاهی یه طرف اینا انگار عشق خدا توشه
چیزی که بیشتر از هر چیزی بهش نیاز دارم تو این دنیا ولی واقعا نمی دونم عشق خدا چه شکلیه ؟؟ حمایتش چطوریه ؟؟؟
کامنت مهرنوش عزیز رو خوندم که کاملا منم امروز مثل اون شده بودم
از خدا فقط خدا رو می خوام
همیشه ازش می خوام که خواسته هامو با عشق و روش خودش بهم بده
نمی تونم از دیگران توقع داشته باشم اون طوری که می خوام بهم عشق بدن
من از بچگی از خود خودش عشق گرفتم نه از اطرافیانم
یه جوری که خودش منو وابسته خودش کرده
اگه یک روز همه کارهامم خوب پیش بره ولی نتونم خدا رو احساس کنم بهم میریزم ….
عشق الهی آلویت زندگی منه ❤️
خدایا بهم یاد بده چطوری میشه که همیشخ عاشقت باشم و باهات صحبت کنم ؟؟؟
دوست دارم رابطه ام با خدا همیشگی و قوی بشه
واقعا همیشه اونو کنار خودم احساس کنم نه ترسی داشته باشم و نه نگرانی
به امید روزی که برسم و بیام کامنتمو بخونم ….
سلام دوست عزیزم پاره ای از وجودم
بهت پیشنهاد میدم فایل” رابطه ما با انرژی که خدا نامیده ایم” ؛ در دسته ی،” در صلح بودن با خودمان” ؛ رو ببین و کامنت هاشو بخون
بمن که خیلی کمک کرد خدارو بهتر احساس کنم حس میکنم بعد ازون فایل من چن تا قدم به طور جهشی خدارو بهتر حسش میکنم و اینکه هر لحظه منو هدایت میکنه رو واقعن درک کردم و تو روزمره ام از غذا خوردن تا هر کار پیش پا افتاده ای یا کار مهمی ازش هدایت میخام و اون میگه ! حتما ب شما هم کمک میکنه
من این حسو( اینکه خدا در هر لحظه هدایتم میکنه )قبلن هم داشتم ولی اکثرا نمی تونستم درک کنم صدای خداست ، ولی بعد این فایل میگم انگار خودشو واضحتر نشون داد 😍😭!
رد پای روز سی و سوم
بیشتر دست شیطان ذهن را بخوانیم و کمتر از خط و نشانهایش بترسیم و نگرانشان بشویم.
بیشتر الهامات قلبمان را بشنویم و به وعدههایش دلخوش کنیم.
همه چیزی که ما باید یادش بگیریم خلاصه شده به چهار جمله بالایی.
اگر این اتفاقات و هدایت شدنم به این فایل از سفرنامه نبود، شاید دیگه خیلی زیاد نشونه هام رو باور نمی کردم. این جایی که رسیدم مصداق این جمله ام:
تو مرا دردی و درمان نیز هم.
سه روز قبل که بدون یک روز فراموشی داشتم باسایت و اموزه های استاد جلو می اومدم، به یه تضاد بسیار بزرگ در زمینه تعصب روی نژاد و زبان خوردم.
توی دامی گیر افتادم که بعد از مدت ها سه روز تمام فقط دست و پا زدم و حالم خوب نشد. انگار دوباره سقوط کردم به دره سیاهی ها. و دلیل این اتفاق، چیزی نبود جز هدایت الهی که این تضاد بزرگ رو برای من فرستاد تا من از بیخ و بن یکی از پر قدرت ترین و بزرذگترین و نیرومند ترین علف هرز که در سراسر وجودم ریشه دوونده بود رو بشناسم و خیلی جدی تبر بردارم و تیشه بزنم به ریشه اش. بعد از سه روز که به معنای واقعی ذهنم من رو خاک کرده بود و کل برنامه هام روی هوا رفته بود دوباره به کمک باورهایی که شما کمکم کردین بسازم و روح الهیم و اصل کاری خدای بزرگم بهم کمک کرد تا دوباره بلند شدم و اومدم و اول از همه دوباره با روزشمار تحول شروع کردم و دیدم دقیقا توی قسمتی گیر کردم که باید قبل از نژاد و مذهب و قومیت هر کسی وجود الهیشو ببینم.
و اصلا فکر نمی کردم باورهایی که در سال های طولانی مخفیانه در وجود من شکل گرفته بود و همه چیزم رو تحت تاثیر قرار میداد تا این حد درب و داغون بوده باشه. اصلا فکر نمی کردم اینقدر تعصب بی جا داشتم و نمی دونستم تا اینکه این ضعف من کاملا جلوی چشمانم به نمایش دراومد.
مطمئم این یکی از بزرگترین ترمزهای زندگیم بوده تا به حال و خیلی خوشحالم که دارم از بین می برمش و مطمئنم با این کارم درهایی از نعمت و ثروت و برکت و پیشرفت از همون لحظه ای که ایرادم رو فهمیدم قراره سرازیر بشن سمتم.
چقدر عجیب من این همه خودپسند بودم و در مقابل به خاطر خودپسندی و تکبر و افتخار به نژاد، که چندین سال قبل در صدر اسلام مذموم شمرده میشده رو داشتم و بخاطر همین تکبر و خودبرتر بینیم چون میدونستم که چقدر دید بدی هست نمیتونستم قبول کنم که کسی هم همین دید رو نسبت به من داشته باشه.
احساس آزادگی و رهایی می کنم و خیلی خوشحالم از این بابت. این یک ترمز خیلی بزرگ زندگیم بود این ضعف بزرگ خیلی جالبه که حتی باعث کاهش عزت نفسم هم شده بود. یعنی این خود برتر بینی و این جفنگیات مربوط به تعصبات قومی، ملی و دینی ( منظورم دقیقا جفنگیاته نه اصل وطن پرستی و حب وطن و شهر) چقدر انرژی از من می گرفت.
انگار که به یه لایه و یه سطح دیگه ای از آگاهی رسیدم. از خدا بخاطر گیر افتادنم توی این تضاد بسیار ممنونم که اینقدر من رو رشد داد و نمی دونم چجوری شکرش رو به جای بیارم.
میدونین استاد اصلا من به این مساله حتی فکر هم نکرده بودم و حواسم فقط پیش مسائل دیگه بود که ضعف هام رو درست کنم.
از همین لحظه، وجود خداوند رو در همه انسان ها می بینم و به همشون عشق می ورزم. از همین لحظه به هر موجود زنده اعم از انسان و حیوان که برسم میگم من پاره ای از اون هستم و اون پاره ای از خدا. تصمیم می گیرم فقط به الهامات قلبم گوش کنم و دیگه محلی به نگرانی هام نذارم.
اتفاقای خیلی خوبی در راهه ها!
به نام خدا💕
با سلام خدمت همه دوستان عزیز و همفرکانسیم
(سی و سومین روز سفر روزشمار تحول زندگی من)
همه ما داشتیم لحظات قشنگی رو که با خالق خود یکی شدیم و با به یاد آوردن اون لحظه زیبا و پر احساس دوست داریم که دوباره اون لحظه رو حس کنیم.
بعد از چند روز در مسیر تغییر بودن و تلاش برای یافتن ایمانی قویتر مشتاق داشتن لحظات یکی شدن با خود حقیقی ام هستم که امیدوارم با ماندن در این مسیر این اتفاق زیبا بیشتر برایم رخ دهد🌹
روز سی و سوم
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم وهمراهان هم مدارم
قبل از ورود به سایت با استاد و فایلهای ایشان آشنا بودم.
اینکه این راه موفقیت نمونه بارز آشنایی با خداوند است.
من انسانی لامذهب و بی دین نبودم.
اما باورهای من خداوند را جوری دیگر برایم تداعی کرده بود.
در مسائل زندگیم به هر کسی رو میزدم و انتظار یاری از طرف هر کسی را داشتم به غیر از خداوند.
من اصل را رها کرده بودم وچسبیده بودم به فرع.
من خدا وند و لذت احساس خوب و در آرامش بودن را از استاد آموختم.
اینکه نه تنها در مسائل و مشکلات زندگیم بلکه در تمام اوقات حتی در بهترین لحظات زندگیم از یاد خدا غافل نشون.
اینکه از درون یک چیزی بهم میگه راهت درسته. اینکه به وجد میام . اینکه لذت میبرم از نفس کشیدن زمانی که فقط بندگی میکنم و اجازه میدهم خداوند خدایی کند.
چقدر لذت بخشه این حس.
اینکه از سر راه خدا رفتم کنار و اجازه دادم خداوند مثل یک جنتلمن وارد قلبم بشه و آرامش رو برایم به ارمغان بیاره.
خدایا بی اندازه ازت شاکر و سپاسگزارم.
در پناه خدا باشید
سلام به استاد عزیزم مریم جان شایسته و تمام عزیزانم همسفرانم
سی و سومین روز سفر نامه من
خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم که در این مسیر هستم.
خیلی وخت به خداوندم تووکل کردم خیلی زود نتیجه توکل به خداوند را گرفتم اما انسان ها خیییلی زود فراموش میکنند خوبی ها را و فقط در شرایط بد است که میگویند خدایا چرا من؟
اما خیلی از افراد وختی سالم هستن ثروت و نعمت دارند نمی گویند خدایا شکرت اما وختی از آنها آن نعمت آن سلامتی گرفته می شود خیلی زود میگویند خدا یا چرا من؟
وختی با تمام وجودم به خداوند توکل کرده ام خیلی زود پاسخ آن سوال را به من داده است یا آن نعمت را به من داده است و من متعهد تر از قبل می خواهم روی این باور م کار کنم و توحیدی تر شوم و توکل خودم را از انسان ها به خداوند ببرم .
دیروز متوجه شدم که برای رها شدن از باور کمبودی که تا عمق ذهنم نفوذ کرده و حتی توی خواب ها و رویاهای شبانه ام هم رسوخ کرده لازمه که دوباره نیروی خیالم رو بیدار کنم و امروز با خواندن مقاله ی مریم جان عزیز در رد پای ۳۳، چقدر درک کردم که این یک الهام قلبی بوده و من در مدار شنیدن این صحبت ها هستم و واقعا تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی، گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش…
این کاری هست که من خیلی خوب بلدم انجامش بدم چند سالی بود به خاطر باورهای محدودکننده این نیروی الهی توی خوابی عمیق فرو رفته بود اما کم کم داره بیدار میشه و من میخوام از این نیرو استفاده کنم هم برای رها شدن از باور کمبود و هم برای سلامتی فرزندم، میخوام هر روز این تخیل و تجسم همراه من باشه که اینقدر پول دارم توی حسابم که هر کاری باهاش میتونم انجام بدم بعدش از خودم بپرسم اگر الان فلان قدر پول داشتم چکارا میکردم بعدش برم توی عالم خیال و شروع کنم به خرج کردن پول های زیاد و اینطوری آرام آرام ذهنم رو از باور کمبود بشورم آرام آرام توجه ام رو از روی کمبود و مشکلات بردارم و به فراوانی توجه کنم.
این تمرین راحتترین و لذتبخش ترین تمرینیه که میشه انجامش داد و حتی اگر آدم نتیجه هم نگیره (که محاله نگیره) باز میخواد ادامه بده چون مغز همون لحظه داره پاداشش رو به شکل لذت دریافت میکنه.
ما همگی توی بچگی این نیرو رو به شکلی قوی داشتیم اما هر چقدر بزرگتر شدیم کمرنگ تر شد و هر چقدر استفاده نکردیم مثل عضله ای که استفاده نشه تحلیل میره شروع کرد به تحلیل رفتن اما خبر خوب اینه که میشه دوباره شروع کرد و این عضله رو قوی کرد.
من تصور میکردم نیروی خیال فقط برای بچه هاست اما الان متوجه شدم اصلا سن و سال نمیشناسه و یکی از دلایلی که انیشتین اینقدر موفق بوده همین جدی گرفتن قدرت خیالش بوده.
ذهنم میاد دخالت کنه ایمانم رو به این نیرو کم کنه میاد با نجواهاش بگه اینا وقت تلف کنیه برو روی باورات کار کن، برو به فلان ایده عمل کن، برو… اما ایمان دارم به نتیجه بخش بودنش چون قبلا بارها ازش نتیجه گرفتم اصلا همین هدایتم به سایت و مسیر ثروت خودش دلیلش همون تخیلات سابقم بوده.
برای من تخیل مثبت، همون کار کردن روی باورام هست همون توجه به خواسته هاس، توجه به موارد مثبت هست، توجه ام به ثروت هاست، برای من تخیل تمرین فراوانیه.
توی مذهب، تخیل مذمت شده اما مذهب جعلی ای که به خورد ما رفته چه چیز خوبی هست که توش مذمت نشده باشه؟ثروت مذمت شده شادی مذمت شده خیال مذمت شده…
و حالا که همه چیز محیاست وقت عمل به قانونه، هم استفاده از نیروی خیال رو خوب بلدش هستم و توش خبره ام و یه جورایی این استعدادم ذاتیه، هم اینکه بهش باور دارم و قبلا کلی ازش نتیجه دیدم و سوم اینکه تضادها هولم داده و مجبورم کرده و شده یه نیروی محرکه ی قوی.
خدایا شکرت به خاطر همه چیز.
قسمت هایی از مقاله ی مریم عزیز که خیلی روم تاثیر گذاشت:
* همان نیرویی که، راهکارهایش آنقدر ساده و وعدههایش آنقدر ناباورانه عالی و بینقص است که، قبول کردنش به این آسانی نیست.
* نیرویی که به خدا وصل است،
نیرویی که پیغام خداست… یا نه، اصلاً خودِ خداست،
چون محدودیت را نمیشناسد، زمان و مکان را نمیشناسد، مرزی ندارد و مقایس، فاصله و اندازه براش معنایی ندارد
* اتصال به این نیرو، برای خلق جهان دلخواهمان کافی است.
پس به جای کنارهگیری، به آن وصل شو و به جای حساب و کتاب کردن، برکاتش را بپذیر و اجازه بده در تو جاری شود و رویاهای همیشگیات را متجلی کند.
* برای من نیروی خیال، ملکوت خداست. جایی همه چیز امکان ظهور دارد.
* کار ما، دوباره باور کردن این نیرو و دوباره وصل شدن به این نیرو است.
به نام خدای مهربان🌺
سلام به همه عزیزانم🥰
ردپای روز ۳۳ام سفرنامه:
من پاره ای از خداوندم، من خود خداوندم، پس تمامه صفات خداوند در من هم هست، من بی نهایت قدرتمند هستم، من پادشاه عالم هستم، تمامه جهان در تسخیر من است، من بر هر چیزی قادر و توانا هستم، هر چیزیکه را که بخوام میتونم در زندگیم خلق کنم، تمامه قدرت، نعمت، ثروت در اختیار منه، من صاحب اختیار هستم، من بی نهایت با اراده هستم، من بی انتها هستم، من نامحدودم، من ابدی هستم، من ضربه ناپذیرم، من شکست ناپذیرم، من خیلی عظیم، باشکوه و بامنزلت هستم، من نور آسمانها و زمین هستم، من بی نهایت زیبا هستم، من بی نهایت عالم، حکیم و دانا هستم، من دانشمند و فرزانه هستم، من آگاهی هستم، من قوانین جهان هستی هستم، من بی نهایت مهربان و بخشنده هستم، من بی نهایت سخاوتمند هستم، من بی نهایت عاشق هستم♥️
در پناه الله یکتا، شاد سالم و پیروز باشید🌻
به نام خدای مهربان وباسلام خدمت استاد عزیز وتشکراز از آگاهی رسانی شما آرامش در پرتو آگاهی واقعا اگر من به این آگاهی برسم از هر قید وبد روزگار رها میشوم وخودم و خدای خودم را پیدا میکنم من در اوج نا امیدی این فایل ها را دانلود کردم و به آنها گوش میدادم وواقعا من را به آرامش رساند چقدر فایل بی نظیری است
اگر سلامتی میخواهی اگر آرامش درونی میخواهی اگر رهایی میخواهی فقط باید به فایل ها گوش بدهی
تو پارهای از خدای تو فراتر از ذهنت و جسمت هستی تو آگاهی هستی آگاهی وجود متعالی توست
تو لایتناهی ومقدس تو نوری تو پارهای از خدایی
تو خود خدایی مثل قطره که جز از دریاست
من هم با گذاشتن ردپای خودم وطی کردند تکامل خودم روز به روز در حال پیشرفت هستم