آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1 - صفحه 51
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2015/11/عکس-فایل-1.jpg
400
510
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-11-26 21:06:122020-08-28 10:15:06آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلااام سلاااام
روز بیست و سوم
هرررچقدر که این فایل رو گوش میدم خسته نمیشم
اتفاقا همین امروز داشتم فکر میکردم که بیام این فایل رو دوباره گوش کنم که دیدم توی سفرناممه
چقدر خوشحال شدم
«جایگاهی را ارج مینهیم و گرامی میداریم که من و تو یکی هستیم و خدا»
این جمله چقدررر من رو آرام میکنه
و چقدر جالبه که هر باری که این فایل رو گوش میدم صحت و درستیش بیشتر از بار قبل برام ثابت میشه.
و دلیلش عوض کردن باورامه
خیلی حالم خوب شد از شنیدنش
خداروشکر💫
بنام خدای مهربان
روز سی و سوم سفرنامه
من هم مثل استاد رفتن به خدمت سربازی برایم سخت بود و نمیتونستم با خودم کنار بیام که دو سال باید خدمت کنم برای یه پایان خدمت.اون موقع که خدمت سربازی رو میفروختن من پولی نداشتم که بخرم و هیچ چاره ای نبود یا باید به خدمت میرفتم یا همینجوری سر میکردم.و از اونجایی که هیج علاقه ای نداشتم برم سربازی گزینه دوم انتخاب کردم ولی از یه طرف هم خیلی جاها کارت پایان خدمت لازمم میشد و به مشکل بر میخوردم ،بالاخره مجبور شدم بعد از یک سال تاخیر عازم خدمت بشم ولی بعد از یه ماه خدمت دیدم با روحیه من اصلا سازگار نیست مشکل مالی داشتم نمیتونستم اونجا بمونم خیلی فشار روم بود و مجبورا بعد از یک ماه من از خدمت سربازی فرار کردم.قبل خدمت مشکل داشتم و بعد فرار از خدمت مشکلاتم چند برابر شد نمیتونستم جای برم ،نمیتونستم مدرکی بگیرم ،بدون گواهینامه رانندگی بودم فکر میکردم همه منو آدم ضعیفی میبینن که نتونست یه خدمت سربازی رو تموم کنه واین مسله خیلی آزارم میداد،هر جا صحبت سربازی میشد من بصورت خیلی ماهرانه بحثو عوض میکردم، اما نمیشد با این وضیعت سر کرد.
۱۰ سال گذشته بود اگه میرفتم خدمت باید جریمه میدادم زندان میرفتم و اضافه خدمت کلی با خودم کلنجار رفتم و اخر سر تصمیمو گرفتم یه حسی عجیبی تو قلبم بهم میگفت برو جلو همه چی خوب میشه نگران نباش یه انرژی خاصی داشتم یه احساس خوب که تصمیم جدی گرفتم بر ترسهام غلبه کردم.همون لحظه به برادرم زنگ زدم گفتم میخوام برم خدمت و اونم برگشت همین یه جمله رو گفت واسه کار خیر مصلحتی در کار نیست.
و به خدای خودم توکل کردم گفتم هر چی میخواد بشه.
فردای اون روز من رفتم خودمو معرفی کردم .
با نهایت تعجب هیچ نشانه ی که من از اون آموزشگاه فرار کرده باشم نبود هیچ پرونده.فقط گفتن مشمول بودی اسمت برای این آموزشگاه در اومده اما نیومدی .و یه معجزه دیگه هم اتفاق افتاد نگو اون سال که من رفته بودم خدمت کل اضافه خدمت و سرباز فراری عفو شدن و دیگه اضافه خدمتی نبود خیلی خوشحال شدم برای این موضوع .من که خودمو برای زندان رفتنم آماده کرده بودم هیچ خبری از اینا نبود و مثل یه سرباز معمولی باید خدمت میکردم.گفتن بعد دو ماه بیا آموزشگاه خودتو معرفی کن
اما معجزه اصلی اینجا بود بعد دو روز برادرم بهم زنگ زد گفت یه بخشنامه اومده که اونای که سه برادرشون خدمت رفتن میتونه چهارمی در صورتی که پدر نداشته باشه خودشو معاف کنه.باورم نمیشد یعنی میشد من معاف بشم ،اون موقع من تو آسمانها بودم داشتم پرواز میکردم یعنی من که خودم برای همه چیز آماد ه کرده بودم حتی زندان رفتن حتی جریمه هیچ کدوم اینا نشد که هیچی حالا میتونستم خودمو معاف کنم تو عرض سه ماه من خودمو معاف کردم و نرفتم خدمت
شاید برای خیلیا یه اتفاق معمولی باشه ولی برا من که اصلا خدمت سربازی رو دوست نداشتم خیلی اتفاق بزرگی بود و همیشه خدارو شاکرم به خاطر این معجزات که تو زندگیم رخ داد
دوستتون دارم
رد پای روز سی و سوم
بیشتر دست شیطان ذهن را بخوانیم و کمتر از خط و نشانهایش بترسیم و نگرانشان بشویم.
بیشتر الهامات قلبمان را بشنویم و به وعدههایش دلخوش کنیم.
همه چیزی که ما باید یادش بگیریم خلاصه شده به چهار جمله بالایی.
اگر این اتفاقات و هدایت شدنم به این فایل از سفرنامه نبود، شاید دیگه خیلی زیاد نشونه هام رو باور نمی کردم. این جایی که رسیدم مصداق این جمله ام:
تو مرا دردی و درمان نیز هم.
سه روز قبل که بدون یک روز فراموشی داشتم باسایت و اموزه های استاد جلو می اومدم، به یه تضاد بسیار بزرگ در زمینه تعصب روی نژاد و زبان خوردم.
توی دامی گیر افتادم که بعد از مدت ها سه روز تمام فقط دست و پا زدم و حالم خوب نشد. انگار دوباره سقوط کردم به دره سیاهی ها. و دلیل این اتفاق، چیزی نبود جز هدایت الهی که این تضاد بزرگ رو برای من فرستاد تا من از بیخ و بن یکی از پر قدرت ترین و بزرذگترین و نیرومند ترین علف هرز که در سراسر وجودم ریشه دوونده بود رو بشناسم و خیلی جدی تبر بردارم و تیشه بزنم به ریشه اش. بعد از سه روز که به معنای واقعی ذهنم من رو خاک کرده بود و کل برنامه هام روی هوا رفته بود دوباره به کمک باورهایی که شما کمکم کردین بسازم و روح الهیم و اصل کاری خدای بزرگم بهم کمک کرد تا دوباره بلند شدم و اومدم و اول از همه دوباره با روزشمار تحول شروع کردم و دیدم دقیقا توی قسمتی گیر کردم که باید قبل از نژاد و مذهب و قومیت هر کسی وجود الهیشو ببینم.
و اصلا فکر نمی کردم باورهایی که در سال های طولانی مخفیانه در وجود من شکل گرفته بود و همه چیزم رو تحت تاثیر قرار میداد تا این حد درب و داغون بوده باشه. اصلا فکر نمی کردم اینقدر تعصب بی جا داشتم و نمی دونستم تا اینکه این ضعف من کاملا جلوی چشمانم به نمایش دراومد.
مطمئم این یکی از بزرگترین ترمزهای زندگیم بوده تا به حال و خیلی خوشحالم که دارم از بین می برمش و مطمئنم با این کارم درهایی از نعمت و ثروت و برکت و پیشرفت از همون لحظه ای که ایرادم رو فهمیدم قراره سرازیر بشن سمتم.
چقدر عجیب من این همه خودپسند بودم و در مقابل به خاطر خودپسندی و تکبر و افتخار به نژاد، که چندین سال قبل در صدر اسلام مذموم شمرده میشده رو داشتم و بخاطر همین تکبر و خودبرتر بینیم چون میدونستم که چقدر دید بدی هست نمیتونستم قبول کنم که کسی هم همین دید رو نسبت به من داشته باشه.
احساس آزادگی و رهایی می کنم و خیلی خوشحالم از این بابت. این یک ترمز خیلی بزرگ زندگیم بود این ضعف بزرگ خیلی جالبه که حتی باعث کاهش عزت نفسم هم شده بود. یعنی این خود برتر بینی و این جفنگیات مربوط به تعصبات قومی، ملی و دینی ( منظورم دقیقا جفنگیاته نه اصل وطن پرستی و حب وطن و شهر) چقدر انرژی از من می گرفت.
انگار که به یه لایه و یه سطح دیگه ای از آگاهی رسیدم. از خدا بخاطر گیر افتادنم توی این تضاد بسیار ممنونم که اینقدر من رو رشد داد و نمی دونم چجوری شکرش رو به جای بیارم.
میدونین استاد اصلا من به این مساله حتی فکر هم نکرده بودم و حواسم فقط پیش مسائل دیگه بود که ضعف هام رو درست کنم.
از همین لحظه، وجود خداوند رو در همه انسان ها می بینم و به همشون عشق می ورزم. از همین لحظه به هر موجود زنده اعم از انسان و حیوان که برسم میگم من پاره ای از اون هستم و اون پاره ای از خدا. تصمیم می گیرم فقط به الهامات قلبم گوش کنم و دیگه محلی به نگرانی هام نذارم.
اتفاقای خیلی خوبی در راهه ها!
بنام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم و دوستانم
احساسم عالیه
کلام استاد تماما آ امشب هست
و من احساس آرامش میگیرم.
خدا شکر برگ ۳۳ آغاز کردم
احساسم عالیه و خدا رو شاکرم
و حتی فکر وصل شدن به خدا هم آدم رو دگرگون میکنه.
خیلی امید دارمکه دوره بخرم و فایل های استا رو در سایت تمام کمال کار کنن.
آینده خوبی منتظرم
با تشکر
بسم الله الرحمن الرحیم
روز ۳۳ تحول زندگی من…
سلسله فایلهای ارامش در پرتو آگاهی ارامش خاصی به سلول هامون میریزه .خدایا رو هزاران شکر بابت این اگاهی و ارامش
امشب دورهم بودیم و مادربزرگم که ازشهرستان اومده خونه مون کنارمون بود .من تواین چندروز سعی کردم خودمو یه جوری سرگرم کنم تا کمترتمرکزم بره سمت حرفاشون. واااقعا هر جمله ایه که به کار میبره پر از باور محدودکنندس نمیخوام قضاوت کنم؛ میخوام ازدیدگاه قانون نگاه کنیم .ایشون همیشه با بیماری های مختلف دست و پنجه نرم میکنه. همگی هم از اعصابه .انواع دردهای جسمی رو داره .کلی باورمحدودکننده داره و من بوضوح میبینم که اون باورها ایشونو به اینجا رسونده که حداقل ارامش نداره.واقعا باید سجده شکر بجا بیارم که باقوانین اشناشدم وگرنه منم به این روز دچار میشدم.چندتا از باورهای محدودکننده ش اینه :دختر چراباید بره تو تلویزیون و مردمو بخندونه جلوی اون همه مرد غریبه اصلا چه معنی میده ؟! جامعه خراب شده دیگه هیچکس دین و ایمون نداره .قدیم کسی نمیتونست از ترسش سرشو جلو بزرگتر بلند کنه الان دیگه احترامی نیست.همه ازخدا دور شدن از خودبی خود شدن ..
مادربزرگم هر روز کلی قرص میخوره . میشینه انقد فکر و خیال میکنه ، چون ادم وقتی در حالت سکون باشه طبق قانون به مدار پایین میاد چون جهان راکد بودنو نمیپذیره یا همجهت میشی و حرکت میکنی رو به بالا یا جهان در حال حرکت تو به سمت پایین کشیده میشی لاجرم !!!! منم هنوز اونقد افکارم قدرتمند کننده نشده که برای درمان بیماریهام از دارو استفاده نکنم ؛ اما میخوام بگم که با عینک قانون میبینم که ایشون راکدشده و خلاف قوانین عمل کرده نتیجش بیماری هست ؛ بعدبرای بهبود از عامل بیرونی یعنی قرص استفاده میکنه..
در این ۳۳روزی که از روزشمار گذشته تا حدودی صداهای ذهنم تغییر کرده و در حال فرکانس سازی هستم .وقتی در جمع خانوادگی قرار میگیرم از هر جمله ای که اطرافیان میزنن ، میتونم باوراشونو تشخیص بدم که طبق قوانینه یانه …
وقتی صدای استادو بیشتر گوش بدم ، صداهای ذهنم میشه صدای استاد و این همونه که استاد گفتن افکار که تغییر میکنه ،فرکانس هم تغییر میکنه و لاجرم نتایج عوض خواهد شد.من به این پروسه ایمان دارم چراکه پارسال چندماه بااین اگاهی ها همراهی کردم و به چشم خودم دیدم نتایج بینظیرمو.
سلام به همه هم کلاسیها واستادعزیزم :امروزم بازیه درس شیرین خدایا شکرت که من توی این کلاس شرکت کردم انشاءالله که سالها بتونم شاگرد این کلاس باشم وکیف کنم 😅😅خیلی متنهای قشنگی خوندم امشب کلی حالوهوام عوض شد خداروشکر خداروشکر کامنتهای زیبای دوستان هم بهمون نوشتن وایده گرفتن یادمیدن واین فایل رومیخوام طبق گفته آخراستاد تا چندروزگوش بدم وبه هرچیزی رسیدم بگم توپاره ای ازمنی وپاره ای ازخدا چون میخوام اون حس لذتو آرامشش روحسابی تجربه کنم وبنویسم توی دفترم تا همیشه برام یادآوری بشه ممنونم خداجون ممنونم استادعزیز
سلام استاد
سفر روز سی و سوم
وقتی با خداوند یکی میشم خیلی خوب میفهمم احساسم عالیه فاصله ذهن و روحم رو که کم شده درک میکنم و یه حس رهایی دارم و همه چیز زندگیم و همه چی رو دست خدایم سپردم و خودم رها به سرمیبرم خیلی حس شیرینیه و این صحبتهای استاد واقعا خیلی عالیه وقتی گوش میدم روحم دوست داره قشنگ احساسش میکنم معلومه که این حرفها خداییه چون روحم آرامش میگیره و شنیدن این آگاهیا چقدر لذتبخشه، با هر موجودی که روبرو میشوی بگو او پاره ای از من است پاره ای از خداست ، خدایا شکرت💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞
بنام خداوند عادل و توانا
روز۳۳ سفرم هستم
سلام به استادعزیزم و تمامی دوستای گلم
واقعا این فایلهای آرامش در پرتو آگاهی عالین، سرشار از آگاهیهای ناب هستن من همیشه ازفایل اول تا آخر پرتو آگاهی رو گوش میدم هیچوقتم تکراری نمیشن واسم. از استاد عزیزم سپاسگذارم بابت فایلهای بینظیرش واقعا فرکانسم خیلی بالا میره باگوش دادن بهشون. ممنونم واقعا
سلام
امروز روز سی و سوم سفرم هست خدارو شکر بدون وقفه به امروز رسیدم
📌👈حتی دریا هم وقتی که آرام است دلها را جذب میکنه که برن به تماشایش
دریا هم وقتی خروشان است محکوم است به تنهایی👉📌
با خودم متعهد میشوم که از الان یعنی چهار شنبه شب تا شنبه شب هرکه را که میبینم او را تکه ای از خداوند ببینم و قضاوتش نکنم
آرامش خیلی خوبه آرامش رمز سلامتی است
آرامش معیار توکل و ایمان انسانهاست
آرامش مثل آب است روی آتش ذهن
آرامش خود را به دریای بیکران خدا سپردنه
آرامش نتیجه کارها رو به قادر متعال سپردنه
♦️چرا من آرامش ندارم؟
🖍️برمیگرده به گذشته ای که داشتم
🧶مدام شنیدم تا جوونی کار کن
🧶اگه کم تلاش کنی از فلانی عقب میفتی
🧶اگه تا ظهر بخوابی نصف روز و درآمدت پریده
🧶تفریح رو همیشه هست فعلا بچسب به پول درآوردن
🧶نذار حقتو بخورن برو بجنگ
🧶بیا اخبار ببین ، که اوضاع مملکت خبر داشته باشی
🧶زن بگیری آرامشت رو باختی هرروز اعصاب خرابیه
🧶قسطی بده مشتری زیاد بشه
🧶چکی خرید کن
🧶پدرمو دیدم بیچاره همش میدوه
♦️اینا باعث شده مجرد بمونم / تفریح نرم /مسافرت نرم / نسیه دادم طرف پولو نیاورده همش فکرم مشغوله / و ….
♦️اینا باعث میشه ترس و استرس جای آرامش رو بگیره
الان خوب شدم خدا رو شکر با اموزه های استاد
تا پارسال تو سرما و گرما جمعه بعدظهر هم میرفتم سر کار
♦️آرامش رو چطور به خودم برگردونم؟
🧶🧶رها بشم از شرک رها بشم از تعصباتی که بدون تحقیق چسبیدم بهش
🧶اولا بدونم همه چیز آخرش به خیر ختم میشه برام
🧶خدا رو منبع نعمات بدونم نه بنده هاشو
🧶وقت واسه لذت بردن و تفریح هم بزارم
🧶بدونم خدا همراه و پشتیبان همیشگی منه
🧶کارهامو به اونی بسپارم که همه کاره است
🧶خودمو همین که هستم دوست داشته باشم و بپذیرم
🧶با خودم و دیگران در صلح باشم قضاوتشون نکنم
🧶جلوی زبونمو بگیرم کمتر حرف بزنم
🌛سمت و جوع و سحر و ازلت و ذکر به دوام /
ناتمامان جهان را کند این پنج تمام🌜
استاد وقتی هی میگه اون چیزی که بهت آرامش میده بپذیر و اون چیزی که بهت استرس میده اعراض کن دلیلش مهم بودن ارامشه
امروز یه چیزی دیدم که با خودم گفتم استاد راست میگه مردم کور کورانه یه کارایی میکنن بدون اینکه بهش فکر کنم(چون از اجدادشون بهشون رسیده)
امروز جایی بودم یه بنده خدایی فوت شده بود دیدم دارن همسایه ها هی باهم میگن ببندیم
گفتم چی شده ؟ گفتن همسایمون فوت شده الان دارن میان که مغازشو باز کنن
ما هم میخوایم ببندیم که اونا میان زشته اگه مغازه هامون باز باشه و یه جورایی به میت و خانوادش احترام گذاشته باشیم
به نام یگانه خدای آسمان ها و زمین
سلام
خدا رو بسیار سپاس گزارم بابت این فایل پر از آرامش و آگاهی
واقعا موقع گوش کردن این فایل روح انسان لطیف می شه
چقدر این نگاه و دیدگاه زیبا و خدا گونه است که ما همه و همه از خدا هستیم و یکی هستیم و چقدر این نگاه می تونه در روابط به ما کمک کنه و از ما انسان بهتر و آرامتری بسازه چقدر لذت بردم از این فایل خدا رو سپاس گزارم