آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1 - صفحه 57
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2015/11/عکس-فایل-1.jpg
400
510
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-11-26 21:06:122020-08-28 10:15:06آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
فتبارک الله احسن الخالقین
تعهد روز سی و سوم
سلام خدمت استاد عزیز و هم پاره های گلم
یعنی آنچنان حس خوبی وجودم رو فرا گرفته که نمیدونم چطور توصیفش کنم ازینکه باید باهمه یعنی همه خوب باشم و عین پاره تنم و پاره ای از خداوند برخورد کنم بشدت خوشحالم ازینکه میخوام خوب باشم جالبه وقتی از خوب بودن خودم با بقیه خوشحال میشم واقعا چرا تا الان نخواستم خوب باشم،؟البته شاید و بنظرم حتما ب این دلیل که الان طرف حسابم رو خدا میدونم نه بنده خدا و اجر و جواب هر برخورد و کاری رو از خدا میخوام پس بازم شکر خدا بابت چنین بینش و نگرشی خدایا ازت سپاسگزارم و بینهایت ممنونم خدایا میخوام باهمه خوب باشم خودت هوامو داشته باش و مراقبم باش و امتحانم به بیش از ظرفیتم نکن خدایا شکرت و سپاسگزارم که لیاقت بودن در این مسیر رو بهم عطا کردی
خیلی خوشحالم و خیلی حس خوبیه که فقط خدارو ببینی در هر لحظه و در همه حال
در پناه رب یکتا و امن شاد خوشبخت باشید
به نام خدا
سلام
حضور استاد عباسمنش عزیز وخانم مهربان شایسته عزیز و دوستان محترم هم فرکانس
روز سی وسه روز شمار زندگی.
سپاسگزارم از خداوند منان که مرا در مسیر آگاهی قرارداد.
قلبت را پاک کن سلامت میکنم
قلبت را پاک کن، سلامت میکنم و آنجا که من و تو یکی هستیم را گرامی میدارم. آنجا که من و تو یکی هستیم، سکوت کن و دل بسپار،
چه اهمیت دارد که کیست که میگوید و کیست که میشنود؟
چه اهمیت دارد که من کجا هستم و تو کجا؟
چه اهمیت دارد که من به چه باور دارم و تو به چه؟
اینها همه قیل و قالهای نفس توست، حال آن که خود متعالی تو میخواهد که آرام باشد.
بی هیچ نام، بی هیچ مکان، بی هیچ قبیله، بی هیچ قضاوت. آزاد و نا محدود، بی هر فرم و قالب.
این قید و بندهای زمینی را، این طبقه بندیهای نفسانی را کنار بزن، نام را، مکان را، باور را و هر تفاوتی را با ذهنی آرام ، بنشین و بشنو.
میخواهم برایت بگویم و تو بشنوی،
بشنو و تجربه کن.
بیا از پیش داوریها و حتی قضاوتها رها شویم و فقط گوش کنیم. بیا باور کنیم که لزومی ندارد همیشه از خودمان دفاع کنیم.
بیا گوش دادن ساده را تجربه کنیم و رها شویم از قضاوت، رها شویم از هرگونه قبیله و طبقه، رها از باورهایمان و پاک از همه قالبهایی که محدودمان میکنند و تنها رها و آرام است که میشنود.
آرامش این برکه سبز را تجربه کن، بیا تا فقط گوش بدهیم و تجربه کنیم.
قلبت را پاک کن، اتفاقات خوب تنها وقتی از راه میرسند که قلبت را پاک کردهای.
تو پارهای از خدایی.
تو فرا تر از جسمت و فراتر از ذهنت، آگاهی هستی و آگاهی تو اصل توست. خود حقیقی توست. خود متعالی توست.
تو لایتناهی هستی و مقدس
آگاهی تو پارهای از آگاهی همه جهان است.
پارهای از خداست. خود خداست. مثل قطرهای از دریا، که پارهای از دریاست. خود دریاست.
تو پارهای از خدایی و من هم و او که کنار تو نشسته است.
و او که آن سوی دنیاست و کهکشانی که آن سوی کیهان.
و تو پارهای از من هستی و من پارهای از تو مثل دو قطره از دریا که هر دو دریا هستند. یکی هستند.
جایگاهی را ارج مینهیم و گرامی میداریم که من و تو یکی هستیم و خدا.
برای سه روز آینده:
• فقط برای سه روز با همه هستی یکی شو. همه هستی را پارهای از وجود خودت ببین.
• فقط برای سه روز خودت را و همه را گرامی بدار، چون پارهای از خودت، چون قلبت، چون پارهای از خداوند.
• فقط برای سه روز با هر موجودی که روبرو میشوی این جمله را در ذهن تکرار کن:
او پارهای از من است، پارهای از خداست و ببین که عشق بی قید و شرط چگونه در وجود تو جاری میشود.
در پناه خداوندسلامت وثروتمند و پراز امید و آرزو باشید
درود بر شما استاد بزرگوار
فکر کنم دو سالی می شه که تمام فایل هایی که رایگان در سایت و کانال تلگرامیتون گذاشتید رو دارم گوش می کنم بعضی هاشونو شاید واقعا صد بار گوش دادم. امروز یه کم دپرس بودم با گوش دادن دوباره ی این فایل ها واقعا آرامش درونی به سراغم اومد و بازم آروم شدم. من نمی دونم شما کی هستید چی هستید فقط می دونم شما خیلی به من کمک کردید.
با سپاس فراوان
پروان
سلام خدای عزیزم چه خوبه که توی زندگیم حضور داری چه خوبه که درقلبمی ومنو هدایت حمایت وحظت میکنی هرلحظه تورو به خودم نزدیکتر حس میکنم با اینکه بعضی وقتا از مسیر خارج میشم سریع بهم میگی برگرد ولذت ببر وارام باش،ارامشی که درحال حاضر دارم رو باهیچ چیزی عوض نمیکنم وروز به روز این ارامش بیشتر میشه خوشحالم که درمسیر پیشرفت سلامتی ارامش شادی ثروت ومعنویت قرارگرفتم وزندگیم هرروز از هرجهت بهتر وعالیتر میشه
سلام به هم خانواده ای های عزیزم و استاد عزیزتر از جانم، این متن رو بخونین چون واقعا حس میکنم دست خداست که داره مینویسه یه چیزی از قلبم داره میجوشه
من سال ها با پدرم بدترین روابط عاطفی رو داشتم از ۴ سالگی که خودم رو شناختم ما همیشه بحث و دعوا و کتک کاری داشتیم
همیشه و همیشه من برای هر ادم اشنا و غریبه ای از ظلم های پدرم داستان میساختم تا حتی چند لحظه هم که شده توجه دریافت کنم
از خدا متنفر بودم چون مطمئن بودم اون حرف هام و التماس هام رو گوش نمیده ، چون بارها تو خلوت خودم گریه کردم و کمک خواستم ولی خب چشم بینایی برای دیدن کمک هاش نداشتم
گذشت و گذشت و من سالها خودم رو قربانی دیدم
تا اینکه رفتم سر کار ( نتورک ) اونجا هم کلی عذاب کشیدم ولی راضی بودم که خونه نباشم
از همونجا کم کم به علت دور بودن که من روزی ۱۸ ساعت سرکار بودم دیگه من و پدرم کمی بهتر شدیم و پدرم رفتار های اروم تری داشت
تا اینکه من دیگه فهمیدم نتورک مسیر درستی نیست( چیزی که استاد همه گفتن) و اومدم بیرون که برای خودم کار کنم
از سن کم رویای کار مجازی داشتم و چون از همون سن ناخواسته کلی باور ثروت خوب برای خودم ساخته بودم که پول عالیه اگرپول داشتی نیاز نبود محتاج کسی باشی و….
تونستم در حد یه زندگی معمولی از دوران دانشجویی درامد کسب کنم از کار مجازی
ولی عقده و غصه ها و…. هنوز توی وجود من بود
تا اینکه با یکی از همکارای بیمارستان ( که توی اون بیمارستان دانشجو بودم) به مشکل خوردم و حساااابی تهدیدم کرد
از اونجا خواهرم که عباسمنشی بود راهنماییم کرد و با استاد اشنا شدم و داستان اشنایی ام رو توی بیوگرافیم نوشتم که چه تغییراتی کردم
اینا همه رو گفتم که یه پیش زمینه تو ذهنتون باشه، داستان اصلی از اونجا شروع شد که مادرم رفت مسافرت و قرار شد ما ۲۰ روز با پدر تنها باشیم، اقاااااا چه وضعیتی بود….
جهنم خودساخته ، تو دو هفته کار ما فقط دعوا و فحش و گریه بود، پدرم به طرز عجیبی حتی به راه رفتن منم گیر میداد و من نا امید شده بودم داشتم حتی توی کارم پسرفت میکردم و حس میکردم تعداد مشتریام کم شده
تا اینکه صدایی توسرم گفت ببخش!
گفتم چی؟ گفت ببخش…
گفتم عمرااااااا، خدایا مگه تو نمیدونی این ادم با من چیکار کرده یادت رفته و…. شروع کردم یاداوری خاطرات گذشته
اما اون صدا بی اهمیت میگفت ببخش ببخش ببخش
دو سه روزی مقاومت کردم تا اینکه نتونستم
رفتم یکم میوه و غذا برداشتم و رفتم بالاپشت بوم و یک روز کامل اونجا موندم
با خدا حرف زدم
مدیتیشن کردم
فایل های استاد رو گوش دادم و عقل کل رو برای بحث بخشش زیر و رو کردم
تا اینکه رسیدم به این فایل، انگار کلید اصلی بود
انقدررررر با این فایل گریه کردم و خالی شدم
حس کردم یه دیوار بزرگ بین من و خدای خودم برداشته شد
همه رو بخشیدم، قول دادم دیگه خاطرات گذشته رو هیچوقت به یاد نیارم و از ته دل بخشیدم
اومدم خونه هرچی بهم گیر داد توی سکوت نگاه کردم، اخه من همیشه ادم حاضرجوابی بودم و فکر میکردم بااااید از حقم دفاع کنم
ولی از این فایل یاد گرفتن دفاعی در کار نیست
فقط بخشش و ارامش
میدونین چی شد؟
در عرض چند ساعت ۱ میلیون سود خالص از مشتری های جدید برام اومد، به طرز عجیبی بدون یک کلمه حرف یا دعوا بابام بلیط قطار گرفت و رفت سفر…. در صورتی که الان سر اربعین هیچ قطار و اتوبوسی نییییست هیچ جا، از یه سایتی که هیچوقت ندیده بودیم ۱ بلیط مخصوص پدرجان پیدا شد و من الان کلی تایم دارم تا روی خودم فکر کنم با ارامش اعصاب….
تو عقل کل هم خانواده ای هامون میگفتن خدا در قران گفته شما ببخشین تا خدا به کار ها رسیدگی کنه
من هنوز ایه ش رو پیدا نکردم، ولی این حرف به جان من میشینه
چون به چشم دیدم
دیدم چطور زیبا و مکارانه رسیدگی کرد و گفت من با احساس و التماس و قربانی بودنت هیچ کاری ندارم، من برای تو قانون گذاشتم
طبق قانون بدون هیچ احساس اضافه ای پیش بیا و زیبا ترین نتایج رو برات میچینم
من میخوام ادم قوی ای بشم، میخوام از این قربانی و ضعیف بودن دست بردارم چون هیچ زیبایی و شرفی در این کار نیست
خدای من خدای قدرته و بنده ی قوی میخواد، میخوام از استاد تشکر کنم
مرسی که مسیر خوشبختی رو به ما نشون میدین
توی این یک سال و نیم که شاگر شمام همیییشه از این بخش ارامش در پرتو اگاهی بدم میومد
حالا میفهمم دلیلش اینه که لیاقتشو نداشتم و تو فرکانسش نبودم
الان هرکدوم رو دارم حفظ میکنم و انقدر مینویسم تا دستام درد بگیره
چون حرفای شما راه خداست مسیر خداست
دوستای خوبم ایمان بیارین، خوشبختی توی وجود شماست ولی خودتون جلوش یه دیوار بتنی با قطر چند متر کشیدین
همین
دوستون دارم
سبا جان خیلی زیبا نوشتی
خیلی لذت بردم
حس میکنم واقعا این حرفها از قلم خداوند بود
راستش منم رابطه خوبی با خانوادم نداشتم از وقتی فهمیدم من مسول کل زندگیم هستم و خودم زندگیمو با فرکانس هام و باور هام میسازم و کسی ذره ای وظیفه ای نداره چون قدرتی نداره و تمام قدرت دست رب العالمینه رابطم با خانوادم عالی شد دیگه شماتتشون نمیکردم که چرا جدا شدن چون فهمیدم هر کس مسول زندگی خودشه و پدر و مادر هیچ وظیفه ای در قبال ما ندارن هر کس در دنیای خودش زندگی میکنه
از اون قسمت متنت خیلی لذت بردم گه گفتی خدای من خدای قدرته و بنده ی قوی رو دوست داره😍
دوست عزیزم انشاالله کار کردن روی خودت ادامه دار باشه و تو این مسیر استوار باشی
به نام خدای مهربان و سلام به استاد عزیز و خانم شایسته چه نشانه خوبی برای من بود پر از آرامش و آگاهی درونی واقعا اگر ما به خدای درون وصل بشویم واز آگاهی های او استفاده کنیم او ما را به راه راست هدایت میکند راهی که پر از نعمت وثروت است راهی که در آن نه غم معنی دارد نه نگرانی راهی است که از تمام لحظات زندگی فقط لذت میبری فقط در آسایش
زندگی میکنی
خدایا من را هم به این راه مستقیم خودت هدایت کن راهی که در آن نعمت وثروت باشد نه راه گمراهان الهی آمین
سلام
خیلی این فایل عالی بود
واقعا حس آرامش و سبکی بهم داد
✔رها باشم از هر قید و بندی از هر محدودیتی
از هر قضاوتی
رها بشم از اینکه افراد رو بخاطر اسم،محل زندگی، خانواده ،گذشته ،سن ،باور،کشور، جنسیت، تحصیلات، چهره، و… هر چیز دیگه قضاوت کنم
✔قضاوت نکنم و فقط تجربه کنم و بگذرم
چون من پاره ای از خدا هستم
من بخشی از خدا هستم من خود خدا هستم
بقیه پاره ای از خدا هستند
پاره ای از من هستند
من و بقیه یکی هستیم
از یک منبع هستیم
مثل قطره های دریا که همه از دریا هستند همه قطره اند همه یکی هستند
هر موجودی که می بینم پاره ای از من هست
پاره ای از خدا است
واقعا روز ۳۳ یه روز بی نظیره
تقدیم به خودم و همه عزیزانم
تقدیم با عشق 《 محمدرسول 》❤
سلام و درود
وقتی فایل سی و سومین رو گوش دادم
رها شدم و چه فکرهای خوبی
چه حال خوبی هست وقتی با دیگران به عنوان یک روح یک موجود فکر کنی و دیگر قضاوت نمیکنی و چه عالیست
آری گاهی که در قضاوت غرق میشوم قشنگ میفهمم دارم دور میشم و میام به خودم میگم زیبا تو براش رحمت بفرست و آزاد باش بزار اونم آزاد باشه و اینطوری آرام میگیرم و بس
خدا مرا از قضاوتها دور کن تا بهتر بتوانم
تورا درک کنم و به خواسته هایم برسم
شاد و موفق و ثروتمند باشید
روز سی و سوم سفرنامه
به نام خدایی که در هر لحظه منو هدایت میکنه و میگه که چه کنم (◍•ᴗ•◍)❤
واقعا این فایل زیباس
وقتی اینو گوش دادم یادم اومد که چند سال پیش هم این فایل رو گوش میکردم
و الان دیدم که خیلی از جملات این فایل الان باور های منه
خیلی احساس میکردم بیشتر از قبل با این فایل ارتباط برقرار میکنم و واقعا سعی کردم این باور هارو در خودم ایجاد کنم و به ارامشی برسم که با دنیا عوضش نمی کنم.
همیشه به خودم میگم که فقط حس و حال خوب واقعیه و هر جا حالم بد شد یه جایی از دیدگاه من ایراد داره و باید با تغییر خودم درستش کنم. انرژی منفی فقط توهمه و خاصیت توهم اینه منطقی برسه به خاطر همین به دلایل منطقی توجهی نمیکنم فقط سعی میکنم توکل کنم. سکوت کنم و به صدای قلبم گوش کنم.
تعهد خیلی در این مسیر مهمه. من الان شب بود و خسته بودم و برای نوشتن این متن ذهنم مقاومت داشت. میگفت مثلا الان میخوای چی بنویسی از این حرفا.
من گفتم این مقاومت باید شکسته بشه . مطمعنم من بعد نوشتن این متن و شکوندن این مقاومت انسان بزرگتری میشم. گفتم به نام خدایی که منو در هر لحظه هدایت میکنه و رفتم جلو.
واقعا این جمله رو دوس دارم.
تا متن بعدی سفرنامه
به امید دیدار (◍•ᴗ•◍)❤
سلام
امروز سی و سومین روز از روزشمار تحول زندگی من است
داشتم به فایل صورتی استاد ( آرامش در پرتو آگاهی استاد را گوش می دادم
به دلم نشست و این دلنوشته به ذهنم آمد
برای شما دوستان خوبم و استاد عزیز می فرستم
آنگاه که من راه رفتن را آموختم.
صحبت کردن را یاد گرفتم.
نگاه کردن را فرا گرفتم.
یادم دادند که در آسمانها دنبال تو بگردم ، غافل از اینکه تو جای دیگری بودی.
آن زمان که خواندن و نوشتن را آموختم و با کلام تو آشنا شدم ،یادم دادند که دستان خودم را بسوی آسمانت دراز کنم و تو را صدا کنم، غافل از اینکه تو در آسمانها نبودی.
گفته بودند به من ،
هر چه می خواهی از تو بخواهم ، ولی اینگونه نبود.
یادم داده بودند زمانیکه مشکل، من، را فرا گرفت ،تو را وسیله کنم تا رفع مشکل شود ،در حالیکه این نیز نشد.
به من نگفته بودند که هرچه هست و هرچه نیست منوط به خودم است، و من مسبب آن هستم.
کسی یادم نداده بود که از خودم انتظار داشته باشم، تا خودم بسازم امروز و فردای خود را.
همیشه طلبکار تو بودم و تو را مسبب و دلیل تمام گرفتاری ها و سختی های خودم می دانستم ، ولی اینگونه نبود.
همیشه از تو می ترسیدم و دنبال عذاب و گرفتاری کارهای خودم بودم.
اما به من نگفته بودند که دنبال عذاب بگردی ، عذاب درو میکنی و دنبال شادی بگردی لبخند محصول تو است.
کسی یادم نداده بود که تو خدای آسمان ها هستی و من خدای زمینی.
کسی یادم نداده بود ،که دست من به بالا اگر نرسد، تو بالا را برایم پایین می آوری تا نخواهم دست دراز کنم برای بنده تو.
کسی نگفته بود که خود را بنگرم تو را دیده ام و به خودآفرین بگویم ، چرا که آفریده شده ام برای آفرین گفتن و آفرین شنیدن.
کسی دستم را نگرفته بود و نشانم نداده بود که من خود خدا هستم و تنها نیستم ،
چرا که در دستان دیگران و آغوش دیگری دنبال خوشبختی می گشتم ، غافل از اینکه تو خودت سرچشمه خیر ، خوبی، احسان و خوشبختی هستی.
کسی نگفته بود که از خودم دور بشوم از تو دور شده ام و به خودم باز گردم تو را یافته ام.
کسی یادم نداده بود که با تو باشم همیشه تک هستم و همیشه برنده.
ولی حالا که فهمیدم ، از کنار تو جدا نخواهم شد و همیشه با تو می مانم.
تا آنجا که جز تو نبینم و جز تو نشنوم.
می دانم که از خودم دور شده ام ، اما تو رهایم نمی کنی و هر لحظه نگاهت به من است.
بنابراین با تو همیشه هستم و هر لحظه تو را می ستایم که قابل ستودنی هستی و غیر قابل تغییر.
تو یگانه هستی و همیشه بیاد من هستی.
تو خوشبختی هستی و همیشه پیروزی.
تو تنها باشی مرا دیگر به غیر کاری نیست.
تمام تمام تمام هستم