آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 2

آرامش در پرتو آگاهی، وسیله ایست برای به خاطر آوردن بینشی که بواسطه ی آن فاصله میان ذهن‌تان و آنچه که اصل توست (روح) از میان برود و وارد چرخه اتفاقات خوب بشوی.

کافی است در خاطراتت، تجاربت، اطرافت و همین حالا به دنبال چیزهایی بگردی که احساس خوبی به تو می‌دهند.

زیرا که احساس خوب داشتن از همه چیز مهم تر است.

می‌توانی به سادگی به احساس خوب برسی اگر:

کمی راضی‌تر باشی، کمی سپاس‌گزارتر.

کمی سرزنده‌تر. 

کمی پرذوق و شوق تر

کمی خوش‌بین تر .

کافی است از همین حالا شکایت کردن از دوست، همسر، همسایه، رئیس، دولت و … را متوقف نمایی.

کافی است فقط به رویایت، به آنچه که می‌خواهی، وفادارتر باشی.

کافی است با آروزیت همراه شوی.

حتی کافی است کمی وانمود کنی اکنون همان چیزی هستی که‌، دوست داری باشی.

این قدرتمندترین پیام من به تو است!!

این فایل را آماده شد تا با شنیدنش‌، تو را مدت زمان بیشتری در احساس خوب‌، در آگاهی تو از اصل‌ات، از آنچه که واقعاً هستی، نگه دارد.

زیرا که اصل تو همواره آرام است.

سید حسین عباس منش

 


متن قسمت دوم آرامش در پرتو آگاهی:

دیدی که هر اتفاق خوب تنها نتیجه قلبی پاک بوده است و خواهد بود

و قلبت را پاک کردی و ساده تر شدی و سادگی یعنی رهایی.

و همین است که اینجایی و هنوز مشتاقی و حالا می‌شنوی صدای خود ابدی‌ات را که از درونی‌ترین لایه‌های وجودت با تو حرف می‌زند.

من جانم و آگاهی.

تو جسمی و ذهن.

و من اصل تو‌ ام، خود متعالی تو، خود لایتناهی تو. توی بی نهایت. توی مقدس.

وقتی فراموشم می‌کنی و فراموش می‌کنی که این زندگی تنها یک تجربه کوچک در ابدیت توست‌، سقوط می‌کنی.

و همین است که جامعه بشری‌، همه بشر امروز، در سراشیبی سقوط است.

و همین است که ارزش‌های امروز، همه بی ارزشی است.

و تو تنها وقتی نجات می‌یابی که مرا دوباره پیدا کنی، خود لایتناهی‌ات را‌، اصل ات را

و همین است که، تو هر چند هم موفق، هنوز در درون، به دنبال چیزی می‌گردی، هنوز به آرامش نمی‌رسی، هنوز یک چیزی کم داری و آن قداست تو  ابدیت تو  و اصل توست.

بیا این دیدار را گرامی بداریم.

این دم را که برای همه پیش نمی‌آید و چه می‌شد اگر پیش می‌آمد.

بیا بیشتر آشناتر شویم.

حکایت من و تو حکایت جان است و جسم و جان که از ازل بود، این بار در جسم تو تجلی یافت، خیلی پیش از تولد، پیش از جنین‌، پیش از تصمیم

و تو زاده شدی از سکوت‌، از ابدیت‌، از قداست.

من آگاهی‌ام و تو جسم بودی و ذهن.

تا اینکه آمدی. جنین … نوزاد … و در آغاز همه آگاهی بودی و سادگی،

جز شادی و رهایی نمی‌شناختی و لحظه‌ها را یکی یکی زندگی می‌کردی. سکوت بودی و در گفتگویی آرام با من

تا که نفس پیدا شد تا مشغولت کند، چنان مشغول که در شلوغی اندیشه دیگر صدایی از من نشنوی.

نفس، به تو هویت داد و هویت توهمی است که تو را از همه انسان‌ها و همه هستی جدا کرد.

و «من» زاییده شد که تفاوت معنی پیدا کند و زمان زاییده شد که به گذشته و آینده سرگرم شوی و از ابدیت این لحظه غافل.

و خوب و بد زاییده شد که همیشه به قضاوت مشغول باشی. و خشم  و حسد  و اندوه و قبیله.

تا سکوت و آرامش تو را به آشفتگی بدل کرد و سکوت زبان گفتگوی من بود با تو  و من آرام آرام فراموش شدم.

و تو حتی فراموش کردی که لایتناهی هستی، مقدسی، ابدی هستی.

زمینی شدی و سقوط کردی؛

دست و پا زدن‌های بی نتیجه، روابط آزرده، تحقیرها، خشم‌ها، کینه‌ها، حسادت ها، پریشانی‌ها، بیشتر خواهی ها، فرافکنی‌ها و مشکلاتی که به آن‌ها عادت کرده بودی و فکر می‌کردی که زندگی همین است، برای همه تلخ است، همه رنج می‌برند، همه به مشکلات سرگرم‌اند زمین و زندگی زمینی.

و غافل بودی که آرامش و سعادت چنان به تو نزدیک است که در توست. در ذره ذره تو.

و من آنقدر فراموش شدم که حتی نمی‌پذیری که زمانی بوده‌ام. چنان که بسیار گفتند و نشنیدی

اما چه باک که امروز سکوت کرده ای که بشنوی و مرا تجربه کنی و سعادت را و این بی شک بزرگ‌ترین اتفاق زندگی توست.

همان که همیشه در انتظارش بوده ای.

و سکوت همه آن چیزی است که تو را به سعادت می‌رساند.

بازگشت تو به اصل خویش. به توی لایتناهی. به خود مقدس تو

و تو تنها در سکوت و آرامش است که‌، می‌توانی به من باز گردی.

وقتی نفس را و گفتگوهای درونی‌ات را آرام می‌کنی.


فقط برای سه روز، هرگاه با مشکلی مواجه می‌شوی به من بازگرد. به درون و به خاطر بیاور که تو موجودی الهی هستی و همه این زندگی تنها یک تجربه کوچک فیزیکی است در زندگی ابدی و مقدس تو، تجربه ای که بارها و بارها تکرار می‌شود.

و به خاطر داشته باش که تو لایتناهی هستی.


برای شنیدن سایر قسمت‌های آ‌رامش در پرتو آگاهی‌ کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 2
    5MB
    6 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

787 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سیده مینا سیدپور» در این صفحه: 4
  1. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1599 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم…

    (((وقتی فراموشم می‌کنی و فراموش می‌کنی که این زندگی تنها یک تجربه کوچک در ابدیت توست‌، سقوط می‌کنی)))

    چقدر این جمله می تونه معنا داشته باشه، برای هر کسی که خواهان هدایت شدن هست، خواهان نجات پیدا کردن هست، خواهان ارامش وشادی وثروت وسلامتی ومعنوییت ودر کل خواهان خوشبختی هست…

    چون دقیقا زمانی که فراموش می کنیم کی هستیم چی هستیم اصلا هدف خالق از خلق ما چی بوده، اومدیم اینجا که چیکار کنیم وچیکار نکنیم..

    دقیقا جایی که فراموش می کنیم ما توی سفر زندگیمون فقط یه توقف کوتاه توی زمین داریم که با چشم برهم زدنی تموم میشه…

    دقیقا جایی که فراموش می کنیم اینجا این زندگی فقط مسیر هست ومقصد اصلی جای دیگه ای هست که باید بریم..

    سقوط می کنیم…..از چی؟

    از داشتن حس ارامش وخوشبختی به حس بدبختی

    از حس شادی به حس غم واندوه

    از سلامتی وتندرستی به بیماری

    از عزت و انسانیت به پست ترین شخصییت

    از نور الهی به تاریکی مطلق

    وقتی فراموش می کنیم، حرص وطمع و عجله و دودلی، شک وتردید، غم و درد، ترس واضطراب، افسردگی و ناراحتی همیشگی ونارضایتی همیشگی ما رو در برمیگیره…

    یه داستان معروفی هست که یک پادشاه و وزیری داشتند از خوبی وارامش وحس خوشبختی یکی از سربازان صحبت میکردند، پادشاه گفت نمیدونم چطور این سرباز می تونه انقدر با خودش در صلح باشه و آرامش داشته باشه…

    وزیر گفت: برای اینکه اون هنوز 99 تایی نشده!!!

    پادشاه پرسید منظورت از 99 تایی نشده چیه؟؟؟

    وزیر گفت: چند روز بهم مهلت بدید بهتون میگم!!!

    وزیر کسی رو فرستاد که شب هنگام 99 سکه ی طلاء بذارند تو حیاط خونه ی اون سرباز، صبح که اون مرد سکه هارو دید خیلی خوشحال شد اونهارو شمرد دید ای دل غافل 99 تاست که، کاش رند بود میشد 100 تا..

    از اون روز به بعد تا مدتها اون سرباز تمام فکر وذکرش این شده بود که یه سکه ی طلای دیگه پیدا کنه بذاره رو اون 99 تا سکه که بشند 100 سکه ی طلاء…

    واین باعث شده بود که دیگه نه ارامش داشت ونه حس خوشبختی، چون تمام انرژیش رو گذاشته بود برای پیدا کردن وبدست اوردن اون سکه!!!

    پادشاه بعد چند روز از دیدن بیقراری و حال پریشون سرباز متعجب شد!!!

    از وزیر پرسید چه اتفاقی افتاده ؟

    وزیر ماجرا رو برای پادشاه توضیح داد….

    ونتیجه اخلاقی این داستان برای ما چی می تونه باشه؟؟؟

    اون کسی که به داشته هاش وبه تلاشش واقف و راضی و اگاه هست ومیدونه که تمام تلاشش رو برای بدست اوردن خوشبختی انجام داده وسهمش رو توی زندگی تا حدود زیادی درست انجام داده از خودش راضی هست واز اونجا که میدونه روزی دست خداست وبه هرکه بخواد بی حد وحساب عطاء میکنه دیگه دنبال این نیست روزی زندگیش رو از این واون بگیره، یا از طریق نادرست بدستش بیاره، اصلا چون قانع وامید وار هست به لطف خداوند حال دلش خوبه، حرص وطمع ای نداره، وچون میدونه اونچه که خدا از روی لطفش بهش عطاء کرده با سپاسگزاری بیشتر میشه واز بین رفتنی واز دست دادنی وجود نداره، دیگه برای بیش وکم دنیا غصه نمیخوره، دیگه خودش رو به آب وآتیش نمیزنه و ترسی توی دلش نداره…

    برای همین ارومه ودر صلح با خودش وجهان هستی زندگیش رو میکنه….

    این فایل نشانه ای امروزم بود که از خداوند هدایت خواستم باهام حرف بزنه در مورد مسئله ای که دارم…

    من از وقتی اومدم به این خونه ی جدید که اپارتمانی هم هست همون روزهای اول اهالی ساختمون منو به عنوان مدیر ساختمون انتخاب کردند…

    کلا دوطبقه 4 واحد همینقدر کم و جمع وجور…

    منم به لطف خدا سعی کردم تا جایی که وظیفه دارم وظایفم رو به درستی انجام بدم…

    ولی تمام این مدت میدیدم که یکی از همسایه ها اون سهم ونقشی رو که باید داشته باشه نداره، و توی ساختمون یه سری کارها رو انجام میده که باعث برهم زدن نظم ساختمون شده..

    مثلا ماشین خودش رو توی پارکینک همسایه پارک میکنه بدون اجازه، توی کل با غچه که جزء مشاعات هست وبرای هر 4 واحد سبزی وسیفی جات میکاره و این کارش باعث شد که دیگه کسی از اهالی نتونه تو باغچه گل بکاره واکثر گلها هم زیر بوته ها وعلف های هرز خشک شدند چون ایشون نمیخواست که کسی به محصولاتش دست بزنه!!!

    ماشین ایشون روغن ریزی داره ولی ماهاست هیچ اقدامی نکرده و قسمت زیادی از پارکینگ همیشه سیاه وروغنی هست..

    یکی از یخچالهای خونه خودشون رو اوردند تو انباری گذاشتند که برقش به برق مشای ساختمون وصله که واحدهای دیگه هم پولش رو مشترک پرداخت می کنند!!!

    اینارو مثال زدم همینقدر واضح و کامل چندتا دیگه هم از کم لطفی های ایشون که ننوشتم دیگه، که بگم چطور یه نفر که خودش سقوط میکنه می تونه به دیگران هم آسیب بزنه…

    واتفاقا ایشون خیلی هم حق به جانب هستند واین کارهارو دانسته واز عمد انجام میدند طوریکه واحدهای دیگه از رفتار این زن وشوهر کلافه هستند واز من خواستند که مشکل رو حل کنم که متاسفانه فعلا با صحبت من که اتفاق خاص وتغییر خاصی صورت نگرفته وایشون هم در روش خودشون تغییری ایجاد نکردند…

    ان شالله که خداوند به بهترین روش این مسئله رو حل کنه تا همگی ما در نهایت صلح وارامش وهمدلی توی این ساختمون همسایگان خوبی برای هم باشیم..

    واقعا چه چیز باعث میشه که یه نفر احساس مالکییت داشته باشه نسبت به خیلی چیزهایی که مطعلق به خودش نیست، ویا باعث تخریبشون بشه، یا با رفتارش موجبات آزار دیگران رو فراهم کنه…

    چی باعث میشه که آدمی از جایگاه خودش واصل خودش سقوط میکنه؟؟

    غیر از اینکه که نمیدونه اصل چیه؟ غیر از اینه که خودش وخداوند وقوانین جهان هستی رو نمیشناسه؟؟ وتلاشی هم برای شناختش نمی کنه؟

    این مثال یه مثال پیش پا افتاده بود توی یه اپارتمان 4 واحدی همین…

    حالا فکر کنید کسانیکه هستند که می تونند با سقوطشون از اصل خودشون چطور به بنیان یه خانواده ویه جامعه آسیب بزنند…

    وچقدر سخته که آدمی که داره روی خودش کار میکنه کنار همچین افرادی بخواد تمرکزش رو روی خودش محفوظ نگه داره که خودشم درگیر ماجرا نشه، ویا حداقل توی ذهنش درگیر نباشه با نجواهایی مثل قضاوت و ……

    بله من وقتی فراموش کنم خودم رو سقوط می کنم…

    چون دیگه اون آدم واون عامل بیرونی میشه مرکز توجه من…

    وقتی تمرکزم از روی خودم برداشته میشه، تک تک سلولها وذره ذره ی وجودم پخش میشه تو جهان هستی….

    میره دنبال حرص وطمع، قضاوت وتهمت، غم ودرد ورنج، حسادت و نارضایتی و ناشکری و…

    کم کم می بینم که همه چیز وهمه کس هستم جز خودم…

    چقدر به جاست که انقدر خداوند توی قرآن ایایه ها وداستانها رو به شکلهای مختلف بیان میکنه تا بدونیم وبفهمیم ودرک کنیم که این زندگی هر روز همینه ومن وما باید هر روز به یاد خودمون بیاریم که اصل وهدف چیه…

    اینکه شما میگید دوره هایی که تهیه می کنید رو بارها وبارها گوش کنید، ونگید تکراری شدند، توسایت باشید کامنت بذارید کامنت بخونید واز آگاهیهای فایلهای دانلود وهدیه استفاده کنید!!!

    چرا؟؟؟ چونکه درگیر روزمرگی هانشیم، چون که سقوط نکنیم….

    چقدر دیگه باید از عمر منه مینا بگذره، تا بفهمم که هیچ چیز جز حفظ رابطه ی خودم با خداوند در این جهان برام نباید مهم باشه…

    چقدر باید از عمرم بگذره که باور کنم من مالک چیزی در این جهان نیستم و اگر چیزی در اختیارم هست برای اینه که از این مسیر زندگی راحتر عبور کنم ونباید بچسبم به آدمها و کارها ورفتارها و گفتارهاشون…

    نباید بچسبم به منیت هام و غرورم و خودبزرگ بینیم…

    نباید خیلی زندگی رو سخت بگیرم ونگاه صفر وصدی به مسائل داشته باشم..

    وباید سعی کنم هر روز هر لحظه که هدایت بخوام از نیروی برتری که همیشه با من بوده. هست، و تنها وقتی نیست که من خودم ازم دورش کنم…

    با جهل ونادانی وبا جاودان دیدن زندگی و سرخوشی های کاذب و شادیها و مال واموالی وحتی جسم وجان ونفس کشیدنی که نمیدونم حتی لحظه ای دیگه دارمشون یا نه…

    به جاش وقتی میام مثل سلیمان نبی، بهش میگم خدایا من میدونم که تو این نعمت هارو در اختیارم گذاشتی برای همین از سر شوق سپاسگزار توهستم چون تواین شوق رو هم بهم عطاء میکنی…

    خدا هم جوری میاد وهدایتم میکنه که بتونم توی تمام جنبه های زندگیم اون حس خوبه خوشبختی ورضایت

    وآرامش رو تجربه کنم..

    که هم حس کنم خیر دنیا رو دارم وهم خیر آخرت رو…

    واین امکان نداره جز اینکه هر لحظه ازش بخوام که حتی لحظه ای منو به حال خودم رها نکنه که اگر رهام کنه به حال خودم بسی به خودم ودیگران بدون شک ظلم خواهم کرد، چون از اصل خودم بدون اون همیشه در سراشیبی وسقوط خواهم بود

    واقعا که آرامش فقط وفقط در پرتو الهی هست..

    در سکوتهای طولانی …در آرام بودن ذهن وقلب و جسم وجان و روحمون….

    ان شالله خداوند کمکمون کنه تا توی این دنیای پراز سروصدا، پراز شلوغی ، ما همواره در نهایت ارامش و حس خوشبختی در این مسیر درست ثابت قدم باشیم. آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1599 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربان

    وسلام به تک تک دوستانم

    روزپانزدهم روزشمارتوانایی تشخیص اصل از فرع!

    وقتی فراموش میکنی …….سقوط میکنی!!!!!

    چقدر همین یک جمله کوتاه پرمعناست استاد جانم….

    وقتی که فراموش می کنیم کی هستیم، چی هستیم، از کجا اومدیم و به کجا باید بریم!!

    وقتی که فراموش می کنیم روح ما از روح خداوند هست، خداونی که تنها رب جهانیان است وهمه خیر وخوشی از اوست، گنجهای زمین وآسمان در اختیار اوست، تمام هست ونیست ونفسمان در دستان پرقدرت اوست، اینکه فراموش می کنیم از اول قرار بوده که بیایم توی این زندگی و با همه ی اونچه که از قبل برای طی کردن این سفرزندگانی در اختیارمون قرار داده شده خوش باشیم و لذت ببریم …

    اینکه فراموش می کنیم کمتراز ذره بودیم وهنوزم بی قدرت رب، کمتر از ذره هستیم وتمام اصل ونسب و روح وروان وجسم وجان،وهمه ی عواطف واحساساتمون و حتی پلک زدنمون هم نفس کشیدنمون هم در حیطه ی قدرت خالقمون هست واگر مهربانی و بخشندگی اش نباشه، به خاطر ظلمهایی که هربار از روی نادانی ونااگاهی به خودمان می کنیم، تا حالا صدباره نیست ونابود شده بودیم….

    اینکه خودمون رو گم می کنیم در کار وبار و کم وزیاد دنیا، در حرص وطمع،در زیاده خواهی ها، در غیبتها وقضاوتها و تهمت ها وحسادتها وکینه ها ودشمنی ها ….

    اینکه تمام هم وغممان شده هر روز بیشتر از دیروز مال اندوزی کنیم و باخیره سری و خساست دست بخشندگی نداشته باشیم و با ترس از دست دادنها زندگی کنیم وهمیشه در بیم وهراس باشیم…

    وهمه ی اینها باعث میشه که خودمون رو ، خدامون رو، اصل رو فراموش کنیم و انقدر درگیر حاشیه ها بشیم که آرامش وامنیت وشادیمون وسلامتیمون رو به راحتی از دست بدیم..

    یه زمانی، سالها نماز میخوندم قرآن می خونوم از روی وظیفه، از روی ترس، از روی اجبار ، نه تنها آرامش نمی گرفتم بلکه بیشتر بهم میریختم،وهمیشه خدا رو جوری تصور میکردم که مثل یه پادشاه تکیه داده بر تخت پادشاهیش و ازم میخواد که با نماز و روزه وتلاوت قرآن و…بهش ادای احترام کنم واگه انجام ندم بدون شک میندازتم توی اتیش جهنم که هیچ، این دنیام بلاء سرم میاره….

    خب من اینطوری بزرگ شده بودم مثل98 درصد آدمهای دوروبرم با همین باورها…

    خب همیشه دنبال اصل میگشتم دنبال خدایی که خودم پیداش کنم بشناسمش نه خدایی که دیگران بهم معرفیش کردند اونم به غلط!!!!

    خب شکرخدا باشما آشنا شدم و در عرض یکی دوسال چنان باورهای من با آموزه های شما دگرگون شد که تمام اون چندین وچندسال زندگی،وعبادت پراز ترس واجبارم از یاد وخاطرم محو ونابود شد، وچنان باورهای من دستخوش تغییرات مثبت شد که دیگه برام مهم نیست تو گذشته چه باوری داشتم نسبت به خدای خودم..

    همین بار مهمه وارزشمند که الان مدتهاست نوع عبادتم نوع صلاه(توجه ام) به خداوند به سبک وروشی کاملا پراز عشق ومحبت هست…

    نه چند وعده نشانه گذاری شده ومعلوم ومشخص شده وبه شیوه ای که در گذشته بود، بلکه من در هر ثانیه وهر کجا ودر هر شرایطی با فراغ بال رو به سوی معبودم دارم وباهاش حرف میزنم و ازش سپاسگزاری میکنم بابت اینهمه لطف ورحمتش…

    اینکه در جایی خاص وشرایطی خاص دنبال خدای خودم نمی گردم بلکه در هرجا که رو کنم به هرچیز که بنگرم وهر چیزی رو که حس کنم برام من تجلی خداست…

    واین رابطه بر پایه عشق و مهر ومحبت بنا شده، واین باعث شده که خیلی از چیزهایی که روزی برام مهم وباارزش بودند ولی اصل نبودند حالا بی اهمیت بشن وچیزیهایی که اصل بودند ومن نمی شناختمشون حالا برای من دارای اهمییت هستند وبا ارزش..

    حالا میفهمم امام علی، چی گفته بودند، که همیشه جوری زندگی کنید که انگار روز اخر عمرتونه و جوری زندگی کنید که انگار تا ابد قراره زندگی کنید.

    این نوع نگاه به زندگی، کمک میکنه نه برای از دست دادنها داغون بشیم و از دست بریم، ونه برای اونچه که داریم وبه دست آوردهامون دلخوش کنیم…

    این دیدگاه کمک میکنه که به آرامش درونی برسیم، ارامشیکه همیشه در دسترسمون هست به شرط اینکه یادمون نره در لحظه زندگی کنیم وتمرکزمون روی خودمون باشه و هوشیارانه واگاهانه زندگی کنیم..

    واقعا ارامشی رو که بعد درک آموزه های شما استاد عزیزم هر کدوم از ما بعد عمل به قانون در زندگیمون تجربه می کنیم قابل ارزش گذاری نیست، چون از هر دارایی وثروتی باارزشتره این ارامش درونی…

    خدارو صدهزار مرتبه شکر بابت تمامی لطف ورحمت ومهربانیش که بر تک تک ما ارزانی داشته..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1599 روز

    به نام خداوندبخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربان

    وسلام به تک تک دوستانم…

    روز سی وپنجم، روزشمار تحول زندگی من!!

    وقتی هر کدوم از ما اومدیم تواین سایت شاید بیشتر از همه دنبال کسب ثروت بودیم، یا یکی مثل من دنبال هم ثروت وهم ترمیم و نگهداشتن رابطه ی نصف ونیمه ای که داشت از هم می پاشید و ناپدید میشد….

    اومده بودم اینجا تا بتونم با نگهداشتن همسرم بانگهداشتن زندگیم، برای خودم هوییت بخرم….

    ولی وقتی اومدم اینجا تازه چشمهام بینا شد وگوشهام شنوا وقلبم باز شد، جوریکه عواطف واحساساتم رو شناختم، خودم رو شناختم، دیدم اونچیزیکه من بدنبالش هستم،یه پکیج کامل از ترسهای منه، ترس تنها شدن، ترس بی پولی، ترس ترد شدن، ترس قضاوت شدن، ترس دوستداشتنی نبودن وترس بی لیاقت وبی ارزش بودن……

    وقتی درک کردم که اصلا هیچکدوم از اون ترسها قرار نیست اتفاق بیفته ویا اصلا واقعی نیست و وجود نداره اگه من خودم رو بپذیرم،خودم رو دوست داشته باشم، باخودم درصلح باشم…

    وقتی یادگرفتم خودم خالق زندگی خودم هستم و یکی یکی شرایط خوب رو برای خودم خلق کردم، دیدم من جای اشتباهی ایستاده بودم، در فرکانسی اشتباه، دور از خداوند، دور از خود واقعییم، دور از منیکه پاک ومعصوم وسرخوش اومده بود به این دنیا…..

    خیلی تمرین کردم، سعی کردم، تا بتونم دیدم رو نسبت به اتفاقات زندگیم تغییر بدم، خیلی سخت بود، وقتی باور کنی که هرچی اتفاق افتاده رو خودت خلقش کردی …

    وخیلی دلچسب و گوار بود درک اینکه هرچی قراره اتفاق بیفته رو هم می تونی خودت خلق کنی بازهم ولی اینبار زیبا، خواستنی ودوست داشتنی ودلچسب….

    اینجا یادگرفتم سهم خودم رو تا جایی که امکان داره درست انجام بدم، هرکی هرطور خواست انجامش بده…..

    وقتی من سرجای خودم هستم وتلاش میکنم هر روز که متولد میشم بعد بیدارشدنم، بهترین خودم رو به جهان وجهانیان هدیه بدم دیگه چه اهمیتی داره بیرون از من چی میگذره؟

    اینها اما شرط داره، شرطش اینه که توی این مسیر ثابت قدم باشی، هر روز اینجا باشی واز فایلها ودوره ها استفاده کنی…

    چون اون بیرون، بیرون از این سایت واین باورها، 98 درصد ادمها اماده اند تا به افکار و باورهات وعقایدت هجوم بیارن و دوباره برت گردونن به اون زندگی پراز تنش،حالا خواسته یا ناخواسته…

    پس باید به خودت متعهد باشی، وگرنه هیچ راه میانبر دیگه ای وجود نداره….

    سخته ولی شدنیه، اینکه تلاش کنی توی فرکانس پراز خیرو خوشی بمونی واز مسیر منحرع نشی…

    کسیکه طعم ارامش وخوشبختی وسلامتی و ثروت و رهایی رو توی ابن مسیر چشیده باشه، تمام تلاشش رو میکنه تا همیشه تجربشون کنه…

    انشالله که توی این مسیر توحیدی وپراز خیروبرکت هممون همواره ثابت قدم باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1599 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به شما زینب جان عزیزم

    خدارو صدهزار مرتبه شکر که توی این سایت کلی دوست ورفیق دارم که شاید نبینمشون حتی تا اخر عمرم، ولی میدونم که به وسیله ی نوری معنوی والهی بهم متصل هستیم..

    زینب جان ممنونم از لطفی که نسبت بهم داری، من انقدر از کامنت دوستانم درس گرفتم انقدر انرژی گرفتم که وظیفه ی خودم میدونم که اگر الهامی به قلبم شد برای کامنت گذاشتن انجامش بدم تا عشق وامید وانگیزه ویاد ونام ورحمت وتجلی نور الهی خداوند در این سایت همواره جاری باشه وپایدار…

    واینکار به من کمک میکنه توی این مسیر ثاب قدم باشم..

    انشالله که خداوند مارو به راه راست هدایت کنه هر لحظه، به راه کسانی که به اونها نعمت عطاء کرده، نعمت شناخت خودش رو ونعمت درک قوانین هستی رو…

    که هرکسی خدا روشناخت خودش رو شناخته وهرکسی خودش رو بشناسه جهان وجهانیان رو شناخته، و بدون شک زندگی پربارتر و راحتری رو تجربه خواهد کرد…

    در پناه امن خدا باشی دوست عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: