آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 2 - صفحه 63

787 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی رجبی گفته:
    مدت عضویت: 3864 روز

    درود

    چقدر همزمانی و چه جالب که دقیقاً همین چند ساعت پیش داشتم فکر میکردم و به خودم میگفتم (با خودم حرف میزدم) بنظر من اینی که میگن حضرت عیسی و حضرت مهدی غیب شدن و زنده هستند، بنظرم اومد این احساس که، هیچ کسی نمیمیره، مرگی در کار نیست،

    من نمیمیرم بلکه من هم فقط غیب میشم ولی هستم. مدل تجربم متفاوت میشه.

    فقط دیدنی نیستیم. چون غیب میشیم. و با چشم قابل دیدن و یا با دست قابل لمس کردن نیستیم. چون سرعت حرکت مون اینقدررر زیاد میشه که چشم امکان دیدن بصورت ماده و فیزیک رو در قالب این بدن نداره، سرعت می‌ره بالاتر. طبق علم فیزیک.

    عین این شعبده بازها، عین غیب کردن یک چیزی که در جای دیگه درمیومد.

    اینا رو گفتم که بگم به خودم که کمتر بچسبم به نگرانی هام، به چالش هام، به مسائل شغلی و مالی و خانوادگی و عاطفی و اجتماعی و غیره.

    من اگر روحی هستم که سوار بر بدنی با این شکل و ظاهر و فرم، شدم بطور موقت تا بدنم رو اینور و اونور ببرم با سرعت پایین حرکتش بدم،

    خب روح که نیازی به ماشین نداره، داره؟

    روحم نیازی به خونه و ویلا نداره، داره؟

    روح نیاز به آب و غذا داره؟

    روح نیاز به شغل داره؟ نیاز به درآمد؟

    روح نیاز زمان و مکان و مسافرت داره؟

    نه نداره، چون روح جنسش رهاییه. آزادیه، نامحدودیته، جنس مکان یک نوعی از محدودیته.

    تمام جنگ ها و دعواها و تنش ها و نگرانی ها و منیت ها و ترس ها و طمع ها و آز ها و حسدها و خشم ها مگه برای مهار کردن و بدست آوردن و یا از دست ندادن همین محدودیت های فیزیکی و مادی نیست؟؟

    روح که به هیچ کدوم از اینا نیاز نداشته.

    روح که نیاز نداره خودشو اثبات کنه.

    روح که دعوا نداره،

    روح که خود کم بین یا خود بزرگ بین نیست.

    روح که حقیر و ضعیف نمیشه

    روح که مقایسه نمیکنه

    روح نه جنگ می‌کنه و نه دفاع.

    روح که ایستا نیست.

    روح که بیماری نمیگیره ویروس نمیگیره

    روح نه بیمار میشه و نه کمبود داره

    روح نیازمند به چیزی نیست. خواب و خوراک نداره.‌

    روح جاریست.

    شناور است در هر آن.

    بیناست بر هر چیز.

    حاضر است در هر آن.

    هشیار و آگاه است بر هر چیز.

    روح شعور و هوشمندیست. در نقطه ی نهایت.

    تمرکزش بر بی انتهایی ست.

    روح سبک و لخت است از هر چیزی که وابسته اش، باشد. یک تن نامرئی و کاملا لخت، که نه لباسی بر تن دارد و نه اتومبیلی زیر پا.

    روح بودنم را بیشتر درک کنم و

    بیشتر باور کنم.

    روح بودنم را بیشتر جدی بگیرم و احساس کنم.

    هر چه بیشتر در حالت ذهن و جسم زندگی کنم بیشتر باید متحمل رنج و مشقت و محدودیت و ترس و تهدید و کمبود و نیازمندی باشم.

    و هر چه روح بودنم را آگاه بشم و یاد بگیرم که در آن سکونت کنم و همرنگش شوم طعم و رنگ آزادی و سبکی و رهایی از جنس آرامش و شادی را بیشتر احساس و تجربه میکنم.

    ارادتمند

    مهدی رجبی

    1403/2/7

    23:15

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مرضیه حیدری گفته:
    مدت عضویت: 979 روز

    سلام خدمت استاد ودوستان

    چقدر این فایل آموزنده بود چندین بار گوش دادم هربار گوش میدادم یه حس آرامش دروجودم شکل می‌گرفت قشنگ داشت باروحم بازی می‌کرد

    واینکه احساس خوب خیلی مهمه اگرمن کمتر غر بزنم و ناسپاسی کنم ولذت ببرم از کوچکترین اتفاق خوب زندگیم

    فهمیدم خیلی کمال گرا هستم همش انتطار دارم همه چی کامل باشه تا بتونم خوشحال باشم ولذت ببرم

    امروز شروع کردم تولید محتوا یا بگیرم واسه کارم تولید محتوا کنم

    خلاصه خیلی انگیزه داد بهم این فایل

    خدایا صدهزار بار شکرت بابت سایت وخدا وشکر بابت وجود استاد جان

    خدایا شکرت بابت دوستان عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    منیره مختاری فر گفته:
    مدت عضویت: 844 روز

    به نام خداوند رب العالمین

    سلام ورود خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته گل و تک تم دوستان در سایت جهانی استاد عباسمنش

    روز 35 ام از تحول زندگی من

    « اصل تو همواره آرام است »

    این جمله کلیدی چنان زنگ زد تو گوشم که انگار تمام سلول های وجودم رو بیدار کرد انگار تو فضام در پوست خودم نمیگنجم

    چنان شوق و شور و آرامشی دارم میخوام دو تا بال دربیارم و پرواز کنم باهاش

    تمام جمله ها کلیدین ،این کپشن های خانم شایسته وای که چه میکنه با روح آدم واون توضیحات استاد تو کپشن که جرقه توحید و ایمان و امید رو میزنه ‌ویه شوک میده به جسم و جانم

    که مبادا غافل بشم از احوالم مبادا از یاد ببرم که ذهنم رو با روحم تطبیق بدم و هماهنگشون کنم مبادا از یاد ببرم حال خوب همان رمز و رازیه که جادو میکنه زندگی منو ،

    اره من جانم

    من درونا آرامم

    من درونا شاد و خوشحالم

    من درونا ثروتمندم

    من درونا ارزشمندم

    من درونا راضی و سپاس گزارم

    و این فقط ذهن چموش منه که میخواد دسته گل به آب بده میخواد خرابکاری کنه و من باید افسارشو در دستم بگیرم کنترلش کنم‌و نزارم هر جور خواست جولان‌بده

    خدایا من آرامش و رهایی و فراوانی رو زیر پوست خودم حس میکنم انگار مثل یه رود خروشان در اعماق وجود من به راه افتاده‌ آشوبی به پا کرده ومیخواد جهاد اکبر به پا کنه ،جهاد چه کلمه آشنایی

    جهادی که قبلا فقط یادمه یه معنی ازش برداشت کرده بودم که در راه خدا جهاد‌کنم در راه خدا کشته بشم

    شمشیر بکشم بر بقیه ،

    این جهاد کجا و آن جهاد کجا

    من این بار برای خودم جهاد میکنم و یک سرباز قوی و تنومند جلوی دروازه ذهنم افکار میزارم تا هر نازیبایی رو وارد نکنه و در برابر خداوند سربلند باشه

    خدایا سپاس گزارم که منو به این مسیر رویایی و ملکوتی و توحیدی هدایت کردی

    خدایا سپاس گزارم که الگوهای قدرتمندم‌ استا‌د‌جان‌و خانم شایسته گل رو به من معرفی کردی تا از حضورشون از اگاهی های نابی که بهش دست یافتن بهره مند بشم ‌و سعادتمند در دنیا و آخرت

    خدایا از آرامشی که دارم سپاس گزارم

    عاشقتونم تک به تک

    از خداوند برای همگی نور و عشق و سلامتی و ثروت و آرامش خواستارم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    مژگان حقیقت گفته:
    مدت عضویت: 1586 روز

    سلام و درود خدمت استاد گرانقدرم و مریم جان عزیزم

    خدارو هزاران هزار بار شکر که در این مسیر قرار دارم. اگر چه افتان و خیزان. اگر چه گاهی ذهن چنان بر من مستولی شد که از مدار زیباییها فاصله گرفتم ولی دوباره آمدم.

    دوباره خدای مهربان مرا صدا زد. دوباره لبیک گفتم و دوباره آمدم. خدا یا یاریم کن تا در این مسیر صحیح بمانم استوار و ثابت قدم.

    دوست دارم این مسیر را. این بودن را. این وجود را. خدایا شکر.

    استاد عزیزم با تک تک سلولهایم ازتون تشکر میکنم. مریم جان مهربونم با تمام نفسهایم ازتون قدردانی میکنم.

    استاد جان این فایل رو چندین بار گوش دادم ولی الان که دوباره گوش دادم با این فایل به رقص درآمدم. شش دقیقه رقصیدم، آرام و بیصدا

    تمام وجودم فقط سکوت درونم رو میخواهد. تمام وجودم سکون درون رو صدا میزند. انگار تو فضا هستم.

    استاد جان ما چقدر موجودات بزرگی هستیم. چقدر میتونیم عمق داشته باشیم فارغ از هیاهوی بیرون. چقدر عجیبیم.

    خدا جونم بهت تبریک میگم به خاطر خلق انسان.فتبارک الله احسن الخالقین

    از صمیم قلب خوشحالم که راه صحیح رو پیدا کردم و از سردرگمی بیرون آومدم.

    استاد جونم و مریم مهربونم از خداوند بزرگ سلامتی براتون میخواهم .

    خیلی دوستتون دارم.

    در پناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سیمین منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1003 روز

    به نام الله یکتا

    سلام استاد عزیز و بزرگوار

    سلام مریم مهربان

    سلام دوستان عزیزم

    و قلبت را پاک کردی و ساده شدی…

    و سادگی یعنی رهایی…

    روز سی و پنجم از سفری برای آگاهی و تحول

    با چشمانی پر از اشک و قلبی سرشار از شکر گزاری از ذوق این همه عشق خدا، مینویسم:

    واقعاااا نمی‌دونم چگونه خدارو شکر کنم که منو در این راه با این همه هدایت روشن و آگاهی قرار داده ، منو در جمعی آگاه از انسانهای دوران خودم قرار داده که مثلشون خارج از این سایت و خانواده به سختی یافت میشود، نمی‌دونم از شما چطور تشکر کنم استاد عزیزم که با این سخاوتتون در بیان آگاهیها و عشقی که در کلامتون هست و وجود ما رو دگرگون میکنید و‌مارو به اصل خویش که سکوت است و قداست و ابدیت بر می‌گردانید ،به گونه ای که کل این جهان را لحظه ای دربرابر ابدیت خود می‌دانیم ، مریم مهربانم چگونه از شما سپاسگزار باشم برای این سفر جادویی که با عشق بر پا کردی و ما رو هم با مهربانی خواهر گونه ات همسفر خود در این مسیر سبز کردی.

    و به راستی که سکوتی که از کنترل گفتگوها و ورودی های ذهن بر پامیشود ، چه آشناست.

    گویی با این سکوت و با این آگاهی زاده شده ام ، و‌چه آرامشی بر وجودم مستولی میشود زمانی که خود را رها میکنم از هر قید و بندی و در این سکوت غوطه ور میشوم و خود را و خدا را یکی میابم. و نفس زمانی که دست به کار شود و با نجواهایش کمر بر بدبختی ما ببندد و ما را از اصل خودمان دور کند و محدودمان کند به زمان و مکان و نام و قبیله و… دیگر چیز ی از آن وجود لا یتناهی نخواهد ماند و همه اش میشود خواهش های نفسانی و دنیوی و به خود میایم که می‌بینم که خبری از آن همه آگاهی و سکوت و عظمت نیست و در شلوغی اندیشه خودم را ، خود مقدس و ابدیم را ، خود خدا گونه ام را فراموش کرده ام و افسارم در دستان نفس سر کش است و دارد می‌تازد تا مرا به دره ی فنایی و نیستی سقوط دهد.

    وای که تو چقدر پر رنگی در سکوت خدای من ، چقدر صدایت بلند و واضح است و هدایت‌هایت زیبا و دلنشین هستند وقتی در سکوت به تو وصل میشوم و از قیل و قال ذهن و دنیای مادی خود را جدا میکنم.

    من با تو یکی هستم و این را زمانی فهمیدم که استاد عزیزم با صدای دلنشین و سرشار از مهرش گفت :

    وسکوت زبان گفتگوی من است با تو ، ودانستم که آرامشم در سکوت ، یعنی احساس حضور خداوند

    و استادم گفت: آرامش و سعادت چنان به تو نزدیک است ، که در توست .

    واینجا معنای اینکه از رگ گردن به من نزدیکتری را فهمیدم و فهمیدم که آرامشی که در زمان تنهایی با خودم و رها از هر چیزی ، درک میکنم ، همان درک حضور حضرت دوست است و بسسس.

    و دیدم که در سکوت به اصل خویش که آرامش و عشق و خدا بود بازگشتم و این همه ی چیزی بود که برای تجربه ی سعادت دنیا و آخرت میخواستم.

    و در زمان اتصال به اصل و منبع خویش این را درک کردم که من لایتناهی هستم ، من ماندگار و پایدارم

    همانگونه که خالق و صاحب اختیارم لایتناهی و ماندگار است و از روحش در من دمیده و فهمیدم که چقدرررررر با عظمت و توانمندم و من همانم که خدا خلق کرد و فرمود:

    فتبارک الله احسن الخالقین

    بله من از خدا هستم و خداگونه زندگی میکنم و به سوی خدا بازمیگردم.

    بینهایت شاکر خدای مهربان و استاد بزرگوارم و همه ی دوستان گرامی هستم.

    در پناه خدا پاینده باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    عاطفه گفته:
    مدت عضویت: 887 روز

    سلام استاد عزیزم، مریم مهربونم و هم فرکانسی های گلم

    روز شمار تحول زندگی ام برگ 35 ام.

    حین گوش دادن به این فایل احساس اینو داشتم که روحم داره باهام سخن میگه.

    اشکام رو جاری کرد این فایل ارزشمند.

    چقدر نکات مهمی داخل این فایل عنوان شد.

    درست میگه ما آنچنان غرق این دنیا شدیم و آنچنان درگیر این هویت فیک شدیم که یادمون رفته کی هستیم.

    خطاب به خودم میگم :

    عاطفه تو فراموش کردی روزگاری که کودک بودی، بی قید و شرط خوشحال بودی، بی قید و شرط ذوق زده بودی، از کوچکترین چیزها سر ذوق میومدی. مرتب تو لحظه حال بودی.

    یادمه پیک لذت من زمانی بود که تو آسمان شب، زل میزدم به آسمان و تماشای ستاره ها. انقدر این کار سراسر وجود منو غرق در لذت میکرد که هر شب انجامش میدادم.

    فرآیند یادآوری خیلی فرآیند مهمی هست.

    براستی که ما عزیز دردانه کیهانیان هستیم.

    جایگاه همه ماهایی که داریم سعی میکنیم هویت واقعی مون بیاد بیاریم خیلی مقدسه.

    ما مشغول کنار زدن زنگاره های وجود مون هستیم. ما موجوداتی عزیز و متبرک هستیم

    ما نور چشمی خانواده روحی مون هستیم.

    چقدر موجودات نوری به ما افتخار میکنند. اون ها بدون کوچکترین قضاوتی ما رو تماشا میکنند. اون ها با ذوق و شادی هر گاه که خلق زیبایی انجام میدیم و هر درسی پاس میکنیم برامون کف میزنند.

    همیشه مشوق ما هستند، برامون انرژی میفرستند. منتها ما موفقیت مون رو از دیدگاه زمینی میسنجیم. احساس خوب مون گره زدیم به موفقیت های زمینی مون.

    در صورتی که اون ها، خداوند، ما رو سر جای درست مون و زیبا میبینند. اون ها جایگاه فعلی ما رو زیبا میبینند حتی اگر خودمون زیبا نبینیمش و واقف اند به اینکه : هر وقت بخواهیم میتونیم از شرایط فعلی به شرایط دلخواه مون برسیم.

    اگر منِ عاطفه یاد بگیرم خودمو از دیدگاه روحم و کیهانیان ببینم، اگر یاد بگیرم خودم رو کافی بدونم، اگر بابت داشته های فعلی ام سپاسگزار باشم

    اون وقت احساس خوبی در من ایجاد میشه

    این احساس خوب باید بی قید و شرط ادامه پیدا کنه

    فارغ از اینکه به خواسته هام رسیده باشم یا نه،

    چون در صورت دائمی بودن این احساس خوب هست که مدارهام تکون میخورند.

    دیدگاه زمینی میگه = باید اتفاق خوبی بیفته تا احساسم خوب بشه.

    دیدگاه روح میگه = احساس ات خوب کن، همه چیزهای خوب اتفاق میفتند

    این وسط باید اعتماد کنیم به کارکرد جهان، به قوانین. اون وقت لاجرم اتفاق میفته

    ما قبل از تولد مون، تعهد دادیم که :

    آگاهی های کهن رو بیاد میاریم و اجراش میکنیم

    و مطابق با تعهد ما، خداوند هم خودش رو متعهد کرد که :

    در مسیر زندگی چراغ راهنما و هدایتگر ما در هر لحظه باشه.

    ایشون پای قولش مونده منِ عاطفه هم باید پای قولم بمونم. با موندن در احساس خوب دائمی، به قولم وفا میکنم. احساس خوب دائمی که نتیجه اش میشه هماهنگی میان روح و ذهن.

    و هماهنگی میان روح و ذهن، یعنی همه چیز !!!!

    و چقدر این فرآیند بازگشت به اصل مقدسه. و چقدر کیهانیان بابت بیداری ما خوشحال و هیجان زده اند و با اشتیاق منتظر اتصال دائمی ما با روح مون هستند تا نعمات و برکات رو به سمت مون سرازیر کنند و از تجربه لذت بردن ما شادی کنند.

    استاد جانم یچیز دیگه ای که میخوام بگم چقدر عنوان این فایل زیباست

    آرامش، در پرتو آگاهی.

    واقعا ، آگاهی با خودش آرامش میاره. قبلا که با قوانین آشنا نبودم، زندگی و باورهای سختی داشتم. برای ارتباط با الله نذرها، چله ها، آیه های زیادی میخوندم ، متوسل به شرایط های بیرونی زیادی میشدم. انواع حرزها، دوره های فنگشویی، آب خورشیدی، خمیردندان های بدون فلوراید، انواع شمع های خاص، و…

    چقدر اذیت میشدم. چقدر زمان و پول هدر میدادم. برای چیزهایی که اصل نبودند.

    آگاهی برای من کنده شدن از روش های فرعی آورد. آگاهی برای من سادگی و راحتی و کارایی آورد.

    آگاهی باعث شد از زمانم استفاده مفید کنم، و پول هام رو جای درست هزینه کنم.

    آگاهی خیلی از خواسته های منو برآورده کرد و حتی نعماتی رو برام سرازیر کرد که من ایده ای براشون نداشتم.

    آگاهی یعنی همه چیز.

    چقدر مریم عزیزم کپشن فوق العاده ای تو قسمت روزشمار نوشته بودند : اگر خواسته هامون رو برای احساس خوب میخوایم پس چرا پیشاپیش این حس رو بصورت دائمی ایجاد نکنیم !!!

    این همه قیل و قال ما روی این سیاره برای لذت بردن هست. خب چرا لذت رو از همین لحظه نبریم. اگر الان لذت ببریم تو یک سرازیری سرسبز قرار میگیریم که خود به خود همه چیزهای خوب اتفاق میفتند.

    و اونوقت نیازی به اون همه قیل و قال نیست.

    قرار هم از اول همین بوده. قول و قرار های عالم ذر هم همین بوده. قرار بوده ما فقططط لذت ببریم و الله هم ما رو روی شونه هاش قرار بده و خودش کارهامون انجام بده.

    خطاب به خودم میگم :

    عاطفه وقتی برای حل مسائل ات زور میزنی ، وقتی فکر میکنی تنهایی باید انجامش بدی و حس ات بد میکنی جلوی این نعمت رو میگیری

    بعد شاکی میشی که خدا کجاست !!!

    خدا چنان به تو نزدیک هست که درتوست، در ذره ذره وجودت !!!

    سکوت کن و احساسش کن.

    خیلی این فایل تکان دهنده بود. چقدر هماهنگی میان ذهن و روح مهمه

    چقدر موندن در احساس خوب مهمه

    چقدر اجازه وارد ‌شدن اون نیرو در زندگی مون مهمه.

    چقدر حیاتیه که بیاد بیاریم گوهر وجودمون

    استاد جانم و مریم عزیزم بابت تهیه ، تدوین و کپشن های این فایل ارزشمند ازتون سپاسگزارم.

    از خداوند مهربونم هم متشکرم که از زبان شما با من صحبت کرد و بر من جاری شدش تا این کامنت زیبا نوشته بشه.

    آگاهانه و عاشقانه دوستتون دارم.

    همگی در پناه الله یکتا باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    مستانه اقبالهء گفته:
    مدت عضویت: 2105 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته

    این فایل نشانه ی امروز من بود که نیم ساعت قبل از سال تحویل برای من آمد وپیام های با ارزشی رو برای من داشت که باید در هر لحظه احساس خوبی داشته باشم

    توجه به نکات مثبت زندگی کنم سپاس گزار پروردگارم باشم

    تا فاصله ذهن وروح رو کم کنم تا به اصل خودم که خداوند هست وصل بشم

    ممنون استاد عزیز با این فایل های در پرتو آگاهی که ما رو به اصل خودمان وصل میکنه انشاالله که سالی پر از احساس خوب وسلامتی وآرامش رو مثل همیشه تجربه کنید

    در پناه رب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    حسن گفته:
    مدت عضویت: 924 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام وخدا قوت به شما استاد عزیزم و خانوم شایسته

    سلام به همه دوستان سایت

    ردپای من در روز سی و چهارم سفرنامه

    فایل های آرامش در پرتو آگاهی خیلی زیبا و آرامبخش هستند و چند بار گوش دادم ممنون و متشکرم و سپاسگزارم از فایل های ارزشمندتون

    ممنون و متشکرم و سپاسگزارم از خانوم شایسته برای این سفرنامه

    در پناه الله یکتا خوشبخت و سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    سپیده منصوری گفته:
    مدت عضویت: 999 روز

    سلامی گرم و صمیمی خدمت استاد عزیزم،بانو شایسته جان و همه همسفران عزیزم در سفر روز شمار تحول زندگی من

    روز سی و پنجم از سفرم به درون

    فایل: آرامش در پرتو آگاهی 2

    و سکوت همه آن چیزی است که تو را به سعادت می‌رساند.

    بازگشت تو به اصل خویش، به توی لایتناهی، به خود مقدس تو

    و تو تنها در سکوت و آرامش است که‌، می‌توانی به من باز گردی.

    ————————————————–

    مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد

    مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد

    به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان

    که تا تختست و تا بختست او سلطان من باشد

    اگر هشیار اگر مستم نگیرد غیر او دستم

    وگر من دست خود خستم همو درمان من باشد

    « حضرت مولانا»

    بیت اول این شعر رو با خودم خیلی زمزمه میکنم که یادم باشه من با جآنانم عهدی بستم که شاد باشم..چون اون به من قول داد که تخت و بخت از آن من است اگر پای عهدم بمانم،، تا زمانیکه هنوز عهدم را به خاطر داشتم« دوران مقدس کودکی» نه غصه می خوردم،نه نگران آینده بودم،نه از کسی دلگیر میشدم و نه دلم خانه بغض و کینه و حسد بود ……و اماااان از وقتیکه فراموش کردم ، از کجا آمده ام،آمدنم بهر چه بود؟؟!!

    و من زمینی شدم و فراموش کردم که با سلطان جانانم چه قراری گذاشتم..محو شدم در زرق و برق دنیا و گوشم پر شد از اما و اگرها و تا به خودم جنبیدم دیدم تمام زندگی ام را رسم و رسوماتی پر کرده که هر روز مرا از اصل خودم دورتر میکند و داستان من ،منِ واقعی اینگونه شد که دیر زمانی است حبس شده در زندان کبر و غرور و تشریفات و کینه و حسد و مقایسه و انتقام و…..و من هر روز در فراق او نحیفتر شدم و بی جان تر..سفر میرفتم ،مهمانی میرفتم،مهمانی میدادم،خرید میکردم و….اما یک بغضی در گلوی من ماندگار شده بود..انگار که ندانسته روحم را در سلول بغض زندانی کرده باشم،هیچ چیز یادم نمی آمد!!!…شادی واقعی مثل کودکی که بی خیال حرف و سخن دیگران باشد از یادم رفته بود..محدودیتها هر روز زندگی ام را محدودتر میکرد و من متحیر بودم از اینهمه تلخی و فشار زندگی و باور کرده بودم که زندگی همین است دیگر!!!

    اما در این روزگار فراموشی گاه گداری صدایی را در اعماق وجودم می شنیدم،صدایی بسیاااااار ضعیف اما برای لحظه ای حالم را خوش میکرد..طعم خوشش را می چشیدم اما بسیار کوتاه و من چون عاشق شیدایی در همه لحظه های زندگی ام به دنبال تجربه دوباره آن طعم و مزه بودم….هر چه گشتم دانستم که همه مسیرها به خودم ختم میشود..خودِ خودِ خودم!!!! جا خوردم!! من؟؟؟!!!! مگر من کیم؟؟!!!!!!

    سالها دل طلب جام جم از ما می کرد

    وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد

    سالیان درازی بود که دستم را برای ذره ای خوشی به سمت این و آن میگرفتم..خوشی های زودگذر..و باز بر میگشتم سر جای اولم..

    در این هیاهوی روزگار تنها امتیازی که داشتم این بود که خدارا عاشقانه دوست داشتم..خییییلی زیاد..

    تا اینکه همان خدا دستم را گرفت و به این مسیر هدایتم کرد و من اینجا فهمیدم که هر چه میخواهم باید از خودم بخواهم..

    این منم،منبع شادی،انرژی،رزق و سلامتی و…هر حال خوبی که به دنبالش بودم ، چون من پاره ای جدانشدنی از وجود خدایم بودم و فراموش کرده بودم و این فراموشی برای من سنگین تمام شده بود.

    من خودم را فراموش کردم از همان موقعی که وارد جامعه شدم درست با پایان کودکی ام..من کودکی بودم که دست خدا را در شلوغی بازار رها کرده بود بسکه چشمش به ویترینهای جذاب مغازه ها بود و تا به خودم آمدم شب شد و تنهایییی…و آنقدر فراموشی وجود مرا فرا گرفت که باور کردم من همین گوشت و پوست و استخوانم و من از اول همین بودم و هر زمان که اسم روح را میشنیدم فکر میکردم روح همان جان است،جانی که با بودنش نفس میکشم و با رفتنش می میرم،فقط همین،ذره ای در ذهنم نمیگنجید که روح من یعنی همه من،یعنی شادی من،شوق من ،مشوق من،آرامش من،ثروت من ،سلامتی من و یعنی خداااااای من.

    دقیقا خاطرم نمی آید از کی در این شلوغی روزگار دستش رو رها کردم و دارم دور خودم می چرخم.فقط میدونم سالهاست که دارم می چرخم؟!

    و حالا با ورودم به این سرزمین وحی الهی با پاهایی تاول زده و تنی رنجور و خسته، مدتی است نشسته ام

    سکوت کردم

    و دیدم چقدر جنس این سکوت آشناست

    انگار صدا دارد ، روح دارد

    اینجا خواندم و خواندم و بارهاااا شنیدم و یادم آمد که صدای خدا از جنس سکوت است

    و من پاره ای از خدا هستم و من همان خدا هستم.و دوباره مزه کردم طعم شیرین حضورش را اینبار نزدیکتر و طولانی تر..و

    این روزها بیشتر از هر زمانی از حضور در جمع خودداری میکنم،انگار خودم را پیدا کردم و عهدی که پیش از آمدنم با جانان بسته بودم یادم آمده..یک رگه هایی از خود حقیقی ام را،اصلم را می بینم،،،می خواهم بیشتر این غبار رو از آینه وجودم بگیرم.بیشتر با خودم اشنا شوم و بیشتر به یاد بیاورم که کی هستم؟؟

    روزها فکر من این است و همه شب سخنم

    از کجا آمده ام ،آمدنم بهر چه بود؟!

    وقتی به زندانی بودم جانم در تنم فکر میکنم تمام وجودم را اشک فرا می گیرد..که چه سالهایی را از دست دادم و انچه خود داشتم از دیگران طلب میکردم..غافل از اینکه او اینجاست،در درون من،از رگ گردن به من نزدیکتر

    تمام تلاش این روزهایم این است که در این شلوغیه رفت و امدها ،قضاوتها و بدهکاریها و حسرتها ‌ و نگرانی ها….. ولوم صدای درونم را بالا ببرم تا دوباره از ته دل بخندم،سپاسگزار باشم و از داشته هایم نهایت لذت را ببرم

    خدارا شکر میکنم که من رو به مسیری هدایت کرد که دستم رو تو دست خودش گذاشت و من با پیدا کردن خودم ،هرگز دستش را رها نخواهم کرد..

    ای نسخه نامه الهی که تویی

    وی آینه جمال شاهی که تویی

    بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست

    در خود بطلب هر آنچه خواهی، که تویی

    استاد عزیزم هر روز با فایلهای ارزشمند و آگاهی بخش شما این هدف برایم جدی تر میشود که؛

    سر آغاز رسیدن به همه خواسته هایم جستجوی خودم و بعد پیدا کردن خودم و بعد آگاهانه مراقبت کردن از اصل ارزشمند خودم باشد که همه اینها ختم میشود به یافتن خدای مهربانم و فراوانی نعمت و ثروت و سلامتی و عزت و شوکت در این دنیا و در آخرت..به امید الله مهرباااانم

    ————————————————–

    خدای مهربانم ،تنها رفیقم ممنونم که هستی و هوای منو داری..بووووس

    استاد عزیزم همیشه و همیشه سپاسگزار خدایم هستم برای وجود پر از عشق و برکت و اگاهی شما، و حال خوش این روزهایم را قطعا مدیون شما هستم..دوستتون دارم

    مریم بانوی مهربانم،صمیمانه از شما ممنونم برای مهیا کردن این سفر جادویی..عاشقتونم

    همسفران عزیزم ممنونم که هستید و ممنونم برای کامنتهای آموزنده و ارزشمندتون و ممنونم که با من همراه بودید

    دوستتون داااااااااارم

    در پناه خدای خوبیها روز و روزگارتون عاااااالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    سما میم گفته:
    مدت عضویت: 926 روز

    به نام الله مهربانم

    ردپای من در روز 35م

    سلام به عزیزانم

    و ما چه زود زمینی شدیم در حالی که زاده شده ایم از سکوت‌، از ابدیت‌، از قداست و خبر خوب اینه که میتونیم به اصلمون برگردیم. من عااااااااااااااشق این فایلهام و این فایل وااااای. چقد اشکمو درآورد، متن زیبای مریم جانو کامنت بچه ها منو بی قرار و رقیق و اشکی کرد. خیلی لذت بردم خدا حفظتون کنه. استاد جانم ممنونم همیشه به ما تلنگر میزنی فرشته زمینی. بی نظیرید، سپاسگزارم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: