آرامش در پرتو آگاهی پیامِ سرشت نامرئی ات برای توست.
پیامی که نجوا کنان می گوید: خداوند در درونت نهفته است.
همان اطمینانِ لابه لای همه نگرانی هایت که تو را به هیجان می آورد، خداست.
همان عشقی است که موجب فراموشی تمام دردسرهایت می شود، خداست.
فقط از سر راه خودت کنار برو.
فقط یک سری کارهای جزئیی ساده را هر روز انجام بده:
مثل تحسین کردنِ یک دوست یا حتی او که ذهنت تمایل دارد موفقیتش را انکار کند.
مثل تعریف از خودت.
حتی مثل کمی خودت را خواستن و احساس لیاقت داشتن.
یا حتی مرتب کردن اتاقت.
همین حالا تمام وسایل اضافی اتاقت را دور بریز. حتی تمام چیزهای اضافی درونِ قلبت را
و راهی برای دیدن خداوند باز کن. آنوقت پی میبری که همراه با گردگیری خانه، قلبت هم گردگیری شده و درخششی تازه یافته.
امروز روز رحمت الهی است.
نمی خواهد نگرانِ نتایج باشی.
دست از راضی کردنِ دیگران بردار. چون خداوند نتایجی راضی کننده برایت دست و پا کرده است.
نگران سن و سالت نباش. کافی است هر کاری را با جان و دل انجام دهی. آنوقت خواهی دید حتی آنجا که اصلا به نظر نمی رسد، نتایج چشمگیر می شود.
چرا که امروز روز رحمت الهی است.
منتظر خواندن خبرهای چشمگیری هستم که با ایجاد هماهنگی میان ذهنتان و روح و با کشف اصل تان، همان شمای لایتناهی و مقدس خود را بیدار کردهای.
سید حسین عباس منش
متن قسمت سوم آرامش در پرتو آگاهی
حقایق پنهانی هم هست که تو نمیدانی.
مشکلات زندگی را به صورت یک عادت پذیرفته ای. بر این باوری که در دنیای امروز کاملاً طبیعی است که دچار چنین مشکلاتی باشی، طبیعی است که غمگین باشی، عصبانی باشی و پریشان باشی.
فکر میکنی برای همه همین است و همه در این جور مواقع همین قدر پریشان میشوند… وقتی عزیزی را از دست میدهی تا مدتها غمگین و پریشان هستی و گمان میکنی که طبیعی است. … این پریشانیها همان تاثیری را بر وجود تو میگذارد که مواد و سموم شیمیایی.استرس و پریشانی همه تعادلات وجودی تو را بر هم می زند.
حقایقی در این جهان وجود دارد (و تو میپنداری می دانی) که با آگاهی از آنها، همه آنچه موجب غم، پریشانی و خشم میشده است، از زندگی تو رخت بر میبندد …
میتوانی تصور کنی؟!
گمان میکنی که همه در روابط مشکل دارند، همه با پدر و مادر، پدر بزرگ و مادر بزرگ، فرزندان، همسر، خانواده همسر، همکاران، کارمندان و مدیران ارشد مشکل دارند… و این بی نهایت عادی به نظر میرسد.
عادت کرده ای که رنج ببری و زندگی نکنی و فکر میکنی که این همه، طبیعی و عادی است.
اما این فقط ظاهر قضیه است.
فقط یک فریب بزرگ است.
زیر همین آسمان و در شرایط کاملاً برابر، کسانی هم هستند که با همان شرایط در نهایت آرامش و شادی درون زندگی میکنند و کلید این شادی و آرامش از همان حقایقی است که تو فکر میکنی که می دانی …
و فکر میکنی اگر حقیقتی هم باشد که نمیدانی، دور است و چندان هم دست یافتنی نیست … فریب بزرگ.
و غافلی که در گوشه و کنار، دور از چشم تو، خیلیها خیلی چیزها در گوش هم نجوا میکنند که:
یک جملهاش در یک لحظه میتواند پریشانیهای بی پایان تو را به پروازی آرام و شادمانه بدل کند
و همه نفرتهایت را به عشق و من در گوش تو خواهم گفت.
به خاطر داشته باش که همه پریشانیهای تو فقط و فقط وقتی آغاز میشوند که فراموش میکنی لایتناهی هستی و تو تنها وقتی سقوط میکنی که از ابدیت خود، از اصل خود، از توی لایتناهی، از من دور شوی و آنچه تو را به سعادت میرساند بازگشت تو به اصل خویش است.
برای شنیدن سایر قسمتهای آرامش در پرتو آگاهی کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 33MB3 دقیقه
🌺به نام خدایی که از همه چیز اگاه است🌺
💎یک جملهاش در یک لحظه میتواند پریشانیهای بی پایان تو را به پروازی آرام و شادمانه بدل کند💎
گاهی وقتا به یه موضوعی فک میکنم و هیچ احساس خاصی ندارم ، بعد یهو یه فکری که مرتبط به همون موضوعه به ذهنم خطور میکنه که احساسم خیلی خوب میشه ، و همون لحظه با خودم میگم احتمالا مخالف این جنس فکر که حالمو خوب کرد ، باور مخربم باشه و سعی میکنم اینجوری باور های مخربمو پیدا کنم (یا حتی باوری که نیاز به بهتر شدن داره)
امروز صبح ساعت ۱۰ بود تقریبا ، تو دلم گفتم خدایا فلان کارو اوکی کن برام ، من نمیدونم چطور باید این کار انجام بشه ، خودت درست کن ، من اقدام میکنم.
بعدش گوشیمو دست گرفتم و فایلی که داشت پخش میشد رو رد کردم و زدم بعدی ، یه میکس از استاد بود که میگفت باور دارم خدا کار هارو انجام میده ، از همه چیز آگاهه و …
حس خوبی گرفتم ، تو یه لحظه انگار رها شدم ، دقیقا مثل حسی که با شنیدن فایل های آرامش در پرتو آگاهی بهم دست میده ، به خدا شاید ۳۰ ثانیه از اون حالم رد نشده بود که گوشیم زنگ زد ، یکی از دوستام بود ، گوشیو جواب دادم گفت میای یه کاری رو باهم انجام بدیم ، میگفت نمیتونه تنهایی از پسش بربیاد و ازم درخواست کرد که باهاش همکاری کنم ، من اولش داشتم میگفتم نه من این کارو نمیکنم و از این حرفا ، یهو تو یه ثانیه یه چیزی به ذهنم رسید که گفت بابا خودت الان درخواست کردی گفتی اوکی کن برام ، اینم جوابشه دیگه ، اوکیه الان ، چرا مقاومت میکنی ؟ مگه نگفتی اقدام میکنی ؟
تو همین یه لحظه احساسم خوب شد و بعد یهو قبول کردم و گفتم باشه.
بعد از گذشت تقریبا یه ساعت دوستم خبر صد در صدی شدن اونو بهم داد و داشت میگفت این اولین باره که همه چی دست به دست هم میده که اینجوری همه چی برام جور بشه ، داشت میگفت بعد از این که من قبول کردم و پشت گوشی اوکی دادم ، کلی کارو تو فاصله زمانی کوتاه انجام داده بود که خبر قطعیت کارو بهم بده (چون یه پروسه ای باید طی میشد) ، تعجب کرده بود ازین که چرا انقد همه چی راحت و خود به خود داره انجام میشه.
ولی من میدونم که همه ی اونا در راستای فرکانس های من بوده 😜😉😅
🤗یه جمله اش تو لحظه تونست احساس غیر آسودگی منو به پروازی آرام و شادمانه بدل کنه🤗
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
از خدا میخوام به هممون ارامش بده.
از خدا میخوام کمکمون کنه بیشتر به یادش باشیم.
از خدا میخوام هممونو به بهترین مسیر ها هدایت کنه.