آدمهای زیادی هنوز هم موفق به تجربه عشق نشدهاند، چون دچار غروراند… چون شهامت دیدن زیباییهای دیگری را ندارند… و شهامت بر زبان آوردن آنچه که این شور و شوق در درونشان ایجاد نموده، ندارند… شهامت تعریف از دیگری را ندارند… برای تجربه همه ی اینها، شهامت لازم است…
غرور، ما را در برابر زیباییها بی بصیرت میکند چون اجازه تجربه فرا رفتن از خودمان را نمیدهد… این نوع غرور، یک ترس است… و عشق یک شهامت… شهامتی برای تجربه گسترش در همه ابعادِ وجودمان… شهامتی برای تجربه شور و اشتیاق زندگی… همه ما به این شهامت نیاز داریم… چون نیاز داریم تا اجازه دهیم چیزهایی که باید، رخ بدهند…
برای عشق ورزیدن، دل و جرأت لازم است… دل و جرأت به خرج بده و به هر آنچه که ممکن است، عشق بورز… همه ما عالی هستیم، وقتی هراسهایمان را فراموش میکنیم، و قتی دیدن زیباییهای وجودِ دیگری و عشق ورزیدن به آن را میآموزیم، یک خودِ زیباتر، شگفرف تر و پرنشاط تر در درونمان میآفرینیم زیرا خداوند همواره در قالب این عشق در درونمان نهفته است… … شهامتِ تجربهی عشق، همه چیز را زیباتر میکند. گویی زندگی خود را در اوج شدتش به ما نشان میدهد! در حقیقت، عشق گسترشِ بینایی است…
نظرات ارزنده شما در مورد این فایل به ما در ادامه روند آرامش در پروتوی آگاهی کمک بسیاری می کند
منتظر خواندن نظرات ارزشمندتان هستیم
سید حسین عباس منش
متن آرامش در پرتوی آگاهی (قسمت هشتم)
عشق ملاقات مرگ و زندگی است.
ملاقاتی در نقطه اوج. فقط در صورت شناخت عشق است که میتوان به تجربه این ملاقات نائل آمد. در غیر اینصورت به دنیا میآیی، زندگی میکنی و میمیری، ولی در حقیقت مهمترین تجربه زندگی را از دست داده ای. تجربه ای که با هیچ چیز جایگزین نمیشود. تو تجربه حد فاصل مرگ و زندگی را از دست داده ای. تجربه این حد فاصل، نقطه اوج و حد نهایی تجربیات آدمی است. برای اینکه به آن نقطه برسی بایستی چهار مرحله را همیشه به خاطر داشته باشی.
مرحله اول: حضور در لحظه است
زیرا عشق تنها در زمان حال ممکن است. عشق ورزیدن در گذشته و آینده ممکن نیست. بسیاری از آدمها یا در گذشته و یا در آینده زندگی میکنند، طبیعتآ عشقشان نیز در گذشته و یا آینده است که چنین عملی غیر ممکن است.
اگر خواستی از عشق فرار کنی، در زمان گذشته و یا در زمان آینده زندگی کن، ولی اگر خواستی رودخانه عشق را در درونت جاری سازی در زمان حال زندگی کن، زیرا عشق فقط در زمان حال ممکن است. زیاده از حد فکر نکن زیرا فکر هم همیشه به گذشته یا آینده مربوط میشود و انرژی تو به جای اینکه به قوه احساس معطوف شود، منحرف شده و صرف فکر کردن میگردد و تمام انرژیهای تو را تخلیه میکند. در چنین وضعیتی عشق نمیتواند وجود داشته باشد.
دومین قدم در راه رسیدن به عشق این است که: یاد بگیری چگونه سموم وجودت را به عسل تبدیل کنی
خیلی از مردم عشق میورزند ولی عشق آنها با سمومی همچون نفرت، حسادت، خشم، خودخواهی و احساس مالکیت آلوده شده است. میپرسی چگونه میتوان سموم را به شهد تبدیل کنیم؟ روشی بسیار ساده وجود دارد:
تو لازم نیست کار خاصی انجام دهی، تنها چیزی که احتیاج داری صبر است. این یکی از بزرگترین اسراری است که برایت فاش میکنم. امتحانش کن. وقتی که خشمگین میشوی، نباید کاری کنی. فقط در سکوت بنشین و نظاره گر باش. با خشم همکاری نکن و آن را سرکوب هم نکن. فقط نظاره کن، صبور باش و ببین که چه پیش میآید. بگذار این احساس اوج بگیرد.
زمانی که حال و هوای مسموم بر تو غلبه کرد، هیچ کاری انجام نده، فقط صبر کن و بگذار که آن سم به غیر خود تبدیل شود. این یکی از اصول زندگی است که همه چیز مدام در حال تغییر به غیر خود است.
انسان در این اوقات فقط باید صبور باشد. در زمان خشمت از انجام هر عملی حذر کن و هیچ تصمیمی نگیر. زیرا برایت پشیمانی به بار میآورد. خشم نمیتواند دائمی باشد. اگر صبور باشی و به انتظار بنشینی، به این نتیجه خواهی رسید. هیچ چیز دائمی نیست. شادی میآید و میرود، غم میآید و میرود. همه چیز تغییر میکند و هیچ چیز به یک صورت باقی نمیماند.
پس برای چه عجله میکنی؟
خشم آمده است و میرود. تو فقط قدری صبر داشته باش. به آینه نگاه کن و منتظر باش. چهره خشمناکت را در آینه تماشا کن. لزومی ندارد که این چهره را به کس دیگری نشان بدهی. این مساله فقط مربوط به توست، جزیی از زندگی و حال و هوای توست. تو باید اینقدر صبر کنی که چهره خشمگینت که از شدت خشم، قرمز رنگ شده از هم باز گردد و چشمانت حالتی متین و آرام به خود گیرد. اگر صبر داشته باشی و در آینه تماشا کنی میبینی که انرژی چشمت دگرگون میشود و تو آکنده از طراوت و نشاط میشوی.
مرحله سوم، تقسیم کردن و بخشیدن است.
چیزهای منفی را برای خودت نگهدار ولی خوبیها و زیباییها را با دیگران تقسیم کن. معمولآ اکثر مردم عکس این عمل را انجام میدهند. چنین انسانهایی واقعآ نادان هستند! … وقتی که شاد هستند خست به خرج میدهند و آن را با کسی تقسیم نمیکنند ولی وقتی غمگین و افسرده هستند، ولخرج و دست و دلباز میشوند و دوست دارند همه را در غم خود شریک سازند. وقتی لبخند میزنند بسیار صرفه جویانه عمل میکنند در حد یک تبسم کوچک. ولی خدا نکند که خشمگین شوند، آن گاه در آستانه انفجار قرار میگیرند.
آدم وقتی دارد، باید ببخشد. در واقع، انسان جز آن چیزی که با دیگران تقسیم میکند و میبخشد، چیزی ندارد.
عشق، پول و مال نیست که بتوان آن را جمع کرد. عشق عطر و طراوتی است که باید با دیگران تقسیم کرد. هر چه بیشتر ببخشی، بیشتر به دست میآوری. هر چه کمتر ببخشی، کمتر داری. اگر ببخشی، وجودت از سموم پاک میشود. وقتی هم ببخشی در انتظار عمل متقابل یا پاداش نباش. حتی منتظر تشکر هم نباش. بلکه تو باید از کسی که اجازه داده چیزی را با او تقسیم کنی، سپاسگذار باشی. فکر نکن که او باید از تو تشکر کند!
چهارمین گام در راه رسیدن به عشق: ” هیچ بودن ” است
به محض اینکه فکر کنی که کسی هستی، عشق از جاری شدن باز میایستد. عشق فقط از درون کسی به بیرون جاری میشود که “کسی” نباشد.
عشق، در نیستی خانه دارد. هنگامی که خالی باشی، عشق نیز در تو جای خواهد گرفت. وقتی آکنده از غرور باشی، عشق ناپدید میشود. همزیستی عشق و غرور ممکن نیست. این دو در کنار یکدیگر جایی ندارند. بنابراین “هیچ” باش. “هیچ” منشأ همه چیز است. “هیچ” منشأ بی نهایت است. هیچ باش. در هیچ بودن است که به کل میرسی. اگر خود را کسی بپنداری، راه را گم میکنی، ولی اگر خود را هیچ بپنداری، به مقصد میرسی.
فقط گاهی به این جمله فکر کن، اتفاقات خوب تنها وقتی از راه میرسند که قلبت را پاک کرده ای و در گذشتهات، ببین که بارها چنین بوده و میبینی که بارها چنین خواهد بود و باز در خلوت خود دمی به این برکه سبز بیا تا در سکوت و رهایی برایت بگویم.
عشق بی قید و شرط را تجربه کن
آنچه تو عشق میپنداری آنقدر به شرط آلوده شده که دیگر از یک آشنایی ساده هم سادهتر است. از کودکی به بچهها یاد میدهی دوستت دارم به شرط، و به تو یاد دادهاند که دوستت بدارند به شرط و دوست بداری به شرط که دوستیات جز یک آشنایی ساده نباشد. چنین است که هرگز عشق را تجربه نکرده ای و حتی تصورش هم برای تو دشوار است. آنچه تو عشق میپنداری آلوده است به شرط و به انتظار.
مگر نه این که همه پاره ای از خدا هستند؟ پاره ای از تو هستند؟ و این خود از همه دلایل زمینی ارزشمندتر است … برای عاشقی … این که در کنار تو نشسته است، این که در خانه تو زندگی میکند، این که در خیابان از کنار تو میگذرد قبل از این که چیزی باشد که تو میخواهی، قبل از این که با تو موافق باشد یا نباشد، قبل از این که پا روی حق تو بگذارد یا نه پاره ای از توست پاره ای از خداست.
ساده بگویم، با هر موجودی که روبرو میشوی لحظه ای تأمل کن و ببین که او هم مثل تو پاره ای از خداست … پاره ای از خود توست.
که دارمای خود را دارد و در مسیر رسیدن به آن است و شعور کیهان او را در مسیر تو قرار داده است که به تو خدمت کرده باشد. که چیزی به تو بیاموزد و این کلید عشق بی قید و شرط است.
ما همه آمدهایم که یاد بدهیم و یاد بگیریم. ببخش و عشق بورز، بی انتظار
چه اهمیت دارد که دیگران با تو چنیناند یا نه؟ تنها عشق بورز. تو آمده ای که عشق بورزی.
هر بار در خیابان کسی به زمین خورد، بی درنگ به یاریش شتافتی، بی قضاوت، بی انتظار … مگر عشق بی قید و شرط چیزی جز این است؟
برای آوردن سعادت به خانه تنها همین بس است، کافی است همسر، فرزند، پدر و مادر، دوست، همکار و … را هم مثل غریبهها دوست بداری… بی قید و شرط … بی انتظار.
لازم نیست کاری کنی. حتی چیزی بگویی تنها کافی است دوستیشان را در دل داشته باشی بی قید و شرط و فقط به خاطر این که بخشی از وجود تو هستند و پاره ای از وجود خدا.
برای سه روز آینده:
فقط برای سه روز عشق بورز و گرامیاش بدار چون پاره ای از وجود خودت، چون قلبت.
برای همه موجودات جهان قلبت را از هر چیزی جز عشق بی قید و شرط پاک کن. لازم نیست کاری کنی، لازم نیست حتی لبخند بزنی، فقط عشق بورز، عشق بی قید و شرط. فقط برای سه روز و ببین که دنیای پیرامونت چگونه تغییر میکند.
با بیان این نکته برای اطرافیان، آن را در ذهن خود پایدار کن و بخشنده شو تا طبیعت در تو جاری شود.
برای شنیدن سایر قسمتهای آرامش در پرتو آگاهی کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 812MB13 دقیقه
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
عشق
ملاقات مرگ و زندگی است
ملاقاتی در نقطه ی اوج
فقط در صورت شناخت عشق است که می توان به تجربه ی این ملاقات نائل آمد
در غیر این صورت به دنیا می آیی زندگی می کنی و می میری ولی در حقیقت مهم ترین تجربه ی زندگی را از دست داده ای
تجربه ای که با هیچ چیز جایگزین نمی شود تو تجربه ی حد فاصل مرگ و زندگی را از دست داده ای
تجربه ی این حد فاصل نقطه ی اوج و حد نهایی تجربیات آدمی است
برای اینکه به این نقطه برسی باید چهار مرحله را همیشه به خاطر داشته باشی
مرحله اول
حضور در لحظه است زیرا عشق تنها در زمان حال ممکن است
عشق ورزیدن در گذشته و آینده ممکن نیست
بسیاری از آدم ها یا در گذشته و یا در آینده زندگی می کنند طبیعتا عشقشان نیز در گذشته و آینده است که چنین عملی غیر ممکن است
اگر خواستی از عشق فرار کنی در زمان گذشته و یا در زمان آینده زندگی کن
ولی اگر خواستی رودخانه ی عشق را در درونت جاری سازی در زمان حال زندگی کن
زیرا عشق فقط در زمان حال ممکن است
زیاده از حد فکر نکن زیرا فکر هم همیشه به گذشته یا آینده مربوط می شود و انرژی تو به جای اینکه به قوه ی احساس معطوف شود منحرف شده و صرف فکر کردن می گردد
و تمام انرژیهای تو را تخلیه می کند در چنین شرایطی عشق نمی تواند وجود داشته باشد
دومین قدم
در راه رسیدن به عشق این است که یاد بگیری چگونه سموم وجودت را به عسل تبدیل کنی
خیلی از مردم عشق می ورزند ولی عشق آنها با سمومی هم چون:
نفرت حسادت خشم خودخواهی و احساس مالکیت آلوده شده است
می پرسی چگونه می توان این سموم را به شهد تبدیل کنیم؟
روشی بسیار ساده وجود دارد
تو لازم نیست کار خاصی انجام دهی تنها چیزی که احتیاج داری صبر است این یکی از بزرگترین اسراری است که برایت فاش می کنم
امتحانش کن..
وقتی که خشمگین می شوی نباید کاری کنی فقط در سکوت بنشین و نظاره گر باش
با خشم همکاری نکن و آن را سرکوب هم نکن
فقط نظاهره کن صبور باش و ببین که چه پیش میآید بگذار که این احساس اوج بگیرد زمانی که این حال و هوای مسموم بر توغلبه کرد هیچ کاری انجام نده
فقط صبر کن و بگذار که این سم به غیر خود تبدیل شود
این یکی از اصول زندگی است که همه چیز مدام در حال تغییر به غیر خود است انسان در این اوقات فقط باید صبور باشد در زمان خشم
از انجام هر عملی حذر کن و هیچ تصمیمی نگیر
زیرا برایت پشیمانی به بار می آورد خشم نمی تواند دائمی باشد
اگر صبور باشی و به انتظار بنشینی به این نتیجه خواهی رسی
هیچ چیز دائمی نیست
شادی میآید و میرود
غم می آید و می رود
همه چیز تغییر می کند و هیچ چیز به یک صورت باقی نمی ماند پس برای چه عجله می کنی ؟
خشم آمده است و می رود و تو فقط قدری صبر داشته باش
به آینه نگاه کن و منتظر باش چهره ی خشمناکت را در آینه تماشا کن لزومی ندارد این چهره را به کس دیگری نشان بدهی
این مسئله فقط مربوط به توست جزئی از زندگی و حال و هوای توست
تو باید این قدر صبر کنی که چهره ی خشمگینت که از شدت خشم قرمز رنگ شده از هم بازگردد و چشمانت حالت متین و آرام به خود گیرد
اگر صبر داشته باشی و در اینه تماشا کنی می بینی که انرژی چشمت دگرگون می شود و تو آکنده از طراوت و نشاط می شوی
مرحله ی سوم
تقسیم کردن و بخشیدن است چیزهای منفی را برای خودت نگه دار ولی خوبی ها و زیبایی ها را با دیگران تقسیم کن
معمولا اکثر مردم عکس این عمل را انجام می دهند چنین انسان هایی واقعا نادان هستند
وقتی که شاد هستند خست به خرج می دهند و آن را با کسی تقسیم نمی کنند ولی وقتی غمگین و افسرده هستند ولخرج و دست و دلباز می شوند
و دوست دارند همه را در غم خود شریک سازند
وقتی لبخند می زنند بسیار صرفه جویانه عمل می کنند در حد یک تبسم کوچک ولی خدا نکند که خشمگین شوند آن وقت در آستانه ی انفجار قرار می گیرند
آدم وقتی دارد باید ببخشید
در واقع انسان جز آن چیزی که با دیگران تقسیم می کند و می بخشد چیزی ندارد
عشق پول و مال نیست که بتوان آن را جمع کرد عشق عطر و طراواتی است که باید با دیگران تقسیم کرد
هر چه بیشتر ببخشی بیشتر به دست می آوری و هر چه کمتر ببخشی کمتر داری
اگر ببخشی وجودت از سموم پاک می شود وقتی ببخشی در انتظار عمل متقابل یا پاداش نباش
حتی منتظر تشکر هم نباش بلکه تو باید از کسی که اجازه داده چیزی را با او تقسیم کنی سپاسگزار باشی
فکر نکن که او باید از تو تشکر کند
چهارمین گام
در راه رسیدن به عشق هیچ بودن است
به محض اینکه فکر کنی کسی هستی عشق از جاری شدن باز می ایستد
عشق فقط از درون کسی به بیرون جاری می شود که کسی نباشد
عشق در نیستی خانه دارد هنگامی که خالی باشی عشق در تو جای خواهد گرفت
وقتی آکنده از غرور باشی عشق ناپدید می شود
همزیستی عشق و غرور ممکن نیست این دو در کنار یکدیگر جای ندارند
هیچ چیز باش هیچ منشا همه چیز است هیچ منشا بی نهایت است هیچ باش در هیچ بودن است که به کل می رسی اگر خود را کسی بپنداری راه را گم می کنی
ولی اگر خود را هیچ بپنداری به مقصد می رسی
فقط گاهی به این جمله فکر کن:
اتفاقات خوب تنها وقتی از راه می رسند که قلبت را پاک کرده ای
و در گذشته ات ببین که بارها چنین بوده و می بینی بارها چنین خواهد بود
و باز در خلوت خود دمی به این برکه ی سبز بیا که در سکوت و رهایی برایت بگوییم
عشق بی قید و شرط را تجربه کن
آن چه تو عشق می پنداری آن قدر به شرط آلوده شده که دیگر از آشنایی ساده هم ساده تر است
از کودکی به بچه ها یاد می دهند دوستت دارم به شرط..
و به تو یاد داده اند دوستت بدارند به شرط…
و دوست بداری به شرط…
که دوستی ات جز یک آشنایی ساده نباشد چنین است که هرگز عشق را تجربه نکرده ای و حتی تصورش هم برای تو دشوار است
آن چه که تو عشق می پنداری آلوده شده به شرط و انتظار
مگر نه اینکه همه پاره ای از خدا و پاره ای از تو هستند
و این خود از همه ی دلایل زمینی ارزشمند تر است برای عاشقی که در کنار تو نشسته است
اینکه در کنار تو زندگی می کند اینکه در خیابان از کنار تو می گذرد
قبل از اینکه چیزی باشد که تو می خواهی و با تو مخالف باشد یا نباشد قبل از اینکه پا بر روی حق بگذارد یا نه پاره ای از توست
پاره ای از خداست
ساده بگوییم:
با هر موجودی که روبرو می شوی لحظه ای تامل کن و ببین او هم
مثل تو پاره ای از خداست
پاره ای از خود توست
که دارمای خود را دارد و در مسیر رسیدن به آن است و شعور کیهان آن را در مسیر تو قرار داده است که به تو خدمت کرده باشد
که چیزی به تو بیاموزد و این کلید عشق بی قید و شرط است
ما همه آمده ایم که یاد بدهیم و یاد بگیریم
ببخش و عشق بورز بی انتظار
چه اهمیتی دارد که دیگران با تو چنین اند یا نه
تنها عشق بورز تو آمده ای که عشق بورزی
هر بار در خیابان کسی به زمین خورد بی درنگ به یاریش شتافتی بی قضاوت بی انتظار
مگر عشق بی قید و شرط چیزی جز این است برای آوردن سعادت به خانه تنها همین بس است
کافی است همسر فرزند پدر مادر دوست همکار را هم مثل غریبه ها دوست بداری بی قید و شرط بی انتظار
لازم نیست کاری کنی حتی چیزی بگویی
تنها کافی است دوستیشان را در دل داشته باشی
بی قید و شرط فقط برای اینکه بخشی از وجود تو هستند و پاره ای از وجود خدا
برای سه روز آینده فقط برای سه روز عشق بورز و گرامیش بدار چون پایه ی از وجود خودت
چون قلبت
برای همه ی موجودات جهان قلبت را از هر چیزی جز عشق بی قید و شرط پاک کن لازم نیست کاری کنی و حتی لبخند بزنی
فقط عشق بورز عشق بی قید و شرط
فقط برای سه روز و ببین دنیای پیرامونت چگونه تغییر می کند
با بیان این نکته برای اطرافیان آن را در ذهن خود پایدار کن
و بخشنده شو تا طبیعت در تو جاری شود
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
مهمترین تجربه ی زندگی عشق است که در تمام حوزه ها می تواند وجود داشته باشد زمانی که عاشق خداوند باشیم و با او به صلح و هماهنگی برسیم احساس بسیاری خوبی خواهیم داشت و همواره توسط او هدایت و حمایت خواهیم شد و هیچ نگرانی ترس و غمی نخواهیم داشت اگر عاشق خودمان باشیم با داشتن احساس لیاقت و ارزشمندی خداوند و جهان هم متقابلا ما را بسیار دوست دارند و برایمان ارزش و احترام زیادی قائل هستند اگر عاشق کسب و کار خود مهارت توانمندی و استعداد های خود باشیم می توانیم در آن زمینه به یکی از موفقترین افراد تبدیل شویم عشق باعث می شود در هر حوزه ای متمرکز شده و نتایج عالی از آن کسب کنیم اما با داشتن باورهای نامناسب و قدرت دادن به عوامل بیرونی شرک و بی ایمانی بعضا عشق تبدیل به نفرت حسادت مقایسه عدم لیاقت و عدم ارزشمندی رقابت و عدم انگیزه شده و هر بار هم در وجود ما پر رنگ تر خواهد شد ورودی های ذهنی نامناسب جامعه فرهنگ والدین دیدن الگوهای نامناسب و ناجالب… عشق را در درون ما تبدیل به نفرت کرده و تمام اهداف ما به جای اینکه با عشق صورت پذیرد معطوف به عوامل بیرونی تایید و تحسین دیگران و ثابت کردن خودمان به آنها و… شده است و برای همین تعداد افراد موفق بسیار کمتر از ناموفق است.
تنها با تغییر باورها و داشتن عشق درونی به خداوند و خودمان می توانیم دوباره عشق را در درون خود ایجاد کنیم و به احساس خوب لذت و شادی درونی که متصل به عوامل بیرونی نباشد دست یابیم.
برای اینکه بتوانیم عشق را در درون خود ایجاد کنیم:
تمرکز خود را بر زمان حال قرار داده و به خاطر نعمت ها و داشته هایمان از خداوند سپاسگزار باشیم به زیبایی ها توجه کرده درباره ی آن ها بنویسیم و آن ها را تحسین کنیم همان گونه که خداوند در قرآن بیان کرده ترس به خاطر آینده و غم به خاطر گذشته بدترین احساسی است که کسی می تواند تجربه کرده نجوای شیطان است و اتفاقات بدی را برای ما رقم خواهد زد
باید بتوانیم باورهای خود را تغییر داده و با خداوند و خودمان به صلح و هماهنگی برسیم تا بتوانیم دیگران را هم دوست داشته باشیم . کنترل ذهن و احساس مهم ترین مهارتی است که باید به آن دست یابیم که یک شبه به وجود نخواهد آمد و نیاز به درک قانون تکامل دارد.
باید بتوانیم تنها در مورد خوبی ها و زیبایی ها با دیگران صحت کنیم کنترل کلام آسان تر از کنترل ذهن است و ما با کنترل کلام می توانیم ذهن خود را کنترل کنیم باید بتوانیم دیگران را با اشتباهاتشان ببخشیم چون هر یک با باورها و فرکانس های خود اتفاقات زندگی خود را رقم زده اند دیگران هیچ تاثیری در زندگی ما ندارند و به این شکل احساس قربانی شدن نخواهیم داشت و ما نیز ممکن است اشتباهاتی در مورد دیگران کرده باشیم اگر بتوانیم خودمان را با تمام اشتباهاتمان ببخشیم و به احساس خوب دست یابیم به راحتی دیگران را هم خواهیم بخشید
هیچ بودن که مرحله ی نهایی عشق است زمانی اتفاق می افتد که ما تنها تسلیم خداوند باشیم و خود را در مقابل او هیچ بدانیم تنها بنده ی خداوند باشیم و به دیگران قدرت ندهیم خداوند شرایط افراد موقعیت ها و ایده های مناسب را به سمت ما هدایت خواهد کرد لازم نیست نگران چیزی باشیم خداوند راه حل تمام مسائل را می داند و برگی بدون اذن او بر زمین فرو نمی افتد اگر تنها او را به عنوان قدرتمندترین و رب و فرمانروای آسمان ها و زمین بپذیریم تمام مسائل ما خود به خود برطرف شده احساس ما به کلی دگرگون می شود و نعمت و ثروت و برکت از هزاران طریق وارد زندگی ما خواهد شد و ما سعادت و خوشبختی واقعی را در این دنیا تجربه خواهیم کرد.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
عشق تنها از هماهنگی بین روح و ذهن شکل می گیرد. روح ما از خداوند که منبع زیبایی، عشق، سلامتی و خوبی بی نهایت است تشکیل شده و ذهن ما جایگاه نجواهای ذهنی، زشتی ها و بدی ها است. به میزانی که بتوانیم ذهن خود را به خداوند نزدیک کرده و در مدار او قرار بگیریم سعادت و خوشبختی واقعی را تجربه خواهیم کرد. اگر بتوانیم عملکرد خداوند را به درستی درک کرده عاشق او و عدالتش شده زمانی که به هماهنگی و عشق به خداوند برسیم در واقع به عشق واقعی دست یافته ایم. تنها عشق واقعی، رابطه ی توحیدی با خداوند است. خداوند را که داشته باشیم او برای ما همه چیز می شود و لازم نیست نگران کسی یا چیزی باشیم تنها کافی است به او ایمان و یقین قلبی داشته باشیم. قدرت و عشقش را به خودمان باور کنیم تا غنی و بی نیاز شویم از همه چیز و همه کس. او در افراد، شرایط، ایده و موقعیت های ما خواهد آمد و در ان زمان زندگی واقعی سراسر از عشق و سعادت را تجربه خواهیم کرد. اما متاسفانه ذهن ما به گونه ای است که همیشه او را به عنوان قدرتمندترین، مهربان ترین و عادل ترین نیرو از یاد برده و باید همیشه هنگام مواجه شدن با هر تضاد به یاد خود بیاوریم که چنین نیروی قدرتمندی را در وجود ما قرار داده و همه چیز را در آسمانها و زمین مسخر ما کرده است. او تنها قدرت حاکم بر جهان هستی و یکتا و انرژی بی نهایت است که قوانینی را تنظیم کرده که هر کس فارغ از عوامل بیرونی به همه ی خواسته های خود دست یابد. پس از او درخواست می کنیم ما را به راه راست راه کسانی که به آن ها سلامتی نعمت و ثروت عطا کرده نه گمراهان هدایت کند. به ما در دنیا و آخرت نیکی و خوبی عطا کند. تنها تو را می پرستیم و از تو یاری می جوییم. فقیر و محتاج به درگاهت هستیم. به ما قدرت سپاسگزاری بیشتر از نعمت های بالغیر الحسابت را عطا فرما. تنها کافی است خداوند را باور کنیم. او برای ما کافی است.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام خالق زیباییها
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
عشق این کلمه آغازین. این کلمه ای که ما در گفتار شما با تمام قلب مان احساس می کنیم و دیگر کینه ها و حسادت ها و پلیدیها از وجودمان رخت بر می بندد. عشقی که ما را به هیچ می رساند هیچی سرشار از عشق خداوند ، خداوندی که تکه ای از وجودش را به ما هدیه داده است و این هدیه می تواند به راحتی به قول ملاصدرا با خلوص نیت و پاکی دل به دیگران هدیه داده شود. محبتی که می توان در چشمان انسانها خواند نه فقط در گفتارشان گفتاری مانند گفتار شما که حتی در فایل صوتی می توان آن را احساس کرد.
ملاقاتی در نقطه اوج. مهم ترین تجربه زندگی از تولد تا مرگ با زندگی کردن در زمان حال بدون آلودگی. آلوده شدن به خشم ،حسادت، نفرت و ناپاکی هایی که از نبود صبر و ناآگاهی به قوانین است و شاید دانستن و عمل نکردن که در آن زمان حرفی مفت است. و آینه ای که این بار طراوت و شادابی شادی و آرامش را به ما نشان خواهد داد. کاش آینه درون ما را هم می توانست مانند فیزیک ما به راحتی به ما نشان دهد تا بهتر ببینیم که آکنده از هیچی هستیم که خود همه چیز است و رسیدن به مقصدی که خود انتخاب کرده بودیم و به فراموشی سپردیم بدون هیچ گونه داد و ستد و شرطی.
خدایا شکرت. عاشقتونیم.