دستور العمل پروژه «مهاجرت به مدار بالاتر»

پروژه «مهاجرت به مدار بالاتر»، یک پروژه حدوداً ی25 روزه است. ایده این پروژه، حاصل تجربه ی درونی شگفت انگیزی بود که حین تمرکز بر بروزرسانی فایلهای بخش “دسته بندی مصاحبه با استاد” داشتم.

احاطه شدن با آگاهی های فایلهای این بخش و تمرکزی که صرف بروزرسانی آنها داشتم، به صورت نامحسوس یک حس درونی از هوشیاری را در من بیدار کرده بود.

در این هوشیاری متوجه عادت های محدود کننده مخفی خواه رفتاری و خواه ذهنی شدم که مثل زنجیرهایی نامرئی، مرا به مدار کنونی ام وصل کرده بود و در موقعیت کنونی ام ساکن نگه داشته بود. در حالیکه من کاملا از آنها بی خبر بودم و این عادت ها مثل یک برنامه خودکار، اجرا می شدند و به عملکرد روزانه مرا جهت دهی می کردند.

پس از آن برایم منطق شد که اگر به دنبال رشد هستم، اگر می خواهم به مدار بالاتری مهاجرت کنم، باید این عادت های محدود کننده را تغییر دهم تا این زنجیرهای نامرئی باز شوند. هرچه بیشتر با آگاهی های فایلهای مصاحبه پیش می رفتم و ادامه می دادم، از خلال توضیحات و پاسخ های استاد، راهکارهای دقیق تر و شخصی تری برای تغییر این عادت های محدود کننده پیدا و یادداشت می کردم.

وقتی این تجربه درونی را در کنار قانون اصلی جهان قرار دارم که می گوید:

” تمام اتفاقات و شرایط زندگی ما بدون استثناء بازتاب فرکانس های خودمان است، برایم کاملا منطقی شد که طبق این قانون، چالش اصلی من برای پیشرفت در هر جنبه ای از زندگی ام این نیست که: “چطور به یک خواسته ی خاص در آن جنبه برسم؟!”

بلکه چالش اصلی من اینه که: 

  • چطور ظرف وجودم را برای دریافت نعمت های بیشتر، بزرگتر کنم؟!
  • چطور به مدار بالاتر مهاجرت کنم تا با تجربه با کیفیت تری از زندگی، هم مدار بشم؟!
  • چطور من تبدیل به شخصیتی شوم که نعمت های مد نظرم، با این شخصیت هم فرکانس هستند؟!

بهترین پاسخی که برای این “چطورها” پیدا کردم، همراه شدن با آگاهی های فایلهای بخش مصاحبه با استاد بود. زیرا برای بهبود شخصیت، چه الگویی بهتر از استاد و برای مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر، چه مسیری سر راست تر از همنشین شدن با آگاهی های فایلهای مصاحبه با استاد…

خاصیت متفاوت فایلهای دسته بندی مصاحبه با استاد نسبت به سایر آموزه های ایشان این است که:

در این آموزه ها، استاد به سوالاتی پاسخ می دهند که دانشجوها از ایشون درباره چگونگی صعود به یک مدار بالاتر پرسیده اند. یعنی:

  • چگونگی تغییر شرایط از همین جایی که الان هستی و با همین امکانات و شرایطی که الان داری؛
  • چگونه در حالی که هیچ فرش قرمزی برایت پهن نشده و هیچ تضمینی درباره نتیجه نهایی به شما داده نشده، با ایمان به غیب اولین قدم را بردای، با ایمان مسیر را تا رساندن به نتیجه ادامه دهی؛
  • و با ایمان، نه تنها متوقف نشوی، بلکه هر بار آن نتایج را بهبود ببخشی.

استاد عباس منش در این سلسله فایلها، بیشتر از آنکه قانون را آموزش دهند، مثل یه همنشین صمیمی، برای تعریف می کنند که شخص ایشان نه به عنوان یک استاد، بلکه به عنوان یک دانشجوی قوانین زندگی، به شخصه چطور هر بار قانون را دقیق تر درک می کنند، چطور قانون را دقیق تر اجرا می کنند و برای مهاجرت به یک مدار بالاتر، چطور خود را متعهد به اجرای قانون نگه می دارند.

به همین دلیل این آگاهی ها کلیدهایی در دست ما می گذارد درباره اینکه:

“من”، به عنوان فردی که آماده ی رشد بیشتر هستم، چطور ظرف وجودم را رشد دهم که این ظرف بزرگتر، پذیرای دریافت نعمت های بیشتر بشود؛

چه ویژگی هایی را به چه شکل باید در شخصیتم پرورش دهم، تا من تبدیل به شخصیتی شوم که: توانایی خلق خواسته های مد نظر خود را دارد؛


سمت من در پروژه “مهاجرت به مدار بالاتر”

اولین سوال برای من این بود که: برای مهاجرت به مدار بالاتر، سمت من چیست؟ و جواب این بود که:

“سمت من” حاضر شدن در پروژه به صورت روزانه و مستمر است. یعنی هر روز به محض انتشار هر گام از پروژه، اینجا حاضر باشم و خالص ترین تمرکز خود را به شنیدن آگاهی های آن گام قرار دهم تا فرکانس ها و کانون توجه ام در ابتدای روز بوسیله آگاهی های آن گام از پروژه، به سمت صراط مستقیم جهت دهی شود. چون سرمایه اصلی ما برای خلق زندگی دلخواه، فرکانس ها و کانون توجه ماست و راهکار بهره برداری از این سرمایه، “تمرکز” است. تمرکز بر شروع مسیر درست، استمرار در آن مسیر و به ثمر رساندن آن مسیر.

اما لازمه حاضر شدن در پروژه، “نه گفتن” به عادت های روتینی است که در یک روند خاموش و نامحسوس، سازنده ترین داریی ما یعنی “تمرکز ” ما را به یغما می برد. اولین نه گفتن، جادویی عمل می کند ونه گفتن های بعدی را صدها بار برای ما راحت تر می کند. پروژه “مهاجرت به مدار بالاتر”، فرصت خوبی است تا تمرکز بر شروع یک کار و استمرار در این مسیر سازنده را تا به ثمر رساندن با هم تمرین کنیم. ثمره ی اتمام این پروژه، صعود به یک مدار بالاتر و احاطه شدن با نعمت های بیشتر و با کیفیت تر است.

در دنیایی که تمرکز اکثر آدما درگیر فرعیاتی است که نه اهمیت دارد و نه ارزش خاصی در زندگی آنها ایجاد می کنه ، به قول استاد در فایل معلولیت ذهنی درباره ثروت، جدا شدن از بدنه ی این جامعه، بسیار ساده است اگر فقط با “نه گفتن”به عادت های محدودکننده،  تمرکز خود را از آنها پس بگیریم و صرف خلق شرایط دلخواه مان کنیم.


اگر شما هم آماده هستی و تصمیم داری تا به صورت مستمر در پروژه مهاجرت به مدار بالاتر حضور پیدا کنی، فایل صوتی دستورالعمل پروژه را گوش کنید. در فایل صوتی موجود در این صفحه، تمام جزئیات لازم درباره چگونگی شروع پروژه شرح داده شده است. این فایل را با دقت گوش کنید. سپس برای شروع پروژه، روی دکمه زیر کلیک کنید:

منتظر دیدن رد پای تک تک شما عزیزان در هر گام از پروژه “مهاجرت به مدار بالاتر” هستم.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی دستور العمل پروژه «مهاجرت به مدار بالاتر»
    22MB
    23 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

256 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعیده شهریاری» در این صفحه: 6
  1. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    إِلَّا رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ ۚ إِنَّ فَضْلَهُ کَانَ عَلَیْکَ کَبِیرًا(٨٧اسرا)

    مگر رحمت و لطف پروردگار (از تو مدد کند) که فضل (و رحمت) او بر تو بزرگ و بسیار است.

    =====================================

    سلام استاد شایسته ی عزیزم

    امیدوارم حال دلت عالی باشه،روی فرکانس توحید سوار باشی و جاتون روی دوش خداوند مثل همیشه جفت و جور باشه :)

    بینهایت دلم برای دیدن روی ماهتون تنگ شده و از خداوند می‌خوام برنامه هارو جوری رقم بزنه که بزودی بتونم ببینمتون،حالا از هر راهی که خداوند میسر می‌کنه …

    این کامنت رو برای تشکر از شما و از قلب سلیمتون مینویسم.

    موضوع این بود که بعد از برگشتن من ازکیش،یک بدهکاری سنگین روی دوشم سوار شده بود که یکی از دلایلی که کنترل ذهن برام مثل نگه داشتن ذغال داغ توی دستم سخت شده بود همین بود،ضمن اینکه ذهن منطقی قبول نمی‌کرد این بدهکاری بما کسبت ایدیهم بوده…و به همین دلیل به جای حل مسئله در حال فرار ازون و فرافکنی بود.

    یکی ازون بدهکاری ها،اجاره ی ماهیانه ی خونه ی کیش به مبلغ 5 میلیون بود،درحالیکه من از کارم انصراف داده بودم و عملا درآمد فعال نداشتم.

    از لطف خداوند رحمان،این چند ماه ،وقت موعد اجاره که میرسید،به هر طریقی با یک کمک از طرف خدا،پرداخت اجاره بدون تاخیر انجام میشد ولی برای منی که هیچ وقت توی زندگیم بدهکار نبودم،تحمل این فشار سنگین ذهنی،بسیار طاقت فرسا بود.

    اما قبول مسئولیت این بدهکاری ها،استمرار در مسیر درست،کنترل ذهن،تقوا،اجرای آموزه های استاد در عمل،پیگیری متعهدانه ی پروژه ی مهاجرت به یک مدار بالاتر،باعث شد که من امروز برای اولین بار بعد از چند ماه،به راحتی ،شیک و مجلسی،با عزت و احترام،بدون فشار ذهنی،در حالیکه توی حسابم هنوز به مقدار کافی پول هست،اجاره ی این ماه رو پرداخت کنم.

    و این اتفاق، برای من یک دستاورد بزرگ بود که دوست داشتم براتون بنویسم و ازتون تشکر کنم که مدیر کاروان ما به سمت مدار های بالاتر شدید و عاشقانه و خالصانه و بی هیچ چشم داشتی دارید به همه ی ما کمک میکنید که در مدار نعمت ها و آسانی ها و خوشبختی های توحیدی بیشتر قرار بگیریم.

    خلاصه که دوستون دارم از روشنی قلبم…

    به امید دیدار روی ماهتون در بهترین زمان و مکان

    قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان

    از شمال ایران به شمال فلوریدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  2. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقًا(16 کهف)

    و اکنون که از آنان و آنچه غیر خدا می پرستند، کناره گرفته اید، پس به این غار پناه گیرید تا پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و در کارتان آسایش و آسانی فراهم آورد.

    =======================================================================================

    سلام به استاد شایسته جانم،سلام به استاد عباسمنش عزیزم،سلام به رفیق های غار حرا و هم مدار با پروژه ی پربرکت جدید

    دعا میکنم حال دلتون عالی باشه و مشغول تحقیق و پژوهش در دریافت آگاهی های جدید،تامل و تعقل در درک بیشتر و اجرای اون ها در عمل.

    چیزی که برام پرواضحه اینکه دستور عمل های پروژه،با صدای نازنین استاد شایسته،خودش به تنهایی یک فایل سنگین و پر از آگاهیه که هربار که بهش گوش میدی،یک چیز جدید ازش یاد میگیری،و چون امروز روز اول پروژه بود،من بیشتر وقتم رو به گوش کردن دستور العمل پروژه اختصاص دادم و خط به خطش رو نوشتم.

    و بعد تصمیم گرفتم بیام دستور عمل پروژه رو،توی یک کامنت برای خودم کلاسه شده تایپ کنم و با این کار هم کار رو برای خودم راحت تر کنم،هم به درک و فهم خودم بیشتر اضافه بشه و هم برای دوست عزیزی که اون رو‌میخونه،نور هدایتی داشته باشه.

    پس پنجره ی اتاقم رو باز کردم تا باد سرد دلچسب زمستانی خواب رو از چشام بگیره و بهشون کمک کنه،تا باهام همراهی کنند.راستی بهتون پیشنهاد میکنم،آهنگ تلاش کن از امیر رادان رو حتما دانلود کنید و هر روز بهش گوش بدید،تا انگیزه تون همیشه زنده باشه برای مهاجرت به مدار بالاتر….

    تلاش کُن واسه چیزی که میخوای،نبینم خسته شی،جون من جا نزن،میدونی تنهایی خودت ارتشی

    تلاش کن واسه شرایطت دلخوات،واسه از بین بردن عیبات،بجای گفتن ای کاش،پاشو به فکر تحولت باش

    دوباره از نو میچینم همه پِلَنارو،خدا کمک کن،از جات بلندشو میبینی خودت معجزشو خدای من شُکررررر

    =======================================================================================

    گوش کردن به فایل های مصاحبه با استاد،باعث بیدار نگه داشتن یک جنسی از انرژی میشود که هم،آشنا و هم الهام بخش است،جنسی از انرژی که باعث تغییرات اساسی در هر مرحله از زندگی ما میشود.

    اگر ما به صورت پیوسته،خودمان را با فایل های مصاحبه احاطه کنیم،هرکدام از ما،این جنس از انرژی خلاق رو،در درونمون احساس میکنیم و اونوقت میتونیم از خلال پاسخ های استاد عباس منش به سوالات دانشجوها و توضیحات ایشون:

    باورهای قدرتمند کننده را بشناسیم.دلیل اصلی نتایج را بشناسیم.

    ایده میگیریم که چطور به جای تمرکز روی محدودیت های شرایط کنونی،روی نقاط قوتمون تمرکز کنیم.

    یاد میگیریم چطور نقاط قوت وجودمون رو پیدا کنیم و چطور ازشون بهره برداری کنیم.

    =======================================================================================

    وقتی به طور پیوسته خودمون رو با آگاهی های بخش مصاحبه در تماس نگه داریم،این آگاهی ها،تمرکز مارا به صورت روزانه،به شکلی جهت دهی میکنه که از روی کمبود ها و نگرانی هامون برداشته میشه و ایمانمون رو به شکلی تقویت میکنه که آماده ی برداشتن قدم هایی می شویم که:همین الآن و با همین شرایط و امکاناتی که داریم،میتونیم اون قدم ها رو برداریم و بهبود ها را ایجاد کنیم.

    دم خور شدن با این آگاهی ها،یک مومنتوم خیلی سازنده ای توی فرکانس هامون ایجاد میکنه که هدایت هارو برای ما واضح تر میکنه.

    یعنی مرتبا در راستای خواسته ای که داریم هدایت میشویم که:چی برای من اصله،و چی فرعه!و بر اساس این تشخیص اصل از فرع،اون آگاهی ها به ما یادآوری میکنند که برای هماهنگ موندن با این هدفم،چه کارهایی رو باید انجام بدم و انجام دادن چه کارهایی رو باید متوقف کنم.

    =======================================================================================

    ریز شدن،فکر کردن و عمیق شدن در فایل های مصاحبه،مثل یک ذره بین یا میکروسکوب عمل میکنه و مارو از عادت های محدود کننده ای با خبر میکنه که توی وجودمون مخفی هستند.عادت هایی که وقتی نگاهتون رو به یک درک خوب از قوانین زندگی،مسلح میکنی،میتونی تشخیصشون بدی.

    وقتی به این سطح از هوشیاری میرسی،متوجه میشوی که:این عادت های محدود کننده ی مخفی،مثل یک زنجیر های نامرئی هستند که من رو به مدار فعلیم وصل کردند و اجازه ی فرا رفتن ازین مدار و رشد و پیشرفتی که مد نظرم هست رو بهم نمیدن.مگر اینکه بیام آگاهانه،روی تغییر این باورهام کار کنم!این عادت ها میتوانند عادت های فکری یا عادت های رفتاری باشند که در هر صورت،این عادت های فکری و رفتاری باهم کاملا مرتبط هستند.

    نکته ی مهم:شما با تمرکز و احاطه شدن روی آگاهی های این پروژه،ابتدا به شناخت و درک این عادت های محدود کننده فکری و رفتاری میرسید و هرچقدر این روند رو ادامه بدید،راه کارهای تغییر عادت های محدود کننده هاتون رو هم پیدا میکنید.

    =======================================================================================

    هر فردی میتونه با هربار کار کردن روی این آگاهی ها،زنجیر های نامرئی ای رو از خودش باز کنه که داره اون رو،توی این نقطه ی کنونیش ساکن نگه میداره.و وقتی اون زنجیرها،باز میشه اون فرد میتونه به یک مدار بالاتر صعود کنه،فارغ ازینکه الآن تو چه مداری هست،فارغ ازینکه شرایطت چقدر خوبه،یا چقدر نامناسبه،اون فرد میتونه،آروم،آروم با کار کردن روی این آگاهی ها،هر بار ازین مدار فاصله بگیره،میتونه از شرایطی که هست،به شرایطی که دوست داره باشه،مهاجرت کنه.مهاجرت به یک مدار بالاتر،یک مفهوم کاملا هماهنگ با قانون جهان است.

    چون قانون اصلی این هست که:تموم شرایط زندگی ما،بدون استثنا،بازتاب فرکانس های خودمونه.

    پس با توجه به این قانون:

    چالش اصلی من برای پیشرفت این نیست که چطور به خواسته های بیشتری برسم.بلکه چالش اصلی اینکه:چطور ظرف وجودم رو برای دریافت نعمت های بیشتر،بزرگتر کنم،چطور به مدارهای بالاتر مهاجرت کنم،تا با تجربه ی با کیفیت تری از زندگی هم مدار بشم.چطور من تبدیل به شخصیتی بشوم که نعمت های مورد نظر با این شخصیت هم فرکانسند و به دنبالش میان!

    پس برای بهبود شخصیتم:چه الگویی بهتر از استاد!؟

    و برای مهاجرت از مدار فعلیم به مدار بالاتر:چه مسیری سر راست تر از هم نشین شدن با آگاهی های فایل های مصاحبه با استاد!

    =======================================================================================

    درس هایی که ما از فایل های مصاحبه با استاد،در پاسخ به چگونگی صعود به یک مدار بالاتر،میگیریم:

    چگونگی تغییر شرایط:از همینجایی که هستی و با همین امکانات و شرایطی که الآن داری،با همین توانایی هایی که الآن داری.

    چطور در حالیکه،هیچ فرش قرمزی برات پهن نشده و هیچ تضمینی به نتیجه بهت داده نشده:با (ایمان به غیب) شروع کنی،با این ایمان مسیر رو تا رسوندن به نتیجه ادامه بدی و با همین ایمان توی همون نقطه هم متوقف نشی و هربار اون نتیجه رو بهبود بدی و نتایجت رو پایدار کنی.

    نشون دادن کلید واضح تر برای اینکه:من به عنوان فردی که آماده ی رشد بیشتر شدم،چطور ظرف وجودم رو رشد بدم،تا این ظرف بزرگتر پذیرای دریافت نعمت های بیشتری بشه.

    چه ویژگی هایی رو،به چه شکل،باید در شخصیتم پرورش بدم تا:من به شخصیتی تبدیل بشم که توانایی خلق خواسته های مورد نظرش رو داره.

    =======================================================================================

    در تقسیم کار با خداوند،برای مهاجرت به مدار بالاتر،سمت من چیه!؟وظیفه ی من چیه؟!:

    سمت من اینکه،هر روز توی پروژه حاضر باشم و خالص ترین تمرکزم رو به آگاهی های اون روز پروژه اختصاص بدم.یعنی به محض انتشار گام بعدی،فرکانس ها وکانون توجهم رو،با آگاهی های اون گام جهت دهی کنم؛تا ذهنم فرصت به تاخیر انداختن توی این مسیر رو به من نده!حتی اگر کارهای ضروری تری داره ویا هر بهانه ای که ذهنم میخواد بیاره!

    چه منطقی به ذهنمان بدهیم تا باعث خنثی کردن بهانه ها شود:

    اگر من اولویت امروزم رو اختصاص بدم به احاطه کردن کانون توجهم با آگاهی های فایل امروز،کانون توجهم در راستای اصل و در راستای قانون جهت دهی میشه و این هماهنگی که داره توی کانون توجه من ایجاد میشه،میتونه من رو به سمت ایده های کاراتر هدایت کنه که تمام کارهای لازم امروزم،خیلی روون انجام بشه و به این شکل به راحتی،چرخ زندگی من،روونتر بشه!

    =======================================================================================

    برای حضور دائمی و مستمر در پروژه،برای خودت خط قرمز مشخص کن:

    خط قرمز اصلی:نه گفتن به تموم عادت های روتینی که داره سازنده ترین دارائیمون یعنی تمرکزمون رو اتلاف میکنه!

    نکته:همیشه اولین(نه گفتن) به صورت جادویی عمل میکنه و نه گفتن های بعدی رو صد ها بار برای ما راحت تر میکنه.پس خیلی زود،اولین نه رو بگو!البته که با پیش بردن مسیر و احاطه شدن با آگاهی های فایل،نه گفتن به بهانه های ذهن رو خیلی خوب یاد می گیریم.

    =======================================================================================

    روند فرسایشی نامرئی زندگی اکثریت جامعه،یک زنگ خطر جدی برای ماست.چون سرمایه ی اصلی ما برای خلق زندگی دلخواهمون،فرکانس ها و کانون توجه ماست.

    و راه کار اینکه ما ازین سرمایه بهره برداری کنیم===>تمرکز است.یعنی:تمرکز روی مسیر درست،استمرار در اون مسیر،و به ثمر رسوندن اون مسیر

    در دنیایی که تمرکز اکثر آدم ها درگیر فرعیاتی هست که نه اهمیتی داره و نه ارزش خاصی توی زندگیشون ایجاد میکنه،جدا شدن از بدنه ی جامعه،کار راحتی است.اگر ما تمرکزمون رو ازون فرعایت پس بگیریم!

    ======================================================================================

    اگر قدرت تمرکز ذهنت خوب نیست،وقتی کاری رو شروع میکنی،به سرعت هر عاملی رو حذف کن که حواست رو پرت میکنه!

    چون وقتی تمرکز نصف بشه===>نتیجه نصف نمیشه!بلکه تقریبا صفر میشه!

    و چون همه ی ما انقدر ثروتمند نیستیم که بتونیم از پس هزینه های سنگین تقسیمِ تمرکز بربیایم و توانایی پرداخت هزینه های سنگینِ پخش و پلا کردن تمرکزمون رو نداریم!پس:وقتی هدفی رو انتخاب کردی!اینطور تصور کن که:تویی و یک دنیای خالی و تنها کاری که توی این دنیای خالی وجود داره،به ثمر رسوندن اون کار هست!

    این نگاه خود به خود باعث میشه که به هرچیزی که بخواد خودش رو مهم تر یا با اولویت تر نشون بده،نه بگی!بدون اتلاف وقت!مهم نیست اون دلیل چقدر به خودش رنگ و لعاب بده،خیلی سریع ازش بگذر،چون ذهن ما توی متمرکز موندن اونقدر قوی و سالید نیست که بتونیم از عهده ی یک لحظه رها کردن تمرکزمون بربیایم.

    ======================================================================================

    خبر خوب برای همه ی ما

    پروژه ی مهاجرت به یک مدار بالاتر،یک فرصت خوبیه تا تمرکز بر شروع یک کار و استمرار در اون مسیر تا به ثمر رسوندنش رو باهم تمرین کنیم.

    پاداش عالی این تمرین و ثمره ی پایانی این پروژه:

    صعود هرکدام از ما به یک مدار بالاتر و احاطه شدن ما با نعمت های با کیفیت تر است.

    پس این پروژه رو به عنوان یک هدف درنظر بگیر،شروع کن،ادامه بده و به ثمر برسان!

    =======================================================================================

    قرار ما در رسیدن به این هدف:

    1)هر روز،آگاهی های یک قسمت ازین پروژه رو باهم مرور میکنیم.

    2)در این آگاهی ها،تعمق میکنیم.

    3)سعی میکنیم بدون کمال گرایی،به همون اندازه ای که درک کردیم،اون هارو به اجرا بگذاریم،یعنی سعی میکنیم تا حد امکان به شیوه ی اون آگاهی ها فکر کنیم و رفتار کنیم.

    همین قدم های کوچکی که به شکل مستمر برمیداریم:

    هربار فرکانس هامون رو با کیفیت تر میکنه؛

    تا جایی که تجربه های موجود در مدار کنونی ما،کیفیت لازم برای پاسخگویی به فرکانس های بهبود داده شده ی مارو نداره!

    اونوقت جهان:

    در پاسخ به فرکانس های با کیفیت ما

    راهی نداره جز اینکه،

    مارو وارد مدار بالاتری کنه که نعمت ها و پاداش های بیشتری آنجا هست!

    =======================================================================================

    به قول استاد شایسته جان: خداوند یار و نگهدار و هدایتگر همه ی ما باشه در این مسیر پر برکت….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 98 رای:
  3. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولَٰئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ۗ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا(17 نسا)

    پذیرش توبه از سوی خدا، تنها برای کسانی است که کار بدی را از روی جهالت انجام می‌دهند، سپس زود توبه می‌کنند. خداوند، توبه چنین اشخاصی را می‌پذیرد؛ و خدا دانا و حکیم است.

    =======================================================================================

    خدای عزیز و شیرین و دلبرم،به من،به عقلم،به درکم،به روشنی قلبم ببار و اجازه ی صلات صادر کن که من به این نوشتن ها،به این سپاسگزاری ها،به این ردپاهای توحیدی،به این توبه های خالص،به این بازگشتن های سریع،به سمت تو،به وصل شدن به اصلم،سخت فقیر،محتاج و نیازمندم.خدایا ازت ممنونم که در خط به خط این کامنت،در کنارم هستی و کمکم میکنی با نور خودت،بنویسم.

    =======================================================================================

    سلام به استاد شایسته جانم،مدیرِ قشنگ پروژه،رئیس کاروان مهاجرین به سمت مدار بالاتر.

    سلام به استاد عباس منش عزیزم،به قلب سلیمی که جایگاه دریافت خالص ترین هدایت های الله ست.

    سلام به هم پروژه ای های متعهدم،به وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُون،أُولَٰئِکَ الْمُقَرَّبُونَ!

    خداروصدهزار مرتبه شکرت،خدایا مرسی که انقدر آنلاینی،مرسی که انقدر آن تایمی،مرسی که هیچ وقت دیر نمیکنی،مرسی که همیشه منو میبینی،منو میشنوی و منو اجابت میکنی.خدایا تو بی نظیری،بی نظییییر!هرچقدر هم بنویسم،باز حق مطلب بی نظیریِ شما که ادا نمیشه…چون من فقط میتونم از اتفاقاتی که برمن گذشته روایت کنم،اما اونیکه در لحظه به لحظه زندگی من،در کنار من حضور داشته،شما بودی.

    در دو چشم من نشین ای آن که از من من تری

    تا قمر را وانمایم کز قمر روشن تری

    استاد شایسته جانم،شما نوشتی پروژه ی مهاجرت به یک مدار بالاتر،ولی منی که بعد از پروژه ی خانه تکانی ذهن،صدتا مدار اومدم بالاتر،میگم شما شکسته نفسی کردی،شما رشدِ حداقلی رو در نظر گرفتی….من میگم این پروژه ی جدید پر از برکت،پر از نعمت،پر از ثروت،پر از نور،پر از عشق،پر از روشنی قلب،پر از توحید،پر از کن فیکون و پر از خلق خواسته هاست ….

    آخه،دیدم که مییییگم!شددده که دارم ازش مینویسم…خدا میدونه بعد ازین پروژه،به لطف الله ما چقدر رشد کردیم،چقدر انسان های بهتری شدیم،چقدر ظرف وجودیمون بزرگتر شده…

    یادمه،تو دوران تحصیل راهنمایی،یک گروه داشتیم به اسم پیشاهنگی،من اونجا رهنمون گروه بودم،الان دلم خواست بگم استاد،پروژه تون رهنمون نمیخواد؟!مثلا به بچه ها بگم، بچه هاااا چکاب فرکانسی،قبل از ورود به پروژه،یادتون نره،بچه هاااا مدیون خون هزاران شهیدانید اگر مسیر رو ادامه ندید و و وسط راه ول کنید:)))مثلا آنتراک بزارم وسط کلاس های سنگین،یا یک وقتایی هم،یواشکی تو بخاری سایت،کپسول آموکسیسیلین خالی کنم:)))یکم بریم تو حیاط،تفریح و برگردیم :)))

    خداایاااا اومدم چی بنویسم و چی شد!:)مرسی که همیشه فرمون دست خودته!

    آخه من دفترم رو آورده بودم کنار لپ تاپ،تا برای استاد شایسته بنویسم از دیروز چه در خواست هایی از خدا داشتم و توی دفترم نوشتم و خداوند چقدر قشنگ اجابتم کرد….اما وقتی فرمون دست اون بالاییه،دیگه عقل و منطق و برنامه ریزی قبلی میره کنار،اون میگه و من مینویسم،همیشه همینطور بوده،و میخوام همیشه همینطور باشه.

    خدایا اجازه؟!میشه حداقل فقط نوت دیشب قبل از خوابم رو،برای استاد بنویسم؟!

    مرسی رفیقِ شفیق من،بوس به کله ت.

    10 دی ماه 1403:ساعت 23

    خدایا،من از درک عظمت تو عاجزم،من از درک بزرگی و قدرت تو عاجزم،من هیچی نمیدونم،من هیچی بلد نیستم،اگر تو دستمو نگیری،من هیچ فرقی با مرده های توی آرامگاه ندارم،خدایا تو دستمو بگیر،تو راه رو بهم نشون بده،خدایا من میخوام یک خانومِ مولد و ثروتمند و پولساز باشم،خدایا من میخوام مادر بهتری باشم،خدایا من میخوام رابطه ی با کیفیتی داشته باشم،من میخوام بنده ی بهتری برات باشم،خدایا….تو دست بنده ت رو بگیر!

    صبح 11 دی ماه 1403:

    پروژه:“مهاجرت به مدار بالاتر”

    اینجاست که خدای رحمان تو سوره ی یاسین میگه:

    إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ(82 یاسین)

    فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن می‌گوید: «موجود باش!»، آن نیز بی‌درنگ موجود می‌شود!

    استاد عباس منش عزیزم،استاد شایسته جانم،قبلا میگفتم،شما دو تا عزیز،هرجایی از دوش خدا نشستید،من با فاصله پشت سرتونم!ولی من رشد کردم استاد،من دیگه با فاصله پشت سرتون نیستم،من اومدم نزدیکتر…من نزدیک های همونجاییم که شما هستید،همون دور و بر :)))

    این همه همزمانی،این همه مشاوره ی خصوصی،این همه اجابت درخواست های من،به من میگه سعیده تو رشد کردی،تو مدارت اومده بالاتر،تو با استاد هماهنگ تر شدی،و این خودش یک موفقیته،یک نتیجه ی توحیدی بزرگه و من به این دستاوردم افتخار میکنم و به این خدای سریع الحساب افتخار میکنم.

    خدایا از نور خودت بر من بتاب،در تموم طول این پروژه در کنار من باش،وکمکم کن متعدانه مسیر رو پیش ببرم و با تامل و تعقل و درک بیشتر آگاهی ها،زاویه ی ذهنم روبه سمت توحید بیشتر تغییر بدم و اجازه بدم شما جهان اطرافم رو به سمت خواسته هام هدایت کنی.عاشقتم خدا و این عشق بزرگترین سرمایه ی زندگیمه.

    وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ،دست بنده ت رو بگیر:)

    چه حس خوبیه…ذوق خریدن دفتر جدید،خودکارهای رنگی….

    و شروع کلاس درس،گام اول پروژه و آروم آروم بستن چمدون برای مهاجرت به سمت مدارهای بالاتر…

    إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّی ۖ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ(26 عنکبوت)

    و [ابراهیم] گفت: به درستی که من به سوی پروردگارم مهاجرت می کنم، که فقط او توانای شکست ناپذیر و حکیم است.

    خدایا،برای همین جای زندگیم،صدهزاااار مرتبه شکرت…

    استاد جانا،رفقای هم پروژه ای

    درپناه نور میسپارمتون،نور آسمون ها و زمین.

    خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 219 رای:
  4. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا ۖ وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ(102 انبیا)

    آنها هرگز آواز جهنم را نخواهند شنید و به آنچه مشتاق و مایل آنند تا ابد متنعّمند.

    ================================================================

    از خواهر سعیده در شمالِ یخبندان به برادر حسین در جنوب با هوای بهاری!

    چطوری بنده ی خوب خدا؟!ملکه مینا در چه حاله!؟!

    ببین چه کردی با من،که از سر صبح کار و زندگی رو ول کردم و گفتم من حتما باید به تلگراف داداش،پاسخ بدم.میدونید چرا؟!بخاطراسم رمز!اسم رمز!آیه ی 84 شعرا،اسم رمزه،یک دریچه ی پر از نور بین من و اون بالایی!

    مرسی که امروز من رو با باز کردن دریچه ی نور شروع کردی،از دیروز صدبار سایت رو چک کردم ببینم تلگراف ها آزاد شده یا نه!ولی الان زمان درستش بود،الان وقت رسیدنش بود!

    داداش حوصله ی پرحرفی داری؟!

    حوصله داری برات تعریف کنم کِی این آیه،اسم رمز شد!؟دریچه ی نور شد!؟

    باید برگردم یکم عقبتر،یعنی زمانی که من با شخصیت خلیل الله آشنا شدم،زمانی که با شنیدنِ صدای استاد در جلسه قرآنی قدم 1،من عاشق و شیدای قرآن شدم،دیگه من بودم و خدا و عشق بازی و آیه های قرآن….بارها و بارها….ازش خواستم من رو بپذیره و مثل ابراهیم دوستم داشته باشه…مثل ابراهیم رفیقش باشم.

    حتی وقتی از کارم انصراف دادم و اومدم ویژگی های شغل مورد علاقه م رو نوشتم،گفتم خدایا من میخوام یک دست کوچیکی باشم برای گسترش جهان توحیدی.

    داداش حسین،وقتی از خدا توحید بیشتر میخوای،خدا با زنبیل ازون بالا برات توحید نمیفرسته،توحید یعنی رفتن تو دل ایده ی الهامی،توحید یعنی حرکت کردن و پیش رفتن وقتی حتی قدم بعدی رو نمیدونی،توحید یعنی ایمان به غیب….

    اصلا سخت نیستا،اصلا…به معنای زجر کشیدن و بدبختی و گرسنگی و …نیست،اصلا و ابدا…اتفاقا من هر بار که به ایده ی الهامی عمل کردم،اوضاع صدتا پله بهتر شد،اما یک کنترل ذهن بسیار قوی میخواد که به مشت بسته ی خدا اعتماد کنی.

    مثلا وقتی بهم گفت از کارت انصراف بده،الهامی که بهم شد خیلی واضح بود،اما چون من حتی یک قدم بعدی رو نمیدونستم،کنترل ذهن بسیار قوی میخواست که ایمانم رو حفظ کنم که خدا حتما کمکم میکنه…برای همین میگم،لیزر فوکس روی آموزش های استاد و فعالیت توی این سایت توحیدی به ما کمک میکنه که،بتونیم مسیر رو خیلی راحت تر پیش ببریم….

    اییین همه حرف زدم،هنوز نرسیدم به اسم رمز…:)باورت میشه!؟من کلا یک دونه داداشِ خونی دارم که الان یک مدت اومده گرگان و ما در طول روز،یک جمله هم باهم حرف نمیزنیم!؟چون هیچ حرف مشترکی نداریم…؟!مدار!مدار!ما در خانواده های متفاوت زندگی نمیکنیم،ما در مدار های متفاوت زندگی میکنیم…

    بگذریم!

    برسم به اینجای داستان که من با یک وعده ی الهی از خواب مادربزرگ فاطمه جان،از کیش برگشتم،حدود ده روز بعد خبر اومد که آقای محمودیان برات کار پیدا کرده و باید برگردی برای جلسه ی کاری با مدیرعاملت…

    هنوز خانواده م هیچی نمیدونستند و من اون موقع اصلا رابطه ی خوبی با پدرم نداشتم و بخاطر تجربیات گذشته یک ترس خیلی عمیق روحی،همراه من بود،اون روزی که من میخواستم برم توی اتاق پدرم و بهش بگم من میخوام برم کیش،به الله ای که میپرستم قسم میخورم چهارستون بدنم میلرزید،چنان فشار روحی رو تحمل کردم که میگفتم من اگر امروز ازین فشار نمیرم،دیگه نمیمیرم…ولی فقط یک جمله به خدا گفتم…گفتم خدایا ابراهیم به خاطر تو،رفت توی آتیش…من چرا با ترس هام مواجه نشم…خدایا هر اتفاقی بیفته،من پا پس نمیکشم،حتی اگر بابا بزنه توی گوشم،من میگم بزن ولی من میرم….

    ولی تموم ترس های من واهی بود،خدا از قبل آتیش رو برام گلستان کرده بود،بابام هیچی نگفت…هیچی…خدا بود که قلبش رو برام نرم کرده بود …من منتظر خوردن یک سیلی جانانه بودم،اما بابام گفت زندگی خودته،هرجور صلاح میدونی….

    و بعد من دست دوتا بچه رو گرفتم و رفتم تهران که ازونجا برم کیش،از اتفاقاتی که توی پرواز افتاد میگذرم و اینجای قصه رو میزنم جلو که کامنتم خیلی طولانی نشه….

    غروب 10 اردیبهشت ماه،خبر رسید که ساعت 8شب ،کافه آلور کیش،جلسه ی کاری با مدیر عاملم برگزار میشه…

    خیلی استرس داشتم،من کجا و جلسه کاری توی کیش کجا!؟حتی نمیدونستم کارم چیه باور میکنی!؟هیچی نمیدونستم…این که مدیرعامل کیه؟!شرکت چیه؟!کار من چیه؟! ولی میگفتم خدا گفته هرکاری که آقای محمودیان گفته باید انجام بدم…

    ترس ها توی ذهنم میچرخید،قلبم اما با نور خدا آروم بود،ذهنم میگفت کیش؟!تو میخوای بیای اینجا!؟کو پولت!؟کو خونه ت!؟بچه هات رو میخوای چی کار کنی!؟اگر کارت سخت باشه چی!؟اصلا میدونی داری چی کار میکنی!؟

    وقتی توی ماشین،با دوتا اسکورت :) پسرداییم و آقای محمودیان،داشتم میرفتم سر جلسه…اون ها باهم حرف میزدن…من با خدای درونم…گفتم خدایا،دست من توی دست توعه،یک چیزی بگو،یک حرفی بزن،یک پیغامی بفرست،تو قلب من رو آروم کن.

    و بعد با گوشی قرآن رو باز کردم و با این آیه جوابم رو داد:

    وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ

    و برای من در میان امّتهای آینده، زبان صدق (و ذکر خیری) قرار ده!

    مثل آبِ خنکِ گوارا وسط کویر لم یزرع،به جانم نشست…توی یک جمله همه چیز رو برام روشن کرد….اینکه مگه نمیخواستی مثل ابراهیم باشی؟!مگه نمیخواستی جهان توحیدی من رو گسترش بدی!؟پس آروم باش.من کنارت هستم….

    داداش حسین،الان که ماه ها ازون روزها و شب ها گذشته،نوشتن ازش خیلی آسونه،اون موقع که تو دل ماجرا بودم،فقط خدا بود که درکنار من بود و قلبم رو آروم میکرد و به قدم هام استواری میبخشید….

    اگر من از کارم انصراف نمیدادم،هیچ وقت الهام رفتن به کیش رو دریافت نمیکردم.

    اگر من به الهامم عمل نمیکردم و نمیرفتم کیش،هیچ وقت هدایتی از خوابِ مادربزرگ فاطمه جان به دستم نمیرسید.

    اگر من به این هدایت ایمان نمیاوردم،هیچ وقت به آقای محمودیان،الهام نمیشد تو باید،برای این دختر کار پیدا کنی.

    اگر من توکل نمیکردم و قبول نمیکردم که هرکاری که آقای محمودیان گفته باید انجام بدم،هیچ وقت با اون مدیر عامل بی نظیر توحیدی کار نمیکردم….

    میدونی چی میخوام بگم!؟خدا همیشه سمت خودش رو عالی انجام میده،اگر ما ایمان بیاریم،اگر ما توکل کنیم و اگر به ایده های الهامی عمل کنیم…

    استاد تو جلسه 2 قدم 5 میگه:بچه ها اوضاع به میزانی که به خدا شک دارید،تغییر نمیکنه!

    همین استمرار و تعهد روی پروژه،باعث میشه این شک و تردید ها کم و کمتر بشه و اون وقت خداوندی که سپاه آسمون ها و زمین دستشه،میتونه به کمک ما بیاد و اوضاع رو به صورت بنیادین تغییر بده ….این قانونشه.

    پس داداش،صندلی شما و ملکه مینا،همین نزدیک های خودمه،به عنوان رهنمون گروه،حواسم بهتون هست که متعهدانه دارید پیش میرید یا نه:))ازتون میخوام حتما تا جایی که امکان پذیره،با رعایت اصل بهبود گرایی،گام به گام با پروژه پیش بیاید…و خودتون رو با خدا هماهنگ کنید…و اجازه بدید خداوند جهانتون رو طبق خواسته های خودتون هماهنگ کنه….مثل آیه ی 102 انبیا….خودش گفت!گفتم میخوام برای داداش حسین کامنت بنویسم،هدایت لطفا!و این آیه اومد ….و مهر تایید زد که اگرهمین مسیر رو متعهدانه پیش ببرید،شما قطعا به مدارهای بالاتر مهاجرت میکنید،مداری که از هرچیزی که خودتون میخواید،اونجا هست…

    خداروصدهزار مرتبه شکر که صبحم رو با صلات در سایت شروع کردم،مرسی که برام نوشتید،مرسی که اسم رمز رو برام هدیه آوردید…دعا میکنم این تلگرافِ طولانی،در بهترین زمان و مکان به دستتون برسه…وانشالله نور هدایتی هم براتون داشته باشه…

    در پناه نورِ آسمون ها وزمین میسپارمتون،دست حق به همراتون.به امید دیدارِ روی ماهتون در بهترین زمان و مکان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 75 رای:
  5. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    سلام آقا یاسر

    انشالله حال دلتون عالی باشه و روی فرکانس توحید سوار باشید،سوال خوبی پرسیدید و من هم میخوام در حد توانم،بهش پاسخ بدم،چون با این نوشتن ها خیلی راحت میتونم،افسار ذهن چموش رو به دست بگیرم.

    طبق فرمایشات استاد:

    خداوند داره در هرلحظه با ما صحبت میکنه،مارو هدایت میکنه و به نیاز های ما پاسخ میده،نه فقط به ما…بلکه به نیاز های کل موجودات جهان….مثل یک سیگنال رادیویی که دائم در حال ارساله…ولی ما کی این سیگنال رو دریافت میکنیم؟!وقتی که روش تنظیم بشیم…مثلا مثل رادیو آوا…که همیشه داره آهنگ رو پخش میکنه….ولی ما تا پیچ رادیوی خونه رو روی فرکانس اون تنظیم نکنیم،صدای آهنگ رو نمیشنویم.

    جایگاه دریافت الهامات خداوند و پاسخِ درخواست های ما،قلبه…

    قلب زمانی میتونه سیگنال خداوند رو دریافت کنه که در آرامش باشه…

    قلب کی میتونه در آرامش باشه!؟

    وقتی ذهن و روح ما در یکراستاست و ما احساس خوبی داریم،آرامش داریم،امید داریم،توکل داریم….

    برای همین استاد تو جلسه 1 عشق و مودت میگن:اگر بتونی همیشه ذهن و روحت رو در یکراستا قرار بدی،هرچی بخوای بهت داده میشه….

    و البته اینجوری هم نیست که ما بتونیم همیشه این دوتا رو روی هم منطبق کنیم،چون ما در جهان مادی زندگی میکنیم و هیچ صفر و صدی وجود نداره…ولی به میزانی که بتونیم با شکرگزاری و حفظ حال خوبمون و تمرکز روی داشته ها و نعمت هامون،فاصله ی بین ذهن و روحمون رو کم کنیم،اون وقت میتونیم به فرکانس خداوند نزدیک بشیم…و پاسخ نیازهامون رو به راحتی دریافت کنیم.

    حالا برسم به سوال هاتون:

    سوالم اینه که تا حالا برای شما پیش اومده که از خدا یک درخواستی رو داشته باشین و یک الهام یا نشانه ای بخواین که چکار باید بکنین چه تصمیمی بگیرین بعد خدا به شما الهام بکنه ولی متوجه اون الهام نشین بعد دوباره تکرار کنه اون الهام و برای شما به یه شکل دیگه ای؟

    بله،این اتفاق برای منم افتاده.خیلی وقت ها ما یک درخواستی از خدا داریم،خدا هم به ما پاسخ میده،ولی ما به هر دلیلی مسیر هدایت رو دنبال نمیکنیم،ممکنه بخاطر ترس باشه،بخاطر بی ایمانی،شرک یا وابستگی….

    ولی باید بدونیم اگر ما خودمون رو توی مسیر درست نگه داریم،خداوند باز هم هدایت هاش رو میفرسته،اینکه فکر کنیم یک فرصتی اومد و تموم شد و رفت،این یک باور محدود کننده ست و از نجواهای شیطانه …

    ما باید همیشه با خودمون تکرارکنیم فرصت ها همیشه هستند و بیشتر وبیشتر میشند…و من حتی اگر به اشتباه مسیر هدایت رو دنبال نکردم،ازخدا میخوام باز هم کمکم کنه که مسیر رو درست رو پیدا کنم…و ایمان داشته باشیم که خداوند گفته:إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَىٰ و این مسئولیت رو برگردن خودش قرار داده و از ما مشتاق تره که مارو به خواسته هامون برسونه،ضمن اینکه خودِ خدا توی قرآن میگه انسان عجوله،انسان کفوره،انسان ناسپاسه…یعنی از ذات ما با خبره…و برای همین بارها و بارها ترکیب الغفور الرحیم رو توی قرآن تکرار کرده …که هر اشتباهی کردی اشکال نداره و توبه کن و برگرد که من آمرزنده و بخشنده م.

    یک مثال از خودم بزنم:

    پائیز 1401،سال اول شاگردی من،وقتی با تعهد و ایمان،تا حد مناسبی روی خودم کار کرده بودم،هدایت شدم به تمرین کتاب رویاها و اونجا درخواست هام و خواسته هام رو برای خدا نوشتم….و بعد نشونه ها از همه طرف اومد که تو باید ازین شهربری…من هدایت هارو دنبال کردم…از آذر ماه تا…اردیبهشت سال بعد…ولی بخاطر شرکی که داشتم و وابستگی و تلاش برای نگه داشتن کویر،انتقالیم کلا استپ خورد…و من دیگه هیچ راهی برای ادامه ی پیروی از جریان هدایت رو نداشتم…ولی خودمو تو مسیر نگه داشتم تا بتونم دوباره راه رو پیدا کنم…همون استمرار توی مسیر درست،خرداد ماه،در الهامات رو،روی من باز کردو گفت این ترمز ذهنی روبردار تا من بتونم تورو به سمت خواسته هات هدایت کنم….

    و من یکبار دیگه با ایمان به مسیر هدایت برگشتم…وبعد نتنها خدا انتقالیم رو بدون جایگزین رقم زد،که بعدا کلی هدایت های بهتر و با کیفت تر ازش دریافت کردم….تا به الان ….

    یا شده الهام یا نشانه ای بخواین ولی هیچ چیزی دریافت نکنین از طرف خدا؟

    یک بار دیگه کلام استاد رو مینویسم:

    خداوند داره در هرلحظه،این سیگنال رو میفرسته،به تموم کیهان…اگر ما دریافتش نمیکنیم،یعنی ما در مدار درستی نیستیم،وگرنه اون دائم در حال اجابته:

    وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ(186 بقره)

    و هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می‌خواند، پاسخ می‌گویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند!

    بارها شده من هم نشونه خواستم ولی چیزی دریافت نکردم ولی این ایمان رو داشتم که خدا مشتاقه با من حرف بزنه،من تو مدار درستی نیستم که دریافت نمیکنم…پس با این ایمان بیشتر روی خودم و باورهام کار میکنم تا در مسیر درست قرار بگیرم که بتونم نشانه ها و پاسخ هارو دریافت کنم…

    درواقع خداوند احتیاج نداره ما هی بهش یادآوری کنیم ما چه درخواست یا سوالی داریم…اون هرگز خطا نمیکنه،هرگز فراموش نمیکنه،هرگز خوابش نمیبره،هرگز چیزی از دستش درنمیره…اون همیشه آنلاین و آن تایمه….

    پس اگر ما پاسخمون رو آنلاین و آن تایم دریافت نکردیم،مشکل از ماست…و چقدر این احساس خوبیه که بدونی فقط کافیه بیشتر روی خودت کار کنی تا در مدارِ دریافت پاسخت قرار بگیری…

    چه جوری روی خودمون کار کنیم!؟من راهی بهتر از لیزرفوکس روی آموزش های استاد ندارم….چون خودم این مسیر رو رفتم و ازش نتیجه گرفتم…و همین مسیر رو گذاشتم روی تکرار…

    و ایمان دارم اگر در زمینه ای به نتیجه ی دلخواه نرسیدم،مشکل از من و باورهای منه….پس با ایمان و توکل و تعهد بیشتری روی خودم کار میکنم….

    سپاسگزارم از شما که برام نوشتید و دعا میکنم در این تمرین و تکرار قانون،برای سوالات شما هم پاسخ مناسبی بوده باشه….

    در پناه حق تعالی باشید همیشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  6. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    :)))))

    به خدا که اولش نفهمیدم:))))یک دور خوندما،بعد انگار موقعیت داستان به چشمم آشنا اومد:))))گفتم این که منم:)))) منو داره میگه:))))

    چقدر خندیددددم:) روحممم شاد شد:)))))دم شما گرم …برای این نثر قشنگتون،برای تک به تک نقطه های آبی پربرکتتون،منتظر بودم قلبم باز بشه براتون پاسخ بنویسم…الان وقتش بود:)))

    خدا‌وکیلی حیف این همه استعداد نیست که انقدر کم مینویسید..؟؟؟؟!!!!یکم از این همه هنری که خدا بهتون داده انفاق کنید در حق ما،به خدا جای دوری نمیره ….

    ولی آقا جواد…خداوکیلی،الان شما راحت نوشتی،منم راحت خوندم و کلی خندیدم….

    ولی توی اون شرایط که تک و تنها مهاجرت کردی،بدون هیچ پشتیبان و در عین اینکه همه باهات مخالف بودن،خیلی سخت بود برام بپذیرم برگردم …

    برای همین طول کشید تا قبول کنم….انصافا همیشه انقدر طول نمیکشه…همیشه خیلی زودتر به هدایت دریافتی عمل میکنم ….

    ولی خب اینم جزوی از مسیرِ تکامل شخصیت توحیدی و بیشتر تسلیم پذیر شدن من بود….

    سپاس از شما که از سخت ترین روز های زندگی من،طنزی ساختید که من الان راحت و بی دغدغه بهش بخندم …

    سپاس از خدای مهربانم که در هر حال،مراقب ماست…

    راااااستی سلاااااام…

    قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان از شمال ایران…

    خداااانگهداااار

    ===============================

    پ.ن: خدا خیرتون بده!یعنی‌دوباره رفتم‌داستان‌رو‌خوندم انقدرررر خندیدم که فکر کنم مادربزرگم الان با خودش میگه باز این دختره دیوووونه شده:)))))

    دم شماااا گرم،خداوند به قلمتون برکت بده،کتابتون رو‌بخونم انشالله بزوووودی!

    سپاس بیکران مجدد از خواهر شمالی شما،نور خدا همراه زندگی قشنگتون همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: