دستور العمل پروژه «مهاجرت به مدار بالاتر» - صفحه 2

256 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه و رسول گفته:
    مدت عضویت: 1082 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیزم

    و استاد شایسته ی مهربونم

    وهمه ی دوستای بهشتیم

    خدایا شکرت هزاران بار شکر

    برای این رزق پربرکت و بی حساب

    برای جریان هدایت وهمزمانی ها

    به به که هدف از راه رسید

    مهاجرت به مداربالاتر

    استاد شایسته مهربونم میزان دوست داشتنم رو قطعا با فرکانسم دریافت میکنین وخیالم ازاین بابت راحته..

    خیلیییییییی بی نهاااااااااااااایت خداروشکر میکنم

    میلیاردها بار برای سوالهای قدرتمند و

    بی نظیرتون دراین فایل و جوابهای

    فوق العاده منطقی تون …

    برای مهاجرت به مدار بالاتر وظیفه ی من چیه ؟؟

    اینکه هرروز در پروژه حاضرباشم و خالص ترین تمرکز

    رو به آگاهی های اون پروژه اختصاص بدم یعنی به محض انتشار هرگام،فرکانس وکانون توجهم رو با

    آگاهی های اون گام جهت دهی کنم تا ذهنم فرصت به تاخیر انداختن درمسیرو بهم نده و بهونه های الکی

    رو دور بندازم ..

    بیام برای منطقی کردن ذهنم و خنثی کردن این بهونه ها به ذهنم بگم که اگه من

    الویت امروزم احاطه کردن کانون توجهم با آگاهی های این فایلها باشه ، کانون توجهم

    در راستای اصل قانون قراربگیره قطعا این هماهنگی میتونه منو به ایده های کاراتر

    هدایت کنه وچرخ زندگیم روان تر بشه …

    برای اینکه در پروژه حاضر بشم باید یه سری

    خط قرمزها

    برای خودم مشخص کنم که یکی از اونها :

    نه گفتن به عادتهای روتینی هست که تمرکزمونو اتلاف میکنه و بهونه های ذهن مونو خنثی میکنه حالا چطوری ؟؟؟؟

    اینکه باور کنیم

    سرمایه ی اصلی برای خلق زندگی دلخواه مون فرکانس و کانون توجه ماست و راهکار بهره برداری از این سرمایه تکراراست

    تمرکز روی شروع مسیردرست و استمرار در اون مسیر و به ثمر رسوندن اون مسیر باید بذاریم.

    وقتی قانون میگه : تموم شرایط ما ، بازخورد فرکانس های خودمونه پس با توجه به قانون چالش اصلی این نیست که چطور به خواسته م برسم بلکه اینه که چطور ظرف وجودم را برای دریافت نعمت بیشتر بزرگتر کنم ؟؟

    چطور به مدار بالاتر مهاجرت کنم ؟

    چطور با زندگی با کیفیت تر هم مداربشم ؟

    چطور تبدیل به شخصیتی بشم که نعمتهای موردنظرم با این شخصیت هم فرکانس باشن ونعمتها دنبالش بیان !!!

    وپاسخ این سوالها :

    برای بهبود شخصیت چه الگویی بهتر از استاد جان مون

    برای مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر

    چه مسیری هموارتر از همنشین شدن

    با فایل های مصاحبه با استادجان مون ….

    مصاحبه هایی که قراره عادتهای مخفی و زنجیرهای نامرئی مونو تشخیص بدیم

    به شرطی که تمرکز وتعمق کنیم …

    با هوشیاری و عمل به آگاهی های فایلها در حد توان خودمون و تکاملی این عادتهارو

    تغییر بدیم و به راهکاری درست برای ترک عادتهای محدودکننده مون برسیم …

    نقاط قوت مونو تشخیص بدیم و پیوسته و روزانه خودمون رو با این پروژه به روزرسانی کنیم و درمسیر باشیم تا متوجه تشخیص اصل از فرع در زندگی مون باشیم

    و اصل رو تمرکز وتوجه به انجام گام های هرچند کوچک در مسیر این پروژه ی توحیدی مهاجرت به مدار بالاتر قراربدیم

    استاد شایسته مهربونم اون قسمت که از تمرکز گفتید یاد قدم دهم جلسه چهارم افتادم که استاد عباس منش عزیزم از قدرت تمرکز صحبت میکنندواین که خط قرمزشون هرچیزی هست که تمرکزشون را بهم بزنه و درهمین جا از تمرکز گذاشتن رو سایت میگن و تمرکز روی کار آنلاین و

    برداشتن دوره ی پرفروش تندخوانی…

    دوستانی که قدم دهم جلسه چهارم را دارید، پیشنهاد میکنم این جلسه ی مقدس رو‌گوش کنید عالیه …

    بی نهایت سپاسگزارم از شما استاد عزیزم

    و استاد شایسته مهربونم بابت پروژه جدید

    بی نهایت دوستتون دارم وعاشقتونم

    خدا حفظ تون کنه ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 106 رای:
    • -
      وحید حیدری گفته:
      مدت عضویت: 440 روز

      سلام به شما دو دوست عزیز،،،،

      خیلی کامنتتون عالی بود وخوب بحث

      تمرکز رو باز کردین ویاداوری خوبی برای

      من بود که تمرکز چقدر کارساز هست

      من خودم در قدم هشت هستم

      و یک اشاره به قدم دهم هم کردین

      یادم باشه که تمرکز کنم رو این قدم

      به امید مدار بالا تر برا شما عزیزان،،،،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1286 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولَٰئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ۗ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا(17 نسا)

    پذیرش توبه از سوی خدا، تنها برای کسانی است که کار بدی را از روی جهالت انجام می‌دهند، سپس زود توبه می‌کنند. خداوند، توبه چنین اشخاصی را می‌پذیرد؛ و خدا دانا و حکیم است.

    =======================================================================================

    خدای عزیز و شیرین و دلبرم،به من،به عقلم،به درکم،به روشنی قلبم ببار و اجازه ی صلات صادر کن که من به این نوشتن ها،به این سپاسگزاری ها،به این ردپاهای توحیدی،به این توبه های خالص،به این بازگشتن های سریع،به سمت تو،به وصل شدن به اصلم،سخت فقیر،محتاج و نیازمندم.خدایا ازت ممنونم که در خط به خط این کامنت،در کنارم هستی و کمکم میکنی با نور خودت،بنویسم.

    =======================================================================================

    سلام به استاد شایسته جانم،مدیرِ قشنگ پروژه،رئیس کاروان مهاجرین به سمت مدار بالاتر.

    سلام به استاد عباس منش عزیزم،به قلب سلیمی که جایگاه دریافت خالص ترین هدایت های الله ست.

    سلام به هم پروژه ای های متعهدم،به وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُون،أُولَٰئِکَ الْمُقَرَّبُونَ!

    خداروصدهزار مرتبه شکرت،خدایا مرسی که انقدر آنلاینی،مرسی که انقدر آن تایمی،مرسی که هیچ وقت دیر نمیکنی،مرسی که همیشه منو میبینی،منو میشنوی و منو اجابت میکنی.خدایا تو بی نظیری،بی نظییییر!هرچقدر هم بنویسم،باز حق مطلب بی نظیریِ شما که ادا نمیشه…چون من فقط میتونم از اتفاقاتی که برمن گذشته روایت کنم،اما اونیکه در لحظه به لحظه زندگی من،در کنار من حضور داشته،شما بودی.

    در دو چشم من نشین ای آن که از من من تری

    تا قمر را وانمایم کز قمر روشن تری

    استاد شایسته جانم،شما نوشتی پروژه ی مهاجرت به یک مدار بالاتر،ولی منی که بعد از پروژه ی خانه تکانی ذهن،صدتا مدار اومدم بالاتر،میگم شما شکسته نفسی کردی،شما رشدِ حداقلی رو در نظر گرفتی….من میگم این پروژه ی جدید پر از برکت،پر از نعمت،پر از ثروت،پر از نور،پر از عشق،پر از روشنی قلب،پر از توحید،پر از کن فیکون و پر از خلق خواسته هاست ….

    آخه،دیدم که مییییگم!شددده که دارم ازش مینویسم…خدا میدونه بعد ازین پروژه،به لطف الله ما چقدر رشد کردیم،چقدر انسان های بهتری شدیم،چقدر ظرف وجودیمون بزرگتر شده…

    یادمه،تو دوران تحصیل راهنمایی،یک گروه داشتیم به اسم پیشاهنگی،من اونجا رهنمون گروه بودم،الان دلم خواست بگم استاد،پروژه تون رهنمون نمیخواد؟!مثلا به بچه ها بگم، بچه هاااا چکاب فرکانسی،قبل از ورود به پروژه،یادتون نره،بچه هاااا مدیون خون هزاران شهیدانید اگر مسیر رو ادامه ندید و و وسط راه ول کنید:)))مثلا آنتراک بزارم وسط کلاس های سنگین،یا یک وقتایی هم،یواشکی تو بخاری سایت،کپسول آموکسیسیلین خالی کنم:)))یکم بریم تو حیاط،تفریح و برگردیم :)))

    خداایاااا اومدم چی بنویسم و چی شد!:)مرسی که همیشه فرمون دست خودته!

    آخه من دفترم رو آورده بودم کنار لپ تاپ،تا برای استاد شایسته بنویسم از دیروز چه در خواست هایی از خدا داشتم و توی دفترم نوشتم و خداوند چقدر قشنگ اجابتم کرد….اما وقتی فرمون دست اون بالاییه،دیگه عقل و منطق و برنامه ریزی قبلی میره کنار،اون میگه و من مینویسم،همیشه همینطور بوده،و میخوام همیشه همینطور باشه.

    خدایا اجازه؟!میشه حداقل فقط نوت دیشب قبل از خوابم رو،برای استاد بنویسم؟!

    مرسی رفیقِ شفیق من،بوس به کله ت.

    10 دی ماه 1403:ساعت 23

    خدایا،من از درک عظمت تو عاجزم،من از درک بزرگی و قدرت تو عاجزم،من هیچی نمیدونم،من هیچی بلد نیستم،اگر تو دستمو نگیری،من هیچ فرقی با مرده های توی آرامگاه ندارم،خدایا تو دستمو بگیر،تو راه رو بهم نشون بده،خدایا من میخوام یک خانومِ مولد و ثروتمند و پولساز باشم،خدایا من میخوام مادر بهتری باشم،خدایا من میخوام رابطه ی با کیفیتی داشته باشم،من میخوام بنده ی بهتری برات باشم،خدایا….تو دست بنده ت رو بگیر!

    صبح 11 دی ماه 1403:

    پروژه:“مهاجرت به مدار بالاتر”

    اینجاست که خدای رحمان تو سوره ی یاسین میگه:

    إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ(82 یاسین)

    فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن می‌گوید: «موجود باش!»، آن نیز بی‌درنگ موجود می‌شود!

    استاد عباس منش عزیزم،استاد شایسته جانم،قبلا میگفتم،شما دو تا عزیز،هرجایی از دوش خدا نشستید،من با فاصله پشت سرتونم!ولی من رشد کردم استاد،من دیگه با فاصله پشت سرتون نیستم،من اومدم نزدیکتر…من نزدیک های همونجاییم که شما هستید،همون دور و بر :)))

    این همه همزمانی،این همه مشاوره ی خصوصی،این همه اجابت درخواست های من،به من میگه سعیده تو رشد کردی،تو مدارت اومده بالاتر،تو با استاد هماهنگ تر شدی،و این خودش یک موفقیته،یک نتیجه ی توحیدی بزرگه و من به این دستاوردم افتخار میکنم و به این خدای سریع الحساب افتخار میکنم.

    خدایا از نور خودت بر من بتاب،در تموم طول این پروژه در کنار من باش،وکمکم کن متعدانه مسیر رو پیش ببرم و با تامل و تعقل و درک بیشتر آگاهی ها،زاویه ی ذهنم روبه سمت توحید بیشتر تغییر بدم و اجازه بدم شما جهان اطرافم رو به سمت خواسته هام هدایت کنی.عاشقتم خدا و این عشق بزرگترین سرمایه ی زندگیمه.

    وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ،دست بنده ت رو بگیر:)

    چه حس خوبیه…ذوق خریدن دفتر جدید،خودکارهای رنگی….

    و شروع کلاس درس،گام اول پروژه و آروم آروم بستن چمدون برای مهاجرت به سمت مدارهای بالاتر…

    إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّی ۖ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ(26 عنکبوت)

    و [ابراهیم] گفت: به درستی که من به سوی پروردگارم مهاجرت می کنم، که فقط او توانای شکست ناپذیر و حکیم است.

    خدایا،برای همین جای زندگیم،صدهزاااار مرتبه شکرت…

    استاد جانا،رفقای هم پروژه ای

    درپناه نور میسپارمتون،نور آسمون ها و زمین.

    خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 219 رای:
    • -
      وحید حیدری گفته:
      مدت عضویت: 440 روز

      سلام به شما سعیده عزیز،،،،

      چقدر قشنگ نوشت اید کمی حسودیم

      شد با این همه انرژی خداوند ،،،

      چقدر تمرکزی رو خودت کار میکنی

      وچقدر زیبا تکاملی حرکت می‌کنی

      وقتی کامنتت عالیتون را خوندم

      با آیات قرآن اشک شوق از چشمانم

      جاری شد که چقدر به قول معروف

      پرمغز بود

      انشالله در مدار بالاتر باز هم

      از کامنت های عالی شما بخونم،،،،،،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      حسین عبادی گفته:
      مدت عضویت: 1838 روز

      بنام خداوندنده بخشنده و مهربانم…

      وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ(الشعرا84)

      و برای من در میان امّتهای آینده، زبان صدق (و ذکر خیری) قرار ده!

      وَاجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَهِ جَنَّهِ النَّعِیمِ(الشعرا 85)

      و مرا از وارثان بهشت پر نعمت قرار ده.

      سللام به سعیده نورانی….سلام عشق

      سعیده این ایه به نیت تو اومد …

      کاکا نگاه به قول خودت تو کدوم مداری که که ایقدر رفتی بالا که بهشت جات شده نوش حونت نوش حونت…

      اجی این دعای قشنگت رو پرینت کردم ولی بجای خانوم نوشتم مرد به جای به جای مادر نوشتم پدر عالی و توحیدی و قشنگی باشم…

      خدایا،من از درک عظمت تو عاجزم،من از درک بزرگی و قدرت تو عاجزم،من هیچی نمیدونم،من هیچی بلد نیستم،اگر تو دستمو نگیری،من هیچ فرقی با مرده های توی آرامگاه ندارم،خدایا تو دستمو بگیر،تو راه رو بهم نشون بده،خدایا من میخوام یک مردمولد و ثروتمند و پولساز باشم،خدایا من میخوام پدر عالی و توحیدی و قشنگی باشم برای فرزندانم….،خدایا من میخوام رابطه ی با کیفیتی داشته باشم،من میخوام بنده ی بهتری برات باشم،خدایا….تو دست بنده ت رو بگیر!

      با اجازت پرینت کردم که نصب کنم به دیوار…(چون هنوز بچه نداریم ما نوشتم باشم برای فرزندانم)

      در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی …

      با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

        لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا ۖ وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ(102 انبیا)

        آنها هرگز آواز جهنم را نخواهند شنید و به آنچه مشتاق و مایل آنند تا ابد متنعّمند.

        ================================================================

        از خواهر سعیده در شمالِ یخبندان به برادر حسین در جنوب با هوای بهاری!

        چطوری بنده ی خوب خدا؟!ملکه مینا در چه حاله!؟!

        ببین چه کردی با من،که از سر صبح کار و زندگی رو ول کردم و گفتم من حتما باید به تلگراف داداش،پاسخ بدم.میدونید چرا؟!بخاطراسم رمز!اسم رمز!آیه ی 84 شعرا،اسم رمزه،یک دریچه ی پر از نور بین من و اون بالایی!

        مرسی که امروز من رو با باز کردن دریچه ی نور شروع کردی،از دیروز صدبار سایت رو چک کردم ببینم تلگراف ها آزاد شده یا نه!ولی الان زمان درستش بود،الان وقت رسیدنش بود!

        داداش حوصله ی پرحرفی داری؟!

        حوصله داری برات تعریف کنم کِی این آیه،اسم رمز شد!؟دریچه ی نور شد!؟

        باید برگردم یکم عقبتر،یعنی زمانی که من با شخصیت خلیل الله آشنا شدم،زمانی که با شنیدنِ صدای استاد در جلسه قرآنی قدم 1،من عاشق و شیدای قرآن شدم،دیگه من بودم و خدا و عشق بازی و آیه های قرآن….بارها و بارها….ازش خواستم من رو بپذیره و مثل ابراهیم دوستم داشته باشه…مثل ابراهیم رفیقش باشم.

        حتی وقتی از کارم انصراف دادم و اومدم ویژگی های شغل مورد علاقه م رو نوشتم،گفتم خدایا من میخوام یک دست کوچیکی باشم برای گسترش جهان توحیدی.

        داداش حسین،وقتی از خدا توحید بیشتر میخوای،خدا با زنبیل ازون بالا برات توحید نمیفرسته،توحید یعنی رفتن تو دل ایده ی الهامی،توحید یعنی حرکت کردن و پیش رفتن وقتی حتی قدم بعدی رو نمیدونی،توحید یعنی ایمان به غیب….

        اصلا سخت نیستا،اصلا…به معنای زجر کشیدن و بدبختی و گرسنگی و …نیست،اصلا و ابدا…اتفاقا من هر بار که به ایده ی الهامی عمل کردم،اوضاع صدتا پله بهتر شد،اما یک کنترل ذهن بسیار قوی میخواد که به مشت بسته ی خدا اعتماد کنی.

        مثلا وقتی بهم گفت از کارت انصراف بده،الهامی که بهم شد خیلی واضح بود،اما چون من حتی یک قدم بعدی رو نمیدونستم،کنترل ذهن بسیار قوی میخواست که ایمانم رو حفظ کنم که خدا حتما کمکم میکنه…برای همین میگم،لیزر فوکس روی آموزش های استاد و فعالیت توی این سایت توحیدی به ما کمک میکنه که،بتونیم مسیر رو خیلی راحت تر پیش ببریم….

        اییین همه حرف زدم،هنوز نرسیدم به اسم رمز…:)باورت میشه!؟من کلا یک دونه داداشِ خونی دارم که الان یک مدت اومده گرگان و ما در طول روز،یک جمله هم باهم حرف نمیزنیم!؟چون هیچ حرف مشترکی نداریم…؟!مدار!مدار!ما در خانواده های متفاوت زندگی نمیکنیم،ما در مدار های متفاوت زندگی میکنیم…

        بگذریم!

        برسم به اینجای داستان که من با یک وعده ی الهی از خواب مادربزرگ فاطمه جان،از کیش برگشتم،حدود ده روز بعد خبر اومد که آقای محمودیان برات کار پیدا کرده و باید برگردی برای جلسه ی کاری با مدیرعاملت…

        هنوز خانواده م هیچی نمیدونستند و من اون موقع اصلا رابطه ی خوبی با پدرم نداشتم و بخاطر تجربیات گذشته یک ترس خیلی عمیق روحی،همراه من بود،اون روزی که من میخواستم برم توی اتاق پدرم و بهش بگم من میخوام برم کیش،به الله ای که میپرستم قسم میخورم چهارستون بدنم میلرزید،چنان فشار روحی رو تحمل کردم که میگفتم من اگر امروز ازین فشار نمیرم،دیگه نمیمیرم…ولی فقط یک جمله به خدا گفتم…گفتم خدایا ابراهیم به خاطر تو،رفت توی آتیش…من چرا با ترس هام مواجه نشم…خدایا هر اتفاقی بیفته،من پا پس نمیکشم،حتی اگر بابا بزنه توی گوشم،من میگم بزن ولی من میرم….

        ولی تموم ترس های من واهی بود،خدا از قبل آتیش رو برام گلستان کرده بود،بابام هیچی نگفت…هیچی…خدا بود که قلبش رو برام نرم کرده بود …من منتظر خوردن یک سیلی جانانه بودم،اما بابام گفت زندگی خودته،هرجور صلاح میدونی….

        و بعد من دست دوتا بچه رو گرفتم و رفتم تهران که ازونجا برم کیش،از اتفاقاتی که توی پرواز افتاد میگذرم و اینجای قصه رو میزنم جلو که کامنتم خیلی طولانی نشه….

        غروب 10 اردیبهشت ماه،خبر رسید که ساعت 8شب ،کافه آلور کیش،جلسه ی کاری با مدیر عاملم برگزار میشه…

        خیلی استرس داشتم،من کجا و جلسه کاری توی کیش کجا!؟حتی نمیدونستم کارم چیه باور میکنی!؟هیچی نمیدونستم…این که مدیرعامل کیه؟!شرکت چیه؟!کار من چیه؟! ولی میگفتم خدا گفته هرکاری که آقای محمودیان گفته باید انجام بدم…

        ترس ها توی ذهنم میچرخید،قلبم اما با نور خدا آروم بود،ذهنم میگفت کیش؟!تو میخوای بیای اینجا!؟کو پولت!؟کو خونه ت!؟بچه هات رو میخوای چی کار کنی!؟اگر کارت سخت باشه چی!؟اصلا میدونی داری چی کار میکنی!؟

        وقتی توی ماشین،با دوتا اسکورت :) پسرداییم و آقای محمودیان،داشتم میرفتم سر جلسه…اون ها باهم حرف میزدن…من با خدای درونم…گفتم خدایا،دست من توی دست توعه،یک چیزی بگو،یک حرفی بزن،یک پیغامی بفرست،تو قلب من رو آروم کن.

        و بعد با گوشی قرآن رو باز کردم و با این آیه جوابم رو داد:

        وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ

        و برای من در میان امّتهای آینده، زبان صدق (و ذکر خیری) قرار ده!

        مثل آبِ خنکِ گوارا وسط کویر لم یزرع،به جانم نشست…توی یک جمله همه چیز رو برام روشن کرد….اینکه مگه نمیخواستی مثل ابراهیم باشی؟!مگه نمیخواستی جهان توحیدی من رو گسترش بدی!؟پس آروم باش.من کنارت هستم….

        داداش حسین،الان که ماه ها ازون روزها و شب ها گذشته،نوشتن ازش خیلی آسونه،اون موقع که تو دل ماجرا بودم،فقط خدا بود که درکنار من بود و قلبم رو آروم میکرد و به قدم هام استواری میبخشید….

        اگر من از کارم انصراف نمیدادم،هیچ وقت الهام رفتن به کیش رو دریافت نمیکردم.

        اگر من به الهامم عمل نمیکردم و نمیرفتم کیش،هیچ وقت هدایتی از خوابِ مادربزرگ فاطمه جان به دستم نمیرسید.

        اگر من به این هدایت ایمان نمیاوردم،هیچ وقت به آقای محمودیان،الهام نمیشد تو باید،برای این دختر کار پیدا کنی.

        اگر من توکل نمیکردم و قبول نمیکردم که هرکاری که آقای محمودیان گفته باید انجام بدم،هیچ وقت با اون مدیر عامل بی نظیر توحیدی کار نمیکردم….

        میدونی چی میخوام بگم!؟خدا همیشه سمت خودش رو عالی انجام میده،اگر ما ایمان بیاریم،اگر ما توکل کنیم و اگر به ایده های الهامی عمل کنیم…

        استاد تو جلسه 2 قدم 5 میگه:بچه ها اوضاع به میزانی که به خدا شک دارید،تغییر نمیکنه!

        همین استمرار و تعهد روی پروژه،باعث میشه این شک و تردید ها کم و کمتر بشه و اون وقت خداوندی که سپاه آسمون ها و زمین دستشه،میتونه به کمک ما بیاد و اوضاع رو به صورت بنیادین تغییر بده ….این قانونشه.

        پس داداش،صندلی شما و ملکه مینا،همین نزدیک های خودمه،به عنوان رهنمون گروه،حواسم بهتون هست که متعهدانه دارید پیش میرید یا نه:))ازتون میخوام حتما تا جایی که امکان پذیره،با رعایت اصل بهبود گرایی،گام به گام با پروژه پیش بیاید…و خودتون رو با خدا هماهنگ کنید…و اجازه بدید خداوند جهانتون رو طبق خواسته های خودتون هماهنگ کنه….مثل آیه ی 102 انبیا….خودش گفت!گفتم میخوام برای داداش حسین کامنت بنویسم،هدایت لطفا!و این آیه اومد ….و مهر تایید زد که اگرهمین مسیر رو متعهدانه پیش ببرید،شما قطعا به مدارهای بالاتر مهاجرت میکنید،مداری که از هرچیزی که خودتون میخواید،اونجا هست…

        خداروصدهزار مرتبه شکر که صبحم رو با صلات در سایت شروع کردم،مرسی که برام نوشتید،مرسی که اسم رمز رو برام هدیه آوردید…دعا میکنم این تلگرافِ طولانی،در بهترین زمان و مکان به دستتون برسه…وانشالله نور هدایتی هم براتون داشته باشه…

        در پناه نورِ آسمون ها وزمین میسپارمتون،دست حق به همراتون.به امید دیدارِ روی ماهتون در بهترین زمان و مکان.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 75 رای:
        • -
          حسین عبادی گفته:
          مدت عضویت: 1838 روز

          بنام خداونده بخشندهو مهربانم

          آجی سعیده سلام همین الان کنار مینا خانوم هستم بگو کجا؟؟؟

          جزیره زیبای کیش از خدا هدایت خواستم که به کجا سفر کنیم نشانه ها اومد که برید جنوب امروز روز اول سفرمون هست به لطف رب همچیز رو چیده برامون

          آجی از موقعی که شروع کردم برای مهاجرت به مدار بالا مسیر ها نشون داده میشه یه لطف خودش ما نظرم رفتن به آذربایجان بود که نشانه هارودنبال کردمگفتبرو جنوب و از کیش هم شروع کنه لطف خودش شروع کردیم

          آجی من بینهایت ممنونم برای این کامنت توحیدی یه درخواست دارم از که همیشه هر وقت رب بهت گفت برام کامنت بزار مثل حمید امیری یه وقتایی یه پیام میده تویه تلگرام بهم که فقد خدارو سپاس میگم برای این همه زیبایی و هماهنگی صد هزار بار شکر رب نازنینم رو….

          خیلی ممنونم ازت که کامنت برام نوشتی همیشه بنویس خبببب دمت گرم

          واس مینا جان کامنتت رو خوندم خیلی کیف کرد و گفت دوستت دارم

          در پناه رب العاالمینشاد سلامتی ثروتمند باشی

          با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا

          من فراموش نکنیااااا خودت گفتی صندلیمون پیشت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      یاسر گفته:
      مدت عضویت: 3104 روز

      سلام به استاد عباسمنش عزیزم و بانو شایسته گرامی

      بینهایت از شما عزیزان سپاسگزارم بابت این پروژه ارزشمند

      سلام به خانم شهریاری عزیز امیدوارم حال دلتون خوب باشه و همیشه شاد و سلامت و ثروتمند باشین در تمام جنبه ها

      راستش من از شما یه سوال داشتم چند روزی بود میخواستم بپرسم هر وقت خواستم بپرسم این ذهن چموش مزاحم میشد منو منصرف می‌کرد

      سوالم اینه که تا حالا برای شما پیش اومده که از خدا یک درخواستی رو داشته باشین و یک الهام یا نشانه ای بخواین که چکار باید بکنین چه تصمیمی بگیرین بعد خدا به شما الهام بکنه ولی متوجه اون الهام نشین بعد دوباره تکرار کنه اون الهام و برای شما به یه شکل دیگه ای؟

      یا شده الهام یا نشانه ای بخواین ولی هیچ چیزی دریافت نکنین از طرف خدا؟

      نمیدونم احساس میکنم گاهی در مورد یک موضوعی نشانه از خدا میخوام ولی چیزی دریافت نمیکنم شاید حتما توی اون زمانی که من در مورد خواستم هدایتی میخوام فعلا اون خواسته نیاز نیست اقدامی براش بشه که خدا الهامی به من نمیکنه

      من بارها بارها الهامات واضحی رو دریافت کردم ولی چندباری شده توی خواب به من الهامی شده وقتی از خواب بیدار شدم یا گاهی بعد اون الهام پریدم از خواب که میدونم اون پریدن از خواب هم کار خدا بود تا یادداشت کنم اون الهام رو ولی وقتی بیدار شدم هیچی از اون الهام یادم نموند

      پیشاپیش سپاسگزارم بابت پاسخ شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        سلام آقا یاسر

        انشالله حال دلتون عالی باشه و روی فرکانس توحید سوار باشید،سوال خوبی پرسیدید و من هم میخوام در حد توانم،بهش پاسخ بدم،چون با این نوشتن ها خیلی راحت میتونم،افسار ذهن چموش رو به دست بگیرم.

        طبق فرمایشات استاد:

        خداوند داره در هرلحظه با ما صحبت میکنه،مارو هدایت میکنه و به نیاز های ما پاسخ میده،نه فقط به ما…بلکه به نیاز های کل موجودات جهان….مثل یک سیگنال رادیویی که دائم در حال ارساله…ولی ما کی این سیگنال رو دریافت میکنیم؟!وقتی که روش تنظیم بشیم…مثلا مثل رادیو آوا…که همیشه داره آهنگ رو پخش میکنه….ولی ما تا پیچ رادیوی خونه رو روی فرکانس اون تنظیم نکنیم،صدای آهنگ رو نمیشنویم.

        جایگاه دریافت الهامات خداوند و پاسخِ درخواست های ما،قلبه…

        قلب زمانی میتونه سیگنال خداوند رو دریافت کنه که در آرامش باشه…

        قلب کی میتونه در آرامش باشه!؟

        وقتی ذهن و روح ما در یکراستاست و ما احساس خوبی داریم،آرامش داریم،امید داریم،توکل داریم….

        برای همین استاد تو جلسه 1 عشق و مودت میگن:اگر بتونی همیشه ذهن و روحت رو در یکراستا قرار بدی،هرچی بخوای بهت داده میشه….

        و البته اینجوری هم نیست که ما بتونیم همیشه این دوتا رو روی هم منطبق کنیم،چون ما در جهان مادی زندگی میکنیم و هیچ صفر و صدی وجود نداره…ولی به میزانی که بتونیم با شکرگزاری و حفظ حال خوبمون و تمرکز روی داشته ها و نعمت هامون،فاصله ی بین ذهن و روحمون رو کم کنیم،اون وقت میتونیم به فرکانس خداوند نزدیک بشیم…و پاسخ نیازهامون رو به راحتی دریافت کنیم.

        حالا برسم به سوال هاتون:

        سوالم اینه که تا حالا برای شما پیش اومده که از خدا یک درخواستی رو داشته باشین و یک الهام یا نشانه ای بخواین که چکار باید بکنین چه تصمیمی بگیرین بعد خدا به شما الهام بکنه ولی متوجه اون الهام نشین بعد دوباره تکرار کنه اون الهام و برای شما به یه شکل دیگه ای؟

        بله،این اتفاق برای منم افتاده.خیلی وقت ها ما یک درخواستی از خدا داریم،خدا هم به ما پاسخ میده،ولی ما به هر دلیلی مسیر هدایت رو دنبال نمیکنیم،ممکنه بخاطر ترس باشه،بخاطر بی ایمانی،شرک یا وابستگی….

        ولی باید بدونیم اگر ما خودمون رو توی مسیر درست نگه داریم،خداوند باز هم هدایت هاش رو میفرسته،اینکه فکر کنیم یک فرصتی اومد و تموم شد و رفت،این یک باور محدود کننده ست و از نجواهای شیطانه …

        ما باید همیشه با خودمون تکرارکنیم فرصت ها همیشه هستند و بیشتر وبیشتر میشند…و من حتی اگر به اشتباه مسیر هدایت رو دنبال نکردم،ازخدا میخوام باز هم کمکم کنه که مسیر رو درست رو پیدا کنم…و ایمان داشته باشیم که خداوند گفته:إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَىٰ و این مسئولیت رو برگردن خودش قرار داده و از ما مشتاق تره که مارو به خواسته هامون برسونه،ضمن اینکه خودِ خدا توی قرآن میگه انسان عجوله،انسان کفوره،انسان ناسپاسه…یعنی از ذات ما با خبره…و برای همین بارها و بارها ترکیب الغفور الرحیم رو توی قرآن تکرار کرده …که هر اشتباهی کردی اشکال نداره و توبه کن و برگرد که من آمرزنده و بخشنده م.

        یک مثال از خودم بزنم:

        پائیز 1401،سال اول شاگردی من،وقتی با تعهد و ایمان،تا حد مناسبی روی خودم کار کرده بودم،هدایت شدم به تمرین کتاب رویاها و اونجا درخواست هام و خواسته هام رو برای خدا نوشتم….و بعد نشونه ها از همه طرف اومد که تو باید ازین شهربری…من هدایت هارو دنبال کردم…از آذر ماه تا…اردیبهشت سال بعد…ولی بخاطر شرکی که داشتم و وابستگی و تلاش برای نگه داشتن کویر،انتقالیم کلا استپ خورد…و من دیگه هیچ راهی برای ادامه ی پیروی از جریان هدایت رو نداشتم…ولی خودمو تو مسیر نگه داشتم تا بتونم دوباره راه رو پیدا کنم…همون استمرار توی مسیر درست،خرداد ماه،در الهامات رو،روی من باز کردو گفت این ترمز ذهنی روبردار تا من بتونم تورو به سمت خواسته هات هدایت کنم….

        و من یکبار دیگه با ایمان به مسیر هدایت برگشتم…وبعد نتنها خدا انتقالیم رو بدون جایگزین رقم زد،که بعدا کلی هدایت های بهتر و با کیفت تر ازش دریافت کردم….تا به الان ….

        یا شده الهام یا نشانه ای بخواین ولی هیچ چیزی دریافت نکنین از طرف خدا؟

        یک بار دیگه کلام استاد رو مینویسم:

        خداوند داره در هرلحظه،این سیگنال رو میفرسته،به تموم کیهان…اگر ما دریافتش نمیکنیم،یعنی ما در مدار درستی نیستیم،وگرنه اون دائم در حال اجابته:

        وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ(186 بقره)

        و هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می‌خواند، پاسخ می‌گویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند!

        بارها شده من هم نشونه خواستم ولی چیزی دریافت نکردم ولی این ایمان رو داشتم که خدا مشتاقه با من حرف بزنه،من تو مدار درستی نیستم که دریافت نمیکنم…پس با این ایمان بیشتر روی خودم و باورهام کار میکنم تا در مسیر درست قرار بگیرم که بتونم نشانه ها و پاسخ هارو دریافت کنم…

        درواقع خداوند احتیاج نداره ما هی بهش یادآوری کنیم ما چه درخواست یا سوالی داریم…اون هرگز خطا نمیکنه،هرگز فراموش نمیکنه،هرگز خوابش نمیبره،هرگز چیزی از دستش درنمیره…اون همیشه آنلاین و آن تایمه….

        پس اگر ما پاسخمون رو آنلاین و آن تایم دریافت نکردیم،مشکل از ماست…و چقدر این احساس خوبیه که بدونی فقط کافیه بیشتر روی خودت کار کنی تا در مدارِ دریافت پاسخت قرار بگیری…

        چه جوری روی خودمون کار کنیم!؟من راهی بهتر از لیزرفوکس روی آموزش های استاد ندارم….چون خودم این مسیر رو رفتم و ازش نتیجه گرفتم…و همین مسیر رو گذاشتم روی تکرار…

        و ایمان دارم اگر در زمینه ای به نتیجه ی دلخواه نرسیدم،مشکل از من و باورهای منه….پس با ایمان و توکل و تعهد بیشتری روی خودم کار میکنم….

        سپاسگزارم از شما که برام نوشتید و دعا میکنم در این تمرین و تکرار قانون،برای سوالات شما هم پاسخ مناسبی بوده باشه….

        در پناه حق تعالی باشید همیشه.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
        • -
          یاسر گفته:
          مدت عضویت: 3104 روز

          سلام آبجی سعیده عزیز ممنونم که وقت گذاشتی برام نوشتی

          مثل همیشه با حوصله نوشتی و طولانی و با مثال های مختلف که حسابی واضح بود

          دلیل پرسیدن سوالم از شخص شما همین طولانی نوشتن و مثال از زاویه های مختلف که میزنین بود

          جواب شما خیلی درست بود مثل همیشه کلی مثال هایی بود که هم جواب رو واضح میکنه برای آدم هم میشه منطقی باشه برای ذهن که بشه تا حدی ذهن کنترل کرد ، کلی چیز یاد گرفتم سپاسگزارم

          ولی سوال من این نبود که الهام خدا رو متوجه نشدم یا از مدار خداوند خارج شدم من یک درخواستی از خدا داشتم که باورهای اشتباهی که در مورد کسب و کارم دارم رو بهم بگه تا بتونم روی اونها کار کنم تا نتایج تغییر کنه ولی از اونجایی که بارها خدا توی خواب به من الهاماتی رو کرده گاهی خوابی میبینم که از زبان خودم به شخص دیگه ای گاهی تو حالت خواب و بیداری که هستم یک آگاهای یک آن از ذهنم عبور میکنه من متوجه میشم و به سرعت توی دفترم مینویسم چون همیشه موقع خواب یک دفتر کنارم دارم که اگر توی خواب چیزی دریافت کردم سریع بنویسم تا فراموشم نشه ولی اینسری توی خواب خودم داشتم با یک شخصی صحبت میکردم تمام باورهای مخرب کسب و کارم و داشتم میگفتم و یکسری باورهای مثبت که جالبه همون لحظه توی خواب گفتم خدایا سپاسگزارم جوابم رو دادی به محض بیدار شدن از خواب هیچ چیز از اون خواب یادم نموند هر چی فکر کردم بیاد بیارم نشد که گفتم خدایا سپاسگزارم که پاسخ منو دادی ولی من چیزی از خواب یادم نموند لطفا ازت میخوام توی حالت دیگه ای به من بگی واضح تر تا من انسان بتونم تشخیص بدم که یک حسی اومد بیام از شما سوالم و بپرسم شاید خدا از زبان شما جواب منو بده اینجوری دیگه متوجه میشم هر وقت خواستم بپرسم شیطان میگفت میخوای شرک بورزی بری از دستان خدا بپرسی بجای اینکه از خودش بپرسی ، عاشقشم که مثل آفتاب پرست میمونه توی هر موقعیتی رنگ عوض میکنه خودش و شبیه میکنه ، خلاصه من تو شک افتادم نکنه اون احساس شیطان بوده خدا نبوده خلاصه چندروز فکرم روی این بود تا اینکه از شما پرسیدم منتظر جواب خداوند از زبان شما بودم گفتم خدایا من از آبجی سعیده میپرسم توام از زبان ایشون جواب سوال منو بده ولی جوابی از شما هم دریافت نکردم یکم ذهنم درگیر شد که چرا جواب نمیاد بعد توی چند متن از دوستان عزیز دیدم خدا داره بهم میگه صبر کن ادامه بده به این مسیر کنترل ذهن کن ادامه بده گفتم خدا داره میگه صبر کن منم میگم چشم و بعد یاد حرف استاد عزیزمون افتادم که یادم نیست توی کدوم فایل گفتن که

          ▪️▪️الهامات و ایده هایی که به ما گفته میشه دقیقا اندازه ی مدار ما هست اندازه ی ظرف وجودی ما هست ، هیچوقت یک الهامی که برای چند مدار بالاتر باشه به ما گفته نمیشه▪️▪️

          بعد که فکر کردم به این چند نشانه به این نتیجه رسیدم چون ما توی خواب توی فرکانس بالاتری هستیم به خدا نزدیکتر هستیم توی اون حالت دیگه ذهن جفتک نمیزنه اون آگاهی هم توی خواب به من گفته شده بود من توی فرکانس بالاتری بودم این چیزیه که من درک کردم

          خلاصه که اون الهام دوباره به من گفته نشده ولی نشانه اومد صبر کن منم به نشانه ها گوش میدم و عمل میکنم ، خداروشکر توی بیداری الهام یا نشانه ای ببینم خیلی خیلی کم پیش اومده تردید کنم چون اینقدر واضح میگه که با تمام وجود درکش میکنم

          باز هم از شما سپاسگزارم آبجی سعیده عزیز که وقت گذاشتین و به سوال من پاسخ دادین شما رو به خدای بزرگ میسپرم امیداورم همیشه شاد و سلامت باشین و ثروتمند در تمام جنبه ها

          و در انتها از خدای عزیزم هم سپاسگزارم که اینجوری عاشقانه داره منو توی مسیر درست هدایت میکنه قدم به قدم

          هر روز که میگذره بیشتر درکش میکنم و چقدر خوشحالم که پیداش کردم و از استاد عباسمنش عزیزم هم سپاسگزارم که با آگاهی هایی که به من داد تونستم پیداش کنم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
          • -
            جواد یوسفی گفته:
            مدت عضویت: 2736 روز

            سلام بر شما ای یاسر عزیز

            من هم در طی خوندن پاسخ خانم شهریاری یه چیزی همینجوری به ذهنم رسید دلم گفت خب بنویس براشون

            من یاد داستان موسی و پیدا کردن خضر افتادم

            جایی که ماهی برگشته بود به دریا و دوست موسی یادش رفته بود به موسی بگه و گفت شیطان از یاد من برده که برگشتند

            حالا تمثیلا بگین به همون مدار یا همون فرکانس و اونجا دیدن اون ماهیه پاداش اکستراست اصل کاری چیز دیگه ایه

            ضمن اینکه من الهام های قران و هدایتها رو که میبینم جنسهاشون با هم بسته به اون آدمه فرق میکنن

            به موسی میگه من خود خدام یالله کفشاتو در بیار

            برای قابیل کلاغ میفرسته میگه ببین اینجوری عمل کن

            برا من مورچه میفرسته و …

            اینجوریه دیگه

            اما اگه هدایت رو نفهمی به روشهای مختلف بهت دوباره که چی صد باره هم میگه تا عین ادم هدایت رو قبول کنی

            داشتم فکر میکردم اگه هدایت اسم مثلا یه نفر در درگاه خداوند باشه برا بعضیا که دیگه اسمشونو نمیبرم به صد بار بهشون میگه برگرد سر جای اولت ، طرف ول کن نیست، میگه بابا من گفتم سر بچه رو ببر تو هم انجام دادی ول کن دیگه ، طرف میگه نه فقط باید کله این بچه رو از بیخ گوش تا گوش ببرم ، شب میاد بخواب دوستش بهش نشون میده وسط اقیانوسه کوسه ها دارن میخورن بهش ماهی گنده ها دارن میان این همون طوری واستاده ول کن نیست میگه برو بهش بگو بابا قبوله بخدا به پیر به پیغمبر ما قبول کردیم برگرد بابا اینم 20 خوبه ؟ تازه اون موقع طرف یه کم شل میکنه ، میگه من دیدی روی هدایت رو کم کردم

            هدایت هم میره پیش خدا میگه بابا این شوخی بردار نیست ما یه کلاه بهش نشون دادیم رفته که سر بیاره

            خلاصه که اینجوریه

            بعضیا منتظرن این هدایت دهن که چی با ابروش یه چیزی اشاره کنه د بگاز برو که رفتی انجامش بدن

            بعضیام هدایت خودشو میکشه تیکه پاره میکنه طرف انگار نه انگار

            هیچی همین

            موفق باشید

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
            • -
              یاسر گفته:
              مدت عضویت: 3104 روز

              سلام به شما جناب یوسفی عزیز داداش عزیزم

              سپاسگزارم از شما بابت اینکه وقت گذاشتین برای من نوشتین و مثال زدین تا منطقی تر بشه برای من از این لطف و محبت شما بینهایت سپاسگزارم

              خداروهزار مرتبه شکر توی یکی از متن های آبجی سعیده عزیز خدا پاسخ درخواست منو دوباره به من گفت و خوشبختانه اینسری پاسخ درخواست من توی خواب نبوده که من انسان فراموش کنم بعد از بیدار شدن

              و اینکه خدا اگر الهامی رو به ما میکنه و ما فراموش میکنم یا نمیفهمیم یا دکتر چموش خان با نجواهای مکررش مارو از اصل دور میکنه خدا بارها به شکل های مختلف میگه رو توی این چندروز اخیر و اتفاقات گذشته ی خودم که مرور کردم درک کردم مشکل اینه من انسان فراموش میکنم

              برای اینکه فراموش نکنم یک تعهد محکم به خودم دادم هر نشانه یا الهامی رو دریافت میکنم توی یک دفتر بنویسم مثل یک لیست و بابتشون سپاسگزاری کنم و اینکه رسیدن به خواسته ای که با عمل کردن به اون الهام یا نشانه برای من اتفاق افتاد و کنارش بنویسم و ربط دادن اون اتفاقات به الهامات و نشانه ها و تغییرات من تا دکتر چموش خان راهی جز هم مسیر شدن با من نداشته باشه

              باز هم از شما داداش عزیزم جناب یوسفی عزیز سپاسگزارم بابت این پاسخ ارزشمند که منو واداشت تا دوباره یک یادآوری کنم به تعهدی که دادم

              از خدای عزیزم هم از عشق جاوادنم که عاشقانه از هر طریق عشقش و به من ثابت میکنه اینکه همیشه همراه من هست هیچوقت منو تنها نمیزاره سپاسگزارم

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
            • -
              سعیده شهریاری گفته:
              مدت عضویت: 1286 روز

              :)))))

              به خدا که اولش نفهمیدم:))))یک دور خوندما،بعد انگار موقعیت داستان به چشمم آشنا اومد:))))گفتم این که منم:)))) منو داره میگه:))))

              چقدر خندیددددم:) روحممم شاد شد:)))))دم شما گرم …برای این نثر قشنگتون،برای تک به تک نقطه های آبی پربرکتتون،منتظر بودم قلبم باز بشه براتون پاسخ بنویسم…الان وقتش بود:)))

              خدا‌وکیلی حیف این همه استعداد نیست که انقدر کم مینویسید..؟؟؟؟!!!!یکم از این همه هنری که خدا بهتون داده انفاق کنید در حق ما،به خدا جای دوری نمیره ….

              ولی آقا جواد…خداوکیلی،الان شما راحت نوشتی،منم راحت خوندم و کلی خندیدم….

              ولی توی اون شرایط که تک و تنها مهاجرت کردی،بدون هیچ پشتیبان و در عین اینکه همه باهات مخالف بودن،خیلی سخت بود برام بپذیرم برگردم …

              برای همین طول کشید تا قبول کنم….انصافا همیشه انقدر طول نمیکشه…همیشه خیلی زودتر به هدایت دریافتی عمل میکنم ….

              ولی خب اینم جزوی از مسیرِ تکامل شخصیت توحیدی و بیشتر تسلیم پذیر شدن من بود….

              سپاس از شما که از سخت ترین روز های زندگی من،طنزی ساختید که من الان راحت و بی دغدغه بهش بخندم …

              سپاس از خدای مهربانم که در هر حال،مراقب ماست…

              راااااستی سلاااااام…

              قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان از شمال ایران…

              خداااانگهداااار

              ===============================

              پ.ن: خدا خیرتون بده!یعنی‌دوباره رفتم‌داستان‌رو‌خوندم انقدرررر خندیدم که فکر کنم مادربزرگم الان با خودش میگه باز این دختره دیوووونه شده:)))))

              دم شماااا گرم،خداوند به قلمتون برکت بده،کتابتون رو‌بخونم انشالله بزوووودی!

              سپاس بیکران مجدد از خواهر شمالی شما،نور خدا همراه زندگی قشنگتون همیشه

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    ریحانه رحمتی گفته:
    مدت عضویت: 1417 روز

    بسم‌الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد جان جان جان من و مریم جان جان جان من و دوستان توحیدی ام

    مریم جانم من میخواستم هم زمانی خودم با شروع پروژه مهاجرت به مدار بالاتر رو بنویسم . من میدونستم که این پروژه بزودی شروع میشه . فکر کنم 5 روز پیش به فایل مصاحبه با استاد قسمت اول که فایل نشانه های روزم بود هدایت شدم .وقتی این فایل رو دیدم ، این نشانه رو دریافت کردم که باید هر روز یکی از فایل های مصاحبه با استاد رو ببینم . قسمت دوم مصاحبه با استاد رو دیدم و جالبه اولین سوالی که استاد جواب دادن ، جواب خواسته و هدف بزرگ من بود (مهاجرت به آمریکا ) .

    روز بعد که خواستم فایل بعدی رو ببینم با پیام شما مواجه شدم که نوشته بودید این دسته از فایل ها در حال بروزرسانی هستش . گفتم : خدایا چه هم زمانی بزرگی چقدر این قانون دقیق داره عمل میکنه . وای مریم جان من فقط بلند میخندیدم و میگفتم دختر چقدر ما باهم ،تو یک فرکانسیم.الله اکبر

    ویه همزمانی دیگه هم داشتم .دیشب به خودم گفتم که فردا ان شاالله اهداف و خواسته های خودم رو که دوست دارم در سال 2025 برام بیفته رو بنویسم و صبح بلند شدم این فایل جدید رو از سایت دیدم .

    هدف امسال من با شروع این پروژه در شروع سال نو و همچنین اسمش هم با هدف و خواسته من یکی هستش و این هم زمانی یک معجزه بزرگ است . هدف امسال من مهاجرت به سرزمین خداست (God’s country )و مهاجرت به مدار بالاتر هم اضافه شد . در واقع این دو خواسته یکی هستش .

    مریم جان حتی هدف هامون هم شبیه هم هستش ، من دیگه هیچ حرفی ندارم .

    من به محض گوش دادن به این فایل اومدم آمادگی خودم رو برای شروع این پروژه اعلام کنم که ان شاالله با قدرت و با تمرکز بالا انجام میدم .

    پیش به سوی هدف مهاجرت به مدار بالاتر و مهاجرت به سرزمین توحیدوآزاد .

    خداوند پیروزی نمایانی برای من مقدر کرده و نعمت ها بر من تمام می‌کند

    ای رب من مرا در سرزمین پربرکتی فرود آور که تو بهترین فرود آورندگانی

    شاد و پیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
  4. -
    Zahra Gheraat گفته:
    مدت عضویت: 2364 روز

    سلااام سلاام سلااام

    سلام به مریم جاان عزیز و به شدت رو به تعالی

    و درود به استاد گرانقدر و ارزشمندم استاد عباس منش عزیز که الحق چراغ راه خییلی از افراد در راه مانده ای چون من شده اند.

    برای جفتتون آرزوی برکات فراوان و بی حساب و کتاب خداوند دارم

    در این هوای ابری عاشقانه و دلبرانه زمستانی بندرعباس، بعد از اندکی استفاده از زیبایی های دریا و تماشای قایق سواری مردم و در کنار دوست عزیز و دوست داشتنی ام که عشق ناب هست ، اومدم اداره و بنر این دوره جدید رو دیدم

    خدااای من چه بنر قشنگی. خییلی لذت بخش و الهام بخش هست. دلم رفتن می خواد ، پیشرفت بیشتر، صاحب اختیاری بیشتر، درآمد بیشتر

    واااقعاااا مشعوف شدم. خدااایاا شکرررت

    عااالیه عالی.

    پروژه خانه تکانی ذهن در کنار دوره 12 قدم برای من عااالی بود عاالی

    و این پروژه مهاجرت در 2177 روز عضویتم در سایت، قطعاااا و حتمااا یک تغییر فرکانسی و مکانی رو برایم به ارمغان دارد.

    اون هم در شرایطی که بعد از 20 سال تقاضای بازخریدی و خروج از اداره را داده ام و رها کرده ام و منتظر نشانه هاش هستم.

    یکساله که شهامت پیدا کردم از حاشیه امنم که کار اداری است خودم رو جدا کنم.

    بدون اینکه به قول مریم جان در حالیکه هیییچ دورنمای روشنی نداشتم و هیچ فرش قرمزی برام پهن نشده بود . فقط با یک ایمان قلبی و یک احساس نیاز درونی آماده حرکت شدم.

    درخواست خودم را دوبار کتبی و چندین بار زبانی بیان کردم ولی با وجود مخالفت ها نخواستم بجنگم و جاده خاکی بزنم. خودم رو به دست جریان سپردم ولی در ذهنو دلم مطمئنم که تصمیمم قطعی هست و هیچ شکی ندارم.

    امروز با دیدن این پروژه ایمااااان پیدا کررردم که دیگه وقتش هست و نهایتا تا اتمام این پروژه و کار روی خودم یک تغییر فرکانسی پیدا خواهم کرد.

    و مدار بالاتر یعنی ملاقات نکردن اتفاقات و مکان ها و افراد و درآمد پایین تر

    خداااایااااا شکرررررت

    قلبم رو امروز در این هوای بی نظیر پر از شعف و نور و امید و یقیین کردی

    صمیمانه و عاشقانه از شما دو بزرگوار عزیز ممنون و سپاسگزارم و قدرتون رو با تمام وجودم میدونم و عاشقانه و متمرکز روی فایل های این دوره کار می کنم.

    برای همه دوستان هم فرکانسی ام که توی این پروزه همراه هستند هم آرزوی یک تغییر مدار تپل دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  5. -
    حسن کفاش دوست گفته:
    مدت عضویت: 2930 روز

    به نام خداوند جان آفرین

    حکیم سخن بر زبان آفرین

    سلام استاد گرامی

    سلام خانم شایسته

    سلام دوستان همفرکانسی

    سلام ویژه و خداقوت خدمت خانم شایسته مهربان و دوست داشتنی

    چقدر باید شما را تحسین کرد و چقدر باید به قوانین جهان هستی باور بیشتر آورد که هرکسی در هرجایی قرار داره دقیقا الان در جای درستش است. اگر خانم شایسته الان در کنار استاد و در محضر استاد دارند به صورت مستقیم آموزه های استاد را درک می کنند قطعا در جای درست خودشان قرار دارند و این از تلاش و همت ایشان در این زمینه و تمرکز بر روی قوانین جهان هستی کاملا مشخص است .

    خانم شایسته اگر شما می گویید استاد بهترین الگو هستند، خود شما هم برای من و خیلی از افراد الگوی بی نظیری از عمل به قوانین و استمرار در اینکار هستید .

    من در یکی از فایلهای زندگی در بهشت که چندین سال پیش که ایران بودم روی سایت آمد و در آن فایل در مورد غلبه بر ترسهای خودتان برای تنها ماندن پردایس گفتید، بی نهایت شما را تحسین کردم و می دانم که از آن ترس که رد شدید چقدر رشد کردید و من به وضوح این رشد تکاملی شما را دیدم و همیشه به خودم یادآوری می کنم که چقدر خوب است استمرار و دقت نظر در زندگی و عمل به قوانین بدون تغییر جهان هستی.

    من تلاش میکنم و به خودم قول می دهم که با تعهد در این پروژه مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر همراه شما و همه دوستان عزیز باشم و ایمان دارم که در صورت تعهد به کنترل ذهن و نه گفتن به مواردی که اصلا مهم نیست، نتایجی در انتظار من است که من اصلا به وقوع آنها فکر هم نمی کنم. من این را تجربه کرده ام از تمرکز روی فایلهای استاد و کارکردن به صورت دقیق روی این فایلها و نتایج شگفت انگیزی که گرفته ام و این بار هم می خواهم این مسیر زیبا را تکرار کنم.

    با توکل به الله مهربان در این مسیر قدم برمی دارم .

    در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  6. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1067 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به بهترین های خودم

    استاد عباسمنش که همیشه چراغ راه توحیدی را به من نشان داد تا بتونم با خدایم باشم و یکتا پرستی را پیشه راهم کنم

    و استاد مریم شایسته عزیز که همیشه مسیر توحیدی را با بهبودهایی متداوم در سایت را برایمان نشانه راه پیشرفت می‌ شود تا زندگی راحت و لذت بخش را تجربه کنیم

    و ابن فایل به بهترین موقعیت برام رسید

    درست در زمانی که داشتم روی مدارهای خودم کار میکردم و برسی تمام شرایطم را برسی میکردم که چرا اتفاقات به صورت تکاملی میتونم بهتر بهبود بدهم

    و این مسیر درست برام هدایت شد

    خیلی سوپرایز شدم که خداوند منو با نسبذ تکاملی بهبود مدارها آشنا کرد

    و این مسیر جدید گام به گام درست مانند گام به گام خانه تکانی ذهن ایمان دارم که باز هم برایم نتیجه بخش و لذت بخشتر هم میشود

    خیلی ممنونم از خداوند که منو در این مسیر الهی قرار داد خدایا سپاس گذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    مستانه اقبالهء گفته:
    مدت عضویت: 2092 روز

    به نام خدا که هر چه دارم از اوست سلام به استادان عزیزم استاد عباس منش واستاد شایسته ی عزیز

    خدایا شکرت امروز ساعت 8 صبح به فایل سر زدم با پروژه جدید استاد شایسته روبرو شدم

    مهاجرت به مدار بالاتر

    خیلی خوشحال شدم من به خودم تعهد میدم که این پروژه رو با شما ودوستان عزیزم در این سایت توحیدی وبی نظیر همراه باشم ومثل نماز خواندن بهش توجه کنم که موقع اذان باید شروع کنم به خواندن نماز چون بیشترین انرژی مثبت در حال ارسال شدن هست وهمه داریم از خودمون انرژی مثبت ارسال می کنیم

    این فایل رو هم اول روز شروع کنم به گوش دادن ونکته برداری کردن وفکر کردن واز هر کاری برام مهم تر باشه چون این فایل ها هستن که هم دنیای من رو می سازن وهم آخرت من رو

    از شما استاد شایسته ی عزیزم بی نهایت سپا سگزارم برای اجرای این پروژه عالی

    خداوند در دنیا وآخرت به شما پاداش عظیم بدهد

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 915 روز

    به نام الله مهربان

    سلام به اساتید عزیزم

    سلام به استاد مریم بانوی دوست داشتنی

    خدای من به چقدر این صدا انرژی بخش ،ارامش بخش و پر از احساس خوبه

    خدایا شکرت

    عاشقتممممم من

    استادم من اصلا اصلی ترین هدفم برای تهیه دوره قانون سلامتی این بود ک متعهد تر بشم عمل گرا تر بشم و عادتهام رو اصلاح کنم تا بتونم توی دوره های دیگ مث 12قدم و عزت نفسی ک تهیه کردم محکم تر مستمر تر و متعهدتر عمل کنم.

    الانم توی سایت بودم دیدم صفحه متفاوت هست و وقتی نام فایل رو دیدم گفتم خدایا سپاسگزارم این برای منه من در لحظه مناسب باید اینجا باشم.

    و الان با گوش دادن صدای پر مهر شما دیدم وااای خدایا آره این همون چیزی هست ک من در جستجوشم

    خدایا سپاسگزارم الحمدالله کما هو اهله

    مریم جانم کلمه به کلمه صحبتهای شما رو باور دارم و تمام بر جانم نشست گفتم خدایا کمکم کن من می‌خوام ک باشم قدم به قدم من می‌خوام ک در این مسیر همراه استاد مریم عزیزم پیش برم و یک مدار بیام بالاتر

    منم توان پرداخت هزینه های بالای این عدم تمرکز هام رو ندارم

    سپاسگزارم. از شما ک هر بار اینچنین دلسوزانه یک مسیر آسان ایجاد میکنین و دست ما رو میگیرید توی مسیر درست قرار میدید

    آره من لایق این هستم ک ظرفم رو بزرگتر کنم

    من لایق این هستم ک کنار شما و همه دوستان این مسیر رو با عشق و با شوق و احساس عالی دنبال کنم.

    از صمیم قلبم سپاسگزارم از همین راه دور صورت زیبای شما رو بوسه میزنم و یه دنیا عشق براتون می‌فرستم .من شما رو این همه تعهد رو این همه مهربانی رو این همه هوش و تلاش رو تحسین میکنم.

    من هم می‌خوام پر انرژی شروع کنم خدایا من می‌خوام یک درصد خودم رو عالی انجام بدم و99درصد سهم شما هم مطمئنم ک بهتر از بهتر انجام خواهد شد چون شما خدای رحمان و رحیم هستی.

    یا وهاب و یا وهاب و یا وهاب ای بسیار بخشنده

    ای کسی ک کاری نداری من چقدر از مسیر خارج میشم توی همه شرایط کنار منی و درخواست هام رو اجابت می‌کنی سپاسگزارم ازت

    عاشقتونم

    هر جا هستید در پناه الله مهربان باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    سید داود گفته:
    مدت عضویت: 1897 روز

    سلام و درود خدمت استاد عزیز . خانم شایسته و تمامی دوستان

    امروز صبح تا چشم باز کردم از خدا خواستم یک روز عالی و تکرار نشدنی را تجریه کنم .مثل هروز با روشن کردن کامپیوتر و وارد شدن به سایت چشمم به پروژه مهاجرت افتاد .

    با خواندن متن و گوش سپردن به صحبت های خانم شایسته در درونم این صدا آمد که این مطالب فقط و فقط برای تو ایجاد شده تا یک قدم بزرگ در این مسیر برداری . من 6 سال در این مسیر هستم و در این مدت تغییراتی عالی در زندگی ام ایجاد شده و تصور می کنم بقول آقای جوئل اوستین سیلی از وفور و فراوانی از طرف خداوند بسوی من در جریان است .

    خدا را بی نهایت سپاسگزارم که در این مسیر با بهترین اساتید آشنا شدم ، درس گرفتم و حرکت کردم . بهترین کتابها را مطالعه کردم و چند سالیست که در محضر آقای عباس منش شاگردی و اتفاقات خوبی را تجربه می کنم

    خدا را شکر می کنم که خانم شایسته اگر فکر می کند ، هن فکر در زندگی من تاثیر گزار است.

    خدا را شکر می کنم اگر استاد به مطلبی میرسد و آن برای ما بازگو می کند ما راحت تر مسیر را طی می کنیم حتی راحت تر از خود ایشان .

    خدا را شکر که بهترین انسانها از جمله این دو عزیز بزرگوار در مسیر موفقیت من قراردارند و هر قدم را که برمیدارم قدم بعدی را برای من آسان تر می کنن.

    بقول استاد قانون خداوند اینگونه هست که افراد ، شرایط ،موقعیت ها و اتفاقات را برای موفقیت در مسیرمان قرار می دهد .

    بابت این همه آگاهی و زیبایی ، خدا را شکر به توان بی نهایت ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    مرضیه گفته:
    مدت عضویت: 2406 روز

    سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته ی عزیز و کار درست و همه دوستان عزیزم

    امشب طبق عادت هر ساله با خودم خلوت کرده بودمو و دفتر و لپ تاپم برداشته بودم که در مورد خواسته هام برای سال 2025 با خدا صحبت کنم و خواسته هامو به صورت شفاف برای خودمو خدا لیست کنم. قلبم منو میکشوند به سمت لپ تاپمو و بهم میگفت برو تو سایت، و وقتی بنر سایتو دیدم متوجه شدم قلبم مثه همیشه منو درست در زمان مناسبش به سایت هدایت کرده.

    مهاجرت به مدار بالاتر:

    من عاشق مهاجرتم، اینقدر از مهاجرت هایی که داشتم، ( چه مکانی و چه مداری) نتایج معجزه وار گرفتم که خود کلمه مهاجرت به تنهایی منو بشدت موتیویت میکنه واسه حرکت، چون مثه روز برام روشنه که معجزات زیادی تو راهه و قراره دوباره یه سد بزرگ بشکنه و با شکستنش کلیییی نعمت و ثروت وارد زندگیم بشه. خانم شایسته عزیزم، عجب عنوان قشنگ، خیره کننده و انگیزشی ای رو برای این پروژه بینظیر انتخاب کردین. دمتون گرم و خدا قوت واقعا. آره باهاتون موافقم در مورد اینکه “مهاجرت به مدار بالاتر” رو هدف اصلی امسالمون بذاریم، چون این هدفیه که بقیه اهداف و خواسته های امسالمو کاور میکنه. و هوشمندانه انتخاب کردن هدف و تمرکز گذاشتن روش همینه که هدفی رو انتخاب کنی که با رسیدن بهش، خیلی از هدف های دیگتم تیک بخوره.

    بی صبرانه منتظر معجزات این پروژه بینظیر هستم. تجربه عالی ای که از پروژه خانه تکانی ذهن داشتم، منو به شدت مصمم کرده که هر روزم رو با گوش دادن به فایل های این پروژه بینظیر شروع کنم و یه بار دیگه تغییر مدارم رو در مدت کوتاه تجربه کنم. گر بخوام از تنها یکی از معجزات پروژه خانه تکانی ذهن بگم این بود که منو هدایت کرد به سمت دوره بینظیر قانون آفرینش، و با گوش دادن به آگاهی های سه بخش اول این دوره بینظیر و البته عمل کردن بهشون، به دو تا از خواسته هام که مدت ها توی ذهنم بود و براشون قدمی برنداشته بودم به طرز معجزه وار و آسانی رسیدم. یکیش شنا در عمق زیاد و از بین رفتن ترسم از قسمت عمیق استخر بود، و دومی که خیلیییی مهم بود رهایی از ترس چندین ساله ای که باهام بود (میتونم بگم فوبیا)، ترس از گربه. و هر دوی این اهداف بارهای سنگینی رو از روی دوشم برداشت اونم فقط با عمل به آگاهی های دوره قانون آفرینش که از پروژه بینظیر خانه تکانی ذهن بهش هدایت شدم. و حالا پروژه مهاجرت به مدار بالاتر, فقط خدا میدونه که توی این 25 روز چه معجزاتی رو‌قراره تجربه کنم، خیلییییی هیجان دارم.

    خانم شایسته عزیزم ممنونم که این زمان رو انتخاب کردین برای شروع این پروژه جدید. همیشه شروع سال، بهترین روزها برای شروع پروژه های جدید هستن، و چی بهتر از پروژه ای که شما و استاد عزیزم تعریفش کرده باشین و قراره که گروهی انجام بشه. و این انرژی جمعی قطعا و یقینا موتور انگیزشی قوی ای میشه برای حرکت تک تک عزیزانی که قصد کردن که در این پروژه شرکت کنن.

    دوستون دارم، تنتون سالم و دلتون شاد و خونتون آباد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای: