سوالات:
- راه های ارتباط با راهنمای درون چیست و مهم ترین باور برای فعال کردن این راهنمای درونی چیست؟
- رفتار هماهنگ با قانون در مواقع برخورد با ناخواسته ها چیست؟
- آیا لازمه ماندن در احساس خوب، مدیریت کردن همیشگی گفتگوهای ذهنی است؟ اگر بله آیا این امر اصولاً امکان پذیر است و چگونه؟
- آیا باوری وجود دارد که با ایجاد آن، به صورت خود به خود گفتگوهای ذهنی ما مدیریت شود؟
- وقتی با اینکه روی باورهای خود درباره ثروت کار می کنیم اما هنوز به موفقیت مالی نرسیده ایم، از کجا بدانیم که هنوز ایراد کار، از باورهای محدود کننده ما درباره ثروت است تا نا امید نشویم و مسیر را تا رسیدن به نتیجه ادامه دهیم؟
- من به شدت دوست دارم در مسیر علاقه هایم حرکت کنم اما یکی از باورهایی که مرا متوقف نگه داشته این نگرانی است که اگر من بر مسیر خواسته های خودم تمرکز کنم یا آن را اصل قرار دهم، ممکن است در این مسیر به عزیزانی مثل همسر و فرزندم آسیب بزنم. چون من به شخصه از عهده مدیریت تضادهای احتمالی در مسیر بر می آیم اما نگرانم که این تضادها به همسر و فرزندم آسیب وارد کند. با چه منطقی این نگرانی را از ذهنم دور کنم و احساس عذاب وجدان نداشته باشم؟
- چگونه هم در مسیر خوشبختی خودم حرکت کنم و هم مراقب باشم که این مسیر مانع خوشبختی خانواده ام نشود؟
مفاهمیمی که در این قسمت توضیح داده شده است شامل:
- مهم ترین باور برای فعال کردن راهنمای درون؛
- چه ترمزهای ذهنی مانع اعتماد ما به نیروی هدایتگر درون مان شده و چطور این ترمزها را از میان برداریم؛
- چرا ما به ندرت از راهنمای درون خود بهره برداری می کنیم و غالباً متکی به عقل خود هستیم؛
- نشانه ای برای تشخیص الهامات قلبی از گفتگوهای ذهنی؛
- برای شنیدن هدایت های راهنمای درون، باید استدلال های ذهن را که از تجربیات و باورهای محدودکننده گذشته می آید، از مدار خارج کنی؛
- باورهای قدرتمند کننده ای که ذهن منطقی ما را خاموش می کند تا صدای الهامات درونی را بشنویم؛
- مثالهایی از نشانه های کار کردن روی باورهای ثروت ساز و بهبود آنها؛
- تنها مسئولیت زندگی ما از دیدگاه قوانین؛
- ما توانایی خوشبختی یا گمراهی یا هدایت هیچ فردی غیر از خودمان را نداریم؛
منابع کامل درباره آگاهی های این قسمت:
دوره روانشناسی ثروت 3 خصوصا جلسه 2 که مبانی اجرای توحید در عمل را مفصلاً شرح داده است.
عمل به آگاهی های این جلسه از دوره روانشناسی ثروت 3، فونداسیون اجرای توحید در عمل را در وجود ما می سازد. فونداسیونی که می توان تمام زندگی را روی آن بنا کرد. از کسب و کار، روابط، سلامتی و …
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین»110MB30 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین»28MB30 دقیقه
مصاحبه با استاد |مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین»
گام ششم
بنام خداوند وهاب و بخشنده و مهربان هدایتگرم که کلید جادویی و طلایی مهاجرت به مدار بالاتر برای اجابت دعاها و خواسته هایم را در این مسیر الهی به من عطا بخشیده
درود به دوستان ساکن در این مسیر توحیدی
درود و وقت بخیر خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنینم
نیروی راهنماگر
من باور دارم که چنین نیرویی راهنما گری در وجود همه ی انسان ها وجود دارد . که به آن الهام شهود و بعبارتی حس ششم گفته میشه . نیرویی که همانند جی پی اِس عمل میکند ولی اگر این نیرو را در وجودمون فعال کنیم . بعبارتی این نیروی درونی و شهود درونی و انرژی مثبت ما با تمرکز و سفر به درون و خلوت گزینی فعال میشود و اگر به این نیرو باور و ایمان داشته باشیم تسلیم این نیرو باشیم که به درخواست ها و سوالات ما پاسخ میدهد وبی شک و تردید پاسخ خواهد
به عقل و منطق و یا تجربیات منطقی کاری نداشته باشیم چون عقل منطقی ما جلوی احساسات شهودی و الهامات ما مقاومت میکند
و این الهام و شهود هدایتگر درونی ما مهمترین باوری است که می تواند در مسیر رسیدن به خواسته هامون شرایط اوضاع موقعیت افراد و انسانها و ایده ها و زمین و زمان و آسمان و طبیعت و ابر و باد و مه و خورشید و فلک و تمام نیروهای نامریی و متافیزیک و تمام فرشتگان و ناجیان الهی را دست به دست هم میدهد و کنار هم قرار میگیرند تا ما رو بسمت خواسته ها و آرزوها مون هدایت کنند تا با اتفاقات قشنگ و همزمانی های درست و مناسب جادویی به اهداف مون هدایت شویم
سوالی که همیشه باید به آن توجه کنیم اینکه ..از کجا بفهمیم که صدای های درونی ما از نجواهای ذهنی است یا اینکه قوه ی شهود و الهام و هدایتگر ماست ؟؟
از طریق احساسات درونی مون متوجه میشیم یعنی .اگر آن صحبت ها و صداهای درونی ما به ما احساس خوبی بده و ما احساس آرامش داشته باشیم یعنی آن ایده ها و صحبت ها از ندای قلبمون و شهود الهی درونی مون سرچشمه میگیرد ولی اگر به ما احساس نامناسب و شک و تردید. و یا ترس و نگرانی و یا هر احساس نامناسب منفی دهد یعنی از نجواهای ذهن است در واقع جنس احساسات ما تعیین کننده ی نجواهای ذهنی و یا نیروی هدایتگر شهود و الهام ماست و ما باید همیشه و همیشه و با تکرار و تمرین مداوم روی باورها مون کار کنیم تا اون نیروی هدایتگر مون را فعال نگه داریم وگرنه بعد از مدت کوتاهی دوباره به افکار و نجواهای نامناسب ذهنی بر میگردیم
سوال بعدی در مورد ثروت
برای رسیدن به ثروت علاوه بر اینکه باید صبور باشیم و عجله ای برای رسیدن به این هدف نداشته باشیم ولی قسمت مهمش این است که باید بطور مداوم روی باورهای درست و مناسب مون بطور مداوم کار کنیم و وقتی روی باورها مون کار میکنیم از همون اول نشانه هاشو رو دریافت میکنیم
سوال بعدی در مورد تضادهای مالی است
هیچ تضادی برای اینکه رفاه و امنیت مالی ما را بخاطر بیاندازد بد نیست . چه بسا همان تضاد مالی باعث میشه که این خواسته در ما بیشتر شکل بگیره برای استقلال پولی و مالی
کلا هر تضادی در زندگی مون الخیر و فی ما وقع است و محرک های رشد و پیشرفت مان هستند و باعث میشه که آن خواسته ها مون شفاف تر بشه حالا ممکنه آن تضاد در روابط مون باشه و یا سلامتی و یا عزت نفس و شغل و کسب و کار و تجارت و مشتری و یا هر چیز دیگری در زندگی مون اتفاق بیفتد نشان دهنده این است که باید روی باورهای درست و مناسب و قدرتمند مون بیشتر کار کنیم و باورهای مخرب و محدود کننده مون را به باورهای درست و مناسب و قدرتمندی تغییر دهیم
باورهایی که در مورد ثروت ساختم و دارم روشن کار میکنم و مدام با خودم تکرار میکنم و مینویسم را اینجا می نویسم
من باور دارم اینکه..خدایاااا شکرت که انرژی خداوند در وجودم جاری شده و من لایق پول هایی هستم که براحتی از هر دست و از هر سمت و سویی وارد حسابم میشه چون من آسون شدم برای آسونی ها
خدایا شکرت که من یک ذهن ثروت ساز و خلاقی دارم
من باور دارم ..پول و ثروت از بی نهایت طریق و از بی نهایت دستان قدرتمند و توانگر و سخاوتمند خداوند به وفور و فراوانی در زندگیم جاری شده است که نیازی به پس انداز ندارم چون خداوند خودش از تمام اموال و دارایی هایم بخوبی محافظت و پس انداز و حمایت میکند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خدایا شکرت که از استقلال پولی و مالی کامل زندگیم بدرستی استفاده میکنم و لذت میبرم
جهان من سرشار از نعمت ثروت پول و فراوانیه که از هر سمت همچون باد وارد زندگی من شده است
خدایااا شکرت که من آسان شدم برای استقلال پولی و مالی
خدایااا شکرت من به وفور و فراوانی پول و ثروت و نعمت احاطه شده ام
من مسعول خوشبخت کردن و بدبخت کردن هیچکسی نیستم حتی فرزندانم . ولی تفکر اکثر جامعه برخلاف این است . یعنی آنقدر توی گوشمون خواندن که عامل بدبختی و یا خوشبختی مساویست با عامل بیرونی … مثلا دختر من.. دقیقه به دقیقه چپ میره راست میاد و میگه ببین فلانی رو .. آنقدر پدر و مادر خوبی بودند که بچه هاشون خوشبخت شدند شماها پدر و مادر خوبی نبودید ما بدبخت شدیم بقول معروف مرغ همسایه غازه..
یعنی از نزدیکترین افراد زندگیم آنقدر از این حرفها می شنوم که حد نداره دریغ از یک تشکر خشک و خالی و. دریغ از یک سپاسگذار بودن . و دخترم. همش به من میگه تو کاری برای رشد و پیشرفت زندگی مون نکردی.. یعنی بعد از این همه نشیب و فرازهای زندگی مون و بعد از آن تضادهای مالی و ورشکستگی ها مدام سرزنش شنیدم .. البته من از آموزه های استادم فهمیدم که قرار نیست من تا آخر عمرم برای خوشبختی بچه هام بخودم فشار بیارم .. من و پدرخدابیامرزشون تمام تلاشمون را کرده بودیم و بهترین زندگی را ساخته بودیم و هر آنچه را که بدست آورده بودیم را با اشتباهات خودمان از دست دادیم .
حالا چندین سال از آن ورشکستگی ها گذشته ولی همچنان انگشت اتهام متهم اصلی ردیف اول صندلی جلوی زندگی من هستم .. آقااا باشه قبول .. من هم فهمیدم که مقصر اصلی بودم.. بله قبول دارم که ما با افکار مخرب خودمان این بلا را سر خودمان آوردیم و با ارسال فرکانس های مان جهان ما را از هم جدا کرد . پس باید دوباره شروع کنم .. پس باید دوباره تلاش کنم .. و باید اول از همه روی باورهای درست و مناسب خودم کار کنم و خودم را بالا بکشم پس از این به بعد فقط باید روی خودم و افکار جدیدم کار کنم
در واقع طبق آگاهی هایی که من از قوانین جهان هستی فهمیدم . برای تغییرات واقعی گاهی باید خراب شود تا آباد شود
این زندگی باید زیر و رو میشد . باید هم ویران و نابود میشد تا از اول آجرهای زندگیم طبق قانون بطور اصولی چیده مان شود ..
و خدا رو شکر در مدار ساختن زندگی خودم هستم . پس من مسعول خراب کردن و ساختن زندگی دیگری نیستم حتی فرزندانم که حالا سن و سالی دارند . اگر من بتوانم درست و اصولی و از ریشه و بنیاد زندگیمو بسازم روی آنها تاثیر پذیر خواهم بود ولی مسعول زندگی هیچکس نخواهم بود
بقول استاد خانواده هایی هستند که در یک محیط زندگی کردن ولی فرزندانشان از یک دیدگاه کاملا متفاوت به زندگی نگاه کردند و هر کدامشان به یک سمتی رفتند (دقیقا مثل داستان خانواده ی ما )
قانون . من توانایی خوشبخت کردن کسی رو ندارم چه برسه که بخوام مسعولیت شو بعهده بگیرم«لا اِکْراهَ فِی الدّین»
هر کسی اختیار دیدگاه خودشو داره
من هیچ بحثی برای اینکه فرزندانم را به این دیدگاه و مسیرم موافق کنم نیست چون آنها اصلا این مسیر و دیدگاه منو قبول ندارند و مدام با من بحث میکنند ولی من اعراض میکنم و مدام بهشون میگم حق با شماست
مثلا چند وقتی بود که چنین تضادی توی خونه مون بالا گرفته بود من تحمل همه ی حرفها و تهمت ها و سرزنش ها رو کردم و شنیدم ولی هیچ پاسخی ندادم فقط گفتم آره شما درست میگی.. چون زاویه ی دیدگاه من کاملا متفاوت از دخترم و دیگران هست . پس من فقط زمانی باید صحبت کنم که نتایج خوبی بگیرم و آنوقت با نتایج خوبم و اتفاقات قشنگم و با بالا رفتن مدارم به طبقات بالاتر میتونم با صدای بلند صحبت کنم و خدا رو شکر گذار باشم …
درسته بطور رگباری و بطور مداوم مورد سرزنش قرار گرفتم و همچنان میگیرم ولی باورهای من تغییر کرده و به اون حرفها اهمیتی نمیدهم و تاثیری روی باورهای جدید من نمیذاره و اعراض میکنم .. شاید قبلنا با شنیدن این سرزنش ها و سرکوفت ها احساس عدم لیاقت و عدم ارزشمندی میکردم و به من احساس گناه و قربانی بودن القا میشد ولی الان دیگه بعد از چند سالی که در مدار آموزش و آگاهی های این سایت و استادانم قرار گرفتم فقط و فقط روی تغییر باورها و افکار جدیدم کار میکنم ..
من بطور عمیقا باور دارم که فقط و فقط مسعول زندگی و افکار خودم هستم پس بهیچ عنوان احساس بی لیاقتی نمیکنم . احساس قربانی بودن و یا کمبود ارزشمندی نمیکنم . عزت نفسم پایین نیومده بلکه کاملا گذشته ام را با تمام تعلقات و وابستگی هایم رها و آزاد کردم و حتی دنبال این نیستم که بخوام بفهمم پسرم کجاست و یا چیکار میکنه ? و مسعولیت اعمال و رفتار آن را ندارم … البته خیلی دوست دارم موفقیت شو ببینم و خوشحال هم میشم و اگر از من کمکی درخواست کنه دریغ نمیکنم ولی هیچ مسعولیتی را قبول نمیکنم . من فقط تغییر افکارم رادارم .. و کلا چند سالی است که اصلا ندیدمش .و نمیدانم اصلا کجا هست.
من خیلی اورضه داشته باشم باید روی ذهنم کار کنم تا به مدارهای بالاتری هدایت بشم تا با نتایج خوب و عالیم بتونم بدرخشم و اسم خدا رو با صدای بلند فریاد بزنم و بلند بلند بگم خدایاااا شکرت
خدایاااا شکرت که دستان قدرتمند فرشتگان الهی ات به مدد و کمک من شتافته آند تا من را به مدار بالاتری از ارتعاش و فرکانس خوب و عالیم هدایتم کند تا به بهترین نسخه و ورژنی از خودم تبدیل و متصل شوم که آن زندگی دلبخواهم را داره
خدای قدرتمند من ، من در برابر علم و آگاهی تو هیچم ،همه چیز رو به خودت میسپارم و آسانم کن مرا برای آسانی ها .
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به خداوند اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
روز شمار تحول زندگی من فصل سوم
روز 67
مصاحبه با استاد قسمت 11
خدایا خودت کمکم کن که درک درستی برای این آگاهی ها داشته باشم
این جمله کاملا درسته که :آزادی و رهایی چیزی نیست جز آگاهی . وقتی از نظر ذهنی آگاه باشی دیگر قضاوت دیگران رو کنار میگذاری و نمیخواهی که شیوه ی خودت را به دیگران تحمیل کنی
اول از همه باید بپذیریم که هر فردی آزاد است تا به شیوه ی خودش زندگی کند و هرگز نخواهیم که دیگران رو وادار کنیم که به شیوه ی خودمان کنیم طبق قانون ما هیچکس رو نمی توانیم تغییر دهیم
ما فقط و فقط با تغییر خودمان و تغییر شخصیت خودمان می توانیم زندگی بهتر و با کیفیت تری برای خودمان و دنیای اطرافمان داشته باشیم
اصلا وقتی همه چی سر جای درستش باشد همه اتفاقات خوب به موقع رخ میده اینم یکی دیگر از باورهایی هست که دارم روش کار می کنم
باز هم مثل همیشه این باور رو آویزه ی گوشم می کنم و تکرار و تمرین روزانه ی من در این 67. شصت و هفت روز من بوده است
.تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه ی ارسال فرکانس ها و باورهای خودمان است چه آگاهانه و چه ناآگاهانه
به هر آنچه که توجه می کنیم از ریشه و اساس همون موضوع وارد زندگی مون میشه
پس طبق این قانون ما در هر لحظه داریم اتفاقات مون رو خلق میکنیم، بنابراین اگر میخواهیم نتایج نتایج پایداری باشه باید همیشه روی خودمون کار کنیم
اینکه پاسخ کانون توجه مون رو می گیریم
اینکه پاسخ افکارمون رو می گیریم
اینکه پاسخ باورها مون رو می گیریم
پس باید همیشه روی باورها مون کار کنیم
وقتی کامنت قبلی خودم رو در این قسمت خواندم متوجه شدم که چقدر تغییر کردم .. در قسمتی گفته بودم که پسرم دو سه ساله از من فاصله گرفته و قهر و از این حرفها که بخاطر تضادهای مالی که برامون بوجود آمده بود و هنوز هم این جدایی ها ادامه داره و فکر کنم حدود پنج سالی شده که من اصلا پسرمو ندیدم ولی گهگاهی تلفنی صحبت می کنم و بعنوان یک مادر جویای احوالش میشم ولی خب هنوز اون تخم کینه و دلخوری نسبت به من و خواهرش در وجودش هست پس من هم بدون اینکه بخوام بحثی کنم به شیوه ی خودم زندگی می کنم یعنی من پذیرفتم که اصلا توانایی خوشبختی و یا بدبختی هیچکسی رو ندارم اصلا وقتی من نتونم خودم رو تغییر بدم چطوری می تونم فرد دیگری رو تغییر بدم حتی اگر آن شخص نزدیکترین فرد زندگیم باشد گاهی فکر می کنم نزدیکترین فرد زندگیم آنقدر از من دور است که اصلا قابل تصور نیست… پس در این مورد موقعیتم مشخص هست و من آن را آزاد گذاشتم تا به شیوه ی خودش زندگی کند و مسیرش رو ادامه بده و نتایج اعمال و رفتار خودش رو خواهد دید ..
در کامنت قبلیم هم در مورد دخترم نوشته بودم که لینگش رو اینجا گذاشتم
abasmanesh.com
البته دخترم دیگه مثل گذشته نیست دو سه سالی هست که پیش من برگشته و بخاطر تضادهای خودش در مسیر کاریش و زندگیش بوجود آمده بود دیگه پیش من زندگی می کنه البته اخلاقش خیلی خیلی بهتر از گذشته اش شده و خیلی بفکر خونه و زندگی مون هست ولی من دیگه مثل گذشته ام نیستم دیگه هیچ اصراری ندارم که بزور بخوام کانون خانواده رو به هم متصل کنم و یا بخوام مشکلات دیگران رو حل و فصل کنم و یا بخاطر باورهاشون بخوام مسعله های فرزندانم و یا دیگران رو حل کنم و با هیچکس کاری ندارم و دارم روی خودم و باورهای خودم و فایل های استادم کار می کنم .. و الان این برگشتن دخترم سبب خیر براش شده .. یعنی آرامش بیشتری داره و من هم با آرامش ذهنی بیشتر و بهتری دارم روی خودم کار می کنم و شکر خدا بقول استاد تضادها خواسته هامون رو برامون شفاف تر می کنه..
اینکه هر تضادی برای ما خوب هست و خواسته هامون رو پیدا می کنیم و بنفع ما هست و می فهمیم که چی می خوایم .. و من این تضادها رو در روابط خانوادگی ام خوب درک کردم .. برای هیچ چیزی نباید باکسی بجنگیم و بحث و دعوا داشته باشیم چون میریم توی حاشیه ها و از اصل هدفمون دور میشیم من با این رهایی و آزادی افکارم دارم هم به خودم و هم به دیگران احترام میزارم و احساس عزت و احترام و ارزشمندی بیشتری می کنم..
استاد گفتند که ما هیچکس رو نمی توانیم تغییر دهیم ما فقط می توانیم مسعول زندگی خودمان باشیم .. هیچکس بار دیگری رو بدوش نمی کشه… موضوع فوق العاده ای بود که با مثال استاد دقیقا این باور رو در من کاملا نهادینه کرد .. اینکه آدم های معروفی هستند و ما هم شاید خیلی از آنها را در دوست و آشنایان بشناسیم که بچه هاشون کاملا توی دیدگاه ها و مسیرهای متفاوتی جدا از دیدگاه خانواده شون هستند..
حتی پیامبر هم نمی تونن وکیل وصی کسی باشع .. خداوند به پیامبر می فرماید ای پیامبر رسالت تو فقط ابلاغ پیام است
خدایاااا من ترا وکیل خودم میدانم پس وکالت منو قبول کن و خودت همه ی کارهامو انجام بده .. من به وکالت تو ایمان و یقین دارم ..من به تو اعتماد دارم ..
خدایاا می خوام با بهترین ها دیده بشم
خدایا خودت زیبای های بیشتر این جهان را بر من آشکار کن تا بتونم بذر خواسته هام را در دلم بذارم و رشد کند و شکوفا شود و وارد تجربه ی زندگیم شود که رسیدن به هر خواسته ای امکان پذیر است آمین
خدایاااا شکرت ممنون و سپاس
خدایاااا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم
خدایاااااا ما را هدایت کن به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت و پول و ثروت و برکت و سلامتی و تندرستی و دل خوش و شادی و شادمانی را داده ای و امنیت و آزادی آگاهانه در انجام دادن و جهت دهی درست و مناسب افکار و باورهایمان را داشته باشیم.
IN GOD WE TRUST
قسمت یازدهم
مصاحبه با استاد عباسمنش
بنام خدای مهربانم که امروز هم یک فرصت طلایی دیگری رو به
من داد تا برای دنبال کردن و بروزرسانی در این قسمت از مصاحبه با استاد باورهای توحیدی که در این مبحث یاد گرفتم اینجا کامنت بذارم..
و برای آگاهی های روز افزونم از استاد عزیزم بی نهایت ممنون و سپاسگذارم..
این قسمت بیشتر در مورد تضادهایی است که ما رو به سمت و سوی باورهای توحیدی هدایت میکند…
چقدر این قسمت از فایل با زندگی من هخوانی دارد..
کلا وارد شدن من در این سایت بخاطر تضادهای مالی و تجربه های ورشکستگی های اساسی و بنیادین در زندگیم بود که بدنبال این تضادها … تضادهای دیگری هم بدنبال داشت .. یعنی دقیقا همون قانونی که میگه … احساس بد مساوی اتفاق ها و نتایج بد
خوب قبل از اینکه من وارد این سایت ارزشمند و پر محتوا بشم از این قانون خبر نداشتم هر چند با کتاب های انگیزشی قانون توانگری کاترین پاندل و چهار اثر از اسکاول شین آشنایی داشتم ولی آگاهی های آنموقع من خیلی محدود و سطحی بود ولی همین آگاهی های سطحی منو آماده کرده بود که به چنین سایت پر عظمتی هدایت شوم..
من بخاطر آن تضادهایم بغیر از اینکه از نظر مالی به زیر صفر رسیده بودم در تمام موارد و جنبه های زندگیم بخصوص عزت نفس و تضاد در روابط با افراد خانواده و فرزندانم و سایرین و دوست وآشنا …. تضاد در سلامتی و تندرستی … و هر آنچه که بشود به یکباره در آنها غوطه ور شدم.. بعدها که در این سایت حضور پیدا کردم فهمیدم که هر آنچه که تجربه ی زندگیم بود رو بواسطه ی باورهای خودم بوجود آوردم پس باید در درجه ی اول مسعولیت این تضادهایم رو میپذیرفتم و تغییراتی بنیادین در زندگیم بوجود می آوردم پس نیاز به جهاد اکبری داشتم و باید این وضعیت رو تغییر می دادم و مهمتر از تمام اینها باید باور می کردم که این خراب کاری ها و تضادها و آن باورهای درب و داغون به تلاش های شبانه روزی نیاز دارد…. آنقدر تضادهای من در هر جنبه ای از زندگیم زیاد بود که اصلا نمیدونستم از کجا این گند کاری ها رو درست کنم … 👩🎨🙄😏🤔 خلاصع ریزه ریزه روی هر مبحثی روی باورهایم کار می کردم و در واقع خودمو شناسایی می کردم و مهمتر از همه این باورهای مخرب مذهبی گریبانمو گرفته بود که آن هم بلطف آموزه های استاد و تحقیقاتی که در این زمینه کردم کلی از این باورهای اسارت گونه و قول زنجیر شده ها بیرون آمدم خلاصه آنقدر روی تمام جنبه هام زندگیم کار کردم که الان بیشتر از هر زمانی دیگری دوست دارم روی این مباحث کار کنم ….ا…. و الان در این قسمت یازدهم مصاحبه با
استاد که ما هیچکس رو نمی توانیم تغییر دهیم ما فقط می توانیم مسعول زندگی خودمان باشیم .. موضوع فوق العاده مهمی برای من هست .. هر چند قبلنا این فایل ها رو دیده بودم و روی خودم کار کرده بودم و تبدیل به باورهام شده بود ولی بازم باید بیشتر روی این باورهای توحیدی ام کار کنم .. چون این ذهن استدلالی و منطقی و اغوا گر تا فرصت رو غنیمت میشماره سرو کله اش پیدا میشه و هی میگه آره تو چه مادر دل سنگی هستی .. چه مادری هستی که در بی خبری از بچه هات زندگی میکنی .. و یا چرا این کاررو نمی کنی و یا برو تماس بگیر … خلاصه کلی شیطنت میکنه … ولی اون خدای هدایتگرم منو بسمتی هدایت کرد که فقط و فقط خودش برام همه کارها رو هندل میکنه و تنها وظیفه ای که دارم اینه که من بندگی شو بکنم و خداوند هم خدایی شو بکنم و وظیفه ی من این هست همه چیر به خداوند بسپارم و تسلیم هدایت های بینظیر اون باشم و از زندیگیم لذت ببرم و شاد باشم و در واقع عملگرا باشم …
دقیقا این مبحث رو واقعا قبول دارم و باور دارم که من حتی نزدیکترین افراد که فرزندان و یا خواهرم باشند رو نمی توانم با ایده ها و دیدگاه های خودم همراستا کنم .. هر چند این تغییرات عظیمی که در خودم و زندگیم بوجود آوردم برای کسی قابل لمس نیست ولی من خودم میدانم که توی چه جهنمی از دره های تاریکی می سوختم .. خدا رو شکر اون کابوس ها تمام شد.. ولی من تازه از اون سیاه چال ها بیرون آمدم و روشنایی رو میبینم و الان تازه باید شروع کنم به حرکت کردن به موفقیت و رشد و پیشرفت تا همان فرزندان و اطرافیانم باور کنند که من با کار کردن روی باورهای مخربم به رشد و پیشرفت هایی هدایت می شوم..
منم مثل استاد هیچ یک از این تلاش هامو باور ندارند .. و خدا رو اعراض کردن رو خیلی وقته توی روند و سبک زندگیم گنجاندم و چقدر هم راحت تر از گذشته با آرامش و آسایش دارم زندگی میکنم شکر خداااااا
..
پسرم که بمدت دو سه ساله که رفته کیش زندگی میکنه و شکر خدا ارتباطشو با من قطع کرده بخاطر همان تضادها و من اصلا ناراحت و نگران نیستم با اینکه خیلی دوسش دارم و فرزند دوم من هست . ولی خدارو شکر بخاطر بحث ها و حرف ونقل ها روابطمون تیره و تار شده و از جهان هستی ممنون وسپاسگذارم که خودش دست بکار شد و از من دورش کرد.. انشاِاِله هر کجا هست سلامت باشع ..🤭 دخترم هم از من جدا زندگی میکنه ولی هر وقت میاد پیشم ولی برافروخته و عصبانی و غرغرو و نا سازگار بودن با همه چی برای من هست …. حتی وقتی میاد میبینه که من دارم فایل ها رو نگاه میکنم کلی غر غر میکنه و میگه بازم داری اینارو نگاه میکنی 😏 و منم مخفیانه اینارو گوش میکنم و با هندس فری که صدای این فایل ها رو هم نشنوه … و من یاد گرفتم که باید فقط از افرادی که هم فرکانس با افکار مون نیستند اعراض کنم و چقدر قشنگ بطور طبیعی این اتفاق در زندگیم افتاد .. بدو ن اینکه من کار خاصی بکنم …. و فهمیدم که باید دنبال اهداف و خواسته های خودم باشم و به آنها هم اجازه بدم
که با سبک خودشان به تجربیات خودشان برسند … ولی قبلنا همش میگفتم .. این کار بخاطر این میکنم و یا این کار رو بخاطر اون میکنم و یا بخاطر بچه هام این کار رو میکنم و اینقدر غرق این و اون بودم که کلا خودمو فراموش کرده بودم😏🙏🙏🙏🙏 ولی الان شکر خدا خیلی وقته که بجز خداوند روی هیچکسی حساب نمی کنم و با این تضادها باورهای توحیدی ام قوی و قوی تر شده و این تضادها آمده اند که سبب رشد و پیشرفت های من برای خواسته هایم شوند…
و با فرصت های غنیمتی که نصیبم شده فقط و فقط روی باورهای قدرتمند کننده ام کار می کنم برای خلق بهترین ها در جهت رسیدن به اهداف و خواسته هایم …. و من هم با این دیدگاه هایی که از آموزش های استادم یاد گرفتم به نتایجی که دور از دسترس نیست هدایت می شوم ..
هر چند من خیلی خیلی از روند پیشرفت های زندگیم خیلی راضی هستم چون خیلی در تضاد بودم ولی الان خیلی خیلی در آرامش و آسایش هستم و الان با تنهایی هام کلا حال میکنم و به خود شناسی و خدا شناسی هدایت شدم … و بیشتر به الهام و شهود و نشانه های زندگیم توجه دارم و خدا رو شکر از تنهایی هام استفاده میکنم و لذت میبرم .. خدا رو شکر تضادهایی که برای سلامتی ام بوجود آمده بود .. کلا بهبود پیدا کردم و اینها نتایج بزرگی بود که فقط خودم میدونم که چقدر لطف خداوند شامل حالم شده و الان شکر خدا با مدیتیشن و مراقبه و پیاده روی و ورزش و خواب و استراحت و آرامش وآسایشم هر روز هزاران بار از خداوند تشکر و قدردانی می کنم که این فرصت های طلایی و رویایی رو در زندگیم دارم خدارو شکر و برای تمام این موهبت هایم از خداوند مممنون و سپاسگذارم ..