مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین» - صفحه 29
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/07/abasmanesh-1-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-06 18:40:012025-01-08 11:00:23مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درود ب استاد منش عزیزو تمام کسایی که این کامنت میخونن️
استاد عزیز من 24سال سن دارم و ی دختر3ساله دارم و الان هم باردارم همیشه خیلی دوست داشتم که ادم مستقلی باشم برای هدف هایی که در زندگی دارم تلاش کنم و خودم قهرمان زندگی خودم باشم ولی طی این چند سال اتفاقاتی میافتاد که مانع انجام فعالیت های من میشد من در سن سالگی20 باردارشدم حال روحی خوبی نداشتم احساس میکردم از زندگی و هدفام دور شدم تا اینکه با این قضیه کنار اومدم و ب این فک کردم اگه همسرم دامد مالی خوبی داشته باشه منم میتونم با درست کردن فضایی پر از ارامش و تربیت بچه خوب و همراه بودن توی مسائل دیگه .زندگی رو برای هم خیلی عالی بسازیم و همدیگه رو تکمیل کنیم و در این چند سال خیلی از موقعیت هایی رو که میتونستم از طریقش درامد مالی داشته باشم ب خاطر ی سری از محدودیت هااز دست دادم و اصلا ناراحت نبودم و تازه احساس رضایت زیادی هم داشتم تااینکه این چند وقت اخیر تلنگری ب من وارد شد و من متوجه شدم که شما هرچقد از خودگذشتگی داشته باشی و خیلی کارهای مهم تر از بحث مالی رو انجام بدی ولی اگه استقلال مالی نداشته باشی چندان اهمیتی نداره و فقط شما برای دیگرا زندگی میکنید تااینکه امروز روی مرا ب سمت نشانه ام هدایت کن کلیک کردم و این فایل زیبا رو برای من اورد و چقدر این حرف شما درست بود که ما مسئول خوشبختی دیگران نیستیم و باید برای اهدافمون حتی اگ خیلی مطمعن نیستیم که راه درستی هست یا نه خودمون برنامه ریزی کنیم و ب ندای قلبمون گوش کنیم ️ بعداز دیدن این فایل و نوشتن خواسته های زیبام درباره ثروت و استقلال مالی بعد از حدود 4ساعت دیدم مربی باشگاهم ب من پیام داده و از من خواسته ادمین پیج اینستا گرامش باشم و در نوشتن برنامه ورزشی و غذایی کمکش کنم چون میدونه باردارم و حضوری نمیتونم برم و من واقعا شگفت زده شدم که ذهن من چقدر قدرت جذب بالایی داره و ب خواسته های من پاسخ میده ممنون از شما که در مسیر زیبای زندگی ما رو همراهی میکنید و تجربیات پر ارزشتونو با ما ب اشتراک میگذارید
شصت و هفت رور از سفرناممون رو تجربه کردیم
این باور رو هم من داشتم،یا شاید بهتر بگم دارمش هنوز
اینکه همسر و فرزندم مثلا پاسوز تفکرات من نشن تا مدت زمانی که نتیجه میگیرم اینا درد بکشن،
همیشه توی تصورم اینه که کاش میشد تنها برم یه شهر یا کشور دیگه،روی خودم و باورهام کار کنم،و عملکرد داشته باشم و ثروت بسازم بعد اونا رو بیارم پیش خودم،
همیشه فکر توی سرم میچرخه،ولی الان کمرنگ تر شد،
استاد همیشه آرزو دارم که همسرم بتونه این مسیر من رو و این مدت خاک خوری باورسازیم رو درک کنه،
نه این که بگم در حین باورسازی استوپ میشم یا قانون میگه استوپ میشی،نه
این ذهنیت و نجوای درونمه،
وگرنه قانون میگه همین الان هر شرایطی داری،شروع به تغییر کنی روز به روز بهتر میشی،نه استوپ میشی و نه عقب میری،
شاید یه کارمند برای اینکه شغل دولتی رو ترک گنه و جسارت به خرج بده و بره دنبال شغل مورد علاقش،
اون فرد خاک خوری داره و شاید یه مدت کوتاه از لحاظ مالی اذیت بشه،
به هر حال من در هر صورت دنبال پیشرفتم
عاشقتونم
شاد و ثروتمند باشید
به نام خداوندبخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
روز نوزدهم،روزشمارتوانایی تشخیص اصل از فرع!
یکی از بزرگترین شکرگزاریهای زندگیم بابت اینه که فهمیدم درک کردم ویقین دارم که هرکسی فقط وفقط خودش مسئول صد در صد زندگیش هست وخودش بافرکانسهای پی درپی(یعنی توجهاتش) شرایط واتفاقات رو به زندگیش دعوت میکنه.
از وقتی این قانون رو درک کردم خب به طبع بیشتر سعی می کنم که کنترل ذهن داشته باشم اونم نه از روی اجبار وسختی، بلکه فقط کافیه تمرکزم رو روی داشته هام بذارم، چیزیکه خیلی بهم تو کنترل ذهن کمک میکنه سپاسگزاری وقدر دانی هست…
مثلا دارم ظرف میشورم تنهام هستم ذهنم شروع میکنه به یادآوری خاطرات تلخ، یا اتفاق بدی که در گذشته تجربه کردم و یا هر نجوای بد دیگه ای،تا حس میکنم کنترل ذهنم از دستم خارج شده،آگاهانه شروع میکنم قدردانی وسپاسگزاری کردن از دست کشی که تو دستم هست ودارم باهاش ظرف میشورم، میگم خدایا شکرت که این دستکشهای تولید میشن تا دستامون آسیب نبینن ، بعد میرم سراغ ظرف و ظروف و شیر آب و قابلمه ها و غذاهایی که خوردیم و کل آشپزخونه وخونه و…..انقد همینطور ادامه میدم که انقدر حسم خوب میشه که می بینم مثلا یک ساعته دارم بابت داشته هام سپاسگزاری میکنم…در هر شرایطی وهر مکانی و در برابر هر کسی که کنترل ذهنم از دستم خارج بشه سریع از این راهکار استفاده می کنم و حالم سریع عالی میشه…
اینارو گفتم که بگم ، استاد جانم حق کاملا باشماست، ما مسئول زندگی کسی نیستیم ما اومدیم به این جهان که خودمون رو تجربه کنیم تا به شناخت خودمون و خداوند برسیم، حالا تو این مسیر افرادی مثل همسر وفرزندان وپدر مادرو خواهر وبرادر ودوست و….کنار ماهستیم واین باعث نمیشه که من به سمت اهدافم قدم برندارم و تجربه نکنم از ترس اینکه نکنه تجربه های من به اطرافیانم یا عزیزانم آسیب بزنه،چون اینو میدونم که همونطور که من با تجربه های خودم والگو گرفتن از دیگران و درس گرفتن از تجربه هاشون دارم زندگی می کنم ورشد میکنم، نزدیکان من هم در کنار من رشد می کنند.
اگه قرار بر این باشه که من بترسم وشروع نکنم هیچوقت نمی تونم پیشرفتی هم داشته باشم، کافیه شروع کنم اقدام کنم توکل کنم ایمان وامید داشته باشم و هوشیارانه هدایتهارو ببینم و در مسیرش قرار بگیرم تا با تضادی کمتری مواجه بشم.
چه بسا هممون تجربش رو داشتیم که تجربه هایی که برای ما خیلی سخت و شاید دردناک هم بودند که در بچگی تجربه کردیم یا تو نوجوانی به واسطه شکستهای عاطفی ومالی و اعتباری و….که از سمت خانوادمون بوده، اما از ما انسان قدرتمندتری ساخته…
من از وقتی دارم با آموزه های شما زندگی می کنم اتفاقا از اون آدم کله خراب وغد و ریسک پذیر بی فکرتبدیل شدم به کسیکه میره تو دل ترسهاش باعقل واندیشه و هوشیاری توکل بر الله مهربان ، با انجام سهم ونقشی که بازم از هدایت خداوند به انجام میرسونم و با صبر وامید وانگیزه، ودر اکثر موارد با نتایج مثبت روبرو میشم.
و اتفاقا الان برای پسرم الگو شدم که همیشه بهم میگه مامان شما خیلی شجاع هستی قوی هستی اگه هدفی داشته باشی تا آخرش میری، خیلی فعال هستی من میخوام مثل تو باشم….
من مطمئنم که اگه آدم دو سال قبل بودم نه نویسندگیمو ادامه میدادم، نه کتاب چاپ میکردم نه میرفتم سراغ شغل مورد علاقم وازش پول میساختم و نه آنقدر شاد و اکتیو و در آرامش نبودم.
چون وقتی جهان آدمو میخونه برای اینکه بلندتره و بره سراغ اهدافش واون حس وانگیزه که میاد سراغ آدم ، اگه نره دنبالش، اگه بترسه، کم کم افسرده وبی ذوق میشه، کم کم همه چیز براش عادی میشه، کم کم میشه یه آدمیه مدام داره بهونه میاره وگله وشکایت میکنه و هیچ کار مفیدی انجام نمیده و مثل مردابی میشه که گندیده و به باتلاق تبدیل شده …
دیگه واقعا اگه سر سوزن هرکسی با آموزه های شما آشناشده باشه اینو باید بدونه که مسیر موفقییت از مسیر بهانه ها نمیگذره!!!
هیچ بهانه وتوجیهی برای درجا زدن، به اهداف نرسیدن، به دنبال خواسته وآرزوها نرفتن، توی مکتب شما وبرای شاگردان شما پذیرفته نیست…
اصل یعنی من باید هر روز کار مفیدی انجام بدم که منو به سمت بهتر شدن سوق بده، وفردا فرد موثرتر ومفیدتری از امروز، برای خودم وعزیزانم وجامعه ام و برای جهانم باشم.
استادقشنگم اینهمه شوق زندگی در من، از عشقی هست که شما توی تک تک فایلهای زندگی سازتون به من دادید..
دوستتون دارم
روز67مسیر
ما مسول زندگی خودمون هستیم و انتخاب میکنیم کدوم راه درسته و شاید بقیه هم اذیت بشن و حتی خودمون مقصر اذیت بقیه بدونیم اما تهش یک دیدگاه اشتباه هست که ما خودمون سرزنش میکنیم برای بقیه، پدر من پولش گذاشت در قرض الحسنه ورشکست شد و کل پولمون خونمون رفت پنج سال مستاجر شدیم و از یک خونه دویست وپنجاه متری با سختی زیاد تونستیم یک خونه پنجاه متری بخریم این تصمیم پدر من بود و کل خانواده اذیت شدن اما برای منکه فرزندش بودم بزرگترین درس شد که هیجوقت نه قرض الحسنه نه هیچ شرکت هرمی وبازاریابی وارد نشم و من یادگرفتم برای پول بیشتر ریسک این مدل نکنم وقتی همه پول ریختن تو بورس که سود کنن باز من اقدامی نکرذم چون همون بازی بود و همون نتیجه را داشت و وقتی ترکید خیلیها باز تجربه پدر من را پیدا کردن
شاید پدر و مادرها اشتباهاتی بکنن حتی از زندگی مالی عقب بیفتن و سختی بکشن و خانواده اذیت شه اما در واقع همین مسیر میتونه موفقیتی برای ایندشون باشه من هیچوقت نه از پدرم دلخورم نه سرزنشش کردم بلکه برعکس همیشه از این تجربه یاد میکنم که خودمم این چنین ریسک نکنم
من خودم در اینده مادر هم بشم باز تصمیمی که فکر میکنم درسته را انجام میدم حتی اگه نتیجه خوبی نده چون میدونم هیچ چیز بی حکمت نیست و هر اتفاقی برای ما خیر هست این دیدگاه منه
…
خب بریم سزاغ مسیر خودم
مسیر خودم تا اونجا رسید که با شنیدن فایل دیروز انقلابی به پا شد که اصلا بهم ریختم
اما تصمیمم گرفتم اول یکی از پیج هام پاک کردم خب همه را پاک نکردم چون تصمیم گرفتم کاربری اش عوض کنم پس نیاز نیست کل روند حذف کنم من یک شغلی میخوام که بدون دردسر برام پول بیاره
باز پیشنهاد مکمل دیروز شد با این تفاوت که همه شرایط ما را شرکت قبول کرده و خب این برای من نشونه خوبیه نکته بعدی نشونه بعدی اینترنتیه که من هر روز دارم باهاش کلنجار میرم و حتی برای شتیدن فایل ها ساعتها منتطر میشم تا بتونم دانلود کنم پس مسیر اینترنتی هم اون مدل که من میخوام نیست و من این درگیری را هم نمیخوام بعد نشستم فکر کردم چی میخوام پول میخوام راحتی کار مبخوام بدون دغدغه
یک تعهد به خودم دادم که تا نود روز یک کانال هست داخلش ویس بزارم که اون مسیر ادامه داره و فیلتر شکن و… نمیخواد
همکاری در فروش هم باعث میشه تلفنی من فقط فروش ثبت کنم که اونم باز مسیر راحتتر میکنه همون شیوه ارسال فقط میشه که دیگه دردسر ها قبل ندارم
حالا برنامم چیه پیج ببرم سمت فروش
بعد استارت این کار فردا بزنم
و بعد که حد فروش بالا رفت حتی همینم نیرو بگیرم و مدیریت کنم
همون سیستم مدیریت که دلم مبخواد میشه
حالا اون مسیر قبلی خودم باز بخش خدمات بود که دیدم اینم همون باگ که داشتم من اگه قراره خدمات بدم که الانم همونه پس چه فرقی میکنه پس اونم باید بره سمت فروش نه خدمات
مشاورم حرف خوبی زد من در یک مسیر اشتباه پیش میرم من همه شغلهام خدماتیه یعنی در ارتباط بودن با افراد چیزیکه کفتم اذیتم میکنه تلاش کردم حلش کنم نشد و نقطه قوت من استمراره یعنی اگه هر روز به من بگن یک کار انجام بده انجام میدم پس بخش فروش برای من راحتتره که من مسولیتی نداشته باشم و ارسال انجام بدم
بلاخره با این دوره هر بار میفهمم من چیو میخوام
الان مبدونم من درامد بالا مبخوام
من شغلی میخوام بدون درگیری و ارتباط با افراد
من شغلی میخوام مدیریتش کنم
من شغلی میخوام زمان و مکان نداشته باشه ازادی منو نگیره
من شغلی میخوام که برای من حس رضایت و ارامش ایجاد کنه
من شغلی میخوام که انقدر ثروت برام بیاره که فقط در تفریح و مسافرت باشم
من شغلی میخوام که ذهنم راحت باشه فقط از انجامش لذت ببرم
من شغلی میخوام که توانایی های من باشه و نخوام به بقیه ثابتش کنم
در شغل فعلیم خیلیها با من بحث میکنن که نظرات بدون علمشون را ثابت کنن چون همه متخصص تغذیه هستن متاسفانه
شغلی میخوام که ازاد ترین باشم
ازادی مالی، کاری، رفت و امد، احساسی، ذهنی و…
..
خب خداروشکر الان حالم از دیشب خیلی بهتره
الان میدونم چیو میخوام و وقتی از اول نشونه ها بارهت بارها برای اینکار برام اومد داشت بهم میگفت که مسیر خدمات رها کن نه اینکه باز بری بخش خدمات
شغل مورد علاقمم خدماتی داشتم پیش میرفتم
پس اونم میشه بخش فروش
الان فروش استارت میزنم سرمایه هم از بقیه هست بعد هم تجربه اش میکنم هم میفهمم کار مورد علاقم هست یا نه
بهترین پیشنهاد این بود که به من گفتن سرمایه گذاری میکنن تست کنن نشد هم اشکال نداره و در واقع من فقط تجربه اش میکنم البته من ماه کذشته یااینکه تبلیغات نکردم عالی بودم و فهمیدم چقدر در بخش فروش خوبم و تصمیم بعدیم اینه اگه در فروش موفق بودم پس یعنی من پلنر خودمم بزنم صددرصد موفق میشم و تجربه که پیدا میکنم باعث میشه مسیر بعدیمم که خودم سرمایه کذاری میکنم جواب بده پس این مسیر میشع پله ای برای مسیر بعدی
به خودم قول دادم هر فروش پنجاه تومن بهم میدن هر پنجاه تومن که دادن را بزارم داخل یک قلک بعد یکماه میفهمم در فروش چطورم و مسیرمم طی کردم اگه همه چیز عالی بود کل پول میدم برای چاپ پلنرم و بلاخره دفتر برنامه ریزی که میخوام چاپ میکنم و اونم میبرم در بخش فروش
کلا حیطه فروش را بجای خدمات جایکزین میکنم
اگه هم این تجربه جواب نداد دیدم نه فروش هم چیزی نیست که میخوام پول های درامدیم میبرم در بازار سرمایه گذاری از حیطه خدمات و فروش جفتش میام بیرون
خب از فردا میریم برای تجربه ای متفاوت
من ایمان دارم که این مسیر برام مسیر عالی میشه
و من تصمیم گرفتم بدون توجه به چیزی فقط کاریکه فکر میکنم درسته را انجام بدم
من مسول زندگی خودمم فقط و فایل امروز بهم یک حرف خوبی زد استاد
تو تصمیم های خودتو بگیر بدون توجه به بقیه
بقیه هم تصمیمات خودشونو میگیرن
قبلش میخواستم درامدم صفر نشه که بتونم کمک خرج زندگیم باشم اما الان برام مهم نیست چون قراره من فقط مسیر خودمو برم بزار صفر بشم اگه قراره برام درس و تجربه ای باشه
نترسم از چیزی که چیزی برای از دست دادن نیست
تهش بی پولیه که بارها تجربه اش کردم
پس دیگه نگران نیستم و پیش میرم
انقدر تجربه میکنم تا بلاخره اون چیزی که میخوام بشه
من باور دارم تا یکماه دیگه که این مسیر هست چیزیکه میخوام بدست اوردم پس یکماه چالش برای رسیدن به موفقیت اصلا سخت نیست بلکه شیرینترین مسیره چون میدونی تهش برنده ای
باز ساعت پنج صبح شد و من اینجام
سلام به همه دوستان خوبم و استاد عزیزم
روز شصت و هفتم از سفرنامه من
من قبلا این دید رو نسبت به پدر و مادرم داشتم و همیشه فکر میکردم وقت هایی که خونه نیستم و مادرم تنهاست بهش سخت میگذره، ناراحته از اینکه کسی پیشش نیست… هزار جور فکرای دیگه که بیشتر هم خودم اذیت میشدم چون همش احساس نگرانی داشتم
اما وقتی فایل ها رو بیشتر گوش دادم ، مخصوصا دوره عزت نفس رو که کاملا منو از این رو به اون رو کرد،
متوجه شدم که این احساس من نشان از بی ایمانی و شرک منه، و همینطور اولویت قرار ندادم خودم
چون که بهرحال همون خدایی که وقتی من ازش بخوام همیشه به فکر من هست به فکر مادرم و بقیه هم هست و تمام قدرت دست اونه پس من این وسط تنها برای خودم میتونم کاری انجام بدم و بخش خودم رو هم زمانی که کاری از دستم برمیاد و حس خوبی دارم انجام میدم و اون شخص هم خودش مسئول همه اتفاقات زندگیش هست!
و وقتی که من خودم رو و خواسته هامو تو اولویت قرار بدم وقتی اتفاقات خوب برای من بیفته خب خیلی بهتر میتونم به خانوادم و بخصوص پدر و مادرم کمک کنم و دستی از طرف خدا باشم که میتونه کاری براشون بکنه نه اینکه بگم من باید اینکارو انجام بدم تا این اتفاق بیفته!!
این فایل استاد، واقعا باید همیشه یه هشدار برای من باشه که هر کسی مسئول زندگی خودش هست و منم باید خیلی بیشتر از اینا رو خودم، باورهام و عزت نفسم کار کنم تا بتونم بهتر درک کنم و انجام بدم
امیدوارم بتونم تو هر فرصتی و هرجایی که هستم با کمک شما و این فایل های بینهایت با ارزشتون همیشه کار درست انجام بدم و حس خوب و افکار خوب داشته باشم
سپاسگزارم از خدا و از شما️
بنام خداوند بخشنده ومهربان
سلام به استاد گرانقدرم ودوستانم آلهی ام در این سایت الهی
این فایل ، نشانه امروز من بود وخدارا هزار هزار بار شاکرم به خاطر درک آگاهیهای امروزم
قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَأْفِکَنَا عَنْ آلِهَتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (22)
قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُکُم مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَکِنِّی أَرَاکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (23)
(قوم عاد به حضرت هود) گفتند: آیا به سراغ ما آمده اى تا ما را از خدایانمان برگردانى؟ پس اگر از راستگویانى، آنچه را وعده مى دهى براى ما بیاور.
هود گفت: علم (به زمان وقوع قیامت) تنها نزد خداست و من آنچه را بدان فرستاده شده ام به شما ابلاغ مى کنم، ولى شما را گروهى جاهل مى بینم.
چقدر این فایل برا من فهیمه حرف داشتم وقتی این فایل راگوش میدادم دیدم آره دقیقا خیلی مواقع شده چون ما این باور اشتباه را داشتیم که خودمون را مسئول زندگی همسر،فرزند،خواهر،برادر،پدر،مادر ویا حتی دوست وهمکار میدونستیم از خیلی اقدامات عملی وعلایقمون گذشتیم چقدر این نشانه امروز واضح وبه جا بود لازم بود که این مورد به من یادآوری بشه که من مسئول زندگی وتصمیمات هیچ کس به جز خودم نیستم امروز یاد گرفتم من مسیر رسیدن به اهدافم را دنبال کنم که اگر رنج وسختی هم تو این مسیر پیش بیاد با تغییر باورهام درهای زیادی به روی من باز میشه وچه بسا این تضادها سبب رشد واضح شدن خواسته های من شوند ومن قدرت ایجاد تغییری در زندگی هیچ کس حتی نزدیکانم ندارم یاد گرفتم هرکسی در انتخاب خود آزادهست واگر من دیدگاهی راقبول ندارم اعراض کنم بادها تو قرآن به پیامبر گفته شده تو وکیل کسی نیستی رسالت تو ابلاغه
هرکسی با هر دیدگاه وفرهنگی میتونه با صلح وصفا وآرامش در کنار هم زندگی کنند وهرفردی نتیجه اعمال خودش را میگیره
استاد یه تجربه شخصی خودم را میگم
بخاطر شرایطم خواهر همسرم روزها میان پیشم که من تنها نباشم هر چندبرا من فرقی نمیکنه از تنها بودن هم لذت میبرم ولی میدیدم ایشون مدام با خودش حرف میزنه وگله وشکایت میکنه چند دفعه ای بهش گفتم اعظم تو قرآن میخونی ایندفعه به معنی اش هم توجه کن دیدم نه او راه خودش رو میره منم کاری به کارش نداشتم تا اینکه دیروز گفت چکار کنم گفتم کمتر گله وشکایت کن از خدا بعد هم خودت نگاه کن ببین این ناله کردن هات فایده ای داشته برات اگر نداشته یکاری دیگه بکن گفت چکار گفتم نمیدونم هرروز قرآن میخونی به معنی اش هم توجه کن نجواهاشروع شد از قانون براش بگو ولی همان لحظه صدای شما تو گوشم زنگ خورد تو مسئول زندگی دیگران نیستی
وامروز این فایل نشانه ای بر مسیر درستی که انتخاب کردم ودیگه به حرفاش توجهی نکردم
صمیمانه سپاسگزار وجودتم استاد
درپناه خدا شادوثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا
روز 67ام و تعهد من!
امروز وقتی داشتم از ملکی که برای باشگاه در نظر گرفته بودم،برمیگشتم ،صاحب ملک بهم گفت یه هفته بهم زمان بده تا ببینم میتونم کنتور برق جدا بگیرم واستون،ذهنم و نجواها شروع کردن
دوباره باید یه هفته صبر کنم شایدم نشه!
اگه اکی نشه چی؟؟؟
رفتم توی خودم
موقع برگشت،داداشم که تا بحال یکبارم فایلارو گوش نداده،بهم گفت خداروشکر که انقدر جسارت داری که برای علاقت ،داری دنبال جا میگردی
خداروشکر که این قدرتو داری که توی این پروسه ها بچرخی
(یه لحظه جا خوردم،انگار یه لحظه خدا باهام حرف زدو یاداوری کرد که ندا تو ماهه پیش داشتی به این فکر میکردی حقوقتو دیر پرداخت میکردن!الان داری دنبال ملک میکردی واسه مستقل شدن و کار خودتو شروع کنی،چرا یادت رفت؟؟ میتونستی همون جا بمونی و درگیریه ذهنتم فقط در حده اون دیرکرد باشه!
الان رشد کردی و در مدار دیگه ای هستی
به قول داداشم،میتونستم اصلا ،در این پروسه نباشم و مدار پایینتر باشم و ذهنم همون قد بخواد)
اینکه اون اقا گفت یه هفته زمان بده،بخاطر خوده من بوده اتفاقا،که برق جدا باشه همه چی اکی باشه و راحت باشه واسه من
چرا من اومدم به نجواها راه دادم!؟؟
میتونستم همون لحظه بگم خدایا شکرت که دستاتو داری میچینی که واسم کارارو انجام بدن و منو در کارم به راحتیه بیشتر برسونن
حالا منم که با چگونگه گذروندنه این هفته، میتونم به مسیرهای بهتر هدایت بشم
و البته که این یک هفترو،از سمت خدا،یه فرصت و زمان برای فیلتر کردنه ذهنم میدونم
که من اینجارو،نه بخاطر شاگردام و رو حساب ثبتنام اونها،بلکه به حساب نزدیک بودن به محل زندگیم،برای رشد تواناییهام که دوباره از صفر انسانها به سمت من هدایت میشن،دارم اجاره میکنم
باور:اون چیزیه که من قبول دارم
پس این منم که باید به چیزهایی که میخوام قدرته باور بدم
من با تمام وجودم،ازین ملک خوشم اومده و هرلحظه دارم توی تصوراتم ،وسایلامو میچینم
پر از شاگرد میبینم
خودمو در حال تمرین میبنیم
و میدونم برقه اونجا اکی شدست
این یک هفته زمان،برای اینه که من مسافرت برم و لذت ببرم و با ذهن تمیزتر کارمو شروع کنم
خدایا شکرت واقعا
سلام ندای عزیزم
چقدر خوشحال شدم برات
من توی دوره سفرنامه هستم و توی کامنت های هر فایل کامنت هاتون میخونم و الان چقدر خوشحال شدم که به راحتی به زیبایی و عزتمندانه اون باشگاه مورد علاقت پیدا کردید
خوشحال شدم برات که مدیر باشگاه خودت شدی آفرین تبریک میگم
ندا جون من تو فکر شغل دیگه بودم مثل حرفه های آرایشگری ولی هر چه بیشتر روز های سفرنامه سپری کردم به این درک رسیدم که من شغلی میخوام که آزادی مکان و آزادی زمانی داشته باشه مثل ادمینی مثل ادمین فروش یعنی که کاری که هرکجا باشم و در هر زمانی بتونم پول بسازم.
بهترین ها قسمتت باشه
یا حق
سلام دوست عزیزم
من الان 25 روزه باشگامو باز کردمو فعالیت دارم
و هروز ازادی زمانی مکانیو دارم تجربه میکنم
روزهایی ک واقعا جای دیگه حالم خوبتر باشه و بخوام مثلا جایی برم ک خارج از باشگاه باشه،خیلی راحت میرمو کلاسامو منتقل میکنم به روزهای دیگ
ولی دروغ چرا،اونقدر حسم به این مکان ک اونقدر با عشقو علاقه درستش کردم خوبه که حقیقتا هیچ جا برام مثل اونجا نیست
خیلی وقتا هرجا باشم تمام تلاشمو میکنم که برم باشگاه و توی اون فضا باشم
اونجا خیلی بهتر فایل گوش میدم و به خودم میرسم
شمام عجله نکن،عشقتو ک پیدا کنی واقعا خواستت و علاقت باشه،قدمها بهت گفته میشه و به همه ی اونچیزهایی ک میخوایی با باورهای درست میرسی
من کامل نیستم اما هروز بهتر میشه
منی ک خیلی وقتا داراباد بودم،برای حال بهتر
الان میگم باشگاهه قشنگم برای حال بهتر
منی ک تقریبا دو هفته یبار شمال میرفتم،الان میمونم باشگاه تا اخر شب
چون حالم عالیه
برای بعد نمیدونم کجا،اما این روزها زندگیم عالیه توی این مکان
سلام عزیزم مرسی از کامنتی که برام گذاشته
چقدر برات خوشحال شدم و به افتخارت دست زدم عالیه عالیه اینکه آزادی مکان و زمان داشته باشه عالیه و خوشحالم برات
به امید خداوند مهربان برسه روزی که استقلال مالی داشته باشی و چند تا شعبه دیگه از باشگاهت راه اندازی کنی
با سلام و احترام استاد و همه دوستانی که متن مرا می خوانید
من ی مدت پیام نزاشتم و دسته پر برگشتم
استاد تقریبا اردیبهشت اینا بود که قدم 8 رو گوش دادم و گفتید بابا اگه قانون رو بلدی خوب پس عمل کن برو تو دل ترسات
استاد پایان نامم بخاطر فکرای الکی و ترسای الکی عقب افتاده بود ( نسبت به خودم نه هم ورودی های دیگرم) و بالاخره همان روز رفتم پشت لب تاب و تا همین هفته ای که گذشت پایان نامم رو تمام کردم و سه شنبه جلسه دفاعم بود و من اولین دانشجویی بودم که بین هم ورودی هایم بالاخره فارغ التحصیل شدم و نتیجه رفتن در دل ترسام رو دیدم و تمام اشکالاتی که در آنالیز داشتم به وسیله دستان خداوند برطرف میشد و خداروشکر با نمره بسیار عالی این دوره از تحصیل را هم پشت سر گذاشتم یکم اصلاحات داشت که باید آنها را انجام بدهم و تامااام
استاد عزیز من در این مدت به فایل های شما هر از گاهی گوش میدادم
من الگوهای تکرار شونده ای را در روابطم پیدا کردم و بین جملات شما در آن فایل ها فهمیدم که کسانی که الگو های تکرار شونده دارند بعد از مدتی آن مسائل را جز طبیعیه زندگی اشان میدانند بنابراین من با نوشتن باور های برعکس آن توانستم خودم را رشد دهم استاد جان سبک بال تر شدم و حق طبیعی خودم میدانم که همه با من عالی رفتار کنند این طبیعیه که روز به روز زندگی راحت تر و شاد تری رو داشته باشم این طبیعیه که روز به روز آرامش بیشتری رو تجربه کنم چون من لایق بهترین ها هستم من دوست داشتنی ترین انسان روی این زمینم و به خودم افتخار میکنم چون استاد من ویژگی های مثبت زیادی دارم البته که همیشه باید همیشه بیشتر بخوایم و همیشه باید کار کنیم چون نتایج پایدار حاصل تمرکز پایدار است
استاد جان من چند روزه ورزش میکنم و موقع ورزش فایل های شما رو گوش میدم چند روز قبل به ی باوری رسیدم که در نشانه امروز من هم شما بهش پرداختید
اینکه هر چقدر هم که در فامیل و محله دارا باشیم بازم هستند افرادی که بهتر داشته باشند و کسانی که دچار چشم و هم چشمی و فخر فروشین آمریکا اگر بیان افسرده میشن
داشتم چند روز پیش به این فکر میکردم که چقدر آدم در دنیا هست و چقدر فراوانی نعمت هست واااقعا وقتی بهش فکر میکنیم مات و مبهوت بزرگی خداوند می مانیم
پس این طبیعیه که نعمت فراوان داشته باشیم چون حق ماست و فکر نکنیم که این دیگه آخرشه چون همیشه بهتر و بهتر است و ما باید زیاد بخواهیم
استاد جان یک نتیجه بهتر دیگر هم در زمینه ثروت دیدم این که بهم کار پیشنهاد دادن با اینکه اولش موافق نبودم اما دوباره بهم برگشتن و من قبول کردم و استاد نمیدونید چه کیفیت بالایی دارد نمونه کار هام اینم از زمانی فهمیدم که نقاط قوت خودم رو جلسه های عزت نفس نوشتم و دقیقا کاری که بهم پیشنهاد شد نقطه قوت من و علاقه من بود و چون اوایل من بدون اینکه به پول فکر کنم با لذت این کار را انجام میدادم نتیجشم دیدم
و اینکه استاد واقعا در خرید هایم بهتر شدم و موقع خرج کردن حداقل دیگه حس بد ندارم و خداروشکر میکنم که به شرایطی هدایت شدم که میتوانم خرید کنم الهی شکرت
رد پای 67 از سفرنامه تحول زندگی من
به نام تنها فرمانروایی جهان به نام تنها روزی رسان تمام جهان
به نام تنها منبع عشق مهربانی ثروت
به نام تنها منبع زیبایی ارامش شادی
به نام تنها منبع که بود و یادش و هست اش برای دل ها ارامش عشق ایجاد میکند
به نام خدایی که به شدت کافی هست
به نام خدایی که مرا انسان خلق کرد و قدرت خلق زنده گیم را دست من سپرد
سلام به همه
روز شصت هفتم تحول زنده گی من
استاد چقدررر عالی بیان کردین
استاد چقدر زیبا گفتین بگذاریم هر کس دید گاه خودش را داشته باشد هر کس خودش تجربه کند و ما نمیتوانیم کسی را خوشبخت یا بدبخت کنیم یا زنده گی کسی را تغییر بدهیم
هر کس باور های خودش را دارد و فرکانس خودش را ارسال میکند
استاد من به شدت همیشه میخواستم زنده گی خواهرم عالی شود برایش از قانون گفتم فایل های شما را گذاشتم ولی من را گفت آفرین تو چقدر میشنوی خسته نمیشوی
و دوست داشتم خوشبخت بسازم اش برایش خدایی کنم در حالی که من ناتوان از این کار هستم تا حدی به این مساله توجه کردم که مریض شدم و باعث مریضی خودم شدم
استاد عزیزم چقدر شما خیال من را راحت کردین
در باره مادر تان که گفتین چون به مه هم درخانه هم چنین سخن های میگویند و من بحث میکنم حالا از این به بعد کوشش میکنم دل شان عقاید شان و اگر بالای من هم انتقاد گرفتن بیخال باشم
تشکررررر استاد عزیزم
در خدا شاد پیروز باشید
باسلام خدمت همه ی عزیزان واستاد جانم
استاد من صددرصد ب حرفهای شما ایمان دارم وخصوصا دراین زمینه صدها بار تجربش کردم ..چطور؟؟؟
زمانهایی ک خودمو درگیر همسر فرزند وپدرمادر وفکوفامیل ومساعلشون کردم نمیدونید چقد از ارامش فاصله گرفتم
تمام شب وروزم میشد کمک ب این اشخاص واخرشم بجای تشکر من رو زیر سوال میبردن وبایک بی احترامی وبهتره بگم جهان یه چک درست حسابی بهم میزد از خواب غفلت بیدارم میکرد ومیگفتم نباید اینکارو میکردم اما زمانیکه این قانون نمیدونستم هزاران بار اشتباه کردم
اما الان از وقتی فهمیدم هرروز دارم بهتر میشم لغزش دارم اما نمیذارم کلا مسیرم کج بشه سریع درستش میکنم توی دوسه روز وبهترم میشوم با کمک هدایت پروردگارم
واینکه درمورد خودتون گفتید من فکر نمیکنم باید فرزندمو خوشبخت کنم یاد حضرت ابراهیم افتادم
که فرزندش وهمسرش هاجر رو چندسال توی یک سرزمین دیگه ای تنها گذاشت شاید خیلیا فکر میکنن اون کارش نادرست بوده ومن هم قبلا میگفتم مگه میشه یک پدر اینقدر بیخیال باشه تا اینکه با کمک اموزه های شما وقران رو مطالعه میکنم ودرموردش فکر میکنم
حالا ب این اگاهی رسیدم ک بابا اگر میخای رشد کنی باید بگذری از وابستگیهات
حتی بوداییها وقتی مراقبه میکنن میگن افکارتو آزاد کن از کینه غم وابستگی ب عزیزانت ک ب اون احساس رهایی برسی
وچقدر زیباست
من الان از همه ک دور میشم البته من تمام لیست موبایلمو پاک کردم 1ساله ک هوس نکنم زنگ بزنم ب دوستی ب اشنایی
واز نطر خیلیا من رفتارم خیلی بی معرفتی هست وچه ادمی هستم
اما اهمیت کمتری دادم وزندگی کردم وهرسری رشد کردم وباهر رشدم ب یکی از اهدافم رسیدم
والان بغیراز همسروفرزندم
جاری
مادرم
مادرهمسرم هستن ک به من نزدیکن
من همین سه چهارنفر وقتی دور میشم واعراض میکنم ازشون اونا هم کم کم دور میشن ازمن وهرروز توی ستاره قطبیم یادداشت میکنم هرکس ک منفیه دورش کن تا من رشد کنم واین خاسته تیک میخوره
وچقدر ارامشم بیشتر سلامتتر شادتر ورزق بیشتری میات توی خونم وخاسته هام راحتتر تیک میخوره
اما چندین بار اشتباه کردم وگفتم من دارم ازهمه فرار میکنم بهتره باشن ومن از حرفاشون اعراض کنم اولش خوبه چندروز بعد شروع میشه تضادهام چون اونا کاملا سازشون مخالفه توی تمام مباحث مسعله دارن یا مریضن یا مسعله مالی دارن ومن ناخوداگاه توجهم میره سمت اونا ودوباره ب خودم میام میگم نه وقتی دوربودم شرایطم روب بهبود بود برای همین درجا زدم چندبار
که دیروز اومدم تعهد دادم بسه دیگه اگر میخام کاملا عوض بشه شرایطم وهمیشه توی رشد باشم وارام باشم باید بتونم ازین سه نفر اعراض کنم
والان 1ماهه ن تلفن کردم نه سمتشون رفتم اونا هم هرکدوم یبار تماس گرفتن ودیدن من دورمیشم
شاید از نظراونا من خیلی بی معرفتم چندبار هم شیطان نجواکرد اره الان ناراحت میشن چی میگن واگر ببیننت میگن چ ادمی هستی چ خبرته مگه چیکارت کردیم
بازهم میگم مهم نیست چون مطمعنم هیچ تاثیری روی سلامتیم روی رابطم باهمسروفرزندم روی ثروتم نداره
هرروز ب این نجواها میگم بابا من خالق زندگیمم دیگران کجای زندگیمن
ک همه بچه های سایت کاملا درک میکنن واما 99درصد جامعه ب این میگن بی انصافی بی معرفتی
حتی یبار مادرم بهم گفت کسی ک خودشو از خانوادش جدا کنه بچه ناخلفی هست ومن هیچی نگفتم
همش میگم بابا منکه صدها بار تجربه کردم ازشون دورمیشم زندگیم پراز خوشبختی وشادی میشه
مگه من اگر بمیرم اونا بامن میان نه بابا خودم تنها میرم اون دنیا خودم تنها جوابگوی خدای خودم هستم پس بهتره همینجام تنها باشم
بعضی روزها دلم میگیره ونجوامیات نگاه اصلا سمت بقیه نمیری حالا بمون توی تنهایی هیچکسم نمیات سراغت دوباره میگم ن این گذراست حتما من افکار نادرستی دارم وهمینکه میام روی قدمها کارمیکنم روحیه ام ارامشم چندبرابر میشه ودوباره همه چیز عالی میشه
دوست دارم استاد
سلام فاطمه عزیزم
الهی که حال دلت عالی باشد عزیزم
میدانی بخاطر چی باید شمااز اونا دور باشی چون مدارت عوض میشود چون تو داری رشد میکنی و اونا در حال خودشان گیر کردن عزیزم
هیچ وقت غصه نخور ناراحت نشو
کار درست را انجام میدهی باید موفق شوی و موفقیت بها کار دارد یکی هم دور شدن از افراد منفی هست
من هم کلا چهار پنج ماه هست از دوست های صمیمی خودم که شب ها میگفتیم می خندیدم دور شدم کاملا همه چی را پاک کردم تا حد پیگرم شدن که حتی مادر شان برم زنگ زدن که چطور هستم یک دوستم چندین بار زنگ زد مادرم همیشه میگفت تو بسیاررر دیگر رقم شدی این چی کار هست همیشه خانه ما هر کی میایند نمیشینم چون میدانم حرف های درست نمیگویند به مادرم همیشه میگویند دخترت چرا ایرقم هست همرایی هیچکس نمیشینه مادرم میامد برای من میگفت یکبار یادم هست انقدر ناراحت شدم بعدا گفتم پاکیزه ایراد ندارد تو تغییر میکنی اگر میخواهی رشد کنی باور های عالی بسازی باید داخل اردوگاه تنهایی شوی و بهایی تغییر را بپذیری
یکبار خواستم خانه یک دوستم بروم و همیشه در راه در دلم ترس داشتم نکند حرف های ناخواسته بزند نکند این شود بعد گفتم خدایا اگر در مدار من باشد خانه هست و اگر نه نیست رفتم خانه نبود و من چقدر خوشحال شدم که تغییر میکنم
میدانی فاطمه جان کاملا احساس میکنم که مدارم تغییر کرده رشد کردیم چون با یکی از دوستهایم که در امریکا هست زیاد صمیمی بودیم و همرای اون داشتم ولی میبینم اون خودش دور شد چقدر این قانون را برایم واضح میکند که تو تغییرمیکنی و در ریلی که وارد شدی برای خوشبختی قرار نیست همه همیشه گی باشند و تا اخیر بیایند شاید جایی برسد که فقط خودم باشم و خدایم بس
در خدا شاد پیروز باشی عزیزم