سوالات:
- شما به طور متوسط در طی روز چقدر بر سیستم کسب و کار خود نظارت دارید و چقدر تفریح دارید؟ به طور کلی تعادل بین کار و تفریح را چطور برقرار کرده اید؟
- آیا همزمان می توان چندین کسب و کار را مدیریت کرد و به موفقیت رسانید؟
- بهترین شیوه برای برقراری تعادل بین کار و تفریح چیست؟
- آیا می توان تکامل را سریعتر طی کرد؟ چطور؟
- چطور از بدهی به استقلال مالی برسیم؟
مفاهیمی که استاد عباس منش در این قسمت توضیح داده اند شامل:
- تکامل شما با مدت زمانی که صرف می کنید طی نمی شود بلکه تکامل شما با سرعت عمل در اجرای ایده های الهامی، طی می شود؛
- ریشه احساس نیاز به «شراکت»؛
- سرراست ترین مسیر برای ایجاد تعادل در زندگی شخصی و کسب و کار؛
- اولین قدم برای «خروج از مدار بدهی و گرفتاری مالی» و «ورود به مدار استقلال مالی»؛
- تفاوت میان “ریسک کردن” و “اطمینان قلبی به نتیجه نهایی”؛
منابع کامل درباره محتوای این قسمت: دوره روانشناسی ثروت 2
دوره روانشناسی ثروت 2، منبع کاملی است برای:
- تبدیل عشق و علاقه به کسب و کار؛
- مدیریت کسب و کار با همان امکاناتی که داری و درآمد ساختن از آن؛
- چگونگی تبدیل ایده های خام به دستورالعمل هایی اجرایی که منجر به تولید یک محصول یا ارائه خدماتی می شود که هم مسائل افراد را حل می کند و هم برای ما پول می سازد؛
- ایجاد باورهای مناسب برای جذب نیروی مناسب به کسب و کار و مدیریت آنها؛
- ایجاد باورهای مناسب برای جذب مشتریان وفادار به کسب و کار؛
- و…
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | باورهایی برای روان شدن چرخ کسب و کار94MB28 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | باورهایی برای روان شدن چرخ کسب و کار26MB28 دقیقه
بنام خالق هستی
سلام به استاد ومریم بانوی عزیزم
سلام خدمت دوستان عزیز
این فایل باز هم درس بزرگی داشت که چرا من باید ضامن کسی بشم
چند ماه پیش یکی از دوستانم از من در خواست کرد که تو 2مورد اشنا داری بیا بریم ضمانت من بکن من وسیله بردارم.
خوب اونها هم به اعتماد من دادن
ماه اول سر تایم پرداخت کرد
ولی از ماه بعد تاخیر افتاد ومن بهش می گفتم درخواست داشت که بهشون بگو یکم صبر کنن بند خدا پرداخت کرد ولی من همش فکرم درگیر بود فکر کردم دیدم نباید این کار رو انجام میدادم .
قصد من کمک وحل مسئله دوستم بود
تا خدا رو شکر چند روز پیش تمام کرد البته باز هم می خواست دوباره بره برداره که واقعیت به اون طرفها گفتم من دیگه ضامن نمیشم به هیچ عنوان خیالم راحت شد مثل باری شده بود رو دوشم اخرش هم گفت مگه چقدر دیر شده میدم دیگه این حرفش سنگین بود اون بندگان خدا روی حرف من حساب کرده بودن ودلم نمی خواست زنگ بزنه بگه چرا واریز نکردن وقتش که میشد تازه تماس می گرفت با من میگفت بگو فرصت بده واونجاها بود که قول دادم دیگه همچین کاری نکنم.
این هم تجربه ودرسی بود از این فایل برای من
درپناه الله مهربان وهدایتگر باشید