سوالات:
- شما به طور متوسط در طی روز چقدر بر سیستم کسب و کار خود نظارت دارید و چقدر تفریح دارید؟ به طور کلی تعادل بین کار و تفریح را چطور برقرار کرده اید؟
- آیا همزمان می توان چندین کسب و کار را مدیریت کرد و به موفقیت رسانید؟
- بهترین شیوه برای برقراری تعادل بین کار و تفریح چیست؟
- آیا می توان تکامل را سریعتر طی کرد؟ چطور؟
- چطور از بدهی به استقلال مالی برسیم؟
مفاهیمی که استاد عباس منش در این قسمت توضیح داده اند شامل:
- تکامل شما با مدت زمانی که صرف می کنید طی نمی شود بلکه تکامل شما با سرعت عمل در اجرای ایده های الهامی، طی می شود؛
- ریشه احساس نیاز به «شراکت»؛
- سرراست ترین مسیر برای ایجاد تعادل در زندگی شخصی و کسب و کار؛
- اولین قدم برای «خروج از مدار بدهی و گرفتاری مالی» و «ورود به مدار استقلال مالی»؛
- تفاوت میان “ریسک کردن” و “اطمینان قلبی به نتیجه نهایی”؛
منابع کامل درباره محتوای این قسمت: دوره روانشناسی ثروت 2
دوره روانشناسی ثروت 2، منبع کاملی است برای:
- تبدیل عشق و علاقه به کسب و کار؛
- مدیریت کسب و کار با همان امکاناتی که داری و درآمد ساختن از آن؛
- چگونگی تبدیل ایده های خام به دستورالعمل هایی اجرایی که منجر به تولید یک محصول یا ارائه خدماتی می شود که هم مسائل افراد را حل می کند و هم برای ما پول می سازد؛
- ایجاد باورهای مناسب برای جذب نیروی مناسب به کسب و کار و مدیریت آنها؛
- ایجاد باورهای مناسب برای جذب مشتریان وفادار به کسب و کار؛
- و…
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | باورهایی برای روان شدن چرخ کسب و کار94MB28 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | باورهایی برای روان شدن چرخ کسب و کار26MB28 دقیقه
سلام استاد
امیدوارم هرکجا هستید شاد و سلامت و پیروز باشید
قصه زندگی من و شما استاد، خیلی شبیهه
پدرم خیلی باور های مخرب داشت و هر هفت فرزندش هم از دیدگاه های اون الهام میگرفتند
من فرزند کوچک خوانواده بودم و متفاوت با بقیه
همه فرزندان باهوش بودیم اما…
کسی باور نداشت که میشه ثروتمند شد و شاد زندگی کرد، کسی باور نداشت میشه درآمد بالا داشت
16 ساله بودم که تصمیم گرفتم تغییر کنم
تصمیم گرفتم مثل پدرم و بقیه خانواده نباشم
بنابراین شروع کردم با جدیت و تلاش بی وقفه ادامه دادن
تو همون سن هم درس میخوندم هم کار میکردم
اولش مخارج زندگی خودم رو در میآوردم
بعد که پدرم تو یه حادثه سر کار پای راستش شکست مخارج خانواده هم با من بود
مدتی بعد توی 18 سالگی اولین کسی تو خانواده شدم که ماشین صفر میخره
توی رشته مورد علاقه ام تو دانشگاه شهرمان یزد قبول شدم اما بخاطر درآمد کارگری جوابگوی هزینه هام و کمک به خانواده نبود
بازم تصمیم گرفتم تغییر کنم
ماشینمو فروختم و یه مغازه زدم و با تمام انرژی کار میکردم و درسمو با تمام قدرت میخوندم
رتبه بالایی آوردم و دانشگاه تهران کارشناسی ارشد قبول شدم
از اینجا شد که نجواهای شیطان زندگی منو بهم ریخت
اگه برم دانشگاه و مغازه بسته بمونه چی؟
اگه مشتری ها و زحمت هام از دست بره چی؟
اگه دانشگاه رفتن اشتباه باشه و مغازه رو از دست بدم چی؟
طبق قانون جذب همون شد که نمیخواستم…
مغازه بسته موند، کارگرم دزدی میکرد و کسی نبود کمک کنه…
بعد یک سال هرچی ساخته بودم از دست رفته بود
بده کاری بالایی داشتم و دوباره از صفر شروع کردم، با کارگری برای دیگران
افکار منفی و یادآوری اشتباهات گذشته باعث شد افسرده بشم و باز هم به عقب برگردم، انقدر انرژی منفی به خودم منتقل کردم و از خدا گلایه کردم تا اینکه توی یه حادثه انفجار تمام بدن و صورتم توی آتش سوخت…
شش ماه گوشه خونه افتادن باعث شد به خودم بیام
به تک تک اشتباهاتم فکر کردم و تصمیم گرفتم بجای خود خوری از نو شروع کنم…
تصمیم گرفتم توبه کنم و باور هامو از نو بسازم…
تصمیم گرفتم و از خدا صمیمانه تقاضا کردم بهم کمک کنه تا سریع ترین راه ثروتمند شدن و پیشرفت رو پیدا کنم
چند ماه بعد یکی از دوستان قدیمم رو دیدم که فایل هایی رو با تمرکز گوش میکرد
اولین فایلی که برای من گذاشت زندگی من رو متحول کرد…
اون فایل چیزی نبود جز فایل “حزن و اندوه در قرآن” استاد عباس منش که امید رو به زندگی من برگردوند
سریعا تمام فایل ها رو از دوستم گرفتم و بلا فاصله در سایت عضو شدم و شروع کردم به تغییر باور، تغییر نحوه تفکر، تغییر نگرش به قانون جذب و کلی تغییر بنیادی…
الان ماه هاست دارم به تمام درس های بزرگی که استاد بهم یاد دادن عمل میکنم و بهترین نتایج رو از اون ها گرفتم…
با باور های درستی که پیدا کردم تونستم تمام بدهی هامو تسویه کنم
درآمدم رو فقط توی سه ماه از همون شغلی که توش بودم یعنی مسافر کشی سه برابر کردم
یه خونه کوچیک تو یه محله خوب حاشیه تهران خریدم
خودم رو با بهترین اعتماد به نفس به بزرگترین شرکت عمرانی تهران یعنی هلدینگ تخصصی شهید رجایی (سازنده پل صدر، پل طبیعت، مترو تهران، تمام تونل های عظیم تهران و و و…) معرفی و اونجا استخدام شدم
باز هم این پیشرفت برای من کافی نیست و من دارم تحولی عظیم و جدید ایجاد میکنم
و این تحول راه اندازی شرکت بزرگ صنعت حک و برش هستش که دارم رو جمع آوری سرمایه اولیه کار میکنم تا با این کار آفرینی خدمت بزرگی برای جهان کرده باشم…
امیدوارم همه دوستان از این پیشرفت بزرگ درس بگیرن و به آینده ای بی انتها کهمی توان ساخت باور داشته باشن…
از تمام زحماتتون متشکرم استاد
تمام مباحث قرآنی شما و یاری خالق یکتا باعث این رشد سریع من شد
این مباحث قرآنی رو به همه دوستان که این کامنت رو میخونن پیشنهاد میکنم…