مصاحبه با استاد | باورهایی برای روان شدن چرخ کسب و کار

سوالات:

  1. شما به طور متوسط  در طی روز چقدر بر سیستم کسب و کار خود نظارت دارید و چقدر تفریح دارید؟ به طور کلی تعادل بین کار و تفریح را چطور برقرار کرده اید؟
  2. آیا همزمان می توان چندین کسب و کار را مدیریت کرد و به موفقیت رسانید؟
  3. بهترین شیوه برای برقراری تعادل بین کار و تفریح چیست؟
  4. آیا می توان تکامل را سریعتر طی کرد؟ چطور؟
  5. چطور از بدهی به استقلال مالی برسیم؟ 

مفاهیمی که استاد عباس منش در این قسمت توضیح داده اند شامل:

  • تکامل شما با مدت زمانی که صرف می کنید طی نمی شود بلکه تکامل شما با سرعت عمل در اجرای ایده های الهامی، طی می شود؛
  • ریشه احساس نیاز به «شراکت»؛
  • سرراست ترین مسیر برای ایجاد تعادل در زندگی شخصی و کسب و کار؛
  • اولین قدم برای «خروج از مدار بدهی و گرفتاری مالی» و «ورود به مدار استقلال مالی»؛
  • تفاوت میان “ریسک کردن” و “اطمینان قلبی به نتیجه نهایی”؛

منابع کامل درباره محتوای این قسمت: دوره روانشناسی ثروت 2

دوره روانشناسی ثروت 2، منبع کاملی است برای:

  • تبدیل عشق و علاقه به کسب و کار؛
  • مدیریت کسب و کار با همان امکاناتی که داری و درآمد ساختن از آن؛
  • چگونگی تبدیل ایده های خام به دستورالعمل هایی اجرایی که منجر به تولید یک محصول یا ارائه خدماتی می شود که هم مسائل افراد را حل می کند و هم برای ما پول می سازد؛
  • ایجاد باورهای مناسب برای جذب نیروی مناسب به کسب و کار و مدیریت آنها؛
  • ایجاد باورهای مناسب برای جذب مشتریان وفادار به کسب و کار؛
  • و…

 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری مصاحبه با استاد | باورهایی برای روان شدن چرخ کسب و کار
    94MB
    28 دقیقه
  • فایل صوتی مصاحبه با استاد | باورهایی برای روان شدن چرخ کسب و کار
    26MB
    28 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

389 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمیه اسفندیاری» در این صفحه: 1
  1. -
    سمیه اسفندیاری گفته:
    مدت عضویت: 1875 روز

    سلام به استاد عزیزم

    خداوند به تک تک ما نزدیکه،خداوند احده،واحده،در عین کثرتش…مگه میشه مثلا استاد رو خاص آفریده،یا پیامبران رو،که یه باور اشتباه در جامعه هست که میگن مگه ما پیامبریم که اشتباه نکنیم،پیامبران و ائمه عاری از هر اشتباهی بودن،خداوند نگاه ویژه و خاصی بهشون داشته،اره این قسمتش درسته نگاه ویژه داشته،ولی قبلش همه اونا فرمان رو کامل دادن به خداوند و اجازه دادن خداوند هدایت کنه و بگه…مثلا دانشمندان،انیشتین،بیل گیتس وووو… همه خاص بودن…اره خاص از نظر توحیدی بودن،توکل،تسلیم…

    این بحث تسلیم بودن کار راحتی نیستااااا،نیست که درصد کمی دارنش…ولی اونا با وجود ترس،نجوا،اجازه دادن هدایت بشن و همه تکاملی بوده،از نتایج قبل نیرو محرکه قوی برای تسلیم شدن بهتر و رهایی بیشتر

    خداوندی که تونسته سلامتی بهم بده،پر انرژی،شاد و سلامت باشم،روابط خوبی بده،خودم و بچه هام و همسرم راه دکتر وقرص و پاسگاه‌ و دادگاه رو بلد نیستیم،چیزی که تعداد بالایی در گیرش هستن اینم بخشی از ثروته…خوب کسی که پول زیادی داره و میگه همه ثروتم رو میدم تا سلامت بشم،و کسی که سلامتی داره میگه سلامتیم به درد نمیخوره میدم تا پولدار بشم،ثروتمندنیستن فقط پولدارن…چون ثروت واقعی یه پکیجه که همه چی درش هست،خوب من هوشمندانه باید فکر کنم،همه با هم،روابط معنوی،روابط باآدمها،سلامتی،آرامش و آزادی و انسانیت با وجود ثروت بالا داشتن،ثروت زیاد، همه با هم میشه ثروتمندی،در کنار هم معنی میده…مثل اینه لباس فاخر بپوشی و با دمپایی باشی…مثل اینه دست داشته باشی ولی پا نه…ببینی ولی نشنوی..‌خوب ایراد داره دیگه…ثروت و ثروتمندی یه پکیجه که معنی دار میشه…من هم‌خدا میخوام هم‌خرما،هم آزادی،هم آرامش،سلامتی،روابط عالی،در صلح بودن،ثروت،تفریح ،در همه جنبه های زندگیم…خوب مگه این حق الهی من نیست؟؟هست دیگه.‌..این سفره پر برکت،بی پایان دنیا که هر روز بهتر و بیشتر میشه،برای منه دیگه…من قبول نمیکنم گرانیه،خوب اگر هست این همه مغازههای لوکس،جنسهای گران،شلوغی مغازه ها،تنوع اجناس با کیفیت چیه؟مواد غذایی که هر روز تولید میشه،استفاده میشه،رستوران‌هایی با تنوع غذایی،فروشگاه‌هایی که هر روز براشون کامیون کامیون بار میاد چیه؟این یه باور و بیماری ذهنی واگیر جامعه نیست؟که همه درگیرش شدن،الکی…که نکنه جا بمونم،اگر غر نزنم برچسب بهم میزنن،میگن چیه به کجا وصلی اینقدر سرخوشی؟؟

    یا بهم میگن تو افسرده نیستی؟چرا اینقد تنهایی، تو خودتی؟بعد اصلا فکر نمیکنن،حالا که خودشون دورشون مثلا پره،با هر جور آدمی معاشرت میکنن،مدام در حال سرک کشیدن تو کار بقیه و غیبت و قضاوت و…هستن…تازه قرآنم از حفظ هستن

    خوشحالم به نظر اونا افسرده ام،چون وقتم کم میاد برای رسیدن به امور خودم،وقتی نمی‌مونه برم مهمونی و ….چه و چه…وقتی میایی تو مسیر درست و به گذشته خودم و پشت سرم نگاه میکنم میبینم چه ظلمی،چه جهالتی…آدمهایی که هنوز در این فکرن بچه دختر بهتره یا پسر؟؟

    وقتی فکر میکنم میبینم چقدر راحت گول میخوریم،چقدر راحت وا میدیم به نجواها و عادی میشه غفلت از خودمون و شدیم یه رباط

    هر چند اینارو نگفتم که خودم رو تبرئه کنم که من جزو اینا نیستم،هستم،منم یادم میره و ظلم میکنم به خودم،نگفتم که بگم من بالاترم و اشتباه نمیکنم،چرا میکنم،گفتم تا یاد آوری بشه برام،مواظب باشم،تو تله زیبای وعده های خوش رنگ نجواها نیفتم…منم انسانم خطا کار و ناسپاس.‌‌ولی میخوام شرایط رو به نفع خودم تمام کنم…یادت باشه شاکر باشی،شاکر هر آنچه که داری،الان داری،عجله نکنی،قضاوت نکنی،هر کس باید پاسخگوی اعمال خودش باشه…هر کس داره یه لحظه، یه ساعت،یه روز و سالهای خودشو رقم میزنه، بع تو ربطی نداره بقیه چه میکنن،تو سرت،تمرکزت تو کار خودت باشه،هم مسیر جامعه نشی،گول نخوری،نقش قربانی رو تمام و کمال اجرا نکنی،یادت باشه جهان یه سیستمه،یادت باشه احساس خوب =اتفاقات خوبه و بلعکس،یادت باشه خالق زندگی خودتی وقتی مسؤلیت زندگیتو بپذیری،احساس گناه رو بشوری،عوامل بیرونی رو ماثر ندونی و دریه کلام شرک نورزی…یادت باشه…تا احساست بد شد شروع کنی سپاسگزاری و تمرین بودن در لحظه و ناظر باشی که صدای ذهنم همیشه هست ولی مواظب باشم با منطقهای جامعه،تجربه های خودم،اطرافیانم منطقی نشه برام،اره دیدی راست میگن،اینا راست میگن.‌‌…من قربانی شرایط نیستم…خالقم…من سعی میکنم هر روز با تعهدم و ساختن اهرم رنج و لذت یه قدم به تقویت باورهای توحیدیم گام بردارم،از مسیر لذت ببرم و اجازه بدم خداوند هدایتم کنه،یادم بیارم چه هدایتها شدم و خداوند بهم لطف داشته…هدایتم کرده…اینجام و دارم صلاه میکنم، خدایا شکرت برای فرصت نوشتن و یاد آوری که به احساس خوب رسیدم واین سهم من از امروزم بود،خدایا شکرت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: