مصاحبه با استاد | باورهایی برای روان شدن چرخ کسب و کار - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

389 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 691 روز

    به نام ربّ

    ماچ ماچی من

    من اینجوری صداش میکنم الانم که خواستم ماچ ماچی بنویسم پرسیدم اجازه دارم بنویسم اینجا گفت باشه بنویس

    واقعا ماچ ماچیه

    از وقتی باهاش آشنا شدم دوست دارم فقط ماچش کنم

    یه وقتایی از خوشحالی فقط میگم ماچ ماچی من

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 17 تیر رو مینویسم

    تو تردید نمون ،کمکت میکنم ، من همیشه همراهتم ، همه جا کمکت کردم تا الان ، باقی مسیرم کمکت میکنم ، ممنونم که داری تلاش میکنی پاروهارو که انداختی تو دریای نورم ، سعی داری دیگه به من بسپری و دنبال پارویی نگردی

    این پیام امروزِ خدا ، برای من بود

    قبل اینکه امروزم رو بنویسم اول از شبش بنویسم

    من اصلا فک نمیکردم که دو ساعت بشینم و به خدا درمورد خواسته هام بگم

    وقتی اومدم تا باهاش حرف بزنم میخواستم ببینم امشب کدوم سوره رو باید بخونم که حس کردم قرآن نخون اول با من حرف بزن بعد

    نمیدونستم چی بگم ، میگفتم خدا از چی بگم

    یهویی یادم اومد گفتم خدا آخه تو قرآن نوشتی که هر کس تو این دنیا ،خواسته دنیایی داشته باشه معامله تاجرانه هست

    من الان یه عالمه خواسته دارم بیام بهت بگم که باز تاجری میشه

    کی باید یاد بگیرم که فقط تو رو بخوام

    که انگار داشت خدا با به یاد آوردنم باهام حرف میزد من سوال میپرسیدم و یهویی یه قسمت از قرآن یا فایل استاد عباس منش به خاطرم میومد

    وقتی این سوالمو پرسیدم یاد حرف استاد عباس منش افتادم که میگفت تنهاراه گذر از ثروت ، رسیدن به ثروته

    و تنها راه رسیدن به خدا بدست آوردن همه چیزاییه که دوست دارین داشته باشین

    و شروع کردم دوباره به حرف زدن با خدا

    گفتم خب خدا من الان فهمیدم چی شد

    من باید خواسته هامو بهت بگم تا با رسیدن به اونا کم کم به تو نزدیک و نزدیک تر بشم

    حالا هر خواسته ای که باشه

    مثلا من عشق میخوام ازت، که خواسته دنیاییه

    تا من عشق نورزم و عاشق خودم نباشم نمیشه عاشق تو بشم

    مقدمه نزدیک شدن به تو و عاشق تو شدن ،عاشق شدنه باید عاشق باشم تا بتونم عاشقت بشم

    باید بنده هاتو ،تمام جهان هستی رو دوست داشته باشم تا به دوست داشتن تو برسم

    خواسته من ثروته

    تا من ثروت مند نشم و نگذرم از ثروت به تو نمیرسم تنها راه رسیدن به تو به ثروت رسیدن و ثروتمند شدنمه از همه نظر

    مثل زمان قبل آگاهیم ، که از نا آگاهیم انقدر از تو میترسیدم ، که حتی میترسیدم باهات حرف بزنم و دائم خودمو گناه کار میدونستم و اجازه اینو نمیدادم که با تو حرف بزنم

    وقتیم حرف میزدم میگفتم من که فلان گناه رو کردم تو اصلا منو نمیبخشی گفتی عذاب داره بدون اینکه قرآن رو بخونم و حرفاتو یه بار بشینم بخونم

    و دائم سرزنش میکردم خودمو و نگران بودم و هر روز دور تر و دور تر میشدم ازت درسته ظاهرا باهات حرف میزدم و درخواست میکردم ولی از درون باور محدودی داشتم و مانع از دریافت از طرف تو میشد

    در صورتی که از وقتی آگاه تر شدم و فهمیدم اون چیزایی که قوانینت هستن

    از وابستگی ها رهایی پیدا کردم و الان که طیبه الانمو با طیبه یک سال پیش یا چند ماه پیش مقایسه میکنم ، میبینم که چقدر وابستگیم از عوامل بیرونی و دنیای مادی کمتر شده

    عوضش وابستگیم به تو بیشتر شده وقتی صداتو نمیشنوم میدونی چیه ؟ اذیت میشم خدا

    همینجوری داشتم باهاش حرف میزدم که گفتم خب ، پس من خواسته هامو بهت میگم، یکی یکی شروع کردم بهش گفتم یهویی متوجه شدم من دارم لبخند میزنم و انقدر برام واقعیت داشتن که احساس میکردم دارمشون

    حتی من وقتی گفتم ماشی kmcمشکیم جلو در خونمون احساسش کردم و خندیدم و شکر کردم

    و شکرگزاریشونو میکردم همینجوری فقط خواسته هامو بهش گفتم و گفتم نمیدونم چی شد شروع به خواستن کردم

    ولی اینو میدونم که تو موضوع صحبتمونو به من میگی و کمکم میکنی تا حرف بزنیم و به زبونم جاری میکنی ، پس من خواسته هامو میگم و میدونم که تو عطا میکنی

    و فقط باید منم، قسمت خودمو درست انجام بدم و بهای در شان خواسته هامو پرداخت بکنم

    خیلی لذت بخشه که من دارم باهاش حرف میزنم ، تو دلِ تاریکی شب، که همه جا ساکت و آرومه

    بعد که حرف زدم یه لحظه خوابم گرفت دراز کشیدم که حرف بزنم ولی خوابم برد و نزدیک اذان بود دیگه خوابم برد و صبح بیدار شدم

    من امروز که بیدار شدم قرار بود برم پیش استاد خط نستعلیق داداشم ، که البته استاد منم بوده وقتی بچه بودم ازش خط نستعلیق یاد گرفتم ولی ادامه ندادم ، که گفته بود برم خط تحریری رو بنویسم و ایرادامو بهم بگه تا مهر ماه اصلاح بشه ایرادام و اگر خدا بخواد ، برم تدریس کنم

    پارسال که تصمیم به تغییر گرفته بودم رفتم خط تحریری رو یاد گرفتم و امتحانشو دادم ، تو بیست روز من خط رو یاد گرفتم و تو اون 20 روز شب و صبح شبانه روز تمرین میکردم و امتحال اول و دومشو قبول شدم

    امتحان پیشرفته شو که رفتم بدم ، درست تمرین نکرده بودم ولی قبول شدم و مدرکمو گرفتم، ولی چون خیلی خطم استادی نشده و تمرین زیادی نداشتم ،نشد برم تدریس کنم

    یه مدرسه بود که قرار بود برم، ولی نشد، جای من یه نفر دیگه رو گفتن

    اونموقع داداشم گفت تو رو نگفتم ،چون خودشم همون مدرسه استاد خط تحریری بود و گفتم چرا نگفتی؟ گفت برای اینکه تو هنوز به استادی نرسیدی و ایراد داره خطط

    اگر بری یاد بدی و مشکل دار یاد بدی ،این درست نیست

    من اونموقع ناراحت شدم از داداشم و انگار یه جورایی تقصیر کم کاری های خودمو انداختم گردن داداشم ، ولی بعد که آگاه تر شدم و بعد ورودم به سایت تازه متوجه شدم که مشکل از من بود نه داداشم یا استادش

    که میگفتم نخواستی من تدریس کنم

    و میخواستم به جای پیدا کردن دلیل در درونم ،عوامل بیرونی رو عامل بدونم که موفق به تدریس نشدم تو مدرسه غیر انتفاعی

    الان که دارم مینویسم مثل چراغی روشن شد تو ذهنم

    که ببین طیبه تو اونموقع بهایی در شان هدفت نداده بودی

    هدفت چی بود؟؟ معلم شدن تو خط تحریری که هفته ای دو ساعت بری تدریس کنی

    و تو تمرین خط نداشتی و فقط روزاتو بیهوده میگذروندی و بهایی در شان هدفت پرداخت نکردی و بهش نرسیدی

    این دلیل نرسیدن به خواسته ات بود طیبه

    پرداخت بهایی در شان خواسته ات نداشتی

    این روزا خدا داره بهم یاد میده که چجوری باید بها پرداخت کنم

    همه اش تاکید شده برام و دارم یکی یکی عمل میکنم به لطف و کمک خدا که بیدار موندن شب هم، یکی از بها های پرداختی خواسته ام هست

    یا یکی از بها هایی که باید پرداخت کنم طراحی زیاد و تمرین زیاده

    وقتی من میخواستم برم ، ناهارمو درست کردم و دو دل بودم از صبح ، و شک و تردید داشتم ، هی میگفتم ،آخه چرا باید برم خط تحریری یاد بگیرم و خطمو قوی کنم

    من که عاشق نقاشیم

    البته ناگفته نماند من قبل از اینکه خط تحریری رو برم یاد بگیرم ، خودم اینترنتی رفته بودم و خط نسخ و هما و کاپرپلیت انگلیسی رو خریده بودم ولی فقط نسخ رو یاد گرفته بودم و وقتی دیگه تمرین نکردم به کل یادم رفت مدل نوشتن خط نسخ رو

    علاقه ای به خوش خط شدن رو از قبل داشتم

    یعنی از بچگی بابام که مارو با برادر و خواهرام کلاس خط با مشقت و دوات گذاشت ، ما ادامه ندادیم و داداشم ادامه داد و من بیشتر علاقه ام به نقاشی بود

    ولی خط رو هم دوست دارم یاد بگیرم

    وقتی فهمیدم این ذهنمه که هی نجواهاشو میگه و میگفت که ، که چی بشه؟ بری پیش استاد داداشت که بهت بگه یاد بگیری ایراداتو تصحیح کنی

    میگفت تو مگه به نقاشی علاقه نداری برگرد به نقاشی اینو ولش کن

    ولی یه حسی بهم میگفت به این صدا گوش نده

    گفتم خدایا کمکم کن من دودلم و شک دارم که برم ادامه بدم مسیر خط تحریری رو یا نرم

    حتی میخواستم به داداشم پیام بدم که من نمیام

    ولی دیدم اومدم سایت و گفتم خدایا نشونه بهم بده

    چیکار باید بکنم

    برم ادامه بدم خط تحریری رو؟ کنار نقاشی و آموزش بدم یا نه ؟

    اگه نه نشونه بده و یا اگه باید ادامه بدم بازم نشونه بده

    همین که باز شد

    مصاحبه با استاد قسمت 12 بود

    فایل رو قبلا گوش داده بودم ولی دقیق یادم نمونده بود محتوای فایل چیه

    زود رفتم متن توضیح فایل رو بخونم که اولین جمله اینا به چشمم روشن شد و خوندمشون

    توکل به معنای قدم برداشتن حتی با وجود ترس و تردید

    و ایمان داشتن به هدایت حتی با وجودِ نبودنِ نشانه ای واضح و مشخص از نتیجه پایانی

    و خوشبین ماندن حتی در درون تضادهای به ظاهر ناعادلانه

    اینارو خوندم متحیر شدم

    دقیقا جواب سوالم بود

    من شک و تردید داشتم ، نشونه ای واضح درک نمیکردم مثل قبل نمیتونستم بشنوم که خدا چی میگه که انجام بدم یا نمیدونستم آخرش چی میشه اگه وقت بذارم برای یادگیری بیشتر خط تحریری

    وقتی این متن هارو خوندم گفتم خدای من پس یعنی با همه این ها من باید ادامه بدم و خوشبین باشم و تو ادامه راه رو بهم میگی

    در ادامه متنی که خانم شایسته برای فایل نوشته بودن

    زیرا این پیام واضح خداوند است که می گوید:

    “بر ما مقرر شده که مومنان را هدایت کنیم”

    به همین دلیل، به محض اینکه اندکی روی باورهایت کار می کنی و خداوند و قوانینش را باور می کنی، ایده هایی به تو الهام می شود و اوضاع به گونه ای پیش می رود تا بتوانی اولین قدم ها را برداری

    اینجا بود که فهمیدم خدا میگه نگران نباش کافیه اندکی تلاش کنی، روی باورات کار کنی، باقی کارارو بی نهایتشو من برات انجام میدم

    گفتم باشه ولی باز تردید داشتم و این معلوم بود که نجوای ذهنمه و نمی خواست به نشانه خدا گوش بدم و آروم بشم

    یادم افتاد و گفتم ،البته صد در صد خدا یادم انداخت، چون من خودم که هیچی بلد نیستم

    چه برسه به اینکه بخوام این حرفو به ذهنم بگم

    گفتم ببین ذهن من ، داری اشتباه میکنی ،من دیگه نمیتونم به هر ساز تو برقصم چون پارویی برام نمونده

    من چند روزه که پاروهامو ، که تو داده بودی بهم ، که هی منو میترسوندی تا نتونم تو دریای نور خدا آزادانه حرکت کنم به سمت نور خدا ، و تقلا کنم رو انداختم با میل خودم به دریای نور خدا

    دیگه هیچ چیزی ندارم نه پارویی و نه چیز دیگه ای حتی کشتی رو هم خراب کردم دلم میخواد که خدا تو نورش خودش منو هدایت کنه

    پس الکی خودتو خسته نکن ،چون من هیچی ندارم هیچی ،

    که تو بیای و حرف بزنی و من نگران بشم و پارویی به دست بگیرم که مثلا بخوام به میل خودم یا تو حرکت کنم

    دیگه تموم شد

    دیگه خدا داره همه چیو مدیریت میکنه

    از این به بعد هر وقت خواستی نجواهاتو بهم بگی ،زود یادت بیار که من پارویی ندارم و همه رو به خدا دادم

    خب ذهن من ،دیگه کارت تمومه چون خدا مراقبمه

    و من خوشحالم از اینکه خدا این کلمات رو به زبونم جاری کرد تا به ذهنم بگم و بدونه که خلع سلاح شده و هیچی دیگه نداره و باید از خدا تبعیت کنه

    حتی به ذهنم گفتم از این به بعد ،هم من و هم تو میشینیم ببینیم خدا چیکار داره میکنه و آروم میشیم

    خدا بلده چیکار کنه

    این ماییم که باید یاد بگیریم سمت خودمونو خوب انجام بدیم

    وگرنه خدا که خوب بلده چیکار کنه

    پس آفرین بهت ، تو هم میتونی آروم بشی، من میدونم چون خدای بزرگی داریم که آروممون میکنه

    همینجور داشتم میگفتم که باعث شد آروم بشم و حاضر شدم و رفتم ، تو راه بار ها و بارها ذهنم میخواست مانعم بشه و میگفت برگرد خونه بیخیال، ولی من دوباره حرفایی که خدا یادم داده بود رو بهش میگفتم و میگفتم که دیگه پارویی ندارم چی داری میگی برای خودت

    برو بشین یه گوشه و تماشا کن

    وقتی رسیدم تجریش و رفتم کلاس استاد خط تحریری و خوشنویسی که البته استاد خودمم بود وقتی بچه بودیم و بابام مارو همگی باهم ثبتنام کرده بود کلاسش

    وقتی رفتم نفر آخر بودم که وقتی داشت درس میداد به بقیه انقدر ریز و با جزئیات درس میداد ، کیف کردم و با حوصله و با احترام

    به یکی از هنر جوهاش گفت که چرا اینجوری نوشته ،که گفت با عجله نوشتم

    وقتی کلمه عجله رو گفت

    یاد خودم افتادم که بارها تو این مسیر هدایت ، که وارد سایت شدم چقدر عجله داشتم و درس ها یاد گرفتم

    حتی تو طراحی هم چند روز پیش عجله داشتم روزانه 10 تا طرح طراحی کنم که متوجه شدم دارم مسیرو اشتباه میرم و درسمو گرفتم که یه تمرین خوب و با اصول ،بهتر از 10 تا تمرین بی اصول و ناخوبه

    و بعد استاد گفت که خط خوشنویسی رو باید با آرامش و صبوری بنویسی تا خطت زیبا باشه وگرنه هر خطاط ماهری هم با عجله بنویسه خطش ناخوب میشه

    و اونجا بود که یادآوری شد بهم که منم نباید تو استاد شدن برای خط تحریری عجله کنم

    یا بخوام با عجله کار کنم که تا مهر تدریس کنم

    بعد استاد گفت که اگر شما به جای چند صفحه خط و تمرین

    برای من یه سطر تمرین میاوردین که همه خوب بود این بهتر بود

    پس عجله هیچ وقت نکنید

    وقتی من گوش میدادم استفاده میکردم از صحبتاش

    وقتی نوبت من شد و سه صفحه نوشته بودم و نوشته هامو دید گفت خوبه و ایرادامو گفت و گفت برای اینکه بخوای معلم بشی باید اشتباهاتت رو اصلاح بکنی تا معلم خوبی باشی

    و وقتی تمام چیز هایی که لازم بود رو گفت بهم گفت تمرین کن و دو صفحه متن بنویس و من برات اشتباهاتت رو میگم اصلاح بکنی

    و من تشکر کردم و بعد برگشتم تا به داداشم بگم و برگردم خونه

    وقتی میخواستم برم پیاده تا میدان تجریش ، رفتم رنگ روغن خریدم از مغاره کنار کلاس نقاشیم و استادمو دیدم و برگشتم

    تو راه تو مترو فقط خوابیدم ،هم رفت و هم برگشت رو از فرصت استفاده میکردم تا بخوابم و همه اش فکرم این بود که شب با خدا قرار دارم و تا اذان صبح بیدار میمونم

    البته نمیخوابیدم هوشیاد بودم و داشتم فایلای استاد رو یا فایلایی که برای باورهام با صداب خودم ضبط کرده بودم، گوش میدادم که همون لحظات هی تکرار میکردم ، خب ذهن من الان که داری با کمی هوشیاری میخوابی این خواب مثل خواب واقعیه و تو الان 8 ساعت خواب رو داری میگذرونی و کاملا شاداب و سرحال میشی وقتی چشماتو باز میکنی .

    پس وقتی بیدار شدی دیگه شب خابت نمیاد

    و من تو اون حالت خواب و بیداری داشتم این جملاتو تکرار میکردم تو مترو که ذهنم قبول بکنه

    و البته همه اینا رو خدا کمک میکنه که انجام بشن

    وقتی رسیدم مادرم زنگ زد گفت از ایستگاه صلواتی چای بگیر تا بیام و باهم بخوریم

    وقتی نشسته بودم تا مادرم بیاد ،یهویی گفتم بذار به اون خانمی که تو صالح آباد هدایتی قرار شد بهش فارسی حرف زدن رو یاد بدم ،زنگ بزنم خیلی وقته بهش پیام ندادم

    قرار بود براش کتاب بگیرم

    و از صبح همه اش یادش بودم

    انکار خدا بهم یادآوری میکرد که طیبه وعده دادی بهش یادت نره حتما یادش بدی

    بهش زنگ زدم و گفتم که کتاب گرفتم براش ،از بچه مدرسه ایا

    بعد که با مادرم چای خوردیم ، برگشتم خونه و کلی از اتفاقای امروزم کیف میکردم خدا بی نهایت منو هر لحظه هدایت و حمایت میکنه و ازش بی نهایت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      حسن موسوی گفته:
      مدت عضویت: 674 روز

      سلام به شما طیبه خانم عزیز و دوست داشتنی

      ماشاالله واقعا لذت بردم از درکت من واقعا نتونستم بودم نکاتی رو که شما با کامنتت بهشون اشاره کردی درک کنم ولی دوبار کامنت شما رو خوندم و لذت بردم و نکات زیر رو از کامنت شما برای خودم یادداشت کردم :

      عبور از شک و تردید که اگر نتونیم به خدای خودمون اعتماد کنیم یا اینکه بهش اعتماد نداشته باشیم تو شک و تردید میمونیم و گام بعدی این همون شرک میتونه باشه چون وقتی نتونیم به خدا اعتماد کنیم منتظر تایید از یه نفر ثالث رو داریم و این دقیقا مصداق بارز اعتقاد و ایمان ضعیف می باشد

      درکتون از پیام خدا که باهاتون حرف شده و گفته من همیشه همراهتم همه جا کمکت کردن تا الان از اینجا به بعدش هم همراهت هستم و کمکت می کنم تشکر خدا از تو که با انداختن پاروهات از دست و پا زدن بی مورد و تقلا کردن دست برداشتی و همه چی رو به خدات سپردی .

      گفتن خواسته های خودت به خدات به جای مطرح کردن اونها با یه شخص دیگری و یا عوامل بیرونی

      پیروزی و موفقیتت در مقابل نجواهای ذهنیت

      گوش دادن به ندای قلبت و خاموش کردن ذهن

      و دوباره حرف زدن با خدا و مطرح کردن خواسته هات با او و تجسم لحظه رسیدن به خواسته هات

      فهمیدن اینکه به خدا عشق بورزی وقتی که عشق میخوای

      رسیدن به ثروت و گذشتن از اون تا رسیدن به خدا

      وابسته شدنت به خدا

      پرداخت بها برای رسیدن به هدفت

      یاد دادن خدا و یاد گرفتن بنده

      دیدن و شنیدن نشونه های خدا

      درک واقعی معنی توکل کردن

      رفع شک و تردید با واضح شدن نشونه ها

      عمل کردن در راستای رسیدن به خواسته ها و کار کردن روی باورهاو مابقی رو به خدا سپردن

      دوباره پاسخ منفی دادن به نجواها و خاموش کردن ذهن و تذک جدی دادن به ذهن حتی وادار کردنش به ساکت شدن و فقط دیدن انجام کارها توسط خداوند چرا که اون بلده چکار کنه و میدونه باید چکار کنه

      درک اینکه برای رسیدن به خواسته ها نباید عجله کرد که باینگر فهمیدن خیلی خوبه قانون تکامله

      ازت ممنونم و سپاسگزار که این کامنت زیبا روی نوشتی ازت خدایم سپاسگزارم که در این وهله که فقط خودش میدونه داره به من چه می گذرد اینگونه من رو هدایت کرد و با همین هدایتش من رو آروم کرد و وادارم کرد به نوشتن خدایا ازت ممنون و سپاسگزار

      استاد عزیزم ازت ممنونم به خاطر این فضایی که در اختیار دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مرضیه لری پور گفته:
      مدت عضویت: 1791 روز

      سلام طیبه جان

      عاشق صداقتت تو نوشته هاتم برات از صمیم قلبم بهترین ها رو آرزو می کنم. خیلی خوبه که پاروهاتو دادی دست خدا.

      مطمئن باش قراره جاهای خوب خوب ببره تو رو. دلت قرص.

      فقط به هر چی میگه عمل کن

      و همینطور رد پا بذار

      دوست دارم رد پاهای صادقانه و قشنگت رو

      بوی خوبی میدن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 691 روز

        به نام ربّ

        سلام مرضیه جان

        بی نهایت از اینکه وقت گذاشتی رد پای منو خوندی سپاسگزارم

        چقدر دقیق هست خدا

        امروز ازش یه چیزی خواستم دقیقا یه فایلی هدایتی بهم نشون داد که تو اون گفت طیبه عمل کن ، درکنار عمل باوراتم تقویت کنی بهش میرسی

        شما هم دوباره بهم گفتین عمل کن

        این یعنی که خدا داره هر لحظه با این یادآوریا بهم میگه متوقف نمون

        ندیدی قبلا چجوری با عمل کردنت به یکباره همه چی تغییر کرد

        باید یاد بگیری و اینم خودش تکامل داره

        حتی عمل کردن سریع هم تکامل داره اونم یاد میگیری طیبه

        خوشحالم از اینکه پیامتون رو دیدم تا بهم یادآور بشه و بیشتر سعی و تلاشمو بکنم

        سپاسگزارم از شما دوست خوبم

        بی نهایت زیبایی و شادی و سلامتی و عشق و آرامش و ثروت از خدا برای شما میخوام

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1725 روز

      بنام خدای رحمان و رحیم

      سلام ب رفیق قشنگم طیبه جان عزیزم

      چقددد من دوست دارم

      چقددد قلب بزرگی داری

      چقددد قشنگ داری مسیرو میری

      چقددد قشنگ قانون و داری درعمل استفاده میکنی

      چقددد من عاشقت شدم

      خیییلی ازت ممنونم ک ردپا میزاری و ایمان منو قوی تر میکنی

      چقد قشنگ ارتباط برقرار کردی با رب خدای درونت

      منم میخوام

      منم میخوام

      خییلی دوسدارم اینجوری بشینم باهاش حرف بزنم

      بیاد بیارم

      میدونی قبل اینکه هدایت بشم ب کامنتت چی شد

      داشتم کامنتا رو میخوندم

      ک خواهر زاده ام امیر علی ک کلاس 4رم هست اومد کنارم و دست برد اتوی سردم و بلند کرد

      (اتوی ک از جنس آهنه و سنگینه برای خیاطی خیلی کاربرد داره)

      گفت خاله این چیه؟

      گفتم اتو سرد

      گفت یعنی چی؟

      گفتم یعنی با حرارت کار نمیکنه

      بعد ک رفت فکرم پیش اتوعه بود

      و بیاد آوردم ک چقددد دوسداشتم داشته باشم

      و یکی از آرزوهام بود

      و چقددد ذوق میکردم براش ک داشته باشم. و الان دارمش

      ب راحتی بدون اینکه پولی پرداخت کنم بابتش

      بعد نگاهم و بالا تر بردم و میز چرخم و دیدم

      و یادم اومد ک اینم آرزوم بوده

      و چقد ذوق داشتنش و داشتم

      و الان جز داشته هام هست

      و بعد چند دقیقه باز خواهر زاده ام اومد تو اتاق گفت خاله گوشی خریدی!!!

      گفتم اررره

      یادته هی میگفتی کی میخوایی گوشی بخیری

      ببین خریدم

      و بیاد آوردم این خواسته ام هم محقق شده و الان دارم باهاش کامنت مینویسم

      الهی صدهزار مرتبه شکرت

      و بعد هدایت شدم ب کامنت پراز عشق شما

      تو تردید نمون ،کمکت میکنم ، من همیشه همراهتم ، همه جا کمکت کردم تا الان ، باقی مسیرم کمکت میکنم ، ممنونم که داری تلاش میکنی پاروهارو که انداختی تو دریای نورم ، سعی داری دیگه به من بسپری و دنبال پارویی نگردی

      این پیام امروزِ خدا ، برای من بود

      و این پیام قلب منو لرزوند

      و تمام وجودم گرم شد ب این دلگرمی ک خدا بهم داد

      خییییلی ازت ممنونم ک دست خدا شدین برام

      مرررسی بخاطر وجود پراز عشقت عزیزم

      مررسی ک هستی

      و داری روی خودت کار میکنی

      عاشقتمممم:))

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 691 روز

        به نام ربّ

        سلام زکیه جان

        چه جالب نمیدونم چی شد الان که اومدم دوباره با دقت بخونم پیامتون رو و بازم درک جدید داشتم از پیامتون گفتم بنویسمش

        ببین خدا چقدر دقیق داره هدایت میکنه

        حتی الان که از پاسخ شما حرفی که خودم چند ماه پیش نوشتم رو خوندم :

        تو تردید نمون ،کمکت میکنم ، من همیشه همراهتم ، همه جا کمکت کردم تا الان ، باقی مسیرم کمکت میکنم ، ممنونم که داری تلاش میکنی پاروهارو که انداختی تو دریای نورم ، سعی داری دیگه به من بسپری و دنبال پارویی نگردی

        این پیام امروزِ خدا ، برای من بود

        دقیقا من دیشب که رفتم و هفتمین طلا فروشی رو رفتم و صاحب مغازه لهم گفت طرح هاتو نگه دار و به هیچ کس نشون نده تا من خبرت کنم

        به یادم اومد

        من دیشب تردید داشتم و شک داشتم به اینکه طرح های طلا و جواهراتم رو به اون مغازه طلا ساز دادم چجوری میشه

        الان که دوباره خوندم پیامتونو

        حتی پیام خودم برای خودم نشونه بود و خدا بهم گفت که تو تردید نمون

        اینجا که نوشتم تو رد پام :

        من الان یه عالمه خواسته دارم بیام بهت بگم که باز تاجری میشه

        کی باید یاد بگیرم که فقط تو رو بخوام

        چه به جا و به موقع بود این یادآوری

        چون من بعد گذشت چند ماه تازه دارم یاد میگرم بگذرم ار هرآنچه که منو از یاد خدا بودن به دور میکنه

        تازه دارم یاد میگیرم آزادانه بگم خواسته هامو و نچسبم و رها باشم

        و از اون موقع تا به حال از خیلی از خواسته هایی که چسبیده بودم بهشون و ترس داشتم که رها بشم ،خیلی تکاملی رها شدم و خدا بهم کمک کرد

        چقدر یادآوری قشنگی بود

        دیشب بعد اینکه جواب پیام شمارو نوشتم رفتم یه پاسخ دیگه رو هم بخونم که دیدم دقیقا اون پاسخ هم برای رد پای چند ماه پیشم بود

        و باز هم درک هایی داشتم که خدا به من این دو پاسخ رو از پیام شما عزیزان بهم نشونه داد تا بهم بگه

        ببین طیبه به یاد بیار

        تو در مدار اون رمان کجا لودی و الان کجایی

        چند ماه پیش در ازدیبهشت ماه چالشت رفتن به مترو و معرفی کارات بود

        اما الان چالشت رفتن به طلا فروشیا برای معرفی طرح های خودت بود

        ببین چقدر مدارت تغییر کرده

        خدایا شکرت

        خدایا شکرت که ریز به ریز داری منو هدایت میکنی

        بی نهایت سپاسگزارم ازت

        ممنونم زکیه جان که برای من پیام بی نهایت ارزشمندی نوشتی و از زمان با ارزش و پر از عشقت به من هدیه دادی و از خدا بی نهایت سپاسگزارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 691 روز

        به نام ربّ

        وای خدای من

        وقتی بار اول برات نوشتم زکیه جان

        حس کردم با دقت نخوندم

        بعد دوباره خوندمش

        الان برای بار سوم اومدم و نوشته ات رو خوندم

        و بعد به نوشته ام که نوشتی رسیدم

        تو تردید نمون ،کمکت میکنم ، من همیشه همراهتم ، همه جا کمکت کردم تا الان ، باقی مسیرم کمکت میکنم ، ممنونم که داری تلاش میکنی پاروهارو که انداختی تو دریای نورم ، سعی داری دیگه به من بسپری و دنبال پارویی نگردی

        این پیام امروزِ خدا ، برای من بود

        وای خدای من

        میدونی چرا دوباره اومدم پاسخت رو بخونم ؟

        من الان بعد گذاشتن رد پای روز 22 و 23 دی ماهم در سایت ، حس کردم باید دوباره هم پیام شما و هم پیام دوست دیگه رو که هم زمان با شما برای رد پای چند ماه پیشم نوشته بودین و درکایی که داشتم نوشتم ،دوباره بخونم نوشته هاتونو

        من این روزا به خودم میگم یادته خدا اینو بهت هدیه داد ،یادته این کارو برات انجام داد، یادته محدودیت هاتو ازت گرفت

        یادته

        یادته

        پس از این به بعدم میشه

        تو فقط استمرار داشته باش و عمل کن

        مثل فایل زندگی در بهشت که 137 بود و استاد درمورد تکامل گفت

        یادته که کلید داد بهت

        کلید اجابت دعا

        الان باید پر قدرت تر از قبل تمرکز بذاری

        تمرکز گفتما طیبه

        تمرین کنی رفته رفته یاد میگیری

        نمیدونم اصلا چرا اینارو نوشتم زکیه جان

        من امروز مدام تو این فکر بودم که باید دوباره پیامت رو بخونم

        و انگار پیامت به وضوح بهم گفته شد که طیبه توام خواهی داشت به قدری که راضی میشی

        و امروز دوباره سوره ضحی بهم نشونه داده شد

        خدای من چیکار داری میکنی با کسی که هیچی نیست هیچی

        من این روزا بیشتر حس میکنم که هیچی نیستم

        چون من با تعجب از روزی که پیامت رو دیدم اصلا نوشته خودم برای خودم آشنا نبود

        گفتم اینارو من نوشتم؟؟؟؟

        نه من نهمن کیم که بگم من

        چندین بار اون جملات رو خوندم

        الانم چند دقیقه پیش داشتم دوره عزت نفق جلسه اول رو از ادامه دقیقه 33 گوش میدادم و مینوشتم که یهویی یاد فایل نشانه من برای واضح تر شدن قدم بعدی یادم اومد که چند روز پیش توضیحاتشو خوندم

        که نوشته بود اگر به دیدگاه دوستی هدایت شدی ،به سادگی از آن نگذر

        وای انگار خدا هدایتم کرد اونجا که بخونم و دوباره بیام دو تا پاسخ رو مجدد بخونم

        و پیام شما رو

        و وقتی اومدم خوندم

        سعی داری دیگه به من بسپری و دنبال پارویی نگردی

        وای وقتی دنبال پارویی نگردی رسیدم

        دقیقا حرفم بهم یادآوری شد

        امروز داداشم یه حرفی گفت و حرفش سبب شد کمی نگران بشم در مورد طراحی طلام

        ولی بعد حرف استاد یادم اومد

        میگفت که شیطان ترفندش ترسوندن به روش های مختلفه

        گفتم من که میدونم این روش تو هست و میخوای از طریق حرف داداشم منو بترسونی

        برو ،برو ساکت بشین که من دیگه به حرفات اهمیتی نمیدم

        چون که خدا به من وعده داده

        چون که خدا در هر صورت خیر من رو میخواد

        هرچی بشه من به خیرش محتاجم

        اینو گفتم و گفتم این مشتریم نشه ،خدا که این یه دست رو نداره

        به قدری بی نهایت به توان بی نهایت دست داره که من مطمئنم طرح های من به بهترین قیمت به فروش میرسن

        من باید روی باورام کار کنم تا در مدار انسان هایی که در مدار ثروت بیشتر هستن قرار بگیرم و هم من و هم اون ها هدایت بشن سمت من

        و اینارو میگفتم

        و الان که دیدم پارو نوشتم

        گفتم آره من شناورم در این دریای نور

        هرچی تو بگی ربّ ماچ ماچی جذابم

        تو بهتر بلدی بچینی

        من وظیفه ام اینه سعی کنم با عزت نفس قدم هامو سریع بردارم

        خوشحالم از اینکه برای من نوشتی زکیه جان تا من این درک هارو داشته باشم در این لحظه

        سپاس بی کران

        بهترین ها برای تو دختر زیبا رو و خوشگل و دوست داشتنی زکیه جانم منم عاشقتم و خیلی دوستت دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          سیده ملیکا مرتضوی گفته:
          مدت عضویت: 738 روز

          به نام خدایی که هرچه دارم از اوست

          سلام طیبه عزیزم

          سلام نفسسسسس

          سلام نقاش ماهرررر

          امیدوارم حات عالی باشه …

          وقتی داشتم کامنتت رو میخوندم انگار یه حس عجیبی منو فرا گرفت ….

          خودم رو توی دریای بیکران تصور کردم که وقتی تو میگفتی پارو ها رو رها کن با ترسی وحشتناک وسط اون دریا با نجوا هایی ترسناک تر که میگفتن اگه اونا رو توی دریا بندازی دیگه راهی برای برگشت نداری …دیگه نمیتونی پارو بزنی دیگه به ساحل نمیرسی ولی با این حال بی معطلی اونا رو انداختم توی دریاااا…

          من

          نشسته روی یک قایق چوبی …

          وسط دریای بی کران که تا چشم کار میکنه آب همه جا رو فرا گرفته …

          خورشیدی که بالای سرم هست …

          و

          ادامه ی کامنت تو …

          که میگفتی …

          پارو ها رو رها کن …

          روی خودت کار کن …

          زور زدن نداره …

          خدا تو رو به جاهای درست هدایت میکنه …

          یادم افتاد به جلسات اول قدم اول که استاد دربارش توی فایل های اول سفر به دور آمریکا صحبت می‌کرد و میگفت امروز با بچه های دوازده قدم این شعرو خوندیم که

          باید رها کردو وا داد

          دل رو به دریا داد ….

          .

          .

          خلاصه خودم هم خیلی حس عجیبی داشتم و همینجور که میخوندم

          وقتی اسم فایلای زیر رو آوردی مکثی کردم و به خودم گفتم ملیکا حتما این دو تا فایلو گوش بده ….

          مثل فایل زندگی در بهشت که 137 بود

          کلید اجابت دعا

          و در آخر…

          این قسمت از کامنت زیبایت

          که گفتی ؛

          من باید روی باورام کار کنم تا در مدار انسان هایی که در مدار ثروت بیشتر هستن قرار بگیرم و هم من و هم اون ها هدایت بشن سمت من

          میدونی یادم افتاد به چی؟

          به فایل نتایج دوستان قسمت 12 و 13 …

          گه آقا رضا دقیقا این حرف هاتو اثبات می‌کرد

          راسش تا قبل از گوش دادن به اونا من هم در حد یک جمله به خودم میگفتم باید روی باورات کار کنی تا هدایت بشی به آدمای جدید ولی نمیفهمیدمش …ولی این مثال عینی دیگه انگار تمام شک هامو از بین برد …

          عاشقتم دختر …

          امیدوارم نقاشی های ارزشمندت به بهترین قیمت ها فروش برهههه

          دوستت دارم

          بی نهایت ممنونم ازت

          در پناه الله یکتا باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 691 روز

        به نام ربّ

        سلام زکیه جانم

        چقدر داشتم ذوق میکردم پیامتونو که میخوندم

        خیلی حس خوبی داشتم

        وقتی خوندم

        با خودم گفتم ،من این رد پارو کی نوشتم

        رفتم دوباره رد پای خودمو بخونم دیدم 17 تیر بوده

        حتی وقتی خوندم برام تازگی داشت نوشته های خودم

        انگار بار اول بود داشتم میخوندم

        وقتی رسیدم به این نوشته ام

        حتی من وقتی گفتم ماشی kmcمشکیم جلو در خونمون احساسش کردم و خندیدم و شکر کردم

        گفتم وای خدای من

        همین چند دقیقه پیش

        تو رد پای روز 22 دی که مینوشتم نوشتم کلید ماشینم

        و الان که اومدم سایت دیدم برام پاسخی اومده

        و پیامتون سبب شد برگردم و نوشته هامو دوباره بخونم که دیدم بله

        خدا حتی از نوشته های خودمم برای خودم نشونه میده و دوباره میگه و تایید میکنه

        این یعنی به زودی قراره ماشین بخرم

        حنی امروز داشتم به ماشین خریدن فکر میکردم

        آخه امروز یه اتفاقی افتاد رفته بودم طرح های طلا و جواهراتمو به طلا فروشیای 15 خرداد نشون بدم

        و برگشتنی تو راه به این فکر میکردم که به زودی ماشین میخرم

        الان این یه نشونه بزرگ بود برای من

        خدایا شکرت

        و وقتی نوشتین اتوی سر و میز خیاطی و چیزای دیگه که قبلا آرزوتون بوده و الان دارین

        خیلی خوشحال شدم

        دقیقا خدا داشت میگفت ببین طیبه

        قشنگ ببین

        چیزایی که زکیه جان داره روزی مثل تو خواسته اش بود

        و تو هم به راحتی به همه خواسته هات میرسی

        وای یه پیام بزرگ هم داشت

        که به راحتی و ساده ترین شکل همه خواسته هام رو بهشون میرسم و این یه نکته رو که امروزم نوشتم تو رد پام در گوگل درایوم تا بعد تو سایت بذارم ،خدا بهم یادآوری کرد که وقتایی که رها بودم

        گذشتم از خواسته هام

        خواسته هام بهم عطا شد

        خدایا شکرت که این همه ریز داری هدایتم میکنی

        بی نهایت بهترین ها باشه برات زکیه جان

        نور خدا به شکل شاوی و سلامتی و عشق و زیبایی و ثروت و نعمت و عشق بی نهایت جاری بشه در زندگیت

        منم عاشقتم زکیه جان زیبا و دوست داشتنی

        خدایا شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مریم دستجردی گفته:
      مدت عضویت: 1828 روز

      به نام او و یاد او که آرامش بخش دل هاست به نام خالق هدایتگر همه چی تمامم به نام عشق و معشوق خودبه نام خداجونم جون جون جونیم سلام

      خداجونم متشکرم متشکرم و دوست دارم برای هدایتت برای آرامشی که به قلبم تزریق می‌کنی تنها قلب‌ها با نام و یاد او آرام می‌گیرد طیبه جان می‌خواستم از خودت بپرسم منظورت از پارو چیه که هدایت شدم به گفت و گو و درخواست از خداجونم و فقط خودش می‌دونه که چه جوری آبی شد بر آتش دلم گلستان کرد آتشم را . تنها تو را می‌پرستم و تنها از تو یاری می‌خواهیم یارب العالمین ام

      انقدر دوست داشتنی هست که هرچی قربون صدقه‌اش برم و از خوبی‌هاش بگم کم گفتم. اول هدایتم کرد به سمت این که مریم جونم بنده من اگه یه ذره غذا به این باورهات کم بدی غافله رو باختی ها این که الان دلسرد شدی و رگه هایی از ناامیدی در وجودت هست نشانه های اول هست ها. ازش مثال واضح خواستم تو زندگیم نشانم بده، داد. گفت : ( یادت هست وقتی نشد تاتر بری هدایتت کردم زنگ بزنی و بلیط رو بندازی برای هفته دیگه و روز دیگه؟! نتیجه شد آرامش خانواده و نرفتن در دل ترافیک و لذت و ….

      یادت هست دخالت کردی در انتخاب و پوشش مادرت ندیدی زیباییش رو و هی ایراد گرفتی که باعث یک بگو و مگو شد اما همین که فهمیدی تو جاده خاکی رفتی سریع فرمان چرخاندن و رفتی در حالت اعراض و نتیجه عوض شد اون شب تبدیل شد به یکی از بهترین شب‌هات ؟!

      خلاصه وقتی از الان روی باورهات کارکنی و نسبت به کوچک ترین ورودی منفی حساس باشی سعی خودت رو بکنی و واندی آرامش داشته باشی خودم کمکت می‌کنم و به تضاد بر نمی‌خوری اگرم بخوری انقدر راحت مثل همان تاتر برات حلش می‌کنم که کیفش رو ببری. مَثل آتش رو برام باز کرد از یک جنبه دیگه گفت وقتی بدونی این ورودی این نجوا باعث می‌شه دستت رو در آتیشی که می‌دونی اگه بکنی می‌سوزه؛ دیگه نمی‌زاری ادامه بده دیگه نمیزاری حرفی بزنه و سریع ازش فاصله می‌گیری تا بتوانی از زیبایی و حرارت آتش استفاده کنی بدون این که بسوزی.

      الان تو تردید نمون ،کمکت میکنم ، من همیشه همراهتم ، همه جا کمکت کردم تا الان ، باقی مسیرم کمکت میکنم ، ممنونم که داری تلاش میکنی پاروهارو که انداختی تو دریای نورم ، سعی داری دیگه به من بسپری و دنبال پارویی نگردی

      این پیام امروزِ خدا ، برای من بود در واقع این قسمت از کامنتت بهم چشمک می‌زد ولی الان که ارام شدم دیدم با تک تگ قسمت ها خدا داشت بامن حرف می‌زد و من انقدر نگران بودم که نمی‌شنیدم ؛ با این که همه چیز رو به خودش سپرده بودم اما شک داشته‌ام که نتوانم انجامش بدهم، زمانم نتوانم مدیریت کنم و این که نکنه من دارم خودم رو می‌ندازم به مشکل و هدایت خدا رو نمیشنوم؟ یعنی ثبت نام نکنم؟ یعنی برای مصاحبه کاری که خودش رزومه من رو اصلاح کرد خودش گفت بنویسم سابقه حرفه‌ای ندارم اما به خاطر تجربه‌ای که کسب کردم و بازخود‌هایی که از خانوادهاشون و بچه ها گرفتم می‌دونم توانایی و پتانسیل انجام این کار رو دارم. و آرامش بود که به قلبم داد. با اینکه اونها یک فردی که سابقه کاری داشته باشد، می‌خواستند. حتی وقتی خانم گفت پنجشنبه خودش گفت نترس و درخواست رو بگو بنداز برای شنبه و بگو که الان نمی‌توانی بیای و شهرستانی. و آن بنده خدا به راحتی قبول کرد.

      اگه تا همین جا با همین صداقت درست شده از این جا به بعد هم من باید صادق باشم اگه قرار هست این جا مشغول بشم و هیچ یک از برنامه هام باهم تداخل نمی‌کند که مشغول می‌شم اگرم این تصمیم من رو به مشکل قراره بندازه خودش کاری می‌کند که استخدام نشوم. آخه الان واقعا هیچی معلوم نیست.‌هنوز جواب انتخاب رشته‌ام نیامده از طرفی در یک دوره برای افزایش مهارتم با هدایت و قوت قلب خودش ثبت نام کردم. نمی‌دونم قدم بعدی چیه؟ نمی دونم چه اتفاقی می‌افته اما حودش گفت هرچی بشه همان خوبست. همین طور که تا اینجا هدایتم کرد همین که تا این جا بهم گفت چی کار کنم .و نشانم داد تصمیمات و الهاماتی که میگه بگیرم با حس آرامش و اطمینان هست. و هر حس بد و تردید و شک دیگه از جانب شیطان.

      مابقی کارها هم خودش انجام می‌ده و مثال مریم جان آورد این که کلاس های دانشگاهش با ساعت کارش جوری هماهنگ شده که به راحتی به هردو رسیده. خدایا شکرت

      از طرفی این بار کار ، علاقه، تحصیل ، دوره همه و همه به هم مرتبت اند هر کدوم کامل کننده دیگری هست.( با نشانه هاش انگار دارد باورهام رو قبل از شروع این کار درست می‌کند حتی اگر نشه هم یه عالمه چیز درمورد خودم و علایقم و توانایی‌هام داره بهم یادمی‌ده.) خدایا دمت گرم خوش حالم که دارمت و فرمون زندگیم رو دارم یادمی‌گیرم به خودت بسپارم عاشقتم عشق من

      طیبه جانم خوش حال شدم از این که خواندم داری تکاملت رو طی می‌کنی و شاید الان داری به عنوان معلم خطاطی تدریس می‌کنی چون این کامنت برای تیر هست. ممنونم ازت به خاطر این کامنت زیبا و هدایتگر که از جانب الله نوشتی عزیز دلم.

      درپناه رب العالمین شاد و ثروتمندو سعادتمند باشی. انشاالله آسان شوی برای آسانی ها بیش از پیش

      یا حق.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 691 روز

        به نام ربّ

        سلام مریم خانم عزیزم

        من پارسال که تازه وارد سایت شده بودم و فایلای رایگان رو گوش میدادم

        تو یکی از فایلا استاد میگفتن که باید تسلیم باشین و حتی اگر تو قایق هستین پارو هارو بندازین تو رودخونه و خودتونو بسپرین به جریان آب تا خودش شمارو به مقصد ببره

        بعد من هی تمرین میکردم و تصمیم گرفتم که تلاش کنم تسلیم بودن رو یاد بگیرم

        و به خدا گفتم کمکم کن پارو هارو بندازم تو دریای نورت و حتی قایقم رو هم شکستم و خودم رو انداختم به دریای نور خدا تا خدا منو به هرآنچه که باید برسم ،برسونه

        درمورد خط تحریری بگم بهتون

        من توی این مدت تکاملم رو تو یه سری چیزا طی کردم و درمورد خط تحریری فهمیدم که باید رهاش کنم و تمرکز بذارم فقط روی یک موضوع

        روی عشقم نقاشی تمرکز بذارم و فقط و فقط روی اون کار کنم و پیشرفت کنم

        چون استاد تو فایلا میگفتن که باید رو یه چیز باشه تمرکزتون

        و من تازه الان تمرکزم رو روی نقاشی گذاشتم

        من الان دارم روی باورهام تمرکزی کار میکنم و نقاشی هامو کار میکنم و کلاس میرم

        پیام شمارو که خوندم دوباره برای من تاکید داشت که بچسب به تکرار باورهای قوی و بشناس خودت رو

        و از تمرینات دوره ها استفاده کن

        با خودت جلیه دو نفره بذار و افکارت رو روی کاغذ بیار و مدام چراهایی رو بپرس تا به جواب برسی و باورهای قوی رو بنویس و تکرار کن

        اگر استمرار داشته باشی صد در صد به خواسته ات میرسی

        من این روزا این پیام هارو دریافت میکنم به صورت تاکیدی

        خوشحالم از اینکه پیام شما کلی درس داشت برای من تا در عمل سعی کنم‌اجرا کنم

        بی نهایت سپاسگزارم از شما و امید دارم که شما هم اون چیزی رو که میخواین بدست میارین

        بهترین هاباشه برای شما و نور خدا به شکل شادی و سلامتی و آرامش و عشق باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          مریم دستجردی گفته:
          مدت عضویت: 1828 روز

          سلام طیبه جان

          عزیزم بهت تبریک می‌گم برای تمرکزی که روی نقاشی گذاشتی و این استمرار در کارت . چقدر عالی تسلیم بودن را تمرین می‌کنی، این چند روزه منم دارم سعی می‌کنم تسلیم باشم. خیلی حس خوبی دارد که کارها رو به خدا بسپاری و دست و پا نزنی.

          خوش‌حالم که این کامنت رو نوشتی‌ امروز برای مصاحبه رفتم ( اولین کار بیرون از خو‌نه‌ام به عنوان مراقب کودک) در خانه بازی، به خاطر کمبود نیرو و آمدن تعداد زیادی از بچه‌ها به صورت غیر منتظره ازم خواستند از همین امروز شروع به کار کنم.

          و به مدت یک ماه به طور آزمایشی براشون کار کنم . درسته خسته شدم اما از طرفی بهم خوش گذشت این که با بچه‌ها حرف می‌زدم و باهاشون گاهی اوقات هم بازی می‌شدم لذت بخش بود از ساعت 2 که اون جا بودم تا 7 شب اصلا یادم نبود که من ناهار نخوردم حتی صبحانه هم نخورده بودم اومدم خونه گفتن ناهارم روگاز هست تازه یادم افتاد که من ناهار نخوردم.

          اما می‌دونی به خاطر خستگی شک کرده بودم، می‌ترسیدم در جهت هدفم نباشه که نوشته بودی سوال بپرس در یک دونفره، نتیجه شد من می‌توانم از با بچه‌ها بودن چیز یاربگیرم، می‌توانم در زمان مناسب درخواست کارگاه عروسک سازی بدهم یا برای بچه ها نمایش اجرا کنم یا عروسک بسازم و بفروشم خلاصه یه عالمه ایده برای آینده در ذهنم اومد آخه اونجا عروسک های دستکشی دیدم و با این جلسه فهمیدم در جای درستی هستم. پس به همین مسیر انشالله ادامه می‌دهم .

          متشکرم عزیزم برای کامنتی که گذاشتی و باعث شد از احساس بد دور بشم و به زندگی امیدوار.

          دست حق یار و نگهدارتان.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 691 روز

        به نام ربّ

        سلام مریم خانم عزیزم

        من پارسال که تازه وارد سایت شده بودم و فایلای رایگان رو گوش میدادم

        تو یکی از فایلا استاد میگفتن که باید تسلیم باشین و حتی اگر تو قایق هستین پارو هارو بندازین تو رودخونه و خودتونو بسپرین به جریان آب تا خودش شمارو به مقصد ببره

        بعد من هی تمرین میکردم و تصمیم گرفتم که تلاش کنم تسلیم بودن رو یاد بگیرم

        و به خدا گفتم کمکم کن پارو هارو بندازم تو دریای نورت و حتی قایقم رو هم شکستم و خودم رو انداختم به دریای نور خدا تا خدا منو به هرآنچه که باید برسم ،برسونه

        درمورد خط تحریری بگم بهتون

        من توی این مدت تکاملم رو تو یه سری چیزا طی کردم و درمورد خط تحریری فهمیدم که باید رهاش کنم و تمرکز بذارم فقط روی یک موضوع

        روی عشقم نقاشی تمرکز بذارم و فقط و فقط روی اون کار کنم و پیشرفت کنم

        چون استاد تو فایلا میگفتن که باید رو یه چیز باشه تمرکزتون

        و من تازه الان تمرکزم رو روی نقاشی گذاشتم

        من الان دارم روی باورهام تمرکزی کار میکنم و نقاشی هامو کار میکنم و کلاس میرم

        پیام شمارو که خوندم دوباره برای من تاکید داشت که بچسب به تکرار باورهای قوی و بشناس خودت رو

        و از تمرینات دوره ها استفاده کن

        با خودت جلیه دو نفره بذار و افکارت رو روی کاغذ بیار و مدام چراهایی رو بپرس تا به جواب برسی و باورهای قوی رو بنویس و تکرار کن

        اگر استمرار داشته باشی صد در صد به خواسته ات میرسی

        من این روزا این پیام هارو دریافت میکنم به صورت تاکیدی

        خوشحالم از اینکه پیام شما کلی درس داشت برای من تا در عمل سعی کنم‌اجرا کنم

        بی نهایت سپاسگزارم از شما و امید دارم که شما هم اون چیزی رو که میخواین بدست میارین

        بهترین هاباشه برای شما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    اصغر و پرسیلا گفته:
    مدت عضویت: 1487 روز

    بانام خداوند غفور رحیم

    بانام خداوند عشق وثروت

    بانام خداوندهدایتگر

    سلام وهزاران درود خدمت اساتید نازنین

    دوستان هم فرکانس درسایت عباسمنش

    ” گام یازدهم “باورهایی برای روان شدن چرخ کسب و کار

    باتوجه به اینکه بنده کارمند بودم وبیش از35 سال کاراداری کردم ودرکناران یک قطعه باغ پسته دارم وبیش از90 درصدکارهاشو خودم انجام میدم پایان سال 98 بازنشست شدم بازنشستگی ام همزمان شد بااشنایی ام باقانون واستادعباسمنش

    من قبل ازبازنشستگی همیشه فکرمیکردم علاقه زیادی به رستوران داری وفست فود دارم درهمین هنگام پسربزرگم دانشجوبودودانشگاهها به خاطربیماری پندمیک تعطیل شداتفاقاپسرم خیلی علاقه به کاراشپزی وکاردرفست فود داشت ویکسالی که تهران میرفت دانشگاه شیفت شب فست فودکارمیکرد اوسط سال 99 امد شهرستان پیش ما وگفت حالا که دانشگاه تعطیل شده بهتراست من یه مغازه کوچک فست فود بزنم منم باتوجه به اینکه تازه بازنشست شده بودم ویه جورایی بیکار هم بودم ازموضوع استقبال کردم ازپولی که ازپاداش بازنشستگی بدستم رسیده بود رفتیم مغازه ای اجاره کردیم وازانجایکه من خیلی کمالگراهستم کلی درمغازه مردم هزینه کردم تاهمه چیزعالی باشه

    یکسال گذشت انطور که فکر

    میکردیم کارخوب پیش نرفت در اوایل سال1401 دانشگاه بازشد وپسرم رفت تهران برای ادامه تحصیل من هم به ناچار شاگردی گرفتم تامغازه رواداره کنیم چندماهی گذشت اوضاع خوب که نمیشد هیچ هرروز بدترمیشد مشتری نبود دلیل اش هم این بود من همیشه نگران مشتری بودم فکرمیکردم دارم روی باورهام کارمیکنم

    من آن روزها به شدت جوگیرشده بودم ودچارتوهم بودم فکرمیکردم حالا که دارم روی خودم کارمیکنم دست به هرکاری بزنم موفق هستم اماغافل ازاینکه قانون رادرست درک نکرده بودم واصلا به طی کردن تکامل، عاشق کاربودن ،تجربه کافی داشتن توجه نداشتم انجابود متوجه شدم که بدجوری دچارتوهم شده ام ومیخواستم یک شبه وبدون طی کردن تکامل وداشتن کمترین تجربه به خواسته هام برسم خلاصه کاربه جایی رسید درپایان سال1401 وسایل مغازه رونصف قیمت فروختم وپرونده مغازه داری روبستم

    امااز این اتفاق تجربه بسیارخوبی بدست اوردم

    اول بایدعاشق کاربود

    دوم هرکاری رو ازکم شروع کنیم وباهمان داشته هایی که داریم انجام بدیم

    سوم کمالگرانباشیم

    چهارم تجربه لازم وکافی رودرهرکاری داشته باشیم

    اماکماکان دنبال شغل موردعلاقه ام هستم به لطف خداوند رحمان وباتوجه به آموزه های

    استاد نشونه هایی خوبی برام داره میاد

    حالایادگرفته ام که

    به خواسته هام نچسبم

    عجله نکنم

    اززندگی ام لذت ببرم

    سمت خودمو انجام بدم

    دست خدارابازبزارم وهمه چی روبسپارم به خدای خوبم قطعا خداازهمه خواسته های من اطلاع داره وراهشو هم می‌دونه وبه زودی زود بهترین راه رانشونم میده وبه من الهام می‌کنه

    ایمان دارم وباوردارم همین طور که به لطف خدای مهربانم وبااموزه های استادعباسمنش دراین 5سال به خیلی ازخواسته هام رسیدم بازهم میتونم به خواسته هاواهداف بزرگترهم برسم

    آن روزخیلی نزدیک است

    تادرودی دیگربدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
  3. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 2626 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    خدایا هر آنچه که دارم همه از آن توست

    سلام خدمت استاد عزیزم و بانو شایسته عزیز

    و دوستان گلم

    تفریح، سفر،کار همچی با هم یکیه یعنی جدا از هم نیستن

    کلا از تک تک لحظات که کار یا تفریح هست باید لذت برد چون همشون یکی هست

    وقتی من در مسیر درست باشم در مسیر خداوند باشم کارم،زندگیم و تفریحم با هم یکی میشه

    وقتی پول نقد داری خرید میکنی نه اینکه بخوای قرض کنی و بخوای بدهکار کنی خودت رو که مثلا ی ماشین داشته باشی با قسط یا قرضی خرید کنی وقتی نقد خرید کنی اون ماشین رو هم آرامش داری از خریدی که انجام میدی هم لذت میبری از ماشینی که خریدی

    کی میتونم من همه چی رو نقدی بخرم؟

    وقتی باورهای درست داشته باشم در مورد ثروت ،وقتی که فقط روی خدا حساب باز کرده باشم اون موقع هر آنچه را که بخوام رو نقد پرداخت میکنم و چقدر حسش خوبه نقدی خرید کردن تا اینکه با استرس بخوای چکی خرید کنی و نگران باشی

    وقتی کسی به ی موفقیتی رسیده باور پذیر میشه که اگه اون تونسته در زمینه کاری من موفق بشه منم میتونم و این انگیزه ایی میشه که قدمها رو محکم و قوی بردارم

    در مورد شریک داشتن

    شریک دلیلش ی باور اشتباهه آدمهایی که دنبال شریک می‌گردن حتما ی باور اشتباه دارن

    یا این باور رو دارن که اون پول داره یا سرمایه و اعتبار داره یا اون خلاق تر ازمنه

    ی چیزی توی اون شخص هست که اون نداره میخواد اون هم باشه کنارش

    بنظرم شریک گرفتن از ترس میاد چون می‌ترسه که خودش کار رو شروع کنه که کم بیاره یا میخواد یکی این وسط باشه با هم گریه کنن.. و بجای اینکه بخدا توکل کنه بگه میرم با کمک خدا انجامش میدم میرم تو دلش ،ولی چون ترس داره میگه ی نفر شریک کنم اگه اتفاقی افتاد و اگه شکست یا ضرر کردم باهم کنار هم باشیم چون ته ذهنش اینه و باورش هست صد در صد شکست میخوره یا ضرر میکنه

    که خود شخص خودم شریک داشتم و هیچ وقت رشد نمیکردم ی جوری متوقف بودم ولی ی جایی که فهمیدم شریک یعنی شرک یعنی بخدا اعتماد نداشتن یعنی روی کسی دیگه حساب کردن

    من بمحض اینکه شریک رو گذاشتم کنار اون موقع درههای خداوند برام باز شد و با چشم خودم دیدم چقدر شریک گرفتن اشتباه هست و باید فقط با خود خدا شریک بشی و شریک بیزنست خدا باشه جالبه وقتی با خدا هستی و با خدا میبندی و اون رو میبینی 100درصدش واسه خودت هست فقط ی بخشیش رو میگه انفاق کنه تا من جریان پیدا کنم ک کسب و کارت گسترش پیدا کنه و اگر همیشه با خودش ببندم و روش حساب کنم و سپاسگزارش باشم واسم کن فیکون میکنه

    میشه همزمان چندین بیزنس رو داشت و مدیریت کرد؟

    اگه هدف خلق ثروت هست از همون کاری که با عشق و علاقه انجام میدی به ثروت میرسی

    ولی اگر چندین کار میخوای داشته باشی میخوای به بقیه ثابت کنی

    اما وقتی تمرکزت روی ی کسب و کاری باشه که عاشقش هستی توش بزرگ و حرفه‌ای میشه و برند میشی که همه جا دیده میشی

    ولی اگه هدفت چندین کسب و کار هست دیگه اون لذتی که باید ببری رو نمیبری همش در حال بدو بدو و تقلا هستی و از زندگیت لذت نمیبری

    وقتی در مسیر درست هستی و ایده ایی که بهت الهام میشه بلافاصله عمل کن نسبت به شرایطی که داری و قدم اول رو برمی‌داریم قدمهای بعدی دوباره گفته میشه

    یکی از دلایلی که سرعت موفقیتم بالا میبره اینه که اول روی باورهام خوب کار کنم به صورت مستمر و استمرار داشته باشم در مسیر

    دوم اینکه وقتی اون چیزهایی که بهم الهام میشه بهش زود عمل کنم و تا وقتی این کار رو انجام میدم سرعت میره بالا و بالاتر ولی ی الهامی بهم گفته میشه من عمل کنم با هر الهامی که گفته صدا قوی تر به گوشم میرسه و نشونه ها واضح تر میشه ولی اگه الهامی گفته میشه من زود عمل نکنم و وقفه بیفته و کمتر انجام بدم الهامات گفته میشه اما من درست نمیشنوم چ موقع میتونم صدا رو واضح بشنوم بشرطی که همون موقع عمل کنم

    چ باوری باعث میشه که شما ضمانت بقیه رو بکنید؟

    اینکه شما فکر می‌کنید با ضمانت کردن تو زندگی بقیه با پول دادن یا با کمک مالی کردن بشرطی که از لحاظ مالی پول داشته باشی آنقدر که بتونی انجام بدی که اگر بهت هم پول رو ندادن خیلی گیر اون مبلغ نباشی که توجهت روی ناخواسته بره که بیایی پایین تر و خودت رو سرزنش کنی که ای کاش نداده بودم و اون کمک رو نکرده بودم باید بدون قید و شرط انجام بدی

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
    • -
      طوبی مرادخواه گفته:
      مدت عضویت: 319 روز

      سلام اقا علیرضا منم کاملا با شما موافقم. یه مدت بود که به دلیل یه سری مشکلات کارم رو رها کرده بودم اما به لطف خدا دوباره دارم شغلمو با این باورها استارت می زنم.

      قبلا همش نگران بودم با این که اطلاعات خوبی در مورد شغلم دارم و همیشه سعی می کنم اپدیت باشم. ولی اعتماد به نفس پایینی داشتم. توکل کمی داشتم، تسلیم خداوند نبودم. الان حدود 3 ماه هستش که فشرده دارم رو افکار و باورهام کار می کنم. پاشنه های اشیلمو پیدا کردم و روشون کار میکنم. قبلا اصلا به افکارم نوجه نمی کردم و فقط مطالعه می کردم. و اگه کسی از کارم ایراد می گرفت خیلی ناراحت می شدم. و تمرکزم همش به نکات منفی بود و الان کاملا فرق کرده و مهمتر از همه حال خوبی دارم و اعتماد به نفس بالایی دارم. و تمرکزم همش به توانایی هام هست و خدا رو لحطه به لحظه شکر می کنم و نگاه مثبتی به اینده شغلی ام دارم با اینکه فعلا درامدم کمه ولی من مطمینم که خدا کنارمه و داره منو تو مسیر پبشرفتم هولم میده ومنم خیلی پرانرژی ومشتاق دارم قدم بر می دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    افلاطون نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1278 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    بینهایت سپاسگذار خداوندم که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده

    تغییر باورها: مهم ترین و اصلی ترین کلمه ایی که من همیشه از بدو ورود به سایت از استاد شنیدم: با تغییر باورها میشه روابط فوق العاده داشت، میشه به سلامتی رسید، میشه به ثروت رسید؛ و من با توجه به درکم از تغییر باورها به همه این چیزا رسیدم؛ قطعا با فایل های شما و محصولات شما میشه به سلامتی رسید، میشه به روابط عالی رسید، میشه به ثروت رسید؛ من با فایل های رایگان به همه شون رسیدم و با دوره ثروت از نظر مالی رشد انفجاری داشتم: از وقتی با این سایت آشنا شدم من تمرکز گذاشتم رو محصولات و فایل ها وقتی ام نتیجه به دست آوردم با ایمان بیشتر کار کردم و الانم با تمرکز خیلی بالا دارم رو فایل ها و دوره هایی که دارم کار میکنم رو باورهام کار میکنم تا زندگیمو اونجور که باید بسازم چون من به ایمان و یقین رسیدم که میشه به اونچه که باور داشته باشم میرسم و با طی کردن تکامل به همه خواسته هام میرسم؛ استاد رسیده، خیلی از بچه های سایت رسیدن منم با توجه به درکم رسیدم و اون خواسته های استقلال مالی، زمانی و مکانی هم محقق میشه؛ من الان آرامش فوق العاده ایی دارم و یه آدم متوکل و سپاسگذارم که هر روز بابت نعمت هام سپاسگذار خداوندم؛ منم تبدیل شدم به یک آدم شاد که حال دلش خوبه؛ اره میشه با تغییر باور به همه چی رسید

    خدایا شکرت که منو به این مسیر هدایت کردی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
  5. -
    علیرضا فتاحی گفته:
    مدت عضویت: 3123 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم

    بینهایت سپاسگزارم از شما بخاطر فایل بسیار قشنگ مصاحبه با من و خلاقیتی که در این فایل داشتید استاد و چقدر قشنگ به سوالات بچه ها پاسخ میدید بسیار درسهای بزرگی برامون داره پاسخهای شما. استاد نمیدونین نشون دادن نعمتهایی که بواسطه استفاده از قوانین خداوند دریافتشون کردید چقدر در خود من انگیزاننده بوده و چقدر باعث شده تا ایمان و باورم تقویت بشه خب بنظرم شما بهترین الگو هستید برای فردی که میخواد با استفاده از این قوانین زندگی خودش رو که به هر دلیلی از اون راضی نیست چه در بخش روابط چه در بخش سلامتی چه در بخش شغل و درامد و ثروت چه در بخش معنویت و سایر جنبه ها تغییر بده. استاد کلام شما امید بخشه برای ما و نتایجی که میبینم و در زندگیتون اتفاق افتاده وقتی میبینیم کارمندانی دارید که بدون حضور شما مشغول کارند وقتی میبینیم سایتی دارید که رتبه و مرتبه اش از سایتهای مشابه و با اساتیدی بسیارمشهورتر و بنامتر از شما بالاتر است. وقتی میبینیم چقدر راحت با خداوندی که همواره بما نزدیک بوده ارتباط برقرار کرده و الهامش را دریافت و به آن عمل میکنید وقتی رابطه زیبایتان با فرزند دلبندتان را میبینیم و …. وقتی در یک کلام آرامش را در چهرهتان میبینیم نور امید در دلهایمان زنده میشود که عباس منش توانست پس من هم میتوانم چون خدای او خدای من هم هست پس اگر برای او ممکن شد برای من هم میشود.

    سپاس بخاطر همه امیدی که در قلبم قرار دادی استاد سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
  6. -
    صفورا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1884 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربانم ،

    سلام ،به تمام اعضای سایت اسناد عباس منش ،

    این فایل قسمت 12 مصاحبه با استاد،

    نشانه امروز من بود ،

    درس توکل کردن با وجود ترس وتردید ها ،همان پیام این فایل زیبا بود که من باید می‌شنیدم وعمل،کنم من هم چند مورد حرکت توحیدی داشتم مثلاً زندگی 32 ساله باتوهین و تحقیر را رها کردم،جدا شدم با دست خالی ،ولی خدا بهم همه چیز داد،گاها با خودم فکر می کنم ،مگرمن از فلان چیز یک کیلو نخریدم ،پس چطور این همه ازان مصرف می کنم ولی تمام نشده،

    یا خیلی لباس برای خودم وفرزندم خریدم که بخدا نمی دانم چطور پول آن جورشده ،واقعاخدا پولش را داده ،هزاران مرتبه شکر این ها نمونه‌های از توکل کردن وسپردن کارها به خدا است که یادم آمد زندگی من سراسر پر از اتفاقاتی است که فقط از دست خدا برمی‌آمده ،مورد دیگر من درسال 79 تصمیم گرفتم در خواست باز نشستگی بدم وبا موافقت اداره مواجه شد الحمدلله ،وسال بعد باپاداش باز نشستگی ،یک واحد اپارتمان خریدم که الان یک میلیارد ونیم ارزش داره ،خدارا شکر ،وهمسر سابق ام دوبرابر آن پول را گرفت ودر شرکت های هرمی سرمایه گذاری کرد،که اکنون حتی ماشین قبلی را هم ندارد،واکثر مال وپولش برباد رفته ، راه درست همیشه به خیر ختم میشود، خدایا شکرت خدایا شکرت عاشق خدایی کردنت هستم ،

    در پناه حق باشیم همه مان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 60 رای:
  7. -
    رضا عطارروشن گفته:
    مدت عضویت: 3791 روز

    سلام استاد عزیز و سلام هم خانواده های خوبم

    خدا رو شکر که بار دیگر فرصت پیدا کردم از صحبت های استادم استفاده کنم

    به نظر من از وقتی استاد عباس منش رفت آمریکا نحوه آموزش و تاثیرگذاری صحبت هاش بیشتر شده

    چون باور های خوبی حداقل برای من ایجاد کرد و مطمئنم برای خیلی از دوستانم بوجود آورد

    وقتی فایل اول رو از آمریکا برامون گذاشتن چقدر بارو من عوض شدکه میشه یک نفر مثل یک پادشاه وارد آمریکا بشه و زندگی رو در بهترین شرایط ادامه بده

    چون تا قبل از این همیشه شنیده بودم که شرایط سخته و باید چند ماه کمپ باشی و کلی مسائل دیگه

    وقتی برای اولین بار از ویلای 60 هکتاری فیلک گذاشتند چند روز در رویا و احساس عالی بودم که میشه یک فرد در آمریکا یک ملک 60 هکتاری داشته باشه

    بارها با ماشین حساب ارزش اون رو حساب کردم ، حتی رفتم سایت های خارجی و قیمت امکلاک در کالیفرنیا رو پیدا کردم تا باورم قوی تر بشه و بتونم با اعداد به ذهنم ثابت کنم که میشه یک فرد از بندر عباس و از یک تاکسی آرژانتینی الان یک ویلای 60 هکتاری نزدیک های آرژانتین داشته باشه

    استاد کاش دنده اون پیکان رو با خودت برده بودی، فکر کنم دردسرهای اون دنده آرژانتینی در شما خواسته های زیادی برای پیشرفت بوجود آورد

    وقتی کلیپ ماشین های استاد رو دیدم خیلی برام آموزنده بود، وقتی دیدم یک ایرانی، یک فردی از ماشین دنده آرژانتیتی به ماشین های که نمیدونم چه دنده هایی داره رسیده احسام عالی شد که من هم میتونم از پژه 83 به مدل های خیلی بالاتر برسم

    و البته یک نکته بسیار مهم که دیدن این کلیپ های دارایی های استاد برای من داشت به احساس حسادت در وجودم پی بردم

    از دیدن استاد و شرایطی که داره لذت میبردم ولی ته دلم حسودی میکردم و حرص میخوردم که چرا عباس منش انقدر داره و من ندارم

    اون روز بود که متوجه شدم این همه مدت روی خودم کار کردم و نتایج خوبی گرفتم ولی هنوز نسبت به ثروت دیگران حسادت میکنم و اصلا انتظار نداشتم که نسبت به استادم این حسادت در من وجود داشته باشه، ولی خوب وجود داشت و این اولین باره که دارم درباره اون توضیح میدم چون راستش خیلی ترسیده بودم که چرا من به استاد حسادت میکنم، چرا انقدر نجوای ذهنی در من شکل گرفته؟

    اما بعد از دو سه روز آروم تر شدم و از این تضاد ایجاد شده استفاده کردم برای باور سازی بهتر و تمرکز بر روی خواسته های خودم و استاد عباس منش برام الگویی شدکه میشه به هرخواسته ای رسید

    اینها رو توضیح دادم که بگم دیدن فایل های استاد نتایج متفاوتی رو میتونه به ارمغان بیاره

    و من به این شکل با فایل های استاد زندگی میکنم

    چند وقت قبل یک فایلی استاد گذاشت که در حین ضبط کردم دیدم سرفه کرد

    خیلی تعجب کردم که مگه میشه وسط فیلک برداری و ضبط فایل سرفه کرد، پس مردم چی میگن، کار زشتی بود

    بعد گفتم چه باور خوبی داره استاد که مهم نیست چه رفتاری داره مهم محتوایی هست که به دیگران داره انتقال میده

    و همین چند ثانیه سرفه کردم استاد نمیدونید چه پیشرفتی در کسب و کار و نحوه ارائه فایل های من ایجاد کرد

    در جلسه دیگه ای دیدم استاد با شلوارک اومد جلوی دوربین، یک روز کچل کرد، یک روز لخت کنار لاشه گوسفند ایستاده بود و خلاصه تمام حالت های استاد رو دیدم و چقدر در من احساس آرامش ایجاد کرد که میتونم خودم باشم و موفق باشم، و در عمل اعتماد به نفس داشتن رو یاد گرفتم و از اون روز خیلی در نتایج من تغییر حاصل شد

    یک روز دیدم استاد نشون داد که فایل قبلی رو بدون نوشته اجرا کرده و وسط فایل فکر کرده که چی باید بگه و بعد موضوعی رو مطرح کرد که چقدر دیدگاه روی سایت آورد و اون روز انقدر در باور من تغیر ایجاد شد که چقدر خوب میشه من هم بدون نوشته بتونم برنامه هام رو انجام بدم و خدا شاهده از اون روز با یک اطمینان قلبی که خدا به من هم میرسونه شروع به ضبط فایل ها کردم و پیشرفت در کسب و کار و تاثیرگذاری آموزشهای من فوق العاده بود

    یک روز دیدم استاد در ضبط تصاویر پشت صحنه رو نشون داد که بایک دوربین و یک سه پایه از خودش فیلم میگیره و این باور در من شکل گرفت که میشه با لوازم ساده و بدون تجملات و تشریفات فایل های تاثیرگذار ضبط کرد

    و من هم باور کردم که میتونم و حتی به خودم گفتم از عباس منش هم باید بهتر عمل کنم و بجای تهیه دوربین با سه پایه از موبایل شخصی و مونوپاد شروع کردم ا خودم فیلک گرفتن و یواش یواش در انجام این کار ماهر شدم و برنامه های مختلف روی گوشی برای ادیت کردن نصب کردم و کارم هر روز بهتر انجام میشد

    و خیلی جالبه که هفته قبل یک سه پایه مثل اونی که استاد عباس منش داشت رو خریدم و هر وقت دستم میگیرم یاد استاد و محبت هاش می افتم که از هر چیزی میشه برای موفق شدن استفاده کرد و فقط باید شروع کرد

    همه اینها رو توضیح دادم که اول به خودم و بعد به دوستانم یادآوری کنم اگه میخوای موفق بشیم باید با استاد زندگی کنیم

    من اینجوری از استاد یاد میگیرم، و به این دلیله که واقعا فایل های رایگان و پولی برای من تفاوتی نداره از همش درحال یادگیری هستم

    و تازگی ها دارم روی سایت استاد کار میکنم، بهترین محل برای باور سازی ثروته، چند وقت بود باورهای فراوانی من به مشکل خورده بود و نمیدونستم چطور باید باورهای جدید بسازم و یه احساسی گفت که از سایت استاد عباس منش شروع کن

    ساعتها وقت میذارم و کامنت های یر محصولات رو بررسی میکنم، از افرادی که اون دوره رها رو خریدند لیست تهیه میکنم، که باور فراوانی مشتری در من شکل بگیره، تاریه عضویت افراد و استفاده از محصولات رو بررسی میکنم که بیشتر به این باور برسم که خیلی ها همون روزهای اول آشنایی با استاد از محصولاتشون استفاده کردند

    طولانی بودن کامنت ها رو بررسی میکنم که بیشتر به این باور برسم که افرادی زیادی هستند که عاشقانه دوست دارند درباره احساس و نتایج خودشون بنویسند و این باور رو در خودم شکل دادم و نتیجه جستجوی فقط چند روزه من این بود که ایده خیلی خوبی به من داده شد که در سایت خودم برنامه ای رو اجرا کردم که هر روز داره بازدید ها بیشتر و کامنت های بلندتری روی سایت گذاشته میشه و اینها همه به لطف راهنمایی های استاده که از میون حرفهای به ظاهر ساده او من رازهای موفقیت رو کشف میکنم و یکی از لذت های زندگی من اینه که از حرفهای استاد باورهای خوب رو پیدا کنم و به خودم بگم خوب وقتی عباس منش تونسته تو هم می تونی، اون ایرانی بوده تو هم هستی، اون مرده و تو هم مردی، اون تقریبا هم سن من هم هست و وقتی عباس منش تونسته سایتی به این شکل عالی داشته باشه من هم میتونم

    و یک نکته خیلی مهم که رفتن به آمریکای استاد برای من داشت این بود که باورم خیلی قوی شد که خدا براش فرقی نمیکنه کجا باشی، چیزهایی که باید بهت برسه رو به هر طریقی میرسونه و چقدر باورم قوی شد که میشه فردی خودش در ایران نباشه ولی کسب و کارش به شکل عالی در ایران انجام بشه

    خلاصه استاد یه عالمه باورهای عاااالی داره و با تحلیل رفتارها و زندگی استاد میشه به باورهای ارزشمندی رسید

    از اینکه در زمان حیات استاد زندگی میکنم خیلی خوشحالم، و خدا رو شکر میکنم که من رو با استاد عباس منش آشنا کرد

    عاشق استاد، هم خانواده های خوبم و این سایت ارزشمند هستم

    در پناه خداوند متعال

    شاااااااااد باشید و در مسیر تغییییییر کردن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 69 رای:
  8. -
    فرزانه علیان گفته:
    مدت عضویت: 1837 روز

    به نام خدایی که تنها خالق و مالک من است…

    نکات طلایی و ناب این قسمت::

    🍃استاد جان عااااشق این دیدگاهتون هستم اینکه هرکسی براتون‌کاری انجام میده دست خداونده و فرشته هایی از طرف الله

    سعی میکنم از این لحظه تمااام افرادی که برام کاری رو حتی کوچیک انجام میدن دستان خداوند بدونم

    اینطوری یک باور مناسب برای خودم ساختم و به پیشرفت خودم کمک کردم

    🍃عااااشقتونم که به کارتون بعنوان یک تفریح هم نگاه میکنید

    شما اونقدررر در مسیر درست قرار گرفتید که هم آزادی زمانی دارید هم‌مکانی هم‌مالی

    هم از کارتون لذت میبرید

    هم ایمان دارید که همکاراتون کارشون رو به درستی انجام‌میدن

    جمله ی طلایی::

    ⭐اگر باورهای خوبی داشته باشی آدمهایی بصورت دستان خداوند به زندگیت میان که خالصانه به تو کمک میکنن

    🍂عاااشق آمریکا هستم که توش پیشرفت و ثروت و فراوانی موج میزنه

    اینکه برای انجام کارهای بزرگ نیازی به کسی نیست که نظارتشون بکنه

    باعشق کارشون رو انجام میدن

    به درستی کارشون رو انجام میدن..

    اتفاقن‌دیروز درباره ی مهاجرت با پدربزرگ و مادربزرگم حرف میزدیم که آخرش نفهمیدم موافق هستن یا مخالف!!

    من‌گفتم قصد دارم مهاجرت کنم به آمریکا پدربزرگم گفت اونجا امنیت نیست! مگه نمیبینی تلویزیون خودشو خفه کرده بس که همش از جنگ و کشتار اون کشور میگه؟

    آدماش توی خیابون الکی همدیگه رو میکشن!!

    هیچکس به فکر کسی نیست!

    باوجود کسی مثل ترامپ که داره همه رو میکشه اون کشور هیچوقت وضعش خوب نمیشه!

    اگه میخوای مهاجرت کنی برو آلمان

    برو جایی که مردمش آدم باشن!!!

    آخرشم‌مادربزرگم گفت هیچ جا مثل ایران خودمون امن و امون نیست اینجا کسی باهات کاری نداره و میتونی با آرامش زندگی کنی…!

    من باهاشون وارد بحث نشدم و از طرفی شوکه بودم از تمااام این حرفایی که میزدن…!!!

    خواستم براشون از ثروت و فراوانی و توحیدی بودن این کشور بگم اما میدونستم توی مدارم نیستن که قادر به فهمیدن حرفام باشن برای همین برای خودم توی ذهنم‌گفتم که یوقت باورهای غلطشون تو ذهنم تثبیت نشه

    گفتم اگه شما از دایره ی امنیت خودتون که دارید گولش رو میخورید خارج بشید، میفهمید که خداچرا گفته در زمین سفرکنید

    میفهمید که تلویزیون فقط به نفع خودش داره اون تصاویر رو نشون میده

    ترامپ هزارتا ویژگی خوب و موفقیت های زیادی داره اما شما دست گذاشتید روی ویژگی های منفیش برای همین ازش بت ساختید و فکر‌میکنید اونه که سرنوشتتون رو رقم میزنه

    مردم آمریکا اووونقدر توحیدی هستن و باخودشون در صلحن که توی کافی شاپ ها دلار آویزون میکنن و به فکر پیشرفت کشورشونن

    اووونقدر این کشور زیبایی داره که هر جاییش از جای دیگش قشنگ تر و بینظیرتره

    اونقدر این کشور پیشرفته ست که اکثر مردمش ثروتمند هستن هر روز داره تکنولوژی های بیشتری رو میسازه و بیشتر پیشرفت میکنه

    اونقدر باورهاشون مناسب و توحیدیه که میدونن هرکسی خودش مسئول زندگی خودشه

    و هزااارتا باور خوب دیگه که به لطف سریال های سفر به دور آمریکا و زندگی دربهشت آموختم🤗

    خدایاشکرررت برای خلق این کشور ثروتمند و بینظیر💜

    🍂استاد کسی که توی مدار نیست و این فایل ها رو گوش بده این جمله ای که گفتید من به حرف دلم گوش میدم و ملک میخرم، اون فرد واااقعن نمیتونه همچین چیزی رو قبول کنه و کلی میخنده که چنین چیزی رو گفتید

    اما‌من که توی مدارم میفهمم حرف دل یعنی چی

    میفهمم گوش سپردن به ندای درون یعنی چی

    میفهمم با باورهای درست در مسیر درست قرارگرفتن یعنی چی

    🍂یه نکته ی دیگه فهمیدم اینکه تا وقتی پولی رو برای خرید چیزی ندارم اقدام به خریدش نکنم مثلا پول قرض کنم یا وام بگیرم

    این نکته خیییلی برام تاثیر گذار بود

    🍂کنترل ذهن کاری که هر روووز دارم انجامش میدم

    تمرکز کردن به زیبایی ها کاری که انگار جزو شخصیت و عادت هام شده

    تا توی یک جمعی قرار میگیرم که حرفای الکی و نامناسب میزنن، همون موقع نگاهم کشیده میشه به سمت زیبایی ها و نکات مثبت

    ⭐محدودیت فقط در ذهن ماست

    🍂وقتی ذهن کنترل بشه دستیابی به خواسته ها ممکن میشه

    وقتی ذهن کتترل بشه ایده ها از راه میرسه

    وقتی ذهن کنترل بشه حالت خوب میشه

    وقتی ذهن کنترل بشه افسارشو بدست گرفتی

    وقتی ذهن کنترل بشه میفهمی کجا و چجوری باید از قوانین استفاده کنی

    همههه چیییز کنترل ذهنه

    🍂وقتی از قوانین درست استفاده کنی تو رو به هرررچیزی که بخوای میرسونه

    به ثروت میرسونه

    به سلامتی میرسونه

    به خوشبختی میرسونه

    به شادی میرسونه

    به هزااارتا چیز دیگه میرسونه

    استاد جان از صمیییم قلبم تحسینتون میکنم برای تمااام نعمت های ارزشمندی که دارید👏🏻🌼

    🍂من فکر میکردم ماشین هایی که دارید صرفن جهت لذت بردن شما از اونهاست

    اما الان فهمیدم منظورتون اینه که بگید میشود همه چیز را باهم داشت

    میشود هم خوشبخت بود و هم پول زیادی داشت

    اگر ایمانت رو عملی کنی میشود

    خدارو صدهزااار مرتبه شکر برای نعمت هایی که دارید

    خدارو صدهزااار مرتبه شکر برای آگاهی های نابی که امروز کسب کردم

    خیلی دوستون دارم💜

    درپناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 78 رای:
    • -
      الهه رشیدی گفته:
      مدت عضویت: 2212 روز

      به نام خدای مهربان

      خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که دارم با احساس فوق العاده عالی و الهی م و با عشق و با لذت برا دوست عزیزم مینویسم.

      سلام فرشته ی زیبای خدا

      سلام به روی ماه شما دوست عزیزم

      ممنونم عزیزم که این کامنت زیبا و بینظیر رو با عشق برامون نوشتین و با قلب مهربونت بهمون هدیه دادین

      چقدر زیبا نکته های این فایل بینظیر و الهی رو برامون نوشتین

      و چقدر این کنترل ذهن بینظیرت رو تحسین میکنم عزیزم

      و چقدر این وجود الهی تون رو تحسین میکنم عزیزم

      و با تمام وجودم شما عزیزم رو تحسین میکنم که اینقدر عالی روی خودتون دارید کار میکنید

      الهی که همیشه شاد شاد شاد باشی عزیزم

      الهی که همیشه غرق در عشق بازی با خدا باشی

      الهی که همیشه غرق در ارامش خدا باشی

      الهی که همیشه حساب های بانکی تون پر از پول به دلار باشه

      الهی که همیشه لبت خندون خندون باشه عزیزم

      بازم ازت ممنونم که این کامنت الهی رو بهمون هدیه دادین و کلی حس و حالمو عالی تر کرد

      خدایا شکرت؛ ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و قوی تر و قدرتمندتر همراه با الله یکتا

      خدایا تنها و تنها خودت برامون کافی هستی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        فرزانه علیان گفته:
        مدت عضویت: 1837 روز

        الهه ی عزیزم سلام

        خداوند رو بی نهایت سپاسگزارم که با حرفای دلم و نوشته هایی که خودش بر ذهن و دستانم جاری کرد باعث شد بنویسم و احساس خوب و انرژی مثبت رو با عشق فراوان برای شما عزیزانم ارسال کنم

        از شما سپاسگزارم برای احساس خوب و فوق العاده ای که به من منتقل کردی

        برای آرزوهای قشنگی که برام داری

        برای زیبا نوشتن این کامنت زیبا

        خدایا شکرت برای وجود این هم فرکانسی های نازنین و این خانواده ی پر مهر و الهی

        عاشقتونم و براتون از الله مهربونمون بهترینها و قشنگترینهارومیخوام♡

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      سیدمصطفی میردهقان گفته:
      مدت عضویت: 1887 روز

      سلام

      فرزانه خانم

      لذت بردم ونکاتی روبه یادآوری کردی که برام لازم بود

      مشخصه خیلی باورای شماتغیرکرده

      لازم نیست بادیگران بحث کرد

      آنهاروقانع کرد

      مابایدمسیرخودمون روبدونیم وحرکت کنیم باراضافه باخودمون حمل نکنیم

      شایداگرشمابا اونها واردبحث میشدی نظرشماهم تغیرمیکردواحتمالا نمیدونستیدکاردرست چیه

      ولی وقتی اززیبایی های آمریکاگفتید چقدربه دلم نشست چون من هم همینها روشنیده بودم وتصورمن ازآمریکا بدبود

      ولی وقتی تورستوران دلارآویزون است

      استاد درب منزلش دزدگیر نداره وراحت بازمیشه همیشه محصولاتشون چندروز چندروز بیرون گذاشته این یعنی این که امنیت هست آرامش هست

      وماچقدرنگاهمون تغیرکرده

      بازهم از شماومطالبی که نوشتیدسپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      جابر روشن گفته:
      مدت عضویت: 1696 روز

      سلام و درود بی پایان خداوند بر شما و تمای اعضای این خانواده توحیدی بسیار لذت بردم از خوندن کامنتتون و این ب ذهنم رسید ک بگم کنترل ذهن همون داشتن ارامش بر پایه ایمان و امید و توکل بر رب العامین هستش ک باید در عمل نشونش بدیم با تشکر از ایزد منان ک دراین لحظه منه ب اینجا هدایت کرد و کلی درس گرفتم سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    بَلَىٰ ۚ إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَیَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَٰذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُسَوِّمِینَ ﴿١٢5آل عمران﴾

    آری، اگر شکیبایی ورزید و پرهیزکاری کنید و دشمنان در همین لحظه، جوشان و خروشان بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشان دار یاری می دهد.

    وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَىٰ لَکُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ ۗ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ﴿١٢6آل عمران﴾

    و خدا آن را جز بشارتی برای شما و برای آنکه دل هایتان به آن آرامش یابد، قرار نداد؛ و یاری و نصرت جز از سوی خدای توانای شکست ناپذیر و حکیم نیست.

    =====================================

    سلام به استاد عباس منش عزیزم

    سلام به استاد شایسته جانم

    سلام به هم پروژه ای های متعهدم

    الهی که حال دلتون عالی باشه،روی فرکانس توحید تنظیم باشید،سوار بر دوش خدا نشسته باشید واز مناظر اطراف لذت ببرید …

    خدارو صدهزار مرتبه شکر برای فرصت یک روز زندگی دیگه،فرصت دیدن روی ماه عزیزانمون،فرصت شکرگزاری،فرصت بندگی،فرصت زیستن روی کره ی زمین خوشگلمون،نسیم خنک دی ماه،آفتاب خوشگل تو آسمون،احساس امید ،احساس توکل ،احساس ایمان…ایمان به رسیدن روزهای خوش تر ،قشنگ تر،دلچسب تر …

    خداروشکر که یک روز دیگه فرصت داریم برای رسیدن به نفس مطمئنه،تلاش کنیم،برنامه ریزی کنیم برای رفتن تو دل ترس هامون،برای پاره کردن زنجیر های مخفیِ بی ایمانی،برای برعهده گرفتن کل مسئولیت زندگیمون،برای رشد دادن عزت نفسمون …و البته احساس خوبِ زندگی در لحظه!

    هیچ چیزی در گذشته نیست وهیچ چیزی هم در آینده…

    همین لحظه،همین لحظه رو دریاب‌ و از امروزت لذت ببر تا خدا برات کارهارو پیش ببره …

    أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ(6٢ یونس)

    آگاه باشید که دوستان خدا هرگز هیچ ترسی (از حوادث آینده ) و هیچ حسرت و اندوهی (از وقایع گذشته) در دل آنها نیست.

    الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ ﴿6٣یونس﴾

    آنان که ایمان آورده اند و همواره پرهیزکاری دارند.

    لَهُمُ الْبُشْرَىٰ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ ۚ لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿64یونس﴾

    آنان را در زندگی دنیا وآخرت مژده و بشارت است. در کلمات خدا [که وعده ها و بشارت های اوست] هیچ دگرگونی نیست؛ این است کامیابی بزرگ.

    وَلَا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ ۘ إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا ۚ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿65یونس﴾

    و گفتار مخالفان، تو را غمگین نکند؛ زیرا همه عزت و توانمندی برای خداست؛ او شنوا و داناست.

    خداوکیلی خدا خیلی مظلوم نیست؟!١4٠٠ سال پیش اومده به این وضوح قانون رو به ما گفته،ولی هیچ کس درکش نکرده،بهش فکر نکرده،ازش صحبت نکرده …

    بعدا ما تموم طول زندگیمون،یا توی گذشته ایم،یا تو آینده…خیلی وقت ها هم از هیچ (امروزمون) استفاده نکردیم …

    استاد جان،تو کامنت قدم سه براتون نوشتم،اینجا هم دلم میخواد بنویسم،به خدا که این حجم از درک قوانین جهان هستی،جایزه ی نوبل میخواد،اینو بزارید تارگتتون حتی اگر بهش هیچ احتیاجی ندارید !چون می‌دونم آلردی شما خودتون نوبِل پروردگارتون رو دارید …

    و اما گام ١١!

    کلید مهم برای کنترل ذهن من،در این شرایط تضاد گونه ی پر از خیر و برکت !

    برعهده گرفتن کل مسئولیت زندگی …چه خوب چه بدش.

    خداروشکر یکی دوهفته ای هست که تونستم به این درک برسم و استاد توی این فایل مهر تایید رو،روی الهاماتم کوبید.

    خب برای من خیلی سخت بود که قبول کنم،این تضاد بماکسبت ایدیهم بوده …هزارتا دلیل منطقی داشتم برای اینکه ثابت کنم من مقصر نیستم …

    بعد دیدم نه اینجوری کار پیش نمیره …خیلی بهش فکر کردم گفتم من بایدبرعکس،برای ذهنم دلیل منطقی پیدا کنم که باور‌کنه که آقا،امکان پذیر بود که این شرایط رخ نده …و اگر الان این تضاد داره اذیتم می‌کنه،مقصرش خود منم،فقط خودم!

    اصلا همین فکر کردن به مسئولیت پذیری،باعث باز شدن درهای الهاماتم‌شد که سعیده اگر تو این مسیر رو اینجوری میرفتی،به این تضاد نمیخوردی!درواقع بازهم میرسم به این جمله ی طلایی استاد :آدم ها به این دلیل زجر میکشند که بی ایمانند.

    رسیدم به اینجا که اگر‌من،در اون شرایط یکم ایمان بیشتری نشون میدادم قطعا ،این اتفاق رو برای خودم رقم نمیزدم…

    و بالاخره گردن گرفتم!اصلا همین گردن گیری اوضاع باعث سبکی و حال خوب آدم میشه و بی نهایت به قدرت توحیدی آدم اضافه می‌کنه …

    که آقا …

    الان اوضاع هررررچیزی که هست!

    من!من!من!من خلقش کردم والسلام!

    کی می‌تونه تغییرش بده؟!فقط خود من!

    حالابگو بسم الله …خدایا هدایتم کن این خرابکاری هارو چطور درستش کنم …

    و خودمم دارم میفهمم اوضاع هی داره بهتر و بهتر میشه …قشنگ میفهمم امداد های غیبی داره میرسه …

    و انشالله وقتی این مسئله ی به ظاهر تضادگونه ولی پر از خیر و برکت رو به لطف الله مهربانم که قانونش تغییرنمیکنه حل کردم،میام و از درس هایی که گرفتم مینویسم.

    و…

    خدارو صدهزار مرتبه شکر برای نعمت داشتن این غار حرا که تموم درودیوار هاش پر از خبر خوبه …

    یکی وارد شغل دلخواهش شده…یکی از زندگی نامناسبش اومده بیرون …یکی ثروت توحیدی خلق کرده ،یکی زندگی عاشقانه ش رو شروع کرده ….یکی داره روی باورهای توحیدیش کار می‌کنه….یکی در حال تلاش برای بالا بردن عزت نفسشه…یکی دنبال ارتباط با کیفیت تر با خداشه….

    و این مسیر ادامه داره…و این عشق ادامه داره…خدایا آنی و کمتر از آنی مارو به حال خودمون وانگذار.

    خدایا ،خداوکیلی خیلی مردی،خیلی آقایی،خیلی دمت گرمه،خیلی باحالی،خیلی جذابی…به خدا!به خودت قسم خیلی بی نظیری.

    مرسی که تو زندگی‌هممون هستی،مرسی که انقدر دقیقی،مرسی که سریع الحسابی،مرسی که خودت برای همه بیش از کافی هستی،مرسی که قدرت مطلقی،مرسی که صاحب رزق وثروتی،مرسی که خودت منبع عشق و عاطفه ای،مرسی که نوری.

    مرسی که خسته نمیشی،مرسی که گمراه نمیشی،مرسی که خطا نمیکنی،مرسی که خوابت نمیبره،مرسی که از قدرت خودت به من بخشیدی.

    روح تو لایق بهترین زندگی روی کره ی زمینه،من هم دارم تموم سعیم رو میکنم اونطور که شایسته ی روح شماست،زندگی‌کنم و‌دعا میکنم این سعی من رو بپذیری…

    عاشقتم خدا و‌این عشق بزرگترین سرمایه ی زندگیمه.

    خدایا ،استاد جانامون و تموم بچه های سایت رو در پناه نور‌ِ توحید خودت حفظ کن.

    به قول آقای امیری :

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 96 رای:
    • -
      زهرا علیپور گفته:
      مدت عضویت: 954 روز

      سلام به سعیده ی عزیزم

      از امروز میخوام برات بنویسم واز اتفاقاتی که بهش برخوردم .

      و متوجه شدم که توهم به تضاد برخوردی و این رو نشانه ای دیدم برای خودم که از خداوند طلب هدایت کردم خیلی واضح وروشن ازش خواستم که مسیر راهم رو روشن وواضح بهم بگه

      امروز چند تا نشانه دیدم برای اینکه درچه مسیری قدم بردارم حرفه ی من آرایشگریست و سالها تجربه دارم ولی ازبعد مهاجرتم شرایط تغییر کرده ومن بالا پایین داشتم ولی احساس میکنم نشانه ها رو دارم میبینم امروز یه ویدئو دیدم از کاری که من خیلی توش مهارت دارم ولی تمرکزم رو کامل رو نزاشتم ومتوجه شدم که این یه منطوری داره

      صبح که از خدا سوال کردم که باید توی پیجم کار کنم با نه ؟

      دیدم دخترم ناخداگاه گفت مامان به نظرم باید توی پیجت فعالیت بیشتری بکنی وبعد اون ویدیویی که برام ارسال شده بود و الهامی که چندروز پیش بهم شد که یه مدل بگیر و روی اینکارت تمرکز کن

      وحالا که داشتم کاری انجام میدادم که یهو سشوارم درحین کار سوخت وکارم نیمه تموم موند اولش کمی ناراحت شدم ولی بعدش گفتم به خودم این یه نشانه ست برای اینکه این مسیر رو ادامه ندی باید توهمون مسیری که داری نشانه ها شو میبینی بری

      راستش به این فکر میکردم وقتی استاد ماشینش رو دزدیدن دیگه ازاون مسیر اومد بیرون و رفت سراغ کاری که باید انجام بده

      پس منم اگه سشوارم درست بشه وکارم بکنه باید این مسیر رو رها کنم

      واین مسیری که دارم نشانه هاشو میبینم خیلی راحتتر هست ومیشه براش کلی برنامه ریخت

      احتمالا من تمرکزم رو چند قسمت کردم

      و باید با کاری که حرفه ای بلدم وحتی میتونم با روش های مجازی هم کسب درامد کنم

      راستش این پازل وقتی نوشته میشه وکنار هم میزاریش متوجه میشی که منظور خدا چیه و باید چکاری انجام بدی

      من برات ازخداوند میخوام که هرتضادی که برمیخوری خیلی سریع وراحت حلش کنه و توهم برام دعا کن که مسیرم رو خیلی زود پیدا کنم ..

      البته این هم به خاطر نقشه ی راهیست که ازطریق استاد بهمون گفته میشه وگرنه من کی میتونستم نشانه ها رو ببینم ودرک کنم .

      وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا ۖ وَسَبِّـحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ﴿4٨ طور

      این آیه بسیار حال من رو خوب کرد توی یکی از نوشته هات خوندمش

      ازت ممنونم

      درپناه الله باشی سعیده جانم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 987 روز

      سلام و عشق فراوان به دوست عزیزم سعیده جان خدا رو شکر امروز صبح هدایت شدم به کامنت قشنگت سپاسگزارم از خدا گفتی از تضادها گفتی برام نشونه ای از الله بود که یادم بیاد جلوی نجواهای بگیرم که خداوند برام چکار کرده چقدر لذت بردم تحسینت کردن

      که از خدا کمک بگیرم وابسته کسی نشم که لایق زندگی هستم که دارم نفس میکشم و زنده ام و یادم باشه قانون خداوند بی نقصه و تغییر نمیکنه و خدا خوشگل پازل زندگی میچینه به شرطی که بخوای روش حساب کنی خیلی دوستت دارم برات عشق می فرستم و برات آرزوی بهترین ها رو دارم همیشه کامنت هاتو دنبال میکنم و درس می گیرم دمت گرم دختر مهربان مادر شجاع

      همیشه بدرخشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      احمد خدادادیان سردابی گفته:
      مدت عضویت: 642 روز

      به نام الله که بخشاینده و با رحمت و بی نهایت وهاب است

      سلام خدمت استاد عزیز و بزرگوار و خانم شایسته مهربان و همه دوستان عزیزم مخصوصا خانم سعیده

      سپاسگزارم از جملات زیبا و توحیدی

      سپاسگزارم از این جمله که خداوند بر دل وزبان شما جاری کرد تا من وما ببینیم (یا رب العالمین روح تو که در من دمیدی لایق بهترین زندگی و بهترین نعمتهای روی کره زمین است ومن وما هم تمام سعی خود را خواهیم کرد تا آنچنان که لیاقت روح تو است به مسیر درست قدم برداریم تا بهشت را خلق کنیم برای تو ومن وما در این چند صباحی که در ما ومن هستی ) سپاسگزارم بابت این صحبت‌ها دلنشین و زیبا سپاسگزارم از لطف و محبت پروردگارم که به من داشت ومنو در این مسیر زیبا قرار داد تا شاد تر وخوشبختر و سعادتمند تر وثروتمند تر با آزادی کامل زندگی کنم خیلی ممنونم یا رب

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    Morteza گفته:
    مدت عضویت: 2757 روز

    بنام خدا

    استاد عزیزم سلام

    دوستان واقعی و حقیقی سلام

    استاد دوستت دارم خیلی زیاد.

    چقد خوبیم ماااا(بقول عادل فردوسی پور)

    امروز به لطف خدای مهربونم و آموزه های استاد عزیزم و کامنت های دوستان که سراسر انرژی مثبت و ایمان و امید هست تونستم به یکی دیگه از آرزوهام برسم.و اونم داشتن گوشی 8میلیونی.(البته من که خریدمش 6ونیم بود.تقریبا ده روز پیش)

    به لطف خدای مهربونم حقوقم از پارسال 10بهمن ها که تعهد دادم حقوقم حداقل 3برابر بشه حدودا دوبرابر شده و طی صحبت هایی که با کارفرمام کردم قراره فردا باهاش صحبت کنم و به امید خدای وهابم باز هم بیشتر میشه.

    از روزی که با استاد اشنا شدم یه موتور داشتم که قسطی خریده بودم و حقوقم 800بود و ماهی 500 قسط میدادم که البته در تاریخ 24 بهمن ماه دزدیدن و حساب بانکیم هم فک کنم زیر 1تومن بود(تو دفترم دقیقشو نوشتم.فک کنم حدود 600 یا 700 بود).

    بعداز بکماه و خورده ای که تعهد دادم 20میلیون تومن پولی که قیدشو زده بودم بهم داده شد(البته درخواست کردم بعد از مدت ها و تونستم بدون ناراحتی و اعصاب خوردی بگیرم).عید امسال برای اولین بار تو عمرم نزدیک به 1میلیون برای خودم لباس خربدم(که هیچ عقل سلیمی اینو قبول نمیکرد و منطق میگفت تویی که آه در بساط نداری و موتورت رو هم که دزدیدن و قسط اخری رو پیاده رفتی دادی نباید خرج کنی.ولی من باید ایمانم به خدا رو نشون میدادم٫اون 20میلیون هم که گفتم اخرا برج 1 اومد تو حسابم .یعنی وقتی 1تومن لباس خربدم تقریبا هیچی دیگه نداشتم تو حسابم و فقط یک و خورده ای از کارفرمام طلبکار بودم)

    خلاصه اینکه حدود دو میلیون تومن تاحالا خرج دندون هام کردم(اینم یه حسی بهم گفت تو با ایمان قدم بردار من بهت میدم پولشو).اون 20میلیون رو تو یه کاری سرمایه گذاری کردم الان پولم شده حدود 25میلیون‌.تو مدت کمتر از دوماه.گوشیم رو هم از قانون درخواست استفاده کردم و چون پول خودمو فعلا نمیتونم برداشت کنم از بابام خواستم و اونم پولشو بهم داد که سر فرصت بهش برگردونم.

    جمع بندی:یعنی من در عرض کمتر از یکسال به یه گوشی 8میلیونی که یکی از ارزوهام بود رسیدم.از مبلغ کمتر از یک میلیون تومن حساب بانکی به مبلغی حدود 27میلیون تومن(تا این لحظه) رسیدم.دو میلیون تومن خرج دندون هام کردم.حقوقم از ماهی 800 تومن به میانگین 1400 رسیده(ان شاالله از همین ماه به بیش از 1700 میرسه).

    اینا تو جنبه مالی بود(بدون اینکه خیلی رو باورهای مالی تمرکز کنم.یعنی هنوز از دوره ثروت استفاده نکردم و فعلا دوره قانون افزینش رو دارم دنبال مبکنم و کامنت های بچه ها رو در صفحه محصول ثروت میخونم که فوق العادس و همینجا ازشون سپاسگذارم بخاطر کامنت های عالی ای که میزارن)

    اینا که گفتم بخش مالی زندگیم بود.

    اگه از ثروت و موهبت واقعی زندگیم بخوام بگم که همون آرامش و ایمانیه که دارم باید بگم عاااالیه.استاد این جمله رو یکی از بچه ها تو صفحه دوره جهان بینی از زبون شما نوشته بود که با آرامش به خواسته میشه رسید ولی با رسسدن به خواسته ها نمیشه به ارامش رسید.چقد قشنگ گفتید.استاد دوستت دارم

    هرروز ثروتمند تر و خوشبخت تر میشم

    هرروز با اعتماد به نفس تر میشم

    هرروز زندگیم از هرجهت بهتر و بهتر میشه

    هرروز دارم بیشتر قوانین رو بیشتر درک میکنم

    همه زندگی خودم و دیگران رو با قوانین میتونم تجزیه و تحلیل کنم.چه حس خوبیه.

    هرروز نجواها رو خیلی بهتر کنترل میکنم.

    موندنم در احساس بد هرروز کمتر و کمتر میشه

    درکل سپاسگذار خداوند مهربانم هستم که منو با شما اشنا کرد تا در این مسیر خوشبختی و سعادت باهم حرکت کنیم و لذت ببریم.

    اینارو نوشتم که اولا از خداوند سپاسگذاری کرده باشم و همینطور به استاد عزیزم بگم آموزه هاتون به منم خیلی کمک کرده و سپاسگذارم و در اخر پیام و نشونه ای باشه برای دوستی که مثل روزای اول من به این مسیر شک داره.ولی دوست عزیز منم مثل شمایی که الان یکم دودل هستی و ترس داری همینجوری بودم.ولی اون حس یقین خیلی بیشتره.همون نیرویی که مارو اینجا دور هم جمع کرده.

    به لطف خدا هرآنچه را بخواهم بدست می آورم،فقط کافیست بخواهم

    شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 127 رای:
    • -
      Morteza گفته:
      مدت عضویت: 2757 روز

      بنام الله وهاب

      وااای که وقتی این کامنتم رو میبینم چقد خجالت میکشم از کم ایمانی که داشتم. چون هنوز که هنوزه دوستان لطف دارن بهم و کامنت میزارن زیر این کامنتم تصمیم گرفتم بعداز حدود دوسال بگم الان تو چه نقطه ای قرار دارم. از این جهت گفتم خجالت میکشم که چقد آرزوهام کوچیک بودن و این از کم ایمانی میاد. هرچند تکامل چیزی نیست که بشه ازش گذشت و اون آرزوها پیش نیازهام بودن. خدایا شکرت که آرزوی اون موقع هام(خرید گوشی) برام شده مثل یه خرید روزمره خیلی عادی

      خدایا شکرت. امروز من کسب و کار شخصیم رو دارم با درامد چندصد برابر دوسال پیش و توانایی خرید صدهابرابر اون موقع. الان دیگه من چندین نیرو دارم که مثل استاد که میگفت انگار خدا براشون گلچین کردن و از بهترین ها کنارشون قرار دادن. (اینم تکاملی بوده و هردفعه بهتر میشه). اصلا نمیدونم از کجا بگم. نمیشه واقعا این همه تغییر رو تو چند خط نوشت. فقط این پیام رو میزارم برای دوستانی که تازه با استاد آشنا شدن. مثل وحی منزل بنشوید و عمل کنید به باورهای توحیدی استاد. من ک خودم میدونم خیلییییییی کم گذاشتم برای خودم و این همه نتیجه کرفتم. ولی هیچوقت بهانه نشد که دست بکشم. هنوز که هنوزه بعداز دوسال و اندی،همچنان هندزفری در گوشم هست و فایل های استاد رو مرور میکنم و دوره های جدید تهیه میکنم. اصلا یه ایرپاد پارسال خریدم فقط برای اینکه راحت تر بتونم ذهن نجواگرم رو بمباران کنم با باورهای توحیدی. ایرپاد اونقد برام دور از دسترس بود که اصلا نمیدونستم وجود داره و تو لیست ارزوهام هندزفری بیسیم گردنی نوشته بودم. اونارو خریدم و بعدش ایرپاد خریدم. خرید ایرپاد برام مثل خرید یه شام ساده شده. خدایا شکرت. خیلی وقتا بهش میگم من چطوری میتونم این همه لطف و نعمتت رو شکر گذار باشم. هرجوری من میخوام تشکر کنم و سپاسگذار باشم تو بازهم نعمت بیشتری به من میبخشی

      استاد همین لحظه هدایت شدم به بخش اول دوره قانون آفرینش و با اینکه میدونستم دوباره روی سایت قرارش دادید(چون اولین یا دومین دوره ای بود که من خریده بودمش) فکر نمیکردم برای ما رایگان باشه و وقتی دیدم مبلغ رو برام زده صفر فقط کفتم استااااااد دمت گرم. الحق که مثل خودش شدی. بخشنده و وهاب. منم بهش میگم میخوام مثل خودت بشم. رحمان. وهاب. بخشنده. صبور. شاکر. بی نیاز و…

      میدونم خیلی درهم نوشتم ولی گفت بنویس و من نوشتم

      راستی دارم کسب و کارم رو گسترش میدم اونم بصورت تصاعدی.استاد دوره ثروت واقعا ترمزهایی از من برداشته که به وضوح می بینم. سپاسگذارم استاد نازنین

      و نکته آخر؛ تحت هیچ شرایطی از یک سری خط قرمزهایی که استاد بهم یاد داده تجاوز نکردم. تو مسائل مالی مثل وام،فروش اقساطی،خرید اقساطی،شرک ورزیدن آگاهانه

      چقدر وسوسه میشدم برای خرید اقساطی. برای فروش اقساطی و فروش بیشتر ولی یه ندایی درونم میگفت حرف استاد رو گوش کن و صبور باش. الان دارم نتیجه هاشو میبینم.

      خداجونم مرسی😍

      استاد عزیزم مرسی😍

      خانم شایسته مرسی😍

      ببخشید اگر کامنتم نظم نداشت🙏🏻🌸

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      جابر روشن گفته:
      مدت عضویت: 1696 روز

      خدایا هزاران هزار مرتبه شکرت

      با سلام و درود بی پایان بر استاد عزیزم و همسر گرامیشون و تمام دوستان و همراهان مسیر عشق و ارامش

      من جابر 33ساله حدود تقریبا 3سالی میشه ک با حوزه قوانین الهی و کائنات و جذب اشنا شدم در ابتدای اشناییم تونستم با گوش دادن ب فایل های پراکنده استاد عباس منش استرسم رو کنترل کنم و بعد با گوش دادن های کندو گریخته ب فایلهای اساتید دیگه کم کم ب این مسیر امید وار شدم و تقریبا ایمان اوردم تا اینکه امسال یکم جدی تر شدم و دوره سلامتی و قدم اول دوازده قدم رو خریداری کردم و تقریبا 70در صد بهشون عمل کردم و الان ساعت 5و نیم صبحه و با اینکه دیشب تا دیر وقت سرکار بودم و تقریبا ساعت 1و نیم خوابیدم از شوق بیدار شدم و اومدم تو سایت و این فایل برام اومد ک انگار فقط و فقط بزای من گفته شده من بعد این همه گشتن دیروز در مکان و زمانی ک فکرشو نمیکردم جواب خیلی از سوالامو گرفتم و علاقه و عشقمو دریافت کردم و خدا هدایتم کرد و پاسخ داد از همه عزیزان و دوستانم میخوام با ایمان و امید و توکل ارامشتون رو حفظ کنید و در مسیر بمونید و مطمئن باشید ک خداوند پاسخ میدهد ب درخواست هایی ک ما با احساس خوب میفرستیم این اولین کامت من در اولین روز تولد دوبارمه الهی هزاران هزار مرتبه شکرت سپاسگزارم و متشکرم از تمام کسانی ک در رسیدن این مطالب و اگاهی های ب ما نقش دارن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      اعظم عبداللهی گفته:
      مدت عضویت: 3259 روز

      سلام به شما دوست عزیز و استاد عزیزم

      به عنوان نشانه امروز به این فایل و کامنت شما هدایت شدم حرفاتون خیلی تاثیرگذار بود اون حرف آخریه که گفتید که شک نکنید منم چند دقیقه پیش با توجه به موجودی حساب بانکیم و درآمدم یه لحظه شک کردم که آیا واقعا ثروتمند میشم؟ حرفتون من رو تکون داد خیلی امیدوار شدم آروم شدم.

      من بازهم ادامه میدهم تا رسیدن به موفقیت و ثروت.

      ممنونم از شما دوست عزیز و بسیار سپاسگذارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: