مصاحبه با استاد | باورهایی برای روان شدن چرخ کسب و کار - صفحه 15

389 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    صفورا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1888 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربانم ،

    سلام ،به تمام اعضای سایت اسناد عباس منش ،

    این فایل قسمت 12 مصاحبه با استاد،

    نشانه امروز من بود ،

    درس توکل کردن با وجود ترس وتردید ها ،همان پیام این فایل زیبا بود که من باید می‌شنیدم وعمل،کنم من هم چند مورد حرکت توحیدی داشتم مثلاً زندگی 32 ساله باتوهین و تحقیر را رها کردم،جدا شدم با دست خالی ،ولی خدا بهم همه چیز داد،گاها با خودم فکر می کنم ،مگرمن از فلان چیز یک کیلو نخریدم ،پس چطور این همه ازان مصرف می کنم ولی تمام نشده،

    یا خیلی لباس برای خودم وفرزندم خریدم که بخدا نمی دانم چطور پول آن جورشده ،واقعاخدا پولش را داده ،هزاران مرتبه شکر این ها نمونه‌های از توکل کردن وسپردن کارها به خدا است که یادم آمد زندگی من سراسر پر از اتفاقاتی است که فقط از دست خدا برمی‌آمده ،مورد دیگر من درسال 79 تصمیم گرفتم در خواست باز نشستگی بدم وبا موافقت اداره مواجه شد الحمدلله ،وسال بعد باپاداش باز نشستگی ،یک واحد اپارتمان خریدم که الان یک میلیارد ونیم ارزش داره ،خدارا شکر ،وهمسر سابق ام دوبرابر آن پول را گرفت ودر شرکت های هرمی سرمایه گذاری کرد،که اکنون حتی ماشین قبلی را هم ندارد،واکثر مال وپولش برباد رفته ، راه درست همیشه به خیر ختم میشود، خدایا شکرت خدایا شکرت عاشق خدایی کردنت هستم ،

    در پناه حق باشیم همه مان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 60 رای:
  2. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 548 روز

    ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی

    نروم جز به همان ره که توام راه نمایی

    سلام به استاد عزیزم،خانم شایسته نازنین و دوستان خوبم

    یکی از فواید سوشال مدیا برای من دیدن نعمت های دیگران و به وجود اومدن خواسته های جدیده،وقتی میبینم افراد در کشور ها و شرایط فوق العادت زندگی میکنن ، میفهمم دنیا چقدر فراوانه به خودم میگم :نگار توهم میتونی ،میتونی سفر های خوب،زندگی در کشور مورد علاقت،خونه و‌ماشین،روابط فوق العاده و…تجربه کنی .

    تصور کنید توی شهر کوچیک زندگی میکردیم و شرایط برای همه افراد یکسان بود در این شرایط ما خواسته ای نداشتیم در واقع تصویری از چیزی دیگه بجز شهری که توش بودیم نداشتیم .

    با دیدن فایل های سایت باور های من راجب فراوانی خیلی تغییر کرده قبلا فکر‌میکردم فقط خارجی ها میتونن انقدر ثروتمند بشن ولی دیدم نه ایرانی های هم میتونن بهترین ماشین و خونه و.. داشته باشن و خداوند به همه فارغ از نژادشون ثروت میده و‌ این ما هستیم که باید سطلمونو بزرگ کنیم .

    خداروشکر که دنیایی به این زیبایی و تنوع آفریده و خداروشکر که توی زمانی زندگی میکنیم که با کمک تکنولوژی میتونیم خیلی راحت نعمت هارو ببینیم و خواسته های جدید بسازیم.

    کامنت 9ام از چالش 100 کامنت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  3. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 878 روز

    چقدر دیدکاهای خوبی در این فایل هست

    اینکه انسانهای عالی هستن که به من خدمت کنن بدون اینکه نیاز به کنترل کردنشون باشه

    دیتان خداوند همیشه همراه من هستن و برای خدمت به من اماده هستن

    هزاران دست خدا هست که هر لحظه بخوام وارد زندگیم میشن

    این ادمیکه الان داره خدمت میکنه خدا فرستاده و تا وقتی هم که برای من مفید باشه کنار منه و بعد هم که مناسب نباشه میره یکنفر دیگه میاد

    ادمهای خوب زیادن

    کارمند خوب و درستکار زیاده

    انسانهای صادق و درستکار توی زندگی من میان

    من مدتها بود ادمین میخواستم و وقتی استاد اموزش دادن جملات بالا در ذهنم ساختم و خداوند منو هدایت کرد به فردی که از جون داره مایه میزاره برای پیجم، بدون اینکه من چکش کنم تعامل میکنع و گزارشش میده و برام کلی خدمات انجام میده بدون چشم داشت و حتی بهم یاد هم میده چکار کنم و انقدر خوبه که پبجم کلی یکماه رشد کرده از وقتی که اومده خیلی تغییرات شده

    من میدونم که ایشون دست خدا بود برای من و خداوند بنده هاش برای من میفرسته که کمکم کنن تا وقتی به من خدمت میکنع که در مدار من باشه و خداوند هدایتش میکنه تا کارهای بهتری برای من انجام بده نتابج مثبت بیشتری بگیرم

    این ماه دو میلیون درامدم بیشتر شد و چقدر من خدا را شکر کردم و خودمم فکر نمیکزدم انقدر خوب پیش برم و انقدر متفاوت بشه همه چیز

    و استاد دقیقا باورهای درستی دارت که ادمهای عالی میان بهشون خدمت میکنن من یکم درستش کردم یکنفر اومده انقدر خوب، بیشتر درستش کنن گروه گروه ادم میان تو زندگیم تا زندگی من بهشت کنن و خدمت کنن

    و باور دیگه استاد که ایمان که واقعی باشه دستبکار بشی

    و چقدر مثال زیبایی بود چهل روز موسی رفت قومش بی دین شدن و اگه بخوای بزور ادمها زا عوض کنی یا برای ادمها زندگی کنی زندگیت از دست میدی

    و استاد برای خودش ثروتمند شد و بعد سبب شد ما هم باور کنیم که میشه استاد شما الگوی ما هستید وقتی زمدگیتون خلق میکنید منم میگم پس منم میتونم و چقدر خوب زمانی با شما اشنا شدم که ثروت فراوان عشق زیبا و… دارید انقدر کاملید که من هر جنبه که بخوام الگویی هستید میگم ببین استاد تونسته منم میتونم

    و من چقدر با اعتماد بنفس شدم

    راستش قبلش نمیتونستم بگم نه اما الان خیلی راحت نه میگم

    استاد من الات دارم برای خودم زنذگی میکنم قبل اشنایی با شما من فقط دنبال تایید بقیه بودم چقدر سخت زندگی میکردم

    دیشب تولد بودیم به همسرم گفتم بقیه هر چقدر مبخوان کادو بزارن ما تصمیم گرفتیم این مبلغ باشه نه کمش کن نه زیادش کن

    و توی تولد دوستان اومدن گفتن فلان مبلغ ما میزاریم مجدد به همسرم گفتم ما تصمیممون قبلا گرفتیم تغییرش نمیدیم چقدر خوشحال شدم وقتی انقدر قاطع تونستم حرف بزنم

    قبلا سر همین اخلاق ساده ما مجبور شدیم بخاطر بقیه کادو کمتر بدیم و بعدش چقدر پشیمون شدیم چون صمیمت بیشتری با شخص داشتیم

    و وقتی دو بار این اتفاق افتاد درس شد که دیگه بخاطر بقیه نظرمون عوض نشه ما همون کاریکه دوس داریم میکنیم

    چقدر الان ارامش زندگیم بیشتر شده

    ممنون استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
    • -
      الماس زیبا وهمسرجان گفته:
      مدت عضویت: 774 روز

      سلام ساناز عزیزم

      کامنت شما رو خوندم یه قسمت‌هایش افتادم بیاد خودم چون منم دقیقا اینجور بودم منم خداروشکر به لطف خدا وآموزه های استادجان نه گفتم خیلی بهتر شده بدون ترس ورُک حرف میزنم بقول معروف دل وجراتم بیشتر شده منم برای کادو دادن همش ازاین واون می‌پرسیدم چکارکنیم الان هم پیش میاد که درمورد مبلغی مشورت کنم ولی درصورت. تمایل خودم وگرنه هرجور که به دلم بچسبه رو دوست دارم انجام بدم …واقعا خداروشکر آموزه های استاد چقدر منو رشد داده چقدر از قبل شجاع تر شدم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 695 روز

    به نام ربّ

    ماچ ماچی من

    من اینجوری صداش میکنم الانم که خواستم ماچ ماچی بنویسم پرسیدم اجازه دارم بنویسم اینجا گفت باشه بنویس

    واقعا ماچ ماچیه

    از وقتی باهاش آشنا شدم دوست دارم فقط ماچش کنم

    یه وقتایی از خوشحالی فقط میگم ماچ ماچی من

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 17 تیر رو مینویسم

    تو تردید نمون ،کمکت میکنم ، من همیشه همراهتم ، همه جا کمکت کردم تا الان ، باقی مسیرم کمکت میکنم ، ممنونم که داری تلاش میکنی پاروهارو که انداختی تو دریای نورم ، سعی داری دیگه به من بسپری و دنبال پارویی نگردی

    این پیام امروزِ خدا ، برای من بود

    قبل اینکه امروزم رو بنویسم اول از شبش بنویسم

    من اصلا فک نمیکردم که دو ساعت بشینم و به خدا درمورد خواسته هام بگم

    وقتی اومدم تا باهاش حرف بزنم میخواستم ببینم امشب کدوم سوره رو باید بخونم که حس کردم قرآن نخون اول با من حرف بزن بعد

    نمیدونستم چی بگم ، میگفتم خدا از چی بگم

    یهویی یادم اومد گفتم خدا آخه تو قرآن نوشتی که هر کس تو این دنیا ،خواسته دنیایی داشته باشه معامله تاجرانه هست

    من الان یه عالمه خواسته دارم بیام بهت بگم که باز تاجری میشه

    کی باید یاد بگیرم که فقط تو رو بخوام

    که انگار داشت خدا با به یاد آوردنم باهام حرف میزد من سوال میپرسیدم و یهویی یه قسمت از قرآن یا فایل استاد عباس منش به خاطرم میومد

    وقتی این سوالمو پرسیدم یاد حرف استاد عباس منش افتادم که میگفت تنهاراه گذر از ثروت ، رسیدن به ثروته

    و تنها راه رسیدن به خدا بدست آوردن همه چیزاییه که دوست دارین داشته باشین

    و شروع کردم دوباره به حرف زدن با خدا

    گفتم خب خدا من الان فهمیدم چی شد

    من باید خواسته هامو بهت بگم تا با رسیدن به اونا کم کم به تو نزدیک و نزدیک تر بشم

    حالا هر خواسته ای که باشه

    مثلا من عشق میخوام ازت، که خواسته دنیاییه

    تا من عشق نورزم و عاشق خودم نباشم نمیشه عاشق تو بشم

    مقدمه نزدیک شدن به تو و عاشق تو شدن ،عاشق شدنه باید عاشق باشم تا بتونم عاشقت بشم

    باید بنده هاتو ،تمام جهان هستی رو دوست داشته باشم تا به دوست داشتن تو برسم

    خواسته من ثروته

    تا من ثروت مند نشم و نگذرم از ثروت به تو نمیرسم تنها راه رسیدن به تو به ثروت رسیدن و ثروتمند شدنمه از همه نظر

    مثل زمان قبل آگاهیم ، که از نا آگاهیم انقدر از تو میترسیدم ، که حتی میترسیدم باهات حرف بزنم و دائم خودمو گناه کار میدونستم و اجازه اینو نمیدادم که با تو حرف بزنم

    وقتیم حرف میزدم میگفتم من که فلان گناه رو کردم تو اصلا منو نمیبخشی گفتی عذاب داره بدون اینکه قرآن رو بخونم و حرفاتو یه بار بشینم بخونم

    و دائم سرزنش میکردم خودمو و نگران بودم و هر روز دور تر و دور تر میشدم ازت درسته ظاهرا باهات حرف میزدم و درخواست میکردم ولی از درون باور محدودی داشتم و مانع از دریافت از طرف تو میشد

    در صورتی که از وقتی آگاه تر شدم و فهمیدم اون چیزایی که قوانینت هستن

    از وابستگی ها رهایی پیدا کردم و الان که طیبه الانمو با طیبه یک سال پیش یا چند ماه پیش مقایسه میکنم ، میبینم که چقدر وابستگیم از عوامل بیرونی و دنیای مادی کمتر شده

    عوضش وابستگیم به تو بیشتر شده وقتی صداتو نمیشنوم میدونی چیه ؟ اذیت میشم خدا

    همینجوری داشتم باهاش حرف میزدم که گفتم خب ، پس من خواسته هامو بهت میگم، یکی یکی شروع کردم بهش گفتم یهویی متوجه شدم من دارم لبخند میزنم و انقدر برام واقعیت داشتن که احساس میکردم دارمشون

    حتی من وقتی گفتم ماشی kmcمشکیم جلو در خونمون احساسش کردم و خندیدم و شکر کردم

    و شکرگزاریشونو میکردم همینجوری فقط خواسته هامو بهش گفتم و گفتم نمیدونم چی شد شروع به خواستن کردم

    ولی اینو میدونم که تو موضوع صحبتمونو به من میگی و کمکم میکنی تا حرف بزنیم و به زبونم جاری میکنی ، پس من خواسته هامو میگم و میدونم که تو عطا میکنی

    و فقط باید منم، قسمت خودمو درست انجام بدم و بهای در شان خواسته هامو پرداخت بکنم

    خیلی لذت بخشه که من دارم باهاش حرف میزنم ، تو دلِ تاریکی شب، که همه جا ساکت و آرومه

    بعد که حرف زدم یه لحظه خوابم گرفت دراز کشیدم که حرف بزنم ولی خوابم برد و نزدیک اذان بود دیگه خوابم برد و صبح بیدار شدم

    من امروز که بیدار شدم قرار بود برم پیش استاد خط نستعلیق داداشم ، که البته استاد منم بوده وقتی بچه بودم ازش خط نستعلیق یاد گرفتم ولی ادامه ندادم ، که گفته بود برم خط تحریری رو بنویسم و ایرادامو بهم بگه تا مهر ماه اصلاح بشه ایرادام و اگر خدا بخواد ، برم تدریس کنم

    پارسال که تصمیم به تغییر گرفته بودم رفتم خط تحریری رو یاد گرفتم و امتحانشو دادم ، تو بیست روز من خط رو یاد گرفتم و تو اون 20 روز شب و صبح شبانه روز تمرین میکردم و امتحال اول و دومشو قبول شدم

    امتحان پیشرفته شو که رفتم بدم ، درست تمرین نکرده بودم ولی قبول شدم و مدرکمو گرفتم، ولی چون خیلی خطم استادی نشده و تمرین زیادی نداشتم ،نشد برم تدریس کنم

    یه مدرسه بود که قرار بود برم، ولی نشد، جای من یه نفر دیگه رو گفتن

    اونموقع داداشم گفت تو رو نگفتم ،چون خودشم همون مدرسه استاد خط تحریری بود و گفتم چرا نگفتی؟ گفت برای اینکه تو هنوز به استادی نرسیدی و ایراد داره خطط

    اگر بری یاد بدی و مشکل دار یاد بدی ،این درست نیست

    من اونموقع ناراحت شدم از داداشم و انگار یه جورایی تقصیر کم کاری های خودمو انداختم گردن داداشم ، ولی بعد که آگاه تر شدم و بعد ورودم به سایت تازه متوجه شدم که مشکل از من بود نه داداشم یا استادش

    که میگفتم نخواستی من تدریس کنم

    و میخواستم به جای پیدا کردن دلیل در درونم ،عوامل بیرونی رو عامل بدونم که موفق به تدریس نشدم تو مدرسه غیر انتفاعی

    الان که دارم مینویسم مثل چراغی روشن شد تو ذهنم

    که ببین طیبه تو اونموقع بهایی در شان هدفت نداده بودی

    هدفت چی بود؟؟ معلم شدن تو خط تحریری که هفته ای دو ساعت بری تدریس کنی

    و تو تمرین خط نداشتی و فقط روزاتو بیهوده میگذروندی و بهایی در شان هدفت پرداخت نکردی و بهش نرسیدی

    این دلیل نرسیدن به خواسته ات بود طیبه

    پرداخت بهایی در شان خواسته ات نداشتی

    این روزا خدا داره بهم یاد میده که چجوری باید بها پرداخت کنم

    همه اش تاکید شده برام و دارم یکی یکی عمل میکنم به لطف و کمک خدا که بیدار موندن شب هم، یکی از بها های پرداختی خواسته ام هست

    یا یکی از بها هایی که باید پرداخت کنم طراحی زیاد و تمرین زیاده

    وقتی من میخواستم برم ، ناهارمو درست کردم و دو دل بودم از صبح ، و شک و تردید داشتم ، هی میگفتم ،آخه چرا باید برم خط تحریری یاد بگیرم و خطمو قوی کنم

    من که عاشق نقاشیم

    البته ناگفته نماند من قبل از اینکه خط تحریری رو برم یاد بگیرم ، خودم اینترنتی رفته بودم و خط نسخ و هما و کاپرپلیت انگلیسی رو خریده بودم ولی فقط نسخ رو یاد گرفته بودم و وقتی دیگه تمرین نکردم به کل یادم رفت مدل نوشتن خط نسخ رو

    علاقه ای به خوش خط شدن رو از قبل داشتم

    یعنی از بچگی بابام که مارو با برادر و خواهرام کلاس خط با مشقت و دوات گذاشت ، ما ادامه ندادیم و داداشم ادامه داد و من بیشتر علاقه ام به نقاشی بود

    ولی خط رو هم دوست دارم یاد بگیرم

    وقتی فهمیدم این ذهنمه که هی نجواهاشو میگه و میگفت که ، که چی بشه؟ بری پیش استاد داداشت که بهت بگه یاد بگیری ایراداتو تصحیح کنی

    میگفت تو مگه به نقاشی علاقه نداری برگرد به نقاشی اینو ولش کن

    ولی یه حسی بهم میگفت به این صدا گوش نده

    گفتم خدایا کمکم کن من دودلم و شک دارم که برم ادامه بدم مسیر خط تحریری رو یا نرم

    حتی میخواستم به داداشم پیام بدم که من نمیام

    ولی دیدم اومدم سایت و گفتم خدایا نشونه بهم بده

    چیکار باید بکنم

    برم ادامه بدم خط تحریری رو؟ کنار نقاشی و آموزش بدم یا نه ؟

    اگه نه نشونه بده و یا اگه باید ادامه بدم بازم نشونه بده

    همین که باز شد

    مصاحبه با استاد قسمت 12 بود

    فایل رو قبلا گوش داده بودم ولی دقیق یادم نمونده بود محتوای فایل چیه

    زود رفتم متن توضیح فایل رو بخونم که اولین جمله اینا به چشمم روشن شد و خوندمشون

    توکل به معنای قدم برداشتن حتی با وجود ترس و تردید

    و ایمان داشتن به هدایت حتی با وجودِ نبودنِ نشانه ای واضح و مشخص از نتیجه پایانی

    و خوشبین ماندن حتی در درون تضادهای به ظاهر ناعادلانه

    اینارو خوندم متحیر شدم

    دقیقا جواب سوالم بود

    من شک و تردید داشتم ، نشونه ای واضح درک نمیکردم مثل قبل نمیتونستم بشنوم که خدا چی میگه که انجام بدم یا نمیدونستم آخرش چی میشه اگه وقت بذارم برای یادگیری بیشتر خط تحریری

    وقتی این متن هارو خوندم گفتم خدای من پس یعنی با همه این ها من باید ادامه بدم و خوشبین باشم و تو ادامه راه رو بهم میگی

    در ادامه متنی که خانم شایسته برای فایل نوشته بودن

    زیرا این پیام واضح خداوند است که می گوید:

    “بر ما مقرر شده که مومنان را هدایت کنیم”

    به همین دلیل، به محض اینکه اندکی روی باورهایت کار می کنی و خداوند و قوانینش را باور می کنی، ایده هایی به تو الهام می شود و اوضاع به گونه ای پیش می رود تا بتوانی اولین قدم ها را برداری

    اینجا بود که فهمیدم خدا میگه نگران نباش کافیه اندکی تلاش کنی، روی باورات کار کنی، باقی کارارو بی نهایتشو من برات انجام میدم

    گفتم باشه ولی باز تردید داشتم و این معلوم بود که نجوای ذهنمه و نمی خواست به نشانه خدا گوش بدم و آروم بشم

    یادم افتاد و گفتم ،البته صد در صد خدا یادم انداخت، چون من خودم که هیچی بلد نیستم

    چه برسه به اینکه بخوام این حرفو به ذهنم بگم

    گفتم ببین ذهن من ، داری اشتباه میکنی ،من دیگه نمیتونم به هر ساز تو برقصم چون پارویی برام نمونده

    من چند روزه که پاروهامو ، که تو داده بودی بهم ، که هی منو میترسوندی تا نتونم تو دریای نور خدا آزادانه حرکت کنم به سمت نور خدا ، و تقلا کنم رو انداختم با میل خودم به دریای نور خدا

    دیگه هیچ چیزی ندارم نه پارویی و نه چیز دیگه ای حتی کشتی رو هم خراب کردم دلم میخواد که خدا تو نورش خودش منو هدایت کنه

    پس الکی خودتو خسته نکن ،چون من هیچی ندارم هیچی ،

    که تو بیای و حرف بزنی و من نگران بشم و پارویی به دست بگیرم که مثلا بخوام به میل خودم یا تو حرکت کنم

    دیگه تموم شد

    دیگه خدا داره همه چیو مدیریت میکنه

    از این به بعد هر وقت خواستی نجواهاتو بهم بگی ،زود یادت بیار که من پارویی ندارم و همه رو به خدا دادم

    خب ذهن من ،دیگه کارت تمومه چون خدا مراقبمه

    و من خوشحالم از اینکه خدا این کلمات رو به زبونم جاری کرد تا به ذهنم بگم و بدونه که خلع سلاح شده و هیچی دیگه نداره و باید از خدا تبعیت کنه

    حتی به ذهنم گفتم از این به بعد ،هم من و هم تو میشینیم ببینیم خدا چیکار داره میکنه و آروم میشیم

    خدا بلده چیکار کنه

    این ماییم که باید یاد بگیریم سمت خودمونو خوب انجام بدیم

    وگرنه خدا که خوب بلده چیکار کنه

    پس آفرین بهت ، تو هم میتونی آروم بشی، من میدونم چون خدای بزرگی داریم که آروممون میکنه

    همینجور داشتم میگفتم که باعث شد آروم بشم و حاضر شدم و رفتم ، تو راه بار ها و بارها ذهنم میخواست مانعم بشه و میگفت برگرد خونه بیخیال، ولی من دوباره حرفایی که خدا یادم داده بود رو بهش میگفتم و میگفتم که دیگه پارویی ندارم چی داری میگی برای خودت

    برو بشین یه گوشه و تماشا کن

    وقتی رسیدم تجریش و رفتم کلاس استاد خط تحریری و خوشنویسی که البته استاد خودمم بود وقتی بچه بودیم و بابام مارو همگی باهم ثبتنام کرده بود کلاسش

    وقتی رفتم نفر آخر بودم که وقتی داشت درس میداد به بقیه انقدر ریز و با جزئیات درس میداد ، کیف کردم و با حوصله و با احترام

    به یکی از هنر جوهاش گفت که چرا اینجوری نوشته ،که گفت با عجله نوشتم

    وقتی کلمه عجله رو گفت

    یاد خودم افتادم که بارها تو این مسیر هدایت ، که وارد سایت شدم چقدر عجله داشتم و درس ها یاد گرفتم

    حتی تو طراحی هم چند روز پیش عجله داشتم روزانه 10 تا طرح طراحی کنم که متوجه شدم دارم مسیرو اشتباه میرم و درسمو گرفتم که یه تمرین خوب و با اصول ،بهتر از 10 تا تمرین بی اصول و ناخوبه

    و بعد استاد گفت که خط خوشنویسی رو باید با آرامش و صبوری بنویسی تا خطت زیبا باشه وگرنه هر خطاط ماهری هم با عجله بنویسه خطش ناخوب میشه

    و اونجا بود که یادآوری شد بهم که منم نباید تو استاد شدن برای خط تحریری عجله کنم

    یا بخوام با عجله کار کنم که تا مهر تدریس کنم

    بعد استاد گفت که اگر شما به جای چند صفحه خط و تمرین

    برای من یه سطر تمرین میاوردین که همه خوب بود این بهتر بود

    پس عجله هیچ وقت نکنید

    وقتی من گوش میدادم استفاده میکردم از صحبتاش

    وقتی نوبت من شد و سه صفحه نوشته بودم و نوشته هامو دید گفت خوبه و ایرادامو گفت و گفت برای اینکه بخوای معلم بشی باید اشتباهاتت رو اصلاح بکنی تا معلم خوبی باشی

    و وقتی تمام چیز هایی که لازم بود رو گفت بهم گفت تمرین کن و دو صفحه متن بنویس و من برات اشتباهاتت رو میگم اصلاح بکنی

    و من تشکر کردم و بعد برگشتم تا به داداشم بگم و برگردم خونه

    وقتی میخواستم برم پیاده تا میدان تجریش ، رفتم رنگ روغن خریدم از مغاره کنار کلاس نقاشیم و استادمو دیدم و برگشتم

    تو راه تو مترو فقط خوابیدم ،هم رفت و هم برگشت رو از فرصت استفاده میکردم تا بخوابم و همه اش فکرم این بود که شب با خدا قرار دارم و تا اذان صبح بیدار میمونم

    البته نمیخوابیدم هوشیاد بودم و داشتم فایلای استاد رو یا فایلایی که برای باورهام با صداب خودم ضبط کرده بودم، گوش میدادم که همون لحظات هی تکرار میکردم ، خب ذهن من الان که داری با کمی هوشیاری میخوابی این خواب مثل خواب واقعیه و تو الان 8 ساعت خواب رو داری میگذرونی و کاملا شاداب و سرحال میشی وقتی چشماتو باز میکنی .

    پس وقتی بیدار شدی دیگه شب خابت نمیاد

    و من تو اون حالت خواب و بیداری داشتم این جملاتو تکرار میکردم تو مترو که ذهنم قبول بکنه

    و البته همه اینا رو خدا کمک میکنه که انجام بشن

    وقتی رسیدم مادرم زنگ زد گفت از ایستگاه صلواتی چای بگیر تا بیام و باهم بخوریم

    وقتی نشسته بودم تا مادرم بیاد ،یهویی گفتم بذار به اون خانمی که تو صالح آباد هدایتی قرار شد بهش فارسی حرف زدن رو یاد بدم ،زنگ بزنم خیلی وقته بهش پیام ندادم

    قرار بود براش کتاب بگیرم

    و از صبح همه اش یادش بودم

    انکار خدا بهم یادآوری میکرد که طیبه وعده دادی بهش یادت نره حتما یادش بدی

    بهش زنگ زدم و گفتم که کتاب گرفتم براش ،از بچه مدرسه ایا

    بعد که با مادرم چای خوردیم ، برگشتم خونه و کلی از اتفاقای امروزم کیف میکردم خدا بی نهایت منو هر لحظه هدایت و حمایت میکنه و ازش بی نهایت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      مرضیه لری پور گفته:
      مدت عضویت: 1794 روز

      سلام طیبه جان

      عاشق صداقتت تو نوشته هاتم برات از صمیم قلبم بهترین ها رو آرزو می کنم. خیلی خوبه که پاروهاتو دادی دست خدا.

      مطمئن باش قراره جاهای خوب خوب ببره تو رو. دلت قرص.

      فقط به هر چی میگه عمل کن

      و همینطور رد پا بذار

      دوست دارم رد پاهای صادقانه و قشنگت رو

      بوی خوبی میدن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 695 روز

        به نام ربّ

        سلام مرضیه جان

        بی نهایت از اینکه وقت گذاشتی رد پای منو خوندی سپاسگزارم

        چقدر دقیق هست خدا

        امروز ازش یه چیزی خواستم دقیقا یه فایلی هدایتی بهم نشون داد که تو اون گفت طیبه عمل کن ، درکنار عمل باوراتم تقویت کنی بهش میرسی

        شما هم دوباره بهم گفتین عمل کن

        این یعنی که خدا داره هر لحظه با این یادآوریا بهم میگه متوقف نمون

        ندیدی قبلا چجوری با عمل کردنت به یکباره همه چی تغییر کرد

        باید یاد بگیری و اینم خودش تکامل داره

        حتی عمل کردن سریع هم تکامل داره اونم یاد میگیری طیبه

        خوشحالم از اینکه پیامتون رو دیدم تا بهم یادآور بشه و بیشتر سعی و تلاشمو بکنم

        سپاسگزارم از شما دوست خوبم

        بی نهایت زیبایی و شادی و سلامتی و عشق و آرامش و ثروت از خدا برای شما میخوام

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حسن موسوی گفته:
      مدت عضویت: 677 روز

      سلام به شما طیبه خانم عزیز و دوست داشتنی

      ماشاالله واقعا لذت بردم از درکت من واقعا نتونستم بودم نکاتی رو که شما با کامنتت بهشون اشاره کردی درک کنم ولی دوبار کامنت شما رو خوندم و لذت بردم و نکات زیر رو از کامنت شما برای خودم یادداشت کردم :

      عبور از شک و تردید که اگر نتونیم به خدای خودمون اعتماد کنیم یا اینکه بهش اعتماد نداشته باشیم تو شک و تردید میمونیم و گام بعدی این همون شرک میتونه باشه چون وقتی نتونیم به خدا اعتماد کنیم منتظر تایید از یه نفر ثالث رو داریم و این دقیقا مصداق بارز اعتقاد و ایمان ضعیف می باشد

      درکتون از پیام خدا که باهاتون حرف شده و گفته من همیشه همراهتم همه جا کمکت کردن تا الان از اینجا به بعدش هم همراهت هستم و کمکت می کنم تشکر خدا از تو که با انداختن پاروهات از دست و پا زدن بی مورد و تقلا کردن دست برداشتی و همه چی رو به خدات سپردی .

      گفتن خواسته های خودت به خدات به جای مطرح کردن اونها با یه شخص دیگری و یا عوامل بیرونی

      پیروزی و موفقیتت در مقابل نجواهای ذهنیت

      گوش دادن به ندای قلبت و خاموش کردن ذهن

      و دوباره حرف زدن با خدا و مطرح کردن خواسته هات با او و تجسم لحظه رسیدن به خواسته هات

      فهمیدن اینکه به خدا عشق بورزی وقتی که عشق میخوای

      رسیدن به ثروت و گذشتن از اون تا رسیدن به خدا

      وابسته شدنت به خدا

      پرداخت بها برای رسیدن به هدفت

      یاد دادن خدا و یاد گرفتن بنده

      دیدن و شنیدن نشونه های خدا

      درک واقعی معنی توکل کردن

      رفع شک و تردید با واضح شدن نشونه ها

      عمل کردن در راستای رسیدن به خواسته ها و کار کردن روی باورهاو مابقی رو به خدا سپردن

      دوباره پاسخ منفی دادن به نجواها و خاموش کردن ذهن و تذک جدی دادن به ذهن حتی وادار کردنش به ساکت شدن و فقط دیدن انجام کارها توسط خداوند چرا که اون بلده چکار کنه و میدونه باید چکار کنه

      درک اینکه برای رسیدن به خواسته ها نباید عجله کرد که باینگر فهمیدن خیلی خوبه قانون تکامله

      ازت ممنونم و سپاسگزار که این کامنت زیبا روی نوشتی ازت خدایم سپاسگزارم که در این وهله که فقط خودش میدونه داره به من چه می گذرد اینگونه من رو هدایت کرد و با همین هدایتش من رو آروم کرد و وادارم کرد به نوشتن خدایا ازت ممنون و سپاسگزار

      استاد عزیزم ازت ممنونم به خاطر این فضایی که در اختیار دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1729 روز

      بنام خدای رحمان و رحیم

      سلام ب رفیق قشنگم طیبه جان عزیزم

      چقددد من دوست دارم

      چقددد قلب بزرگی داری

      چقددد قشنگ داری مسیرو میری

      چقددد قشنگ قانون و داری درعمل استفاده میکنی

      چقددد من عاشقت شدم

      خیییلی ازت ممنونم ک ردپا میزاری و ایمان منو قوی تر میکنی

      چقد قشنگ ارتباط برقرار کردی با رب خدای درونت

      منم میخوام

      منم میخوام

      خییلی دوسدارم اینجوری بشینم باهاش حرف بزنم

      بیاد بیارم

      میدونی قبل اینکه هدایت بشم ب کامنتت چی شد

      داشتم کامنتا رو میخوندم

      ک خواهر زاده ام امیر علی ک کلاس 4رم هست اومد کنارم و دست برد اتوی سردم و بلند کرد

      (اتوی ک از جنس آهنه و سنگینه برای خیاطی خیلی کاربرد داره)

      گفت خاله این چیه؟

      گفتم اتو سرد

      گفت یعنی چی؟

      گفتم یعنی با حرارت کار نمیکنه

      بعد ک رفت فکرم پیش اتوعه بود

      و بیاد آوردم ک چقددد دوسداشتم داشته باشم

      و یکی از آرزوهام بود

      و چقددد ذوق میکردم براش ک داشته باشم. و الان دارمش

      ب راحتی بدون اینکه پولی پرداخت کنم بابتش

      بعد نگاهم و بالا تر بردم و میز چرخم و دیدم

      و یادم اومد ک اینم آرزوم بوده

      و چقد ذوق داشتنش و داشتم

      و الان جز داشته هام هست

      و بعد چند دقیقه باز خواهر زاده ام اومد تو اتاق گفت خاله گوشی خریدی!!!

      گفتم اررره

      یادته هی میگفتی کی میخوایی گوشی بخیری

      ببین خریدم

      و بیاد آوردم این خواسته ام هم محقق شده و الان دارم باهاش کامنت مینویسم

      الهی صدهزار مرتبه شکرت

      و بعد هدایت شدم ب کامنت پراز عشق شما

      تو تردید نمون ،کمکت میکنم ، من همیشه همراهتم ، همه جا کمکت کردم تا الان ، باقی مسیرم کمکت میکنم ، ممنونم که داری تلاش میکنی پاروهارو که انداختی تو دریای نورم ، سعی داری دیگه به من بسپری و دنبال پارویی نگردی

      این پیام امروزِ خدا ، برای من بود

      و این پیام قلب منو لرزوند

      و تمام وجودم گرم شد ب این دلگرمی ک خدا بهم داد

      خییییلی ازت ممنونم ک دست خدا شدین برام

      مرررسی بخاطر وجود پراز عشقت عزیزم

      مررسی ک هستی

      و داری روی خودت کار میکنی

      عاشقتمممم:))

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 695 روز

        به نام ربّ

        سلام زکیه جانم

        چقدر داشتم ذوق میکردم پیامتونو که میخوندم

        خیلی حس خوبی داشتم

        وقتی خوندم

        با خودم گفتم ،من این رد پارو کی نوشتم

        رفتم دوباره رد پای خودمو بخونم دیدم 17 تیر بوده

        حتی وقتی خوندم برام تازگی داشت نوشته های خودم

        انگار بار اول بود داشتم میخوندم

        وقتی رسیدم به این نوشته ام

        حتی من وقتی گفتم ماشی kmcمشکیم جلو در خونمون احساسش کردم و خندیدم و شکر کردم

        گفتم وای خدای من

        همین چند دقیقه پیش

        تو رد پای روز 22 دی که مینوشتم نوشتم کلید ماشینم

        و الان که اومدم سایت دیدم برام پاسخی اومده

        و پیامتون سبب شد برگردم و نوشته هامو دوباره بخونم که دیدم بله

        خدا حتی از نوشته های خودمم برای خودم نشونه میده و دوباره میگه و تایید میکنه

        این یعنی به زودی قراره ماشین بخرم

        حنی امروز داشتم به ماشین خریدن فکر میکردم

        آخه امروز یه اتفاقی افتاد رفته بودم طرح های طلا و جواهراتمو به طلا فروشیای 15 خرداد نشون بدم

        و برگشتنی تو راه به این فکر میکردم که به زودی ماشین میخرم

        الان این یه نشونه بزرگ بود برای من

        خدایا شکرت

        و وقتی نوشتین اتوی سر و میز خیاطی و چیزای دیگه که قبلا آرزوتون بوده و الان دارین

        خیلی خوشحال شدم

        دقیقا خدا داشت میگفت ببین طیبه

        قشنگ ببین

        چیزایی که زکیه جان داره روزی مثل تو خواسته اش بود

        و تو هم به راحتی به همه خواسته هات میرسی

        وای یه پیام بزرگ هم داشت

        که به راحتی و ساده ترین شکل همه خواسته هام رو بهشون میرسم و این یه نکته رو که امروزم نوشتم تو رد پام در گوگل درایوم تا بعد تو سایت بذارم ،خدا بهم یادآوری کرد که وقتایی که رها بودم

        گذشتم از خواسته هام

        خواسته هام بهم عطا شد

        خدایا شکرت که این همه ریز داری هدایتم میکنی

        بی نهایت بهترین ها باشه برات زکیه جان

        نور خدا به شکل شاوی و سلامتی و عشق و زیبایی و ثروت و نعمت و عشق بی نهایت جاری بشه در زندگیت

        منم عاشقتم زکیه جان زیبا و دوست داشتنی

        خدایا شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 695 روز

        به نام ربّ

        سلام زکیه جان

        چه جالب نمیدونم چی شد الان که اومدم دوباره با دقت بخونم پیامتون رو و بازم درک جدید داشتم از پیامتون گفتم بنویسمش

        ببین خدا چقدر دقیق داره هدایت میکنه

        حتی الان که از پاسخ شما حرفی که خودم چند ماه پیش نوشتم رو خوندم :

        تو تردید نمون ،کمکت میکنم ، من همیشه همراهتم ، همه جا کمکت کردم تا الان ، باقی مسیرم کمکت میکنم ، ممنونم که داری تلاش میکنی پاروهارو که انداختی تو دریای نورم ، سعی داری دیگه به من بسپری و دنبال پارویی نگردی

        این پیام امروزِ خدا ، برای من بود

        دقیقا من دیشب که رفتم و هفتمین طلا فروشی رو رفتم و صاحب مغازه لهم گفت طرح هاتو نگه دار و به هیچ کس نشون نده تا من خبرت کنم

        به یادم اومد

        من دیشب تردید داشتم و شک داشتم به اینکه طرح های طلا و جواهراتم رو به اون مغازه طلا ساز دادم چجوری میشه

        الان که دوباره خوندم پیامتونو

        حتی پیام خودم برای خودم نشونه بود و خدا بهم گفت که تو تردید نمون

        اینجا که نوشتم تو رد پام :

        من الان یه عالمه خواسته دارم بیام بهت بگم که باز تاجری میشه

        کی باید یاد بگیرم که فقط تو رو بخوام

        چه به جا و به موقع بود این یادآوری

        چون من بعد گذشت چند ماه تازه دارم یاد میگرم بگذرم ار هرآنچه که منو از یاد خدا بودن به دور میکنه

        تازه دارم یاد میگیرم آزادانه بگم خواسته هامو و نچسبم و رها باشم

        و از اون موقع تا به حال از خیلی از خواسته هایی که چسبیده بودم بهشون و ترس داشتم که رها بشم ،خیلی تکاملی رها شدم و خدا بهم کمک کرد

        چقدر یادآوری قشنگی بود

        دیشب بعد اینکه جواب پیام شمارو نوشتم رفتم یه پاسخ دیگه رو هم بخونم که دیدم دقیقا اون پاسخ هم برای رد پای چند ماه پیشم بود

        و باز هم درک هایی داشتم که خدا به من این دو پاسخ رو از پیام شما عزیزان بهم نشونه داد تا بهم بگه

        ببین طیبه به یاد بیار

        تو در مدار اون رمان کجا لودی و الان کجایی

        چند ماه پیش در ازدیبهشت ماه چالشت رفتن به مترو و معرفی کارات بود

        اما الان چالشت رفتن به طلا فروشیا برای معرفی طرح های خودت بود

        ببین چقدر مدارت تغییر کرده

        خدایا شکرت

        خدایا شکرت که ریز به ریز داری منو هدایت میکنی

        بی نهایت سپاسگزارم ازت

        ممنونم زکیه جان که برای من پیام بی نهایت ارزشمندی نوشتی و از زمان با ارزش و پر از عشقت به من هدیه دادی و از خدا بی نهایت سپاسگزارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 695 روز

        به نام ربّ

        وای خدای من

        وقتی بار اول برات نوشتم زکیه جان

        حس کردم با دقت نخوندم

        بعد دوباره خوندمش

        الان برای بار سوم اومدم و نوشته ات رو خوندم

        و بعد به نوشته ام که نوشتی رسیدم

        تو تردید نمون ،کمکت میکنم ، من همیشه همراهتم ، همه جا کمکت کردم تا الان ، باقی مسیرم کمکت میکنم ، ممنونم که داری تلاش میکنی پاروهارو که انداختی تو دریای نورم ، سعی داری دیگه به من بسپری و دنبال پارویی نگردی

        این پیام امروزِ خدا ، برای من بود

        وای خدای من

        میدونی چرا دوباره اومدم پاسخت رو بخونم ؟

        من الان بعد گذاشتن رد پای روز 22 و 23 دی ماهم در سایت ، حس کردم باید دوباره هم پیام شما و هم پیام دوست دیگه رو که هم زمان با شما برای رد پای چند ماه پیشم نوشته بودین و درکایی که داشتم نوشتم ،دوباره بخونم نوشته هاتونو

        من این روزا به خودم میگم یادته خدا اینو بهت هدیه داد ،یادته این کارو برات انجام داد، یادته محدودیت هاتو ازت گرفت

        یادته

        یادته

        پس از این به بعدم میشه

        تو فقط استمرار داشته باش و عمل کن

        مثل فایل زندگی در بهشت که 137 بود و استاد درمورد تکامل گفت

        یادته که کلید داد بهت

        کلید اجابت دعا

        الان باید پر قدرت تر از قبل تمرکز بذاری

        تمرکز گفتما طیبه

        تمرین کنی رفته رفته یاد میگیری

        نمیدونم اصلا چرا اینارو نوشتم زکیه جان

        من امروز مدام تو این فکر بودم که باید دوباره پیامت رو بخونم

        و انگار پیامت به وضوح بهم گفته شد که طیبه توام خواهی داشت به قدری که راضی میشی

        و امروز دوباره سوره ضحی بهم نشونه داده شد

        خدای من چیکار داری میکنی با کسی که هیچی نیست هیچی

        من این روزا بیشتر حس میکنم که هیچی نیستم

        چون من با تعجب از روزی که پیامت رو دیدم اصلا نوشته خودم برای خودم آشنا نبود

        گفتم اینارو من نوشتم؟؟؟؟

        نه من نهمن کیم که بگم من

        چندین بار اون جملات رو خوندم

        الانم چند دقیقه پیش داشتم دوره عزت نفق جلسه اول رو از ادامه دقیقه 33 گوش میدادم و مینوشتم که یهویی یاد فایل نشانه من برای واضح تر شدن قدم بعدی یادم اومد که چند روز پیش توضیحاتشو خوندم

        که نوشته بود اگر به دیدگاه دوستی هدایت شدی ،به سادگی از آن نگذر

        وای انگار خدا هدایتم کرد اونجا که بخونم و دوباره بیام دو تا پاسخ رو مجدد بخونم

        و پیام شما رو

        و وقتی اومدم خوندم

        سعی داری دیگه به من بسپری و دنبال پارویی نگردی

        وای وقتی دنبال پارویی نگردی رسیدم

        دقیقا حرفم بهم یادآوری شد

        امروز داداشم یه حرفی گفت و حرفش سبب شد کمی نگران بشم در مورد طراحی طلام

        ولی بعد حرف استاد یادم اومد

        میگفت که شیطان ترفندش ترسوندن به روش های مختلفه

        گفتم من که میدونم این روش تو هست و میخوای از طریق حرف داداشم منو بترسونی

        برو ،برو ساکت بشین که من دیگه به حرفات اهمیتی نمیدم

        چون که خدا به من وعده داده

        چون که خدا در هر صورت خیر من رو میخواد

        هرچی بشه من به خیرش محتاجم

        اینو گفتم و گفتم این مشتریم نشه ،خدا که این یه دست رو نداره

        به قدری بی نهایت به توان بی نهایت دست داره که من مطمئنم طرح های من به بهترین قیمت به فروش میرسن

        من باید روی باورام کار کنم تا در مدار انسان هایی که در مدار ثروت بیشتر هستن قرار بگیرم و هم من و هم اون ها هدایت بشن سمت من

        و اینارو میگفتم

        و الان که دیدم پارو نوشتم

        گفتم آره من شناورم در این دریای نور

        هرچی تو بگی ربّ ماچ ماچی جذابم

        تو بهتر بلدی بچینی

        من وظیفه ام اینه سعی کنم با عزت نفس قدم هامو سریع بردارم

        خوشحالم از اینکه برای من نوشتی زکیه جان تا من این درک هارو داشته باشم در این لحظه

        سپاس بی کران

        بهترین ها برای تو دختر زیبا رو و خوشگل و دوست داشتنی زکیه جانم منم عاشقتم و خیلی دوستت دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          سیده ملیکا مرتضوی گفته:
          مدت عضویت: 741 روز

          به نام خدایی که هرچه دارم از اوست

          سلام طیبه عزیزم

          سلام نفسسسسس

          سلام نقاش ماهرررر

          امیدوارم حات عالی باشه …

          وقتی داشتم کامنتت رو میخوندم انگار یه حس عجیبی منو فرا گرفت ….

          خودم رو توی دریای بیکران تصور کردم که وقتی تو میگفتی پارو ها رو رها کن با ترسی وحشتناک وسط اون دریا با نجوا هایی ترسناک تر که میگفتن اگه اونا رو توی دریا بندازی دیگه راهی برای برگشت نداری …دیگه نمیتونی پارو بزنی دیگه به ساحل نمیرسی ولی با این حال بی معطلی اونا رو انداختم توی دریاااا…

          من

          نشسته روی یک قایق چوبی …

          وسط دریای بی کران که تا چشم کار میکنه آب همه جا رو فرا گرفته …

          خورشیدی که بالای سرم هست …

          و

          ادامه ی کامنت تو …

          که میگفتی …

          پارو ها رو رها کن …

          روی خودت کار کن …

          زور زدن نداره …

          خدا تو رو به جاهای درست هدایت میکنه …

          یادم افتاد به جلسات اول قدم اول که استاد دربارش توی فایل های اول سفر به دور آمریکا صحبت می‌کرد و میگفت امروز با بچه های دوازده قدم این شعرو خوندیم که

          باید رها کردو وا داد

          دل رو به دریا داد ….

          .

          .

          خلاصه خودم هم خیلی حس عجیبی داشتم و همینجور که میخوندم

          وقتی اسم فایلای زیر رو آوردی مکثی کردم و به خودم گفتم ملیکا حتما این دو تا فایلو گوش بده ….

          مثل فایل زندگی در بهشت که 137 بود

          کلید اجابت دعا

          و در آخر…

          این قسمت از کامنت زیبایت

          که گفتی ؛

          من باید روی باورام کار کنم تا در مدار انسان هایی که در مدار ثروت بیشتر هستن قرار بگیرم و هم من و هم اون ها هدایت بشن سمت من

          میدونی یادم افتاد به چی؟

          به فایل نتایج دوستان قسمت 12 و 13 …

          گه آقا رضا دقیقا این حرف هاتو اثبات می‌کرد

          راسش تا قبل از گوش دادن به اونا من هم در حد یک جمله به خودم میگفتم باید روی باورات کار کنی تا هدایت بشی به آدمای جدید ولی نمیفهمیدمش …ولی این مثال عینی دیگه انگار تمام شک هامو از بین برد …

          عاشقتم دختر …

          امیدوارم نقاشی های ارزشمندت به بهترین قیمت ها فروش برهههه

          دوستت دارم

          بی نهایت ممنونم ازت

          در پناه الله یکتا باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مریم دستجردی گفته:
      مدت عضویت: 1832 روز

      به نام او و یاد او که آرامش بخش دل هاست به نام خالق هدایتگر همه چی تمامم به نام عشق و معشوق خودبه نام خداجونم جون جون جونیم سلام

      خداجونم متشکرم متشکرم و دوست دارم برای هدایتت برای آرامشی که به قلبم تزریق می‌کنی تنها قلب‌ها با نام و یاد او آرام می‌گیرد طیبه جان می‌خواستم از خودت بپرسم منظورت از پارو چیه که هدایت شدم به گفت و گو و درخواست از خداجونم و فقط خودش می‌دونه که چه جوری آبی شد بر آتش دلم گلستان کرد آتشم را . تنها تو را می‌پرستم و تنها از تو یاری می‌خواهیم یارب العالمین ام

      انقدر دوست داشتنی هست که هرچی قربون صدقه‌اش برم و از خوبی‌هاش بگم کم گفتم. اول هدایتم کرد به سمت این که مریم جونم بنده من اگه یه ذره غذا به این باورهات کم بدی غافله رو باختی ها این که الان دلسرد شدی و رگه هایی از ناامیدی در وجودت هست نشانه های اول هست ها. ازش مثال واضح خواستم تو زندگیم نشانم بده، داد. گفت : ( یادت هست وقتی نشد تاتر بری هدایتت کردم زنگ بزنی و بلیط رو بندازی برای هفته دیگه و روز دیگه؟! نتیجه شد آرامش خانواده و نرفتن در دل ترافیک و لذت و ….

      یادت هست دخالت کردی در انتخاب و پوشش مادرت ندیدی زیباییش رو و هی ایراد گرفتی که باعث یک بگو و مگو شد اما همین که فهمیدی تو جاده خاکی رفتی سریع فرمان چرخاندن و رفتی در حالت اعراض و نتیجه عوض شد اون شب تبدیل شد به یکی از بهترین شب‌هات ؟!

      خلاصه وقتی از الان روی باورهات کارکنی و نسبت به کوچک ترین ورودی منفی حساس باشی سعی خودت رو بکنی و واندی آرامش داشته باشی خودم کمکت می‌کنم و به تضاد بر نمی‌خوری اگرم بخوری انقدر راحت مثل همان تاتر برات حلش می‌کنم که کیفش رو ببری. مَثل آتش رو برام باز کرد از یک جنبه دیگه گفت وقتی بدونی این ورودی این نجوا باعث می‌شه دستت رو در آتیشی که می‌دونی اگه بکنی می‌سوزه؛ دیگه نمی‌زاری ادامه بده دیگه نمیزاری حرفی بزنه و سریع ازش فاصله می‌گیری تا بتوانی از زیبایی و حرارت آتش استفاده کنی بدون این که بسوزی.

      الان تو تردید نمون ،کمکت میکنم ، من همیشه همراهتم ، همه جا کمکت کردم تا الان ، باقی مسیرم کمکت میکنم ، ممنونم که داری تلاش میکنی پاروهارو که انداختی تو دریای نورم ، سعی داری دیگه به من بسپری و دنبال پارویی نگردی

      این پیام امروزِ خدا ، برای من بود در واقع این قسمت از کامنتت بهم چشمک می‌زد ولی الان که ارام شدم دیدم با تک تگ قسمت ها خدا داشت بامن حرف می‌زد و من انقدر نگران بودم که نمی‌شنیدم ؛ با این که همه چیز رو به خودش سپرده بودم اما شک داشته‌ام که نتوانم انجامش بدهم، زمانم نتوانم مدیریت کنم و این که نکنه من دارم خودم رو می‌ندازم به مشکل و هدایت خدا رو نمیشنوم؟ یعنی ثبت نام نکنم؟ یعنی برای مصاحبه کاری که خودش رزومه من رو اصلاح کرد خودش گفت بنویسم سابقه حرفه‌ای ندارم اما به خاطر تجربه‌ای که کسب کردم و بازخود‌هایی که از خانوادهاشون و بچه ها گرفتم می‌دونم توانایی و پتانسیل انجام این کار رو دارم. و آرامش بود که به قلبم داد. با اینکه اونها یک فردی که سابقه کاری داشته باشد، می‌خواستند. حتی وقتی خانم گفت پنجشنبه خودش گفت نترس و درخواست رو بگو بنداز برای شنبه و بگو که الان نمی‌توانی بیای و شهرستانی. و آن بنده خدا به راحتی قبول کرد.

      اگه تا همین جا با همین صداقت درست شده از این جا به بعد هم من باید صادق باشم اگه قرار هست این جا مشغول بشم و هیچ یک از برنامه هام باهم تداخل نمی‌کند که مشغول می‌شم اگرم این تصمیم من رو به مشکل قراره بندازه خودش کاری می‌کند که استخدام نشوم. آخه الان واقعا هیچی معلوم نیست.‌هنوز جواب انتخاب رشته‌ام نیامده از طرفی در یک دوره برای افزایش مهارتم با هدایت و قوت قلب خودش ثبت نام کردم. نمی‌دونم قدم بعدی چیه؟ نمی دونم چه اتفاقی می‌افته اما حودش گفت هرچی بشه همان خوبست. همین طور که تا اینجا هدایتم کرد همین که تا این جا بهم گفت چی کار کنم .و نشانم داد تصمیمات و الهاماتی که میگه بگیرم با حس آرامش و اطمینان هست. و هر حس بد و تردید و شک دیگه از جانب شیطان.

      مابقی کارها هم خودش انجام می‌ده و مثال مریم جان آورد این که کلاس های دانشگاهش با ساعت کارش جوری هماهنگ شده که به راحتی به هردو رسیده. خدایا شکرت

      از طرفی این بار کار ، علاقه، تحصیل ، دوره همه و همه به هم مرتبت اند هر کدوم کامل کننده دیگری هست.( با نشانه هاش انگار دارد باورهام رو قبل از شروع این کار درست می‌کند حتی اگر نشه هم یه عالمه چیز درمورد خودم و علایقم و توانایی‌هام داره بهم یادمی‌ده.) خدایا دمت گرم خوش حالم که دارمت و فرمون زندگیم رو دارم یادمی‌گیرم به خودت بسپارم عاشقتم عشق من

      طیبه جانم خوش حال شدم از این که خواندم داری تکاملت رو طی می‌کنی و شاید الان داری به عنوان معلم خطاطی تدریس می‌کنی چون این کامنت برای تیر هست. ممنونم ازت به خاطر این کامنت زیبا و هدایتگر که از جانب الله نوشتی عزیز دلم.

      درپناه رب العالمین شاد و ثروتمندو سعادتمند باشی. انشاالله آسان شوی برای آسانی ها بیش از پیش

      یا حق.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 695 روز

        به نام ربّ

        سلام مریم خانم عزیزم

        من پارسال که تازه وارد سایت شده بودم و فایلای رایگان رو گوش میدادم

        تو یکی از فایلا استاد میگفتن که باید تسلیم باشین و حتی اگر تو قایق هستین پارو هارو بندازین تو رودخونه و خودتونو بسپرین به جریان آب تا خودش شمارو به مقصد ببره

        بعد من هی تمرین میکردم و تصمیم گرفتم که تلاش کنم تسلیم بودن رو یاد بگیرم

        و به خدا گفتم کمکم کن پارو هارو بندازم تو دریای نورت و حتی قایقم رو هم شکستم و خودم رو انداختم به دریای نور خدا تا خدا منو به هرآنچه که باید برسم ،برسونه

        درمورد خط تحریری بگم بهتون

        من توی این مدت تکاملم رو تو یه سری چیزا طی کردم و درمورد خط تحریری فهمیدم که باید رهاش کنم و تمرکز بذارم فقط روی یک موضوع

        روی عشقم نقاشی تمرکز بذارم و فقط و فقط روی اون کار کنم و پیشرفت کنم

        چون استاد تو فایلا میگفتن که باید رو یه چیز باشه تمرکزتون

        و من تازه الان تمرکزم رو روی نقاشی گذاشتم

        من الان دارم روی باورهام تمرکزی کار میکنم و نقاشی هامو کار میکنم و کلاس میرم

        پیام شمارو که خوندم دوباره برای من تاکید داشت که بچسب به تکرار باورهای قوی و بشناس خودت رو

        و از تمرینات دوره ها استفاده کن

        با خودت جلیه دو نفره بذار و افکارت رو روی کاغذ بیار و مدام چراهایی رو بپرس تا به جواب برسی و باورهای قوی رو بنویس و تکرار کن

        اگر استمرار داشته باشی صد در صد به خواسته ات میرسی

        من این روزا این پیام هارو دریافت میکنم به صورت تاکیدی

        خوشحالم از اینکه پیام شما کلی درس داشت برای من تا در عمل سعی کنم‌اجرا کنم

        بی نهایت سپاسگزارم از شما و امید دارم که شما هم اون چیزی رو که میخواین بدست میارین

        بهترین هاباشه برای شما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 695 روز

        به نام ربّ

        سلام مریم خانم عزیزم

        من پارسال که تازه وارد سایت شده بودم و فایلای رایگان رو گوش میدادم

        تو یکی از فایلا استاد میگفتن که باید تسلیم باشین و حتی اگر تو قایق هستین پارو هارو بندازین تو رودخونه و خودتونو بسپرین به جریان آب تا خودش شمارو به مقصد ببره

        بعد من هی تمرین میکردم و تصمیم گرفتم که تلاش کنم تسلیم بودن رو یاد بگیرم

        و به خدا گفتم کمکم کن پارو هارو بندازم تو دریای نورت و حتی قایقم رو هم شکستم و خودم رو انداختم به دریای نور خدا تا خدا منو به هرآنچه که باید برسم ،برسونه

        درمورد خط تحریری بگم بهتون

        من توی این مدت تکاملم رو تو یه سری چیزا طی کردم و درمورد خط تحریری فهمیدم که باید رهاش کنم و تمرکز بذارم فقط روی یک موضوع

        روی عشقم نقاشی تمرکز بذارم و فقط و فقط روی اون کار کنم و پیشرفت کنم

        چون استاد تو فایلا میگفتن که باید رو یه چیز باشه تمرکزتون

        و من تازه الان تمرکزم رو روی نقاشی گذاشتم

        من الان دارم روی باورهام تمرکزی کار میکنم و نقاشی هامو کار میکنم و کلاس میرم

        پیام شمارو که خوندم دوباره برای من تاکید داشت که بچسب به تکرار باورهای قوی و بشناس خودت رو

        و از تمرینات دوره ها استفاده کن

        با خودت جلیه دو نفره بذار و افکارت رو روی کاغذ بیار و مدام چراهایی رو بپرس تا به جواب برسی و باورهای قوی رو بنویس و تکرار کن

        اگر استمرار داشته باشی صد در صد به خواسته ات میرسی

        من این روزا این پیام هارو دریافت میکنم به صورت تاکیدی

        خوشحالم از اینکه پیام شما کلی درس داشت برای من تا در عمل سعی کنم‌اجرا کنم

        بی نهایت سپاسگزارم از شما و امید دارم که شما هم اون چیزی رو که میخواین بدست میارین

        بهترین هاباشه برای شما و نور خدا به شکل شادی و سلامتی و آرامش و عشق باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          مریم دستجردی گفته:
          مدت عضویت: 1832 روز

          سلام طیبه جان

          عزیزم بهت تبریک می‌گم برای تمرکزی که روی نقاشی گذاشتی و این استمرار در کارت . چقدر عالی تسلیم بودن را تمرین می‌کنی، این چند روزه منم دارم سعی می‌کنم تسلیم باشم. خیلی حس خوبی دارد که کارها رو به خدا بسپاری و دست و پا نزنی.

          خوش‌حالم که این کامنت رو نوشتی‌ امروز برای مصاحبه رفتم ( اولین کار بیرون از خو‌نه‌ام به عنوان مراقب کودک) در خانه بازی، به خاطر کمبود نیرو و آمدن تعداد زیادی از بچه‌ها به صورت غیر منتظره ازم خواستند از همین امروز شروع به کار کنم.

          و به مدت یک ماه به طور آزمایشی براشون کار کنم . درسته خسته شدم اما از طرفی بهم خوش گذشت این که با بچه‌ها حرف می‌زدم و باهاشون گاهی اوقات هم بازی می‌شدم لذت بخش بود از ساعت 2 که اون جا بودم تا 7 شب اصلا یادم نبود که من ناهار نخوردم حتی صبحانه هم نخورده بودم اومدم خونه گفتن ناهارم روگاز هست تازه یادم افتاد که من ناهار نخوردم.

          اما می‌دونی به خاطر خستگی شک کرده بودم، می‌ترسیدم در جهت هدفم نباشه که نوشته بودی سوال بپرس در یک دونفره، نتیجه شد من می‌توانم از با بچه‌ها بودن چیز یاربگیرم، می‌توانم در زمان مناسب درخواست کارگاه عروسک سازی بدهم یا برای بچه ها نمایش اجرا کنم یا عروسک بسازم و بفروشم خلاصه یه عالمه ایده برای آینده در ذهنم اومد آخه اونجا عروسک های دستکشی دیدم و با این جلسه فهمیدم در جای درستی هستم. پس به همین مسیر انشالله ادامه می‌دهم .

          متشکرم عزیزم برای کامنتی که گذاشتی و باعث شد از احساس بد دور بشم و به زندگی امیدوار.

          دست حق یار و نگهدارتان.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1243 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    این که ما در حال تفریح باشیم و کارمندان برای ما کار کنند ایا این فکر را در ذهن آنها ایجاد نمی کند که ما هم چنین چیزی را می خواهیم و به تفریح نیاز داریم؟

    داشتن باورهای درست به ما کمک می کند افراد مناسب وارد کسب و کار ما شوند و اگر ناراضی باشند افراد مناسب دیگری به سمت کسب و کار ما هدایت می شوند.

    ایا ناظر کسب و کار خود هستید یا به تفریح سفر و ارتباطات می پردازید؟

    در زندگی استاد :

    تفریح سفر ارتباطات و کسب و کار مفاهیم یکسانی دارند و از هم جدا نیستند باید هر روز از لحاظ ذهنی بر روی کسب و کار خود تمرکز کنیم اگر باورهای خوب داشته باشیم افرادی به سمت کسب و کار ما هدایت می شوند که خالصانه به ما در این مسیر کمک می کنند.

    کسب و کار کنونی شما اولین کسب و کار شما است؟

    خیر کسب و کارهای دیگری وجود داشته است زمانی که در مسیر صحیح باشیم کار زندگی تفریح عشق همه با هم یکسان است یکی از دلایل داشتن احساس خوشبختی :

    موفقیت و پیشرفت در تمام جنبه های زندگی است.

    شما کسب و کار دیگری دارید؟

    خیر اکنون وجود ندارد استاد تمام تمرکز خود را تنها در یک حوزه قرار داده اند

    ایا برنامه ای برای بین المللی کردن کسب و کار خود دارید؟

    صد درصد این برنامه یکی از دلایل اصلی مهاجرت استاد بوده است که آگاهی های ایشان به زبان انگلیسی هم گفته شود این هدف برای ایشان وجود دارد که با زبان انگلیسی و با این فرمت کار کنند.

    بر چه اساس ملک خود را انتخاب و خریداری می کنید؟

    بر اساس جریان الهامات نشانه ها و آگاهی هایی که به ایشان داده می شود عمل می کنند.به بازدید املاک رفته و حسی در درونشان می گوید این ملک را خریداری کن و تا کنون از تصمیماتشان راضی بوده اند.

    اگر سرمایه ی کمی داشته باشیم چگونه می توانیم ملک خریداری کنیم؟

    باید زمانی که پول آن را داشتیم اقدام به خرید کنیم نه با وام و قرض اگر باورهای درستی داشته باشیم به راحتی می توانیم به خرید ملک هدایت شویم

    باور فراوانی را تقویت کنیم تا از نظر مالی ثروتمند شویم

    چطور به خواسته های خود توجه دارید و از ناخواسته ها اعراض می کنید؟

    اگر باور داشته باشیم توجه به ناخواسته ها ما را از مسیر درست دور می کند و بدانیم که ناخواسته ها مانند آتش است قطعا دست خود را در آتش نمی بریم اصل باور کردن چنین عبارتی است.

    آیا با نمایش ثروت و دارایی خود این احساس را در افراد ایجاد نمی کنید که دستیابی به خواسته ها برایشان رویا شده است؟

    استاد بسیار کمتر از دارایی واقعی خود را نشان داده اند و آن هم به این دلیل بوده که برای افراد باور پذیر شود دستیابی به تمام خواسته ها امکان پذیر است و با تغییر باورها و کنترل ذهن به بی نهایت ثروت و نعمت دست میابیم محدودیت تنها در ذهن ما است چون تمام افراد موفقیت را تنها در داشتن ثروت می دانند به همین دلیل انگیزه برای ثروتمند شدن و همچنین قصد داشتند ایمان دیگران را برای درک و عمل کردن به قوانین الهی بیشتر کنند.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1332 روز

    به نام خداوند مهربان وهدایتگر

    سلام

    وقت همگی بخیر و شادی

    هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعالَمِینَ

    اوست آن [خدای] زنده، نیست معبودی جز او، پس بخوانید او را در حالی که خالص‌کننده‌اید برای او دین را، سپاس و ستایش برای خداست، پروردگار جهانیان

    سوال:

    ذهنیت کارکنان شما در ایران تغییر نمی کنه ، که ما کار می کنیم و کارفرمای ما در آمریکا بهترین تفریح و زندگی برای خودش ساخته است؟

    این بخاطر باورهای توحیدی استاد هست که وقتی در مسیر درست حرکت کنی و به الهامات خداوند عمل کنی ، جهان بیرون تورا اصلاح می کنه و بهترین افراد را برای انجام کار برات مهیا می کنه ، اگر یکی از کارمندان کار را ترک کنه ، چون من باورهای مناسبی دارم ، کارمندی بهتر از قبلی وارد سیستم می کنه .

    تمرکز شما بیشتر به کسب‌و‌کار هست یا به تفریح و مسافرت؟

    کار و تفریح برای استاد یکی هست و آین دو از همدیگر تفکیک نیست وقتی به کارت علاقه داشته باشی انجامش برات لذت‌بخش میشه .

    داشتن چندین کسب و کار باهمدیگر؟

    استاد اعتقاد داره باید تمرکز روی یک کار باشه تا نتیجه خوبی بده

    با سرمایه ی کم چگونه می توان ملک خریداری کرد؟

    استاد اعتقاد دارن باید پول بسازی و بعد توانایی خرید ملک بصورت نقدی داشته باشی و هیچ چیز را نباید قسطی خرید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1243 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    ایا این باور در ذهن کارمندان شما شکل نمی گیرد که چرا ما باید کار کنیم و صاحب کسب و کار در حال زندگی و تفریح باشد؟

    استاد به دلیل باورهای مناسبی که ایجاد کرده اند به سمت افراد مناسب هدایت شدند تمام افراد را دست خداوند می دانند و این فکر را نمی کنند که اگر آن ها نباشند چه اتفاقی رخ خواهد داد خداوند همواره دستانی را در زندگی استاد قرار داده و صدها نفر به صورت دست خداوند وارد زندگی ایشان شده اند هیچ گاه کارمندان اینگونه فکر نمی کنند و باور بسیار غلطی است.

    آیا تمرکز شما بر کسب و کارتان است یا به تفریح و سفر می پردازید؟

    تفریح سفر و کار در ذهن استاد جدا از یکدیگر نیست هم تفریح برای ایشان کار و هم کار برایشان تفریح است استاد تقریبا هر روز بر روی کسب و کار خود تمرکز کرده و ارتباط دارند نظرات را بررسی و کارهای سایت را انجام می دهند استاد همیشه از لحاظ ذهنی بر روی کسب و کار خود تمرکز دارند. در زندگی استاد همه چیز با هم است و تفکیک شده نیست. اگر باورهای خوبی داشته باشیم دیگران خالصانه به ما کمک خواهند کرد و لازم نیست ما آن ها را کنترل کنیم یا نظارت خاصی بر روی آن ها بگذاریم در کشورهایی مانند آمریکا افراد نیاز به کنترل و نظارت ندارند و کار خود را به خوبی انجام می دهند.اگر باورهای ما درست باشد چنین افرادی را جذب خواهیم کرد.زمانی که در مسیر درست باشیم کار زندگی تفریح عشق همه با هم یکسان است یکی از دلایلی که استاد احساس خوشبختی دارند این است که همه چیز را با هم دارند.

    کسب و کار دیگری وجود دارد یا نه؟

    الان دیگر وجود ندارد و استاد تمام تمرکز خود را روی این حوزه قرار داده اند و قصد دارند آموزه های خود را به زبان انگلیسی و با فرمت های مختلف بیان کنند

    بر چه اساسی ملک ها را انتخاب می کنید؟

    استاد به نشانه ها و چیزی که به ایشان گفته می شود توجه دارند زمانی که به دیدن املاک می روند حس ایشان می گوید این ملک را بخر

    با سرمایه ی کم چگونه می توان ملک خریداری کرد؟

    زمانی که باورهای مناسب داشته باشیم شرایط مالی ما خوب خواهد بود و لازم نیست با چک و وام و به سختی ملک خریداری کرد استاد زمانی که پول داشتند اقدام به خرید املاک کردند باورهای کمبود در ذهن ما باعث می شود اینگونه فکر کنیم که نمی توانیم ملکی را خریداری کنیم اگر بر روی باورهای خود به درستی کار کنیم بعد از چند سال ثروت ما رشد کرده و می توانیم هر چیزی بخواهیم خریداری کنیم.

    چگونه به ناخواسته ها توجه نکنیم؟

    باید بدانیم ناخواسته ها ما را از مسیر دور می کند و ذهن خود را کنترل کنیم اگر بدانیم توجه به ناخواسته ها آتش است دست خود را در آتش نمی کنیم مهم این است که این باور را داشته باشیم

    آیا دارایی های شما این حس را ایجاد نمی کند که با استفاده از محصولات شما به خواسته های خود می رسید؟

    استاد بسیار کمتر از دارایی های که دارند را نشان داده اند اینگونه انگیزه می گرفتند که اگر کسی از هیچ به هدفی رسیده است ما هم می توانیم و تنها کافی است بدانیم چگونه به این هدف دست یافته است اگر کسی رسیده ما هم می توانیم اما در مورد چگونگی رسیدن به اهداف استاد فایل و محصولات ارایه کردند استاد صد درصد مطمئن هستند که ما به بیش از آن چیزی که استاد رسید ه اند خواهیم رسید محدودیت تنها در ذهن ما است استاد کاملا موافق هستند با استفاده از محصولات و فایل های رایگان به هر چیزی که بخواهیم دست خواهیم یافت دلیل اینکه استاد به تمام خواسته های خود رسیده اند این است که به دیگران ثابت کنند دست یابی به اهداف امکان پذیر است.استاد پس از آشنایی با قانون به تمام خواسته های خود به جز ثروت دست یافته بودند و چون دیگران همیشه بر روی ثروت تمرکز می کردند ایشان ترغیب شدند به ثروت نیز دست یابند به همین دلیل استاد قسمتی از دارای های خود را نشان می دهند که به دیگران بگویند دستیابی به اهداف مالی نیز امکان پذیر است.با استفاده از قانون و داشتن باورهای درست رابطه توحیدی سلامتی ثروت و رسیدن به تمام خواسته ها امکان پذیر است.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    رضیه واحداصل گفته:
    مدت عضویت: 864 روز

    ب نام خداوند بخشنده و مهربان

    ب نام خدایی ک هرآنچه دارم از اوست

    سلام ب استاد و مریم جانم

    دقیقا ملموس ترین باوری ک آدم میتونم باچشم ببینه

    داشتن ماشین

    خونه ی ویلایی یا واحدی توی برج

    مسافرتای پی در پی

    ساعت فلان مارک

    کت وشلوار

    و کفش

    و اینچیزایی ک ما میبینیم و باورمون‌میشه این شخص

    ب خیلی چیزا رسیده وثروتمند و موفقِ

    من اولین چیزی ک از ثروتمند شدن میبینم و بحساب میارم آرامشِ

    چون زمانی ک خودم آرامش دارم صدای الهامات خدارو میشنوم

    و قدرت انتخاب دارم ک بهشون عمل کنم یا ن

    ولی اینو بگم ک زمانی ک برای خواسته هات

    قدم برمیداری

    قشنگ بهت میگه چکارا کن

    ولی فقط کافیه ک انجام بدی اونموقع ب ثروت میرسی و توهرکاری ک بخوای موفق میشی

    من تجربه ش کردم

    اما متاسفانه

    خیلی زود یادم میره مسیرم چجوری بود

    و با چ کارایی ب موفقیت رسیدم

    بعدش

    همه رو از دست دادم

    اما الان ک دارم روی احساس لیاقت و ارزشمندی خودم کار میکنم

    البته دوره استاد رو خریداری نکردم

    چون هنوز وقتش نرسیده

    ی نشونه هایی میاد ک الان وقتش نیس

    خب اینم تکامل میخواد

    دارم حس میکنم

    دارم میبینم رفتار همسرم و اطرافیانم رو ک یواش یواش داره تغیر میکنه

    استاد همین فایل های رایگانی ک روی سایت قرارمیدن

    خودشون گنج هایی هستن ک

    دست نخورده ن

    فقط کافیه اونارو سرسری نگیری و ازشون نگذریم و بهشون عمل کنم

    مثل خیلیای دیگه نتیجه خواهیم گرفت

    فقط مداومت داشته باشیم

    ی خط در میون روی خودمو کار نکنیم اینو ب خودم میگم

    چون ایراد دارم روی ثابت موندن

    استاد عزیزم

    مث همیشه بدرخشی

    درپناه الله رحمان باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    آرزو جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 538 روز

    به نام خدایی که قانون ب این قشنگی و زیبا افرید

    سلام به استاد عزیز و قشنگم وسپاس مخصوص خداییست که مسیر هدایت و شادی وسلامتی و ثروت را جلوی راهمون قرار دادو ما مبینیم ولی میگذریم

    ماجرا امروز من هدایت الله و فایل استاد و جواب سوال من که دوست دارم تو اموزشگاهی که خودم با افکار خودم وراهنمایی من ب سمت استاد عزیزم این بود چیکار کنم تا پولسازی کنم و تمام وسیله های اموزشگاه با در امده خودم بخرم

    چون از زیر صفر شروع کردم واین که هیچ کس جز خودم و خدای خودم باور به گرفتن مجوز اموزشگاه ارایشگری توی کوچه وخونه مسکنی نبود همه از خانواده نزدیک تا دوست و استاد باورشون این بود ی دوره من تلاش میکنم برای اموزشگاه و بعد بیخیال همه چیز میشم این جا یاد میکنم از استاد عزیزم و سپاس گزارم ازش که ب من اموزش هایی داد که همه چیز را یاد بگیرم جریان مال دوسال پیش دقیقا دی ماه سال 1400 تصمیم گرفتم اموزشگاه بزنم اون موقع تازه با استاد و فایل های رایگان زیادی را گوش میکردم که میگفت باور یعنی همه چیز بپذیری یعنی اتفاق میافتد و من پذیرفتم و تصمیم گرفتم برم و چوووووون استاد خودم اموزشگاه زده پس من میتوانم

    تصمیم گرفتم برم جلو وباهاشون صحبت کنم وبگم من مسیر اموزشگاه را میخواهم برم و راهنماییم کنید اون روز با حال عجیب و با ایمان جلو رفتم و همه چیز را گفتم مکثی کرد و گفت ….آرزو جان شما میتوانید اموزشگاه بزنی مدرک درسی میخواهد و کفش اهنی خندیدم و گفتم ادامه تحصیل میدهم و اینکه جلو میرم و اموزشگاه میزنم ب لطف الله و هدایتش رسیدم ب مجوز اموزشگاه و الان اومدم بگم من ارزو میخوام همه یوسیله هام را بدون کمک کسی فقط با خودش میخرم تمام جواب گرفتم از فایل همین طور که استاد من پولسازی کرده پس منم میتواااااانم و همه ی وسیله هامو میخرم و باور دارم خدای من اونقدر ثروت داره که منو پر کنه من همچنان ادامه مسیر میدهم من توانایی اون را دارم من لیاقتشو دارم هنوز هیچکس جز خودم و خدای خودم باور ب اموزشگاه من ندارند و برایم مهم نیست چون خودم خودم را باور داررررم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    افلاطون نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    بینهایت سپاسگذار خداوندم که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده

    تغییر باورها: مهم ترین و اصلی ترین کلمه ایی که من همیشه از بدو ورود به سایت از استاد شنیدم: با تغییر باورها میشه روابط فوق العاده داشت، میشه به سلامتی رسید، میشه به ثروت رسید؛ و من با توجه به درکم از تغییر باورها به همه این چیزا رسیدم؛ قطعا با فایل های شما و محصولات شما میشه به سلامتی رسید، میشه به روابط عالی رسید، میشه به ثروت رسید؛ من با فایل های رایگان به همه شون رسیدم و با دوره ثروت از نظر مالی رشد انفجاری داشتم: از وقتی با این سایت آشنا شدم من تمرکز گذاشتم رو محصولات و فایل ها وقتی ام نتیجه به دست آوردم با ایمان بیشتر کار کردم و الانم با تمرکز خیلی بالا دارم رو فایل ها و دوره هایی که دارم کار میکنم رو باورهام کار میکنم تا زندگیمو اونجور که باید بسازم چون من به ایمان و یقین رسیدم که میشه به اونچه که باور داشته باشم میرسم و با طی کردن تکامل به همه خواسته هام میرسم؛ استاد رسیده، خیلی از بچه های سایت رسیدن منم با توجه به درکم رسیدم و اون خواسته های استقلال مالی، زمانی و مکانی هم محقق میشه؛ من الان آرامش فوق العاده ایی دارم و یه آدم متوکل و سپاسگذارم که هر روز بابت نعمت هام سپاسگذار خداوندم؛ منم تبدیل شدم به یک آدم شاد که حال دلش خوبه؛ اره میشه با تغییر باور به همه چی رسید

    خدایا شکرت که منو به این مسیر هدایت کردی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای: