سوالات:
- برای تحقق یک خواسته، تا چه مدت باید تلاش ذهنی و فیزیکی در راستای خواسته را ادامه دهیم و از چه زمانی باید طبق قانون رهایی، نسبت به خواسته خود رها باشیم؟
- تمرکز بر ساختن باورهای هماهنگ با خواسته مهم تر است یا اقدامات عملی در راستای خواسته ها؟
- اگر فقط یک باور باعث تغییر زندگی شود آن باور چیست؟
- در طی مسیر رشد، ایده های ناکارآمد را چطور تشخیص می داید؟
- آیا بدون سرمایه هم می توان به نتایج پایدار رسید؟
- آیا برای رشد نتایج، باید مکان خود را تغییر دهیم؟
- اگر شما بخواهید فقط یک هدف برای تمام دوران ها انتخاب کنید – که بیشترین تأثیر مثبت را بر زندگی تان بگذارد- آن هدف چیست؟
مفاهیمی که استاد عباس منش در این قسمت توضیح داده اند شامل:
- رابطه “قانون رهایی” با “تلاش های ذهنی و عملی”
- مفهوم رهایی در برابر خواسته و رفتارهای که هماهنگی با این قانون را نشان می دهد؛
- نشانه های هماهنگ شدن با قانون رهایی؛
- رابطه بین “باورهای قدرتمندکننده” با “اقدامات عملی در راستای خواسته ها”
- نشانه های عمل به قانون رهایی در رفتارهای ما؛
- اساسی ترین عامل برای کسب نتایج پایدار؛
- وقتی در حال ساختن باورهای قدرتمندکننده هستی، اولین نشانه اش این است که در آرامش و احساس خوب هستی. اگر مسیر کار کردن روی باورهایت برای شما زجر آور است، یعنی در مسیر خلاف جهت با باورهای قدرتمندکننده در حال حرکت هستی!
منابع کامل درباره محتوای این قسمت: دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها | جلسه چهارم:
این جلسه، مفهوم رهایی درباره خواسته و چگونگی هماهنگی با این قانون را مفصلا توضیح داده است. با گوش دادن به آگاهی های این جلسه، تمام سوء برداشت های ما درباره عمل به قانون رهایی و مفهوم رها بودن درباره خواسته به کلی برطرف می شود. ارتباط رها بودن در برابر خواسته و اقدامات عملی هماهنگ با خواسته را درک می کنیم. این درک مسیر تحقق خواسته را برای ما به قدری لذت بخش می کند که نمی دانیم چه زمانی و چطور به خواسته خود رسیدیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | عملکردهایی که نشانه اجرای قانون است64MB21 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | عملکردهایی که نشانه اجرای قانون است19MB21 دقیقه
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 1 اسفند رو با عشق مینویسم
من با این روشی که در گوگل درایوم نوشتم و تمرین ستاره قطبی رو هر روز صبح بلافاصله بعد از خواب انجام میدم
و بعد یه فایل که با صدای خودم ضبط کردم گوش میدم که تحسین و نکات مثبت هست
یه سری درخواست ها رو مینویسم و ثابت هست برای هر روزم، که تیکشون همیشه کنار خواسته ها هست
چون من هرچی از خدا خواستم درمورد خودش ، به من یاد داده
مثلا نوشتم یادم بده تسلیمت باشم تا جایی که میتونم و عمل میکنم و به این روند سرعت ببخش
یا اینکه تمرکز رو یادم بده
مسیر رو هموار کن برای من
با نگاه کردن به آدما ،تو رو در وجودشون ببینم
در هر کاری تو رو به یاد بیارم
در کل روز ریز ترین هدایت هاتو درک کنم و شاخکام تیز باشه برای دریافتش
توجهم به نکات مثبت باشه و سپاسگزاری کنم
و فقط و فقط در همه چیز تو رو ببینم
و خیلی خواسته های دیگه که نوشتم
تیک همه اینارو زدم ، چون از روزی که من با احساس خوب تجسم میکردم دقیقا همون روز همه اینا رخ میداد و منم تا جایی که میتونستم عمل میکردم
مثلا آگاهانه توجهمو میدادم به نکات مثبت و سپاسگزاری و یا آگاهانه سعی میکردم در هر کاری تمرکز کنم
به همین خاطر تیک رو گذاشتم ، تا هر روز که میخونمشون ، دیگه باور دارم که همه اینا رخ میدن
به طرز عجیبی تمرکزم بالاتر رفته در هر کاری و در کل روز سعی و تلاش میکنم
و بعد برای درخواست های دیگه ام مینویسم که در طول روز میخوام چی رخ بده
نزدیک ظهر بود ، جلوی آینه وایستادم و فقط با خدا صحبت کردم و اشک ریختم ، چقدر لذت بخش بود من تو خونه تنها بودم و فقط حرف زدم و گریه کردم
اینکه وقتی من جلو آینه وایمیستم دیگه فقط خوبی و عشق میبینم و خدارو میبینم
تا اذان نیم ساعتی با خدا صحبت کردم و جلو آینه گریه کردم از این همه حال خوبم سپاسگزاری کردم
بعد که نمازمو خوندم قرار بود برم گالری هنرجوی استادم که دو تا تابلویی که گفته بود من و داداشم کار کنیم تحویل بدم
دیشب تا نصف شب بیدار موندم و داشتم تابلو رو کار میکردم و برادرم هم خطاطی تابلو رو تموم کرد و روی نقاشی منم یه بیت شعر نوشت
وقتی حاضر شدم و رفتم ، وقتی رسیدم گالری آهنگ باب دلمی رو گذاشته بودن
تو دلم خوشحالی میکردم چون این آهنگ و خدا بهم نشونه داده بود
یه خانم تو گالریشون بود که نقاشی مینیاتور شو آورده بود تا بذاره تو گالری هنرجوی استادم که براش هنرجو بگیرن
من تابلومو نشونش دادم و گفت خوبه و شنبه به سازمانی که باهاشون کار میکنه نشون میده
خودشم 15 تا تابلو داشت کار میکرد
که شنبه تحویل بده
و به من گفت وقتی کارتو با کار داداشت تایید بکنن شماره تماستم بهشون میدم تا خودشون مستقیم باهاتون تماس بگیرین و سفارش بدن و همه چی رو خودشون میدن
بوم و رنگ و همه چی
شما فقط کار رو تحویل میدین و پولش رو بهتون پرداخت میکنن
یکمنشستم و دخترش کار میکرد و تمرین رنگ روغنش رو انجام میداد یکم صحبت کردیم و وقتی مهمونشون رفت اومد نشست پیشم و نمیدونم چی شد یهویی گفت طیبه من دوست دارم به همه خیر برسونم و چون گالری دارم و به یه سازمان داریم کار نقاشی سفارش میگیریم ،دوست دارم بقیه هنرجوهایی که دوست دارن مثل تو کار کنن بتونن که درآمد داشته باشن
و گفت به همکلاسیای خودم هم گفتم اما کسی جدی نگرفت
و حرف من اینه ، وقتی فرصتی پیش میاد برات و خدا میخواد کاری برات انجام بده حالا از طریق من یا یه فرد دیگه ،اون کمک خدا رو پس نزن
میدونی که چی میگم
انگارخدا داشت به وضوح بهم میگفت که از این نعمتی که بهت دادم استفاده کن
برگشتنی از خدا نشونه خواستم و تو دلم گفتم قلبمو آروم کن و بهم بگو یهویی بعد چند دقیقه یه موتور رد شد از قسمت بی آر تی
پلاکش 974 بود
و تاییدش رو گرفتم که تکرار باورهای ثروت از نقاشی جواب میده
کافیه که من هماهنگ بشم با خدا
وقتی برگشتم خونه دوره طراحی اسکچ و فیگور رو خریدم و خیلی خوشحال بودم و از اینکه خریدمش خوشحال بودم
و مروز خیلی خیلی روز خوبی بود با خانواده ام ،تولد برادرم رو دوباره جشن گرفتیم و دور هم بودیم خیلی حس خوبی داشتم
امروز خیلی خوشحال بودم وقتی رد پای روزم رو برای دوره جدید نوشتم گفتم کاش از پیامای من استاد صحبت کنن و چند رور بعدش دیدم پیام منو تو تجربیات دانشجویان دوره نوته بودن
خیلی حس خوبی داشتم گفتم و شد پس اگر ادامه بدم صد در صد میشه
از خدا بی نهایت سپاسگزارم
و نورش رو به شکل ثروت و شادی و سلامتی و آرامش و عشق در زندگیتون جاری بشه
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 1 بهمن ماه رو با عشق مینویسم
قانون رهایی
امروز من قشنگ مربوط به رهایی و تسلیم بودن بود
گام 13 پروژه مهاجرت به مدار بالاتر
خدا داره یادم میده که چجوری رها باشم
با اینکه من لذت میبرم از مسیر و تو این یک سالی که در سایت هستم خیلی آرامش دارم اما خدا قانون رهایی رو در همه جنبه ها داره به صورت تکاملی یادم میده
و میدونم که همه این ها نیاز هست تا من بزرگ بشم
و سپاسگزارم از خدا که هر لحظه ریز به ریز هدایتم میکنه
خدایا شکرت
و شروع میکنم این روز پر از عشق رو
نمیدونم چی بنویسم ،عجیبه
نه صبر کن طیبه
این روزا زیاد میگی عجیبه
یکم فکر کن
ممکنه که ، نه ، حتما از تغییر مدارهات هست که دائم میگی عجیبه
چون تو داری یه سری چیزایی رو تجربه میکنی که در راستای کمی تغییر کردن باورات هست که شواهدش رو داری میبینی
بازم نمیدونم
هیچی نمیدونم
از خدا میخوام کمکم کنه
صبح که بیدار شدم ،شب قرار گذاشتم با خدا ، که ساعت 4 بیدار بشم
اما خوابم به قدری سنگین بود که صدای گوشیم و حتی صدای اذان رو شنیدم و بیدار نشدم
حتی تو دلم با خدا صحبت میکردم میگفتم خدا برام مهمه ،
چجوری قدم بردارم ؟
شب بیدار میمونم و تا اذان صبح بعد اگر بخوابم دوباره دیر بیدار میشم
شایدم من زیاد به این نکته توجه میکنم باید رها کنم
تنها کاری که باید انجام بدم ، باید این باشه که بیدار بمونم و کارامو انجام بدم و روی دوره ها کار کنم
مثل زمانی که در دو ماه، که چند ماه پیش من کل دوماه رو صبح تا شب و بیشتر وقتا تا صبح بیدار میموندم و هم تمرینای رنگ روغنم رو انجام میدادم و هم گل سر میبافتم ،و گل سر میفروختم ، اون موقع خوابم کم شده بود و همه اش بیدار میموندم تا کار جدید ببافم و ببرم جمعه بازار بفروشم
و اصلا حس کم خوابی نداشتم
حالا چرا الان نمیتونم بیدار بشم؟
من که عاشق نقاشیم و میخوام پیشرفت کنم
چرا نمیتونم کمتر کنم خوابم رو که تو نصف شب برای دوره ها زمان بذارم و تو سکوت شب گوش بدم و بنویسم ؟!
وقتی این سوالارو مینویسم و از خودم میپرسم
به یه سری جواب میرسم
اینکه باورهام نسبت به فروش نقاشی ضعیفه و این سبب میشه من تنبلی کنم
اینکه من ترس هایی دارم برای پیشرفت در مهارت نقاشی ،چون رنگ روغن سخته و باید دقت زیادی بذارم تنبلی میکنم که بیشتر کار کنم
یا اینکه وقتی خوابم میاد میگم بذار بخوابم و فردا دوره هارو با دقت گوش میدم
دلیل این تنبلی من در چیه ؟
شاید عزت نفس باشه
نمیدونم
انقدر باید از خودم سوال بپرسم و جواب بدم تا متوجه بشم
بعد گفتم که خدا تو خودت گفتی که 9 ماه زمان دارم
9 ماه رو به من به عنوان درک بزرگی ،هدیه بزرگی دادی
اینکه گفتی اگر تکاملت رو سریع تر طی بکنی و به سرعت به ایده ها عمل کنی ،9 ماه دیگه ،طیبه الانت رو نخواهی شناخت
و بعد بهم گفتی که اما اگر مثل هر روزت ،روزهارو سپری کنی و هی بگی فردا کار میکنم ،هیچ اتفاقی رخ نمیده و باورات خیلی کم تغییر میکنه و انتظار نتیجه بیشتر رو نداشته باش
چون من با باورهای تو بهت پاسخ میدم
و زندگیت به کل تغییر میکنه و به مدار های بالاتر قدم برمیداری
سرعتت رو در عمل کردن و تصمیم گرفتن بالا ببر
وقتی یه کاری رو با تمرکز به اتمام رسوندی ،به سرعت برو سراغ کار بعدی
صبح که بیدار شدم ، ساعت 7 بود
قرار بود مادرم بعد 3 هفته که رفته بود خونه خواهرم که یه شهر دیگه هست ،برگرده
و صبح برسه خونه
ساعت 7 بیدار شدم دیدم صدای ظرف از آشپزخونه میاد
فکر کردم مادرم اومده ، رفتم دیدم داداشم ظرف میشوره
خدایا شکرت
من بی نهایت خوشحال میشم وقتی میبینم داداشم ظرف میشوره
از 3 دی ماه که دوره عشق و مودت رو خریدم و گوش دادم
از فرداش داداشم به شدت مشتاق شده تو کارای خونه کمکمون کنه
درسته داداشم بی نهایت آروم بود و مهربان
اما الان مهربانی و آرومیش بی نهایت تر شده
خدایا شکرت
این منم که دارم خلق میکنم و نیازی به هیچ کار خاصی نیست و خود به خود روابطم خوب میشه
اینو باید همیشه یادم بیارم ، که اگر خودم خوب عمل کنم روابطم رو خوب میبینم
پس این نتایج یه شگفتانه هست برای من که هر بار به خودم بگم
ببین طیبه قانون داره جواب میده ،پس ادامه بدی و سرعت ببخشی ،بی نظیر تر میشه
استمرار داشته باش
اگر استمرار داشته باشی نتایج تصاعدی رشد میکنه
وقتی برگشتم اتاقم، تمرین ستاره قطبیم رو نوشتم و میدونستم که میتونم
اما به خدا گفتم ببخش من به خودم ظلم کردم که صبح زود بیدار نشدم ،چون تو به وضوح بهم میگی که طیبه شبا نخواب
حتی دیروز از سایت ، یه پاسخی اومد وقتی رفتم بخونم دیدم که برای روزی بود که به خدا میگفتم با من صحبت کن و به طرق مختلف بهم نشونه داد و شب با من صحبت کرد و حتی جریان این 9 ماه مانده رو قشنگ بهم گفت که اگر متمرکز بشم و عمل کنم به آگاهی ها 9 ماه دیگه ، یعنی مهر ماه خبرهای خوبی تو راهه
خدا به وضوح این وعده رو به من داد توی این یک ماهیی که از 3 دی دوره عشق و مودت رو خریدم و بعد 14 دی عزت نفس رو خریدم
پس من الان باید سمت خودمو خوب انجام بدم
صبح بهش گفتم که ربّ من، میدونم ایراد از منه ،من باید خودمو هماهنگ کنم با تو
من باید عمل کنم تا باورام قوی بشن و تو کمکم کنی
ولی کمک خواستم که کمکم کنه که شبا هم بیدار بمونم
تو این چند روز بارها به طرق مختلف بهم فهموند که حتی شده دو ساعت بخواب
من بهت کمک میکنم
وقتی فکر میکردم ، گفتم ببین طیبه تو حتی درمورد دیر خوابیدن هم باورای محدود داری
من از بچگی شنیده بودم هر کس خوابش کمتر از 8 ساعت باشه بیمار میشه و مریضی لاعلاج میگیره ،چون بدن باید استراحت کنه
یا شنیده بودم که اگر دیر بخوابی و کلا خوابت کم بشه بدنت تحلیل میره و از قیافه میفتی
و عضله از دست میدی
و صورتت لاغر میشه و از این حرفا
و همه اینا سبب ترس من میشن که من نتونم بیدار بشم و به همین خاطر بخوابم
ولی یه فرقی داشت
روزایی که فروشم از گل سر زیاد بود و من اشتیاق داشتم و چون هر هفته فقط جمعه ها 10 میلیون درآمد داشتم و نمیخوابیدم و به خاطر اینکه جمعه ها فروشم بیشتر بشه کل هفته رو خیلی کم میخوابیدم
نمیدونم چی باید یاد بگیرم
چی رو باید درک کنم تا این مورد رو متوجه بشم
باید بپرسم از خودم تا به جواب برسم
بعد من شروع کردم به نوشتن اهرم رنج و لذت
هنوز دقیق درموردش نمیدونم اما باتوجه به توضیحات استاد تو فایلای رایگان نوشتم و فکر کنم هنوز تو دوره 12 قدم نرسیدم به اون قسمت
وقتی درمورد خواب نوشتم وگذاشتم کنار تختم ، تا شبا قبل خواب و صبح ها بعد بیداری بخونمشون ،بلند شدم و چک لیستمو نگاه کردم و گفتم باید به تعهداتت عمل کنی
بعد رفتم نون بگیرم ،بارون باریده بود و چون سمت کوه های تجریش برف باریده بود ، سوزش سمت خونه ما میومد و خیلی سرد بود
من وقتی نون گرفتم برگشتم خونه
شروع کردم به طراحی
6 تا طراحی کردم
اولی رو با مداد طراحی
بعد دیدم من هی پاک میکنم ،که این خودش نقطه ضعف حساب میشه تو طراحی و من باید انقدر تمرین کنم که نیازی به پاکن نداشته باشم
و این روزا همه اش بهم میگفتن که زیاد از پاک کن استفاده میکنی ،استفاده نکن
یا میگفتن میترسی دستتو رها کنی که مداد آزاد باشه و طراحی کنی
این نقطه ضعفه تو طراحی
با اینکه طراحیم خوب درمیومد
اما
اما
اما بعد از کلی پاک کردن و مثلا 2 ساعت طول میکشید تا من طراحی کنم
که همیشه استاد طراحی و یا هنرجوی استادم که دو هفته رفتم گالریش تا طراحی یاد بگیرم گفت که ایراد داری که هی پاک میکنی
خطوط بریده بریده هست
میترسی
اینارو که یادم آوردم ، خودکار برداشتم و به خودم گفتم
دیگه بسه ترسیدن
فوقش طراحیت خراب میشه چه اشکالی داره
و تصمیم گرفتم ،منم از این به بعد مثل استادم با خودکار طراحی میکنم
تا یاد بگیرم و هیچ جایی برای خطا و اشتباه نذارم که بگم با پاک کن پاکش میکنم
من باید یاد بگیرم تمرکز کردن و با دقت عمل کردن رو
چون وقتی با پاک کن پاک میکردم احساس میکردم طراحی رو زیاد جدی نمیگیرم و به این فکر بودم که اگرم اشتباه شد پاک میکنم
اما این بار تصمیم گرفتم هیچ جایی برای اصلاح نذارم یا باید تمرکزبذارم یا اما و اگر دیگه ای وجود نداره
باید پیشرفت کنم
باید عمل کنم
باید تمرکز بذارم روش
از طرفی هم، دیروز تو ورکشاپ خیلی بهم برخورد
ادمین پیج پاساژی که من اونجا میرم کلاس نقاشی و ورکشاپ رایگانش شرکت میکنم، همیشه از همه فیلم میگیره ودر استوری پاساژ میذاره
اما هیچ وقت از کار من عکس نمیگرفت و برای من سوال بود
حتی طراحیایی که بقیه کار کرده بودن و حتی استاد بودن و طراحیشون از من ضعیف تر بود عکس گرفته بود و استوری کرده بود
دیروز من ودوستم با هم رنگ روغن کار میکردیم که فیلم گرفت ازش و استوری گذاشت
شب که رسیدم خونه و دیدم ،خیلی بهم برخورد
چون طراحی کار من ،خیلی بهتر از دوستم شده بود
یاد حرف استاد رنگ روغنم افتادم که یه بار بهش گفتم استاد چرا از من فیلم و عکس نمیگیرن ؟؟؟
استادم گفت نمیدونم طیبه یکم فکر کن بهش
شاید طراحیت و رنگ کردنت خوب نیست و ازت عکس نمیگیرن
پس باید کاری کنی که ازت عکس بگیرن
و یادمه بهم گفت تو الان طراحیت ضعیفه
این باید به تو اینو بگه که به قدری تو کارت پیشرفت کنی که خودشون بیان سمتت و از کارت و خودت عکس بگیرن
تو باید روی خودت کار کنی طیبه
به فکر عکس گرفتن نباش
مثل این میمونه که من الان روی باورام باید کار کنم و به خواسته هام مدام فکر نکنم وقتی باورام قوی بشن خود به خود همه چی رخ میده و خدا از باطن من آگاهه
پس باید تمرکز بذارم
وقتی یاد حرف استادم افتادم و واقعا خیلی بهم برخورده بود تصمیم گرفتم جوری از این به بعد تمرین کنم که پیشرفت کنم و از دیروزم خیلی خیلی بهتر بشم تو نقاشی و طراحی
و نه فقط نقاشی و طراحی بلکه تو همه جنبه ها
و من از امشب دیگه تصمیم گرفتم که شب دیر بخوابم و دوره هارو گوش بدم و بنویسم و قرآن بخونم و سعی کنم که عمل کنم ، روز ها هم روی پیشرفتم تو نقاشی تمرکز کنم
و به فکر این نباشم که یکی از کارم عکس بگیره و یا اینکه فکرم این باشه که به خواسته هام برسم ، البته خواسته هامو فکر کنم اما حالت چسبیدن رو نداشته باشم و رها باشم
وقتی با خودکار طراحی کردم، جالب بود به طرز عجیبی من سعی میکردم درست ببینم و زاویه هارو با دستم با دقت بگیرم
این برای من یه درس بزرگه ، که سعی کنم به قوانین هم به این شکل عمل کنم که با تمرکز کار کنم این فکرو بکنم که امروز رو فقط باید درست عمل کنم و به روزهای دیگه ام اصلا فکر نکنم
یا مثلا به خودم بگمفقط همین امشب رو نخواب
همین امشب رو تمرکز کن
امروز رو خوب استفاده کنم از زمانم و اول اولویت هارو انجام بدم و بعد به کارهای دیگه برسم
وقتی مادرم اومد و همدیگه رو دیدیم روبوسی کردیم ، پفک سنتی جوانه گندم خریده بود و آورده بود ،
بعد من اومدم اتاقم و تمرین رنگ روغنم رو انجام دادم و مادرم چند باری اومد اتاق و یه لحظه حواسم پرت شد درست کار نکردم
اولش خواستم عصبانی بشم خودمو کنترل کردم و گفتم طیبه آروم باش
و حس کردم که به صحبت های مادرم توجه نمیکنم
بارها میگفتم طیبه کار نکن ببین مادر چی میگه
تو باید تمرکز رو یاد بگیری و البته احترام هم یاد بگیری
با دستمال روی بوممو پاک کردم و از اول با تمرکز کار کردم
داشتم به فایل جدید مصاحبه با استاد نحوه برخورد با تهمت قسمت دو گوش میدادم که وقتی تموم شد
یهویی حس کردم جلسه6 دوره عشق و مودت رو گوش بدم
وقتی گوش دادم گفتم عجیبه ؟
به یه سوال که یه نفر پرسیده بود و استاد گفت تا باورهاتون به اون چیز تغییر نکنه هیچ اتفاقی رخ نمیده
حالا در هر مداری که هستین
گفتم مگه میشه
یعنی من که درمورد عشق و مودت تقریبا یک ماه شد که دوره رو گرفتم و 3 دی خریدمش
یعنی منم یه سری باورام با اینکه درمورد عشق ساختم و هر روز تکرار میکنم قوی نشده که نتیجه ندیدم
البته نتایج کوچیک رو دیدم که روابطم عالی تر از قبلِ خرید دوره شده
و یا اینکه نشونه هاشو دیدم
اما اون چیزی که میخوام باید بیشتر کار کنم روی باورهام
بعد با توجه به توضیحات استاد درمورد فرد خاص
که من یک ماه پیش 2 دی آخرین قدم رو برداشتم و گفتم دیگه اون فرد خاص رو نمیخوام
که دو سال بود به خدا اصرار داشتم که همون فرد باشه
بعد یه لحظه گفتم خدا هرچی تو بگی
و متوجه شدم که خدا بهم فهموند که تو درسته گذشتی از یه سری اقدامات عملی که باید انجام میدادی برای رهایی
اما دقت کن ، پیامی دارم برای تو در این جلسات
بعد گفتم خدا ،ولی خودت گفتی جایزه ام رو خودم انتخاب کنم و منم بهت گفتم
و گفتی روی باورات کار کن
اما باز رها میکنم
میگذرم
و حتی بهمگفتی که باید بگذری
اما انگار من نگذشتم از عشق
درسته از یه سری چیزا گذشتم اما یه سری چیزا هم بود که باید میگذشتم
اینارو میگفتم و به صحبت های استاد گوش میدادم که به یکباره خواهرم زنگ زد گفت یکی از آشناهاش تو سرکارش ،گفته چند ماه پیش که خواهرت اومده بود ،خواهرتو دیدم و خوشم اومده و از من خواستگاری کرده و به خواهرم گفته که اگر من راضی باشم بگه که فامیلشون که یه پسری هست که مدیر شرکته و همه چی داره میخواد ازدواج کنه که گفته یه دختر خوب بهش معرفی کنیم و منم خواهرتو معرفی کردم
حالا کاری به باورهای اونا ندارم
اما خودم گرفتم منظور خدا از این جریان چی بود ،
که بلافاصله بعد از گوش دادن به این جلسه 6 زنگ زد و گفت خواستگار داری، که اگر اجازه بدی پسر باهات صحبت کنه
و من نه گفتم
یه ترسی تو وجودم اومد تو اون لحظه
و گفتم من نمیخوام
من خواسته عشقی که میخوام رو میخوام
و یه سری ترسای دیگه اومد درمورد یه سری مسائل
مثلا سریع این فکرو کردم که اگر من ازدواج کنم نمیتونم نقاشی بکشم
یا باید هر روز ناهار و شام درست کنم و از نقاشی دور میشم
یا اینکه گفتم من ازدواج کنم ،اگه از لاغریم خوشش نیاد چی
یا کلی چیزای دیگه که تو اون چند دقیقه میومد تو فکرم
خوب به افکارم توجه کردم
خواهرم داشت صحبت میکرد و من فقط به افکارم توجه میکردم که ببینم چه باورایی دارم که سبب شد انقدر بترسم از شنیدن اینکه یه نفر میخواد آشنا بشه برای خواستگاری و ازدواج
اونجا بود که متوجه شدم این یه امتحان بود که خدا خواست ببینه من واقعا گذشتم یا نه ؟!
و بهم فهموند که تو از افکارت ،هست که بهش وابسته ای و باید از این هم بگذری
که استاد در جلسه 6 و 7 خوب توضیح دادن و من گوش دادم و از خدا کمکخواستم که فقط جای خدا باشه تو قلبم
اصلا خودمو سرزنش نکردم ،چون میدونم که تکاملیه و من باید یه سری درسارو یاد بگیرم و ظرفم بزرگ بشه برای فقط و فقط جا دادن خدا در قلبم
و من فهمیدم که چقدر باورای محدودی دارم که سبب ترسم شده
و مهم ترینش این بود که باید کاملا بگذرم
خدا بهم فهموند و گفت طیبه ، اگر تصمیمگرفتی در عمل بگذری در 2 دی ، و من ایمانت رو درعمل دیدم و تحسینت کردم و بهت دو تا دوره پر از آگاهی رو هدیه دادم
و بعد تکاملی از یه سری چیزا هم گذشتی
الان وقتشه از افکارت هم تلاش کنی بگذری و رها بشی که دیگه هر از گاهی فکر نکنی و یا دنبال نشونه نگردی
و قانون رو درست درک کنی و بفهمی که بارها به این جلسات گوش بده تا قانون مدارهارو درک کنی
درسته قدم عملی برای رهایی و گذشتن از خواسته عشق رو برداشتم در 2 دی و 3 دی خدا به من این دوره رو هدیه داد
اما باید طبق نشونه هایی که دریافت کردم رها بشم و دیگه به تغییر شخصیت خودم فکر کنم
بعد من بومایی که قرار بود زیر سازی کنم رو انجام دادم و بعد شروع کردم به ادامه تکمیل جدول رنگ شناسی که دو ماه بود به تعویق انداخته بودم و هر بار که میگفتم وای کی من کار کنم این جدولارو و انرژیمو میگرفت
تا ساعت 9 رنگ کردم و داشتم مرحله به مرحله از خدا نشونه میگرفتم برای اینکه رها بشم
کامل رها بشم
خودش میدونست چجوری نشونه بده بهم
من تو اینستاگرام رفتم و چشمامو بستم گفتم خدای من از اکسپلور باهام صحبت کن
بگو چیکار باید بکنم
که دستمو رو یه فایل گذاشتم
متن روی فیلم ، وقتی که او میخنده بود ، باز کردم
الهی قمشه ای میگفت :
میگفت اونوقت اتصال هم ،حتما دلت میخواد برقرار بکنی
اینو که گفت گرفتممنظور خدا چی بود
به خودم گفتم طیبه وقتی تو در افکارت هم فکر اینی که اون فرد خاص بیاد ،حتی با اینکه تو در عمل گذشتی و تموم شد
الان چرا دوباره فکر میکنی
مگه نمیخوای با خدا صحبت کنی؟
مگه نگفتی میخوام فقط و فقط تسلیم تو باشم ؟
قلبت جای خداست طیبه
وابستگی رو باید رها کنی
باید فقط و فقط وابسته خدا بشی
با خودم صحبت میکردم و فکر میکردم
بعد یاد شعر ای دیوانه لیلایت منم افتادم و داشتم گریه میکردم
و میگفتم خدایا من تو رو میخوام
کمکم کن
بعد در ادامه گفت که
بدیهیه که وقتی آدم معشوقشو میخواد، تلفنشو میگیره ،تماسی برقرار میکنه
که ما هر روز دو مرتبه ،صبح در نماز اعلام میکنه که من بنده تو هستم و تو پروردگار من هستی ،منحصر به فرد
با بقیه من قاطی نکردم تو رو …
با دلار و شهرت و مقام و اینا ،من تو رو من قاطی نکردم
ایاک نعبد فقط تو رو دوست دارم
اونوقت اون کسی که مرکز مجموعه جمال هست ،بدیهی هست که نمیذاره که شما هی این طرف و اون طرف
هی چشم و ابرو بندازید
یه گوشه ابرو بندازی به دلار میفهمه اونجا و میفهمه و بعدا فکر نکن میتونی معاشقه کنی باهاش
قهر میکنه
قهرم که کرد ،همه آدما باهات قهر میکنند ،همه فضا ها منفی میشه،همه موج ها همه قطع میشه
چون اون قهر کرده ،کل عالم قهر میکنه ، سنگ و کلوخ هم با آدم قهر میکنن
و وقتی که او میخنده ، همه چیز به آدم میخنده ، وقتی دلت بازه
آدم های خوب میان دور و اطراف آدم جمع میشن
کارهای خوب آدم انجام میده
محیط اطرافش ،همه شرایط در جهت خوبی ،حتی اگه سختی و مشکل هم پیش بیاد
مثل گل ،اونو( خدارو )انتخاب میکنه
وای خدای من
من الان داشتم مینوشتم رد پای امروز رو که در 4 بهمن دارم مینویسم 21:21 هست
داشتم مینوشتم حرفای الهی قمشه ای رو
یهویی درک کردم
وقتی گفت مثل گل ، اونو انتخاب میکنه
مثل یه فیلم اومد جلو چشمم ، که روز دوم دی ماه که قبلش من هی بیلبورد تبلیغی که روش نوشته بود خودت انتخاب کن
و من اون روز گفتم من تو رو انتخاب میکنم ربّ من
و وقتی گذشتم از خواسته عشق و چند روز بعدش یه پیامی اومد که جایزه ات رو خودت انتخاب کن
من درسته به خدا گفتم من تو رو انتخاب میکنم ، اما بعدش دوباره گفتم چون گفتی جایزه ام رو خودم انتخاب کنم خواسته عشق رو که فرد خاص بود رو به عنوان جایزه بهم عطا کن اما در صورتی میخوام که هردومون آگاه بشیم و در راه تو قدم برداریم
الان به یک باره همه حرفام و اون روزا یادم اومد و با این صحبت های الهی قمشه ای
فهمیدم که باید اون لحظه هم با اینکه خدا گفت جایزه ات رو خودت انتخاب کن ،من باید سر حرفم وایمیستادم و میگفتم من ربّ رو انتخاب میکنم
اینجا که گفت ، ،حتی اگه سختی و مشکل هم پیش بیاد
مثل گل ،اونو خدارو انتخاب میکنه
این پیام بزرگی برای من داشت که یادم آورد
گفت تو اونروز باید دوباره منو انتخاب میکردی و اون روز رها میشدی
درسته در اختیار خودت گذاشتم ،اما باید میگفتی تو
ربّ من تو رو انتخاب میکنم
وای خدای من ، ببخش منو
به خودم ظلم کردم
ازت سپاسگزارم که این درس بزرگ رو یادم دادی
اینکه با این جلسه 6 و 7 دوره عشق و مودت بهم گفتی که وابستگی معنایی نداره
تو فقط و فقط باید وابسته ربّ و صاحب اختیارت باشی
من باید اون لحظه میگفتم : بازم تو رو انتخاب میکنم ربّ من
یکم مکث کردم الان ، و دوباره فکر کردم
گفتم اشکالی نداره طیبه ،تو داری رشد میکنی و خدا داره درسارو یکی یکی بهت یاد میده
و تکاملت رو داری طی میکنی
یادت باشه که به یک باره نمیشه تکامل طی بشه
یادت باشه که خدا دوستت داره و مراقبت هست
پس اگر درست تصمیم نگرفتی اشکالی نداره
خدا خودش کمکت میکنه
بعد که این فایل رو گوش دادم ، بعد دیدم دستمو گذاشتم رو یه فایل که نوشته بود شخصیت ضعیف
قشنگ پیامارو میتونستم بفهمم منظور خدا چیه
استاد عباس منش در فایل آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟
که تو اینستاگرام یه تیکه اش بود
میگفت :
همیشه به فکر بهبود خودت باش
به جای اینکه از طوفان ها بترسی
به این فکر کن که چطور میتونم خودمو قوی کنم
اگر قوی کنم از این طوفان به سلامت میگذرم و تازه رشد بیشتری میکنم
پیشرفت بیشتری میکنم
حالا درمورد مسائل اقتصادی و با روابط عاطفی و…
انگار این فایل میخواد بهم بگه که از این رهایی نترس ،به این فکر کن که بزرگ میشه ظرف وجودت
به این فکر کن که به خدا نزدیک تر و نزدیک تر میشی
اگر یه شخصیت ضعیفی داری ،فکر نکن که خداوند هواتو داره
این دوباره برای من یه درس داشت و پیام
که طیبه اگر وابستگیت رو همچنان داشته باشی فکر نکن که خدا هواتو داره
نه
خدا هیچ کمکی نمیکنه به آدمی که نخواد رشد کنه
حتی بارها بهت نشونه میده که خودت رو رشد بدی
اگر الان به این نشونه ها توجه نکنی هیچ وقت رشد نمیکنی
از این ترست هم باید بگذری و رها بشی تا بری مرحله بالاتر و به مدار بالاتر
تو میتونی طیبه
تا اینجا تونستی پس از این به بعد هم میتونی
بعد گفتن :
یه آدمی که از لحاظ اعتماد به نفس از لحاظ شخصیتی آدم ضعیفیه
یادت باشه که یا رو خودت کار میکنی و قوی میشی و میمانی
یا اینکه این کارو نمیکنی و ضعیف میشی واز بین میری
جهان و سیستم و طبیعت اینجوری کار میکنه
این اساس پیشرفت جهانه
این اساس تکامله
این با ایده اصلی خداوند سازگاره که جهان باید پیشرفت بکنه
یادمه وقتی این فایل رو سایت اومد من گوش دادم ولی اصلا این حرفارو نشنیده بودم
من تازه شنیدم این حرفارو از اینستاگرام که تو اکسپلور یه تیکه از صحبت های استاد رو گذاشته بودن
خدایا شکرت که بهم درس یاد میدی و منو رشد میدی
سپاسگزارم
بعد که من دوباره روی تمرین جدول رنگ شناسیم کار میکردم
به قدری غرق در نقاشی بودم که متوجه نشدم روی گاز آبگوشت گذاشتم که گرمبشه و مادرم از خرید اومد گفت سوخت طیبه چرا نگاه نکردی!
انقدر متمرکز بودم که حتی یادم رفت برای خودم چای گذاشته بودم و سرد شد
خدا امروز بهم یاد داد که رها باشم حتی از درون افکارم که مدام به خواسته هام فکر نکنم و نچسبم بهشون
گفت که بگذر
جایزه ات رو خودت انتخاب کن رو دوباره نشونه داد و گفت که یادت دادم که هر لحظه در همه جنبه ها من رو ،تاکید میکنم فقط و فقط من رو انتخاب کنی
وقتی داشتم کار میکردم گفتم بذار جلسه 7 عشق و مودت رو هم گوش بدم
و وقتی گوش دادم دوباره درک هایی داشتم
اینکه دلیل اصلی خواسته ام رو متوجه شدم
اینکه فهمیدم چرا اصرار داشتم به داشتن یک فرد خاص
من علاوه بر اینکه عزت نفسم پایین بود
باورهایی داشتم که از بچگی بهم گفته بودن اولین فردی که باهاش صحبت کنی باید ازدواج کنی باهاش
و من دو سال پیش دقیقا این حرفو گفتم که باید سریع ازدواج کنیم بدون اینکه بشناسمش و اصلا حرفی بشه ،سریع گفتمازدواج
و سبب سوء تفاهم شد
که منم میخواستممتقاعدش کنم و این سبب شد من پا تو مسیری بذارم که بعد چند ماه دیدم دارم روی خودم کار میکنم و کم کم دارم با خودم دوست میشم و خودمو پیدا میکنم
خدامو میدا میکنم
اینکه من متوجه شدم ،چقدر باورای محدود شدم که سبب این وابستگی شده
و کلی باورای محدود دیگه درمورد صحبت کردن با جنس مخالف
خدارو بی نهایت سپاسگزارم که سبب شد من بفهمم که دلیل این اصرارم چی بوده تا خودم رو اصلاح کنم و باورهام رو بنویسم و تکرار کنم
بعدش یه فایلی نشونه دریافت کردم
کلید گنج الهی
دعا
که خدا بهمگفت ببین اگر با من باشی بهت کلید گنج رو میدم
پس با خیال راحت یاد بگیر که بگذری
خدایا شکرت که بهم این درک هارو میدی تا من یاد بگیرم و عمل کنم
باید انقدر گوش بدم به این فایل ها تا در عمل اجرایی کنم
خدایا شکرت
امروز من پر بود از حس خوب و یادگیری که خدا کمکم میکرد
بی نهایت از استاد عزیز و مریم جان و تک تک همکارانتون سپاسگزارم و بهترین های خدا برای شما باشه
دقیقه 18 ام از جلسه 8 عشق و مودت
که درمورد وابستگی گفت
وای تازه فهمیدم
اونی که خدا بهم نشونه داد و به من گفت جایزه ات رو انتخاب کن
میخواست ببینه که چه اندازه رها کردم عشقی رو که اصرار داشتم که بدستش بیارم
میخواست منو هم مثل حضرت ابراهیم آزمایش کنه که نتونستم سربلند بیرون بیام در اون لحظه
الان که بیشتر فکر میکنم میبینم
من بارها گفتم خدایا میخوام مثل حضرت ابراهیم تسلیمت باشم و حتی بیشتر از اون
اما خدا می خواست ببینه من چیکار میکنم
آیا من در عمل میتونم بگذرم یا نه ؟
حتی وقتی که گفت خودت جایزه ات رو انتخاب کن
خدا میخواست ببینه منم چقدر وابسته هستم
که گفتم البته که اولبن انتخابم تویی ربّ من اما حالا که میگی خودم انتخاب کنم باشه ، گفتم میخوامش
و مثل حضرت نوح که استاد گفت وابستگی داشتم
ولی با همه این ها عاشق خودمم ،چون دارم درس یاد میگیرم
چون دارم بزرگ میشم و با فهمیدن این درس ها که در عمل رها تر میشم
پس خودمو سرزنش نمیکنم
و عاشقانه در این مسیر ادامه میدم
الان یادم اومد چند روز پیش دو تا پیام دریافت کردم از سایت و بعد دو روز یه پیام دیگه
برام عجیب بود
هر سه پیام پشت سر هم
تکرار معنی اسمم بود
+ قلب طیبت بشم
+دختر چقدر مثل اسمت طیب و پاکی
+سلام و درود بر خواهرگلم خانم طیبه پاک و مطهر
این سه پیام رو وقتی دریافت کردم نتونستم متوجهش بشم که دوباره یکی از دوستان پاسخ داد بهم و گفت :
نیاز نیست خیلی تو فکر بری،
جوابت رو در خود پاسخ های ما دریافت کردی ، شاید هنوز خودت رو لایق اسمت نمیدونی بخاطر این
به راحتی نپذیرفتی ،
چیز پیچیده ایی نیست دختر خوب.
به نظرم منظور الله اینه که قلبت پاک و طیب شده و آماده دریافت علم و حکمت و نور بیشتر هستی.
اینکه خدا سعی و تلاش تو رو دیده
و حواسش بهت هست.
اینو وقتی خوندم فقط و فقط اشک ریختم
همین الانم دلم لرزید و اشک ریختم از این همه محبت خدا
که حتی از طریق دوستان بهم فهموند که دارم تلاشتو میبینم
طیبه جانم ادامه بده
تو درخواست کردی که مثل حضرت ابراهیم و یا بالاتر از اون باشی و دوست خوب من بشی
و من دارم کمکت میکنم تا بگذری
تسلیم تر باشی و درسهای این روزها رو دریافت کنی
طیبه جانم منم که عاشقانه عاشقتم
و بهت یاد میدم چجوری وابسته ربّ و صاحب اختیارت بشی
نمیدونم چی شد تو دلم گفتم درسته نتیجه مالی نگرفتم هنوز
اما یه چیز خیلی گران بها بدست آوردم و اون خدای خوبمه
ربّ و صاحب اختیارمه
و باید به وعده هایی که بهم داده ،فقط و فقط من سمت خودمو تلاش کنم خوب انجام بدم
تا خدا درمورد نعمت و ثروت و همه جنبه ها بتونه بیشتر کمکم کنه
خدایا شکرت
بی نهایت برای تک تک شما و استاد و مریم جان عزیز بهترین ها و ثروت و نعمت و شادی و سلامتی و آرامش از خدا میخوام
دوستتون دارم
به نام ربّ
سلام بی بی نهایت عشق برای شما
130. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا
اعتماد به ربّ
هرچی بیشتر سعی میکنم چشم بگم ، چشم بگوی خوبی باشم ،بیشتر خدا بهم کمک میکنه
بیشتر کمک میکنه تا قوی بشه باورم نسبت به اعتماد به ربّ
من صبح بیدار شدم ، بارون انقدر شدید و زیبا میبارید و دیشب انقدر زیاد بارید که از صدای بارون که انگار شیر آب رو باز کردی اونجوری میبارید بیدار شدم ،خیلی حس خوبی داشت
صبح 3 تا آینه دستی رنگ کردم تا ظهر برم دم مدرسه و نقاشیامو بفروشم
اصلا فکرشم نمیکردم این همه خدا بهم عشق بده این همه توجه این همه ارزشمندی
من هنوز که هنوزه یاد اون روزی که رفتم و خدا جوری جای من و اون خانم رو تغییر داد تا از من محافظت کنه یادم میاد میخندم
میگم ببین چقدر ارزشمندی ، تو رو دوست داره خدا ،عاشقته و هر لحظه کمکت میکنه
یه وقتایی که با خدا حرف میزنم میگم ، خدا من چقدر کارای ناپسند کردم و تو هر بار بخشیدی مثلا تو دلم قضاوت کردم ،خوب حرف نزدم با نزدیکام ، یا خیلی چیزای دیگه
ولی تو هر بار با عشق بهم راه رو نشون میدی
نزدیک ظهر که خانم دستفروشی که میومد جلو در مدرسه زنگ زد بهم گفت میام با هم بریم مدرسه ای که میری گفتم باشه
بعد باهم رفتیم تو راه نزدیکای مدرسه باز ذهنم شروع کرد میخواست مانعم بشه که دیگه نبرمش و تنها برم
میگفت که نمیتونی دیگه تو راه به زیبایی ها توجه کنی یا باخدا حرف بزنی
گفتم ببین ذهن من اولا نه تو قدرت داری نه من
بشین سرجات
تنها خدا قدرت جهان هستی هست
بعدشم من نرده بان خودمو دارم
آدمای دیگه هم نرده بان خودشونو دارن
خدا هم مراقبمه حتی اگر کسی باشه در این مسیر رفتن و فروختن وسیله هام من با خدا حرف میزنم خودش خوب بلده چیکار کنه
پس الکی مفت مفت حرف نزن
ما میریم، روزی هر کدوممون جداست طبق باور و اعتماد به ربّ
بعد که رسیدیم مدرسه از پس ذهنم اون اتفاق به ظاهر بد که هفته پیش ماشین رو آینه هام اومد و شکست افتادم
اون لحظه حس کردم که یه صدایی گفت بهش فکر نکن ،توجه نکن
ولی وقتی پهن میکردم انگار دنبال جایی بودم که ماشین نیاد سمت وسیله هام
من و اون خانم پهن کردیم وسایلامونو که من بلافاصله 10 هزار تمن کش مو فروختم
که البته خدا باز برام مشتری شد
بعد وایساده بودیم یهویی یه خانم میومد ،ندید، با مادرا سلام علیک میکرد رو آینه هام پا گذاشت
من اون لحظه هیچی نگفتم فقط گفتم وای
در صورتی که طیبه چند ماه قبل عصبانی میشد و میگفت خانم چرا اینکارو کردی
بعد اولش خواستم مقصر بدونمش گفتم تو دلم که چرا جلو پاتو نگاه نمیکنی
بعد به خودم اومدم همون لحظه گفتم ببین طیبه انگشت اشاره تو به سمت خودت برگردون
تو بودی که با فرکانسی که فرستادی تو راه مدرسه باعث شدی اون اتفاق در شکل دیگه ای برات تکرار بشه
و همه این فکرارو در چند ثانیه ای که اتفاق افتاد فکر کردم و اون خانم معذرت خواهی کرد و گفت اگه آینه هات شکست پولشو میدم
بعد من هیچی نگفتم و یکم اخم کردم ولی بعد به درونم نگاه کردم که چه کارایی قبلش کردم تو افکارم که این اتفاق افتاد
حتی یادم اومد که من داشتم وسیله هامو پهن میکردم هم ، به این فکر بودم که ماشین نیاد رو آینه هام
و گفتم طیبه خودت بودی تمام اتفاقات زندگیت رو خودت رقم میزنی تقصیر کسی دیگه ننداز
باید اصلاح کنی این الگوی تکرار شونده رو
بعد که وایسادیم بچه ها اومدن و رفتن 430فروش داشتم خیلی خوشحال بودم
چون داشت پول رنگ روغنم جور میشد این روزا خدا خیلی خاص تر داره جواب میده همه چی به نفع منه
وقتی برگشتیم با همون خانم رفتیم مدرسه محل خودمون ، و بعد رفتم خونه و از اونجا برم مدرسه ای که دیروز رفتیم که اولین بار بود و بچه ها گفتن میان خرید میکنن
بعد اونجا رفتم 100 هزار تمن فروختم و یه خانم سفارش داد طرح خودشو بکشم
یهویی همون خانمی که دیروز بهم گفت برای بچه های محله ما هم بیا نقاشی یاد بده ، بهم سلام داد و پرسید زنگ زدی به مسئولی که شماره شو بهت دادم؟ گفتم نه امروز زنگ میزنم گفت بیا حتما
و پیگیری میکرد
من دیروز فکر میکردم که برم یا نرم دو ساعت در هفته یک روزه
میگفتم کم میدن ، به جای رفتن به یاد دادن به بچه ها میرم نقاشیامو میفروشم
ولی بعد گفتم نه من برای اینکه پیشرفت کنم تو ارتباط برقرار کردن این بهترین بهاییه که میتونم پرداخت کنم
و میرم به بچه ها یاد میدم و ارتباط برقرار کردنم با آدما و مادراشون قوی تر میشه
و خدا این ایده رو بهگ داده تا رشد کنم و مرحله های بعدی بهم گفته بشه
بعد از ظهر نشستم دوباره نقاشیای جدید طراحی کردم تا رنگ کنم تا اذان مغرب نقاشی میکشیدم وقتی لا اله الا الله آخر و داشت میگفت
من تو دلم با خدا حرف میزدم
حس کردم که همین که اذان تموم شد زود بیا منتظرم باهام حرف بزنی
من گفتم رنگام خشک میشن میشه اینا رو رنگ کنم بعد ؟؟؟؟
شنیدم که نه
باید زود بیای
گفتم باشه و میخواستم مثل همیشه روی رنگام آب بریزم که بعد نماز بیام و رنگ کنم که خشک نشن
هر کس نقاشی با رنگ اکریلیک کار کرده میدونه رنگ خیلی سریع خشک میشه و باید زود رنگ کنی
من که میخواستم آب روش بریزم تا رقیق بمونه و دیر خشک بشه یهویی حس کردم که گفته شد مگه بهم اعتماد نداری؟؟؟
قدرت من بی نهایته من میتونم برات رنگتو همون جوری که هست نگه دارم تا تو بیای و باهام حرف بزنی و بعد بیای کار کنی و خشک نشه
گفتم باشه و آب نزدم و رفتم حدود ده یا 15 دقیقه طول کشید نمازم فکر کنم 10 دقیقه
وقتی حرف میزدم با خدا یه حسی بهم گفت الان برو کارتو شروع کن وقتی اومدم دیدم بله دقیقا طبق وعده ای که بهم داد خدا ، رنگم اصلا خشک نشده بود عین همون لحظه ای که بلند شدم رنگ همونجور مونده بود اصلا خشک نشده بود
در صورتی که من وقتی رنگ میکنم حتی موقع رنگ ، اکریلیک که میزنم زود رو پالت خشک میشه ولی با گذشت 10 دقیقه اصلا خشک نشده بود و من اومدم کلی با رنگی که داشتم کار کردم
وقتی این جور نشونه هارو خدا بهم نشون میده بیشتر اعتمادم قوی تر میشه و آروم تر میشم
رهاتر و تسلیم تر که سعی کنم بیشتر بهش اعتماد کنم
شب رعد و برق میزد و ابرا میرفتن سمت تجریش و شرق تهران و من از پنجره خونه مون قیلم گرفتم انقدر زیبا بود
رعد و برقی که من قبلا میترسیدم ولی الان با عشق نگاه میکنم و سپاسگزاری میکنم برای دیدن این همه عظمت خدا
از صبح تا شب خیلی گفتگوی زیادی بین من و خدا پیش میاد که یه سریاشونو مینویسم تا رد پام بمونه و هر وقت خوندم به یاد بیارم که چفدر خدا عظمت و بزرگیش بی نهایته و هر لحظه برای بالا رفتنم از هر مدار کمکم میکنه
امروز باز رندم از خدا خواستم بهم فایل بگه تا گوش بدم فایل الگوهای تکرار شونده قسمت 5 اومد و دقیقا در مورد امروز من بود که یادآور شد مراقب افکارت باش حتی ریز ترین افکارت که میبینی و حس میکنی مراقبی ولی در یک لحظه میان و رد میشن و میبینی داری بهشون فکر میکنی
سعی کن بیشتر آگاهانه توجهت به نکات مثبت و سپاسگزاری و حرف زدن با خدا باشه
خداروشکر که از مسیر لذت میبرم و کلی کیف داره
اینم یادم اومد که من بعداز ظهر قبل از زنگ زدن به اون خانمی که قراره برم و تدریس کنم برای بچه ها ، باز ذهنم گفت اصلا چرا به قیمت کم تدریس کنی چرا وقت میذاری اصلا چرا باید کار کنی
زود متوجه شدم که ذهنه داره اینارو میگه تا باز نگرانم کنه و شرک بورزم .گفتم ببین من این دنیای مادی اومدم تا رشد کنم و رشد من در چیزیه که به اون علاقه دادم و طبق گفته استاد عباس منش خدا برای هر فردی یه هدیه داده تا بیاد و با علاقه ای که به کاری داره خودش رو و روحش رو رشد بده
پس این رو یادت باشه که تو اومدی در این جهان هستی رسالتی داری و عشقت رو که نقاشی هست از این طریق میتونی تدریس هم بکنی
پس حرفای بی هوده و بی ارزش نزن
یاد بگیر ، و مثل همیشه ساکت باش و خدا نمیذاره که تو حرف بطنی کلام الله بالاست همیشه
خیالم راحته که خدای قدرتمندم هر لحظه باهام حرف میزنه و خیر و شرم رو بهم میگه
بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت باشه براتون