مصاحبه با استاد | عملکردهایی که نشانه اجرای قانون است - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)

596 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم دیناشی گفته:
    مدت عضویت: 1052 روز

    روز 130 فصل پنجم روز شمار تحول زندگی من:

    نکات مهم این روز برای من:

    نظر استاد در مورد پس انداز : در وهله ی اول ذهن ثروتمند باعث ورود ثروت ها می‌شود ، در لحظه و با خوشحالی خرج کن، لذت ببر و امیدوار باش به جریان بی نهایت ثروت و فراوانی

    وقتی در مسیر درست باشی و باورهای درست داشته باشی وفور نعمت رو میبینی.

    – برانکیختگی در روابط: تمام برخوردهای خوب یا ناخوب افراد رو ما با فرکانس هامون جذب می‌کنیم.

    -با تغییر باورهاست که آدم ثروتمندتر میشه

    نگران از دست دادن پول نباش

    لذت ببر خرید کن بگرد بخر

    لاکچری و در رفاه زندگی کن

    – عامل ثروتمند شدن باورهاست

    ثروت مثل اقیانوس و کوه هاست همیشه هست

    با باورهای درست فراوانی پول و ثروت در زندگی شما جاری میشه

    به اندازه ای که برا خودت ارزش قائل باشی

    و خودتو دوست داشته باشی

    بقیه هم دوست دارن

    ما هستیم که وجه خوب انسان‌ها رو میکشیم بیرون

    یا وجه ناخوبشون رو

    از همه لحاظ

    خب رو خودمون کار کنیم.

    – حتی در پرسه یادگیری زبان با توجه به خاطره ای که استاد تعریف کردن من نتیجه گرفتم که آهسته و پیوسته پیش برم تکاملم رو طی بکنم نترسم از اشتباه کردن و قضاوت دیگران از مسیر یادگیری ام لذت ببرم.

    قانون رهایی :تلاش ذهنی کنم

    ولی نچسبم به خواسته

    توجه به خواسته سپاسگزار بودن از چیزی که داریم و لذت بردن از شرایطی که داریم

    توجهتو از نا خواسته بردار بزار رو خواسته

    – یک باور مهم تغییر زندگی :

    افکار و باورهای تو زندگی تو رو خلق میکنه (ما مسئول

    100 درصد زندگی خودمون هستیم)

    هیچ عامل بیرونی دیگه ای دخیل نیست تو آگاهانه یا نا آگاهانه شرایط و اتفاقات زندگی ات رو خلق میکنی

    مدارت درست باشه در مکان درست قرار میگیری و اگه

    نیاز باشه مکانت عوض می‌شود.( من این رو با تمام وجود درک کردم تجربه کردم و دیدم چون از وقتی روی خودم کار کردم دو بار مهاجرت کردم)

    هر شرایطی داریم خودمون باعث و بانیش هستیم

    حالا یا آگاهانه یا نا آگاهانه

    – با همون قدرتی که باعث بوجود اومدن شرایط بد شدیم با همون قدرت و فرمون برمیگردیم به جاده آسفالت و میتونیم شرایط خوب برای خودمون خلق کنین.

    – نحوه تفکر و باورت رو تغییر بده

    باورهای عالی در تمام زمینه ها بساز .

    – نه قرض بگیر نه قرض بده

    زمانی پولی رو قرض بده که

    خودت شرایط خوب باشه

    برای رضای خدا باشه

    و روی برگشتش حساب نکنی

    چه باوری باعث میشه پول بدی یا ضامن باشی

    نمیتونی بدون که نمیتونی شرایط کسی رو تغییر بدی

    مراحل مالی :

    منفی

    صفر

    درآمد

    موفقیت مالی

    فراوانی

    بی نهایت

    آزادی مالی

    کنترل ذهن دسته خودته

    بقیه اش دیگه اتفاق میفته

    خدایا شکرت بابت این فایل پر از نکته های خیلی مهم

    و اساسی خدایا شکرت استاد جانم سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1268 روز

    به نام خدای مهربان و بخشنده

    با سلام خدمت دوستان گرامی

    گام سیزدهم از پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    من این فایل رو تقریبا 5 مرتبه‌ گوش دادم و لذت بردم و احساس میکنم چندین بار دیگه باید گوش بدم و از آگاهی های آن استفاده کنم،اما درکل خیلی به من کمک کردم تا یک قدم دیگه در راستای هدفم بردارم و از این بابت خداروشکر میکنم.

    مخصوصا در مورد قانون رهایی خیلی بهم کمک کرد،چون من فکر میکردم قانون رهایی میگه من کلا در مورد خواستم باید اونو رها کنم به حال خودش اما گفته های استاد روشنم کرد و از این بابت از استاد عباسمنش متشکرم.

    در پناه خداوند مهربان باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1847 روز

    به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم کرد به مسیر این آگاهی ها

    سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم و مریم جون عزیز که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین

    بخشی از آگاهی های این فایل :

    -رهایی یعنی تلاش ذهنی و سپاس گزاری یعنی تلاش ذهنی و برداشتن توجه از ناخواسته ها به خواسته ها

    -مهمترین باور ، افکار و باورهای تو زندگیتو خلق می‌کنه

    -اگر در مدار درست قرار بگیری جهان خود به خود ترو می‌بره به جای بهتر

    -حالت عالی مهاجرت ،حالتیه که اونجا که هستی بتونی نتایج خوبی بگیری و احساس کنی اون زمین برات کوچیکه و حالا بخوای بری یه پله بالاترچون هرجا بری شخصیت خودتو با خودت میبری

    -هرچقدر خودتو دوست داشته باشی و برا خودت ارزش قائل باشی جهانم همینو بهت برمیگردنه ،هرچقدبیشتر رو این موضوع کار کنی روابطتت بهتر میشه

    -اهداف سقف نداره ، هرچقدر بیشتر رو خودت کار کنی نتایج بهتر هم از راه میرسه و اگر تو کنترل ذهن بهتر بشیم در تمام جنبه ها پیشرفت خواهیم کرد

    -عمل با باور به وجود میاد اگر باور داشته باشم ،در اون راستا عمل میکنم ،اگر عمل نمیکنی یعنی باور نکردی

    -نتایج داره به واسطه ی باور ها به وجود میاد ،وقتی رو خودت کار می‌کنی، باورهای درست ترو به جای درست ،انسانهای درست ، ایده های درست و شرایط درست هدایت می‌کنه

    -همه چیز بخاطر رسیدن به احساس خوبه و توجه به خواسته ترو به احساس خوب می‌رسونه جهت دهی گفتگو های ذهنی به سمت سپاسگزاری و کار کردن رو باورها ،ترو به لذت و احساس خوب می‌رسونه

    -ایده ی نا کار آمد نداریم ، ما در مسیر هستیم و تجربه کسب میکنیم که توش درس هست که باعث بزرگ شدن ما میشه

    -استعداد مادر زادی دلیل موفقیت نیست ، داشتن علاقه و حرکت کردن در اون مسیر باعث پیشرفت میشه

    -وقتی در مسیر درست قرار بگیری دستان خداوند به بی نهایت طریق بتو کمک می‌کنن تا به خواستت برسی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    نرگس نوشادي گفته:
    مدت عضویت: 2400 روز

    سلام به استاد عشق

    تو یه ظهر تابستونی که جای خواب وقتمو دارم تو سایت میگذرونم به این فایل هدایت شدم خدایا شکرت

    💐استاد گفتین که برای ثروتمند شدن نیاز نیست پس انداز کنین فقط کافیه باورهاتونو تغییر بدین استاد جانم منم برای ثروتمند شدن پس انداز نکردم

    واقعا تغییر باورها عمل میکنه نه پس انداز

    من در عرض یکسال گذشته دو تا آپارتمان و دو تا ماشین خارجی به نامم شده بدون سر سوزنی زحمت

    💐در حوزه روابط فرمودین که باید وجه مثبت آدما رو بکشین بیرون من در این حوزه هم شکر خدا خوبم ولی بازم جای کار زیاد دارم باید بیشتر کار کنم روی خودم تا شخصیت خوب آدما رو بکشم بیرون

    💐چطور ذهن رو کنترل کنیم ؟ با باورهایی که ایجاد میکنید😍

    💐کمال گرایی رو بزاریم کنار و تمرین کنیم

    💐برای مهاجرت کردن

    تو خود پای در راه نه و هیچ مپرس

    خود راه بگویدت که چون باید کرد

    همه چی تو مسیر درست میشه

    تو حرکت کن آرام آرام اتفاقات می افتد

    💐قانون رهایی ینی تلاش ذهنی

    ینی من نچسبم به خواسته م و لذت بردن از لحظه و نگران نباشم که نرسیدم به خواسته م

    نمیشه که هیچ کاری نکنی

    باورها و افکار تو هست که زندگی تو رو خلق میکنه یا آگاهانه یا ناآگاهانه

    💐از زندگی افراد موفق باید درس ها و الگوهای ذهنی رو کشید بیرون نه مسائل حاشیه ای

    خیلی افراد هستن که از برنامه های استاد استفاده کردن و موفق شدند و بعدش کم کار میشن و نتایجشون رو نمی نویسن و من همینجا تعهد میدهم که وقتی به نتایج عالی رسیدم بیام و بنویسم با افتخار

    💐مکان زندگی در رسیدن به موفقیت تاثیری ندارد از هر جایی هستید شروع کنید جهان کم کم شما رو هدایت میکنه به جاهای بهتر

    💐شرایطی رو که الان توش هستین رو بپذیرین که باعث و بانیش خودتونین

    هر بلایی سرتون اومده فقط و فقط مقصر خودتونین نه دیگران

    💐پول رو اگه دارین و لازمش ندارین قرض ندین اگه تو این شرایط نیستین اینکارو نکنین

    استاد من خودم همین تجربه رو دارم پول زیادی رو یکی از دوستانم ازم قرض خواست یکماهه و منم دادم و ایشون تا یکسال نتونست بده و چه دعواهایی که شد و کلا اون رابطه دوستی بهم ریخت چون من خودم بعد یکماه لازمش داشتم و دوستم نمیتونست بده و خلاصه این رو آویزه گوشم کردم که دیگه قرض ندم مگه اصلا لازمش نداشته باشم💐💐💐💐💐💐💐💐

    چقد خوبه آموزه هاتون

    چقد عالیه این سایت به هر گوشش که سرک میکشی یه عالمه آگاهی ناب اونجاست مث یه قصر طلایی میمونه در هر اتاق رو بزنی همش از طلا و جواهره که هر چی برمی داری تمومی نداره

    خدایا شکرت که منو هدایتم کردی به این سایت به این استاد و به این آموزه ها

    در آغوش خدا باشی عباسمنش عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    سعید وجدانی گفته:
    مدت عضویت: 2897 روز

    سلام ب استاد عزیزم وخانم شایسته محربان و همفرکانسی ها و هم خوانواده های عزیزم.

    هر کلامی و جمله ای ک بدون آمادگی قبلی و از ناخودآگاه شما بیرون میاد مانند گوهری ناب میمونه

    و میتونه تبدیل ب باوری بشود ک زندگی هر آدمی رو متحول کنه

    منم همین باور رو دارم ک با پس انداز کردن هرگز ثروتمند نمیشم (شاید پولدار بشوم ولی ثروتمند هرگز)

    و چقدر هم بهم کمک کرده ک بهتر و راحت تر زندگی کنم..

    رها کردن رویاها و لذت بردن از داشته ها و شاکر بودن بخاطر نعمتها رو چقدر باعث پیشرفت و موفقیت می‌شود (ک من تجربه اش کردم ولی تند تند فراموشش میکنم)

    این همان قانون رهایی است ک هر چقدر بیشتر رعایت بشود زندگی لذت بخش‌تر و ثروت سریعتر وارد می‌شود.

    بهترین باوری ک در این سایت بارها و بارها تکرار شده و من در خودم ساختم و چ نتایج عجیبی گرفتم و چ قدرتی بهم داد ک باعث شد بقیه باورها رو بر مبنای این باور داشته باشم

    این باور هست ک تمام اتفاقات زندگی رو من خودم دارم خلق میکنم. (این باور خیلی مهمه)

    و همین ک فهمیدم و باور کردم و بر مبنای این باور کارهایی رو انجام دادم ک از همون روز اول پس از اجرا نتایج عجیبی رو مشاهده کردم

    احساس خوب=اتفاق خوب

    و یک باوری ک خیلی خیلی در تصمیمات من تاثیر گذار بود

    باور ب فراوانی بود ک بیس تمام تصمات خودم قرار دادم و باعث آرامش بیشتر و نگرانی کمتر و لذت بیشتر و….

    شده و همین رفتارها باعث احساس خوب و در نتیجه اتفاقات خوب هم ب دنبالش اومدن.

    فقط یک سوال برام هست ک چرا با این که این همه در فایلهای استاد این حرفها از زوایای مختلف توضیح داده شده

    این همه کامنت افراد موفق نوشته شده

    و این همه تجربه در زندگی مشاهده کردم….

    با این ک آدم خیلی باهوشی هستم…

    بازهم این قدر زمان طولانی برای درک این باورها و این صحبت‌ها مصرف شده؟؟؟؟

    جواب این ک (ذهن ما همواره نجواگر است و باید در این مسیر تکامل خود را طی کنیم)

    درک این باورها جهاد اکبری میخواد ک فقط افرادی دارن ک میل واشتیاق ب تغییر در آنها فراوان هستش.

    و در آخر نیز بگم ک زمانی ک ب صورت عملی شروع کردم ب تولید احساس خوب واقعی در ذهنم

    از فردای همون روز درک جدیدی از تمام آموزه ها ب من الهام شد. انگار ک همه چیز منتظر احساس خوب من بود….

    و حالا ک درک کردم احساس خوب کلید همه قفلهاست دیگه لحظه ای رو هم از دست نمیدم و با قدرت دارم در تولید احساس خوب تولید داخلی ذهن خودم کسب مهارت میکنم.

    و خودم را تا خط ریش غرق در این باورها کردم…

    خیلی مچکرم ک این گنجهایی طلایی رو دوباره بروز رسانی کردید. و این همه آگاهی از و انرژی مثبت رو در این جهان پخش میکنید….

    در پناه خدا شاد و ثروتمند باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    نسترن نظامی گفته:
    مدت عضویت: 966 روز

    بنام خدا ،

    من نسترنم .

    سلام به استاد عزیز و مریم جان شایسته .

    سلام به دوستای هم فرکانسی

    خدا رو صدهزار مرتبه شکر برای لحظه اکنون ،

    خدا رو شکر برای طراوت و شادابی هوای امروز،

    خدا رو شکر برای باران این نعمت حیات بخش، که امروز شهر زیبایم رو زیباتر کرده .

    خدا رو شکر برای آگاهی

    خدا روشکر برای استاد عزیزم که دستی از دستان پروردگارم هستن برای دادن آگاهی های ناب .

    میخواستم از تجربیات خودم بگم در خصوص

    اینکه خودمون مسئول تمام اتفاقات زندگیمون هستیم .

    شکی درش نیست اما من به شخصه گاهی اوقات فراموش میکنم و از مسیر جدا میشم و قدرت رو میدم به غیر خداوند و خودم ، یا بر اساس باورهایی که نسبت به برخی مسائل دارم این قدرت رو دوباره از کف میدم و تسلیم افکار منفی میشم .

    خداوند بسیار بخشنده و مهربان است.

    مدتی شده بود که خودم رو مسئول برخی از اتفاقات زندگیم نمیدونستم و مواردی بود که تکرار و تکرار میشد در زندگی ام با همسرم .

    پاشنه اشیل من همسرم هستش و ایشون بیشترین تاثیر رو در زندگی من داره ، اعتراف میکنم که هنوز نتونستم اونطور که باید قدرت رو ازش بگیرم ، میدونم خودم .

    این رو از اتفاقاتی که در چند ماه گذشته برام رخ داده کاملا واضح و شفاف فهمیدم .

    خدایا منو ببخش که مشرک شدم .

    تو این چند وقته آزادی هایی که داشتم ازم گرفته شد و من بعد چند سال برگشتم سر خونه اولم ، با وجودی که کلی زمان گذاشته بودم

    و یه سری چیزها رو تغییر داده بودم اما تو مدت کوتاهی (البته در ظاهر) همه چیز رو از دست دادم و صفر شدم ، حتی زیر صفر آمدم .

    چند روز پیش آمدم توی سایت و از قسمت سوالات افراد دیگه به کامنتی برخورد کردم در همون ابتدا منو به جای خوبی هدایت کرد .

    اون سوال و کامنت دقیقا مشکل من بود

    خود خودش و این خیلی شگفتانه بود برام .

    من تمام پاسخ ها به اون سوال رو خوندم

    همه پاسخ ها رو میدونستم اما فراموش کرده بودم ، من یواش یواش طوری که خودم نفهمیده بودم فاصله گرفته بودم و با خوندن کامنت ها دوباره همه چیز برام یادآوری شد .

    من قدرتی بیرون از خودم رو مسئول اتفاقات زندگیم دونسته بودم و ضربه خورده بودم ازش ، من ترسیده بودم برای همین اون تونسته بود

    منو در بند کنه ، من بهش قدرت داده بودم که تونسته بود کنترل زندگی منو در اختیار بگیره ،

    که به جای من تصمیم بگیره .

    همه این کارا رو من کردم نه هیچ کس دیگه ای .

    و حتی زمانی که خواستم خودمو رها کنم

    بازم نتونستم ، چون ترس داشتم

    چون میدونستم هر جای دنیا برم باز آسمون همین رنگه ، چون من همون آدم بودم و چیزی عوض نشده بود و خوب میدونستم

    اگر تو این مدار هستم و بخوام با حال بد برم

    دوباره باز با انسانی از همین جنس برخورد میکردم .

    اینا برام مث روز روشن بود .

    اینو به خودم یادآوری کردم که اون انسان هیچ تقصیری نداره ، اون یه انسانه که هیچ قدرتی نداره ، این من بودم که بهش قدرت دادم و قراره الان ازش بگیرم .

    اون میتونه خوب باشه یا بد

    میتونه باعث رشدم بشه یا مانع رشدم

    اینا مهم نبود مهم این بود که من چند چندم

    با خودم و خدای خودم .

    من کدوم جنبه از شخصیت طرف مقابلم رو برانگیخته میکنم !

    اون آدم و سمتش در زندگی من مهم نبود .

    مهم قدرتی بود که من بهش داده بودم ،

    مهم خواسته من از پروردگارم هست

    که اون از هر راهی که بخواد منو به خواسته ام میرسونه .

    از بینهایت دستی که داره .

    اون دست میتونه همین همسرم باشه !

    خلاصه که من با یادآوری قوانین به خودم

    و مسئول دونستن صد در صدی خودم یک شبه از زیر صفر رسیدم به 20 و این برام خیلی خیلی شیرین بود ، من تو یه روز به تجربه

    چیزهایی رسیدم که مدت زیادی بود ازشون فاصله گرفته بودم .

    به نظرم خوندن کامنت خیلی خیلی میتونه کمک کنه به آدم ، من فقط با خوندن کامنت های بچه ها زیر یک سوال خیلی متحول شدم و نیرویی رو در من زنده کرد و انرژی بهم داد که تونستم دوباره تجربه کنم .

    از رسیدن یه گلدون که مد نظرم بود تهیه کنم برای گلم توسط دوست همسرم به صورت هدیه خیلی شگفتانه آمد تو خونه گرفته تا

    رانندگی با ماشین که خواسته دوست داشتینیم بود و بهش رسیدم .

    تمام انفاقات رو مرور میکردم و میگفتم ببین

    نسترن جان چطور خدادند تغییر میده همه چیز رو به نفع تو ، ببین و خوب نگاه کن .

    فراموش نکن که کلید در بندگی خداونده .

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت که هر کی به تو و فقط به تو توکل کنه درهای رحمتت به سمتش باز میشه و از راهایی و در زمانی که فکرشو نمیکنی به خواسته هات میرسی .

    خوشحالم که بعد مدت ها کامنت میزارم و حرفی برای گفتن دارم .

    سپاس از شما که کامنتم رو خوندین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1482 روز

    به نام الله هدایتگربه سوی خواسته

    سلام دوستان عزیزم

    ردپای من درفایل130سفرنامه

    اگرباورداشته باشیم که افکارماوباورهای ماداره شرایط زندگی ماروایجادمیکنه وما100٪خالق زندگی خودمون هستیم این جزومهمترین باورهای ماست

    اگه ثروتمندنیستیم پس این نیست که تلاش فیزیکی ماکمه نه عامل ثروتمندشدن باورهای ماست نه پس اندازکردن ونه عامل بیرونی دیگه

    خودپسندازکردن یک باورکمبوده که انگارمامیترسیم که خرج کنیم وفکرمیکنیم که ثروت کمه ومحدودیتی وجودداره تواینوجهان واین یک باورکاملااشتباهیه

    درروابط اگه عزت نفسمون بالاباشه وخودمون رولاق بهترین هابدونیم دیگران هم مارولایق بهترین هامیدونندواون وجه خوب وشادوپرانرژیشون روبرانگیخته میکنیم چون هم خودمون رودوست داریم وهم به دیگران احترام میزاریم

    قانون رهایی یعنی ارامش داشتن واحساس خوب داشتن یعنی درلحظه زندگی کردن ونگران نبودن وشادبودن وتوجه به خواسته هاوسپاسگذاری برای داشتن اونها

    تووقتی درمداروفرکانس درست باشی هدایت میشی به مکان هاوشرایط وادم های بهتروبه قول استاد

    توخودپای درراه بنه وهیچ مپرس

    خودراه بگویددکه چون بایدکرد

    یعنی اقاتوحرکت کن اقدام کن قدم به قدم بروجلومن بهت میگم چکارکنی

    بعدازبدهکاری میرسی به ازادی مالی ومیخندی به شرایط قبلت که چقدربرات مهم بوده والان برات یک خاطرس واین روزروبایدببینی درخودت که بهش میرسی اگه که الان درشرایط سخت هستی ومشکلات داری

    قرض دادن وقرض گرفتن یکی ازهمون ترمزهای نرسیدن به ثروته که بایدحواسمون باشه اگرهم به کسی قرض دادیم تودلمون بگیم که بخشیدیم بهش اگه که ندادونگران ندادن اون پول نباشبم چون این خودش یک احساس بدونگرانی درمابه وجودمیاره

    درکل رسیدیم به این ایه

    إِنَّ اللهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَاللهُ بَصِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ

    ـــــــــــــــ

    قطعا خدا پنهانی آسمانها و زمین را می داند و خدا به آنچه می کنید، بینا است.

    (سوره الحجرات، آیه 18)

    (((((ایمان به غیب))))

    شادوموفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2203 روز

    به نام خدای مهربان هدایتگرم

    اول میخوام درمورد یه معجزه بگم ، گرچه هرروزم پر شده از معجزات الهی و خدا رو شکرگزارم بابتش : تجربه یه جاده ی رویایی در یه هوای رویایی اون هم در شهر خودم ، ایرانشهر ، اصلا باورم نمیشد … چون خودم خیلی دوست دارم بچه هایی ک از نتایج و داستان هاشون میگن یه کم به جزییات هم بپردازن پس از یه خرده عقبتر شروع میکنم :

    امروز تو مدرسه یه فضای رویایی حاکم بود ، هوای ابری و بارونی ، سرصف تشویق و اهدای جوایز ، بچه‌ها بسیار سرحال و پرانرژی بودن، توی دوتا تایم انتهایی کلاسها، زنگ نگارش، با بچه ها اومدیم بیرون تو حیاط ، بارون می بارید ، بچه ها نوشته های بسیار قشنگ شون با شور و شوق می‌خوندن و لذت می‌بردیم همه با هم . بعد از مدرسه دقیقا در قسمتی از ایرانشهر ک بهش خیابان کلات میگن و من خیلی دوسش دارم تو همون هوای رویایی پیاده روی کردم و از صمیم قلب لذت بردم از هوای تمیز ، درختان نخلی ک شسته شده بودن و برق میزدن از تمیزی ، آسمون زیبا و ابری بود و اینقدر انرژی بالا و عالی بود ک من دوست داشتم پرواز کنم از خوشحالی . دستفروش هایی ک دور قلعه میشینن و محصولات‌شون رو می فروشن و مردمی ک در رفت و آمد هستن همه ش شور و حال و جریان زندگی رو به یادم مینداخت . خیلی خیلی لذت بردم و هر لحظه خدا رو شکر میکردم … چون قرار بود امروز برای پرسه یکی از دوستانمون چند دقیقه بریم عرض تسلیت تا یه جایی پیاده روی کردم و بعد هم با ماشین اومدم خونه ، و باز هم سواره از فضا و شهر لذت بردم تا رسیدم خونه و آماده شدم ، باز هم بارون شروع به باریدن کرد و چون من تصمیم گرفتم از هیچ لذتی به سادگی نگذرم ، لباس بلوچی پوشیده چتر رو برداشتم و رفتم تو کوچه ، به خودم گفتم نرگس تا وقتی دوستان دنبالت بیان از همین چند دقیقه زیر بارون بودن لذت ببر و خدا رو شکر کن واسه قشنگی‌هاش تا هدایت بشی به زیبایی ها و لذت‌های بیشتر چون استاد همیشه میگه این قانون ه (من عاشق بارونم)… این روزها اینقدر احساسات عالی رو تجربه میکنم ک فقط خداوند هست ک حس و حالم رو می‌دونه و میفهمه ک این بنده‌ش چقدر احساس خوشبختی و آرامش داره . چقدر باهم رفیق شدیم ! فقط میتونم بگم خدایا شکرت . وقتی رسیدیم به مکانی ک پرسه در حال برگزاری بود با یه فضای عالی و زیبا رو ب رو شدم ، یه باغ بزرگ و قشنگ و ماشین‌های خیلی شیک و عالی و آدمهایی بسیار مهربان و مردم دار و خونگرم ک با نگاهشون بهت احترام و عشق میدن واقعا . چقدر بلوچ ها مردمان خوب و ساده ای هستند و دوستشون دارم ( یه زمان از اینکه بلوچ هستم متنفر بودم . خدا من رو ببخشه و اون فرکانس های اشتباهی ک ارسال کردم رو بیامرزه و پاک کنه) دوستانی رو دیدم ک با گرمی ازم استقبال کردن و میزبان ما شدن ، شاگرد سالها قبل خودم رو دیدم ک با حس خوب خودش رو معرفی کرد و گفت خانم به محض اینکه صدای شما رو شنیدم فهمیدم شما هستین و …(یادآوری مرگ همیشه برام درسهای زیادی داشته و داره از لذت بردن از لحظه و وابسته نبودن ) وقتی اومدم تو حیاط ک منتظر باشم تا دنبالم بیان با چ صحنه‌های زیبایی از رقص ابرها در آسمون و اشعه‌های خورشید در حال غروب و … رو ب رو شدم ک یعنی واقعا داشتم دیوانه میشدم و فقط میگفتم خدایا داری با من چیکار می‌کنی ؟ تو اینقدر عاشق من بوده و هستی ک میخوای همیشه برام سنگ تموم بذاری و من باید اینو به خودم همه ش یادآوری کنم .( این روزهام پر شده از گفتگوهای درونی من با خدا در هر حال و هرجایی ، اون هم منی ک احساس میکردم اصلا نمی تونم این حالت رو تجربه کنم و خودم رو خیلی از این تجربه دور می دیدم ) وقتی سوار ماشین شدم ک برگردیم خونه ،جاده ی روستایی ، نخلستان های تمیز و شسته و عالی ک زیر نور غروب خورشید و هوای ابری و بارانی و گلدن تایم یه زیبایی خیره کننده به خودشون گرفته بودن… همه چی وقتی کامل تر شد ک از یه جاده رد شدیم ، یه جاده ک دو طرفش پر از درخت خرما بود و جاده از دل این نخلستان پربار عبور میکرد ، باورم نمیشد اینجا ایرانشهر ه ، چند بار به همه دور و برم نگاه کردم ، ب همراهام گفتم چطور همچین جایی رو تا حالا ندیدیم ؟! غرق حیرت شده بودیم . باورتون میشه وقتی از این جاده‌ی نسبتا طولانی رد شدیم و به فضای روستا رسیدیم دختربچه هایی ک در جای جای روستا تو این هوای بارونی در حال بازی و شادی بودن برام با خنده دست تکون میدادن، خدای من ! من داشتم از خوشحالی و سرور بال در می آوردم… خدای من ! این روزها با برنامه ریزی های تو، هماهنگی های تو زندگی من پر از معجزه شده ، پر از حس خوب شده، اصلا بهشت شده . شبها تو بغل تو ب خواب میرم و در روز انگار بر شانه های تو سوار هستم و منو می‌بری ، می بری تا بهم لذت بردن از لحظه ب لحظه ی زندگی رو یاد بدی . خوشبختی رو یاد بدی …(می‌دونم ک ذهن خیلی تمایل داره تا نعمات و معجزات زندگی من رو ،چیزهایی که قبلاً سختتر رقم میخورد یا رقم نمی‌خورد رو بدیهی و طبیعی جلوه بده و من می‌خوام نقطه مقابلش باشم و به قول استاد تایید و تحسین کنم و برجسته نمایی انجام بدم تا در برابر ذهنم عمل کنم و به سمت خواسته ها هدایت بشم .)

    قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَٰلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُون

    بگو:به فضل و رحمت خداست، پس باید مؤمنان به آن شاد شوند که آن از آنچه که جمع می کنند، بهتر است. یونس 58

    خدا رو شکر که در گام 13 قدم می گذارم .

    قانون رهایی یعنی تلاش ذهنی ، من به خواسته هام نچسبم ، من از زندگی لذت ببرم و در لحظه باشم ، داشته ها رو ببینم و شکرگزار آنچه که دارم باشم . قانون رهایی یعنی مهارت این که توجه رو از ناخواسته بردارم و به روی خواسته ها بگذارم.

    افکار و باورهای من زندگی من رو خلق می‌کنه ،هیچ عامل بیرونی در کار نیست

    تو با افکارت زندگی ت رو خلق می کنی .

    وقتی روی افکار و باورهات کار می‌کنی جهان تو رو به جای بهتر هدایت می‌کنه . پس تو باید از همون جایی ک هستی شروع کنی و در صورت نیاز مکان هم خود ب خود عوض میشه . پس با خیال راحت تغییر باورها رو شروع کن و نگران وضعیت فعلی ت نباش . همه چیز تغییر می‌کنه وقتی تو تغییر می‌کنی…

    حالت عالی مهاجرت حالتی است که تو در عین آزادی برای رشد بیشتر , برای موفقیت بیشتر ، برای آرامش و پیشرفت بیشتر مهاجرت کنی . با آرامش، زندگی خواسته رو در اینجا ک هستی داری تجربه می‌کنی و میخوای به جایی بهتر وارد بشی تا این تجربه قشنگتر و زیباتر و عالی تر پیش بره.

    خدایا من در همین جایی ک هستم به پذیرش و لذت و شکرگزاری رسیده ام . من عاشق اینجایی ک هستم هستم و این برهه از زندگی ام بسیار تجربه های عالی برام به ارمفان آورد و نتیجه هایی رو خلق کردم و … اما می‌خوام مهاجرت کنم تا فصل جدیدی از زندگی رو تجربه کنم . تا از آزادی‌های بیشتری بهره‌مند بشم . تا بتونم رشد و موفقیت و پیشرفت بیشتری رو تجربه کنم . تا از امکانات و زیبایی های بیشتری بهره مند بشم .

    من هستم که با افکار و باورهای خودم وجه آدمها رو برانگیخته میکنم . من هستم که با کانون توجه و باورهای خودم باعث میشم ک آدمها وجه خوبشون رو به من نشون بدن یا وجه ناپسند و ناجورشون رو .

    من باید اینقدر رو خودم کار کنم ک شخصیت خوب آدمها رو برانگیخته کنم . من با کار کردن روی خودم روابط خیلی خیلی خوبی رو تجربه خواهم کرد . روابطی سرشار از عشق و رهایی و آرامش و شادی رو تجربه خواهم کرد .

    خواسته‌های من سقفی ندارند . هرروز سعی میکنم بهتر از روز قبل باشم و نتایج خودشون به وجود می‌آیند . وقتی من دارم روی خودم کار میکنم نتایج خودشون رقم می‌خوردند . هدایت میشم .تا زنده هستم میتونم بهتر و بهتر بشم . هرچقدر من در مهارت کنترل ذهن بهتر بشم میتونم نتایج و خواسته‌های بیشتر رو تجربه کنم.

    عمل = باور = عمل=باور

    باور باعث عمل می‌شود زمانی که باور داری ترک می‌کنی ، زمانی که باور شکل می‌گیره برنامه‌ریزی می‌کنی ،مهارت هات رو بیشتر می‌کنی ، خودت رو مهیا می کنی برای آنچه میخوای تجربه کنی …

    باید همیشه روی باورها کار کنی تا نتایج ایجاد بشه (من به محض اینکه در این مسیر زیبا قدم برمی‌دارم زندگی رنگ و بوی تازه ای برام می گیره )‌ و قطعا این لذت باعث میشه که به این مسیر ادامه بدی تا نتایج بزرگتر بشه و به همین شکل تا ابد … من با عشق و لذت روی باورهام کار میکنم چون من رو به حس خوب می‌رسونه . اصلا اگر من روی باورهای کار نکنم چیکار کنم ؟ زندگی و تجربه ی جهان مادی برای رسیدن به احساس خوب هست اگر قرار نباشه این احساس خوب در زندگی م جاری باشه خب پس چ کار دیگری می‌خوام انجام بدم ؟! زندگی به این شکل معنای واقعی خودش رو داره .

    هرچه بیشتر کار کنی مقاومت ذهن کمتر میشه ، در مدار درست قرار میگیری و شرایط جوری پیش می‌ره ک راحتتر بتونی در این مدار درست بمونی . روابط بهتر ، موقعیت بهتر ، فضای فکری بهتر … مثل شروع ورزش بعد از یه مدت بی تحرکی میمونه ، همزمان که داری تکاملی ورزش رو به صورت مستمر انجام میدی اول عضلات کمی مقاومت میکنن و دچار گرفتگی میشی ، رفته رفته کار برات آسون تر میشه و همینطور ک پیش میری دیگه مقاومت عضلات هم از بین می‌ره و انگار بدن همراهی بیشتری داره برای فعالیت فیزیکی و به این شکل تو راحت تر به ورزشت ادامه میدی و یه جورایی عادی میشه برات . کار کردن روی ذهن هم در ابتدا با مقاومت همراه میشه ،ذهن تمایل به تغییر نداره و مقاومت می‌کنه اما وقتی با تعهد ادامه میدی همراهی بیشتری رو از ذهن و شرایط و … تجربه می‌کنی و کار برات روان تر و آسان تر پیش می‌ره .

    توجه به ناخواسته ها تو رو از مسیر دور می‌کنه* توجه به ناخواسته ها = آسیب دیدن و رنج کشیدن

    کسی شانسی به موفقیت و ثروت نمی‌رسه ، باورها هستن ک دارن کارشون رو انجام میدن.ثروتمندی هم با دلیل اتفاق می‌افته . ثروت نتیجه‌ی داشتن باورهای درست هست قطعا . باور به اینکه هرچقدر ثروتمند شوی نزد خدا محبوبتر می شوی هرچه قوی تر شکل بگیره نتیجه ش به شکل ثروت بیشتر خودش رو در زندگی نشون خواهد داد .

    ایده ناکارآمد نداریم . زندگی یک مسیره .مسیری از اشتباه و یادگرفتن و رشد کردن و پیش رفتن . یاد مثال انیشتین افتاد ک گفت من شکست نخوردم من هربار یاد گرفتم ک لامپ از چه روش‌هایی ساخته نمیشه .

    خدایا شکرت برای درک آگاهی های ناب و اجرای اونها در عمل . من رو یاری کن تا هرروز بهتر از قبل بشم و بهتر بتونم با عمل کردن ایمانم رو تقویت کنم و باورهای قدرتمند کننده رو در وجود خودم بسازم و تقویت کنم . یاورم باش و هدایتم کن در مسیر انسانهای باایمان و باتقوایی که بهشون وعده دادی ک نه ترسی خواهند داشت و نه اندوهگین خواهند شد .

    سپاسگزارم از استادان عزیزم

    سپاسگزارم از عزیزانم در این جمع نورانی و بهشتی .

    خدایا شکرگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 698 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 1 بهمن ماه رو با عشق مینویسم

    قانون رهایی

    امروز من قشنگ مربوط به رهایی و تسلیم بودن بود

    گام 13 پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    خدا داره یادم میده که چجوری رها باشم

    با اینکه من لذت میبرم از مسیر و تو این یک سالی که در سایت هستم خیلی آرامش دارم اما خدا قانون رهایی رو در همه جنبه ها داره به صورت تکاملی یادم میده

    و میدونم که همه این ها نیاز هست تا من بزرگ بشم

    و سپاسگزارم از خدا که هر لحظه ریز به ریز هدایتم میکنه

    خدایا شکرت

    و شروع میکنم این روز پر از عشق رو

    نمیدونم چی بنویسم ،عجیبه

    نه صبر کن طیبه

    این روزا زیاد میگی عجیبه

    یکم فکر کن

    ممکنه که ، نه ، حتما از تغییر مدارهات هست که دائم میگی عجیبه

    چون تو داری یه سری چیزایی رو تجربه میکنی که در راستای کمی تغییر کردن باورات هست که شواهدش رو داری میبینی

    بازم نمیدونم

    هیچی نمیدونم

    از خدا میخوام کمکم کنه

    صبح که بیدار شدم ،شب قرار گذاشتم با خدا ، که ساعت 4 بیدار بشم

    اما خوابم به قدری سنگین بود که صدای گوشیم و حتی صدای اذان رو شنیدم و بیدار نشدم

    حتی تو دلم با خدا صحبت میکردم میگفتم خدا برام مهمه ،

    چجوری قدم بردارم ؟

    شب بیدار میمونم و تا اذان صبح بعد اگر بخوابم دوباره دیر بیدار میشم

    شایدم من زیاد به این نکته توجه میکنم باید رها کنم

    تنها کاری که باید انجام بدم ، باید این باشه که بیدار بمونم و کارامو انجام بدم و روی دوره ها کار کنم

    مثل زمانی که در دو ماه، که چند ماه پیش من کل دوماه رو صبح تا شب و بیشتر وقتا تا صبح بیدار میموندم و هم تمرینای رنگ روغنم رو انجام میدادم و هم گل سر میبافتم ،و گل سر میفروختم ، اون موقع خوابم کم شده بود و همه اش بیدار میموندم تا کار جدید ببافم و ببرم جمعه بازار بفروشم

    و اصلا حس کم خوابی نداشتم

    حالا چرا الان نمیتونم بیدار بشم؟

    من که عاشق نقاشیم و میخوام پیشرفت کنم

    چرا نمیتونم کمتر کنم خوابم رو که تو نصف شب برای دوره ها زمان بذارم و تو سکوت شب گوش بدم و بنویسم ؟!

    وقتی این سوالارو مینویسم و از خودم میپرسم

    به یه سری جواب میرسم

    اینکه باورهام نسبت به فروش نقاشی ضعیفه و این سبب میشه من تنبلی کنم

    اینکه من ترس هایی دارم برای پیشرفت در مهارت نقاشی ،چون رنگ روغن سخته و باید دقت زیادی بذارم تنبلی میکنم که بیشتر کار کنم

    یا اینکه وقتی خوابم میاد میگم بذار بخوابم و فردا دوره هارو با دقت گوش میدم

    دلیل این تنبلی من در چیه ؟

    شاید عزت نفس باشه

    نمیدونم

    انقدر باید از خودم سوال بپرسم و جواب بدم تا متوجه بشم

    بعد گفتم که خدا تو خودت گفتی که 9 ماه زمان دارم

    9 ماه رو به من به عنوان درک بزرگی ،هدیه بزرگی دادی

    اینکه گفتی اگر تکاملت رو سریع تر طی بکنی و به سرعت به ایده ها عمل کنی ،9 ماه دیگه ،طیبه الانت رو نخواهی شناخت

    و بعد بهم گفتی که اما اگر مثل هر روزت ،روزهارو سپری کنی و هی بگی فردا کار میکنم ،هیچ اتفاقی رخ نمیده و باورات خیلی کم تغییر میکنه و انتظار نتیجه بیشتر رو نداشته باش

    چون من با باورهای تو بهت پاسخ میدم

    و زندگیت به کل تغییر میکنه و به مدار های بالاتر قدم برمیداری

    سرعتت رو در عمل کردن و تصمیم گرفتن بالا ببر

    وقتی یه کاری رو با تمرکز به اتمام رسوندی ،به سرعت برو سراغ کار بعدی

    صبح که بیدار شدم ، ساعت 7 بود

    قرار بود مادرم بعد 3 هفته که رفته بود خونه خواهرم که یه شهر دیگه هست ،برگرده

    و صبح برسه خونه

    ساعت 7 بیدار شدم دیدم صدای ظرف از آشپزخونه میاد

    فکر کردم مادرم اومده ، رفتم دیدم داداشم ظرف میشوره

    خدایا شکرت

    من بی نهایت خوشحال میشم وقتی میبینم داداشم ظرف میشوره

    از 3 دی ماه که دوره عشق و مودت رو خریدم و گوش دادم

    از فرداش داداشم به شدت مشتاق شده تو کارای خونه کمکمون کنه

    درسته داداشم بی نهایت آروم بود و مهربان

    اما الان مهربانی و آرومیش بی نهایت تر شده

    خدایا شکرت

    این منم که دارم خلق میکنم و نیازی به هیچ کار خاصی نیست و خود به خود روابطم خوب میشه

    اینو باید همیشه یادم بیارم ، که اگر خودم خوب عمل کنم روابطم رو خوب میبینم

    پس این نتایج یه شگفتانه هست برای من که هر بار به خودم بگم

    ببین طیبه قانون داره جواب میده ،پس ادامه بدی و سرعت ببخشی ،بی نظیر تر میشه

    استمرار داشته باش

    اگر استمرار داشته باشی نتایج تصاعدی رشد میکنه

    وقتی برگشتم اتاقم، تمرین ستاره قطبیم رو نوشتم و میدونستم که میتونم

    اما به خدا گفتم ببخش من به خودم ظلم کردم که صبح زود بیدار نشدم ،چون تو به وضوح بهم میگی که طیبه شبا نخواب

    حتی دیروز از سایت ، یه پاسخی اومد وقتی رفتم بخونم دیدم که برای روزی بود که به خدا میگفتم با من صحبت کن و به طرق مختلف بهم نشونه داد و شب با من صحبت کرد و حتی جریان این 9 ماه مانده رو قشنگ بهم گفت که اگر متمرکز بشم و عمل کنم به آگاهی ها 9 ماه دیگه ، یعنی مهر ماه خبرهای خوبی تو راهه

    خدا به وضوح این وعده رو به من داد توی این یک ماهیی که از 3 دی دوره عشق و مودت رو خریدم و بعد 14 دی عزت نفس رو خریدم

    پس من الان باید سمت خودمو خوب انجام بدم

    صبح بهش گفتم که ربّ من، میدونم ایراد از منه ،من باید خودمو هماهنگ کنم با تو

    من باید عمل کنم تا باورام قوی بشن و تو کمکم کنی

    ولی کمک خواستم که کمکم کنه که شبا هم بیدار بمونم

    تو این چند روز بارها به طرق مختلف بهم فهموند که حتی شده دو ساعت بخواب

    من بهت کمک میکنم

    وقتی فکر میکردم ، گفتم ببین طیبه تو حتی درمورد دیر خوابیدن هم باورای محدود داری

    من از بچگی شنیده بودم هر کس خوابش کمتر از 8 ساعت باشه بیمار میشه و مریضی لاعلاج میگیره ،چون بدن باید استراحت کنه

    یا شنیده بودم که اگر دیر بخوابی و کلا خوابت کم بشه بدنت تحلیل میره و از قیافه میفتی

    و عضله از دست میدی

    و صورتت لاغر میشه و از این حرفا

    و همه اینا سبب ترس من میشن که من نتونم بیدار بشم و به همین خاطر بخوابم

    ولی یه فرقی داشت

    روزایی که فروشم از گل سر زیاد بود و من اشتیاق داشتم و چون هر هفته فقط جمعه ها 10 میلیون درآمد داشتم و نمیخوابیدم و به خاطر اینکه جمعه ها فروشم بیشتر بشه کل هفته رو خیلی کم میخوابیدم

    نمیدونم چی باید یاد بگیرم

    چی رو باید درک کنم تا این مورد رو متوجه بشم

    باید بپرسم از خودم تا به جواب برسم

    بعد من شروع کردم به نوشتن اهرم رنج و لذت

    هنوز دقیق درموردش نمیدونم اما باتوجه به توضیحات استاد تو فایلای رایگان نوشتم و فکر کنم هنوز تو دوره 12 قدم نرسیدم به اون قسمت

    وقتی درمورد خواب نوشتم وگذاشتم کنار تختم ، تا شبا قبل خواب و صبح ها بعد بیداری بخونمشون ،بلند شدم و چک لیستمو نگاه کردم و گفتم باید به تعهداتت عمل کنی

    بعد رفتم نون بگیرم ،بارون باریده بود و چون سمت کوه های تجریش برف باریده بود ، سوزش سمت خونه ما میومد و خیلی سرد بود

    من وقتی نون گرفتم برگشتم خونه

    شروع کردم به طراحی

    6 تا طراحی کردم

    اولی رو با مداد طراحی

    بعد دیدم من هی پاک میکنم ،که این خودش نقطه ضعف حساب میشه تو طراحی و من باید انقدر تمرین کنم که نیازی به پاکن نداشته باشم

    و این روزا همه اش بهم میگفتن که زیاد از پاک کن استفاده میکنی ،استفاده نکن

    یا میگفتن میترسی دستتو رها کنی که مداد آزاد باشه و طراحی کنی

    این نقطه ضعفه تو طراحی

    با اینکه طراحیم خوب درمیومد

    اما

    اما

    اما بعد از کلی پاک کردن و مثلا 2 ساعت طول میکشید تا من طراحی کنم

    که همیشه استاد طراحی و یا هنرجوی استادم که دو هفته رفتم گالریش تا طراحی یاد بگیرم گفت که ایراد داری که هی پاک میکنی

    خطوط بریده بریده هست

    میترسی

    اینارو که یادم آوردم ، خودکار برداشتم و به خودم گفتم

    دیگه بسه ترسیدن

    فوقش طراحیت خراب میشه چه اشکالی داره

    و تصمیم گرفتم ،منم از این به بعد مثل استادم با خودکار طراحی میکنم

    تا یاد بگیرم و هیچ جایی برای خطا و اشتباه نذارم که بگم با پاک کن پاکش میکنم

    من باید یاد بگیرم تمرکز کردن و با دقت عمل کردن رو

    چون وقتی با پاک کن پاک میکردم احساس میکردم طراحی رو زیاد جدی نمیگیرم و به این فکر بودم که اگرم اشتباه شد پاک میکنم

    اما این بار تصمیم گرفتم هیچ جایی برای اصلاح نذارم یا باید تمرکزبذارم یا اما و اگر دیگه ای وجود نداره

    باید پیشرفت کنم

    باید عمل کنم

    باید تمرکز بذارم روش

    از طرفی هم، دیروز تو ورکشاپ خیلی بهم برخورد

    ادمین پیج پاساژی که من اونجا میرم کلاس نقاشی و ورکشاپ رایگانش شرکت میکنم، همیشه از همه فیلم میگیره ودر استوری پاساژ میذاره

    اما هیچ وقت از کار من عکس نمیگرفت و برای من سوال بود

    حتی طراحیایی که بقیه کار کرده بودن و حتی استاد بودن و طراحیشون از من ضعیف تر بود عکس گرفته بود و استوری کرده بود

    دیروز من ودوستم با هم رنگ روغن کار میکردیم که فیلم گرفت ازش و استوری گذاشت

    شب که رسیدم خونه و دیدم ،خیلی بهم برخورد

    چون طراحی کار من ،خیلی بهتر از دوستم شده بود

    یاد حرف استاد رنگ روغنم افتادم که یه بار بهش گفتم استاد چرا از من فیلم و عکس نمیگیرن ؟؟؟

    استادم گفت نمیدونم طیبه یکم فکر کن بهش

    شاید طراحیت و رنگ‌ کردنت خوب نیست و ازت عکس نمیگیرن

    پس باید کاری کنی که ازت عکس بگیرن

    و یادمه بهم گفت تو الان طراحیت ضعیفه

    این باید به تو اینو بگه که به قدری تو کارت پیشرفت کنی که خودشون بیان سمتت و از کارت و خودت عکس بگیرن

    تو باید روی خودت کار کنی طیبه

    به فکر عکس گرفتن نباش

    مثل این میمونه که من الان روی باورام باید کار کنم و به خواسته هام مدام فکر نکنم وقتی باورام قوی بشن خود به خود همه چی رخ میده و خدا از باطن من آگاهه

    پس باید تمرکز بذارم

    وقتی یاد حرف استادم افتادم و واقعا خیلی بهم برخورده بود تصمیم گرفتم جوری از این به بعد تمرین کنم که پیشرفت کنم و از دیروزم خیلی خیلی بهتر بشم تو نقاشی و طراحی

    و نه فقط نقاشی و طراحی بلکه تو همه جنبه ها

    و من از امشب دیگه تصمیم گرفتم که شب دیر بخوابم و دوره هارو گوش بدم و بنویسم و قرآن بخونم و سعی کنم که عمل کنم ، روز ها هم روی پیشرفتم تو نقاشی تمرکز کنم

    و به فکر این نباشم که یکی از کارم عکس بگیره و یا اینکه فکرم این باشه که به خواسته هام برسم ، البته خواسته هامو فکر کنم اما حالت چسبیدن رو نداشته باشم و رها باشم

    وقتی با خودکار طراحی کردم، جالب بود به طرز عجیبی من سعی میکردم درست ببینم و زاویه هارو با دستم با دقت بگیرم

    این برای من یه درس بزرگه ، که سعی کنم به قوانین هم به این شکل عمل کنم که با تمرکز کار کنم این فکرو بکنم که امروز رو فقط باید درست عمل کنم و به روزهای دیگه ام اصلا فکر نکنم

    یا مثلا به خودم بگم‌فقط همین امشب رو نخواب

    همین امشب رو تمرکز کن

    امروز رو خوب استفاده کنم از زمانم و اول اولویت هارو انجام بدم و بعد به کارهای دیگه برسم

    وقتی مادرم اومد و همدیگه رو دیدیم روبوسی کردیم ، پفک سنتی جوانه گندم خریده بود و آورده بود ،

    بعد من اومدم اتاقم و تمرین رنگ روغنم رو انجام دادم و مادرم چند باری اومد اتاق و یه لحظه حواسم پرت شد درست کار نکردم

    اولش خواستم عصبانی بشم خودمو کنترل کردم و گفتم طیبه آروم باش

    و حس کردم که به صحبت های مادرم توجه نمیکنم

    بارها میگفتم طیبه کار نکن ببین مادر چی میگه

    تو باید تمرکز رو یاد بگیری و البته احترام هم یاد بگیری

    با دستمال روی بوممو پاک کردم و از اول با تمرکز کار کردم

    داشتم به فایل جدید مصاحبه با استاد نحوه برخورد با تهمت قسمت دو گوش میدادم که وقتی تموم شد

    یهویی حس کردم جلسه6 دوره عشق و مودت رو گوش بدم

    وقتی گوش دادم گفتم عجیبه ؟

    به یه سوال که یه نفر پرسیده بود و استاد گفت تا باورهاتون به اون چیز تغییر نکنه هیچ اتفاقی رخ نمیده

    حالا در هر مداری که هستین

    گفتم مگه میشه

    یعنی من که درمورد عشق و مودت تقریبا یک ماه شد که دوره رو گرفتم و 3 دی خریدمش

    یعنی منم یه سری باورام با اینکه درمورد عشق ساختم و هر روز تکرار میکنم قوی نشده که نتیجه ندیدم

    البته نتایج کوچیک رو دیدم که روابطم عالی تر از قبلِ خرید دوره شده

    و یا اینکه نشونه هاشو دیدم

    اما اون چیزی که میخوام باید بیشتر کار کنم روی باورهام

    بعد با توجه به توضیحات استاد درمورد فرد خاص

    که من یک ماه پیش 2 دی آخرین قدم رو برداشتم و گفتم دیگه اون فرد خاص رو نمیخوام

    که دو سال بود به خدا اصرار داشتم که همون فرد باشه

    بعد یه لحظه گفتم خدا هرچی تو بگی

    و متوجه شدم که خدا بهم فهموند که تو درسته گذشتی از یه سری اقدامات عملی که باید انجام میدادی برای رهایی

    اما دقت کن ، پیامی دارم برای تو در این جلسات

    بعد گفتم خدا ،ولی خودت گفتی جایزه ام رو خودم انتخاب کنم و منم بهت گفتم

    و گفتی روی باورات کار کن

    اما باز رها میکنم

    میگذرم

    و حتی بهم‌گفتی که باید بگذری

    اما انگار من نگذشتم از عشق

    درسته از یه سری چیزا گذشتم اما یه سری چیزا هم بود که باید میگذشتم

    اینارو میگفتم و به صحبت های استاد گوش میدادم که به یکباره خواهرم زنگ زد گفت یکی از آشناهاش تو سرکارش ،گفته چند ماه پیش که خواهرت اومده بود ،خواهرتو دیدم و خوشم اومده و از من خواستگاری کرده و به خواهرم گفته که اگر من راضی باشم بگه که فامیلشون که یه پسری هست که مدیر شرکته و همه چی داره میخواد ازدواج کنه که گفته یه دختر خوب بهش معرفی کنیم و منم خواهرتو معرفی کردم

    حالا کاری به باورهای اونا ندارم

    اما خودم گرفتم منظور خدا از این جریان چی بود ،

    که بلافاصله بعد از گوش دادن به این جلسه 6 زنگ زد و گفت خواستگار داری، که اگر اجازه بدی پسر باهات صحبت کنه

    و من نه گفتم

    یه ترسی تو وجودم اومد تو اون لحظه

    و گفتم من نمیخوام

    من خواسته عشقی که میخوام رو میخوام

    و یه سری ترسای دیگه اومد درمورد یه سری مسائل

    مثلا سریع این فکرو کردم که اگر من ازدواج کنم نمیتونم نقاشی بکشم

    یا باید هر روز ناهار و شام درست کنم و از نقاشی دور میشم

    یا اینکه گفتم من ازدواج کنم ،اگه از لاغریم خوشش نیاد چی

    یا کلی چیزای دیگه که تو اون چند دقیقه میومد تو فکرم

    خوب به افکارم توجه کردم

    خواهرم داشت صحبت میکرد و من فقط به افکارم توجه میکردم که ببینم چه باورایی دارم که سبب شد انقدر بترسم از شنیدن اینکه یه نفر میخواد آشنا بشه برای خواستگاری و ازدواج

    اونجا بود که متوجه شدم این یه امتحان بود که خدا خواست ببینه من واقعا گذشتم یا نه ؟!

    و بهم فهموند که تو از افکارت ،هست که بهش وابسته ای و باید از این هم بگذری

    که استاد در جلسه 6 و 7 خوب توضیح دادن و من گوش دادم و از خدا کمک‌خواستم که فقط جای خدا باشه تو قلبم

    اصلا خودمو سرزنش نکردم ،چون میدونم که تکاملیه و من باید یه سری درسارو یاد بگیرم و ظرفم بزرگ بشه برای فقط و فقط جا دادن خدا در قلبم

    و من فهمیدم که چقدر باورای محدودی دارم که سبب ترسم شده

    و مهم ترینش این بود که باید کاملا بگذرم

    خدا بهم فهموند و گفت طیبه ، اگر تصمیم‌گرفتی در عمل بگذری در 2 دی ، و من ایمانت رو درعمل دیدم و تحسینت کردم و بهت دو تا دوره پر از آگاهی رو هدیه دادم

    و بعد تکاملی از یه سری چیزا هم گذشتی

    الان وقتشه از افکارت هم تلاش کنی بگذری و رها بشی که دیگه هر از گاهی فکر نکنی و یا دنبال نشونه نگردی

    و قانون رو درست درک کنی و بفهمی که بارها به این جلسات گوش بده تا قانون مدارهارو درک کنی

    درسته قدم عملی برای رهایی و گذشتن از خواسته عشق رو برداشتم در 2 دی و 3 دی خدا به من این دوره رو هدیه داد

    اما باید طبق نشونه هایی که دریافت کردم رها بشم و دیگه به تغییر شخصیت خودم فکر کنم

    بعد من بومایی که قرار بود زیر سازی کنم رو انجام دادم و بعد شروع کردم به ادامه تکمیل جدول رنگ شناسی که دو ماه بود به تعویق انداخته بودم و هر بار که میگفتم وای کی من کار کنم این جدولارو و انرژیمو میگرفت

    تا ساعت 9 رنگ کردم و داشتم مرحله به مرحله از خدا نشونه میگرفتم برای اینکه رها بشم

    کامل رها بشم

    خودش میدونست چجوری نشونه بده بهم

    من تو اینستاگرام رفتم و چشمامو بستم گفتم خدای من از اکسپلور باهام صحبت کن

    بگو چیکار باید بکنم

    که دستمو رو یه فایل گذاشتم

    متن روی فیلم ، وقتی که او میخنده بود ، باز کردم

    الهی قمشه ای میگفت :

    میگفت اونوقت اتصال هم ،حتما دلت میخواد برقرار بکنی

    اینو که گفت گرفتم‌منظور خدا چی بود

    به خودم گفتم طیبه وقتی تو در افکارت هم فکر اینی که اون فرد خاص بیاد ،حتی با اینکه تو در عمل گذشتی و تموم شد

    الان چرا دوباره فکر میکنی

    مگه نمیخوای با خدا صحبت کنی؟

    مگه نگفتی میخوام فقط و فقط تسلیم تو باشم ؟

    قلبت جای خداست طیبه

    وابستگی رو باید رها کنی

    باید فقط و فقط وابسته خدا بشی

    با خودم صحبت میکردم و فکر میکردم

    بعد یاد شعر ای دیوانه لیلایت منم افتادم و داشتم گریه میکردم

    و میگفتم خدایا من تو رو میخوام

    کمکم کن

    بعد در ادامه گفت که

    بدیهیه که وقتی آدم معشوقشو میخواد، تلفنشو میگیره ،تماسی برقرار میکنه

    که ما هر روز دو مرتبه ،صبح در نماز اعلام میکنه که من بنده تو هستم و تو پروردگار من هستی ،منحصر به فرد

    با بقیه من قاطی نکردم تو رو …

    با دلار و شهرت و مقام و اینا ،من تو رو من قاطی نکردم

    ایاک نعبد فقط تو رو دوست دارم

    اونوقت اون کسی که مرکز مجموعه جمال هست ،بدیهی هست که نمیذاره که شما هی این طرف و اون طرف

    هی چشم و ابرو بندازید

    یه گوشه ابرو بندازی به دلار میفهمه اونجا و میفهمه و بعدا فکر نکن میتونی معاشقه کنی باهاش

    قهر میکنه

    قهرم که کرد ،همه آدما باهات قهر میکنند ،همه فضا ها منفی میشه،همه موج ها همه قطع میشه

    چون اون قهر کرده ،کل عالم قهر میکنه ، سنگ و کلوخ هم با آدم قهر میکنن

    و وقتی که او میخنده ، همه چیز به آدم میخنده ، وقتی دلت بازه

    آدم های خوب میان دور و اطراف آدم جمع میشن

    کارهای خوب آدم انجام میده

    محیط اطرافش ،همه شرایط در جهت خوبی ،حتی اگه سختی و مشکل هم پیش بیاد

    مثل گل ،اونو( خدارو )انتخاب میکنه

    وای خدای من

    من الان داشتم مینوشتم رد پای امروز رو که در 4 بهمن دارم مینویسم 21:21 هست

    داشتم مینوشتم حرفای الهی قمشه ای رو

    یهویی درک کردم

    وقتی گفت مثل گل ، اونو انتخاب میکنه

    مثل یه فیلم اومد جلو چشمم ، که روز دوم دی ماه که قبلش من هی بیلبورد تبلیغی که روش نوشته بود خودت انتخاب کن

    و من اون روز گفتم من تو رو انتخاب میکنم ربّ من

    و وقتی گذشتم از خواسته عشق و چند روز بعدش یه پیامی اومد که جایزه ات رو خودت انتخاب کن

    من درسته به خدا گفتم من تو رو انتخاب میکنم ، اما بعدش دوباره گفتم چون گفتی جایزه ام رو خودم انتخاب کنم خواسته عشق رو که فرد خاص بود رو به عنوان جایزه بهم عطا کن اما در صورتی میخوام که هردومون آگاه بشیم و در راه تو قدم برداریم

    الان به یک باره همه حرفام و اون روزا یادم اومد و با این صحبت های الهی قمشه ای

    فهمیدم که باید اون لحظه هم با اینکه خدا گفت جایزه ات رو خودت انتخاب کن ،من باید سر حرفم وایمیستادم و میگفتم من ربّ رو انتخاب میکنم

    اینجا که گفت ، ،حتی اگه سختی و مشکل هم پیش بیاد

    مثل گل ،اونو خدارو انتخاب میکنه

    این پیام بزرگی برای من داشت که یادم آورد

    گفت تو اونروز باید دوباره منو انتخاب میکردی و اون روز رها میشدی

    درسته در اختیار خودت گذاشتم ،اما باید میگفتی تو

    ربّ من تو رو انتخاب میکنم

    وای خدای من ، ببخش منو

    به خودم ظلم کردم

    ازت سپاسگزارم که این درس بزرگ رو یادم دادی

    اینکه با این جلسه 6 و 7 دوره عشق و مودت بهم گفتی که وابستگی معنایی نداره

    تو فقط و فقط باید وابسته ربّ و صاحب اختیارت باشی

    من باید اون لحظه میگفتم : بازم تو رو انتخاب میکنم ربّ من

    یکم مکث کردم الان ، و دوباره فکر کردم

    گفتم اشکالی نداره طیبه ،تو داری رشد میکنی و خدا داره درسارو یکی یکی بهت یاد میده

    و تکاملت رو داری طی میکنی

    یادت باشه که به یک باره نمیشه تکامل طی بشه

    یادت باشه که خدا دوستت داره و مراقبت هست

    پس اگر درست تصمیم نگرفتی اشکالی نداره

    خدا خودش کمکت میکنه

    بعد که این فایل رو گوش دادم ، بعد دیدم دستمو گذاشتم رو یه فایل که نوشته بود شخصیت ضعیف

    قشنگ پیامارو میتونستم بفهمم منظور خدا چیه

    استاد عباس منش در فایل آیا خداوند مانند یک مادر مهربان عمل می کند؟

    که تو اینستاگرام یه تیکه اش بود

    میگفت :

    همیشه به فکر بهبود خودت باش

    به جای اینکه از طوفان ها بترسی

    به این فکر کن که چطور میتونم خودمو قوی کنم

    اگر قوی کنم از این طوفان به سلامت میگذرم و تازه رشد بیشتری میکنم

    پیشرفت بیشتری میکنم

    حالا درمورد مسائل اقتصادی و با روابط عاطفی و…

    انگار این فایل میخواد بهم بگه که از این رهایی نترس ،به این فکر کن که بزرگ میشه ظرف وجودت

    به این فکر کن که به خدا نزدیک تر و نزدیک تر میشی

    اگر یه شخصیت ضعیفی داری ،فکر نکن که خداوند هواتو داره

    این دوباره برای من یه درس داشت و پیام

    که طیبه اگر وابستگیت رو همچنان داشته باشی فکر نکن که خدا هواتو داره

    نه

    خدا هیچ کمکی نمیکنه به آدمی که نخواد رشد کنه

    حتی بارها بهت نشونه میده که خودت رو رشد بدی

    اگر الان به این نشونه ها توجه نکنی هیچ وقت رشد نمیکنی

    از این ترست هم باید بگذری و رها بشی تا بری مرحله بالاتر و به مدار بالاتر

    تو میتونی طیبه

    تا اینجا تونستی پس از این به بعد هم میتونی

    بعد گفتن :

    یه آدمی که از لحاظ اعتماد به نفس از لحاظ شخصیتی آدم ضعیفیه

    یادت باشه که یا رو خودت کار میکنی و قوی میشی و میمانی

    یا اینکه این کارو نمیکنی و ضعیف میشی واز بین میری

    جهان و سیستم و طبیعت اینجوری کار میکنه

    این اساس پیشرفت جهانه

    این اساس تکامله

    این با ایده اصلی خداوند سازگاره که جهان باید پیشرفت بکنه

    یادمه وقتی این فایل رو سایت اومد من گوش دادم ولی اصلا این حرفارو نشنیده بودم

    من تازه شنیدم این حرفارو از اینستاگرام که تو اکسپلور یه تیکه از صحبت های استاد رو گذاشته بودن

    خدایا شکرت که بهم درس یاد میدی و منو رشد میدی

    سپاسگزارم

    بعد که من دوباره روی تمرین جدول رنگ شناسیم کار میکردم

    به قدری غرق در نقاشی بودم که متوجه نشدم روی گاز آبگوشت گذاشتم که گرم‌بشه و مادرم از خرید اومد گفت سوخت طیبه چرا نگاه نکردی!

    انقدر متمرکز بودم که حتی یادم رفت برای خودم چای گذاشته بودم و سرد شد

    خدا امروز بهم یاد داد که رها باشم حتی از درون افکارم که مدام به خواسته هام فکر نکنم و نچسبم بهشون

    گفت که بگذر

    جایزه ات رو خودت انتخاب کن رو دوباره نشونه داد و گفت که یادت دادم که هر لحظه در همه جنبه ها من رو ،تاکید میکنم فقط و فقط من رو انتخاب کنی

    وقتی داشتم کار میکردم گفتم بذار جلسه 7 عشق و مودت رو هم گوش بدم

    و وقتی گوش دادم دوباره درک هایی داشتم

    اینکه دلیل اصلی خواسته ام رو متوجه شدم

    اینکه فهمیدم چرا اصرار داشتم به داشتن یک فرد خاص

    من علاوه بر اینکه عزت نفسم پایین بود

    باورهایی داشتم که از بچگی بهم گفته بودن اولین فردی که باهاش صحبت کنی باید ازدواج کنی باهاش

    و من دو سال پیش دقیقا این حرفو گفتم که باید سریع ازدواج کنیم بدون اینکه بشناسمش و اصلا حرفی بشه ،سریع گفتم‌ازدواج

    و سبب سوء تفاهم شد

    که منم میخواستم‌متقاعدش کنم و این سبب شد من پا تو مسیری بذارم که بعد چند ماه دیدم دارم روی خودم کار میکنم و کم کم دارم با خودم دوست میشم و خودمو پیدا میکنم

    خدامو میدا میکنم

    اینکه من متوجه شدم ،چقدر باورای محدود شدم که سبب این وابستگی شده

    و کلی باورای محدود دیگه درمورد صحبت کردن با جنس مخالف

    خدارو بی نهایت سپاسگزارم که سبب شد من بفهمم که دلیل این اصرارم چی بوده تا خودم رو اصلاح کنم و باورهام رو بنویسم و تکرار کنم

    بعدش یه فایلی نشونه دریافت کردم‌

    کلید گنج الهی

    دعا

    که خدا بهم‌گفت ببین اگر با من باشی بهت کلید گنج رو میدم

    پس با خیال راحت یاد بگیر که بگذری

    خدایا شکرت که بهم این درک هارو میدی تا من یاد بگیرم و عمل کنم

    باید انقدر گوش بدم به این فایل ها تا در عمل اجرایی کنم

    خدایا شکرت

    امروز من پر بود از حس خوب و یادگیری که خدا کمکم میکرد

    بی نهایت از استاد عزیز و مریم جان و تک تک همکارانتون سپاسگزارم و بهترین های خدا برای شما باشه

    دقیقه 18 ام از جلسه 8 عشق و مودت

    که درمورد وابستگی گفت

    وای تازه فهمیدم

    اونی که خدا بهم نشونه داد و به من گفت جایزه ات رو انتخاب کن

    میخواست ببینه که چه اندازه رها کردم عشقی رو که اصرار داشتم که بدستش بیارم

    میخواست منو هم مثل حضرت ابراهیم آزمایش کنه که نتونستم سربلند بیرون بیام در اون لحظه

    الان که بیشتر فکر میکنم میبینم

    من بارها گفتم خدایا میخوام مثل حضرت ابراهیم تسلیمت باشم و حتی بیشتر از اون

    اما خدا می خواست ببینه من چیکار میکنم

    آیا من در عمل میتونم بگذرم یا نه ؟

    حتی وقتی که گفت خودت جایزه ات رو انتخاب کن

    خدا میخواست ببینه منم چقدر وابسته هستم

    که گفتم البته که اولبن انتخابم تویی ربّ من اما حالا که میگی خودم انتخاب کنم باشه ، گفتم میخوامش

    و مثل حضرت نوح که استاد گفت وابستگی داشتم

    ولی با همه این ها عاشق خودمم ،چون دارم درس یاد میگیرم

    چون دارم بزرگ میشم و با فهمیدن این درس ها که در عمل رها تر میشم

    پس خودمو سرزنش نمیکنم

    و عاشقانه در این مسیر ادامه میدم

    الان یادم اومد چند روز پیش دو تا پیام دریافت کردم از سایت و بعد دو روز یه پیام دیگه‌

    برام عجیب بود

    هر سه پیام پشت سر هم

    تکرار معنی اسمم بود

    + قلب طیبت بشم

    +دختر چقدر مثل اسمت طیب و پاکی

    +سلام و درود بر خواهرگلم خانم طیبه پاک و مطهر

    این سه پیام رو وقتی دریافت کردم نتونستم متوجهش بشم که دوباره یکی از دوستان پاسخ داد بهم و گفت :

    نیاز نیست خیلی تو فکر بری،

    جوابت رو در خود پاسخ های ما دریافت کردی ، شاید هنوز خودت رو لایق اسمت نمیدونی بخاطر این

    به راحتی نپذیرفتی ،

    چیز پیچیده ایی نیست دختر خوب.

    به نظرم منظور الله اینه که قلبت پاک و طیب شده و آماده دریافت علم و حکمت و نور بیشتر هستی.

    اینکه خدا سعی و تلاش تو رو دیده

    و حواسش بهت هست.

    اینو وقتی خوندم فقط و فقط اشک ریختم

    همین الانم دلم لرزید و اشک ریختم از این همه محبت خدا

    که حتی از طریق دوستان بهم فهموند که دارم تلاشتو میبینم

    طیبه جانم ادامه بده

    تو درخواست کردی که مثل حضرت ابراهیم و یا بالاتر از اون باشی و دوست خوب من بشی

    و من دارم کمکت میکنم تا بگذری

    تسلیم تر باشی و درسهای این روزها رو دریافت کنی

    طیبه جانم منم که عاشقانه عاشقتم

    و بهت یاد میدم چجوری وابسته ربّ و صاحب اختیارت بشی

    نمیدونم چی شد تو دلم گفتم درسته نتیجه مالی نگرفتم هنوز

    اما یه چیز خیلی گران بها بدست آوردم و اون خدای خوبمه

    ربّ و صاحب اختیارمه

    و باید به وعده هایی که بهم داده ،فقط و فقط من سمت خودمو تلاش کنم خوب انجام بدم

    تا خدا درمورد نعمت و ثروت و همه جنبه ها بتونه بیشتر کمکم کنه

    خدایا شکرت

    بی نهایت برای تک تک شما و استاد و مریم جان عزیز بهترین ها و ثروت و نعمت و شادی و سلامتی و آرامش از خدا میخوام

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    محمد کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1222 روز

    بنام الله یکتا که هرآنچه دارم از اوست

    میخوام از تجربه خودم راجب مهاجرت حرف بزنم و ارتباطشو با فایلی که دیشب از قدم هفتم جلسه 5 گوش دادم اینجا بیان کنم

    استاد توی اون قدم میگه که خیلی از افراد فقط کلماتی که من میگم رو میشنونن و اصلا باور نمیکنن و فکر میکنن که چون دارن میشنون پس به تاثیری توی زندگیشون داره و این جمله دقیقا شامل حال من میشد ،یادمه وقتی با استاد آشنا شدم چون قلبم تایید میکرد حرفهاشو و واقعا از خداوند طلب تغییر زندگیمو کرده بودم و فایلهای استاد که گوش میکردم چنان شوری در من به وجود اومد که دلم میخواست هر چی زودتر به تمام چیزهای که در زندگیم نداشتم برسم و چون آدم پر انرژی بودم و عاشق کارم بودم و مثل لودر کار میکردم و پول میساختم ولی پر از باورها و ترمزهای مثل قسط و قرض بودم به نتیجه دلخواهم نرسیده بودم

    اون زمان استاد بارها راجب ایکنه باید در همون شرایط و با همون استعداد و امکاناتی که داری حرکت کنی و پیشرفت کنی صحبت کرده بود و لین حرفها و باورها رو داد میزد در فایلهاشون ولی انگار اصلا من نشنیده بودم و بیشتر با صحبتهای استاد انگیزه میگرفتم برای حرکت بدون ساختن باور و بدون اینکه بخوام نقطه ضعفهای که داشتم بپذیرم ،در اون روزها تصمیم گرفتم برای اینکه از لحاظ مالی پیشرفت کنم مهاجرت کنم و حتی کارمو عوض کنم و فکر میکردم با تغییر کارم و محل زندگیم همه چی بهتر میشه و بقول استاد من هر جا برم خودمو و شخصیت خودمو به همراه خودم میبرم و همین اتفاقم افتاد ،مهاجرت کردم از کارم بیرون اومدم و از شهرم به جای دیگه رفتم ولی باز رفتم ثراغ وام رفتم سراغ قرض کردن و در واقع شخصیت خودمو تغییر ندادم و میخواستم یه امپراطوری بسازم روی همون شخصیت قبلی

    اتفاقی که افتاد بدهکارتر شدم و دست از پا درازتر برگشتم شهر خودم و تازه فهمیدم استاد چی میگفت،یه روز تصمیم گرفتم هر چی استاد میگه رو با تمام وجودم بپذیرم و حتی اگه نفهمیدم اجراش کنم تا بلاخره به درکش برسم ،مثلا فهمیدم که دیگه نباید بدهکار باشم و خودمو درگیر قسط و قرض کنم با اینکه خیلی شرایط سختی بود ولی بهش عمل کردم ،برگشتم شهر خودمون و توی همون کسب کار قبلیم از زیر صفر شروع کردم و تصمیم گرفتم کار درست انجام بدم و هیچ وقت قانون نخوام دور بزنم سالها طول کشید تا اقساط بانکیم تمام بشه و بدهی های من کم کم رو به اتمامه ،هر چ3در بیشتر بدهی های من پرداخت میشه به آرامش بیشتری دارم میرسم و بیشتر سپاسگزار خداوند میشم و بشیتر این جمله استاد میفهمم که رسیدن به مقصد مهم نیست بلکه لذت بردن از مسیره که لذتبخشه ،من به عنوان کسی که همه چی داشتم توی شهر خودم مثل اعتبار و آبرو ،پول ،خونه ،دوستان زیاد بعد از بدهکار شدنم همشو از دست دادم فهمیدم که میشه توی بدهکاری و شرایطی که بظاهر هیچ چیز مادی نداری ولی مستونی حالت خوب باشه ،سلامت باشی ،سپاسگزار تن سالمت و لبخند زیبای فرزندت باشی ،سپاسگزار دوستانی که توی بدهکاری همه شاکیت بودن ولی الان دلشون نرم شده برات و بهم مهلت دادن ،سپاساگزار محل زندگیت که پر از زیبای باشی..‌..الان میفهمم مقصد جزئی از مسیره نه تمام مسیره

    من یه جمله از استاد توی ذهنم حک شده راجب مهاجرت که هر وقت بحثش میشه با خودم تکرار میکنم و هر وقت کسی ازم پرسید نظرت راجب مهاجرت چیه اینو میگم

    “من قطعا مهاجرت میکنم ولی زمانی این کارو میکنم که مثل یک پادشاه از کشور خودم برم و مثل یک پادشاه توی اون کشور ازم استقبال بشه”

    و لایق بهترینهام ،بهترین کشور،بهترین همسر،بهترین تن سالم ،بهترین همه چیز ولی به شرط اینکه بهترین باورها رو برای خودم بسازم و این بهترین هیچ انتهایی نداره

    سپاسگزار مریم خانوم هستم که اینقدر عاشقانه این فایلها رو برامون تدوین میکنه

    سپاسگزار استاد عزیزم هستم که مرکز همه آگاهی هاست

    و سپاسگزار خداوندی هستم که من هدایت کرد در این مسیر زیبا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مریم دستجردی گفته:
      مدت عضویت: 1835 روز

      به نام خالق هدایتگر بی همتا سلام.

      سپاس گزارم برای نوشتن تجربیات خود. آنجا که از استاد نقل قول کردید که بچه‌ها فکر می‌کنند فقط با گوش کردن به فایل های من تغییر می‌کنند و از تجربه خود گفتید مثل زنگ هشدار در وجودم به صدا در آمد قبل از این به فایلی از استاد در رابطه با ریشه حسادت و مقایسه هدایت شدم الان با خواندن کامنت شما علت فهمیدم؛ من به خاطر غرور کاذبم که ازش غافل بودم هی دنبال این بودم که از مادر عزیز دلم ایراد بگیرم هی دنبال این بودم که بگم چقدر غر میزنی و گیر می‌دی چقدر الکی …‌ خلاصه ناسپاس بودم با کامنت شما جلوتر که رفتم وایسادم و شروع کردم به نوشتن تک تک کارهایی که مامانم برام انجام داده از این که همیشه کنارم بوده، همیشه غذاهای عالی درست کرده و به من یاد داده، از این که خواندن و نوشتن و حرف زدن و راه رفتن یادم داده و همیشه دنبال این بوده که بهترین خوراک و پوشاک رو داشته باشم، این که با تمام سختی ها نه ما من نگه داشته و دو سال بهم شیر داده با تمام اذیت و آزار ها و مریضی ها و ‌‌‌.. بهم عشق ورزیده و عشق می‌ورزه و…. خلاصه تمامی نداره فهمیدم علت این که هنوز در مسائلی مقاومت میبینم از مادرم به خاطر خودم هست چون من بی توجه بودم به خوبی هاش و اغلب اوقات اختلاف عقیده و سلیقه توجه کردم و مدام بزرگش کردم و شده این نتیجه در واقع اون احساس ارزشمندی که با رفتارم که برگرفته از افکارم هست بهش ندادم و همش ازش ایراد گرفتم خدارو صد هزار مرتبه شکر که بازهم هدایتم کرد به سمت این موضوع می‌خواهم صدر در صد مسئولیت رفتارهای مادرم رو نسبت به خودم به عهده بگیرم چون اون واقعا واقعا عشق و هدیه ای بزرگ از طرف خدا که من به خاطر ناسپاسیم روابطم باهش رو به سمت اشتباه و نامناسب هدایت کردم خدایا هدایتم کن بشود آنچه که باید یک روابط توحیدی زیبا انشالله.‌

      با تغییر در این زمینه به شدت باعث میشه که من بیشتر از حال بپذیرم که خالق زندگی خودم هستم و این من هستم که با افکارم شرایط و موقعیت های زندگیم را رقم می‌زنم و نه هیچ کس دیگر. یارب به امید تو.

      انشالله آسان شوید برای آسانی ها و هروز شادتر و ثروتمند تر از قبل باشید

      یا حق.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        محمد کرمی گفته:
        مدت عضویت: 1222 روز

        سلام دوست عزیزم ،مریم خانوم زیبا

        لبخند زیبات اینقدر خالصانه ست که موج فرکانسش تا کلیومترها در این نقطه ای که هستم قابل لمسه

        از رابطه خودت و مادر دوسداشتنیت گفتی و مسائلی که باهاش روبرو شدی ،باعث شد منم بفکر برم و سالهای گذشته ای که مادرمو مقصر خیلی از اتفاقاتی بدونم که در زندگیم افتاد و فکر میکردم بخاطر اونکه این وضعیت برام پیش اومده

        من یه ازدواج ناموفق داشتم البته اینم بگم که مادر منم از پدرم جدا شده بود و کلب داستان داشتم در دوره نوجوانی و جوانی ،در سنین پایین بعد از جدای پدرم از مادرم من شدم سرپرست خانواده و خرج و مخارج خانوادم به عهده من شد ،اولش خیلی سخت بود و مادرم هم که بنده خدا از قانون چیزی نمیدونست کل زندگیش در حال نفرت ورزیدن به پدرم بود و کل دنیا رو پر از مردهای بدکاره و خیانکار برای ما توصیف میکرد و طبق قانون هم چیزی جز بیماری نصیبش نمیشد ،ما هم فرزند همین پدرو مادر بودیم و باورهامون در مورد آدمها و حتی خدا و پیغمرش بشدت بد بود ،خودمونو قربانی یک زندگی جهنمی میدونستم که سراسر ترس بود و ناامنی

        من بخاطر مادرم که دوسداشت ازدواج کنم و البته بخاطر عدم عزت نفسم تن به ازدواجی دادم که از همون اولش قبلم بهم میگفت اشتباه ،8 سال تمام شب با اشک میخوابیدم و خودمو قربانی یک زندگی اجباری میدونستم و همیشه هم به مادرم میگفتم مقصر تویی

        ولی وقتی که با استاد آشنا شدم و فهمیدم جای هیچ بهانه ای وجود نداره و من مسئول انتخاب خودم هستم تصمیم گرفتم شجاعت به خرج بدم ایمانمو نشون بدم و تصمیمات شجاعانه بگیرم ،اولش با فایلهای رایگان استاد راجب عزت نفس با خودم آشتی کردم ،رابطه خودمو با خودم و خدای خودم خوب کردم ،کم کم شروع کردم به دوسداشتن خودم و به آرامش رسیدم و فهمیدم که دنیا پر از زیبایی و پر از آدمها خوب و بخصوص مادر و پدرم که بقول شما نعمتهای بودن که خداوند قبل از اینکه به این دنیا بیام براق من مهیا کرد تا منو با عشق بزرگ کنن و ازم محافظت کنن ،رفتارم با پدرم که سالها بود باهاش قهر کرده بودم خوب شد و با هم آشتی کردیم ،مادرمو زمانی تونستم ببخشم که فهمیدم اون اصلا مقصر نبود در جریان ازدواجم و بلکه مادر مهربون بود که دوسداشت خوشبختی که خودش هیچ وقت نداشت در زندگی من ببینه و با کلی تحقیق دختر خوب رو برای من انتخاب کرد ،اون صلیفه خودشو انتخاب کرد و واقعا هم همسر سابق من زن بسیار خوبی بود و اصلا نمیتونم با زور زدن هم ازش ایراد بگیرم و هیچ وقت نتونستم به چشم بد ازش یاد کنم و تنها ایراد من این بود جرات اینو نداشتم بگم من همسری میخوام که طبق اصول خودم باشه نه مادرم

        یه جا یه جمله زیبا شنیدم که “آدم تا چیزی رو نداشته باشه نمیتونه اونو ببخشه ” و این جمله رو زمانی بهتر درک کردم که فهمیدم من چون خودم عاشق خودم شدم باعث شد رابطم با جهان اطرافم با آدمهای اطرافم مثل پدر و مادرم بهتر بشه

        دوست عزیزم مریم خانوم تو وقتی عاشق خودت بشی بدون تقلا کردن همه آدمهای اطرافتم دوست خواهی داشت درست مثل زمانی که طلبکارا من داشتن بهم بدو بیراه میگفتن ولی من حتی نمیتونستم ازشون بدم بیاد چون میدونستم این منم که باید مسئولیت همه کارهای خودم بپذیرم و وقتس پذیرفتم میتونم حلشون کنم و طولی نکشید همون آدمها رفتارشون با من عوض شد و حتی الان شدن دوست بهتر از گذشته من

        عزت نفس یعنی دوسداشتن خودمون و دوسداشتن دیگران بدون قضاوت ،عزت نفس یعنی باور به توانایی های خودمون و باور به اینکه خداوند صاحب کل کیهان همیشه کنار ماست و از رگ گردن به ما نزدیک تره

        سپاسگزارم ازت دوست عزیزم که برام کامنت نوشتی و باعث شدی با عشق دوباره بیام و مرور کنم باورهای خودم

        در پناه الله یکتا شادو خرم سربلند باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          مریم دستجردی گفته:
          مدت عضویت: 1835 روز

          به نام خالق هدایتگر سلام دوست عزیز

          نمی‌دانم چی بگم اما سپاس گزارم سپاس گزارم چون آنچه که همیشه در حال انکارش بودم عدم دوست داشتن خود بهم نشان دادید درسته من برای عصبانی نبودن از دست مادرم داشتم تقلا می‌کردم با این که می‌دانستم یک نعمت از طرف خدا اما بازهم ناخودآگاه واکنش های تندی نشان می‌دادم نسبت به برخوردهاش، و با قربون صدقه رفتن های آخر جمله‌ام سعی می‌کردم از نیش لحن تندم کم کنم اما در حقیقت من خالیم خالی از دوست داشتن برای همین چیزی ندارم که بهش ببخشم؛ به خاطر همین هست که نگرانم و متنفرم که از جانبش مورد سرزنش قرار بگیرم‌ و کارهایی که به نظر خودم درست و از نظر او اشتباه انجام نمی‌دهم یا به سختی انجام دادم و پذیرفتم مثل وقتی که نماز نخواندم و به سبک خودم صلا انجام دادم با رب العالمین، عدم تایید نکردن مادرم برای من درد داشت و فکر می‌کردم اوایل کار اشتباهی انجام دادم گیر کردن در برزخ یک حسی بهت می‌گه این جوری باش و حس دیگه مادرت پس چی؟ اما به هر سختی بود در این مسئله خدا نجاتم داد از این درد در این زمینه.

          علت حرکت نکردنم و تغییر موارد دیگه به خاطر همین بود چون درد دوست نداشتن خودم+ درد دوست نداشتن کسی که روی دوست داشتنش نسبت به خودم حساب باز کردم. وقتی دیدم تایید نمی‌شم یک حفره ایجاد شد حفره‌ای که چیزی نداشتم تا پرش کنم.

          نمی‌دانم چه جوری توضیح بدهم اما به لطف رب‌العالمین و نوشته شما متوجه ریشه و علت اصلی تقلا هام برای دوست داشتن مادرم به جای راحت بخشیدنش و عشق بی قید و شرط ورزیدن بهش شدم.

          بارها و بارها کامنتتون رو خواندم و خیلی لذت بردم از این تیکه باور به اینکه خدا صاحب کل کیهان همیشه کنار ماست و از رگ گردن به ما نزدیک تر ، به من این موضوع را یادآور می‌کند که باید تنها روی عشق خدا به خودم حساب بازکنم و نه هیچ عشق دیگه و این نقطه مخالف شرک هست

          این جور مواقع این ابیات از حافظ بر زبانم جاری می‌شه:

          دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

          وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

          بی‌خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند

          با ده از جام تجلی صفاتم دادند

          چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

          آن شب قدر که این تازه براتم دادند

          خدایا هدایتم کن در این مسیر استوار باشم و غرق لذت و عشق. آمین یارب‌العالمین

          متشکرم برای نوشتن این کامنت و مثال زدن از تجربه های خود، خیلی کمک کننده بود.

          تیکه‌ای که راجب عدم ناراحت شدن از طلب کارها گفتید بهم نشان داد می‌رسد، روزی که برخلاف الان دیگه نمی‌توانم از کسی بدهم بیاد یا این چنین ناراحت و عصبانی بشم با ماندن در این مسیر و ادامه دادند با شروع کردن به دوست داشتن خودم و در آغوش گرفتن خودم و اعتماد به عشق و محبت خدا نسبت به خودم.

          خوش حالم برای خواند این کامنت

          انشالله اسان شوید برای اسانی ها

          امیدوارم به سمت عشق و آرامش بینهایت بیش از پیش هدایت شوید زندگیتون غرق در ثروت و عشق الهی دوست عزیز

          خدا یار و نگهدارتان.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: