مصاحبه با استاد | عملکردهایی که نشانه اجرای قانون است - صفحه 37
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-13 07:46:222025-01-15 07:20:52مصاحبه با استاد | عملکردهایی که نشانه اجرای قانون استشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد وخانوم شایسته ی عزیزم
امروز میخوام براتون از تجربه ی چند روز اخیرم بنویسم
امروز که اومدم کامنتهای این قسمت رو بخونم
همزمان با خوندن کامنتا تصاویر چند روز گذشتم از
ذهنم مرور شد وفهمیدم که چن روزه که دیگه مثل
قبل رو باورام کار نمیکنم چند روزه که شکر گزاریم و
با کیفیت قبل انجام نمیدم قبلاعلاوه بر شکرگزاریم تو
طول روز اخر شب هم قبل خواب تو دفترم شکر
گزاری هامو مینوشتم ولی یه روز نجواهای شیطانی
اومد سراغم که ولش کن نمیخواد شکر گزاریت و تو
دفتر بنویسی همین که اونا رو تو ذهنت مرور
میکنی کافیه و… ومن هم دیگه شکر گزاریها مو
ننوشتم و الان که فک میکنم میبینم تو این مدت که
شکر گزاریهایی که تو طول روز هم انجام میدادم هم به کیفیت قبل نبود
تو این مدت دچار شرک شده بودم و نا خوداگاه
ذهنم رفته بود رو بدهکاری مالیم و مشغول حساب
کتاب شده بودم خب این بدهکاری قبلا هم بود
ولی چون من سپرده بودمش به خدا روزای قبل
حالم خوب بود
تازه الان میفهمم که چن روز قبل من حال روحیم
خوب نبوده بدون اینکه حتی خودم هم بدونم .
فهمیدم که واقعا شرک چقدر مخفی هست بقول
استاد شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه ی
سیاه روی سنگ سیاه تو دل تاریکی شب پنهانه
واقعا انقدر پنهانه که خودمون هم نمیفهمیم که از
مسیر منحرف شدیم ولی خدا روشکر میکنم که
نزاشت زیاد تو اون حال بمونم و خیلی زود از
دوباره منو اورد توی مسیر درست.
چقدر روزهایی که از مسیر خارج شده بودم بد بودند
چقدر وقتایی که خدا توی ذهن و فکرم کمرنگ تر شده بود اوقات بدی بود
چقدر ارامشم کم شده بود
چقدر احساس میکردم که یه جوری شدم ولی دقیقا نمیفهمیدم که چجوری.
همون لحظه که متوجه شرکم شدم صدای درونم بهم
گفت که برو و تجربت رو تو کامنت فایلی که الان
داری گوش میدی بنویس و منم گفتم چشم و اومدم
اینها رو براتون نوشتم
روی از خدا به هر چه کنی شرک خالصست
توحید محض کز همه رو در خدا کنیم
سعدی
بنام خداوند هدایتگر ( ان علینا للهدی)
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گل و خانواده محترم عباسمنشی
گام13:عملکردهایی که نشانه اجرای قانون است
– قانون رهایی یعنی اینکه درخواست کنیم و بخاطر داشته هایمان سپاسگزار باشیم و از هر لحظه لذت ببریم و توجه خود را از ناخواسته ها برداریم و روی خواسته متمرکز شویم.
– مهمترین باور زندگی: افکار و باورهای ما، اتفاقات زندگی ما را خلق می کنند ( یا آگاهانه یا نا آگاهانه) . هیچ عامل بیرونی تاثیری در اتفاقات زندگی ما ندارند.
– مکان هیچ تاثیری در موفقیت ندارد. وقتی در مدار درست قرار بگیری همان جایی که هستی پیشرفت می کنی و در صورت نیاز مکانتان هم جا به جا می شود و به جای بهتری هدایت می شوی.
– بهترین حالت مهاجرت زمانی است که همانجایی که هستید حداکثر پیشرفت خود را داشته باشید و برای نتایج بزرگتر نیاز به فضای بزرگتری داشته باشید و مهاجرت کنید.فرار از شرایط نامناسب موجود و رفتن به مکان دیگر به امید بهتر شدن شرایط، نتیجه ای نخواهد داشت. چون شما همان فرکانسها و باورهای قبلی را با خود می برید و تا زمانی که همان باور ها و فرکانسها را دارید نتایج تغییری نخواهند کرد.
– به اندازه ای که خودت را دوست داشته باشی و برای خودت و دیگران ارزش قائل باشی، جهان هم برای شما ارزش قائل خواهد شد. باورهای شما نسبت به خودتان، تعیین کننده رفتار دیگران نسبت به شماست. در واقع ما با فرکانسهای خود، وجه متناسب با این فرکانسها را از طرف مقابل بیرون می کشیم.
– هر روز باید روی خودمان کار کنیم و مسیر تکامل و بهبود هیچوقت متوقف نمی شود و سقفی ندارد، با کار کردن روی خودمان و کنترل ذهن بیشتر ، می توانیم هر روز بهتر از دیروز شویم.
– در صورتی که به نتیجه کار باور داشته باشیم در جهت رسیدن به آن اقدام عملی انجام می دهیم. یعنی باور و عمل لازم وملزوم هم هستند و باور درست باعث اقدامات عملی می شود و اگر عمل نکردی یعنی هنوز باور درستی نداری.
– کار کردن روی باورها و تغییر باورها تکاملی و بتدریج صورت میگیرد و وارد مدارهای بالاتر می شوید و در صورتی که کار کردن روی باورها را متوقف کنید نتایج دوباره کمرنگ می شود و به مدارهای پایین بر میگردی ولی این برگشت سقوط آزاد نیست که به همان مدار پایه برگردید. این موضوع من رو یاد ترازهای الکترونی انداخت: الکترونها با گرفتن انرژی برانگیخته میشن و به مدارهای بالاتر میرن و بعد در اثر از دست دادن انرژی به مدار پایین تر می روند و انرژی از دست رفته را به صورت نور آزاد می کنند، این الکترونها به مدار اولیه برنمیگردند و بین مدار اولیه ومدار ثانویه یک سری ترازهای فرعی هستند که الکترونی که انرژی خود را ازدست داده به آن مدارها سقوط میکند. در مورد باورها هم خوشبختانه سقوط آزاد به مدار اولیه اتفاق نمی افتد و میتوانیم دوباره با کار کردن روی خودمان و قرار گرفتن در مسیر درست به مدارهای بالاتر از قبلی هم صعود کنیم.
– اگر وقتی روی باورهای خود کار میکنیم ، زجر میکشیم یعنی در مسیر درست نیستیم. چون زمانی که سپاسگزاری می کنیم و روی باورهای خود کار می کنیم باید حالمان خوب باشد و احساس خوبی داشته باشیم و در واقع همان احساس خوب، یعنی به نتیجه رسیدیم، چون همه خواسته های ما برای رسیدن به احساس خوب است و رسیدن به خواسته در واقع پاداش اکسترا است.
– وقتی باور داشته باشید که توجه به ناخواسته مثل دست زدن به آتش است، هیچوقت به ناخواسته توجه نمی کنید.
– برای رسیدن به ثروت باید باورهای فراوانی خود را تقویت کنید و همچنین باورکنید که ثروت باعث نزدیکی به خدا می شود، مثل باور یهودیان که باور دارند هر که ثروتمند تر است نزد خدا محبوب تر است.
– چیزی به عنوان شکست وجود ندارد. هر مسیری باعث تجربه و درس گرفتن و بزرگ شدن می شود.
– استعداد دلیل اصلی موفقیت نیست. برای پیشرفت در کاری باید به آن علاقه داشت و در مسیر آن قدم برداشت و در این صورت به مسیرهای درست هدایت می شوید.
– برای موفقیت به سرمایه و گروه نیازی نیست. وقتی با توکل قدم برداری ، به مسیر هدایت می شوی و دستان خدا برای کمک به تو می آیند.
در پناه خداوند شاد و سلامت و ثروتمند باشید
به نام الله هدایتگر
گام سیزدهم پروژه مهاجرت به مدار بالاتر
هفده بهمن هزار و چهارصد و سه
چه فایل خوبی بود ، و چه آگاهیهای نابی در اختیارمون گذاشت ، خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
راستش رو بخوام بگم اینکه : من قبلاً یک دور کامل فایلهای مصاحبه رو گوش دادم اما این فایل انگار توش چیزهایی گفته شده که من تابحال نشنیده بودم.
مهمترین نکته این فایل که توجهم رو به خودش جلب کرد این بود که : «قانون رهایی خودش تلاش ذهنی است ، یعنی نچسبیدن به خواسته و در عین حال تلاش برای شاد بودن.»
چقدر زیبا.
وقتی به این فکر میکنم که این قانون انقدر با ذات و فطرت انسانی ما هماهنگی و همخوانی داره ، دلم میخواد بارها خدا رو شکر کنم که انقدر مسیر ساده و واضح هست.
شما نگاه کنید آخه : در نهایت ما از زندگی چی میخواهیم ؟! آرامش و شادی.
خب چطور میتونیم به خواستههامون برسیم که در نهایت شادی و آرامش رو تجربه کنیم ؟! با شاد بودن و آرام بودن از طریق توجه کردن به زیباییها.
یعنی جواب ، تو خود سوالِ پسرررر.
خدای من ، ازت میخوام زیباییهای جهانت رو بهم نشون بدی ، هر لحظه و هر لحظه ، و چشمانم رو بینا کنی تا بتونه ببینه و روی چشمانم پرده و حجاب نندازی.
اصلا میدونید چیه ؟! مسیر ، همون مقصد و هدفی هست که ما دنبالش هستیم ، یعنی خدا گفته شادی میخوای ؟! آرامش میخوای ؟! خب برای رسیدن به شادی میخوای تلاش کنی ؟! میخوای اول به فلان خونه و ماشین برسی بعد شاد باشی ؟! خب چه کاریه بنده من ! همین الان شاد باش ، شادیِ تو وصل به هیچی نیست ، چون تو رو من خلق کردم ، چیزی که من خلق کردم پرفکتِ ، واسه شاد بودن به خودت نگاه کن نه به خونه و داراییت.
حالا که اینطور شد اصلا تا شاد نباشی و خوش نگذرونی بهت نمیدم خواستههاتو.
این فوقالعادهست رفقاااااا ، اینکه هم خوب بگذرونیم ، هم بعدش به خواستهمون برسیم که بازم بیشتر خوش بگذرونیم.
خدا یا شکرت که انقدر حالم خوبه ، خدایا عاشقتم ، ممنون ازت ممنون ، به قدری حس و حالم خوبه که حتی اگه به خواستههام نرسم هم برام مهم نیست ، چقدر این سیستم جواب میده آخه خدایا شکرت ، مگه من چند روزه که جدی گرفتم ؟! همش 14 ـ 15 روزه که تصمیم گرفتم روی خودم کار کنم ، انگار کلی فرق کردم با اون نرگس بیست روز پیش ، خدایا شکرت عاشقتم.
همین.
سلام به عزیزای دل
امروز چند تا هدایت قشنگ رو دریافت کردم دلم میخاد بنویسم اینجا
صبح که خواستم برم بیرون مامانم گف شیر بگیرم داشتم میرفتم که هدایتی گف برو داخل این مغازه یکم مقاومت کردم و یهو گفتم شاید هدایته برو خب چی میشه اگه بری . رفتم داخل مغازه دیدم فروشنده لبنیاتی هم اونجاست گفتم عه داشتم میومدم پیشت شیر بگیرم گف خب واستا الان میرم .
بعد همونجا پاسخ هدایتم رو گرفتم چون اگه میرفتم لبنیاتی بسته بود و من نمتونستم شیر بگیرم .
بعد به سمت لبنیاتی که داشتم میرفتم چشمم به کافینت افتاد دوباره هدایت بم گف برو ازین سوالاتو بپرس شاید بتونه راهنمایی کنه رفتمو یه اقای خیلی خوش برخوردی بود و منو راهنمایی کرد و گف پیش آقای فلانی که مربوط به لوازم کامپیوتر میشه هم برو اون اطلاعات بسیار کاملتری داره و قطعا چیزی که مد نظرته رو بت راهشو میگه فقط بعدازظهر برو چون صبحا اصولا نیست .
بعد از خرید شیر میخاستم بیام که بدمشون به مامانم صاحب یه بنگاه رو دیدم که ایشون رو تاحدودی میشناختم دوباره هدایت گفت در مورد سوال دیگت هم ازین بپرس پرسیدم و اون هم با احترام و خوش برخوردی گف تلاشمو میکنم مورد مد نظرتون رو پیدا کنم و قرار شد شب باهاش یه تماس داشته باشم
بعد رفتم به سمت لوازم کامپیوتری اما یادم رفته بود که کافینت بم گفته بود شب برم چون صبحا نیست . نزدیک مغازش شدم دیدم اتفاقا خودش هستش و باهاش صحبت کردم و خیلی راهنمایی عالی بم کرد تقریبا یجورایی یکی از مهم ترین نگرانی در مورد شروع کسب و کارم رو برطرف کرد
توی مسیر برگشتم به سمت ماشینم ی تضادی پیش اومد که نتونستم خودمو کنترل کنم و ناراحت شدم و به خدا شاکی شدم
سوار ماشینم شدم و دیدم ماشین استارت نمیخوره گفتم خداجون سعی میکنم ذهنمو کنترل کنم و حالمو خوب نگه دارم توروخدا ماشینم روشن بشه . توی بازار اصلی شهر بودم و همه جا شلوغ
بعد دیدم یه آقای اومد دو تا ماشین جلوتر از ماشین من سوار ماشینش شد دوباره هدایت گف ازش کمک بگیر رفتم بش گفتم. ماشین خودشو خاموش کرد و اومد استارت زد دید روشن نمیشه گف فک کنم باید هلش بدیم . کاپوت رو زد بالا و یه حرکت کوچولو انجام داد گف استارت بزن به محض زدن دیدم ماشینم روشن شد و کلی از خدا و اون آقا تشکر کردم که مورد مهمی نبود و اکی شد
اومدم اطراف خونمون دیدم هوا خیلی باحاله ماشینو گذاشتم و گفتم یکم همین اطراف پیاده روی میکنم من پیاده روی رو دوس دارم و حالم رو خوب میکنع از طرفی با خداوند هم صحبت میکنم و باعث میشه حس آرامش نابی پیدا کنم .
هوا کاملا عالی و آسمون صاف بود و هیچ پرنده ای تو آسمون نبود تقریبا بین 1و نیم الی 2 بعدازظهر بود .حین پیاده روی به خدا گفتم خداجونم همینجوری دلم میخاد یه چیزی ازت بخام چون تو اجابت کننده ای منم اینجوری بت اعتماد بیشتری میکنم. بش گفتم میخام الان با اینکه هیچ پرنده ای نیست یه پرنده خوش صدا بیاد و با صدای زیباش آواز بخونه در نزدیکی من
به اطراف نگا میکردم و منتظر اجابت بودم بعد از دقایقی با فاصله های چند دقیقه ای دیدم پرنده ای رو پشت بوم در حال آواز . یا پرنده ای در حال پرواز و آواز . و چندین صحنه قشنگ دیگه از پرنده ها
خیلی ذوق کردم که خداوند اینقد زود اجابت کرد . قربون خدای مهربون رزاق مهربون بخشنده ثروتمندم بشم من
خداجونم به هر خیری که از طرفت بهم برسه فقیرم . هر چه دارم از توست و تو برای من کافی هستی . الخیر فی ما وقع
بنام الله یکتا که هرآنچه دارم از اوست
میخوام از تجربه خودم راجب مهاجرت حرف بزنم و ارتباطشو با فایلی که دیشب از قدم هفتم جلسه 5 گوش دادم اینجا بیان کنم
استاد توی اون قدم میگه که خیلی از افراد فقط کلماتی که من میگم رو میشنونن و اصلا باور نمیکنن و فکر میکنن که چون دارن میشنون پس به تاثیری توی زندگیشون داره و این جمله دقیقا شامل حال من میشد ،یادمه وقتی با استاد آشنا شدم چون قلبم تایید میکرد حرفهاشو و واقعا از خداوند طلب تغییر زندگیمو کرده بودم و فایلهای استاد که گوش میکردم چنان شوری در من به وجود اومد که دلم میخواست هر چی زودتر به تمام چیزهای که در زندگیم نداشتم برسم و چون آدم پر انرژی بودم و عاشق کارم بودم و مثل لودر کار میکردم و پول میساختم ولی پر از باورها و ترمزهای مثل قسط و قرض بودم به نتیجه دلخواهم نرسیده بودم
اون زمان استاد بارها راجب ایکنه باید در همون شرایط و با همون استعداد و امکاناتی که داری حرکت کنی و پیشرفت کنی صحبت کرده بود و لین حرفها و باورها رو داد میزد در فایلهاشون ولی انگار اصلا من نشنیده بودم و بیشتر با صحبتهای استاد انگیزه میگرفتم برای حرکت بدون ساختن باور و بدون اینکه بخوام نقطه ضعفهای که داشتم بپذیرم ،در اون روزها تصمیم گرفتم برای اینکه از لحاظ مالی پیشرفت کنم مهاجرت کنم و حتی کارمو عوض کنم و فکر میکردم با تغییر کارم و محل زندگیم همه چی بهتر میشه و بقول استاد من هر جا برم خودمو و شخصیت خودمو به همراه خودم میبرم و همین اتفاقم افتاد ،مهاجرت کردم از کارم بیرون اومدم و از شهرم به جای دیگه رفتم ولی باز رفتم ثراغ وام رفتم سراغ قرض کردن و در واقع شخصیت خودمو تغییر ندادم و میخواستم یه امپراطوری بسازم روی همون شخصیت قبلی
اتفاقی که افتاد بدهکارتر شدم و دست از پا درازتر برگشتم شهر خودم و تازه فهمیدم استاد چی میگفت،یه روز تصمیم گرفتم هر چی استاد میگه رو با تمام وجودم بپذیرم و حتی اگه نفهمیدم اجراش کنم تا بلاخره به درکش برسم ،مثلا فهمیدم که دیگه نباید بدهکار باشم و خودمو درگیر قسط و قرض کنم با اینکه خیلی شرایط سختی بود ولی بهش عمل کردم ،برگشتم شهر خودمون و توی همون کسب کار قبلیم از زیر صفر شروع کردم و تصمیم گرفتم کار درست انجام بدم و هیچ وقت قانون نخوام دور بزنم سالها طول کشید تا اقساط بانکیم تمام بشه و بدهی های من کم کم رو به اتمامه ،هر چ3در بیشتر بدهی های من پرداخت میشه به آرامش بیشتری دارم میرسم و بیشتر سپاسگزار خداوند میشم و بشیتر این جمله استاد میفهمم که رسیدن به مقصد مهم نیست بلکه لذت بردن از مسیره که لذتبخشه ،من به عنوان کسی که همه چی داشتم توی شهر خودم مثل اعتبار و آبرو ،پول ،خونه ،دوستان زیاد بعد از بدهکار شدنم همشو از دست دادم فهمیدم که میشه توی بدهکاری و شرایطی که بظاهر هیچ چیز مادی نداری ولی مستونی حالت خوب باشه ،سلامت باشی ،سپاسگزار تن سالمت و لبخند زیبای فرزندت باشی ،سپاسگزار دوستانی که توی بدهکاری همه شاکیت بودن ولی الان دلشون نرم شده برات و بهم مهلت دادن ،سپاساگزار محل زندگیت که پر از زیبای باشی....الان میفهمم مقصد جزئی از مسیره نه تمام مسیره
من یه جمله از استاد توی ذهنم حک شده راجب مهاجرت که هر وقت بحثش میشه با خودم تکرار میکنم و هر وقت کسی ازم پرسید نظرت راجب مهاجرت چیه اینو میگم
“من قطعا مهاجرت میکنم ولی زمانی این کارو میکنم که مثل یک پادشاه از کشور خودم برم و مثل یک پادشاه توی اون کشور ازم استقبال بشه”
و لایق بهترینهام ،بهترین کشور،بهترین همسر،بهترین تن سالم ،بهترین همه چیز ولی به شرط اینکه بهترین باورها رو برای خودم بسازم و این بهترین هیچ انتهایی نداره
سپاسگزار مریم خانوم هستم که اینقدر عاشقانه این فایلها رو برامون تدوین میکنه
سپاسگزار استاد عزیزم هستم که مرکز همه آگاهی هاست
و سپاسگزار خداوندی هستم که من هدایت کرد در این مسیر زیبا
به نام خالق هدایتگر بی همتا سلام.
سپاس گزارم برای نوشتن تجربیات خود. آنجا که از استاد نقل قول کردید که بچهها فکر میکنند فقط با گوش کردن به فایل های من تغییر میکنند و از تجربه خود گفتید مثل زنگ هشدار در وجودم به صدا در آمد قبل از این به فایلی از استاد در رابطه با ریشه حسادت و مقایسه هدایت شدم الان با خواندن کامنت شما علت فهمیدم؛ من به خاطر غرور کاذبم که ازش غافل بودم هی دنبال این بودم که از مادر عزیز دلم ایراد بگیرم هی دنبال این بودم که بگم چقدر غر میزنی و گیر میدی چقدر الکی … خلاصه ناسپاس بودم با کامنت شما جلوتر که رفتم وایسادم و شروع کردم به نوشتن تک تک کارهایی که مامانم برام انجام داده از این که همیشه کنارم بوده، همیشه غذاهای عالی درست کرده و به من یاد داده، از این که خواندن و نوشتن و حرف زدن و راه رفتن یادم داده و همیشه دنبال این بوده که بهترین خوراک و پوشاک رو داشته باشم، این که با تمام سختی ها نه ما من نگه داشته و دو سال بهم شیر داده با تمام اذیت و آزار ها و مریضی ها و .. بهم عشق ورزیده و عشق میورزه و…. خلاصه تمامی نداره فهمیدم علت این که هنوز در مسائلی مقاومت میبینم از مادرم به خاطر خودم هست چون من بی توجه بودم به خوبی هاش و اغلب اوقات اختلاف عقیده و سلیقه توجه کردم و مدام بزرگش کردم و شده این نتیجه در واقع اون احساس ارزشمندی که با رفتارم که برگرفته از افکارم هست بهش ندادم و همش ازش ایراد گرفتم خدارو صد هزار مرتبه شکر که بازهم هدایتم کرد به سمت این موضوع میخواهم صدر در صد مسئولیت رفتارهای مادرم رو نسبت به خودم به عهده بگیرم چون اون واقعا واقعا عشق و هدیه ای بزرگ از طرف خدا که من به خاطر ناسپاسیم روابطم باهش رو به سمت اشتباه و نامناسب هدایت کردم خدایا هدایتم کن بشود آنچه که باید یک روابط توحیدی زیبا انشالله.
با تغییر در این زمینه به شدت باعث میشه که من بیشتر از حال بپذیرم که خالق زندگی خودم هستم و این من هستم که با افکارم شرایط و موقعیت های زندگیم را رقم میزنم و نه هیچ کس دیگر. یارب به امید تو.
انشالله آسان شوید برای آسانی ها و هروز شادتر و ثروتمند تر از قبل باشید
یا حق.
سلام دوست عزیزم ،مریم خانوم زیبا
لبخند زیبات اینقدر خالصانه ست که موج فرکانسش تا کلیومترها در این نقطه ای که هستم قابل لمسه
از رابطه خودت و مادر دوسداشتنیت گفتی و مسائلی که باهاش روبرو شدی ،باعث شد منم بفکر برم و سالهای گذشته ای که مادرمو مقصر خیلی از اتفاقاتی بدونم که در زندگیم افتاد و فکر میکردم بخاطر اونکه این وضعیت برام پیش اومده
من یه ازدواج ناموفق داشتم البته اینم بگم که مادر منم از پدرم جدا شده بود و کلب داستان داشتم در دوره نوجوانی و جوانی ،در سنین پایین بعد از جدای پدرم از مادرم من شدم سرپرست خانواده و خرج و مخارج خانوادم به عهده من شد ،اولش خیلی سخت بود و مادرم هم که بنده خدا از قانون چیزی نمیدونست کل زندگیش در حال نفرت ورزیدن به پدرم بود و کل دنیا رو پر از مردهای بدکاره و خیانکار برای ما توصیف میکرد و طبق قانون هم چیزی جز بیماری نصیبش نمیشد ،ما هم فرزند همین پدرو مادر بودیم و باورهامون در مورد آدمها و حتی خدا و پیغمرش بشدت بد بود ،خودمونو قربانی یک زندگی جهنمی میدونستم که سراسر ترس بود و ناامنی
من بخاطر مادرم که دوسداشت ازدواج کنم و البته بخاطر عدم عزت نفسم تن به ازدواجی دادم که از همون اولش قبلم بهم میگفت اشتباه ،8 سال تمام شب با اشک میخوابیدم و خودمو قربانی یک زندگی اجباری میدونستم و همیشه هم به مادرم میگفتم مقصر تویی
ولی وقتی که با استاد آشنا شدم و فهمیدم جای هیچ بهانه ای وجود نداره و من مسئول انتخاب خودم هستم تصمیم گرفتم شجاعت به خرج بدم ایمانمو نشون بدم و تصمیمات شجاعانه بگیرم ،اولش با فایلهای رایگان استاد راجب عزت نفس با خودم آشتی کردم ،رابطه خودمو با خودم و خدای خودم خوب کردم ،کم کم شروع کردم به دوسداشتن خودم و به آرامش رسیدم و فهمیدم که دنیا پر از زیبایی و پر از آدمها خوب و بخصوص مادر و پدرم که بقول شما نعمتهای بودن که خداوند قبل از اینکه به این دنیا بیام براق من مهیا کرد تا منو با عشق بزرگ کنن و ازم محافظت کنن ،رفتارم با پدرم که سالها بود باهاش قهر کرده بودم خوب شد و با هم آشتی کردیم ،مادرمو زمانی تونستم ببخشم که فهمیدم اون اصلا مقصر نبود در جریان ازدواجم و بلکه مادر مهربون بود که دوسداشت خوشبختی که خودش هیچ وقت نداشت در زندگی من ببینه و با کلی تحقیق دختر خوب رو برای من انتخاب کرد ،اون صلیفه خودشو انتخاب کرد و واقعا هم همسر سابق من زن بسیار خوبی بود و اصلا نمیتونم با زور زدن هم ازش ایراد بگیرم و هیچ وقت نتونستم به چشم بد ازش یاد کنم و تنها ایراد من این بود جرات اینو نداشتم بگم من همسری میخوام که طبق اصول خودم باشه نه مادرم
یه جا یه جمله زیبا شنیدم که “آدم تا چیزی رو نداشته باشه نمیتونه اونو ببخشه ” و این جمله رو زمانی بهتر درک کردم که فهمیدم من چون خودم عاشق خودم شدم باعث شد رابطم با جهان اطرافم با آدمهای اطرافم مثل پدر و مادرم بهتر بشه
دوست عزیزم مریم خانوم تو وقتی عاشق خودت بشی بدون تقلا کردن همه آدمهای اطرافتم دوست خواهی داشت درست مثل زمانی که طلبکارا من داشتن بهم بدو بیراه میگفتن ولی من حتی نمیتونستم ازشون بدم بیاد چون میدونستم این منم که باید مسئولیت همه کارهای خودم بپذیرم و وقتس پذیرفتم میتونم حلشون کنم و طولی نکشید همون آدمها رفتارشون با من عوض شد و حتی الان شدن دوست بهتر از گذشته من
عزت نفس یعنی دوسداشتن خودمون و دوسداشتن دیگران بدون قضاوت ،عزت نفس یعنی باور به توانایی های خودمون و باور به اینکه خداوند صاحب کل کیهان همیشه کنار ماست و از رگ گردن به ما نزدیک تره
سپاسگزارم ازت دوست عزیزم که برام کامنت نوشتی و باعث شدی با عشق دوباره بیام و مرور کنم باورهای خودم
در پناه الله یکتا شادو خرم سربلند باشی
به نام خالق هدایتگر سلام دوست عزیز
نمیدانم چی بگم اما سپاس گزارم سپاس گزارم چون آنچه که همیشه در حال انکارش بودم عدم دوست داشتن خود بهم نشان دادید درسته من برای عصبانی نبودن از دست مادرم داشتم تقلا میکردم با این که میدانستم یک نعمت از طرف خدا اما بازهم ناخودآگاه واکنش های تندی نشان میدادم نسبت به برخوردهاش، و با قربون صدقه رفتن های آخر جملهام سعی میکردم از نیش لحن تندم کم کنم اما در حقیقت من خالیم خالی از دوست داشتن برای همین چیزی ندارم که بهش ببخشم؛ به خاطر همین هست که نگرانم و متنفرم که از جانبش مورد سرزنش قرار بگیرم و کارهایی که به نظر خودم درست و از نظر او اشتباه انجام نمیدهم یا به سختی انجام دادم و پذیرفتم مثل وقتی که نماز نخواندم و به سبک خودم صلا انجام دادم با رب العالمین، عدم تایید نکردن مادرم برای من درد داشت و فکر میکردم اوایل کار اشتباهی انجام دادم گیر کردن در برزخ یک حسی بهت میگه این جوری باش و حس دیگه مادرت پس چی؟ اما به هر سختی بود در این مسئله خدا نجاتم داد از این درد در این زمینه.
علت حرکت نکردنم و تغییر موارد دیگه به خاطر همین بود چون درد دوست نداشتن خودم+ درد دوست نداشتن کسی که روی دوست داشتنش نسبت به خودم حساب باز کردم. وقتی دیدم تایید نمیشم یک حفره ایجاد شد حفرهای که چیزی نداشتم تا پرش کنم.
نمیدانم چه جوری توضیح بدهم اما به لطف ربالعالمین و نوشته شما متوجه ریشه و علت اصلی تقلا هام برای دوست داشتن مادرم به جای راحت بخشیدنش و عشق بی قید و شرط ورزیدن بهش شدم.
بارها و بارها کامنتتون رو خواندم و خیلی لذت بردم از این تیکه باور به اینکه خدا صاحب کل کیهان همیشه کنار ماست و از رگ گردن به ما نزدیک تر ، به من این موضوع را یادآور میکند که باید تنها روی عشق خدا به خودم حساب بازکنم و نه هیچ عشق دیگه و این نقطه مخالف شرک هست
این جور مواقع این ابیات از حافظ بر زبانم جاری میشه:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
با ده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
خدایا هدایتم کن در این مسیر استوار باشم و غرق لذت و عشق. آمین یاربالعالمین
متشکرم برای نوشتن این کامنت و مثال زدن از تجربه های خود، خیلی کمک کننده بود.
تیکهای که راجب عدم ناراحت شدن از طلب کارها گفتید بهم نشان داد میرسد، روزی که برخلاف الان دیگه نمیتوانم از کسی بدهم بیاد یا این چنین ناراحت و عصبانی بشم با ماندن در این مسیر و ادامه دادند با شروع کردن به دوست داشتن خودم و در آغوش گرفتن خودم و اعتماد به عشق و محبت خدا نسبت به خودم.
خوش حالم برای خواند این کامنت
انشالله اسان شوید برای اسانی ها
امیدوارم به سمت عشق و آرامش بینهایت بیش از پیش هدایت شوید زندگیتون غرق در ثروت و عشق الهی دوست عزیز
خدا یار و نگهدارتان.
به نام خداوند هدایت گر
گام 13
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَىٰ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا ۚ وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ
چون موسی به توانایی [جسمی و عقلی] خود رسید و رشد و کمال یافت، به او حکمت و دانش دادیم؛ و این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
سلام امشب به من هم گفته شد که کامنتمو با آیه ای از قرآن شروع کنم که آیه 14 سوره قصص اومد . خدا رو شکر
همه چیز کنترل ذهنه و برای قانون رهایی باید بتونیم تمرکز مونو از ناخواسته ها برداریم و بزاریم روی خواسته هامون.
مهمترین باور برای تغییر زندگی : افکار و باورهای ما داره زندگیمونو خلق میکنهح و هیچ عامل بیرونی در کار نیست.
عوامل بیرونی مثل : مکان زندگی ، سرمایه اولیه ، استعداد مادر ذاتی ، تحصیلات ، پارتی داشتن و…. هیچ تاثیری بر موفقیت افراد ندارند.
حالت عالی مهاجرت اینه که ما اول در همون شهر یا کشوری که هستیم نتایج خوبی بگیریم و بعد برای کسب نتایج بیشتر مهاجرت کنیم ، من و همسرم هم تا به الان دو بار در ایران مهاجرت استانی داشتیم که خدا رو شکر اول در همون جایی که بودیم پیشرفت کردیم و روی خودمون کار کردیم و جهان ما رو جا به جا کرد به شهر بهتر .
هر شخصیتی داشته باشی به هرکجا بری همون شخصیت رو با خودت میبری اگر آدم ضعیف و بد بختی باشی هر کجا بری ضعیف و بد بختی. اگر آدم قوی و قدرتمندی باشی هر کجا آدم قدرتمندی هستی .
به اندازه ای که خودمو دوست داشته باشم و برای بقیه ارزش قائل باشم جهان هم به همون شکل پاسخ میده به این فرکانسم .
باید سعی کنم که در زمینه کنترل ذهن بهتر و بهتر و بهتر بشم که این کار میتونه همه چیو برای من بوجود بیاره .
باور باعث عمل میشه اگر عمل نکنی یعنی روی باورهات کار نکردی .
آیا میدونی توجه به ناخواسته ها تو رو از مسیر دور میکنه و مثل دست کردن توی آتیشه.
ما ایده های ناکارآمد نداریم ما چیزی به اسم شکست نداریم بلکه اونها تجربه هستن .
خدایا من تسلیم توام و به هر خیری از جانب تو سخت نیازمندم.
سلام سپاس فراوان خدمت استاد مهربان
این حرفهای که استامیزنه واقعی هستن وفقط باید عمل کنیم بهشون درباره افراد که روی خوبشونو ببینیم یاروی بدشونو ببینیم من تو ذهنم یه فردی بود بی خود ازش بدم می آمد واین تو ذهنم بود
اونم واکنش نشون میداد به من پسر سه تیز داشت با من ومن یه روز تو خونه نوشته بودم چیه فایل گوش کردم درباره کینه به دل گرفتن اینا بود و فرکانس خوب فرستادن و برای افراد که خوبی ببینی
ومن گفتم باید امتحانش کنم گرفتم تو ذهنم دیدم روی این فرد من یکم واکنش داره ذهنم تا اون موقعه ام متوجه نبودم وگفتم باید نکات اون فردو تو ذهنم مرور کنم وگفتم آدم خوبی هست ومن مشکلی باهاش ندارم دوست من هست اون این هارو تو ذهنم تکرار کردم
فرداش رفتم مغازه مشغول کار خودم شدم ویکی ازدوستهام آمد پیشم وشروع کردیم کپ زدن وبکم گذشت دیدم اون فرد آمد تومغازم وبا من گرم احوال پرسی کرد وشروع کرد حرف زدن وصحبت کردن ومن تعجب کرده بودم چون خیلی وقت بود
باهم خوب نبودیم ومن قانون یاد آوری کردن به خودم ومن توذهن خودم سرچ کردم دیدم من
تمام ذهنم روی نکات منفی اون فرد فکر میکرده
وتا میآمد تو ذهنم ذهنم میرفت رونکات منفیش
ومن اونو پیدا کردم وشایدچند دقیقه رو نکات مثبتی فکر کردم ولی نتیجه دادن توکارهای خودم
هر قانونی که استاد میگه اونو تو ذهنم سرچ میکنم
میسنجم و باقدم کوچیک شروعش میکنم زود نتیجه
میده وقدم قدم بزرکترش میکنم اصلان عجله ندارم
وبکم کم پیش میرم
تشکر از استا مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانواده عزیز سایت
به نام خدا
نکات مهم گام سیزدهم
قانون رهایی یعنی تلاش ذهنی که نچسبم به خواستم و لذت ببرم از زندگی و از لحظه لذت ببرم و سپاسگزار همین لحظه باشم .
افکار و باورهای ما زندگی و شرایط مارا خلق می کند و همه شرایط بدون استثنا حاصل افکار ما و فرکانسی است که به جهان ساطع می کنیم.
حالت عالی مهاجرت این است که در جایی که هستیم اتفاقات عالی را رقم بزنیم و نتایج خوب بگیریم تکامل را رعایت کنیم و برای پله بالا رفتن آن وقت تصمیم به مهاجرت بگیریم .
به اندازه ای خودمان را دوست داشته باشیم و برای دیگران ارزش قائل باشیم به همان قدر عشق دریافت می کنیم به عبارتی برانگیخته می کنیم چون همه آدمها ویژگی های خوب یا بد درونشان دارند .
هر روز بهتر از دیروزمان باشیم می توانیم بهتر و بهتر شویم .
عمل و باور در راستای هم هستند اگر باور داشته باشیم عمل می کنیم و اگر عمل نکنیم یعنی باور نکرده ایم . وقتی به یقین و باور به قانون می رسیم خود به خود عمل می کنیم و نتایج خواهیم گرفت .
قانون قانون است مثل بدنسازی یا غذای بدنمان یا قانون جهان که اگر رها کنیم به حالت اول باز می گردد و نتایج توسط باورهایمان به وجود می آید .
وقتی روی باورهایمان کار می کنیم زجر نمی کشیم بلکه حالمان خوب می شود و با عشق قدم بر می داریم مثل آب خوردن . احساس خوب نتیجه حاصل از کار کردن بر باور است .
توجه به ناخواسته ها آتیش است و مارا به سمت ناخواسته بیشتر هدایت می کند .
هر چقدر ثروتمند تر شویم نزد خداوند محبوب تر می شویم .
زندگی مسیر است نباید صفر و یکی به زندگی نگاه کنیم باید از مسیرمان لذت ببریم .
باید ببینیم در چه مسیری استعداد داریم مسیر علاقه مان است باید کار انجام دهیم تا بدانیم به چه چیزی علاقه مند هستیم .
چیزی به اسم شکست وجود ندارد بلکه تجربه است و درس برای ما دارد .
رهایی یعنی من به خداوند ایمان دارم که در بهترین زمان و مکان خواسته مرا می دهد ومن در همین لحظه از زندگی ام لذت می برم و تلاش می کنم تا در لحظه احساسم را خوب نگه دارم زندگی لذت از همین لحظه است پس چرا لذت نبریم ؟! نکات مثبت اطرافمان را ببینیم تحسین کنیم و تجسم کنیم که همین الان خواسته مان را داریم خداوند به ما پاسخ می دهد من به خدا ایمان دارم .
در پناه حق باشید .
آنکه بخواهد اما در حسرت خواسته بماند
عبدالعمر در مدار فقر بماند
آنکه بخواهد اما گهگاه حس خوب را پیشه نماید
لنگان خرک خود به مقصد برساند
آنکه بخواهد اما لذت حال را اصل نماید
همه خواسته ها را چو قرقی شکار نماید
میخواهی رسیدن به خواسته هات بره رو دور تند؟
رهاشون کن
میخواهی با فلاکت به خواسته هات برسی؟
مثل کنه بچسب بهشون
چه بسیار خواسته هایی که بهشون رسیدم
اما وقتی به دست شون آوردم
گفتم افسوس…
ای کاش تو مسیر یه کم بیشتر لذت بردم
ای کاش انقدر به خودم سخت نمیگرفتم
روزی ده دفعه با خودم تکرار میکنم
هدف سیر شدن نیست، هدف لذت بردن از غذاست
روزی ده دفعه به خودم میگم
2-0 به نفع فلان تیم صرفا یه عدده
مهم لذت بردن از بازیه
مهم هیجان اون لحظه ایه که توپ به تیرک میخوره
تنها چیزی که ما داریم لحظه حاله
بهش فکر کن
تو کل دنیا تنها چیزی که داریم لحظه حاله
با حسرت آرزو های نداشته را خوردن داری خودت را از تنها چیزی که داری محروم میکنی
یاد داستان زیر افتادم:
گروهی از ماهی ها داخل اقیانوس زندگی میکردند
یه روز بچه ماهی رفت به یه ماهی پیر گفت:
من میخوام برم اقیانوس! چطوری باید برم؟
ماهی پیر با تعجب نگاهش کرد و گفت:
اقیانوس؟ ما همین الان هم توی اقیانوس هستیم!!
بچه ماهی گفت: برو بابا، اینکه ما توش هستیم آبه!! من میخوام برم اقیانوس…
داستان بالا حکایت خودمه
همین الان توی اقیانوس هستم اما فکر میکنم این آبه …
در واقع
همین الان کلی نعمت برا لذت بردن دارم اما لذتم را موکول کردم به وقتی که به خواسته هام برسم
ختم کلام: ما کی به خواسته هامون میرسیم؟
زمانی که یاد بگیریم بدون اونها زندگی کنیم
البته رها بودن از خواسته به معنی بی تفاوتی و بی خیالی نیست
بلکه
به این معنیه که اگه بشه خوشحال بشی اما اگه نشه ناراحت نشی
به نام خدایی که همه چیز و همه کس از اوست و همیشه ی همیشه حواسش به بنده هاش هست
خدایی که اگر بخواد بنده ای رو هدایت کنه به هر روشی و عاملی این کار رو به انجام می رسونه
وقتی که از همه خسته شدی و نگرانی که زندگیت چی میشه و آیندت چه خواهد شد و دیگه از همه جا بریدی یک لحظه از اعماق قلبت خداوند رو صدا میکنی و خداوند همون لحظه دستت رو میگیره و نجاتت میده
درست همون لحظه ای که خداوند منو دید و شنید ومنو هدایت کرد به این سایت
وقتی که دیگه از زندگی خسته شده بودم و فقط با خدا حرف زدم و بهش گفتم که خدایا من همه چیو سپردم به خودت می خوای نجات بده می خوای آتیش بزن و فردای همون روز پروردگار منو به جایی هدایت کرد که اونجا شخصی داشت در مود استاد حرف میزد و در مورد نتایجی که از حرف های استاد دیده صحبت میکرد
این جرقه باعث شد که من بخوام به این سایت بیام و از مطالبش دیدن کنم
الان از خدای رحمان و رحیمم خدای آرام و پر از صبر و آرامشم ممنونم که منو نجات داد و آرامش رو آروم آروم داره به زندگی من هدایت میکنه
واقعا استاد درست فرمودند که هروقت کسی برای هدایت آماده باشه خداوند اونو به سمت من هدایت میکنه
و من واقعا این رو به صورت عملی دیدم که این
درسته و زندگی من به دستان خداوند به طرف این سایت و استاد عزیز هدایت شد
واقعا سپاسگزارم از خداوند مهربانم و مهربانم و مهربانم که منو هدایت کرد و زندگی منو نجات داد