سوالات:
- از زمانی که قانون زندگی را شناخته اید، چگونه در لحظات نا امیدی، ذهن خود را کنترل می کنید و دوباره به مسیر هماهنگ با قانون بر می گردید؟
- چه باوری در شما باعث شده که اینقدر با انگیزه و بدون توقف این مسیر را همچنان ادامه دهید؟
مفاهیمی که استاد عباس منش در این فایل توضیح داده اند شامل:
- باورهای پشتیبان برای استمرار در مسیر درست؛
- در فرایند تحقق خواسته ام، “سمت من” چیست؟
- مفهوم عملی “ثبات قدم در مسیر درست”
- چگونه در مسیر خواسته ام ثابت قدم بمانم و ناامید نشوم؛
- تفاوت میان، تسلیم بودن دربرابر خداوند با “تسلیم شدن در برابر مسائل”
- مسائل پیش رو، بازخوردهایی جهان به فرکانس های ماست. پس به جای نگرانی و ناامیدی، کافی است روی بهبود آن فرکانس ها کار کنی تا راهکارها خود را ظاهر کنند؛
- با ” استمرار در مسیر”، است که فرد ایرادهای شخصیتی خود را می شناسد، اصلاح می کند و به همان میزان نیز شرایط زندگی اش به سمت بهتر، تغییر می کند. وگرنه حرکت های یویویی مثل رژیم های غذایی بیهوده ای است که هرگز به نتایج پایدار نمی انجامد؛
- درک قانون + تصحیح مداوم مسیر به کمک این درک = ساختن زیباترین روزهای زندگی، از دل سخت ترین روزهای زندگی؛
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | پاداش های جهان به «استمرار در مسیر درست»78MB23 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | پاداش های جهان به «استمرار در مسیر درست»22MB23 دقیقه
سلام استادجان .از شما سوالی داشتم که بسیار ممنون و سپاسگذار میشم اگر جوابش رو بدید.
استاد؛ از وقتی یادم میاد همیشه از همون دوران راهنمایی دوست داشتم از ایران مهاجرت کنم و برم کشورای پیشرفته ای مثل آمریکا و کانادا زندگی کنم و خب همیشه و همیشه دائم یا در حال تجسم کردن رویام بودم یا از خداوند میخواستم که من درجهت رسیدن به امید وآرزوم یاری کنه.و هر جور که فکر کنید تلاش کردم ؛
درس خوندم ؛ لیسانسم گرفتم .دائم در حال تحقیق و برررسی راهای مهاجرت بودم تا به اونچه که همیشه آرزوش رو داشتم برسم. اما چون پدرم پول زیادی برای سرمایه گذاری نداشت ؛ من فقط میتونستم از طریق تحصیلی مهاجرت کنم.(این رو هم اضافه کنم که خانوادم همیشه با رفتن من مخالف بودن و اصلا عقیده ای به اینکه ی دختر توی دیار غربت بتونه زندگی کنه واسشون شاخ دار بود و باور کنید استاد که سال های سال تلاش کردم تا تونستم درنهایت قانع شون کنم که من ازپس خودم برمیام) استاد ؛ من پارسال اقدام کردم واسه پذیرش از یک دانشگاه خوب در کانادا و اون زمان شرایط مالی پدرم جوری بود که با 200 ملیون میشد واسه ارشد رفت کانادا.و خب تا مدارکم ترجمه کردم و پروسه های طولانی جورکردن مدارک و سابقه کار رو پشت سر گذاشتم ؛ چندماهی طول کشید تا اینکه در نهایت تقریبا همین ماه نتیجه پذیرشم اومد ….. ولی با بالارفتن ارز و دلار و…شهریه دانشگاه من یهو از 200 ملیون یهویی شد 450 ملیون و پدرم بعد از اون همه زحمت و رفتن به تهران و مشاوره و ….گفت بهم که پولی ندارم که بفرستمت.من توی این مسیر؛ تماااااام تلاش خودم کردم و فقط خدامیدونه که چقققققققققققدر دوندگی کردم واسه هر ی دونه مدرک و آیلتس و سابقه کار و ….که جور کردم ؛ ….اما یهو ورق برگشت و رویاهایی که تا یک قدمی اش رفته بود فروریخت. استاد باور کنید این یک ماهی که پدرم آب پاکی ریخت و گفت نمیتونم بااین هزینه ها بفرستمت واقعا داغون شدم.استاد شب و روز گریه میکردم.الخصوص که میدیم همه دوستای دوران راهنمایی و دبیرستانم از ایران رفتن و الان تو انگلیس و کانادا و آمریکا دارن حال میکنن.دیگه از اون روز ؛ اصلا شب و روز ندارم . باور کنید استاد به خود الله قسم شدم شبیه ی مرده متحرکی که هدف نداره و نمیدونه باید چی کار کنه. من تماااااااااام تلاشم میکنم که مثبت فکر کنم و سپاسگذار خداوند باشم اما اصلا نمیشه که نمیشه…دائم نجواهای شیطانی میاد سراغم ….یاس ….ناامیدی ….همش شیطان تو گوشم نجوامیکنه که همه دارن میرن از ایران….تو موندی و بدبخت میشی….و….استاد به خدا قسم خیلی رو باورام کار میکنم اما نمیدونم چرا اینجوری شده….این یک تضاده ؟؟؟؟ یک هشدار از سمت خداست ؟ حکمت خداست ؟ من باید چی کار کنم ؟ برم یا هرجور شده حتی با پناهندگی برم ؟ باور کنید وقتی بعد از یک سال تلاش شبانه روزی به این نتیجه رسیدم ؛ دیگه حتی رمق ندارم زندگی کنم.من مُردم ؛ پژمرده شدم و الان تنها کسی که میتونه کمکم کنه شمایید استاد تو رو به جان پسرتون قسم ؛ استاد عاجزانه تمنا دارم من راهنمایی کنید که درنهایت چه تصمیمی بگیرم