مصاحبه با استاد | پاداش های جهان به «استمرار در مسیر درست»

سوالات:

  1. از زمانی که قانون زندگی را شناخته اید، چگونه در لحظات نا امیدی، ذهن خود را کنترل می کنید و دوباره به مسیر هماهنگ با قانون بر می گردید؟
  2. چه باوری در شما باعث شده که اینقدر با انگیزه و بدون توقف این مسیر را همچنان ادامه دهید؟

مفاهیمی که استاد عباس منش در این فایل توضیح داده اند شامل:

  • باورهای پشتیبان برای استمرار در مسیر درست؛
  • در فرایند تحقق خواسته ام، “سمت من” چیست؟
  • مفهوم عملی “ثبات قدم در مسیر درست” 
  • چگونه در مسیر خواسته ام ثابت قدم بمانم و ناامید نشوم؛
  • تفاوت میان، تسلیم بودن دربرابر خداوند با “تسلیم شدن در برابر مسائل”
  • مسائل پیش رو، بازخوردهایی جهان به فرکانس های ماست. پس به جای نگرانی و ناامیدی، کافی است روی بهبود آن فرکانس ها کار کنی تا راهکارها خود را ظاهر کنند؛
  • با ” استمرار در مسیر”، است که فرد ایرادهای شخصیتی خود را می شناسد، اصلاح می کند و به همان میزان نیز شرایط زندگی اش به سمت بهتر، تغییر می کند. وگرنه حرکت های یویویی مثل رژیم های غذایی بیهوده ای است که هرگز به نتایج پایدار نمی انجامد؛
  • درک قانون + تصحیح مداوم مسیر به کمک این درک = ساختن زیباترین روزهای زندگی، از دل سخت ترین روزهای زندگی؛

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری مصاحبه با استاد | پاداش های جهان به «استمرار در مسیر درست»
    78MB
    23 دقیقه
  • فایل صوتی مصاحبه با استاد | پاداش های جهان به «استمرار در مسیر درست»
    22MB
    23 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

568 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مصطفی ابوطالبی» در این صفحه: 4
  1. -
    مصطفی ابوطالبی گفته:
    مدت عضویت: 530 روز

    به نام خدای مهربان و بخشنده

    به نام خدایی که از رگ گردن بهم نزدیکتره

    به نام خدایی که قدرت فقط دست اونه

    به نام خدایی که نعمت و ثروت و پول دست اونه

    به نام خدایی که مرا آفرید و اشرف مخلوقات قرارم داد

    به نام خدای هدایت گرم

    سلام و تحیت پروردگار بر پیامبر خدا استاد سید حسین عباس منش عزیزم

    سلام و تحیت پروردگار بر خانم مریم شایسته بزرگوار و عزیزم

    سلام و تحیت پروردگار بر اعضای محترم سایت عباس منش.دوستان عزیز دلم که با کامنتاشون وجودم کیف می‌کنه

    استاد جان یه مطلبی رو میخواستم اینجا ثبت کنم که برای خودم رد پا بمونه و هم با شما به اشتراک بزارم

    استاد جان من از برج 1402,10به الان هندزفوری تو گوش چپم گذاشتم و صبح تا شب فقط به فایلهاتون گوش میدم وفقط شبها و موقعی که می‌خوام برم حموم هندزفوری تو گوشم نیست

    در طول این یک سال و خورده ای در حد توان سعی کردم عمل کنم

    من تو این موضوعی که از مشکلاتم صحبت نکنم خیلی خوب شدم و یه جورایی شده عادت من

    می‌خوام در مورد خودم بنویسم استاد

    من یک سال و خورده ای فقط تو خونه بودم و گهگاهی بیرون میرفتم و فقط فایل گوش میدادم من خیلی بهم الهام میشد که مصطفی برو سر کار و ادامه بده

    من یه روز داشتم به فایل شما در مورد مهاجرت گوش میکردم که شما گفتید مهاجرت کنید خوب برای من مهاجرت به این معنا بود که از خونه خودم برم بیرون چون من بیشتر عمرم رو تو خونه بودم مهاجرت برای من این بود که برم سر کار مهاجرت برای من این بود که برم تو جامعه مهاجرت برای من این بود که پا بزارم تو دل ترسام و بهشون غلبه کنم من داشتم نابود میشدم تو خونه و با نشستن با افراد منفی

    من نیمه شعبان بود یادمه رفته بودم خونه خواهرم و تصمیم گرفته بودم که این دیگه دفعه اخری هست که من با این ادما نشست و برخواست میکنم یادمه دامادمون سعید اومد خونه خواهرم اینم بگم که هر سال خواهر دومم نیمه شعبان آش رشته درست می‌کنه دامادمون هم اومد اونجا همه اونجا بودن یه جایی بود که اش ابادانی میدادن و منم یهو هدایتی گفتم سعید بریم اش بگیریم همراه هم رفتیم دیدم سف اش خیلی شلوغه من به خودم گفتم اینا یه ابکش همون به زبون ما کمچلی اش میدن کمه استاد من هیچ وقت اینجور ندیده بودم که خدا بهم سریع پاسخ بده گفتم اگه دوتا کمچلی به من اش بدن چی میشه و یه تخیل زدم و نجواها می‌گفت مگه میشه این همه آدم خودت ببین هر کسی دوتا اش میخواد بهش نمیدن به تو میدن خلاصه نوبت من شد و من درخواست کردم و اون آقا گفت کمه و گفت بیا و داد به من بدون اینکه من چک و چونه بزنم خیلی راحت اش دوتا کمچلی داد به من خلاصه استاد من این رو نشانه ای دیدم از پروردگار که مصطفی تصمیمی که گرفتید درسته دیگه با خوانوادت نشست و برخواست نکن

    و استاد باورت نمیشه از اون روز تا به الان درهایی به روم باز شد و شده که تا به امروز تو زندگیم ندیدمش منظورم از درها اتفاقات هست

    تصمیم دومم این بود به خدا گفتم خدایا من منبع درامدی ندارم یه راهی جلو پاک بزار من هر کاری هم برم یا بیرونم میکنن یا خودم بهانه میارم و یه جورایی حریف این ذهن نمیشم که وایسم اونجا مثل آدم کار کنم خدایا خودت میدونی که من آگاه شدم و دیگه نمیخوام برم مجلسهای روضه خوانی و ادامه بدم و پول بگیرم

    خدا رو گواه میبینم استاد از صمیم قلبم این رو به خدا گفتم یه شب و اتفاقا در یک کامنتی هم اشاره به این کردم

    استاد جان من الان میرم سر کار الان هشت روز هست که میرم نانوایی کار میکنم و یه جورایی میشه گفت علاقه هم دارم به این کار گفتم اگه علاقه داشته باشم ادامه میدم و در آینده مغازشو به یاری خدا میزنم

    این رو میخواستم بگم که کامنتم طولانی شد

    اینکه استاد من هشت روزه مهاجرت کردم

    من هشت روزه دارم به ترسام غلبه میکنم

    تو مغز من هشت روز هست که داره مسیر عصبی جدید شکل میگیره

    و خدا شاهده استاد من چون همش تو خونه بودم الان در این مدت فقط خدا میدونه چقدر دارم این ذهن چموش رو کنترل میکنم و ادامه میدم و میگم خوب میشه این ذهن آروم میگیره من میام سر جای خودم من اینو می‌دونم من امشب استاد خیلی بهترم که اومدم دارم کامنت می‌نویسم

    استاد جان من بیشتر بخواطر این دارم میرم سر کار که من تو جامعه باشم

    به خودم میگم من تو خونه باشم پس رفت میکنم جامعه در حال پیشرفته من تو خونه باشم و ظهر برم خونه بابام غذامو بیارم بخورم و همین روال من چیزی یاد نمیگیرم من باید برم تو جامعه تا رشد کنم بازخورد ببینم خودمو بشناسم ببینم من واقعا کی هستم من تو جامعه باشم و اموزشهای استاد استفاده کنم و ببینم من در طول این یک سال و خورده ای چقدر تغیر کردم و ببینم خیلی چیزا رو و یاد بگیرم

    ولی قبل از اینکه من برم سر کار همون پارسال هم خدا بهم می‌گفت مصطفی برو حد اقل هر روز پارک شهر بشین و تو خونه نباش من به حرفاش گوش نمی‌دادم ولی آخر پارسال برج دوازده تصمیم گرفتم به الهامی که بهم شده بود عمل کنم و من عمل کردم و به مدت یک ماهو خورده ای میرفتم پارک شهر و خدا بعدش منو هدایت کرد به کار نانوایی

    استاد من الان هر روز میرم سر کار و تو جامعه سعی میکنم باشم و استاد کارم کلید مغازشو داده به من و بهم اعتماد کرده و آدم خوبی هم هست آقا سید مجید منم سعی میکنم کارگر خوبی باشم براش

    خیلی چیزا میخواستم بنویسم متاسفانه رفتم قرص های اعصابم که هر شب ساعت ده میخورم بخورم و بعد بیام کامنتمو ادامش بنویسم که یادم رفت

    استاد جان ان شائلله به یاری خداوند تو این قدم هاییخکه برداشتم استوار و پایدار بمونم و ادامه بدم و بیفتم رو غلتک ان شائلله به یاری خداوند قدم بعدیم می‌خوام ترک سیگار باشه و قدم بعدیش به یاری خداوند کنار گذاشتن قرصهای اعصاب

    راستی استاد الان که رفتم تو جامعه خوب اصلا این من مثل اون اصحاب کهف بگم مثل ادمایی که از زندون آزاد میشن نمی‌دونم چی بگم هم خودم هم ذهنم خیلی براش یه چیزایی عجیب و غریبه یعنی دو ماه پیش خیلی بیشتر عجیب و غریب بود برام و خیلیییییی ترس داشتم برم از خونه بیرون و یه یک ساعتی بیرون بمونم یه جورایی استاد دارم تازه میفهمم چه ایرادهایی دارم

    استاد جان خیلی ممنونم که تا اینجا کامنتمو خوندید شما خودتون از روانشناسی ادما استادید من دیگه نباید خیلی چیزا رو توضیح بدم خودتون منظور منو متوجه شدید حالا من یه خورده باز ترش میکنم که برا خودم رد پا خوبی بمونه و بعداً متوجه بشم

    استاد جان نه تنها ذهنم بلکه جسمم هم مقاومت داشت و داره هنوز ولی خیلی کمتر از قبل این هشت روز که برم سر کار ولی من کم نیاوردم و نمیارم و ادامه میدم

    من تونستم شیرینی و قند و این چیزا رو بزارم کنار و وزنم همون 125مونده الان ماه هاست

    من تونستم آدمای منفی رو بزارم کنار

    من تونستم هر روز صبح تمرین شکر گذاری و اینه رو انجام بدم

    من تونستم هشت روز صبح برم سر کار و ظهر بیام و بعد از ظهر برم سر کار و شب بیام و الآنم میتونم ادامه بدم به یاری خداوند

    استاد خیلی خوشحالم که دارم این روزا اون دیوارهای ترس رو میشکنم

    حالا من اگر قبلا هم سر کار نمی‌رفتم و تو جامعه نبودم بخواطر این بوده که آماده نبودم چون وقتی من سر کار میرفتم اتفاقاتی نیوفتاد که دیگه ادامه نمی‌دادم ولی الان دیگه اینجور نشد استاد و من دارم خیلی راحت ادامه میدم خیلی خوب شده شرایط

    استاد جان در پایان کامنتم این رو بنویسم که من امروز صبح ساعتای شیش هفت بود چون من ساعت هشت و نه میرم سر کار خوب من امروز خواب شما و خانم شایسته رو می‌دیدم اینجوری که یادم هست ما داشتیم با هم دیگه به زیبایی ها توجه میکردیم و شما تاکید می‌کردید که ببینید زیباییها رو و توجه کنید به نکات مثبت و اونجا نکات مثبت زیادی داشت که خانم شایسته همش میگفتم ببین اینم زیبایی اینم نکات مثبتی ببین خیلی استاد اون خواب به من احساس خوب داد اول صبحی خیلی خیلی که من وقتی که رفتم سر کار به صاحب کارم گفتم من خواب بهشت دیدم چون از بس قشنگ بود اون خواب من

    خداوند داره اینو بهم میگه میگه مصطفی تو اگه میخوای به جاهای بهتر هدایت بشی و زندگی کنی از همینجایی که هستی شروع کن به دیدن زیبایی ها چون من ازش خواسته بودم خدایا چکار کنم که منم بتونم مهاجرت کنم به آمریکا و جاهای زیبا و این نشونش بود و خیلی درسهای زیادی داشت این خواب و درس مهم ترش این که من باید بتونم توجه کنم به زیبایی ها و نکات مثبت مکان افراد و همه چیز

    خدا را شکر و سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم

    براتون آرزوی موفقیت ثروت سلامتی خوشبختی شادی آرامش حال خوب اتفاقات خوب سعادت در دنیا و آخرت خواستارم

    استاد عاشقتم دوست دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مصطفی ابوطالبی گفته:
    مدت عضویت: 530 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    به نام خدایی که از رگ گردن بهم نزدیکتره

    به نام خدایی که قدرت فقط دست اونه و اونه که قدرتمند ترینه

    به نام خدایی که نعمت ها و ثروت و پول دست اونه

    به نام خدایی که مرا با این مسیر الهی هدایت کرد

    سلام و تحیت پروردگار بر پیامبر خدا استاد سید حسین عباس منش عزیزم

    سلام و تحیت پروردگار بر خانم مریم شایسته بزرگوار عزیزم

    سلام و تحیت پروردگار بر اعضای سایت محترم عباس منش

    دوست دارم امسال متفاوت تر از سال گذشته با شما باشم استاد

    سال گذشته من فقط گوش میدادم به حرفاتون ولی امسال می‌خوام تا بتونم و درکمخاز قوانین هست عمل کنم

    سال گذشته من بیکار بودم و منبع درآمدی نداشتم جز مجلس‌های روضه خوانی

    یادمه در سال گذشته همش تو فکر این بودم که خدایا یه راهی جلو پاک بزار من بتونم این مداحی کردن رو کنار بزارم چون شما دست خدا شدید و من آگاه شده بودم از خیلی چیزا

    من یک سال فقط تو خونه بودم و گهگاهی هم از خونه بیرون میرفتم ولی بیشتر عمرم صرف تو خونه بودن و خوردن چای و سیگار کشیدن بود

    نجواهای شیطان داشت کمرم روخم میکرد که من آخر سال 1403تصمیم گرفتم تغیر رو از چیزای کوچیک شروع کنم

    من خوانوادم که به شدت مذهبی و منفی بودن رو گذاشتم کنار و تا میتونم باهاشون در ارتباط نیستم جز مهمونیها که امشب دعوت شدم برم خونه خواهر دومییم که مهمونی هم زیاد نداریم و این مهمونی برا این گرفتن شده که پسر خواهرم تازه داماد شده در ماه مبارک رمضان دامادش کردیم و امشب خواهرم قراره خوانوادش رو دعوت کنن خونشون و منم گفته حتما باید بیای

    و من به هیچ عنوان مثل گذشته پانشینیشون نمیکنم و نمی‌رم خونهاشون و می‌دونم این دعوت شدن به مهمونی هم خودم جذب کردم

    وقتی که تصمیم گرفتم برا تغیر از چیزای کوچیک اتفاقاتی افتاد که خودم میگفتم ببین اینا همش نشونس فقط ادامه بده

    خدا رو گواه میبینم که من الان به مدت دوماه هست که دارم زندگی میکنم

    من استاد چون ذهنم رو کنترل میکنم و این ذهن کنترل کردن هم تکاملم طی شد که از وقتی پای افراد منفی نشستم حتی همین ذهن هم کنترل کردنش برام راحتتر شده من بیشتر مواقع حالم خوبه و آرامش دارم

    در کامنت قبلیم نوشته بودم که چند روزی هست هدایت شدم به شغل نانوایی و اینطوری که فهمیدم من خودم این شغل رو جذب کردم و علاقه دارم بهش یه جورایی

    یک سال تو ترس این بودم که خدایا من میترسم برم سر کار و من میترسم تو جامعه باشم من بلد نیستم من چجوری با آدما ارتباط برقرار کنم و خیلی ترسهای دیگه

    امسال پا گذاشتم رو ترسم و رفتم سر کار

    اتفاقا خیلی هم اونجا بهم خوش میگذره و صاحب کارم خیلی آدم خوبیه و احترام منو داره

    من استاد هنوز نفهمیدم واقعا عطش و علاقه به چه کاری بیشتر دارم

    خوانندگی

    حیوانات

    نانوایی

    کبابی

    هنوز متوجه این موضوع نشدم و از خداوند همینجا طلب هدایت میکنم

    استاد من چون وزنم سنگینه کار کردن برام یه خورده سخت شده و متاسفانه چون یک سال فقط خوابیده بودم و نشسته بودم و به قول معروف خورده بودم الان وقتی رو پا وایمیستم و نون های لواش رو از دستگاه جمع میکنم برام سخته ولی من ادامه میدم تا مقاوتها شکسته بشه

    قبلا هر خواسته ای داشتم محقق نمیشد برام ولی الان خدا رو گواه میبینم هر خواسته ای داشته باشم محقق میشه برام و این رو از حال خوبم میبینم چون من حالم خوبه و کسی که حال خوبی داره به همه خواستهاش میرسه

    الان دارم میفهمم که حال خوب یعنی چه

    منی که تا به امروز هر جا رفتم سر کار بیرونم کردن یا خودم بیرون اومدم الان پنج شش روزه که کار میکنم البته امروز دستگاه نانواییمون خراب شده گفته نیا دیگه شنبه

    من الان چون حالم خوبه واقعا هر چی کار میکنم خسته نمیشم فقط پاهام درد میگیره همین

    دیروز صبح نانوایی بودم تا ساعت یازده و بعد اومدم خونه استا اومده بود برا کولرم درست کنه و رد کارهای درست کردن موتور کولر و اینا بودم و بعد از ظهر هم رفتم نانوایی تا شب کار کردم

    استاد من آدمی بودم که یکی جارو برقی خونه خودم به زور میزدم از بس حالم خراب بود

    ولی دیروز در کنار کار نانوایی کارهای خونه مثل جارو برقی بعد از درست شدن کولر هم انجام دادم

    آدمای منفی می‌تونه سم باشه می‌تونه مثل شیرینی که من خودم ماه هاست قند و شیرینی و خرما و نوشابه و چیزای شیرین گذاشتم کنارو ماه هاست چای خالی میخورم و وزنم ماه هاست بالا نرفته و الان 125کیلو و همینجوری مونده ادمای منفی هم می‌تونه مثل همین شیرینی به جسم و ذهن من آسیب بزنه

    دیشب رفته بودم پارک یه بنده خدایی که یک سال پیش تو بیمارستان مغز و اعصاب که در کامنتهای قبلیم توضیح داده بودم من اون بنده خدا اومد یه چیزایی گفت که حالا حالا ها کسی باهام اینطور برخورد نکرده بود و همش تکه کلامش فوش و حرفای منفی بود

    خوب ناراحت شدم اولش که بابا اصلا این کس بود اون. حالمو خراب کرد بعدش به خودم گفتم مصطفی این آدم اوند درون تو رو بهت نشون داد و رفت ناراحت شدن نداره

    همه چیز کنترل ذهنه

    همه چیز حال خوبه

    اگه حالت خوب باشه همه چیز داری

    دیروز تو تعمیر کولرم حالم خوب بود و ذهنم رو هم کنترل میکردم

    تعمیر موتور کولرم شدم 480تومن خودم دادم

    دست مزد استان هم بابام داد

    و من فکر کردم به اینکه چی شد که اصلا بدون اینکه من بدونم بابام اینکار رو کرد و یاد اون درخواستهام پیش خدا افتادم که خدایا خودت از وضعیت مالی من خبر داری

    و از وقتی جملات تاکیدی ثروت با صدای خودم ضبط کردم‌ و گوش میکنم این سومین هدیه از طرف خدا بود برام که مصطفی تو مدارت داره تغیر می‌کنه

    همین رفتن من سر کار و برجی 10تومن حقوق هم برمیگرده به اینکه من تغیر کردم و مدارم رفته بالاتر

    وگرنه من برجی 8000هشتصد تونن درآمد داشتم از مجلس روضه خوانی هر هفته ام و چهارصد تومان یارانه و خیلی هم کم بهش اضافه میشد منظورم مجلس بود که برم بخونم و پول بگیرم و اگرم بیشتر مجلس داشتم روی هم میشد سه یا چهارتومن

    حرف برا گفتن زیاد دارم می‌خوام کامنتهای زیادی بنویسم می‌خوام رد پاهای زیادی از خودم بزارم

    ان شائلله یه خورده دیگه دارم تا اهرم رنج و لذت قوی ترش کنم تو ذهنم سیگارم می‌خوام بزارم کنار به یاری خداوند

    با همون اهرم رنج و لذت خوانوادم رو که منفی بودن گذاشتم کنار

    از اهرم رنج و لذت استفاده کردم رفتم سر کار

    ‌ برا سیگار هم اینکار رو باید بکنم

    من استاد آدمی هم هستم تا چک و لگد نخورم نمیفهمم و حالا یا فهمیدم یا هنوز باید بخورم

    خدایا خودت گفتی تو سایت بنویس می‌خوام سیگار رو ترک کنم منم نوشتم پس کمکم کن بتونم پاک بشم و عذت نفسمو رشدش بدم

    خدا را شکر و سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم

    براتون آرزوی موفقیت خوشبختی شادی ثروت حال خوب اتفاقات خوب و آرامش و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم

    عاشقتونم استاد دوست دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مصطفی ابوطالبی گفته:
    مدت عضویت: 530 روز

    به نام خدای مهربان و بخشنده

    به نام خدایی که از رگ گردن بهم نزدیک تره

    به نام خدایی که قدرت فقط دست اونه

    به نام خدایی که نعمتها و ثروت فقط دست اونه

    به نام خدای بی نهایت بخشنده

    سلام و تحیت پروردگار بر پیامبر خدا استاد سید حسین عباس منش بزرگوار و عزیز دلم

    سلام و تحیت پروردگار و بر خانم شایسته محترم و عزیز دلم

    سلام و تحیت پروردگار بر اعضای محترم سایت عباس منش

    خدا را سپاسگذارم که این لحظه حالم خوبه و یه چند دقیقه ای هست که اومدم پارک شهر و با انرژی مثبتی که دارم و چند روزه که می‌خوام کامنت بنویسم برا شما استاد و رد پا بزارم برا خودم که نجواها می‌گفت مگه تو چی داری برا نوشتن مصطفی تو اصلا بلدی کامنت بنویسی مگه تو ……..

    خدایا مهربانم به یاری تو بینی شیطان را به خاک میمالم و حال خودم رو با نوشتن و ثبت کردن کامنتم در این کعبه عشق عالی تر میکنم

    تو کامنتهای قبلیم نوشته بودم که دیگه خسته شدم از این زندگی از این روزهای تکراری از این گوش کردن به فایلها و عمل نکردن از اینکه واقعا خسته شدم می‌خوام امسال تغیری بنیادین تا میتونم ایجاد کنم تو درون و بیرون خودم که درون درست کنم بیرون درست میشه به یاری خدا

    خوب من یه جورایی عادتم شده که از مشکلاتم و خیلی چیزای بد صحبت نکنم و نمیگم خیلی خوب شدم توش ولی بهتر شدم به اندازه خودم

    گفته بودم در برج دوازده که قصد دارم ادمای منفی رو بزارم کنار قصد دارم دیگه کسب و کار خرافاتی که داشتم که روضه خوانی بود و رفتن به مجلسهای روضه خوانی هست بزارم کنار

    خوانوادم چون منفی هستن و مورد پسند من و مسیر من نیستن گذاشتمشون کنار که در کامنتهای قبلیم توضیح دادم و فقط در شرایط حالا خیلی کم هم میرسیم ولی دیگه مثل قبل هم رو نمیبینیم و خییییییلی بهتر شدم تو این قضیه

    وقتی که خوانوادم رو بوسیدم گذاشتم کنار اولین چیزی که به دست آوردم ارامش،و حس و حال خوب بود

    گفته بودم به خدا که خدایا من کسب درامدم از مداحی کردن هست و می‌دونم که دارم به تو شرک میورزم البته اگر بدونم ولی من فهمیدم که خدایا اینا سرکه و من بخواطر پول چاره ای ندارم که برم به این مجلسها خودت برام راه رو باز کن تا برم یه جایی فعلا کار بکنم و درآمد کسب کنم و دیگه این رو ببوسم برا همیشه بزارم کنار

    گفته بودم که در ماه رمضان مجلس برام دوتا مسجد پیش اومد و من به دوتاش با قاطعیت تمام.نه گفتم.

    خدا رو گواه می‌گیرم استاد از وقتی که من قدم برداشتم تو مسیر و استمرار نشون دادم برا تغیر بخدا قسم معجزها و اتفاقاتی افتاد و داره میوفته که خودم دارم کیف میکنم و به خودم گاهی اوقات میگم احسنت به تو و میگم اعتبار این لطف و محبتها فقط به خدا برمیگرده

    در کامنت یکی از دوستان خونده بودم که جملات تاکیدی ثروت رو با صدای خودش ضبط کرده و داره گوش می‌کنه و اثر گذار بوده

    منم اینکار رو کردم و بخدا نمی‌دونم استاد چی شده من چند شب پیش دامادمون اومد دم در خونمون صد تومنی پول بهم داد گفتم این چیه گفت برا خودت

    استاد جان شاید تو این لحظه شرایط اینکه کامنتمو با جزئیات بنویسم نداشته باشم

    فقط می‌خوام اینو بگم استاد من مصطفی الا دارم تازه زندگی میکنم

    چهار روز پیش اون آقا سیدی که رفته بودم برا کار در مغازه نانوایی که باهاش کار کنم و بخواطر یه مشکلی که براش پیش اومده بود گفت فعلا نمیخوام بیای و شمارمو گرفت زنگم بزنه که اگر خواست خبرم کنه

    چهار روز پیش زنگم زد صبح بود

    گفت بیا نانوایی کار کن

    بخدا قسم استاد من از زمانی که تصمیم گرفتم مجلسهای روضه خوانی بزارم کنار من فقط نیست کردم استاد فقط نیتش کردم این معجزه افتاد

    من اینجوری که یادم میاد وقتی اسم کار کردن نیومد حالم بهم میخورد و میخواستم اون مسیر روضه خوانی و اینا برم

    استاد جان خداوند به قول شما پاسخ میدهد

    من الان امشب شب و روز چهارم هست که رفتم سر کار

    منی که اونقدر حالم بده بود کن آدما تحویلم نمیگرفتن

    من اونقدر به خودم تا میتونم عشق میورزم که حالم با خودم خوبه و دارم الان زندگی میکنم

    روزی نیست که من بوسه به دستم نزنم و نزارم رو صورتم روی نیست که من به خودم بوس نکنم

    همیشه به خودم میگم دوست دارم

    هر روز اون تمرین اینه که در دوره عذت نفس داده شده الان چند ماه هست که دارم انجامش میدم و من چقدر حالم خوبه

    استاد من از زمانی که خوانوادم رو گذاشتم کنار بخدا حال خوب آرامش رو دارم میفهمم

    من اون اوایل که میخواستم این تمرین کنار گذاشتن ادمای منفی رو انجام بدم خوب من داشتم میرفتم تو حال خوب و من خیلی برام سخت بود که تو حال خوب بمونم مقاومت داشتم ولی من ادامه دادم

    در طول این سالی که گذشت 1403هر جا رفتم سر کار بیشتر از دوروز سه روز یا دیگه خیلی بود پنج روز دووم نمیوردم

    من خودم رو با فیلم مقایسه میکنم امروز بخدا استاد خیلییییییی تغیر کردم

    حالا نمیگم اونقدرا ولی خدا رو گواه میبینم که مثل قبل تا میتونم رفتار نمیکنم و خیلی بهتر شدم

    خدایا من فقط یک قدم به سمت تو برداشتم تو چه کردی با زندگیم

    من بیکار بودم الاف بودم سرگردون بودم من تو فکر رو خیال داشتم غرق میشدم تو دست منو گرفتی جوری که خودم باورم نمیشه امروز

    خدایا میدونم تو بهتر از اینا برام میشی اگر من بیشتر به تو تکیه کنم

    خدایا کمکم کن برم سر کار و دیگه نرم سمت مجلسهای روضه خوانی من اینو فهمیدم که اینا همش خرافاته و شرکه

    خدایا کمکم کن من به کمک تو نیاز دارم

    خدایا قدرت فقط تو داری نه صاحب کارم

    خدایا کمکم کن سر تعهداتی که با خودم بستم و تو سایت ثبت کردم بمونم

    خدایا من می‌خوام سر کارم باشم تو کمکم کن بتونم هر روز برم سر کار و دستم تو جیب خودم باشه

    خدایا تو تا امروز ابرومو حفظ کردی

    خدایا منو ببخش منو ببخش که سالیان سال به تو شرک ورزیدم و امامان و دیدم و قدرت دادم دست اونا و تو رو ندیدم

    خدایا ممنونم که کمکم میکنی ممنونم که امروز هم کمکم کردی صبح ساعت 9رفتم سر کار و ظهر اومدم از نانوایی و بعد ازظهر ساعت 4رفتم سر کار و شب اومدم از نانوایی

    استاد جان میدونی نجواهای شیطان بهم چی میگه میگه تو ننویس تو کار بکنم نیستی و ابروت می‌ره جلو بقیه

    نه ذهن من خیالت راحت من دیگه حتی نمیخوام به گذشته فکر کنم تا برسه به اینکه برگردم مثل گذشته زندگی کنم و اینو بدون که با چک و لگدایی که خوردم و اهرم رنج و لذتی که ساختم و ساخته شده تو هم دیگه دوست نداری مثل گذشته با من رفتار کنی و بمونیم

    استاد بخدا من خیلی میتونم از تغیرات ریز و درشتی بگم ولی نمیام کامنت کنم که رد پا بمونه برام که باید این مورد هم رو خودم کار کنم

    خدا را سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم

    براتون آرزوی ثروت سلامتی آرامش شادی اتفاقات خوب حال خوب و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم

    عاشقتم استاد دوست دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مصطفی ابوطالبی گفته:
    مدت عضویت: 530 روز

    سلام و تحیت پروردگار بر محسن عزیز

    با خوندن کامنتت کلی اشک ریختم که ما وقتی امید و توکلمون به تنها فرمانروای جهان هستی میدیم او کار خودشو خوب بلده

    محسن جان امروز هر روز صبح که از خواب پا میشم قبل از اینکه برم سر کار تمرینهامو انجام میدم و بعدش به خدا میگم خدایا منو به راه راست هدایت کن منو به راه کسانی که بهشون نعمت دادی نه گمراهان خدایا کمکم کن و از خدا می‌خوام اتفاقات خوبی برام رخ بده و توکل میکنم بهش و میگم به امید تو خدا

    خلاصه محسن جان امروز یادم رفت

    وقتی که رفتم سر کار صاحب کارم بهم گفت مصطفی در گونی آرد رو باز کن و اون گونی آرد به نظر صاحب کارم به خورده بد قلقه و بد باز میشه

    و منم ترس داشتم از اینکه این کار رو بکنم و ذهنم نجوا میکرد و سخت شده بود برام یه خورده ای

    من یه سر گونی رو اومدم با چاقو بریدم و باز نشد اون لحظه یادم اومد که من صبح به خدا نگفته بودم که خدایا امیدم به تو و کمکم کن همون لحظه شروع کردم با خدا صحبت کردن و نجواها میومد و می‌گفت حالا میگی خدا حالا دیگه فایده ای ندارد اینا رو باید صبح قبل اینکه سر کار بیای میگفتی خلاصه یه حسی بهم گفت اونور گونی رو چاقو بنداز باز میشه و نجواها می‌گفت تو عمرا بتونی در این گونی رو باز کنی منم به حرف خدا گوش دادم و اونور گونی رو چاقو انداختم و خیلی راحت باز شد اونجا بود که ذهن ساکت شد و گفتم ببین من از خدا خواستم و خدا به خواستم رسوندم و جلو صاحب کارم سر بلندم کرد اینه خدا آره ذهن اینه خدا

    راستش محسن جان منم تجربهای مختلفی دارم از اینکه خداوند منو به خواستهام رسونده فقط کافیه ما ذهنمون رو کنترل کنیم و احساسمون رو خوب نگه داریم بخدا رسیدن به خواسته به قول استاد برا کسی کسی که احساس خوب داره خیلی هم راحته

    سپاسگذارم ازتون عزیز دلم که کامنت شما باعث یاداوری این اتفاق خوبی که امروز صبح برام افتاد شد

    براتون آرزوی موفقیت ثروت سلامتی خوشبختی حال خوب اتفاقات خوب و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: