مصاحبه با استاد | پاداش های جهان به «استمرار در مسیر درست» - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

568 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 915 روز

    به نام خداوند مهربانم خداوندی که من عاشقش شدم خدایی که قدرته کامل داره

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانو زیبایم

    از زمانی که خدا رو شکر قانون زندگی رو شناختم در لحظات ناامیدی که شاید خیلی کم‌پیش بیاد بیشتر با شکرگزاری داشته هایم و شکرگزاری و بیاد آوری اتفاقات خوب ذهنمو کنترل میکنم و تو مسیر میارم و برای خودم ابن قانون زیبا رو مرور میکنم

    و چقدر خوشحالم که در مسیر زیبا هستم مسیر لذت بردن مسیر آرامش مسیر شکرگزاری و رسیدن آسان به خواسته ها الهی شکرت

    باور ایمان به قدرت خداوند

    باور ایمان به غیب

    باور به اینکه اوست که توانایی انجام همه کارها رو داره

    و این باور قشنگ و زیبا باعث میشه که این مسیر رو با انگیزه و شور و شوق ادامه بدیم و به همان اندازه تلاش کردن و موندن در احساسه خوب نتایج هم میاد و جهان پاداش می‌دهد

    و هر چه نتایج کوچیک رو می‌بینیم بیشتر دوست داریم قانون رو اجرا کنیم

    خدارو شکر میکنم استاد بی نهایت ممنونتم هستم که با شما خدا دو شناختم و با شناخت این خدای عظیم و دانا دارم به همه چیز میرسم

    در پناه خداوند سالم و ثروتمند باشین

    دوستتون دارم یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    حسین نیساری گفته:
    مدت عضویت: 813 روز

    با سلام خدمت استاد جانم و خانم شایسته عزیز که این دورها رو دارن آماده می کنن اتفاقا همین چند روز پیش بود که من از طریق بیزنس که دارم دیدم نتیجه مالی نمی گیرم و چون داستان شراکت بود هر چی من می گفتم اصلا انگار شرکای من نمی فهمیدن که چند روز پیش تصمیم گرفتم به کل اعلام کنم که من نیستم دیدم هر چی دارم زور میزنم حرفم رو نمی دونن که الله شاهده حرفایی که می زدم از درست درست تر بود ولی وقتی داستان فرکانس و مدار رو می فهمی میگی بابا اونا تو یه مدار دیگه هستن تو هر چقدر دیگه هم که بگی همین جواب رو می گیری و من تصمیم گرفتم جدا بشم بعد نجواها شروع کردن بمباران کردن من رو بعد من گفتم الان موقعی هست که باید ایمانت رو نشون بدی به الله یکتا قسم می خورم وقتی این تصمیم رو گرفتم و گفتم خدا خودش می دونه که حرفایی من درست بوده باید پیش برم و التماس اونا نکنم خدا هست در رو باز می کنه نگران نباش لا تخافی و لا تحزنی و در کتاب رویاهای که رویا نیستند شما به قول اول سوره بقره که میاد پرهیزکاران رو توضیح می ده و میگه که انسانهای هستند که به چیزی که پیش خدا هست اعتماد دارند و به غیب ایمان دارن پس من هم به خدا و غیب ایمان دارم و می دونم برگی رها شده در باد نیستم رب العالمین هست و من رو می بینه و یکی شون که رئیس اصلی بود امروز زنگ زد گفت رو من حساب کن در بحث مالی هر کاری خواستی بکنی من هستم گفتم در کمال احترام که می خوام خودم تنها کارم رو راه بندازم گفت تو که سرمایه نداری گفتم جور میشه و پیش خودم گفتم من 14 ماه رو شما حساب کردم و این شد نتیجه اش ولی الان می خوام رو خودش حساب کنم و می خوام اون پشتم باشه نه هیچ انسان دیگه ای در کل بگم آقا خانم نمی خواد در این شرایط نگران باشی مثل این می مونه که تازه رفتی پیش کسی مکانیکی یاد بگیری روز اول که استاد نمیشی باید مسیر رو یاد بگیری و اینقد آچار دست بگیری پیچ و مهره باز کنی و ببندی و جای پیچ و مهرها اشتباه باشه که هی باز کنی هی ببندی تا یاد بگیری تو اینجور موقع ها یقه خودت رو نگیر که چقدر بی عرضه هستی بعد 14 ماه کارت نشد عیب نداره مگه چند بار میای رو کره زمین یک باره دیگه یاد میگیری یه چیزی بیرون خراب نیس هرچی هست درون خودت هست و عیب نداره مثلا گفتم همون مثال اینکه تو می خوای برنج بکاری ولی الان داخل کویر هستی باید بری شمال تا بتونی برنج بکاری شمال که نمیاد وسط کویر حالا یه خواسته ای داری راهش رو اشتباه رفتی اینقدر عاشقانه این مسیر رو ادامه بده تا راه خودت رو یاد بگیری و وقتی که یاد گرفتی دیگه اینقد مثل الان سخت نیست به خواسته بعدی رسیدن بعد کدش رو می زنی تکاملت رو طی می کنی و تخصص و مهارت رو یاد می گیری و باورهای رو هم جهت بل خواسته هات می کنی و به خواسته بعدی هم میرسی فقط باید به خدایی درونت برسی که اگر من این اتفاقات رو تجربه نمی کردم این حسی که از درون بهم گفت نترس من هستم و آروم باش با بچه ات برو خانه بازی یا با خانومت قدم بزن من کارهارو برات انجام می دم نگران نباش داری تکاملت رو طی می کنی و این قشنگه که پای خدا وایستی و عشق بازی کنی باهاش تا جنس حرف زدن باهات رو بفهمی

    در پناه الله جان و یکتا که بخدا همه چیز رو بهت می ده شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1074 روز

    به نام خدا

    وقتی در مسیر درست حرکت میکنم نتیجه ها یواش یواش وارد زندگی میشود

    و این استمرار در مسیر باعث بهترین فرکانس ها و بهترین نتایج میشود

    من اینو با پوست و گوشتم درک کردم

    من اگر الان در صلح هستم باخودم در آرامش هستم در سلامتی هستم در نازو نعمت هستم

    همه حرکت کردن در مسیر درست بوده

    به گفته استاد همه افراد می‌توانند به خواسته هاشون برسن

    اما یکی با زجر و بدبختی می‌رسد به خواسته های

    و دیگری با لذت و شادی و آرامش و در صلح می‌رسد به خواسته ها

    این تفاوت بین افکار و فرکانس های ما هست

    درست همان مثال قدم اول جلسه دوم دوره دوازده قدم که استاد از مسیر سر سبز جنگلی صحبت میکرد که سوت زنان سر میخوریم و لذت می‌بریم و به خواسته هایشان میرسیم

    ولی این نیاز به تعهد و قرار گرفتن در مسیر درست را دارد

    و این سلسله فایل های استاد باز هم مسیر بهبود و رشد را برام دارد خدایا شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    خدیجه غلام زاده گفته:
    مدت عضویت: 1921 روز

    به نام خدایی که هرانچه که دارم از آن اوست.

    سلام به استادان عزیز و همه اعضا این خانواده ی صمیمی

    مصاحبه با استاد قسمت هفتم:

    چقدر محتوای این فایل همزمانی داشت با این روزهای من.

    حس خوبی گرفتم چون  یادم امد که پارسال  متعهدانه توی

    سایت فعالیت داشتم با سریال سفر به دور امریکا پیش میرفتم تحت هر شرایطی و هر مکانی من سر تعهدم می ماندم. چقدر همزمانی ها دیدم از محتوای فایل و افکار اون روزگارم. و دیدن این همه همزمانی ها باور هدایت گری خداوند را در قلبم قوت می بخشید.

    الان که قسمت هفتم پروژه ام دوباره بوی همزمانی ها می اید.

    وقتی استاد گفتن اون خانم واسم غصه خورد که چرا برای یک نفر فقط دوره برگزار

    میکنی من یاد دیروز افتادم که مامانم برای فروش بیشتره من یه چیزی روی کاغذ نوشته بود که من صد بار0‪تکرارکنم که فروشم بیشتر بشه.

    در صورتی که من هیچ وقت به مامانم نگفتم که فروشم کمه یا زیاده یا هرچی….

    و تو این داستان فقط همزمانی رو درک کردم.

    و چقدر خوبه ما شاگرد استادی هستیم با این حد از صداقت که از روزهای اولشون با جزییات میگن و این باعث میشه  منی که اول راهم انرژی بگیرم و ایمانم قوی تر بشه که ادامه بدم و ادامه بدم. و صادقانه استاد میگن منم گاهی ناامید میشدم منم ناراحت میشدم و گاهی خسته میشدم ولی ادامه دادم و سعی کردم سعی کردم خودم رو کنترل کنم.

    دیدگاه استاد این بوده که وظیفه من اینه که حرکت کنم و تلاشمو بکنم و مسیرم را باید بروم و دیگه نتیجه با خداوند است که به ما کمک کند و اتفاقات رو برامون به میزانی که روی باورهامون کار میکنیم و با ایمان حرکت میکنیم برامون رقم بزنه و سعی کنیم نگران نتیجه نباشیم.

    یعنی ما سمت خودمون رو خوب انجام بدیم و نتیجه رو به خدا بسپاریم. پس من به خودم میگم اگر گاهی توی مسیر کنترل ذهنت کم شد به خودت گیر نده و بدون بخشی از مسیره و فقط ادامه بده.

    چقدر این جمله و واکنش استاد و دیدگاهش زیبا بود وقتی فقط یک نفر برای دوره ثبت نام کرده بود.

    استاد میگن اشکال نداره برعکس ایمانم رو باید اینجا نشون بدم و ثابت کنم به خدا که من توی مسیرم ثابت قدمم و خیلی جدی ام. واقعا کار بزرگی بوده کنترل ذهن توی اون شرایط که کلی هزینه کردی و خیلی ام نیاز مالی داری…

    واقعا قابل تحسینه همچین عشق و علاقه ای به مَسیر.

    همیشه استاد وقتی یه اگاهی رو به ما میگن منطق پشتشم میگن و این خیلی خوبه.

    این که بدونیم این مسیر باید طی بشه و تا توی مسیر وارد نشویم متوجه یه سری ایرادات نمی شوی. و زیبایی این مسیر همینه که با توجه به بازخورد هایی که میگیری روی خودت کار کنی و کم کم رشد کنی.

    و بدونی توی مسیر وقتی اقدام و حرکت می کنی بالا و پایین هایی هست که درواقع بازخورد جهان به باورهای خود ماست.

    باور هایی که حتی خودمونم ازش مطلع نیستیم بلاخره باید یه جوری بفهمیم باورهای ایراد دار مون رو و حلشون کنیم چون نتایج مون خوب نیست می ریم به سمت درست کردن باورها

    و تسلیم نمی شیم.

    تسلیم مشکلات و ناخواسته ها نمیشیم و به مسیر ادامه میدیم.

    ممنونم از همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    مریم دستجردی گفته:
    مدت عضویت: 1840 روز

    به نام خالق هدایتگر بی همتا سللللللام به خانواده عزیزم.

    امروز عالی بود عالی چرا ؟ چون مثل همیشه وقتی شروع می‌کنم به کارکردن روی خودم هدایت می‌شم به سما رفتن به جاهایی که ثروت و فراوانی داخلش موج می‌زند. امروز اول که کلی خوش گذشت چون تولد ماجونم( مامان بزرگم) بود یه تولد کوچیک با خاله هام براش گرفتیم منم کلی گفتم و خندیدم و لذت بردم. بعدشم به لطف الله رفتیم ایوان و شهر لوازم خانگی کاری به نوع فروششان ندارم. اما چیزی که الان می‌خواهم روش تمرکز کنم اون حجم از مشتری بود اون حجم از تنوع بود برای یک قشر و سلیقه خاص اجناس مختلفی بود تازه داشتم فکر می‌کردم قدر دیگه مارک و برند مختلف هست که اونجا نبوده نماد فراوانی بازم. چقدر برخورد فروشنده‌ها خوب بود مردم چقدر باشوق و ذوق و علاقه نگاه می‌کردند . چقدر پارکینگ بزرگ بود با این که یه عالمه ماشین اونجا بود اما هنوز دنیایی جا داشت.

    امت ایوان جایی که از نزدیک یخچال های هوشمند آل جی دیدم و چشمام برقی برقی شد. جاروبرقی هوشمند دیددم و ذوق کردم براش وای نگم از ماهی تابه های قلبیشکلش؛ انقدر ذوق کرده بودم به بابام گفتم سری بعدی برای خرید اومدیم بخریم برات املت و نیمرو قلب درست کنم صبح بخوری. خیلی خوب بود و قشنگ فهمیدم این نتیجه کارکردن روی باورهام هست که می‌توانم اینوحجم از فراوانی رو اینجا ببینم. اون همه کالا اون جا حالا این همه کالا میلیارد به بالا این جا یعنی این جهان بیش از نیاز ما وسیله هست هر روز هم فکرش رو بکن هی داره بیشتر تولید میشه و مردم می‌خرند خدایا شکرت. چقدر پارکینگ بزرگ و سرسبز و جادار بود چقدر رستورانش تمیز و مرتب بود تازه صندلی کودک هم داشت خیلی عالی بود پرسونلم چقدر خوب بودن بهت فضای شخصی می‌دادند تا خیلی راحت همه چی رو ببینی و برسی کنی. اما یک نشانه دیگه 5000 ت هم فست فودیش چون کارت به کارت کردم تخفیف داد این پول اصلا چیزی نیست ها اما خودش نشانه ای برای من.

    اما این فایل: 1. همه چی این دنیا خاکستری هست این جهان جهان فرکانس صد درصد خوب یا صددر صد بد وجود نداره یا به سمت روشنایی هستیم یا در جهت تاریکی یا به سمت ثروت بیشتر درحرکتیم یا به سمت فقر بیشتر. یادرحال سپاس گزاری بیشتر هستم یا درحال کفر بیشتر پس نباید به مسائل به صورت پرفکت نگاه کنم یعنی حالا که اومدم ت این مسیر نباید انتظاربیجا داشته باشم که بتوانم خیلی خفن ذهنم کنترل کنم و تمرین هارو در حد اعلا انجام بدهم نه این طور نیست هر سری که به تضادی چه کوچولو چه بزرگ در هر زمینه ای برمی‌خورم و سعی می‌کنم ذهنم رو کنترل کنم به مدار بالاتر هدایت می‌شم. قوی‌تر می‌شم. نتایجم بزرگ تر میشه.

    2. تضاد نعمت رحمت چرا؟ چون زودتر متوجه می‌شم کجای کارم ایراد داره و با برطرف کردنش سریع تر و راحت تر با لذت بیشتر می‌توانم مسیرم رو سپری کنم درواقع نتایج باکیفیت تری رو تجربه می‌کنم‌ .

    3. کمال گرایی ممنوع عجله ممنوع. حساد ت ممنوع. هرچیزی که باعث بشه من تمرکزم از روی زیبایی ها از روی نتایجی که گرفتم هرچند کوچیک که البته که ک چیک نیست و براساس مداری که داخلش هستم و اندازه ظرفی هست. بردارم ممنوع چرا که تنها راه رسیدن من به خواسته هام حرکت هست حرکتم از روی ایمان میاد لازمه ایمان هم این که تمرکزم بزارم روی مسیر و چشم و گوشم حسابی باز نگاه دارم برای دیدن و تایید کردن نشانه ها برای پیشرفت در مسیر.

    4. من در این مسی اومدم که یادبگیرم چه جوری حالم خوب کنم. چه جوری کنترل ذهنم رو هر روز بهتر از دیروز در دست بگیرم. چه جوری قدم های کوچک اما متوالی بردارم. چه جوری به اشتباهاتم نگاه کنم. چه جوری اصلا پیداشون کنم و چه جوری حلش کنم. و مجموعه جواب تمام این ها می‌شود حرکت در مسیر و من نمی‌توانم جواب پیداکنم مگه این کخ حرکت کنم حرکتم تنها به مولد ایمان و شورو شوق ممکن هست‌. پس این که

    وقتی به مشکل برمی‌خورم نا امید می‌شم اشکال نداره اما مهم که تلاشم بکنم از اون حالت ناامیدی دربیام و خودم رو تسلیم رب کنم و از اون هدایت بخواهم حالم رو سعی کنم بهتر کنم تا الهامات و ایده ها رو دریافت کنم و با عمل به آنها این مسئله رو حل کنم بعد حل این مسئله نتایج خودشان رو به من نشان می‌دهند این کاری که استاد در این ساله انجام داده و این کاری که همه افراد موفق انجام می‌دهند و من هم باید انجام بدهم.

    حرکت+ یادگیری+ اصلاح = نتیجه / رشد و پیشرفت.

    خدایا هدایتم کن قدم های پی در می بردارم با ایمانی که روز به روز بیشتر و بیشتر میشه با ارامش و خیال آسوده به قول استاد سوت زنان در یک جاده جنگلی زیبا با صدای پرنده ها و چه چه بلبل و هوای مطبوع قدم زنان برم جلو هر وقت مسئله پیش اومد خودت هدایت کن با خیال راحت برطرفش کنم یه موقع اگه ترسیدم. سنگی ندیدم زیر پام بود و داشتم می‌افتادم خودت دستم رو بگیر . یه موقع دیدی دارم بازیگوشی می‌کنم و حواسم نیست خودت صدام بزن و به مسیر برم گردون نزار از این مسیر دور بشم من راه رو بلد نیستم و تنها به امید این که تو راه بلدم هستی اومدم من با امید این که خودت تمام کارهارو انجام می‌دی و یادم می‌دی چی‌کار کنم اومدم وگرنه که بدون تو هیچ کاری از پیش نمیتوانم ببرم یارب العالمینم به حقیقت تویی سکان دار زندگیم و من تمام کمال تسلیم امر و هدایت توهستم ببخش مرا به خاطر نافرمانی هایم در گذشته و در حال و در آینده یا قاضی الحاجات یا وهاب یا حامی یا کافی یارب العالمین هرگز مرا به حال خویش رها نکن حتی اگر خود خواستم چرا که خود بهتر می‌دانی نادان و عجول ام

    دوست دارم عشق کهکشانی ام با وجود تو دنیا برام گلستان هزارتا بوس بهت عشق

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    سید مصطفی حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1730 روز

    بنام خدا

    سلام به استاد عزیزم وهمه عزیزان

    خدا رو شکر که تونستم تا اینجا ادامه بدهم

    خودم رو موظف بدونم که هر روز روی این دوره کار کنم استمرار در مسیر درست همون نگاه توجه به اصل ،اون دیدگاهی که احساس مون رو بهتر می‌کنه ولاجرم اتفاقات خوبی برامون رخ میده

    وقتی گفتید استاد در جلسات معارفه ای که داشتید واز بین اون افراد شرکت کننده فقط یک نفر ثبت نام کرده تو ذهن من یک اتفاق عجیب بود منم کارهایی رو شروع کردم که نتیجش در همین حد بوده وحتی نتیجش بیشتر بوده ولی من گفتم ارزش نداره و ادامه ندادم ولی شما با عشق و علاقه برای یک نفر دوره ها رو برگزار کردید با این باور که باید ایمانتون رو نشون بدید و با ادامه دادن ایرادها رو برطرف کردید وبا گذشت یک سال و نیم بعد نتیجش این بوده که هزار نفر شرکت کننده داشتید استمرار در مسیر درست وثابت قدم بودن باعث میشه هدایت بشیم

    یادم هست توی دوره عزت نفس تمرین میکردم که محکم راه برم ومحکم حرف بزنم وویژگی های مثبتم رو به خودم یاد آوری میکردم ونتیجه خوبی گرفتم ومسیر عزت نفس برای من ادامه داره چند روز پیش که داشتم مسیری رو پیاده میرفتم وسرم پایین بود از خودم پرسیدم چرا سرم پایین هست وگفتگوی ذهنیم به سمتی رفت که یک باوری برام رو شد که من نقص دارم ودر آن جواب دادم اتفاقا سرم باید بالا باشه چون کلی ویژگی های خوب دارم

    من انسان سالم ،درست کار وقابل اعتمادی هستم

    سحر خیزم و کارهایی که به من سپرده بشه به بهترین نحو انجام میدم صدای قرایی دارم ،دستان کشیده وقویی دارم

    توی هر کاری برم راهش رو یاد میگیرم ودر اون مسیر موفق عمل میکنم

    آدم خوش اخلاق وخوش رویی هستم از پس کارهای کشاورزی برمیام بنایی،سیمان کاری جوشکاری وخیلی از کارهای فنی رومهارت بلدم

    انسان زیبا بینی هستم آدم مفیدی هستم برای یک جامعه وکلی ویژگی خوب دیگه پس باید سرم بالا باشه

    خدایا ما رو هدایت کن به مسیر صحیح ،به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای امین

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    حمید H گفته:
    مدت عضویت: 3760 روز

    سلام استاد خوشتیپ

    استاد یه خواهشی داشتم کاش میشد زندیگی نامه افراد تاپ مثل ایلان ماسک رو از دیدگاه خودتون بررسی کنید …یا همون ایده خودتون که برید وبا این افراد مصاحبه کنید رو جدی تر روش فکر کنید چون خیلی هم به خودتون هم به همه ما کمک میکنه….

    خیلی دوست دارم وبهت افتخار میکنم??????

    ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    حسین تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2627 روز

    سلام استاد عزیز و همسفران زندگی رویائی من

    در مورد صحبت های شما دو مورد جالب برام وجود دارد که لازم دیدم مطرح کنم :

    1 . استاد من بیش از 100 کتاب موفقیت رو خوندم و بیش از 30 محصول اساتید دیگر رو تهیه کردم و در دوره های 6 ماههاساتید دیگر شرکت کردم و در کل بد نبود و همیشه در مدت این 4 سال روزی رو بدون برنامه و اموزش نبودم ولی ولی ولی در همه موارد یه چیزی برام گنگ بود یا مثلا چند تکنیک رو میگفتند انجام میدادم و بعد حس خوبی نداشتم و از همه بدتر اون نتایجی رو که میگفتند نمیدیدم و انگار همه چی رو میدونستم ولی نتایج اونی نبود که میخواستم و خیلی ها در مورد فکر ،باور و … حرف میزدند ولی باز نمیکردن اصل چیه یا قلمبه سلمبه حرف میزدن  تا اینکه در مدار و فرکانس شما قرار گرفتم و همچون مولانایی به شمس رسیده عاشق شما ، اصول شما ، گفتار شما ، خلوص اموزش شما ، اموزش های بی پرده و واضح شما قرار گرفتم و تو این مدت حدود سه ماه واقعا در آرامش عالی قرار دارم و اکثر مواقع در حال گوش دادن به حرف های خدا که مایه ارامش و فزونی میباشد هستم و هر بار ایده عالی در مورد کارم دریافت و سریع عملی میکنم و همزمان در حال استفاده از دوره روانشناسی ثروت یک هستم و هر جلسه رو مکتوب میکنم و تمرینها را عملی میکنم و درامدم به راحتی با همان تلاش سابق و با استرس کمتر و خنده بیشتر  بین 3تا 4 برابر شده و در حال برنامه ریزی برای 6 الی 7 برابر شدنش هستم .

    2 . در مورد تکامل در مورد صحبت های شما و زندگی و … در حین صحبت هاتون دقیقا یاد موضوعی افتادم که همیشه برام پیش میاد ، چون من مسیر اصفهان و تهران رو معمولا میرم هر بار به تجربه تازه ای از جاده و مسیر و تفریحات بین راهی می رسم که همه ماها اون رو تجربه کردیم برای بار اول ما تنها خود جاده و گارد ریل اا رو میبینیم ولی بعد به کوه ها و بعد به تپه ها و مراکز تفریحی مختلف و …. میرسیم و کسی که هزار بار این مسیر رو رفته 100% دید متفاوتی نسبت به من که 20 بار رفتم داره .

     استاد عزیز تو مورد 1 در مورد درامد زایی گفتم ولی باید اضافه کنم که در مورد سلامتی تاکنون به مانند این 3 ماه سلامت نبودم . در مورد عشق تا این حد احساس عشق بدون انتظار رو نچشیده بودم و واقعا هر لحظه میگم خدایا بینهایت ممنونم که زندگی فوق العاده عالی و توپ و رو به رشد و …. دارم

    و نکته عالی برای من این هستش که تو این مدت 4 سال هر کتابی یا دوره ای رفتم همه رو با همسرم مطرح میکردم و تشویقش میکردم که اون هم بخونه و تا حدود خیلی کمی  انجام میداد ولی بیشتر اوقات تو این زمینه ها کاری به کارم نداشت و تنها حمایتم میکرد ولی ولی ولی از وقتی که با شما آشنا شد کلا روزی رو بدون شما نبوده و هر چند روز درخواست داره که فایل های شما رو تو گوشیش بریزم و جالبه که از من تو دیدن فایل ها و دوره ها جلو میزنه و خیلی عالی آمزش های شما رو درک کرده و ….

    استاد تشکر و سپاس فراوان خیلی حرفها دارم ولی به موقع همه رو میگم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1928 روز

    سلااااام به همگیییی

    چقدررررر این فایل هماهنگ بود با افکار و عملکرد امروز و دیروز من

    اتفاقااا منم یه دوره ای رو برگزار کردم که امروز اولین جلسش استارت خورد اونم با یک نفر یعنی از زمانی که تصمیم گرفتم و اعلام کردم یه نفر شرکت کرد من هم با همون یک نفر شروع کردم و همینو نشانه گذاشتم که اگه یه نفر شروع کرده یعنی مسیرم درسته و خیلی ها هم پرس و جو کردن اونا رو هم نشونه دیدم واسه تایید درستی مسیرم

    احساسم خیلی عااالیه

    قرار بود دیروز جلسمون باشه ولی بنا به دلیلی موکول شد به امروز و من هم به جای ناامیدی گفتم الخیر فی ما وقع و از دیروز تا امروز که برگزار بشه چند تا ایده اومد که تنگ آموزش هام زدم و کلی تاثیر داشت و خیرشو درک کردم همین امروز هم بعد جلسه بازخوردهایی که گرفتم رو نوشتم که واسه اموزش بعدی استفاده کنم

    خداروشکررررر که قوانین رو درک کردم و توی عمل دارم انجامش میدم از جنس احساسم میفهمم و اینکه ادامه میدم و بهبود میدم و نتایج خودش میاد من سمت خودم رو با ایمان و عشق و توکل انجام میدم

    نکات کلیدی فایل :

    بهبود هر روزه ، بزرگ تر شدن نتیجه رو به همراه داره

    انسانی که تسلیم خداونده و توکل میکنه و ایمان داره و ادامه میده و احساسش خوبخ به همه چی میرسه ولی کسی که تسلیم مسائل و تضادها میشه و ناامید میشه و ادامه نمیده به هیچی نمیرسه

    ادمهای موفق ادامه میدن و با بازخورد گرفتن مسیر رو درست میکنن اونی که قانون رو میدونه زودتر خودش رو فیکس میکنه اونی که قانون رو نمیدونه یه ذره بیشتر بلا سرش میاد

    اگر میخواهیم به خواستمون برسیم باید ادامه بدیم

    اگر حرکت کنید و توکل کنید و ایمان داشته باشید به خدا و قوانین رو درک کنید خیلی خیلی زود از سخت ترین روزهای زندگی ،بهترین روزهای زندگی رو میسازیم

    خدایااااا صد هزار بار شکررررت

    بزرگ ترین سپاسگزاری هر روزه من بابت قانون بدون تغییر خداونده که هر چی بیشتر درکش میکنیم بهتر زندگی مون رو میسازیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    فاطمه پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1500 روز

    به نام خدای مهربان و بخشنده و هدایت گر.

    خدایا بگم چی بنویسم…

    اون روزی که روستا بودم خرداد ماه امسال ، وقتی خداوند هدایت م کرد حالا وقتشه باید از اینجا برید، اینجا دگه برای تو تموم شد ، اگه پیشرفت می خوای ، اگه می خوای به خواسته هات برسی، باید این مسیر رو طی کنی، راهش اینه….

    دم غروب بود هدایت شدم به بیرون خونه حسی داشت منو می برد، رفتم رسیدم به وسط یه بیابون راه رفتم، راه رفتم دیدم که شروع کرد اشک ها جاری شده بود قلبم باز باز شده بود ، روی زمین نبودم ، فقط تند تند می گفت باید این کار و این کار رو انجام بدی، هوا تاریک شده بود و من آرام آرام شده بودم.

    اومدم خونه کیف و مدارک م و جمع کردم و آماده برای فردا صبح که باید برم.

    اون شب خیلی آروم بودم خواب آرامی داشتم، فردا صبح خیلی زود، ماشین گرفتم به سمت شهر، فاصله من تا شهر 80 کیلومتر بود، رسیدم به ترمینال…

    وقتی تو مسیر داشتم می‌رفتم ذهن بیکار نبود نجواها شروع شد ، تو تنها کجا میری، پول که نداری، هیچ شغلی نداری، وسایل خونه ، زندگی هم همراهت نیاوردی، هیچ فکر می کنی کجا میری، خیلی حرف میزد…

    اما من می گفتم باااااااید برم ،اونجا واسم دگه تموم شده باید حرکت کنم ، خدا وعده داده، خودش هست، او هدایت م می کنه لطفاً تو ساکت باش.

    خیلی شاد بودم، اما هیچ نمی دونستم باید چکار کنم کجا برم فقط خوشحال بودم که تغییرات داره شروع میشه..

    بعد از 6 / 7 ساعت رسیدم به اونجایی که هدایت شدم اونجا زادگاهم بود، اما سالها بود که اونجا رو دوست داشتم ولی نمی تونستم زندگی کنم.

    شب و خونه پدر و مادرم خوابیدم، صبح که شد، بهم گفته شد فعلا چند وقتی واسه زندگی برو خونه داداش ت، چون یه داداش دارم که یه خونه ی شیک و بزرگ سه خوابه با تمام امکانات تو بهترین جای شهر هست، ایشون سالها ست که از همسرش جدا شده و تنها زندگی می کنه، حسن گفت فعلا برو اونجا، رفتم، دیدم خونه برای مرتب شدن و تمیز شدن خیلی کار داره، برنامه این شد که یه دستی به سر و روی این خونه بکشم اون روز نمی دونم چگونه قرار بود این کار رو بکنم صبح که شد من حرکت کردم دیدم آدم ها از این ور و اونور همه اومدن ، خواهرزادم، برادرزادم، همه و همه…

    خونه ای که شاید با ذهن منطقی من دو سه روز کار داشت ، اما 4 / 5 ساعت همه چی مرتب، تر و تمیز شده بود، وقتی بهش یه نگاه می کردم انرژی عجیبی داشت خیلی حسم و خوب می کرد چند روز گذشت، هیچ کاری، هیچ درآمدی نبود، جیبم خالی خالی بود فقط پول نون و تخم مرغ داشتم، روزا می رفتم پارک واسه پیاده‌روی ، فقط شادی می کردم، فقط شکرگزاری، داشتم نهایت لذت و می بردم، سوار تاب بازی میشدم، خیلی حال میداد، ذهنم می‌گفت خوب هیچ فکر می‌کنی که می خوای اینجا با جیب خالی ، نه درآمدی، نه کسب کاری، چکار کنی، فقط می‌گفتم لطفاً تو ساکت باش خدا هست هدایت م می‌کنه، همه چی درست میشه، بیست سال تو حرف زدی و من گوش کردم، اینم نتیجه ش، حالا می خوام فقط لذت ببرم و فقط با خدا حرف بزنم و به قلبم گوش کنم ….

    روزا و شب ها فقط فایل گوش می کردم، فایل های دوره ، فایل های سایت، همه چی در آرامش بود حالم خیلی و خیلی خوب بود، یه هفته گذشت…

    تا اینکه هدایت شدم برم سر کار به راحتی برام پیدا شد از 10 خرداد شروع کردم رفتم به یه رستوران شروع کردم صبح ساعت 8 می رفتم تااااا ساعت 4 عصر می اومدم خونه ، صاحب رستوران به همه‌ی نیروها یه پرس غذا می‌داد اون روز به منم داد، خوشحال شدم که امروز غذا دارم خدایا شکرت.

    هر روز غذا داشتم می اومدم خونه میل می کردم ، نزدیک به 50 روز گذشت و من هر روز شاد و خوشحال سر کار می رفتم پیاده می رفتم مسیر خانه تا محل کارم و خیلی خوشحال بودم، خدا رو سپاس می گفتم که آخ جون دارم مستقل میشم ، آخ جون دستم تو جیب خودمه، روزا فایل گوش می کردم، سحر ها زودتر بلند میشدم فایل هام رو گوش می کردم نکته برداری می کردم، و روزها محل کارم اونا تو گوش هام می گذاشتم و هی تکرار و تکرار…

    پیاده‌روی تو برنامه داشتم، زمان آزاد خیلی داشتم، شب های تابستون بود پارک می رفتم لذت می بردم، آدم ها، شادی شون، بچه‌هایی که شادی می کردند تاب بازی، سرسره بازی خوراکی خوردن شون رو نگاه می کردم لذت می برم خدای من ، من داشتم زندگی می کردم، روزا می‌گذشت شب ها هم به آرامی می گذشت زندگیم روون شده بود همه چی خوب بود، محل کارم خیلی عالی بود هر روز درس، هر روز نکته، هر روز تجربه، گاهی اوقات تضاد هایی بود اما سعی می کردم خواسته ام پیدا کنم درس شو بگیرم…

    تا اینکه یه روزی حسم بهم گفت باید یه شغلی از خودت فکر کن و ببین ……

    خورده پس انداز کوچکی کرده بودم و ایده اومد که از یه شغل خانگی شروع کنم، منم معطل نکردم استارت و زدم و چندین محصول با همون پولی که داشتم شروع کردم گذاشتم تو برنامه ی دیوار…

    روزهای اول خیلی و خیلی مشتری داشتم فقط سوال می کردند، ام فروشم خیلی پایین بود.

    کم کم رستوران رو کنار گذاشتم و فقط تمرکز رو کار خودم …..

    خیلی لذت داشت خدای من داشتم آروم آروم رشدم تغییرات م رو بالا رفتن مدارم رو می‌دیدم، خدا رو شکر می کردم که دارم زندگی می کنم اطرافیان م هیچ کس مثل خودم پیدا نمی کردم، اونا پول، کار خوب، ماشین ، خونه، در ظاهر همه چی داشتن اما هیچ کس مثل من حالش خوب نبود، من تو دنیایی زندگی می کنم که حتی یک نفر و مثل خودم پیدا نمی کنم.

    همیشه سعی می کنم تو لحظه باشم لذت ببرم، از دیدن یه پروانه قشنگ

    از دیدن برگ های رنگارنگ پاییزی

    از پیاده‌روی

    از خوردن یه غذای خوشمزه حتی اگه فقط یه نون و پنیر باشه.

    خدای من ، من دارم زندگی می کنم من چقققققدر خوشبختم.

    استاد جان همش و از خدا و هدایت هایی که تو این مسیر شدم دارم و دستانی همچون عباس منش و درس هاش، تجربه هاش، و ساده و راحت گرفتن همه چی.

    خدایا شکرت که هر آنچه دارم از اوست.

    نزدیک به هفت ماه میگذره و من همچنان دارم ایده‌ها، تجربه ها، تحقیقات، برای بهتر کردن محصولات م روشون کار می کنم.

    خیلی جاها ناامید شدم که بابا اینم شد کار برو یه شغل درست و حسابی بزن اما گفتم نه خدا هست هدایت م می کنه.

    همون خدایی که من دست خالی بودم و هیچ نداشتم حتی یه بشقاب یه قاشق، اما هدایت م کرد به یه خونه ای که همه چی داره.

    به یه خونه ی آماده با تمام وسایل و امکانات تو بهترین جای شهر…

    اینها همه رو او به من داده پس بازم میده…

    حتی چند وقت پیش یه ایونت چند روزه اومد به شهر ما.

    خدای من برای من خدا معجزه کرد.

    من همیشه کارهام و از خدا هدایت می خوام و صبر می کنم او هم مسیر و بهم نشون میده.

    این بار برام کار که نکرد شاهکار کرد….

    چند روز بود از اطرافیان می شنیدم که دارن یه جایگاه نزدیک به همین جایی که من زندگی می کنم ، درست می کنند که به همین زودیا،می خواد یه ایونت بیاد …

    چند روزی گذشت….

    وقت سحر بود که بهم گفته شد فاطمه جان امروز می خوای بری واسه پیاده‌روی بیا مسیرت و عوض کن یه سر بزن به اون جایگاهی که دارن برنامه ایونت رو چیدمان می کنند.

    آقا منم از خدا خواستم ، بعد از کلی پیاده‌روی و ورزش و عشق و حال و خوردن یه قهوه تو مسیر دوتایی با آبجی اعظم که اونم از بچه‌های عباس منش هست هدایت شدیم به یه مسیر دگه رفتیم فقط برای لذت بردن بیشتر…

    به انتهای مسیر که رسیدیم دیدم یه سری نیروهایی دارن برای اون ایونت چیدمان می کنند، پایگذاری میله هایی، آوردن موکت ، نسب سیم های برق…..

    یه دفه یادم اومد که تو سحر به من گفته شده امروز از این مسیر برم، که من کلاً فراموش کرده بودم تا یادم اومد به آبجی اعظم گفتم هستی بریم سوال کنیم که شرایط واگذاری غرفه ها چطوری ی،

    ایشون هم با کمال میل قبول کردند و ما رفتیم، رسیدیم به محل برگزاری و چند تا آقا دیدیم که اونجا دارند کار می کنند شماره مسؤل اونجا رو بهمون دادند و منم شروع کردم به زنگ زدن ….

    آقا سلام می خواستم شرایط واگذاری غرفه ها سوال کنم …

    بله بفرمایید من خودم هستم…

    خانم شما همونی هستید که با یه خانم دگه ایستادین نزدیک محل ایونت….

    گفتم آره مگه شما همین جا هستید، ایشون گفتند ماشینی که داره میاد منم و شما رو دارم می بینم.

    خدای من….

    خدای من…

    عجب هماهنگی..

    اینا فقط خداست ، شک نکن که فقط خداست…

    آقا رسیدند، سلام و احوالپرسی…

    من خانم هدایتی ام ایشون هم خواهرم…

    شرایط غرفه ها رو میشه لطفاً بهمون بگید….

    بله.. از پنچ میلیون تومان به بالا داریم و مدت زمانش ده روزه هست، امروز هفدهم هستش، شما به امید خدا نوزدهم اینجا باشید.

    مرسی خدانگهدار.

    خدای من اینققققققققدر خوشحال شدم که ما قرار ه محصولاتمون رو اینجا واسه فروش بزاریم

    خدای من.

    خیلی خوشحال بودیم که خدا برامون چقققققدر چیدمان عالی و نابی رو درست کرده…

    طول این مدت تمرکزم این بود که محصول م رو بیشتر کنم ذهن هم نجواهای خودش رو داشت.

    ولی من می گفتم خدا هست خودش منو قدم به قدم هدایت می کنه و فقط این مدت آرام بودم و ایمان داشتم خودش بهترین رو در حد توانایی من فرآهم می کنه.

    روز موعود شد داشتم من ی پوشیدم که برم حسم گفت کارت پولی رو بردار ، گفتم واسه چی، بابا الان که پول نمی خواد، گفت کارت پولی و بردار گفتم چشم..

    با آبجی اعظم دوتایی رفتیم دیدیم آقای مسؤل ایونت اومده و یه عالمه زن و مرد که اونا همه با یه کاغذ هایی که بهشون گفته بودن باید از اداره اصناف بیارن خدای من .

    نجوا شروع کرد ببین تو هیچ مدرکی نداری مگه به تو غرفه میده، گفتم خدا هست، واسه من هر چی باشه خیره چه غرفه بده خیره، چه غرفه نده خیره ، حداقل اینجا که اومدم خیلی برام عالی ست.

    آبجی اعظم یه جواز کسب از سالهای قبل داشت اما معتبر نبود ایشون نه کپی داشت نه چیزی همین جوری اصلیشون آورده بود.

    گذاشتیم تو نوبت…

    یه دفه آقا صدا زد اعظم پورهدایتی…

    آقا مدرک رو نه نگاه کرد نه هیچی، فقط کارت پولی خواست ما پنج میلیون می باس پرداخت کنیم دو و نیم ، من دادم، دو و نیم ایشون داد، اینجا فهمیدم که چرا حسم گفت کارت پول و بردار، چون این آقا پول رو نقد می گرفت بعد بهت غرفه میداد از قضا ما هر دوتا اون پول رو داشتیم

    غرفه 215 و بهمون داد ما دوتایی یه غرفه خدا بهمون داد ..

    خدای من نه مدرک ما رو نگاه کرد نه نامه ای بقیه سالها مغازه داشتند ، سابقه کاری داشتند بازم ازشون نامه صنف خواسته بودند …

    اما واسه من هیچ و هیچ

    خدا ده روز به من غرفه بدون هیچ مدرکی بهم داد ده روز من فقط لذت می بردم

    دوتایی با آبجی اعظم محصول مون هر کس جدای از خودش آورده بود ،

    خدای من اومدیم غرفه مون و نگاه کردیم، ما برای اولین‌بار بود نه تجربه ای داشتیم نه می دونستیم باید چکار کنیم، وقتی رفتیم غرفه رو نگاه کردیم فقط یه جایگاه دیدیم، بقیه شو می باس خودمون درست کنیم با هر چی که بود ، بنر، چادر، یا هر چیز دگه، اومدیم حساب کردیم دیدیم ما فقط یه مقدار پول داریم که یه کم به محصولات اضافه کنیم و دگه پول واسه درست کردن غرفه نداریم داشتم فکر می کردم .

    دیدم حسم گفت یه روز دست نگه دار. گفتم چشم.

    روز بعد اومدم دیدم خدای من از سمت راست خانمی کفش فروش اومده چادر زده.

    سمت چپ آقای پوشاکی فروش

    پشت سر خانم گل فروش.

    همش خدا برامون درست کرده بود فقط خدا بهم گفت برو یه میز بر دار و بیار

    اومدم خونه با آبجی اعظم میز وسایل محصولات همه رو آوردیم

    ده روز عشق

    ده روز حال خوب

    ده روز هم فرکانس با آدم های که چندین سال سابقه کار داشتند و اومده بودند

    خدای من چقققققدر مدارم بالا و بالاتر رفته بودم حظ می کردم وقتی خودمو تو این مدار می‌دیدم وقتی می‌دیدم آدم هایی برای گرفتن یه غرفه التماس می کردن حتی به بحث می کشید ولی من به راحتی، ساده …

    خدای من به کدامین نعمت هایت شکر بگویم.

    هر روز درس هر روز نکته …

    هر روز مشتری داشتم یه روز خوب می فروختم

    یه هیچی نمی فروختم

    اما حالم خیلی و خیلی خوب بود

    گاهی نجوا می اومد ولی من خیلی مدرک داشتم که او ساکت بشه و میشد.

    خدای من چقققققدر فراوانی بود

    چقققققدر تنوع شغل ها بود

    چقققققدر از شهرهای مختلف اومده بودند

    خدای من وقتی یه روز اتفاقی اومدم بیرون تابلو ، سر در، ایونت و نگاه کردم دیدم نوشته سوغات و محصولات شهر ها…

    گفتم خدای من اتفاقی نیست من اینجام همه چیز از قبل خود خدا برام چیدمان کرده من فقط بلند شدم

    خدای من کاسب کارایی بودند از فروش پفک پول می ساختند.

    خانمی از کردستان اومده بود از فروش نان محلی کردی پول می ساخت.

    از فروش زیورآلات پول ساخته میشد.

    از فروش لباس، کیف، کفش لوستر، پول ساخته میشد

    از فروش انواع شیرینی ها ، ارده، معجون مغز با عسل پول ساخته میشد

    خدای من بلال فروش داشت پول می ساخت.

    آش فروش داشت پول می ساخت.

    خدای من همه توصیف بودند

    به خدا قسم پفک فروشی و دیدم که اینققققققققدر شلوغ بود نمی تونست جواب مشتری بده.

    خدای من پول تو همه چی بود

    پول تو همه شغل ها بود

    پول همه جا بود

    اینققققققققدر نعمت بود

    اینققققققققدر ثروت ها بود

    اینققققققققدر تنوع شغل بود

    خدای من من غرق تو این همه نعمت بودم.

    خدای من به کدامین نعمت هایت شکر گزار باشم.

    یه روز تو غرفه نشسته بودم دیدم داداشم با یه دوچرخه اومد کنارم گفت فاطمه دوچرخه و نگاه چطوره، گفتم خوبه گفت واسه پسرا علی خریدم.

    خدای من خدای من

    نمی دونستم چی بگم.

    قسم می خورم فقط خداست که همه چی می تونه باشه

    اگه مسیر و درست بیام خدا برام پول، نعمت، خوراکی، کسب کار، لذت، عشق، رابطه های عالی، همه چی، همه چی میشه

    من از روزی که مهاجرت کردم نزدیک به نه ماه میگذره، اما قسم می خورم اندازه ی چندین سال زندگی کردم.

    من در این مدت اون پولی که بتونم خرج مخارج خودم و بچه‌ها م رو بدم و ندارم ولی…

    از روزی اومدم اینجا داداش م ، که بیکار بود سر کار خوبی رفته و حقوق بالایی و دریافت می کنه که سر ماه که میشه کارت پولشو به من میده و میگه هر چی تو خونه لازم هست خرید کن.

    دوتا پسر بزرگ دارم که خودشون واسه خودشون مستقل شدن هر کس واسه خودش کار می کنه پول دریافت می کنه تجربه کسب می کنه کلی لذت می بره و رشد هر روز تو خونه ی من هست.

    پسر کوچک م دوچرخه داره کلی لباس زمستونی بدون یه ریال من هزینه کنم.

    همش خدا و دستانش.

    خدای من به کدامین نعمت هایت شکر گزار باشم.

    استاد عزیزم این فایل باعث شد وقتی دیشب گوش کردم می خواستم کامنت بزارم اما بهم گفت نه الان نزار.

    وقت سحر امروز که بیدار شدم گفت حالا بیا من میگویم تو بنویس…

    استاد عزیزم این فایل بر این شد بنویسم آنچه که نتیجه گرفتم از روزی که قانون رو درک کردم معنی زندگی رو دارم درک می کنم.

    عباس منش عزیز. من هنوز از استارت شغل م اون فروشی که می خوام و بدست نیاوردم امروز دوباره یاد گرفتم که ادامه استمرار و صبر خیلی باید تو زندگیم یاد بگیرم

    آره من همیشه نجواها میان اما من خیلی و خیلی نتایج دارم که اونو ساکت کنم.

    پس بازم ادامه میدم و هر روز با تحقیق بیشتر، با تمرکز بیشتر رو کارم، شغل م ، ایمان دارم، باور دارم که این مسیر بهترین، زیبا ترین و ساده‌ترین مسیر رسیدن به عشق، به زندگی بهشتی ست.

    پس ادامه میدم و امید دارم که روزی شما رو تو بهترین زمان تو بهترین مکان میبینم

    به امید اون روز

    ببخشید که کامنت م طولانی شد .

    اما اینو بگم این فقط بخش کوچکی از نتایج رفتن به مسیر عشق و خداست، خیلی هست که اینجا نمی‌گنجند براتون بنویسم به امید اون روزی که با بچه‌های این مسیر میام از نزدیک تمام نتایج م رو بازگو می کنم براتون

    متشکرم از این فایل ارزشمند

    متشکرم از مسیری که رفتید و به من هم یاد میدید

    خانم شایسته عزیز از شما هم سپاسگزارم که این گام به گام رو برام گذاشتید که عشق رو بیشتر درک کنم

    متشکرم

    خدای من متشکرم که هر آنچه که دارم از آن توست متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      Smaeil rostami گفته:
      مدت عضویت: 566 روز

      سلامی که از جنس نام زیبای خداست خدمت خواهر گلم و همه همکلاسی های عزیزم ،

      دوست عزیزم چقدر انرژی مثبت و چقدر توکل و ایمان توی کلماتتون هست بهتون احسنت میگم درود به شما ؛

      نمیدونم چرا به دلم افتاد براتون کامنت بزارم شاید چون گفتید که نمایشگاه رفتید و منم یه زمانی سالها کارم همین بوده و خیلی شهرها رفتم و چه خاطراتی که زنده نشد برام ؛ به هر حال دوست دارم براتون بنویسم چون حیفم میاد این شمع پر فروغ امید و این ایمان زیبا که در دل شماست ازش بهره کافی رو نبرید .

      فاطمه جان دوست خوبم بهتون از روی تجربه پیشنهاد میکنم همیشه در مسیر بهبود کارتون و پیدا کردن نقاط ضعف برای بهبود محصول یا شغلتون و نقاط قوت برای ارتقاش باشید و همونطور که قلبتون رو تسلیم خدا کرده اید و مطمئنید الله متعال طرف خودشو انجام میده پس اگر هم شما طرف خودتون رو خوب پیش ببرید پیشاپیش بهتون مژده میدم که روزهای خوب خیلی خیلی به شما نزدیکند خیلی نزدیک.

      شما رو به دستان پر قدرت خدا میسپارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: