مصاحبه با استاد | پاداش های جهان به «استمرار در مسیر درست» - صفحه 28

568 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1489 روز

    به نام خدای مهربان و بخشنده و هدایت گر.

    خدایا بگم چی بنویسم…

    اون روزی که روستا بودم خرداد ماه امسال ، وقتی خداوند هدایت م کرد حالا وقتشه باید از اینجا برید، اینجا دگه برای تو تموم شد ، اگه پیشرفت می خوای ، اگه می خوای به خواسته هات برسی، باید این مسیر رو طی کنی، راهش اینه….

    دم غروب بود هدایت شدم به بیرون خونه حسی داشت منو می برد، رفتم رسیدم به وسط یه بیابون راه رفتم، راه رفتم دیدم که شروع کرد اشک ها جاری شده بود قلبم باز باز شده بود ، روی زمین نبودم ، فقط تند تند می گفت باید این کار و این کار رو انجام بدی، هوا تاریک شده بود و من آرام آرام شده بودم.

    اومدم خونه کیف و مدارک م و جمع کردم و آماده برای فردا صبح که باید برم.

    اون شب خیلی آروم بودم خواب آرامی داشتم، فردا صبح خیلی زود، ماشین گرفتم به سمت شهر، فاصله من تا شهر 80 کیلومتر بود، رسیدم به ترمینال…

    وقتی تو مسیر داشتم می‌رفتم ذهن بیکار نبود نجواها شروع شد ، تو تنها کجا میری، پول که نداری، هیچ شغلی نداری، وسایل خونه ، زندگی هم همراهت نیاوردی، هیچ فکر می کنی کجا میری، خیلی حرف میزد…

    اما من می گفتم باااااااید برم ،اونجا واسم دگه تموم شده باید حرکت کنم ، خدا وعده داده، خودش هست، او هدایت م می کنه لطفاً تو ساکت باش.

    خیلی شاد بودم، اما هیچ نمی دونستم باید چکار کنم کجا برم فقط خوشحال بودم که تغییرات داره شروع میشه..

    بعد از 6 / 7 ساعت رسیدم به اونجایی که هدایت شدم اونجا زادگاهم بود، اما سالها بود که اونجا رو دوست داشتم ولی نمی تونستم زندگی کنم.

    شب و خونه پدر و مادرم خوابیدم، صبح که شد، بهم گفته شد فعلا چند وقتی واسه زندگی برو خونه داداش ت، چون یه داداش دارم که یه خونه ی شیک و بزرگ سه خوابه با تمام امکانات تو بهترین جای شهر هست، ایشون سالها ست که از همسرش جدا شده و تنها زندگی می کنه، حسن گفت فعلا برو اونجا، رفتم، دیدم خونه برای مرتب شدن و تمیز شدن خیلی کار داره، برنامه این شد که یه دستی به سر و روی این خونه بکشم اون روز نمی دونم چگونه قرار بود این کار رو بکنم صبح که شد من حرکت کردم دیدم آدم ها از این ور و اونور همه اومدن ، خواهرزادم، برادرزادم، همه و همه…

    خونه ای که شاید با ذهن منطقی من دو سه روز کار داشت ، اما 4 / 5 ساعت همه چی مرتب، تر و تمیز شده بود، وقتی بهش یه نگاه می کردم انرژی عجیبی داشت خیلی حسم و خوب می کرد چند روز گذشت، هیچ کاری، هیچ درآمدی نبود، جیبم خالی خالی بود فقط پول نون و تخم مرغ داشتم، روزا می رفتم پارک واسه پیاده‌روی ، فقط شادی می کردم، فقط شکرگزاری، داشتم نهایت لذت و می بردم، سوار تاب بازی میشدم، خیلی حال میداد، ذهنم می‌گفت خوب هیچ فکر می‌کنی که می خوای اینجا با جیب خالی ، نه درآمدی، نه کسب کاری، چکار کنی، فقط می‌گفتم لطفاً تو ساکت باش خدا هست هدایت م می‌کنه، همه چی درست میشه، بیست سال تو حرف زدی و من گوش کردم، اینم نتیجه ش، حالا می خوام فقط لذت ببرم و فقط با خدا حرف بزنم و به قلبم گوش کنم ….

    روزا و شب ها فقط فایل گوش می کردم، فایل های دوره ، فایل های سایت، همه چی در آرامش بود حالم خیلی و خیلی خوب بود، یه هفته گذشت…

    تا اینکه هدایت شدم برم سر کار به راحتی برام پیدا شد از 10 خرداد شروع کردم رفتم به یه رستوران شروع کردم صبح ساعت 8 می رفتم تااااا ساعت 4 عصر می اومدم خونه ، صاحب رستوران به همه‌ی نیروها یه پرس غذا می‌داد اون روز به منم داد، خوشحال شدم که امروز غذا دارم خدایا شکرت.

    هر روز غذا داشتم می اومدم خونه میل می کردم ، نزدیک به 50 روز گذشت و من هر روز شاد و خوشحال سر کار می رفتم پیاده می رفتم مسیر خانه تا محل کارم و خیلی خوشحال بودم، خدا رو سپاس می گفتم که آخ جون دارم مستقل میشم ، آخ جون دستم تو جیب خودمه، روزا فایل گوش می کردم، سحر ها زودتر بلند میشدم فایل هام رو گوش می کردم نکته برداری می کردم، و روزها محل کارم اونا تو گوش هام می گذاشتم و هی تکرار و تکرار…

    پیاده‌روی تو برنامه داشتم، زمان آزاد خیلی داشتم، شب های تابستون بود پارک می رفتم لذت می بردم، آدم ها، شادی شون، بچه‌هایی که شادی می کردند تاب بازی، سرسره بازی خوراکی خوردن شون رو نگاه می کردم لذت می برم خدای من ، من داشتم زندگی می کردم، روزا می‌گذشت شب ها هم به آرامی می گذشت زندگیم روون شده بود همه چی خوب بود، محل کارم خیلی عالی بود هر روز درس، هر روز نکته، هر روز تجربه، گاهی اوقات تضاد هایی بود اما سعی می کردم خواسته ام پیدا کنم درس شو بگیرم…

    تا اینکه یه روزی حسم بهم گفت باید یه شغلی از خودت فکر کن و ببین ……

    خورده پس انداز کوچکی کرده بودم و ایده اومد که از یه شغل خانگی شروع کنم، منم معطل نکردم استارت و زدم و چندین محصول با همون پولی که داشتم شروع کردم گذاشتم تو برنامه ی دیوار…

    روزهای اول خیلی و خیلی مشتری داشتم فقط سوال می کردند، ام فروشم خیلی پایین بود.

    کم کم رستوران رو کنار گذاشتم و فقط تمرکز رو کار خودم …..

    خیلی لذت داشت خدای من داشتم آروم آروم رشدم تغییرات م رو بالا رفتن مدارم رو می‌دیدم، خدا رو شکر می کردم که دارم زندگی می کنم اطرافیان م هیچ کس مثل خودم پیدا نمی کردم، اونا پول، کار خوب، ماشین ، خونه، در ظاهر همه چی داشتن اما هیچ کس مثل من حالش خوب نبود، من تو دنیایی زندگی می کنم که حتی یک نفر و مثل خودم پیدا نمی کنم.

    همیشه سعی می کنم تو لحظه باشم لذت ببرم، از دیدن یه پروانه قشنگ

    از دیدن برگ های رنگارنگ پاییزی

    از پیاده‌روی

    از خوردن یه غذای خوشمزه حتی اگه فقط یه نون و پنیر باشه.

    خدای من ، من دارم زندگی می کنم من چقققققدر خوشبختم.

    استاد جان همش و از خدا و هدایت هایی که تو این مسیر شدم دارم و دستانی همچون عباس منش و درس هاش، تجربه هاش، و ساده و راحت گرفتن همه چی.

    خدایا شکرت که هر آنچه دارم از اوست.

    نزدیک به هفت ماه میگذره و من همچنان دارم ایده‌ها، تجربه ها، تحقیقات، برای بهتر کردن محصولات م روشون کار می کنم.

    خیلی جاها ناامید شدم که بابا اینم شد کار برو یه شغل درست و حسابی بزن اما گفتم نه خدا هست هدایت م می کنه.

    همون خدایی که من دست خالی بودم و هیچ نداشتم حتی یه بشقاب یه قاشق، اما هدایت م کرد به یه خونه ای که همه چی داره.

    به یه خونه ی آماده با تمام وسایل و امکانات تو بهترین جای شهر…

    اینها همه رو او به من داده پس بازم میده…

    حتی چند وقت پیش یه ایونت چند روزه اومد به شهر ما.

    خدای من برای من خدا معجزه کرد.

    من همیشه کارهام و از خدا هدایت می خوام و صبر می کنم او هم مسیر و بهم نشون میده.

    این بار برام کار که نکرد شاهکار کرد….

    چند روز بود از اطرافیان می شنیدم که دارن یه جایگاه نزدیک به همین جایی که من زندگی می کنم ، درست می کنند که به همین زودیا،می خواد یه ایونت بیاد …

    چند روزی گذشت….

    وقت سحر بود که بهم گفته شد فاطمه جان امروز می خوای بری واسه پیاده‌روی بیا مسیرت و عوض کن یه سر بزن به اون جایگاهی که دارن برنامه ایونت رو چیدمان می کنند.

    آقا منم از خدا خواستم ، بعد از کلی پیاده‌روی و ورزش و عشق و حال و خوردن یه قهوه تو مسیر دوتایی با آبجی اعظم که اونم از بچه‌های عباس منش هست هدایت شدیم به یه مسیر دگه رفتیم فقط برای لذت بردن بیشتر…

    به انتهای مسیر که رسیدیم دیدم یه سری نیروهایی دارن برای اون ایونت چیدمان می کنند، پایگذاری میله هایی، آوردن موکت ، نسب سیم های برق…..

    یه دفه یادم اومد که تو سحر به من گفته شده امروز از این مسیر برم، که من کلاً فراموش کرده بودم تا یادم اومد به آبجی اعظم گفتم هستی بریم سوال کنیم که شرایط واگذاری غرفه ها چطوری ی،

    ایشون هم با کمال میل قبول کردند و ما رفتیم، رسیدیم به محل برگزاری و چند تا آقا دیدیم که اونجا دارند کار می کنند شماره مسؤل اونجا رو بهمون دادند و منم شروع کردم به زنگ زدن ….

    آقا سلام می خواستم شرایط واگذاری غرفه ها سوال کنم …

    بله بفرمایید من خودم هستم…

    خانم شما همونی هستید که با یه خانم دگه ایستادین نزدیک محل ایونت….

    گفتم آره مگه شما همین جا هستید، ایشون گفتند ماشینی که داره میاد منم و شما رو دارم می بینم.

    خدای من….

    خدای من…

    عجب هماهنگی..

    اینا فقط خداست ، شک نکن که فقط خداست…

    آقا رسیدند، سلام و احوالپرسی…

    من خانم هدایتی ام ایشون هم خواهرم…

    شرایط غرفه ها رو میشه لطفاً بهمون بگید….

    بله.. از پنچ میلیون تومان به بالا داریم و مدت زمانش ده روزه هست، امروز هفدهم هستش، شما به امید خدا نوزدهم اینجا باشید.

    مرسی خدانگهدار.

    خدای من اینققققققققدر خوشحال شدم که ما قرار ه محصولاتمون رو اینجا واسه فروش بزاریم

    خدای من.

    خیلی خوشحال بودیم که خدا برامون چقققققدر چیدمان عالی و نابی رو درست کرده…

    طول این مدت تمرکزم این بود که محصول م رو بیشتر کنم ذهن هم نجواهای خودش رو داشت.

    ولی من می گفتم خدا هست خودش منو قدم به قدم هدایت می کنه و فقط این مدت آرام بودم و ایمان داشتم خودش بهترین رو در حد توانایی من فرآهم می کنه.

    روز موعود شد داشتم من ی پوشیدم که برم حسم گفت کارت پولی رو بردار ، گفتم واسه چی، بابا الان که پول نمی خواد، گفت کارت پولی و بردار گفتم چشم..

    با آبجی اعظم دوتایی رفتیم دیدیم آقای مسؤل ایونت اومده و یه عالمه زن و مرد که اونا همه با یه کاغذ هایی که بهشون گفته بودن باید از اداره اصناف بیارن خدای من .

    نجوا شروع کرد ببین تو هیچ مدرکی نداری مگه به تو غرفه میده، گفتم خدا هست، واسه من هر چی باشه خیره چه غرفه بده خیره، چه غرفه نده خیره ، حداقل اینجا که اومدم خیلی برام عالی ست.

    آبجی اعظم یه جواز کسب از سالهای قبل داشت اما معتبر نبود ایشون نه کپی داشت نه چیزی همین جوری اصلیشون آورده بود.

    گذاشتیم تو نوبت…

    یه دفه آقا صدا زد اعظم پورهدایتی…

    آقا مدرک رو نه نگاه کرد نه هیچی، فقط کارت پولی خواست ما پنج میلیون می باس پرداخت کنیم دو و نیم ، من دادم، دو و نیم ایشون داد، اینجا فهمیدم که چرا حسم گفت کارت پول و بردار، چون این آقا پول رو نقد می گرفت بعد بهت غرفه میداد از قضا ما هر دوتا اون پول رو داشتیم

    غرفه 215 و بهمون داد ما دوتایی یه غرفه خدا بهمون داد ..

    خدای من نه مدرک ما رو نگاه کرد نه نامه ای بقیه سالها مغازه داشتند ، سابقه کاری داشتند بازم ازشون نامه صنف خواسته بودند …

    اما واسه من هیچ و هیچ

    خدا ده روز به من غرفه بدون هیچ مدرکی بهم داد ده روز من فقط لذت می بردم

    دوتایی با آبجی اعظم محصول مون هر کس جدای از خودش آورده بود ،

    خدای من اومدیم غرفه مون و نگاه کردیم، ما برای اولین‌بار بود نه تجربه ای داشتیم نه می دونستیم باید چکار کنیم، وقتی رفتیم غرفه رو نگاه کردیم فقط یه جایگاه دیدیم، بقیه شو می باس خودمون درست کنیم با هر چی که بود ، بنر، چادر، یا هر چیز دگه، اومدیم حساب کردیم دیدیم ما فقط یه مقدار پول داریم که یه کم به محصولات اضافه کنیم و دگه پول واسه درست کردن غرفه نداریم داشتم فکر می کردم .

    دیدم حسم گفت یه روز دست نگه دار. گفتم چشم.

    روز بعد اومدم دیدم خدای من از سمت راست خانمی کفش فروش اومده چادر زده.

    سمت چپ آقای پوشاکی فروش

    پشت سر خانم گل فروش.

    همش خدا برامون درست کرده بود فقط خدا بهم گفت برو یه میز بر دار و بیار

    اومدم خونه با آبجی اعظم میز وسایل محصولات همه رو آوردیم

    ده روز عشق

    ده روز حال خوب

    ده روز هم فرکانس با آدم های که چندین سال سابقه کار داشتند و اومده بودند

    خدای من چقققققدر مدارم بالا و بالاتر رفته بودم حظ می کردم وقتی خودمو تو این مدار می‌دیدم وقتی می‌دیدم آدم هایی برای گرفتن یه غرفه التماس می کردن حتی به بحث می کشید ولی من به راحتی، ساده …

    خدای من به کدامین نعمت هایت شکر بگویم.

    هر روز درس هر روز نکته …

    هر روز مشتری داشتم یه روز خوب می فروختم

    یه هیچی نمی فروختم

    اما حالم خیلی و خیلی خوب بود

    گاهی نجوا می اومد ولی من خیلی مدرک داشتم که او ساکت بشه و میشد.

    خدای من چقققققدر فراوانی بود

    چقققققدر تنوع شغل ها بود

    چقققققدر از شهرهای مختلف اومده بودند

    خدای من وقتی یه روز اتفاقی اومدم بیرون تابلو ، سر در، ایونت و نگاه کردم دیدم نوشته سوغات و محصولات شهر ها…

    گفتم خدای من اتفاقی نیست من اینجام همه چیز از قبل خود خدا برام چیدمان کرده من فقط بلند شدم

    خدای من کاسب کارایی بودند از فروش پفک پول می ساختند.

    خانمی از کردستان اومده بود از فروش نان محلی کردی پول می ساخت.

    از فروش زیورآلات پول ساخته میشد.

    از فروش لباس، کیف، کفش لوستر، پول ساخته میشد

    از فروش انواع شیرینی ها ، ارده، معجون مغز با عسل پول ساخته میشد

    خدای من بلال فروش داشت پول می ساخت.

    آش فروش داشت پول می ساخت.

    خدای من همه توصیف بودند

    به خدا قسم پفک فروشی و دیدم که اینققققققققدر شلوغ بود نمی تونست جواب مشتری بده.

    خدای من پول تو همه چی بود

    پول تو همه شغل ها بود

    پول همه جا بود

    اینققققققققدر نعمت بود

    اینققققققققدر ثروت ها بود

    اینققققققققدر تنوع شغل بود

    خدای من من غرق تو این همه نعمت بودم.

    خدای من به کدامین نعمت هایت شکر گزار باشم.

    یه روز تو غرفه نشسته بودم دیدم داداشم با یه دوچرخه اومد کنارم گفت فاطمه دوچرخه و نگاه چطوره، گفتم خوبه گفت واسه پسرا علی خریدم.

    خدای من خدای من

    نمی دونستم چی بگم.

    قسم می خورم فقط خداست که همه چی می تونه باشه

    اگه مسیر و درست بیام خدا برام پول، نعمت، خوراکی، کسب کار، لذت، عشق، رابطه های عالی، همه چی، همه چی میشه

    من از روزی که مهاجرت کردم نزدیک به نه ماه میگذره، اما قسم می خورم اندازه ی چندین سال زندگی کردم.

    من در این مدت اون پولی که بتونم خرج مخارج خودم و بچه‌ها م رو بدم و ندارم ولی…

    از روزی اومدم اینجا داداش م ، که بیکار بود سر کار خوبی رفته و حقوق بالایی و دریافت می کنه که سر ماه که میشه کارت پولشو به من میده و میگه هر چی تو خونه لازم هست خرید کن.

    دوتا پسر بزرگ دارم که خودشون واسه خودشون مستقل شدن هر کس واسه خودش کار می کنه پول دریافت می کنه تجربه کسب می کنه کلی لذت می بره و رشد هر روز تو خونه ی من هست.

    پسر کوچک م دوچرخه داره کلی لباس زمستونی بدون یه ریال من هزینه کنم.

    همش خدا و دستانش.

    خدای من به کدامین نعمت هایت شکر گزار باشم.

    استاد عزیزم این فایل باعث شد وقتی دیشب گوش کردم می خواستم کامنت بزارم اما بهم گفت نه الان نزار.

    وقت سحر امروز که بیدار شدم گفت حالا بیا من میگویم تو بنویس…

    استاد عزیزم این فایل بر این شد بنویسم آنچه که نتیجه گرفتم از روزی که قانون رو درک کردم معنی زندگی رو دارم درک می کنم.

    عباس منش عزیز. من هنوز از استارت شغل م اون فروشی که می خوام و بدست نیاوردم امروز دوباره یاد گرفتم که ادامه استمرار و صبر خیلی باید تو زندگیم یاد بگیرم

    آره من همیشه نجواها میان اما من خیلی و خیلی نتایج دارم که اونو ساکت کنم.

    پس بازم ادامه میدم و هر روز با تحقیق بیشتر، با تمرکز بیشتر رو کارم، شغل م ، ایمان دارم، باور دارم که این مسیر بهترین، زیبا ترین و ساده‌ترین مسیر رسیدن به عشق، به زندگی بهشتی ست.

    پس ادامه میدم و امید دارم که روزی شما رو تو بهترین زمان تو بهترین مکان میبینم

    به امید اون روز

    ببخشید که کامنت م طولانی شد .

    اما اینو بگم این فقط بخش کوچکی از نتایج رفتن به مسیر عشق و خداست، خیلی هست که اینجا نمی‌گنجند براتون بنویسم به امید اون روزی که با بچه‌های این مسیر میام از نزدیک تمام نتایج م رو بازگو می کنم براتون

    متشکرم از این فایل ارزشمند

    متشکرم از مسیری که رفتید و به من هم یاد میدید

    خانم شایسته عزیز از شما هم سپاسگزارم که این گام به گام رو برام گذاشتید که عشق رو بیشتر درک کنم

    متشکرم

    خدای من متشکرم که هر آنچه که دارم از آن توست متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      Smaeil rostami گفته:
      مدت عضویت: 556 روز

      سلامی که از جنس نام زیبای خداست خدمت خواهر گلم و همه همکلاسی های عزیزم ،

      دوست عزیزم چقدر انرژی مثبت و چقدر توکل و ایمان توی کلماتتون هست بهتون احسنت میگم درود به شما ؛

      نمیدونم چرا به دلم افتاد براتون کامنت بزارم شاید چون گفتید که نمایشگاه رفتید و منم یه زمانی سالها کارم همین بوده و خیلی شهرها رفتم و چه خاطراتی که زنده نشد برام ؛ به هر حال دوست دارم براتون بنویسم چون حیفم میاد این شمع پر فروغ امید و این ایمان زیبا که در دل شماست ازش بهره کافی رو نبرید .

      فاطمه جان دوست خوبم بهتون از روی تجربه پیشنهاد میکنم همیشه در مسیر بهبود کارتون و پیدا کردن نقاط ضعف برای بهبود محصول یا شغلتون و نقاط قوت برای ارتقاش باشید و همونطور که قلبتون رو تسلیم خدا کرده اید و مطمئنید الله متعال طرف خودشو انجام میده پس اگر هم شما طرف خودتون رو خوب پیش ببرید پیشاپیش بهتون مژده میدم که روزهای خوب خیلی خیلی به شما نزدیکند خیلی نزدیک.

      شما رو به دستان پر قدرت خدا میسپارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1063 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    ابتدای فایل استاد دو خصلت خوب را در خودشون گفتن خوش‌بینی و اینکه سخت گیر نیستن

    گفت آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع

    سخت می‌گردد جهان بر مردمانِ سخت‌کوش888

    اگر سخت گیر نباشیم می گوییم من باید تلاشم را بکنم مسیر را بروم خدا کمک می کند. خودمون را درگیر نتیجه نمی کنیم. در واقع با کوچکترین نتیجه امیدوار می‌شویم. میدونیم نتایج به مقداری که رو باورهامون کار می کنیم بوجود می‌آید، اگر هنوز اون نتیجه مورد نظر میومده اتفاقأ همین موقع است که باید ایمانم را نشون بدهم و ادامه بدهم همین موقع است که باید خودمون را کنترل کنیم. تسلیم نشویم ،تسلیم به معنای نا امیدی و ول کردن .اگر هنوز نتیجه اصلی نیومده یعنی یک جای کار من ایراد دارد یک جای باورهای من مشکل دارد مشکل از خودم است و تو همین ادامه دادن ها مشکلات را می‌فهمد و ایراد ها را برطرف می کند و بهتر می‌شود.

    این دقیقا تفاوت آدم های موفق و نا موفق است( استمرار) . آدم های موفق ادامه می دهند با بازخوردها خودشون را درست می کنند میدونند تو مسیر بالا و پایین شدن طبیعی است برای بهتر فهمیدن ایرادات و درست کردن یکسری باور دیگر است . و این بهتر شدن هر روز باید تو ذهنمون اتفاق بیفتد .

    تمام اتفاقات ما به خاطر افکارمون است هیچ چیز دیگری مطلقا تاثیر ندارد حالا بیام باور های درست را ایجاد کنم و بعد تکرار . مثلا یک فایل می شنوم کامنت هاش راهم بخونم یعنی تکرار همون باور درست در ذهنم . یا اینکه علاوه بر کنترل ورودی های منفی ورودی مثبت هم بدهم با راه کارهایی که تو همین فایل ها اومده با نوشتن از زیبایی ها با دیدن زیبایی ها با سپاسگزاری از داشته ها با شنیدن فایل ها بارها و بارها با تعهد ، با تمام وجود باور کردن به آنچه استاد می گویند.

    آدم یکذره یکذره با توجه به بازخوردهایی که می گیرد ( نتایجی که تو اون مسیر مد نظرش است را می‌بیند ) بهتر می شود دوباره یکذره رو باورها کار میکنه باز نتایج یکذره بهتر می‌شود اوضاع بهتر می‌شود ولی باید هر روز روی خودمون کار کنیم.

    خدایا من ضعیفم خودتم میدونی (خُلِق الانسانُ ضعیفاً) پاهام توان قدم های فیلی را ندارد من قد مورچه قدم بر میدارم اما تو به اندازه دره ها ودشت ها نتایج را بهتر می کنی چون تو ذوفضل عظیمی بر بنده هات . خدایا توفیق قدم برداشتن تو مسیر درست را بهم بده و قدر فضلت به قدم ها م نتایج ببخش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    الهه استادی گفته:
    مدت عضویت: 2500 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عملگرا و پرمهر من و خانم شایسته‌ی جسور و دوست داشتنیم، و من هم سپاسگزار خداوندم که خواسته ی من رو شنید و اجابتم کرد ومن رو هم مدار کرد با این سایت توحیدی!! استاد جونم چقدر نوسانات فرکانسم رو بهتر درک میکنم، به یه چالش توی حوزه‌ی کاری خودم برخوردم امروز، که ناامیدی همچین خوش خوشک داشت میومد سراغم که این فایل تلنگر خیلی خوبی شد برا من، که آقا جان ادامه بده، خسته بشو، ولی ادامه بده، ادامه و ادامه!! استاد جونم روزی که شروع کردم با بسم الله بسم الله یه دونه مراجع داشتم و اونم راستش میلرزیدم و میترسیدم که آقا چه کنم بهتره! به برکت آموزش های ارزشمند شما، و همچنین همزمان گذران دوره های تخصصی تو حوزه ی تخصصم، امروز تو کمتر از 6 ساعت، هفت تا مراجع با تم های رفتاری متفاوت و مشکلات متمایز میبینم و اتفاقا نتایجی هم که بچه های من میگیرن تو کلینیک تکه! و دارم میبینم که این ناامید نشدنه و استمرار داشتنه چقدر به من داره خدمت می‌کنه و چقدر من بزرگتر و متوکل تر و توحیدی تر شدم و البته رهاتر، تازه اونم با چاشنی آرامش. ولی میدونین استاد جونم احساس میکنم به زمانی رسیدم که خودم باید واسه خودم یه چالش جدید تعریف کنم، چقدر دوس دارم ایده های ثروت سازی به قلبم الهام بشه که بتونم کارم رو به سمت آنلاین و البته به شکل آموزش توی حوزه ی کودک ببرم جلو!!!!

    استاد جونم شما خیلی متواضع و بخشنده هستین که از مثال های شخصی خودتون فارغ از اینکه دیگران چه قضاوتی کنن، برامون با عشق و اشتیاق صحبت میکنین. استاد جونم استمرار حتی با یک نفر یعنی ایمان!!! این ثابت قدم بودن شما و بعد نتایج یکسال بعد تون خودش گویای میزان تعهد و عمل به قانون شما رو به راحتی به نمایش می‌زاره! به حرف گفته میشه یه نفر و در ادامه هزاران هزار نفر!! دورتون بگردم من که باز مسئولیت پذیری صد درصد رو برامون یادآوری کردین، اگر نتایج اون چیزی که میخوام نیست، اون کسی که باید افکار و رفتارش تغییر کنه منمممم! آقا من این شرایطو نمی‌خوام پس چیو میخوام؟! چرا میخوام یا چرا که نه؟ استاد جونم هرچه بیشتر می‌نویسم و تمرین میکنم بیشتر به این نتیجه میرسم که پای خودم رو گذاشتم روی ترمز و هی دارم گاااز میدم و میگم چرا حرکت نمیکنه! به قول خانوم شایسته ی اثرگزارم نیاز دارم به یه تعهد، چه نوع تعهدی، یه تعهد غیر قابل مذاکره!!! نمیشه ثابت بمونی و بعد بگی چی شد کو اون نتایج! ‌ استاد جونم هرچقدر بیشتر عمل میکنم، بیشتر میفهمم و به خودم متذکر میشم آقا جان عمللللل!!! استاد جونم مرسی که با مثال های سلیس و روان خودتون، برا ذهن ما الگوهای منطقی میسازین! استاد اشک تو چشمام موج میزنه وقتی میگین بچه ها خیلی خیلی زود نتایجتون عوض میشه و بزرگ و بزرگتر میشه! چقدر این پیچش مو که شما میبینین و عمل میکنین جنسش متفاوته!! استاد جونم یه عطش عجیبی دارم برا گوش کردن بارها و بارهای فایل ها و انجام درست تمارین، عاااااشقتونم استادجونم که مسیر راستی و درستی رو دارین برامون به راحتی ترسیم میکنین، چقدر دوس دارم فقط نشنوم بلکه عمل کنم و عمل کنم، استاد جونم عاااااشقتونم، خانم شایسته ی نازنینم عاشقتونم، همسری هم مدارم عااااااشقتم، الهه جونم دختر عملگرا و ارزشمند عاشقتم، دوست عزیزی که با حضور و عمل کردنت به قوانین به خودت عشق میورزی، خدایی دمت گرم 🩵🩷

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    رویا محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1103 روز

    سلام استاد

    این گام هفتم چقدر به موقع اومد دقیقا زمانی که باید میشنیدم

    امشب دچار یک تضادی شدم که بعد کلی کار کردن رو عزت نفس و احساس لیاقت اما نتونستم حرفم رو بزنم البته نسبت به قبل ارزش بیشتری قائل بودم برای خودم ولی بازم توقعم از خودم بیشتر بود در کل کنترل ذهنمو از دست دادم و نجوا ها اومدن اما سایت باز کردم و این گام هفت رو دیدم چیزی بهم گفت گوش بده این فایل واسه توعه همون لحظه شروع کردم به گوش دادن و اروم شدم و برام یاد اوری شد که تضادها اومدن من باورهای غلطم رو بشناسم هر اتفاق نامناسبی نتیجه ی باورهای منه و من باید روشون کار کنم

    تضادها دوست منن استمرار در مسیر درست یعنی این بازخوردها بجای اینکه ناامیدت کنه بهت راه رو نشون بده و انگیزت بیشتر بشه

    باید مسیرو ادامه داد هی ادم بیشتر میفهمه بیشتر ایراداشو برطرف میکنه پس تکامل رو از یاد نبرم و یادم‌نره منی که انقد تو‌حوزه ی عزت نفس داغون بودم الان انقد بهترم باید تکاملم رو رعایت کنم و توقع الکی از خودم نداشته باشم که ناامید بشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    یاسمن ایزانلو گفته:
    مدت عضویت: 1312 روز

    کامنت سی و سوم

    20 دی 1403

    تعهد اول:

    چیزهایی که قبلا نوشته بودم رو ویرایش کردم.

    از خودم فیلم گرفتم.

    ادیتش کردم.

    توی تلگرام آپلودش کردم.

    چقدر این قدم های کوچک اما پیوسته حال آدم رو خوب میکنه.

    این که برای هدفت تلاش کنی بهت احساس سرزنده بودن میده.

    سنگ بزرگ نشونه ی نزدنه. من سال ها بود که سنگ بزرگ برمیداشتم. طبیعی بود که وسط راه خسته بشم و همه چیز رو ول کنم.

    انگار آدم تا به یه مرحله ای نرسه، یه سری حرف ها رو درک نمیکنه.

    من قبلا شنیده بودم که استاد میگفتن قدم های کوچیک و پیوسته بردارید. معنیش رو میفهمیدم اما درکش نمیکردم.

    الان با طی کردن تکاملم فهمیدم مفهوم این حرف چیه. الان بیشتر از یک ماهه که دارم هر روز قدم های کوچک و پیوسته برمیدارم و از این بابت به خودم افتخار میکنم.

    از اینکه هیچ عجله ای برای رسیدن به مقصد ندارم لذت میبرم. دارم توی مسیر کیف میکنم و پیش میرم.

    خدایا شکرت.

    تعهد دوم:

    توی کامنت گزارش کارم رو دادم.

    تعهد سوم:

    خداوندا شکرت به خاطر تمام امروز و امشب که عالی گذشت.

    سپاسگزارم که فرزندم تازه غلت زدن رو یاد گرفته. امروز مشغول تمرین غلت زدن بود و به من کاری نداشت. برای همین من تونستم کمی چرت بزنم. همون چرت های کوچک عمیقا بهم می چسبید. خدایا شکرت.

    امروز ناهار بسیار خوشمزه ای پختم. عطر و بوش کل خونه رو پر کرده بود. طعمش هم عالی شده بود. چقدر هم زود آماده شد. خدایا شکرت.

    امروز یاد یک معجزه از چند روز پیش افتادم که یادم رفته بود توی سپاسگزاری هام بنویسمش. با همسرم رفته بودیم خرید مواد غذایی و من خیلی دلم کشمش میخواست. اما چون همسرم بودجه ی زیادی برای خرج کردن نداشت چیزی بهش نگفتم. صبح دو روز بعد که بیدار شدم دیدم یک کارتن پر از کشمش توی آشپزخونه است. مادر نازنین همسرم وقتی من خواب بودم برامون کشمش فرستاده بود! معجزه از این واضح تر؟ خدایا شکرت.

    پروردگارا سپاسگزارم که دخترم بعد ظهر دقیقا زمانی بیدار شد که من سی ثانیه قبلش بیدار شده بودم و چرخه ی خوابم کامل شده بود. چقدر خواب های امروزم بهم چسبید. خداوندا شکرت.

    خدایا شکرت که امشب رفتیم خونه ی پدر و مادر گل همسرم. سپاسگزارم که خواهر نازنینش و خونواده ی مهربونش هم اونجا بودن. چقدر در کنارشون بهم خوش گذشت. خدایا شکرت که بعدش هم برادر همسرم و خونوادش که همگی انسان های فوق العاده شریفی هستن بهمون پیوستن. خدایا چقدر زندگی در شهر غریب، با داشتن خونواده ی همسرم که به این نازنینی هستن زیباست. پروردگارا شکرت.

    خدایا شکرت که امشب دختر عزیزدُردونم رو بردم حموم. سپاسگزارم که تمیز تمیز شد و الان هم به راحتی و با آرامش خاطر خوابیده. پروردگارا شکرت.

    شکرت به خاطر:

    خونه ای که مال خودمونه

    آب گرمش

    اتاق هایی که جادار و برامون کافی هستن

    وسایل با کیفیتی که برای گذران زندگی داریم

    روابط زیبایی که بینمون هست

    ماشینم، ماشینم، ماشینم…ماشین خود خودم…به خاطرش چقدر از تو سپاسگزارم.

    خدایا زبانم قاصره از شکر این همه نعمتی که بهم دادی.

    از دست و زبان که برآید…کز عهده ی شکرش به درآید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    معصومه مقدس گفته:
    مدت عضویت: 1691 روز

    بنام خالق هستی که همه چیزم هستی

    با سلام خمت استاد عزیزم و همه همراهان گرامی

    گام 7 : پاداش های جهان به «استمرار در مسیر درست »

    1- با چه باوری با انگیزه ادامه بدیم

    داشتن احساس خوبی که حاصل از اون نتایجی که گرفتیم در زمانی که روی باورهامون کار کردیم

    2 – ناامیدی میتونه برای همه بیاد ولی اینکه در کل بیشتر امیدوار باشیم

    من مدت هاست بعد از شنیدن این فایل ها برای اینکه ناامید که میشم کمتر بشه میام یاداوری میکنم به خودم نتایجی که قبلا داشتم و نشونه هایی که خداوند بهم نشون داده که من به خواسته م میرسم و از خداوند خواسته بودم مثل حضرت زکریا که از خداوند نشونه خواست با اینکه براش بعید بود شاید این خواسته ولی بعد از اینکه خداوند نشونه داد دیگه نیومد هی شک کنه

    چون اگه شک میکرد که اصلا یحیی به دنیا نمیومد

    اگه به دنیا اومد یعنی حضرت ذکریا باور کرد نشونه ای که خداوند فرستاده بود

    و به خودم میگم واقعا انصاف نیست این همه نشونه های خداوند ندید بگیرم و مایوس بشم

    و زمانی که ذهن میاد شروع کنه الان خیلی راحت تر کنترل میکنم صفر نشده ولی الان خیلی کمتر شده زمان و طول مدت ناامیدی

    هر بار سریع تر برمیگردم به شرایط عادی و ادامه دادن در مسیر درست

    (تحسین میکنم استاد برای اینکه د راون شرایط ادامه دادن و اینکه برای اون یک فرد هم چقدر ارزش و احترام قایل شدن که کنسل نکردن و ادامه دادن)

    و بارها تحسین میکنم استاد برای این میزان از تسلط بر ذهنشون که ادامه دادن و کوتاه نیومدن و ایمان نشون دادن یعنی همین و خیلی الگو میگیرم از این صحبت های استاد

    من کلا خیلی از فایل های مصاحبه با استاد ، گفتگو با دوستان و مخصوصا نتایج دوستان خیلی خیلی در زمانی که شرایط بد میشه با یاداوری شون کمک بگیرم برای در مسیر موندن و قوی تر ادامه دادن

    3- اتفاقاتی که میفته و خوشایند نیست داره نشون میده ایراداتی در باورهای ما هست که با تکامل هی بهبود میدیم و این روند همیشگی هست

    4- تفاوت ادم های موفق این هست که میمونن و ایرادتشون برطرف میکنن ولی افرادی که موفق نمیشن به این دلیل هست که رها میکنن و نمیتونن ادامه نمیدن وایمان ندارن برای ادامه دادن

    5- اگر حرکت کنیم توکل کنیم و ایمان داشته باشیم و قوانین درک کنیم خیلی خیلی زود از سختی ترین روزهای زندگیمون به بهترین روزهای زندگیمون میسازیم

    اون بازخورد نامناسب به ما کمک میکنه که زودتر اون گره رو باز کنیم فقط باید ادامه بدیم و ناامید نشیم

    چه جمله امیدوار کننده ای که قبلا متوجه ش نمیشدم ولی الان درکش کردم اینکه خیلی خیلی زود میتونه به بهترین روزهای زندگیم برسم خدایا شکرت این خیلی حس خوبی بهم داده

    استاد بی نهایت از شما سپاسگذارم

    خانم شایسته ممنون بخاطر این پروژه و گام ها

    در پناه خدای همیشه هدایتگر که وعده هاش حق باشیم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    عباس نوربخش گفته:
    مدت عضویت: 638 روز

    بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش

    سلام وادب واحترام

    واقعا فایل بی نظیری بود،استادعزیزم بنده هم الان درهمین شرایط هستم وجهان داره پاداشهاشوبهم میده چون استمرارمیکنم رومسیردرست وبی نهایت خوشحال هستم که مسیردرست روانتخاب کرده ام وشماروبه عنوان استادومربی درقانون انتخاب کرده ام، بابت همه چی سپاسگزارم بابت این فایل که دوباره بهم یادآورشددرمسیردرست بایداستمرارداشته باشیم هم

    سپاسگزارم

    خداوندابی نهایت سپاسگزارم

    دوستون دارم/یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    مهسا آبسری گفته:
    مدت عضویت: 863 روز

    بنام خداوند هدایتگرم بسمت خوبی‌ها و زیبایی

    خداروشکر که یک گام دیگه رو به سمت مدار بالاتر دارم برمیدارم و واقعا تغییرات مدارمو متوجه میشم

    استاد جونم سلام

    مریم جونم سلام

    دوست هم کلاسی عزیزم سلام

    خداقوت به همه اونایی که دارن روی باوراشون کار میکنن و مدارشونو هر روز دارن بالا میبرن خداروشکر بخاطر هم مسیرای خوبم

    آخ آخ استاد این فایل این فایل همونیه که مخاطبش منم استاد جون استمرار استمرار این کلمه واسم غریبه این کلمه رو زیاد تکرار کردم اما انقد اجراش نکردم که واسم نامفهوم شده چقدددد این فایلو دوس داشتم حرفاتون میرفت به اعماق وجودم

    استاد من نمی‌دونم مدلم چطوریه من از اوناییم که در دراز مدت ناامید نمیشم ولی تو مسیر یه سیر مرتب و صعودی ندارم یه سیری که ادامه بدم کوچولو کوچولو،

    همینه که میگم من کمالگرام من نمیتونم انگیزه‌مو حفظ کنم زود میگم نه جواب نمیده اما در دراز مدت نه کوتاه نمیام من الان 4 ساله که یه آنلاین شاپ لباس دارم 4ساله که ته قلبم انقد امید دارم که یه چیزی از درونم اصلا اجازه ناامید شدن رو بهم نمیده اما مشکل من اینجاست که نمیتونم روی باورام کار کنم و همین باعث شده که استاک‌ بشم من چند روز روشون کار می‌کنم بعد حوصلم از تکرار باورا سر میره نمیتونم استمرار داشته باشم

    وای استاد خیلی حرفاتون قشنگ بود امیدوارم من انقد تو این مسیر بمونم که بالاخره به درست ترین راه تغییر باورها هدایت بشم من ایمان دارم مطمئنم که باورهام مشکل داره اما اینکه چطور بتونم استمرار داشته باشم تو تغییر باورام این مهمه

    من میدونم که من باور کمبود دارم بهمین خاطر مشتری ندارم من کلی ترمز تو ذهنم میشناسم به وضوح میدونم چرا نتیجه نمیگیرم میدونم تو ذهنم چه باورای محدودکننده ای هست

    ولی ولی استاد این استمرار داشتن در تغیییر باورها اصله این مهمه

    اینو من اگه بتونم در خودم بوجود بیارم زود ناامید نشم و کار کنم و رها باشم فارغ از اینکه نتیجه برام مهم باشه فقط به خدای خودم توکل کنم و روی باورهای توحیدیم کار کنم روی باور فراوانی کار کنم

    خدای مهربونم هدایتم کن کمکم کن بتونم ادامه بدم

    استاد مثلا من میخوام چندتا از ترمزامو بگم

    من آنلاین شاپ لباس دارم و باورهای محدود کنندم اینه

    اول اینکه من تصمیم گرفتم که از کسی قرض نکنم و وام نگیرم اما اما ترمزم اینه که من هنوز باور نکردم که من واسه ادامه کارم نیاز به وام ندارم نیاز به پول ندارم من باید پول داشته باشم که جنس بخرم وقتی ندارم پس من نمیتونم کارو ادامه بدم و همش تو ذهنم بهانه میارم که اگه کسی موفق شده بخاطر اینکه پول داره و تنوع لباساش زیاده

    وای ببینید چقد من شرک دارم چقدددر قدرت دادم به عوامل بیرونی به وام به پول به قرض گرفتن به تنوع داشتن لباسام به اینکه من بااااید هرروز تولید محتوا کنم وقتی جنس جدید ندارم پس پیشرفتی ندارم بنابراین هدایت نمیشم به آسانی

    من کلی باور نامحدود رو تو دوره کشف قوانین پیدا کردم واقعا به ته ذهنم رفتم پیداشون کردم عامل تو دستمه ولی من مشکلم پاک کردن این باورا و جایگزین کردن باور قدرتمند کننده است

    (امیدوارم به همین زودی به چنان مسیر آسانی هدایت بشم که وقتی اومدم این رد پامو خوندم از خودم خندم بگیره )

    آره استاد مشکل منم مشکل صددرصد منم

    این منم که قدرتو از خدای خودم گرفتم دادم به فالوورام، به اینستاگرام

    من مشکل دارم که انقدددر چسبیدم به خواستم رها نیستم تسلیم نیستم

    من هستم که مشکل دارم که باور کمبود ریشه کرده تو وجودم و هیچ برنامه ای براش نزاشتم

    من باید تغییر کنم مدار من روز به روز پایین اومد و من هیچ کاری نکردم

    اما اینجا این سایت جای ناامیدا نیست اینجا فقط اونایی که تصمیم دارن تغییر کنن اجازه ورود دارن

    اگه اینجام یعنی امید، یعنی می‌شود،

    تکاملمو دیر طی کردم اما من حتما میتونم، من هدایت میشم ،من باید خودمو ببندم به آگاهی ها من باید خودمو ببندم به این انرژی مثبت به این باران نعمت

    ظرف من فقط با اینجا بودنه که میتونه بزرگ بشه و مثل اون روزی که همینطور داشت فالوور بهم اضافه می‌شد و من معجزه خدا رو دیدم و اشک شوق ریختم دوباره این اتفاق میفته و حتی خیلی بزرگ‌تر از قبل چون من دیگه بزرگ‌تر شدم تکامل طی کردم

    من هیچوقت ناامید از پروردگارم نمیشم

    چند روزیه که دارم فایلای توحیدی رو مینویسم و کار می‌کنم اول باید رابطمو با خدا درستش کنم

    کلی کار هست که باید انجام بدم ولی عجله نکنم و آروم آروم مثل همین گام به گام های مریم جون انجام بدم و لذت ببرم

    خدایا کمک کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    فائزه رستگار گفته:
    مدت عضویت: 761 روز

    بسم الله نور

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته خوشگلم

    چقدر این فایل‌ها این گام‌ها برای من لذت بخشه که هر روز به ما یادآوری می‌کنید اگر کار روی کنترل ذهن و افکارمون انجام ندیم نتایج کم و کمرنگ‌تر می‌شه و کنترل ذهن مثل قبل سخت‌تر می‌شه و افکار منفی مثل علف‌های هر رشد می‌کنه

    وقتی با انگیزه کار کنیم و احساس خوبی بگیریم جهان اتفاقات خوبیو برای ما رقم می‌زنه تمام اتفاقات زندگی ما را بدون استثنا خودمون رقم می‌زنیم کار کردن روی ذهن و کنترل ورودی‌ها از اخبار بد استرس و بی‌ایمانی مثل نفس کشیدم همیشه لازم است کنترل ذهن+احساس خوب=مساوی پیشرفت در زندگی

    اینکه ما هیچ وقت ناامید نشیم و نگران نتایج نباشیم یکی از پاشنه آشیل‌های منه من شده ادامه بدم تا تهش اما همیشه نگران نتیجه‌ام و این فایل چقدر خوبه که من یادآوری می‌کنه وقتی ایمان قوی باشه از اول معلومه یعنی تو بردی

    چقدر خوب که میگی تو روزای سخته که باید ایمانمون نشون بدیم توی تضادها مشکلات هستند که ندگی ما پیشرفت می‌کنه به شرط اینکه خونسردی خودمونو حفظ کنیم و بی توجه به نجمه‌های شیطانی باشیم و توکلمون رو به الله یکتا کنی کار کردن روی ذهن رو برای همیشه مثل غذا مثل نفس کشیدن لازم است نمی‌تونیم بگیم امروز بیشتر نفس می‌کشم تا ذخیره بمونه برای فردام یا اگر فردا نفس بکشم امروز زنده می‌مونم نه هر لحظه لازمه این موضوع کنترل ذهن یا کار کردن روی افکارم همینه هر لحظه لازمه اینجوریه که اگر به قانون جهان عمل کنیم اگر به مشکلی خوردیم می‌توانیم با کنترل ذهن اون رو به راحتی حلش کنیم اما غذای بد به روحمون بدیم ورودی‌های بد مثل افکار منفی آهنگ منفی فیلم منفی اخبار هر چیزی که ایمان ما را از ما می‌گیره و مانع این میشه که ما احساس خوبی داشته باشیم ثل یک علف هرز می‌مونه که اگر رشد کنه دور زندگیمون می‌پیچه و به سختی اون رو می‌تونیم ا کوتاه کنیم افکار منفی هیچ وقت از بین نمیره اما ما اون‌ها رو می‌تونیم کمرنگ و کمرنگ و کمرنگ‌تر کنیم و به جاش هدایت درونی خودمون رو بالا و بالاتر ببریم پررنگ و پررنگ‌تر بکنیم استاد این دوره‌تون که دوره مهاجرت به مدار بالاتر هست خیلی بی‌نظیره انقدر که من الان از خستگی کار حوصله هیچ کاریو نداشتم اما به خاطر فایل شما دوباره انرژی گرفتم و نگاه کردم و چند تا کامنت خوندم و الان خودم دارم کامنت می‌ذارم و صبح اولین کاری که می‌کنم از خواب که بیدار می‌شم میام توی سایت کامنت دوستان عزیزمو می‌خونم و شروع می‌کنم به شکرگزاری کردن و شروع می‌کنم به نوشتن آرزوها و دو ساعت اول روز کاریم رو ختصاص میدم به فایل‌های زیبای شما اگر وقت داشته باشم کامنت دوستان و اگر بتونم کامنت می‌ذارم اما از امروز تصمیم گرفتم هر چقدر کوتاه اما یک کامنت برای خودم بزارم برای هر فایلی که نگاه می‌کنم و یک رد پایی از خودم به جای بذارم

    و به خودم قول دادم حتی شده از کارم بزنم اما روی ذهنم کار کنم و به خودم یادآوری کنم که من باید هر لحظه و هرجا ذهنم رو کنترل کنم اینجوری زندگیم در حال پیشرفته

    خدایا شکرت که منو با این فایت آشنا کردی استاد ممنونم از شما بابت این فایل‌های زیبا و از خانم شایسته ممنونم که این فایل‌ها رو دسته‌بندی کرد و این دوره جدید رو گذاشت و باعث شد که من برای چندمین بار این فایل‌های زیبا رو ببینم و بیشتر از قبل نکاتشو بفهمم خوبی فایل‌های شما اینه که هر بار که نگاش می‌کنی هزاران نکات جدید یاد می‌گیری هیچ وقت برات تکراری نمی‌شه ممنونم از شما امیدوارم مثل همیشه شاد و سلامت و سرزنده باشید و خدا بهتون خیر بده هم در دنیا هم در آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مهسا سالاروند گفته:
    مدت عضویت: 1040 روز

    بنام خدای زیبایی ها

    قدم 7

    خدایاشکرت که به تعهدم عمل کردم و اومدم تا فایل دیگه ای ببینم و بنویسم…..

    این فایل در این لحظه واقعاااا برای منه و بهش نیاز داشتم…..

    استمرار

    وقتی میدونی مسیر درسته دیگه معطل نکن و ادامه بده ،توی این مسیر ناامیدی هست بالا و پایین شدن هست ،،،به شرط اینکه بتونیم از اشتباهات خودمون درس بگیریم،نباید کمال گرا باشیم و فکر کنیم از اول راه همه چیزو صفر تا صد بلد باشیم،،،،،

    بنظر من اولین چیزی که باعث میشه ادامه بدم اینکه نتایج دوره هارو می بینم و حس آرامشم بیشتر میشه و همه چیز و همه کس به نفع من کار انجام میدن….

    به قول استاد چرا یه سری هامون نمیتونیم با حس قشنگ اوکی بشیم و به این جمله میرسم که منو این همه خوشبختی محاله،،،،،انگار بعضی وقتا قانونو میدونیما ،میدونیم کار درست چیه اما عمل نمی کنیم و این باعث میشه وسط راه دوره رو رها کنیم…..

    نکته خیلی قشنگ اینکه توی این مسیر اگه اشتباه کردیم در عوض کلی تجربه به دست آوردیم و باعث میشه بفهمیم مشکل از کجاست ،به شرط اینکه اشتباهو تجربه کنیم چون اشتباه اولش اشتباهه اما اگه بازم تکرار کنیم انتخابه

    تفاوت آدمای موفق و آدمای شکست خورده در ادامه دادن هست.

    خداوند زمانی ایده ها و شرایط خوبو میفرسته و نتایجو می بینیم که تعهد خودمونو بهش نشون بدیم.

    با توکل ،ایمان ،باور به خداوند ،میتونیم نتایج بزرگ بگیریم

    ………….

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: