مصاحبه با استاد | مفهوم «ایمان + عمل صالح» در مسیر هدف

به نام خالق یکتا

سلام به استاد عزیزم و تمام دوستان نازنیم که به داشتن این خانواده ای دوست داشتنی واقعا افتخار میکنم

استاد اومدم بگم که این فایل واقعا عاااالی بود البته تمام فایل های شما عالیه ولی این یکی در من یک غوغایی راه انداخت که باعث عملی شد که واقعا از درون خوشحالم این اتفاق برام افتاد واقعاااااا

واقعا وقتی میگین فایل هارو چند بار گوش کنید و پر نکته است واقعا همینه من اولین بار که گوش کردم مبهوت بودم قشنگ مبهوت تصمیمی که گرفتین و این شجاعت و ایمان ایمان ایمان واقعا همه چیز ایمانه استاد چه کردین عاااالی بودین و چه کردین با من

فایل رو که گوش دادم برای بار دوم چیزهای دیگه شنیدم دفعه سوم که شنیدم تصمیم گرفتم و فقط به خدا توکل کردم و رفتم جلو یعنی تو این مدت که داشتم تصمیم میگرفتم اینو میگفتم به خودم که هر تصمیمی بگیرم به نفعه منه هر تصمیمی

من خیلی وقته مهاجرت کردم به تهران و با یکی از بندگان خداوند هم مسیر شدم در راه رسیدن به هدفهایمان یعنی انقدر این خداوند به من محبت کرده از دست این بنده اش به من که براتون بگم اشک شوق میریزین که خداوند چقدددددددددر مهربونه اگه بهش توکل کنی اگه فقط اونو باور کنی اگه همه چیز رو اون ببینی استاد تمام لحضه های زندگیم پر معجزه است به خداوندی خدا که خودش داره همه این کار ها رو برام میکنه برام یه گارگاه شده برام باغ شده برام ابزار شده برام پول شده برام تفریح شده به خدا بهش میگم اینو میخوام اصلا قبل گفتنم برام براورده میکنه نمی تونم توصیف کنم به خدا نمیتونم در این مورد نه حرفی بیارم نه آیه ای چون نمی دونم اصلا چه خبره نمیدونم فقط به خدا دارم میگم خدایا آخه من فقط شکر نعمت میکنم و تو همین طوری داری زندگی منو هر روز زیباتر میکنی خدا یااااا عاشقتم که کمه خدا کمه من زیادتر از این میخوام از تو بالاتر از عشق

منی که هیچی خرج نمیکنم هیچ پولی ندارم هیچ وسیله ای برا کار برام یه کارگاه 600 متری که وسطش یه باغ به قول این دوستم بهشت کوچک فراهم کرده منی که هیچ وسیله ای برای کار های کارگاهی ندارم اون برام فراهم کرده حتی راستش بیشتر از نیازم بیشتر یعنی به هر کی بگم باور نمیکنه

استاد هر لحضه ام با معجزه شروع میشه و با معجزه تموم میشه من فقط دارم روی خودم کار میکنم و همه چیز داره عوض میشه اصلا وقتی میفهمی به چه سادگی و زیبایی این اتفاقات داره رخ میده مبهوت میمونی از این همه معجزه یا هر اسمی که شما میگین آدمها تغیر میکنند به خدا تغییر میکننند فقط ماباید کار کنیم تازه من کم کار میکنم ولی خداوند خیلی مهربونه خیلیییییییییی خیلی بخشنده است به قسمت مهربونی و بخشندگی میرسه اصلا لذت میبرم میگم به خداا این خدا اگه باورش کنیم چه میکند

خلاصه زیاد نگم که واقعا نمی تونم وصفش کنم

راستش یه چند مدت بود که کار نبود و کار نمیکردیم(البته اینو بگم به خاطر باورهای منه که دارم روش کار میکنم که درستش کنم ) و منم یکم خسته شده بودم میخواستم برگردم به شهرم و از صفر شروع کنم و با اهداف جدیدی که برا خودم تعیین کرده بودم نشستم به این دوستم گفتم که من میخوام برگردم وروی کارهای خودم در شهرمون کار کنم دوستم گفت که هر جور راحتی حالا بزار بعدن یه تصمیمی بگیریم منم گفتم نه تصمیمم رو گرفتم و میخوام برگردم خلاصه تو عین حین یک کوچولو با خدای خودم خلوت کردم و باهاش حرف زدم گفتم که هر جور خودت بخوای همان میشود من اون حرف و کاری رو که باید میکردم رو انجام دادم بقعیش با تو شد میمونم نشدم که در هر صورت اینجا بمونم به سودم خواهد بود برم گردم باز به سودم باور کنید اومدم پیش دوستم گفت که بمون و من ماهی انقدر بهت پول میدم که به من آموزش کاری رو که بلدی رو بدی منم گفتم چه خوب اینم خدا تو دلش انداخته که از این طریق باز به من مهربونی کنه (این مبلغ رو من همیشه تو ذهنم داشتم ولی بهش نگفته بودم دقیقا این مبلغ رو گفت اون موقع فهمیدم که آره اینم باز کاره این خدای مهربونم هستش خدایا شکرت )منم گفتم بزار فکرکنم بعد نشستم فکر کردم و دوباره تصمیم گرفتم من هنوز تصمیمم بر این بود که برگردم به خدا گفتم خدا این بنده ات میگه من انقدر میخوام بهت بدم یک ماه خدایا من این مبلغ رو از تو میخوام ولی هر ماه آره این حق منه هر ماه اگر کارم نکنم ولی حقمه ومن اینو ازتو میخوان نه از این بنده ات

خلاصه انقدر به خدا گفتم به خدا تو درونم یه چیز شعله ور شد که خوب برو بهش بگو این مبلغ رو میخوای برای ذهنم قابل هضم نبود و میگفت نمیشه و قبول نمیکنه ولی به خودم گفتم که هر چی شد شد من تصمیمم رو گرفتم هر اتفاقی بیفته به نفعه منه این کاررو باید من انجام بدم و تازه من به خودم گفتم خدا آدمهای شجاع رو خیلی دوست داره خیلی خلاصه رفتم بهش گفتم باور کنید وارد شدم که بگم و هنوز حرف رو شروع نکرده دوستم گفت فکراتو کردی گفتم آره (تازه من میخواستم کلی فکر کنم که چه جوری بهش بگم که نارحت نشه )راحت گفتم من میمونم با این قیمت ولی هر ماه باور کنید انقدر راحت قبول کرد با کلی شادی و به چه راحتی یعنی من داشتم به خدا میگفتم خدایا شکرت تو میخوای بمونم پیشت بر نگردم و از اینجا شروع کنم برم جلو تازه اون وسطا خدا گفت بهش بگو که دوست داری بعضی موقع ها هم راحت باشی و بری خونه و کارای خودت رو بکنی اینو هم گفتم دوستم گفت راحت باش یعنی استاد وقتی میگی خداوند دلها را نرم میکند به خدا درکش کردم حسش کردم با تمام وجود( خدایا بی نهایت سپاسگذارم )

تازه اینجا فهمیدم در خواست کردن چه راحته فقط باید عمل کرد به چیزی که بهت گفته میشود

اول از خدای خودم بینهایت سپاسگذارم و بعد از شما استاد عزیز و دوست داشتنی

آرزوی بهترین پاداشهای خداوند روبرا شما استاد عزیزم و تمام بندگان صالح خداوند دارم

هر جا هستین شاد سلامت و ثروتمند در پناه خداوند باشین