مصاحبه با استاد | مفهوم «ایمان + عمل صالح» در مسیر هدف - صفحه 65

1066 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سارا سهیلی گفته:
    مدت عضویت: 1762 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و بقیه ی دوستان

    لیستی که من دارم برای رسیدن به خواستم ایناست

    عجله نکنم که حتما توی چند روز مونده ی آخر ماه کلی کار انجام بدم تند تند با حس ترس که بگم من سهم خودمو انجام دادم

    از اونجایی که یک مهارت عالی پیدا کردم و خمیر مجسمه سازی فوقالعاده ای میسازم از شونه تخم مرغ و اتفاقا این روزها خیلی طرفدار هم پیدا کرده تو ایران ، برم و این خمیرم رو به فروشگاه های شهرمون که شاید نیاز دارن معرفی کنم که اگر خواستن باهام همکاری داشته باشن

    و تو پیجمم اینکارو بکنم

    مورد بعدی چون به شدت دوست دارم آدمایی بهتر از الانم که خیلی بهتر از قبل شدن ، در ارتباط باشم ، سه تا ویژگی رو من هم باید از درون خودم کم کنم دقیقا مثل ویژگی عصبانیت که خیلی الان روش کنترل پیدا کردم و تمرین کردم

    یکیش غر زدنه که دقیقا مساوی هست با نا سپاسی کردن

    یکیش قضاوت کردنه که آخر اون بلا هم سر خودم میاد ، و این موصوع رو الان تو دهنم با این جمله حل میکنم که به تو چه این ادم اینطوری دوست داره باشه

    و موصوع بعدی

    احترام گزاشتن بیشتر به افراد مثلن با تشکر کردن ازشون ، یا استفاده ی کمتر از شوخی های بیمورده چون خودمم دوست دارم اینطور باهام رفتار بشه

    الان

    آدمایی که تو زندگیم هستن یه میکس از آدمایی هستن چون خودمم این رفتارها رو تو خودم تبدیل به عادت نکردم هنوز

    بقره:175

    آنها همان کسانی‌اند که گمراهی را به هدایت، و عذاب را به آمرزش خریدند. پس چه چیزی آنها را در برابر آتش مقاوم ساخته است!؟

    توی آیه ی قبل آنها رو توضیح میده که چه افرادی هستن و دقیقا باز با توجه به اعمال حودشون و انتخابی که کردن خدا میگه خودشون انتخاب کردن که گمراه بشن وگرنه هدایت هم میتونستن بشن اگر یک عمل متفاوتتری رو انجام میدادن

    و به خاطر همین هم عذاب رو برای خودشون ، خودشون به وجود اوردن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    حسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 3085 روز

    به نام رب العالمین

    سلام

    الهه ام

    یادم میاد من از پارسال که با دوره احساس لیاقت همراه شدم شروع کردم به دنبال کردن علایقم تا رسیدم به میکاپ و کلا آرایشگر شدن و این تو ذهن من موند و همیشه کلیپ ها رو می‌دیدم دوست داشتم کلا فضای آرایشگاه و کار کردن در اون مکان رو تجربه کنم و خداوند هم سریع والجواب ومن در یک آرایشگاه مشغول شدم ولی واقعا اون کار با روحیه من سازگار نبود چون واقعا دوست نداشتم با مردم فیس تو فیس باشم و محیط آرام برام لذت بخش بود تا شلوغی ولی تجربه باحالی بود و وقتی بهش فکر میکنم به خودم افتخار میکنم که چقدر عوض شدم چون اگه الهه یکسال قبلش بودم به خدا اصلا به اینکه کارو تجربه کنم فکر نمی‌کردم چه برسه برم عملی اونم دوروز روی صورت چند نفر بند بندازم اونم منی که فقط روی صورت مادرم انجام داده بودم و بحث اون محیط امن هم بود که اومدم از اون بیرون و با غریبه ها ارتباط برقرار کردم و این ها همه بهم کمک کرد تا احساس لیاقتم بره بالا که الان بعد 8سال از زمان تحصیلم گذشتن و متنفر بودن از دوخت و دوز فقط به خاطر اینکه سختش کرده بودم تو ذهنم الان بتونم به روش های راحت و آسان برای خودم و دیروزم برای عشقوم عرفان عزیزم لباس بدوزم و می‌دونم که باید مهارتم رو ببرم بالا چون من تصمیم گرفتم که یک راهی رو برم که خیلی الان بهش علاقه مند شدم و از یک تضاد شروع شد و اون تضاد این بود که من سلیقه لباسیم با بازاری ها فرق می‌کنه و به خاطر همین داشتم پارچمو برم بدم خیاط چون باورم این بود خودم نمیتونم اما نیرویی درونم گفت امتحانش کن حتی اگه خراب بشه و وقتی من یک لباس مجلسی طبق اصول خودم دوختم انگار ازاون روز اون فعل نمیتونم برداشته شد و الان ندای شدن ها تو سرمه و وقتی عمل کردم و حرکت کردم به خودش قسم خودش قدم به قدم بهم میگفت چیکارش کنم حتی یه درز ساده رو سه بار پاره کردم دوختم تا اونی شد که میخواستم ولی پاپس نکشیدم و وقتی ببینه تو میخوای کاریو شروع کنی خودش برات میشه همه چی تا تو برسی به نتیجه دلخواهت حتی بهتر از اون و امروز داشتم همین کار هامو برای خودم تعریف میکردم و به خودم افتخار میکردم و زدم نشانه من فایل قسمت اول مصاحبه آزاده جان و استاد عزیزم اومد وبهم ثابت شد که باید بیشتر حواسم باشه عملگرا تر بشم تو همه زمینه ها تا زودتر به نتیجه بزرگه برسم و عاشق خدامم که منو به این بهشت هدایت کرد و سپاسگذارشم که از همون اول دستم و گرفت گذاشت تو دست یکی از بهترین ها تا بدون اینکه زحمت بکشم به راحت ترین شکل به خواسته هام برسم عاشقتم بزرگمرد استاد سید حسین عباس منش خدا تو رو برای ما حفظ کنه خیلی دوست دارم و الگوی منی حتی توی درستکاری و ممنونم ازت که بهم گوشزد کردی کیفیت کار مهمترینه درستکاری مهمترینه ایمان مهمترینه توکل مهمترینه

    کسی ابر قدرته و اون خداست بهش ایمان بیار ببین برات چکار می‌کنه و ایمان از حرکت میاد تو حرکت کن ایمانت رو نشون بده بندگیشو بکن خودش برات همه چی میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2974 روز

    بنام خداوند رزاق ،بنام اوکه هر چه دارم از اوست

    سلام به استاد عزیزم به مریم مهربانم ودوستان بهشتی ام

    خدایا شکرت به خاطر یه روز دیگه ویه گام دیگه

    خدایا شکرت که دراین مکان الهی حضور دارم

    خدایا شکرت بخاطر وجود اساتید توحیدیم ودوستان بهشتی ام وهمه عزیزانم

    خدایا شکرت بخاطررزق بی حسابی که هرروز از راههای مختلف وارد زندگی ام میکنی

    مفهوم ایمان + عمل صالح در مسیر هدف

    وَبَشِّرِ الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَهٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَـذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَهٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

    وکسانى را که ایمان آورده وکارهاى شایسته انجام داده اند، مژده بده که برایشان باغهایى است که نهرها از پاى آن جارى است، هرگاه میوه اى از آن به آنان روزى شود، گویند: این همان است که قبلاً نیز روزى ما بوده، در حالى که همانند آن نعمت ها به ایشان داده شده است و براى آنان در بهشت همسرانى پاک و پاکیزه است و در آنجا جاودانه اند.

    سوال:

    اگر ساختن باورهای هماهنگ با خواسته تنها عامل لازم برای تحقق خواسته است، آیا ساختن باورهای قدرتمند کننده درباره خواسته، ما را از اقدامات عملی در راستای آن خواسته بی نیاز می کند؟ خیر

    وقتی من به موضوعی ایمان داشته باشم عمل میکنم در واقع ایمان بی عمل حرف مفت هست چون به اندازه ای نتایج برا من بوجود میاد که تغییر در باورهایم منجر به تغییر در اعمال ورفتارم شود اگر من به ظن خودم باورهایم تغییر کرده باشد ولی همان اعمال ورفتارهای قبل ،همان ترسها ،شک وتردیدها ،روی دیگران حساب کردن با من باشد این یعنی من هیچ کاری انجام ندادم چرا که وقتی من در مسیر درست قرار داشته باشم به اندازه ای که با کنترل ورودی هام ،کانون توجه ام فرکانسم به سمت درست تغییر می کند اعمال من نیز تغییر می‌کند یعنی در مسیر رسیدن به هدفم با ایمان وتوکل بخداوند حرکت میکنم که اگر در این مسیر به تضاد ومشکلی نیز برخوردم باور دارم که ایراد از باورهای من است پس با کار کردن بهتر روی باورهام این ایراد ها را برطرف میکنم وبا قدرت وایمان بیشتری همین مسیر را ادامه می دهم

    وقتی من باور دارم که این مسیر ،مسیری است که مرا به خواسته ام می رساند پس بهای آن که ،واردشدن به دل ترسام ،گذاشتن وقت وانرژی برای آن ،ساختن باورهای مناسب متناسب با آن خواسته می باشد ،را پرداخت میکنم ودر این مسیر بخاطر وجود بعضی از سختی‌ها هیچگاه نا امید نمی شوم چون باور دارم این سختی‌ها مرحله ای از این مسیر است که من باید طی کنم ومن باید به خداوند نشان بدهم که در این مسیر درست ثابت قدم هستم ومسیره باید شروع بشودکه تا در مسیر قرار نگیرم یکسری ایرادها اصلا مشخص نمی‌شود

    زیبایی این مسیر زندگی ،این است که آدم باتوجه به بازخوردهایی که می‌گیرد ،ایرادها را پیدا می کند وروی باورهای خود کار می کند وادامه می دهد ولی باید روی این باورها کار کند ،باید ادامه بدهد وناامید نشود

    انسانی که تسلیم خداوند هست به همه چیز می رسد ،در این مسیری که حرکت می کنیم بلاخره بالا وپایین هست که این بالا وپایینی هم بازخوردهای جهان به باورهای ماست وبا همین بالا وپایین ها فرد متوجه می‌شود که یکسری از باورهاش ایراد دارد ویکی از جاهایی که به من نشون میدهد باورهام ایراد دارد این است که نتایج ،نتایج خوبی نیست ،حالا اگر من قانون را بلد باشم متوجه میشوم ایراد نتایج از ایراد در باورهای من است ودرادامه دادن این مسیر فرد ایرادها رو هم پیدا می کند وبرطرف می کند ونتایج بهتر می شود

    تفاوت آدم‌های موفق با ناموفق این است که آدم‌های موفق ادامه‌ می دهند وبا بازخورد ،خودش را درست می کند نتایج هم متفاوت میشودولی موضوع اینجاست که آدم‌ها نمی توانند 99درصد افراد این ایمان را ندارند که مسیر را ادامه بدهند

    اگر حرکت کنیم وبه خدا توکل کنیم وایمان داشته باشیم وقوانین را هم درک کنیم خیلی زود از سخت ترین روزهای زندگیم ،بهترین روز های زندگیم را می سازم یعنی آن بازخوردهای نامناسب به من کمک می‌کند تا زودتر راه وگره را باز کنم فقط باید حرکت کنم وادامه بدم وناامید نشوم

    اینکه هرروز نتایج در زندگی افراد بزرگتر می‌شود بخاطر این است که هرروز باورهای بهتری را می سازند در ذهن خود وقوانین را بهتر درک می کنند

    باادامه دادن این مسیر ، هر بار بیشتر می‌فهمیم وبیشتر ایرادها را برطرف می کنیم ونتایج بزرگتر می شود

    اصل : تمام اتفاقات وشرایط زندگی ما بخاطر باورها وفرکانسهای ارسالی ماست وهیچ چیز دیگه ای مطلقا تاثیر ندارد حالا که اصل این است من باید باورهام رو درست کنم وورودیهام را کنترل کنم وهرچقدر ما این اصل را بیشتر در‌ ک کنیم واستفاده کنیم نتایج هم تصاعدی بالاتر می رود

    تمرین برای دانشجویان پروژه “مهاجرت به مدار بالاتر”:

    به خواسته ای که در حال حاضر بیشتر از هر چیز دوست داری به آن برسی فکر کن. سپس لیستی آماده کن درباره اینکه: چه بهایی حاضری برای تحقق این خواسته بپردازی؟

    برای خواسته ای که در حال حاضر می خواهم به آن برسم ساخت باورهای مناسب وتکرار هرروزه وبیشتر آنها

    غلبه بر ترسم در این مسیر

    نا امید نشدن وصبور بودن

    متمرکز شدن بر روی این خواسته

    خدایا شکرت…شکرت…شکرت

    در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    مرضيه ابراهيمي گفته:
    مدت عضویت: 2181 روز

    به نام خدای مهربانم که هر آنچه دارم از آن اوست

    سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته عزیز

    سلام به دوستان همفرکانسم در این سایت الهی

    خدای من این فایل رو من بی نهایت دوست دارم،این فایلی بوده که بارها باهاش گریه کردم و اشک ریختم اما وجودم پر از لذت بود،پر از آرامش و احساس خوب،استاد بین همه ی فایلهای مصاحبه من جلسه شانزده بدجور به پوست و استخونم نشست،با تموم وجودم درکش کرده بودم،وقتی اسم فایلهای مصاحبه میاد این جلسه توی ذهن من بولد میشه چون من با این جلسه خیلی حرکت ها کردم ایمان نشون دادم و خداوند بهم پاسخ میداد،سه سال وقتی این فایل رو گوش میدادم بارها و بارها،یه حسی درونم بود که حرکت کنم،حالا هر حرکتی منم دوست داشتم مثه استاد ایمانمو نشون بدم،پا شدم از کارم چمدونمو بستم،بدون اینکه از تهران چیزی بدونم،تنها بلند شدم رفتم تهران به امید پیشرفت،شب توو اتوبوس کنار یه دختر خانمی نشستم،نجواهای شیطان بود،پدرم و مادرم خبر نداشتن که دارم کجا میرم،گفته بودم اهواز میرم،توی ذهنم پر از نجوا بود که حالا صبح که میرسی تهران میخوای با این چمدون کجا بری،اما درونم یه حس آرامشی بود،برای اینکه نجواها رو کنترل کنم،این فایل رو با هنذفری بارها تووی راه گوش دادم،هی رفته رفته ذهنم خاموش تر و حس آرامشم بیشتر و بیشتر شد،با تماس های تلفنی اون دختر خانم متوجه شدم که بچه ی روستای اطراف شهر منه که اونم مثه من حسابداره،و داره تهران کار میکنه،حسم بهم گفت باهاش سر صحبت رو باز کنم،ازش راجب کار سوال کردم و صادقانه براش تعریف کردم که من دارم به امید کار میام تهران،هیچ جا و هیچکس رو ندارم،فقط یه دایی دارم که اونم توی یه رستوران داره کار میکنه،که جا خوابشم توی همون رستورانه،اون دختر خانم وقتی براش تعریف کردم،گفت بخدا وقتی نشستم کنارت چنان انرژی مثبتی ازت دریافت کردم که دوست داشتم فقط باهات صحبت کنم،با هم دوست شدیم،صبح که رسیدیم،به من گفت اگه جا اوکی نکردی بهم زنگ بزن،خلاصه من رفتم با مترو میدون آزادی اولین بار به ظاهر تنها اما خدارو همراهم داشتم چون حسم خیلی خوب بود،رفتم یه شرکت برای مراقبت از سالمند،گفته بودم اول میرم چنین جایی برای کار وقتی تهران رو شناختم میرم برای کار حسابداری،ثبت نام کردم اما نشد که همون روز برم سرکار،رفتم خونه اون دختر خانم،چقدر با من برخوردش خوب بود،از قضا با داداشش زندگی می‌کرد اما داداشش قرار شده بود که چندروز بعد بیاد اینم کاره اوستا کریم بود که من اونجا راحت باشم،دیگه دو سه روز من صبح ها میرفتم دنبال کار،چمدونم راحت خونه ی اون دختر خانم تا عصر که همزمان با هم برمیگشتیم خونه،روز سوم بهم زنگ زدن یه کاری هست چیتگر تووی یه برج برای یه خانم مسن که سالمه فقط می‌خواد کسی پیشش باشه داروهاشو بهش بده با دخترش زندگی میکنه،میری،گفتم آره،خدای من رفتم چیتگر رو دیدم احساس کردم رفتم ایالت فلوریدا چقدر حسم خوب بود،رفتم توو برج،سرپرست پایین تماس گرفت با خونواده که خانمی اومده با شما کار داره،دختر اون خانم هم گفت بیاد بالا،خدای من،من این صحنه ها رو تووی فیلم ها دیده بودم حالا داشتم خودم تجربه ش میکردم،خلاصه من رفتم اونجا و مادر خانوم یه پرستار داشت اما اصلا ازش راضی نبودن،من رفتم اونجا عاشق این خونواده شدم،عاشق اینهمه ثروت،و مهمتر از همه انگار اومده بودم امریکا همش برج،و اون دختر مادر خانوم هم عاشق من شد اما گفتن که پرستار داره،من برگشتم خونه دوستم بهش گفتم پرستار داشت،گفتم خدایا یعنی چی،تو گفتی برو،این همون جایی که میخوای پس چرا نشد،حسم گفت صبور باش بهت زنگ میزنند،خلاصه من برگشتم داشتم از زیبایی ها و خوبی های این خونواده که توووی نیم ساعت دیدمشون برای دوستم تعریف میکردم،حتی لباسمم عوض نکرده بودم،که از شرکت بهم زنگ زدن خونواده از شما خیلی خوششون اومده برو اونجا،با وسایلت برو که شب اونجا بمونی دیگه،گفتم اونکه پرستار داشت،گفت ازش راضی نبودن،اخراجش کردن شما برو،خدایا این اولین تجربه م بود،پدرومادرم نمی‌دونند من کجام،تووی یه دنیای عجیبی تووی ذهنم بودم اما آرامش داشتم،رفتم اونجا یازده فروردین،دو روز بعدش سیزده بدر بود،همون روز دقیقا دختر اون مادر خانم به قدری از من خوشش اومد که منو با خودش برد خرید،خدایا اینو کجای دلم بزارم،همینجا نشستیم توو ماشین موزیک رو پلی کرد،صدای استاد عباسمنش پیچید توو ماشین همینطور ماتم برده بود،گفتم شما هم استاد رو گوش میدی،گفت مگه میشناسیش گفتم بابا من فقط با آگاهی های استاد که ایمانمو نشون دادم و الان اینجام،چقدر خدارو شکر میکردم دیگه مطمئن بودم اینجا همونجایی که باید باشم،دو روز بعد رفتیم تووی یکی از باغ های شهریار سیزده بدر الله اکبر،همه دکتر،مهندس،بعضی هاشون از خارج اومده بودن،گفتم خدایا کی میگفت من وسط این جمع باشم،من پرستار مادر خانم بودم اما اون آدم‌ها اینقدر خوب بودن که به حد همون دکترها با من با احترام رفتار میکردن،چقدر حالم بینظیر بود،هر روز و هر شب تووی پنجره بیرون رو نگاه میکردم،ویو دریاچه چیگتر،اون برج ها،بخدا انگار رفته بودم برج استاد تووی تمپا فلوریدا،بعد چه خانواده ایی،چقدر با من با احترام رفتار میکردن،میدونستند من کارم این نیست،من حسابدارم،پسر بزرگش حسابدار یه کارخانه بزرگ تووی کرج بود فکر میکنم الان یادم رفته دقیق یادم نیست،خیلی منو راهنمایی کرد بهش گفتم برا کار حسابداری اومدم،من حسابدارم،با اینکه میدونستند من پرستار نیستم چقدر خوب با من رفتار میکردن،میتونستند به شرکت بگن که این خانم سابقه نداره،اما چی میشه که دل‌ها نرم میشند و منو میپذیرن،جز اینه که خدا دلشون رو نرم کرده بود برای من،وقتی بعد از سه ماه از پیششون اومدم چقدر برای من گریه کردن،و منم برای مادر جان،خلاصه چی بشه من بیام تهران،بعد اون دختر خانم که دوستم شد،داداش باهاش نیاد،منو ببره خونه،یه جای امن،بعد من برم جایی کار کنم که انگار رفتم تمپا فلوریدا،بعد دختر اون مادر خانم استاد عباسمنش گوش بده و کلی اتفاقات عالی دیگه…با این فایل چه خاطراتی برام زنده شد،وقتی ایمانمو نشون دادم خدا چه درهایی برام باز کرد…اگه بازم ایمانمو نشون بدم خدا درهای بیشتری به روم باز میکنه،خدایا شکرت

    خدایا شکرت که روزی رسان من تو هستی نه هیچکس دیگه

    خدایا شکرت که هر آنچه دارم از تو دارم

    خدایا شکرت که خودت به تنهایی برام کافی هستی

    خدایا شکرت که داری با نشونه هات بهم میگی که میبرم درسته فقط باید ادامه بدم

    خدایا شکرت برای همه چیز،همه چیز

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    عرفانه تیموری گفته:
    مدت عضویت: 2570 روز

    بنام خدا و سلام ب همگی.خداقوت و وقتتون بخیر

    من تمرین این گام رو توی دفترم نوشتم و اون لیست رواماده کردم و ب ترتیب نوشتم ک فعلا شامل22مورد هست.ک یکی ازین موارد حس لیاقت و ارزشمندی خودمو ببرم بالا واسه داشتن این خاسته.واسه همین نوشتم ک دیگه مثل تجربه های این سالهای عمرم نباشه ک تا سنار درمیارم این بیاد بگه اینو لازم دارمو اون بیاد بگه اینو میخامو منم بدووم برم براشون بخرم،نداریم.

    دیگه فقط تلاش و پس انداز و برنامه ریزی واسه دل خودم و رسیدن ب خاستم باید باشه.خرج بیهوده اینور اونور نداریم.چون من لایق دریافت نعمتهای خداوندم.چون من لایق رسیدن ب یک ماشین خوب هستم و بااین خط قرمزهایی ک واسه خودم مشخص کردم میخام ب جهان ثابت کنم اینبار داستان فرق داره.میدونم ممکنه این برام سخت باشه.چون من یک مادری هستم ک هیچوقت دلم تاب نیاورده ب بچه هام نه بگم و همیشه هرچی از دستم براومده انجام دادم.الانم همینه.الانم کاری از دستم بربیاد براشون انجام میدم ولی اولویت اول خودمم.

    خاسته ی من ی ماشین صفره.البته اون ماشینی ک واقعا الان دوست دارم داشته باشمش صدالبته ک با مدار الانم جور درنمیاد.واسه همین خاستمو کوچیکتر کردم.اصلا درحین نوشتن باین نتیجه رسیدم ک شاید بهتر باشه ی پراید باری بخرم ک در زمینه ی کارم هم خیلی بدردم میخوره و کارو برام راحتتر میکنه.

    دیروز اولین قدم رو درین راستا برداشتم و ب لطف خدا صبح زود بیدارشدم و همراه همسرم رفتم کارگاه.سعی کردم تو محیط کارقراربگیرم ببینم چی پیش میاد.و خب ب لطف خدا بجز اینکه کمک بودم اونجا و هرکاری ازدستم برمیومد انجام میدادم ی ایده هم اومد ک قراربود امشب با همسرم بریم دنبالش ک خب بخاطر تولد دخترم انداختیمش واسه فرداشب.فکر کنم اینم باید ب لیستم اضاف کنم ک ازین ب بعد اون هدف و خاسته برام در اولویت باشه.نمیدونم.

    درهرحال متعهد میشم هرروز ب لیستم سربزنم و هر اقدامی ولو کوچک را در راستای این خاسته انجام بدم.

    و سعی میکنم اون عمل صالحی ک باید رو هرروز انجام بدم و تا اونجا ک بشه بیام اینجا بنویسم.

    با آرزوی موفقیت برای همگی و برای خودم.

    دوستتون دارم عرفانه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    روف رضایی گفته:
    مدت عضویت: 921 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم عباس منش و خانم شایسته نازنین

    سلام خدمت دوستان گرامی ام در این پروژه زیبا مهاجرت به مدار بالاتر

    واقعا که این فایل ها چقدر آگاهی دهنده و لذت بخش است

    در حالیکه قبلاً این فایل ها را گوش داده ام

    اما این بار جنس درک و فهمش متفاوت است

    استاد چقدر شرین و لذت بخش داری صحبت می کنید

    آنقدر مثال ها قشنگ و باحال است که آدم میخکوب می شود بنشیند و به زندگی اش تأمل کند که من کجای این داستان قرار دارم

    در این سلسله فایل ها چقدر سوال های جذابی مطرح شده و استاد هم دارد با عشق پاسخ می دهد

    و آنهم عجب پاسخ های قشنگی

    خوبی استادم این است که تلاش نمی کند که چون این فایل دانلودی است و کسی بابت شأن پولی پرداخت نمی کند اینجا حرف هایم را سانسور کنم

    چون خلی از افراد این چنین می کند

    اما استاد عباس منش واقعا قلب بزرگی دارد

    اینقدر آگاهی ناب را بصورت هدیه برای دوستان تقدیم می کند

    وقتی به همین پروژه مهاجرت نگاه می کنیم و هر فایلی را به دقت گوش دهیم متوجه می شویم که خدای من اینجا دنیایی از آگاهی است

    به شرط اینکه درست درک کنیم درست عمل کنیم و استفاده کنیم

    امروز حال من خلی خوب و قشنگ است

    خلی ریلکس و راحت هستم

    همین لحظه در محیط کارم در فضای نسبتا خلوت و آرام قرار گرفته ام و دارم برداشتم از این فایل را ثبت می کنم

    امروز اول صبح دو سه باری حین انجام دادن کار این فایل را بصورت صوتی شنیدم

    اما بصورت دقیق تر در قلبم ماندگار نشد

    حالا که همه بچها رفته است استراحت من هستم و دفتر چه ام و آگاهای لذت بخش این فایل

    من وقتی یاد داشت برداری را شروع می کنم درکم نسبت به موضوع خلی بهتر می شود

    استاد عزیزم واقعا از صحبت هاتون لذت می برم

    و حالم بهتر می شود

    در مورد نکته های که باید اصول من باشد خدمت تان عرض کنم

    قبلاً نمی دانستم چی چیز های اصول من است

    با آموزش های این فایل کمی بهتر درک کردم که اصول من چیست

    من قبلاً دوست داشتم که انسانها را با اسامی یا القابی که دیگران برایش انتخاب می کند صدا کنم و از این گونه کارها به نحوی لذت می بردم

    اما حالا به لطف الهی این عادت نا پسند را کنار گذاشته ام

    هر کسی را به اسم خودش یا با اسم خانوادگی اش صدا می کنم و خلی هم راحت و ریلکس هستم

    در محیط کار مان بیشتر بچها جدای از آن اسمی که دارند یکسری اسم های دیگر را دیگران برایش انتخاب می کند و این اسم دومی جا می افتد

    ولی من خودم دوست ندارم که کسی برای من اسمی دیگری انتخاب کند

    و همین باعث شد که با خودم گفتم وقتی دوست نداری کسی برایت اسم بگذارد پس خودت هم رعایت کن برای دیگران اسم و القابی را نگذاری

    و حالا به لطف خداوند سر این قولم هستم و کسی را به اسم های دومی شأن که باعث خنده و تمسخر دیگران شود صدا نمی کنم

    و از این که روی تعهد ماندم لذت میبرم

    موضوع دوم

    اینکه من قبلاً دوست داشتم هر جای می روم سریع کارم انجام شود و درصف ایستاد شدن برایم کار زجر آور معلوم می شد

    در هر جای به نحوی تلاش می کردم که سریع تر از دیگران وارد شوم و کارم انجام شود

    اما در خلی از جاها دیدم که این کار شایسته نیست

    چون من دوست ندارم یک فردی بدون اینکه نوبتش برسد سریع داخل رفته و نوبت دیگران را هم ضایع کند

    همین شد که تصمیم گرفتم همه جا نوبت را رعایت کنم

    اگر من دوست دارم کارم سریع تر انجام شود دیگران هم دوست دارند کارش سریع تر انجام شود و در صف منتظر نباشد

    و حالا بیشتر موقع متوجه می شوم که این رعایت کردن حتی باعث می شود که همیشه کارت سریع و به نحو احسن انجام شود

    این کار زرنگی و هوشیاری را نشان نمی دهد که تو بیایی در صف نوبت دیگران را بگیری و خودت را هوشیار و چالاک نشان دهی

    ….‌

    استاد عزیزم وقتی از باور داشتن تو‌کل داشتن و ایمان داشتن صحبت می‌کند من قلبم می لرزه

    چون داستان زندگی شما را زیاد شنیده ام

    که در هر مرحله‌ای از زندگی چی شجاعت های را به خرج دادید

    وقتی این داستان را بیان می کنید که من میدان ولیعصر تهران را بلد نبودم و آمده بودم که کار هایم را راه اندازی کنم

    به گفته خودشان هیچ فرش قرمزی برای من پهن نشده بود

    هیچ وعده و وعیدی هم برای من نبود

    فقط توکل و ایمان بود که راهها باز می شود

    با یک بچه سه ساله و یک بچه سه ماهه واقعا شجاعت می خواهد

    این چنین حرکت کردن توکل می خواهد

    داستان های خونه معلم واقعا آدم را به تأمل وا می دارد

    هتل های ناصر خسرو

    تا اینکه به گفته خودتان خداوند پاسخ می‌دهد

    و خانمی که شما را می بیند و داستان را برایش تعریف می کنید می گوید من از شما خواهش می کنم بیاید از این خونه استفاده کنید

    خونه ای که همه وسایل مهیا و فراهم است

    والدین این خانم که با آمدن شما راضی است

    واقعا که خداوند پاسخ می‌دهد

    اگر بهش بسپاریم و توکل کنیم و ایمان هم داشته باشیم

    و این توکل کردن و ایمان داشتن شما را همیشه تحسین کردم و تحسین می کنم

    با اون شرایط این‌گونه حرکت کردن واقعاً که قلب بزرگ می خواهد

    من خودم وقتی به زندگی ام نگاه می کنم می بینم که من ایمان کافی نداشتم توکل نتوانستم و باور نداشتم

    چون معلوم است که این وضعیت را تجربه می کنم

    بازهم خداوند را سپاسگزارم که در این مسیر زیبا هستم و از شما استاد عزیزم می آموزم

    همه چیز بصورت تکاملی صورت می گیرد

    همین که حالا دارم این آگاهی ها را بهتر درک می کنم خودش جای سپاسگزاری را دارد

    ولی باید آهسته و پیوسته این مسیر زیبا را ادامه دهم و به جلو بروم

    خداوند را خلی سپاسگزارم که این فرصت برایم فراهم شد توانستم با فکر آرام‌تر این فایل را بازهم بیشنوم و درک بهتری داشته باشم

    از استاد عزیزم بسیار ممنون هستم بابت این آموزش های بسیار عالی و رویایی

    خدایا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جویم

    خدایا صد هزار بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    علی شهناز گفته:
    مدت عضویت: 1157 روز

    بنام خدا

    سلام به روی ماهت استاد و همگی

    استاد این جملتون خیلی برام جالب بود چون من تازه تو فرکانسش بودم گرفتم

    حتما برا خودتون اصول داشته باشید و معیارش این باشه که هر چی برا خودتون نمی پسندید برا دیگرانم نپسندید و هر چی برا خودتون میپسندید برا دیگرانم بپسندید

    تو دوره احساس لیاقت گفتید استاد که حتما اصول داشته باشید و با اصولتون زندگی کنید و پایبند باشید من اینجا بهتر دریافت کردم که اصولم چی باشه

    من به این باور رسیدم هرگز امکان نداره یکی مداوم تو این سایت فعال باشه و نترکونه هرگز امکان نداره چه فایل رایگان چه دوره حتی یکی فقط هر روز کامنت فایل های رایگان و هدیه رو بخونه اندازه هزار سال موفقیت بدست میاره برا من اینجوری بوده فقط به قول استاد به شرطی که دانسته هامون زیاد نشه فقط عمل هم باشه من جدیدا تصمیم گرفتم هر چیزی از سایت استاد یاد میگیرم یه هفته تمرکز میکنم تو عمل و رفتارم نشون بدم و این معجزه میکنه به عنوان مثال با این فایل تصمیم میگیرم یه هفته به اصولی که قبول دارم پایبند باشم مثلا دوس ندارم کسی بوق بزنه برام تو خیابون بوق بد من این یه هفته این کارو هرگز انجام نمیدم

    استاد سپاسگزارم ازتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      بازیار گفته:
      مدت عضویت: 885 روز

      سلام خدمت شما،واقعا نکته خوبی رو گفتین،باید عمل کنیم عمل کنیم و عمل کنیم خیلی جالبه موقع عمل میرسه نه اینکه جا بزنیم ایمانمون ضعیف میشه میریم میرم لب مرز یهو پشیمون میشیم باور کنیم که اگه حتی یه درصدم به خودمون اطمینان داشته باشیم انجام میدیم،حالا به قول استاد تو یکی از فایلها گفتن که من قراره بهم خوش بگذره میرم جلو و نگاه میکنم به الهامات و نشانه ها که از کدوم طرف برم خوش بگذره،اینو به خودم میگم عمل کنم و تو مسیر بهم الهام میشه چیکار کنم…سپاس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مهستی خیرابادی گفته:
    مدت عضویت: 1630 روز

    به نام الله

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته دوستداشتنی

    استاد جان اصلا نمی‌دونم ازکجا شروع کنم ولی

    می‌نویسم

    توی فایلهای قبلی در مورد اینکه خودمون رو با اطرافیان مقایسه نکنیم صحبت کردین

    با خودم خیلی فکر کردم دیدم در بعضی از موارد هنوز جای کار دارم

    خیلی درگیر این موضوع شده بودم وبا یه تضادی روبرو شده بودم که اذیت شدم ونشستم با خودم به صحبت کردن که استاد چی گفته چطور باید کنترل کرد به چه نکات مثبتی باید توجه کرد

    خیلی فکر کردم وبه خاطر این موضوع که همسرم رو مقایسه میکردم ذهنم درگیر شده بود دیگه نمی‌دونستم چیکار کنم

    فقط میگفتم خدایا من چطور هدایتتو دریافت کنم چطور بفهمم که اشتباه میکنم یه جورایی چون حالم بده شده بود متوجه می‌شدم اصلا یه جوری شده بود که از خدا کمک خواستم

    شاید باورتون نشه استاد ولی می‌دونم باور میکنید

    شب خواب دیدم البته این خواب مال دوسه روز پیش بود از پشت پنجره داخل خونه شما رو می‌دیدم که مادرتون سرشو گذاشته بود روی سینتون وگریه میکرد وصورت شما شکل همسرم بود

    انگار شما می‌خواستیم برین سفر حتی جوری واضح بود که تمام وسایل خونه پدری شما رو دیدم و پدر ی که دست به تسبیح بود خدایا نمی‌دونم

    خدایا من فقط نگاه میکردم وتعجب توی خواب

    خواهرم رو دیدم که خیلی واضح و روشن بهم گفت

    حتی اسم همسرمو آورد و گفت این شخص از همه انسان بهتریه وقتی با خوشحالی از خواب بیدار شدم

    فقط همسرمو بغل کردم وپیش خودم گفتم که نباید حتی خودمون رو قضاوت کنیم چه برسه دیگران رو

    من اگه دوست ندارم دیگران منو قضاوت کنن پس منم حق اینو ندارم که کسی رو قضاوت کنم

    خدای من استاد شاید باورتون نشه من بارها و بارها الهماتم رو با خواب دیدن شما دریافت میکنم از این موضوع خیلی خوشحالم

    من اگه روی باورهای وافکارم و فرکانسهای درست کار کنم و در مسیر درست قدم بردارم وتوکل کنم

    به کسی که قدرت بالای همه هست تکیه کنم صد در صد نتیجه میگیرم این یک قانونه حالا اگه با احساس خوب حرکت کنیم که دیگه عالیه مسیر درست حاال خوب داشتنه خدایا کمکون کن که در این مسیر الهی توحیدی که هدایتم کردی ثابت قدم باشم واین مسیر رو تا زمانی که زنده هستم ادامه خواهم داد

    در پناه الله شاد و پیروز موفق باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 909 روز

    به نام خداوند مهربانم به‌ نام خداوند غفور و رحیم

    خدایا ممنونتم برای روزهای خوشی که دارم میبینم خدایا ممنونتم برای روزهای خوشی که در پیش رو داریم الهی شکرت

    سلام به استاد عزیزم و سلام به مریم بانو عزیزم

    سلام دوستان مهربانم

    به به امروز چه روز زیباییست که خداوند به من هدیه داده

    تولد تولد تولدم مبارک

    مبارک مبارک تولدم مبارک

    بیام شمعها رو فوت کنم که صد سال زنده باشم

    امروز تولده منه دوست داشتم بیام با شما این خوشی رو به اشتراک بذارم به خصوص با استاد عزیزم و مریم جانم امروز شدم 51 ساله

    این یه سالی که گذشت خیلی زندگیم روان بود آرامش داشتم خوبیها زیاد بود خوشی‌ها زیاد بود

    نتایج کوچیک و بزرگ زیاد دیدم احساسم خوب بود بیشتر اوقات

    کنترل ذهن داشتم شکرگزاری زیاد شده گفتگوهای غالب ذهنم بیشتر مثبت بوده

    وقتی بتونی طبق قانون جلو بری یعنی همداری با خواسته ها

    اولین قدم در راستای هدف یکی تعهد داشتن و تجسم و تمرکز ست و ایمان داشتن در مسیر رسیدن به خواسته است

    من تو این یه ساله جاری لذت بردم از زندگیم

    و از امروز هم به خودم تعهد دادم با ایمان و باوری که به قدرت خداوند پیدا کردم برای بهتر زندگی کردن و رسیدن به استقلال مالی با ایمان تمام قدم بردارم

    خدایا تو هم کمک و هدایتم کن

    ممنونم از همه شما عزیزان که کنارم بودین

    من این چند روز که کم کامنت گذاشتم مهمان راه دور داشتم

    چون به گوش کردن فایلها عادت کردیم این چند روز نتونستیم گوش بدیم ولی برای کنترل ذهنم یه گوشه کنار گوشیمو پیدا میکردم میومدم تو سایت

    و انرژی میگرفتم و برمیگشتم

    دوستتون دارم یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    باران و ایوب گفته:
    مدت عضویت: 1614 روز

    سلام بر استاد جانم و مریم جون

    سلام برهمه دوستان

    باران:

    خب استاد من یکم در مورد خودم بگم ،استاد من قبلا تو‌جمع هایی که بودم همش غیبت ،قضاوت ،تهمت ،تمسخر کردن دیگران بود منم میخندیدم و لذت میبردم ولی از وقتی که تغییر کردم تو هرجمعی نمیرم رو خودم کار میکنم همه چی تغییر کرده مثلا من بعد مدتها چند شب پیش رفتیم مهمونی اولاش نخواستم برم گفتم نکنه برم باز حرفای چرت بشنوم بعد به خودم اومدم گفتم دختر تو اگه تغییر کردی اونا این حرفارو نمیزنن بیخیال شدم و رفتیم مهمونی استاد شد بهترین شب زندگیم به یاد ماندنی همه اون ادما تغییر کردن همه درمورد شکر گزاری میگفتن حرفای خوب ،یکیشون که استاد غیبت بود اون شب گفت من به این نتیجه رسیدم غیبت بدترین کار توبه کردم غیبت نکنم من چقد خوشحال شدم. گفتم آفرین دختر این نشون میده تو تغییر کردی تو بهاشو دادی شبا بی خوابی کشیدی ،فایل مرتب گوش دادی در حدی هندزفری گوشم بود گوشام عفونت کرد از هدفون استفاده کردم و میکنم به همسرم میگم بعضی وقتا پسرمو ببره بیرون تا من تمرکز داشته باشم ،تو مهمونی ها نرفتم ،پس این بهای این تلاشم بود و قشنگ ترین حس و داشتم از خودم لذت بردم و انگیزه گرفتم برا تلاش بیشتر

    خدارو هزاران مرتبه شکر برا این قوانین وعمل کردن به این قوانین .

    استادخیییییلی سپاسگزارم ازتون بی نهایت انرژی گرفتم ممنونم از شما و مریم جون .

    خدا نگهدار همگی تا گام بعدی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: