مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع» - صفحه 64 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/08/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-02 07:24:062025-01-03 06:30:26مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام الله
سلام به همه عزیزان جان
این سومین مرحله از مهاجرت به مداربالاتر برای من است
برادر من درباره رمز ارز ها وسود اونها صحبت می کرد البته چند سال پیش بود ومن گفتم اینها رو ول کن که ضرر میکنی اما میگفت که من ازکسی که خودش این کاروانجام داده وسود کرده پرسیدم واینکه طرف مطمئن هست ومن پولو بهش میدم وخودش خرید وفروش رمز ارز انجام میده واین حرفها ومن هرچی گفتم نکن قبول نکرد ومبلغ پانزده میلیون داد اونطور که خودش گفت شاید هم مبلغ بیشتری داده بود بعد ازیک سال گفتم که چی شد چقدرسود کردی واون هم با ناراحتی گفت که پولهام رو ازدست دادم
من خوشبختانه قبلا با این مدل کارها خیلی سال پیش که تازه مد شده بود آشنا شدم وخیلی مجذوب وسوسه هاشون وبرخوردشون شده بودم تا جایی که می خواستم وارد سایتشون بشم وثبت نام کنم که دولت اونها رو یعنی سایت وبرنامه ای که داشتند رو ممنوع کرد ومن خیلی ناراحت بودم که چه فرصتی روازدست دادم وناراحت بودم تا این که چند ماه بعد کتابی به دستم رسید که درباره حقه بازیها وترفند های این روش توضیح مفسلی داده بود وروش وشیوه کاریشون روبرملا میکرد
که بعد ازخوندن اون کتاب خدا روشکر کردم که دولت اونها رو ممنوع کرده بود ومن نجات پیدا کردم
فهمیدن این مطلب که ما با افزایش اگاهیهایی برای تغییر وضعیت علم وآگاهی وعملکردمان برای تغییر باورها یمان تانیازداریم تا ترسهای مارا دربرابر مشکلات پیش رو ازمیان بردارد درمورد افزایش درآمد چرا که ما همیشه موانعی را درپیش روداریم که جلومارا ازرسیدن به خواسته ها میگیرد اما نمی دانیم که انها چه هستند یا اینکه که هستند.
من باتجربه ای که قبلا دراین زمینه کسب کردم متوجه شدم که باید چه روشی رودرپیش بگیرم وبا عمل به اون روش درعرض یکماه نتیجه اون رو مشاهده کردم اون این بود که وقتی درکارم ورشکسته شدم نمی دونستم که دیگه چه کاری باید کنم که سودمند باشد با همان چیزی که داشتم یعنی دروضعیتی که بودم نگاه کردم درحال حاضر چه مقدارپول نقد دارم وچه کاری میتوانم با همین مقدارپول کمی که دارم انجام دهم وبعد فکر کردم که چطور همین مقدارپولم رو می تونم دوبرابر کنم خلاصه مقداری کالا خریدم انها روفروختم اما اولش ترس داشتم که چی بخرم که بتوانم بفروشم ودوم اینکه اصلا چگونه اونها روبفروشم این دوتا ترس رو داشتم اما به قول استاد بعد زدم به دل ترسهام وبا همان مقدارپول که خیلی کم هم بود وفقط برای چندین روز غذای خودم نگه داشته بودم شروع کردم به فکر کردن بدون اینکه فکر کنم چی بخرم رفتم سراغ بازار اما باز توی بازار می گشتم ونمی دانستم که چی بخرم کمی فکر کردم وبا خودم گفتم من می خوام این مقدارپول رودوبرابرش کنم وفرقی هم ندارد که چی بخرم همیشه مردم یک سری نیازمندی دارند که اگر من بتوانم باکالایی که میخرم بتوان یک نیاز ی ازنیازهای مردم روبرآورده کنم می فروشم کمی فکرکردم که تابستان هست وبچه ها مدرسه نمیرن وتو ی روستا بازی میکنند شلوارراحتی پسرانه بد نیست خلاصه یک جین ازیک مدل شلوار خریدم مرحله اول ترسم رو رد شدم حالا زمان فروش بود که باید می فروختم باز ترس داشتم که کی ازمن میخره
باخودم گفتم ازفامیلهای نزدیک شروع میکنم زیرا حتی اگر برای کمک هم که شده شاید ازمن بخرند اما برخلاف انتظار م که فکر میکردم اصلا نخریدند که هیچ حتی منو ازکارم پشیمون کردند که کسی نمیخره وافرادی هستند که کارشون توی روستا همینه وغیره من خیلی ناراحت شدم ولی چاره ای جز این نداشتم وشروع کردم به افراد غریبه جنسو نشون دادن و باترسهام روبرو شدن تااینکه اولین فروشم روشروع شد ودومی وسومی الا اخر درعرض چند روز بافروش نصف اجناس دوبرابر سود کردم وبا بقیه پولها رفتم بازار ویک جین دیگه ازهمان جنس ویک سری اجناس دیگه ای خریدم وکارم رو ادامه دادم
تا اینکه خانواده یا بهتر بگم شریک زندگیم هی زنگ می زد ودل تنگی میکرد من شرایطم روبراش توضیح دادم البته اونها شهردیگه بودن من هم شهردیگه گفتم کمی صبر کن دارم کارمیکنم ونیاز به زمان دارم مشکلات روتحمل کن تا اوضاع بهتر بشه کم کم داشتم پیش میرفتم اما اون باز اسرار کرد بیا همینجا وکارکن من گفتم تو اگرمانع من نشی وبزاری من با همین وضعیت کارکنم همونجا هم کارمیکنم اماتو مانع من میشی به این شیوه کارکنم خلاصه گفت نه بیا که من خودم بهت کمک میکنم . وقتی برگشتم نزاشت من کارکنم چراکه با این مدل یعنی دست فروشی مخالف بود ومیگفت زشت هست وآبروی خانواده ما میره وغیره واجناس من روداد به یه مغازه داری که بفروشه واما خلاصه فروخته نشد وبرگشتم سرخانه اول
واین شریک زندگی بارها باعث شده که من نتونم به روش خودم کارکنم وهرکاری میکنم بعدش بدهکارمیشم چون استقلال ندارم درروش کارم ورفتارم و تنها ترسی که هم اکنون دارم رها کردن این زندگی هست بعد از چندین سال چون زمانی اون هرچی که داشت فدای من وزندگی کرده بود البته مادی ومن اون موقع نمی دونستم چگونه کارکنم وروش درستی بلد نبودم و قانون رونمی دونستم اون هم اکنون هم همش درهرکاری بهم فشارمیاره وعجله میکنه که هرکاری فورا جواب بده ومن هرچی با هرروشی که میدونستم بهش میگفتم صبرکن کم کم وپله پله می ریم جلو تا به نتیجه برسیم الیته اون وکل خانواده شون با روشی که عمل میکنن باعث ازبین روفتن سرمایه خانوادگیشون به مقدار میلیارها تومن تا حالا شدن اما گوش به حرف نمیدن
وبازکارخودشون رو میکنن ومن نمیدونم دیگه باید چیکارکنم جزاینکه وارد این دوره شدم وکم کم وارد مداربالاتربشم رنج خلاصی ازاین دورباطل ولذت رسیدن به آزادی واستقلال مالی وفکری رو درذهنم دارم مرور میکنم .
بنام خالق جهان هستی !
سوره تین
وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ(١)
سوگند به انجیر و زیتون
سوره تین
وَطُورِ سِینِینَ(٢)
و به طور سینا
سوره تین
وَهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ ٱلۡأَمِینِ(٣)
و به این شهر امن
سوره تین
لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِیٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِیمࣲ(۴)
که ما انسان را در نیکوترین نظم و اعتدال آفریدیم
سوره تین
ثُمَّ رَدَدۡنَٰهُ أَسۡفَلَ سَٰفِلِینَ(۵)
آن گاه او را [به سبب گناهکارى] به [مرحلۀ] پست ترینِ پَستان بازگرداندیم
سوره تین
إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ فَلَهُمۡ أَجۡرٌ غَیۡرُ مَمۡنُونࣲ(۶)
مگر آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، پس آنان را پاداشى بى منت و همیشگى است
سوره تین
فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعۡدُ بِٱلدِّینِ(٧)
[اى انسان!] پس چه چیزى تو را بعد [از این همه دلایل] به تکذیب پاداش وامى دارد؟
سوره تین
أَلَیۡسَ ٱللَّهُ بِأَحۡکَمِ ٱلۡحَٰکِمِینَ(٨)
آیا خدا بهترین داوران نیست ؟
سلام استاد گرامی من آن شالله در حفظ محبوب ترین زاد باشید .
قدم چهارمِ مهاجرت به مدار بالاتر !
مدیریت دو خراب کار ذهنی با نام های (ترس) و (طمع)
خداراااشکررر هزاران بار که مرا لایق این دوره دانست .
چگونه وارد ترس ها شویم ؟
باید وارد ترس ها شویم و ترمز هدی را نادیده بگیریم و به ترس ها غلبه کنیم و هیج گاه به این فکر نکنیم که همیشه ترس ها از بین رفته .
آن توکل به خداوند، آن ایمان قوی ماست که شجاعت دربخش اینکه وارد ترس ها شویم میآمد .
ترس ها توهم پیش نیست ! که جلوه پیش رفت مارا میگیرد و نتایج زمانی میآید که ترس ها را از خود دور کنیم .
این ترس ، شک ، دو دل بودن همیش ابزار شیطان است کار شیطان به همین چیزا پیش میرود .
پس نگذاریم این قوت پیدا کند برایش غلبه کنیم و پا بگذاریم برترس های خود .
با لطف خداوند ترس ها از درون ماهم دور تر میشود .
این پاشنهی آشیل هیچ زمان خوب نمیشود فقط خوبتر میشود و ما باید همیشه روی آن نکته کار کنیم .
استمرار !
ایجاد باورهای بی قید و شرط مناسب !
مقاومت نداشتن .
کنترول کردن ذهن .
گوش باز نداشتن به شنیدن حرف مردمم .
این همه کلید خوشبختی است . به مثال حضرت محمد ص که تکامل خود را طی کرد و مسیر خود را ادامه داد . بروی باورهای خود باور خوبتر ساخت و راز و نیاز با خداوند را همیش داشت .
در هرکجا هستید در پناه الله یکتا شاد باشین
به نام خداوندی که رحمتش بی اندازه و مهربانی اش همیشگیست.
لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
باسلام به استاد عزیزم.
در مرحله ی اول میتونم بگم که فایل بی نظیری بود و کلی آگاهی کسب کردم.
و ممنون از همه ی دانشجویان عزیز بابت کامنتهای زیباشون که پر از آگاهی و حال خوب است
استاد عزیزم باید بگم که من هم در دو مورد در زندکی درگیر ترفند پونزی شدم به خاطر پیشرفت سریع و رسیدن به خواسته ام و واقعا اذیت شدم ولی خدا یارم بود و مدت کوتاهی درگیر بودم و سریع رفع شد خداروشکر.
و در مورد ترس بگم؛استاد من پر از ترسم ،ترس از تغییر،ترس از حرف مردم که پاشنه ی آشیلم هست،ترس از آینده ،ترس از بی پولی و فقر که این هم پاشنه ی شدید آشیلم هست،و……
ولی با این همه ترس یک زمزمه ای همیشه در درونم هست که به من میگه نترس ،هیچ چیزی ترس نداره،من هستم ،تو تنها نیستی ، من کنارتم ،من هیچ وقت تنهات نمیزارم،تو فقط ایمان داشته باش بقیش بامن …..ولی متاسفانه من به خاطر باورهای غلطی که دارم اجازه ندادم تا الان این زمزمه ها روی من تاثیر بزارن و بتونم یک مسیر عالی رو به سمت پروردگارم برم.
ولی الان به امید الله مهربانم تصمیم گرفتم و با خودم عهد بستم تا روی خودم و باورهام کار کنم تا بتونم پروردگارم رو بهتر بشناسم ، میدونم که پروردگارم بیشتر از من میخواد تا من به بهترینها برسم ،چون این دنیا و جهانی که آفریده گویای این است که خداوند همیشه بهترینها رو برای بنده اش میخواهد
استاد مهربانم به امید الله و شمایی که الله مهربانم سرراه زندگیم قرار داده میخواهم یکی یکی بر ترسهام و باورهای غلطم غلبه کنم و روز به روز بر آگاهی هایم بیفزایم.
و از خدای مهربانم برای همه عالیترینها رو میخوام،چون او آگاه است و ما نا آگاه،چون اوست که میداند، چون اوست که فرمانروای کل جهان است و اوست پادشاه زمین و آسمان و خورشید و ماه و…..
استاد عزیزم من هنوز در هیچ دوره ای شرکت نکردم ولی امیدوارم به امید الله با قرار گرفتن در مدار درست و تغییر باورهایم بتونم در دوره های بی نظیر شما شرکت کنم .این یکی از خواسته و آرزوهای من است
به امید روزی که ایمان قوی داشته باشیم
در پناه الله یکتا باشید
به نام خدا
سلام به استاد عزبز و خانوم شایسته و همه همراهات سایت عباسمنش
وقتی از ترس ها حرف میزنین و مثال میارین
دقیقا میبینم که بعضی از اون ترس ها درون خودم هست
فهمیدم که پام کجا روی ترمزه و نمیذاره درست حرکت کنم
ترس از تغییر باعث موندن تو وضعیت فعلی میشه
ترس از مهاجرت که من باهاش کنار اومدم و اومدم تهران
ترس از تنهایی که هنوم که هنوزه نجوا میاد که برو فلان جا برو شهرستان اگه اون کار میکردی بهتر بود
ترس از شسکت و نتیجه و…همه و همه روحس کردم با تمام وجود و تا حدودی هم خداروشکر به لطف خدا باهاشون مقابله کردم ولی این فایل روشن تر کرد برام ترس ها و ترمزها رو
چیزی رو میخوام و از اونطرف ترس بعضی چیزا نمیذاره به سمتش برم و ترمز شده برام
موضوع طمع و حرص و ترفند پونزی که تو ثروت 1هم گفتین واقعا منو تو بعضی از شرایط نجات داد و اجازه نداد که وارد بشم و نیبینم دوستم رو که کلی پول و وام و مضاربه و فلان جور کرده و داده به کسی که سود میگره و میگه تو کار تجهیزات پزشکی ادم معتبریه و …من دوس ندارم ضرر کنه و از طرفی هم منتظرم ببینم چی میشه نتیجه گرچه تا حدودی مطمئنم و روشنه برام با توجه به قانون
و تکامل که خیلی مهم و واقعا باعث خوشبختی توی مسیر میشه
من و همکارم یه حرکتی انجام دادیم که حس میکنم یکم عجولانه بود و اجازه ندادیم تکاملمون طی بشه و همین باعث شد کا به قول شما چه زجری رو تحمل کنیم و تلاش کنیم که شرایط به حالت قبل برگرده درسته داره بهتر میشه خداروشکر به یاری خدا ولی وقتی مسیری روکه اومدیم میبینم میگم به چه قیمتی اگه صبر میکردم هم بهتر میشد هم راحتتر و چقدر خوبه که ادم واقعا درک کنه و عمل کنه به این اگاهی ها
ممنون استاد عزیزم بابت این فایل خداقوت
گام چهارم
به نام خدای نور
سلام به استاد های عزیزم.
داشتم فکر میکردم چقدر خوبه که اگاهی هایی که بهمون میگید رو درعمل انجام میدم.
خیلی وقتا باترس و لرز قدم برداشتم پنسم تو دستم میلرزید ولی انجامش دادم من یادگرفتم که توکل کنم ایمانم رو درعمل نشون بدم از شرایط جدید استقبال کنم و برم تو دل ترس هام که هرچی الان دارم و به هرچی الان رسیدم که چندسال پیش ارزوم بود…من هرچی دارم از خدای بخشندمه من هرچی دارم از وجود خدای توی دلمه که باعث قوت قلبم میشد و میرفتم تو دل ترس هام و شجاعتم رو نشون میدادم و جهان هم به شجاعان پاسخ میده جهان هم همه چیو راست و ریست میکرد خدایاشکرت.
همه اینارو نوشتم باز یادآوری کنم به خودم مسیر تکامل و رشد و پیشرفت رو اگر الان توی ذهنم یسری چیزابهم ریخته همه ی ایناهم درست میشه خدا مسیر درست رو بازم نشونم میده بازم معجزه میکنه و الان تنها کاری که ازدستم برمیاد کار کردن روی این دورس.
دونوع رزق داریم یه رزقی که تودنبالشی باکلی تقلا و تلاش فیزیکی و یه رزق دیگه هم هست اون دنبال تواون میاد سمتت خداجونم هدایتم کن که من این رزق و تجربه و زندگی کنم.
بادرک فراوانیو بزرگ کردن ظرف وجودم قطعا میتونم رزقی و تجربه کنم که فراوانه و اون دنبال منه.
هدایتم کن ظرف وجودم رو بزرگتر کنم تا با لذت بیشتر از نعمت هات برخوردار باشم.
اصل و اساس جهان بر فراوانی و فراوانی کلا هست و من باید ظرف وجودم رو بزرگتر کنم که بتونم تجربه و زندگیش کنم.
دررابطه باتمرین این سوال:
من از وقتی باشما آشنا شدم یادگرفتم تکامل رو توی همه چیز ببینم و یادم باشه قانون توی همه چیز جواب میده.
خواهرم و مامانم خیلی به این تبلیغات پرشدن صورت با قرص و لاغری اندام با قرص باور دارن البته نمیدونم میشه گفت باور یا نه ولی هربار گول این تبلیغات رو میخورن و کلی پول پای اینا میدن و درآخر نتیجه نمیگیرن ولی بازم الان میخوان اینکارو انجام بدن…
من قبل از اینکه سفارش این قرص هارو بدن کلییی حرف زدم که اینا الکین امکان نداره اندام با قرص خوردن لاغر بشه باید ورزش کنی و… ولی با اینکه بزور اون پول رو بدست اورده بود رفت داد پای اون قرصا و نتیجه نگرفت اخرسرم وقتی به ادمین اون کانال پیام داد زنه کلی حرف و فوش بارش کرد و بلاکش کرد:)))
خواهرمم همینطور دقیقا همین اتفاق براش افتاد و من قبلا خیلی باشون حرف میزدم که امکان نداره با خوردن قرص گونه هات برجسته بشه صورتت پربشه و… ولی گوش نداد و نتیجه نگرفت وقتیم پیام داد طرف بلاکش کرد…
من با هربار مرور اینا به خودم میگم ذهن فقیر اینطور عمل میکنه پولی که بزور بدست میاره پولی که خیلی جاهای دیگه بدردش میخوره رو میره میریزه دور با خریدن چیزای بدرد نخوری که بدردش نمیخوره.
یادمه وقتی مامانم میخواست ثبت سفارش قرص هاشو انجام بده زنه لیست فرستاد اگر میخوای ده کلیو توی یک ماه لاغر کنی فلان قد مبلغش اگر 8 کیلو فلان قد مبلغش و هرچقدرلاغری بیشتر میخواستی توی یک ماه مبلغ بالاتر میشد و پکیج های لاغری کمر و پهلو و بازو رون و…هم داشت:))))
و تازه میگفت هرچقدر میخوای غذا بخور ورزشم نکن قرصا کار خودشون رو میکنن نیاز به تغذیه خاصی نیست:)))
و دقیقا خیلیا مثل مامانم و اجیم گول این تبلیغات رو میخورن و میلیونی براش هزینه میکنن واین نتیجه ذهن فقیره این نتیجه درک نکردن قانون تکامل.
قانونی که توی همه چیز هست قانونی که اگر لاغری میخوای باید تغذیت رو تغییر بدی مثل دوره قانون سلامتی و یا ورزش کنی و کم کم این تکامل طی بشه و وزن کم بشه.
استاد من خیلی فکر کردم ولی فقط همین مثال رو یادم اومد که برای اطرافیانم پیش اومده بود که هنوز ازش درس نگرفتن ولی من خیلی خوب درسشو گرفتم:)))
16 اردیبهشت 1404
09:57
به نام خداوند عالم تاب
خداوندی که راهنمای مسیر مستقیم منه و منو به راه کسانی که به آنها نعمت داده هدایت میکنه.
خدا جونم امروز عجیب بود. امروز در غرق عشق بازی با خود خودت بیدار شدم. بهت سلام کردمو خودمو انداختم بغلت. بعد انجام کارای اولیه صبح سریع اومدم گام چهارم پروژه ی مهاجرت به مدار بالاتر رو که مریم شایسته ی عزیز و دلبر برامون آماده کرده، نوش جان کنم. الهی شکر. ما تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم. ما را به راه راست هدایت فرما. به راه کسانی که به آنها نعمت دادی نه کسانی که بر آنها غضب کردی و نه گمراهان
خدایا شکرت معبود من.
ما به تو ایمان داریم. ما به تو اجازه میدهیم که مارا هدایت کنی که ما بدون هدایت تو هیچی نیستیم.
هذا من فضل ربی.
گام چهارم پروژه ی مهاجرت به مدار بالاتر
قشنگی این خدا میدونید چیه اینکه از هر لحظه، از همون لحظه ای که تصمیم میگیری بهش وصل شی و روی خودت کار کنی نشانه ها شروع به اومدن میکنه.
نقطه های ابی سایت که برکته. پیشنهادهای کاری. حال خوب . دیدن زیبایی ها. هدایت شدن به جاهای تمیز و باحال با وایب عالی. دور شدن از افراد سمی. مهیا شدن شرایطی که بتونی بیشتر تنها باشی و با خدای خودت خلوت کنی و بشینی توی غارت رو خودت کارکنی. الهی امین. امین پروردگار عالم تاب. تویی که نور اسمان ها و زمینی
الله نور السماوات و الارض … خدایا چقدر تو خوبی. چقدر بخشنده ای. خدایا دوستت دارم. من بی نهایت سپاسگزار استادی هستم که منو با تو از نو آشنا کرد. خودت دستمو بگیر . منو روی دوشت بذار. من هیچم. من ناچیزم. من بدون تو ناتوانم. من به هر آنچه از تو برسه محتاجم فقیرم. خدایا خودت منو سرشار کن. خدایا خودت منو غنی کنی. میخوام روی خودت حساب کنم و دستمو جلوی کسی دراز نکنم. خدایا هرجا، یعنی هر جایی که داشتم شرک میورزیدم خودت دستمو بگیر. من بی تو هیچم
امروز کمکم کن تمرین هامو عالی انجام بدم.
اهدنا الصراط المستقیم
چه درسهایی از این تجربیات تلخ گرفتید و چگونه از این درسها برای رسیدن به نتایج پایدار استفاده کرده اید؟
عاقا ما با یکی از دوستامون یه سری کارای مشترک ساخت فیلم کوتاه داریم و دغدغه مون اینکه بتونیم فیلممونو بسازیم. فیلم کوتاه. به خاطر همین یه مدته طویلیه که دنبال سرمایه گذاریم. یه جوری شدیم که هرجا حتی 10 درصد احتمال بدیم میتونیم بحث فیلمنامه مونو مطرح کنیم سریع میریم توی دلش. البته اینم بگم که دوستم یعنی همین بنده خدا همکارم این موضوع درش شدید تره. خلاصه یه عزیزی پیدا شد که گفت من 100 میلیارد پول دارم میخوام با فلان سلبریتی که در زمینه ساخت برنامه هم فعالن و تاپ ریت ایرانن همکاری کنن. از اونجایی که ما یعنی دوست بنده با ایشون همکاری کرده بود باهاشون در ارتباط بود واسط شد که این دو عزیز رو بهم وصل کنه و از اونجایی که از این دلالی 10 درصدش مال ایشون میشد عدده به شدت وسوسه انگیز بود. حالا بماند که نهایت پولی که ماها توی پروژه هامون تا به الان زندگیمون ساخته بودیم پر پر پرش 40 میلیون بوده ها. از اونجایی که این رفیق شفیقمون همه جا ما رو هم سهیم میکنه توی این پروژه هم مارو وارد کرد و جلساتو برگزار کردیم. انقدر چشو گوش ما کور و کر شده بود که ما رو حرف کلامی این اقا اعتماد کردیم و نه از ایشون گردش حساب خواستیم نه صورتحساب خواستیم یعنی ها هیچی هیچی. یعنی کلا ایشون 4 تا اسم اورد که من با اینا کار کردم و هیچ جا هم اسمی از ایشون نبود چون میگفتن که من خودم نخواستم اسمم باشه. خلاصه ما توی توهم این قضیه که یه عدد گنده با یه معرفی و واسطه گری گیرمون میاد این دوستانو به هم وصل کردیم. بماند که ایشون وعده داد که روی فیلم ما سرمایه گذار ی میکنه حتی گفت بیشتر از عددی که نیاز دارید بهتون دستمزد هم میدم. خلاصه ما تو هپروت رو ابرا بودیم. ایشون گفت یکی از دفاتر خالی م رو میگم بچه ها تمیز کن شما برید اونجا کارای پیش تولیدتونو انجام بدی. خلاصه ما رو توهمات این اقا حتی رفتیم کل حسابمونو صفر کردیم و الکی خرج های بی خود کردیم که چی این اقا پیش پرداخت بده بهمون. یعنی بهونه ای بود که این اقا می اورد واسه پیش پرداخت فیلممون. میگفت الان بانکم . یه مشکلی پیش اومده . تا یک ساعت دیگه واریزی انجام میشه. حالا اینجا هنوز ما اون جلسه اصلی رو با اون سلبریتی نذاشته بودیم ها. خلاصه ما د رحالی که در حال عشق و حال با پولی که هنوز نیومده بود بودیم یعنی میگم عشق و حال در این حد که تو پاساژ داشتیم خرید میکردیم منو این دوستم بعد هی زنگ میزدیم به اون بنده خدا که اقای فلانی مگه نگفتی امروز 30 میلیونشو نفری میزنی چی شد؟ عاقا مخلص کلام اون دفتر که هیچ وقت کلیدش به ما داده نشد همش امروز فردا ش. ا.ن پیش پرداخت فیلم 500 میلیون یما که رنگشم ندیدیم . حالا =جالبش اینجاست که بعد از انجام جلسه با او سلبریتی و عقد قرارداد با اون سلبریتی کاشف به عمل اومد این عاقا کلا هبرداره و نه تنها به پرداختی های مالیش عمل نکرده یعنی اون سلبریتی هم دقیقا گول خورد با حرفا و وعده وعید های این اقا که قرار بود 100 میلیارد روی کار ایشو ن سرمایه گذاری کنه و کارو ببره نتفلیکس و این داستانا. این اتفاقات دقیقا تابستون 1403 افتاد. خلاصه اون سلبریتی که دید خبری از پول نیست قراردادو فسخ کرد و بماند که اعتبار دوست ما بعد این معرفی کذایی خدشه دار شد.. چند ماه بعد با این دوست ما تماس گرفتن که اون کلاهبردار محترم الان اگاهی شاپور دستگیر شده کلی شاکی داشته و از خیلی ها و اعتبار خیلی از افراد معروف اینجوری استفاده کرده و قراردادها رو به همین شیوه میبسته و کلا باهاشون بازی میکرده. اقا ما رو حرف ایشون نشستیم خیالبافی کردیم که دیگه پولدار شدیم و یه شبه ره صد ساله رو رفتیمو از این داستانا.. از این موارد زیاد بوده . در زمینه ی مالی هم که بیا پولتو بذار ما سود بهت میدیم که الی ماشالله بوده و لی من درسمو گرفتم اقا هرجا پیشنهادی بهم شد که با وضعیت الانم 100 پله فاصله داره به قول استاد فهمیدم باید فرار کنم. بماند که این دوستمون بازم درگیر این موضوع شد و درسشو نگرفت. خلاصه که هرجا میبینم ادما میگن اره من فلان ایده بهم شده تا 3 ماه دیگه با سود اون کار 207 مو میگیرم. حالا یارو الان یه گاری نداره. یا دوستم یادمه اول سال ازش پرسیدم فلانی دوست داری اسفند 1404 چه اتفاقی تو زندگیت افتاده باشه که بگی اخ اره همینه امسال همون سالی بود که میخواستم. اون اتفاق چی باشه تو راضی هستی؟ همون دوستمو میگم ها. ایشون گفتن که دلم میخواد امسال بگم به هرچی که میخواستم رسیدم. خدایی خیلی با زور و تلاش سعی کردم نخندم . با خودم گفتم دختر خوب اخه مگه لوبیا سحرامیزه. خلاصه که طمع عجیبه و همه مون بارها به شکل های مختلف درگیرش شدیم و ممکنه بازم درگیرش بشیم اگه رو ی خودمون کار نکنیم. خلاصه من تلاشمو کردم بفهمم که اقا جان تکامل میگه که تا ابو به 20 درجه نرسونی نمیتونی به 50 درجه برسونیش. عاقا جان تا شما 2 میلیونو نسازی نمیتونی بری 20 میلیونو بسازی که.
درباره تجربیاتی بنویسید که به خاطر درک قانون تکامل، به جای طمع ورزیدن، به این نوع ایده ها و وعده ها با اطمینان “نه” گفتید.
از اون داستان به بعد بازم پیشنهادهای اینجوری میشد. مثلا داداشم اومد گفت بیا به اسم تو وام بگیرم. اخه فلان وامو فقط یه بار میدن. من چون آشنا دارم گفتن به اعضای درجه یک خانواده میدیم . من یه بار گرفتم. بیا به اسم تو بردارم. قسطاشو من میدم فلان تومن هم از پول وام هم مال تو بزن تو کارت. پول اون مبلغی هم که بهت میدم خورد خورد بده بهم . حالا شاید این شکل پونزی نباشه اما بازم اینجوریه که ان تومن جیرینگی بیاد تو زندگیت بدون پرداخت هیچ بهایی. خلاصه ما همونجا آب پاکی رو ریختیم رو دست برادر جان . ایشون خیلی هم ناراحت شد و شاکی د ولی خب قانون قانونه دیگه وقتی اشتباهه که من دستمو کنم توی اتیش نمیکنم. خلاصه ما فهمیدیم اقا الان مدارت نگاه کن به نتایج و وضعیت حال حاضرت توی همه زمینه ها. ببین اگه موقعیتی که سر راهته فرسنگ ها باهات فاصله داره اصلا سمتش نرو. عاقا عجله نکن . به خدا که عجله و بدو بدوعو وااای دیر شده و سنم رفته بالا و اینا نداریم . کاری که قراره سخت پیش بره اشتباهه. اروم لذت ببری پیش برو درها باز میشه . قرار نیست یه پله یه پله پیشرفت کنی از یه جا به بعد لگاریتمی رشد میکنی. تو شخصیتت رو بساز بقیه ش رو بسپار به قانون لاجرم ها.
ماچ به کله ی همه تون
عاشقتونم
دیگه داره کم کم کامنت نوشتن برام مثل مراقبه میشه خیلی کیف میده
احساس میکنی که یه تیک خوب توی دفتر روزانه ت زدی باریکلا
«به نام خداوند بخشنده مهربان»
باور اصلی در طول دوره: «من توانایی خلق خواستههای مدنظرم رو دارم.»
خدایا شکرت که بهم توانایی دادی تا چیزهایی که میخوام رو کشف و شناسایی و خلق کنم.
(این گام رو دیروز گوش دادم اما دیدگاهش رو امروز ثبت میکنم.)
دیروز برای من روز قشنگی بود. یه قرار دوستانه با بچههای قدیم دانشگاه داشتیم، خونهی یکی از رفقا. از این اکیپ 7 نفره دوتامون نینی داشتیم که خیلی فضا رو شیرین کرده بودند.
خدایا شکرت که بهم قدرت دادی تا روابط قشنگ بسازم.
خواستههایی که دیروز خلقشون کردم برام ارزشمند هستند.
استوری قشنگی که برای تولد زینب گذاشتم با جملهی زیبایی که خودم براش نوشتم و یادآور خاطرهی زیبایی بود که با هم تجربه کرده بودیم.
ملاقات خوبی که به بچهها داشتم و تعامل سازندهای که شکل گرفت.
حس خوبی که به دوستام مخصوصا یکی از اونا داشتم. جوری که حس کردم خیلی دوستش دارم، بیشتر از قبل. با اینکه سالهاست میشناسمش ولی دیروز خیلی برام جذاب و دلنشین بنظر میرسید. شاید این هم از اثرات تغییر مدارم باشه.
قطعا که هست، چرا شاید؟
کنترل ذهنی که داشتم و اجازه ندادم خودم رو با کسی مقایسه کنم، تلهای که قبلا چندبار به دامش افتاده بودم و همین تضاد اصلا منو کشوند سمت دوره احساس لیاقت.
خواسته جدیدی که تو وجودم شکل گرفت و احتمال زیاد تبدیل به یکی از اهداف مهم زندگیم تا یکی دوسال آینده بشه.
سر زدم به خانوادهام و پدرم و مادرم رو در آغوش گرفتم. چقدر خوش گذشت همون چند ساعتی که اونجا بودم.
لباس قشنگی که پوشیدم و استایل خوبی که داشتم.
حرف بیجا نزدم، توی صحبتهای منفی وارد نشدم و به خوبی روی خودم کنترل داشتم.
و مکالمه خوب و نصفهشبانگاهی که با خواهرم درمورد قوانین داشتیم.
خدایا شکرت که بهم توانایی دادی تا خواستههای مد نظرم رو خلق کنم.
و اما تمرین این بخش:
الف) تجربیاتی را به یاد بیاورید که به خاطر عدم درک قانون، در دام ضررهایی با الگوی ترفند پونزی افتادید.
پاسخ: درمورد این تمرین توی دیدگاه قبلی همین فایل نوشتم. شرکتی که واردش شدم و حالا که فکر میکنم واقعا هیچ ارزشی آفریده نمیشد توش.
دوست دارم از این به بعد وارد بیزینسی بشم که ارزش و معنا داره و باعث گسترش جهان میشه. پولی رو بذارم و سودی ماهانه دریافت کنم یعنی اینکه من میترسم از اینکه پولم رو خودم باهاش کار کنم. یعنی اینکه من به خودم و تواناییهام اعتماد ندارم و فکر میکنم اون پول به باد میره اگه من باهاش کار کنم. اگه بذارمش تو بانک یا تو کمپانیهایی که بهم وعده سود بیشتر از سود بانکی میدن، جاش امنتره حداقل. خدای من، چه شرکی.
قدرت رو دادم به اون کمپانیها و ترسیدم از خودم. از تواناییهام. بیاعتماد بودم به خودم و به تو.
بماند که پولش هم آخه از راه همچین درستی جور نشده بود.
شانسی که فقط همین یکبار در خونه آدم رو میزنه؟! وای چه باور محدود کننده و بدی. چقدر کمبود خوابیده تو این یه جمله. خدایا شکرت که فهمیدم.
شانس و فرصت و شرایط و موقعیت عالی در هر لحظه و هر روز و هر ساعت وجود داره. برای کسی که روی خودش کار میکنه و میدونه چی به چیه، همیشه فرصت هست همیشه. همیشه میتونه از جایی که هست پل و سکویی بسازه برای رفتن به جایی که میخواد. خدایا شکرت که این باور رو هم شناسوندی بهم.
درسهایی که گرفتم خوب بودند، مثلا اینکه با فامیل بیزینس نکنم، سرمایهی درست و تمیز بیارم وسط، خودم با پولم کار کنم ندم بقیه باهاش کار کنند و بخوان که بهم سود بدن و …
ب) کجاها نه گفتم؟!
خیلی جاها، مثال بارزش توی نتورک. جایی که تیمسازی میکنند، جایی که سرمایه رو باید از دیگران جور کرد و …
خدایا شکرت؛
سپاسگزارم بخاطر دستهایم که تایپ میکنند.
به خاطر گوشیم با رنگ خوشگلش.
خدایا شکرت واسه چایی نبات، واسه کولر، واسه خواب.
خدایا شکرت واسه چیزهایی مثبت اطرافم، واسه چشمهای بینا.
خدایا شکرت واسه نینی جدید خانواده.
خدایا شکرت واسه نماز واسه آرامش واسه ایده واسه نور.
خدایا شکرت واسه اعتماد به نفس و صبر و سکوت.
خدایا عاشقتم.
به نام رب فرمانروای جهان
گام چهارم مهاجرت به مدار بالاتر
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم عزیز دلم و سلام خدمت همه دوستان عزیزم در این سایت خدا را شاکرم که دوباره تونستم یک فایل گوش بدم و اینجا یک رد پا از خودم بذارم واقعاً خدا رو شکر که تو این راه هستم و تو این سایت
سوال اول و نکته اول،چطور به ترس های خود غلبه کنیم؟همه ما یکسری ترسها داریم یعنی هیچ وقت نیست که این ترسها از بین برود و به طور کامل محو بشه در عین حال این ترسهاست که میتونه ما رو یا در حرکت زندگیمون متوقف کنه یا حرکتمون بده این بستگی به نگاه ما داره هیچ وقت ترسهای ما از بین نمیره ما باید اونها رو کم و کمرنگتر کنیم ما باید با ایمان بریم جلو ما باید ایمانمون رو پررنگتر کنیم و ترسهامونو کمرنگتر اگر ما میخواهیم حرکت کنیم به سمت موفقیت برسیم باید امون رو از روی ترمزها یعنی روی ترسهامون برداریم و حرکت کنیم ما باید روی خودمون کار کنیم و ایمانمون رو قویتر کنیم هر لحظه هر ثانیه هر ساعت هر دقیقه هر روز هر هفته هر ماه هر سال ما باید روی ذهن مون خودمون کار کنیم و از نجواهای ذهنیمون جلوگیری کنیم و حواسم به ورودیهای ذهنمون باشه
قوانین برای همه یکسانه برای همه ثابته در جهان اگر ما میخواهیم به موفقیت برسیم باید قوانین این جهان را رعایت کنیم
واقعا اگر انسان بخواد که موفق بشه باید بهای اون رو بپردازه بهای موفقیتش رو عزت نفس و ایمان در موفقیت نقش مهمی دارد عامل مهم موفقیت اعتماد به نفس یا همان عزت نفس است
ترسها توهمی بیش نیستند ما نباید به اونها بها بدیم و آخرین اسلحه شیطان و ابزار و کسب و کار شیطان ترس است ما باید از ترسها و نجواهای ذهنی خودمان اعراض کنیم روی خودمون رو برگردونیم و ایمانمون رو قویتر کنیم استاد بزارید برای خودم و برای دوستان یا برای خودم که اینجا اگر یک رد پایی گذاشتم بعدها اومدم خوندمش یک مثال بزنم که این مطلب توی ذهنم محکمتر بشه درباره خودم
من دختر 20 ساله با تضادهایی که از بچگی بهش برخوردم با معلولیت جسمی یا هر چیز دیگهای که نمیخوام الان واردش بشم نمیتونستم مستقل زندگی کنم آرزوم بود اما نمیتونستم یعنی باورش رو نداشتم در مدارش نبودم اما از وقتی فایلهای شما رو گوش کردم و با ایمان رفتم جلو تونستم مستقل بشم من الان تنها زندگی میکنم بااینکه مجردم و پدر مادرم زنده هستند و یک دخترم من چند سال پیش یکی دو سال پیش وقتی پدر مادرم به مسافرت رفتن وقتی رفتن کربلا خیلی اصرار داشتند که من برم خونه فامیل یا برم خونه خواهرم اما من گفتم نه من همین جا میمونم زندگی مستقل رو یاد میگیرم و یک امتحان برای خودم میگذارم و اونجا یاد حرف خانم شایسته افتادم که توی پرادایس تنها موندن تا به ترسهای خودشون غلبه کنند من هم از ایشون یاد گرفتم
یا توی کار من من فائزه هیچ وقت تا حالا آرایش نکرده بودم هیچ وقت تا حالا اون تیپی که دلم میخواست و نزدم و به خاطر همین هیچکی باورش نمیشد یک روز برم تو کار لوازم آرایشی میدونید چرا چون علاقه خودم رو نشون میدادم نه جراتشو رو داشتم اما از وقتی با فایلهای شما آشنا شدم این جرات رو پیدا کردم اونجوری که دلم میخواد جدا از حرف مردم جدا از پاشنه آشیلهایی که هنوز هم دارم از حرف مردم فکر مردم اما تونستم کمرنگترش کنم زندگی کنم بسیار موفقتر شادتر هستم من الان کسب و کار خودم رو دارم و درآمدی دارم که معادل 3 برابر درآمد پارسالم هست حداقل و از شرایط جسمی خوب نگم براتون و از اتفاق خوبی که افتاده من هفته پیش تولدم بود یعنی وز سهشنبه یعنی همین سه روز پیش ر همیشه دلم میخواست همه سورپرایزم کنن تولد برام بگیرن نمیدونم باور اشتباهی بود یا درستی بود اما امسال این باور رو برای خودم رها کردم گفتم ولش کن چند تا از معلمهامو دعوت میکنم با هم تولد میگیریم و مهم شاد بودن منه خودمم هم برای خودم کادو میخرم اما یک چیز عجیب و هیجان انگیز اتفاق افتاد همون معلمم بدون اینکه به من بگه اومد پیشم و برام تولد گرفت چیزی که من از بچگی آرزوش داشتم و از خوشحالی گریم گرفته بود چند روز زودتر از تولدم و جالب اینجا بود همون کیکی که من دوست حتی دونه به دونه اون کادوهایی که برای من خریدن واقعاً من خدا رو بابت این شاکرم همونهایی بود که من تو اون چند ماه قبل میخواستم بخرم اما هیچ وقت پیش نمیاومد آخه من تو خرید یکم تنبلم هر وقت میخواستم اون وسایل رو آنلاین سفارش بدم یک اتفاقی میافتاد یا سقف تراکنشم پر میشد یا مشتری میومد که کلاً یادم میرفت ه این وسیله رو میخوام یا مینداختمش میگفتن ول کن فردا میرم میخرم امروز خستم اما جالب اینجا بود اون معلمم بدون اینکه بدونه من چی میخوام همون وسیلهها رو با همون رنگ همون ترابل مارک رو با همون رنگ و شکلی که من دوست داشتم همون کتاب رو که من میخواستم بخرم همون دفتر رو که من میخواستم بخرم همون چیزهایی که رو که من میخواستم بخرم بازی فکری دفتر تقویم هر آن چیز هیجان انگیزی که منو به شوق میآورد برام خریده بود بنده خدا و جالب اینجا بود کیکی رو خریده بود که من دوست داشتم طعمش رو شکلش رو و همه چیز خیلی هیجان انگیز بود و جالب اینجاست اون معلممم تو همین سایته یعنی خود ایشون این سایت رو به من معرفی کردن خود ایشون من رو با این قانون آشنا کردن و من موقعی که میخواستم شمعها رو فوت کنم آرزو کردم یک روز همه ما یعنی هم من هم معلمم هم خانمشونو به زودی توی فلوریدا با هم تولدهامونو جشن بگیریم و شمع رو فوت کردن و این آرزو از ته دل بود یعنی آرزو کردم که شما و خانم شایسته هم باشید که مطمئنم اگر روی ذهنم کار کنم اگر در مدار درست قرار بگیرم اگر حواسم به ورودیهای ذهنم باشه به زودی این آرزو برآورده میشه به شرط اینکه من قانون جهان را رعایت کنم و جالب اینجا بود من تو این یکی دو سالی که نا شدم با ایشون همیشه توی ذهنم تصور میکردم ایشون توی تولدمه و ما داریم با هم جشن میگیریم و واقعاً این اتفاق افتاد و شاید بگم بهترین بهترین شب عمرم بودم شاید که نه حتماً عنی هنوزم که هنوز دارم بهش فکر میکنم بابتش خدا رو سپاسگزارم و میخواد از خوشحالی گریم بگیره اصلاً خیلی هیجان انگیز بود شاید باورتون نشه با همون لباسی که من تصور میکردم همون لباس تنم بود با اینکه من اون لباس رو تازه خریده بودم برای خودم و همون کیکی بود که میخواستم اصلاً خیلی ذوق زده بودم فقط فرقش اینجا بود که میخواستم همه این کارا رو خودم انجام بدم اما این بار معلمم شد دستانی از دستان خدا بنده خدا این کارو برام انجام داد و من احساس کردم شاید خانواده من به فکرم نباشند اما خدا به فکرم هست که معلمی رو سر راه من قرار داده مثل تو یک برادر و خانم ایشون مثل یک دوست و مثل خواهر من به فکر من هستند و اینها همه کار خداست که به من میگه فائزه تو کاریت نباشه تو زندگیتو بکن تو حال خوبت رو داشته باش من بندههام رو میزارم سر راهت که تو حال خوب خودت رو حفظ کنی ه آرزوهات برسی وای هنوز باورم نمیشه باور اون شب عین خواب بود برام یک تولد به اون تولد باشکوه و خوشگل که خیلی خوب بود خیلی و انقدر برام خوب بود که من صبح که بیدار میشم دو تا کار انجام میدم اول شکرگزاریمو انجام میدم د فایلهای زندگی در بهشت رو میبینم و بعد فیلم و عکسهای اون روز که شادی منو چندین برابر میکنه انقدر بابتش خدا رو سپاسگزارم که میخوام جیغ بزنم از ته دل بگم خدایا شکرت که همچین معلمهایی رو سر راه من قرار گذاشتی یا من همیشه دوست داشتم یک برادر داشته باشم و یک خواهری که باهاش خوب باشم و وقتی افکارم را درست کردم تو خدای من این دو تا آدم فرشته رو سر راه من قرار دادی که معلم ریاضیم بشه برادرم و همسر ایشون بهترین دوست من و بهترین رفیق من بشه و بشه به جای خواهرم یک خواهر شاد سرزنده خنده رو یک خواهر دانا که من همیشه آرزوش داشتم انقدر این برای من شیرین بود انقدر برای من شیرین بود که من واقعاً نمیدونم چه جوری خدا رو به خاطرش سپاسگزاری کنم یا چه جوری به خدا بگم مرسی بابت همچین دوستایی من همیشه از وقتی وارد سایت شدم دوست داشتم یک خانم با یک خانم عباس منشیام در ارتباط باشم یعنی کسی که توی سایت عضو باشه و همسر ایشون توی سایت عضو و برنامههای شما رو دنبال میکنه و خیلی وقتها ایشون کمک من میکنه توی فهم مطالب و قوی شدن باورها و خیلی دوست داشتم ایشون رو از نزدیک ببینم خدا همه این کارها رو اون شب برای من انجام داد
و یا همین مستقل شدن من از بچگی آرزو داشتم انقدر الان تو شوکم که بعضی وقتا خودم باورم نمیشه که تنها زندگی میکنم و به اون چیزهایی که چند سال پیش میخواستم الان رسیدم اما دوره تکاملم رو طی کردم از روز اول همه چی اوکی نبود کم کم آرام آرام آهسته و پیوسته همه چی درست شد
نکته بعدی پاشنه آشیل هیچ وقت از بین نمیره وقت خوب نمیشه اما اگر روی اون کار کنیم کمرنگ و کمرنگتر میشه و اگر ار کردن روی اون رو رها کنیم و از رشد اون غافل باشیم به روز اول برمیگردیم یا شاید هم بدتر از اون
همیشه باید روی ترسها کار کرد اون ها هیچ وقت از بین نمیره اما کمتر کمرنگ و کمرنگتر میشه باید روی ذهن خود به صورت مدام کار کنیم تا آخر عمر پیشرفت کنیم هر لحظه هر ساعت هر روز هر دقیقه هر ثانیه تا آخر عمر مثل نفس کشیدن باید روی ذهن خودمون کار کنیم برای رسیدن به هدف
به اندازهای که ایمانمون قویتر میشه ترسهامون کمتر میشه و ما به خواستههامون میرسیم اید جایگزین ترسهامون ایمانمون رو قوی کنیم تا به هدف خودمون برسیم
اگر روی ورودیهای خودمون کار نکنیم و ورودیهای خودمون رو کنترل نکنیم فکرهای منفی رشد میکنه و ما رو به حالت اول یا دتر از اون برمیگردونه
وقتی روی خودمون کار کنیم دائماً به صورت دائم به هدف خودمون نزدیک و نزدیکتر میشیم به شرط دوره تکامل
قانون جهان هستی دارای تکامل است تکامل تکامل تکامل تکامل تکامل تکامل
هر چیزی که در دوره مالی در حوزه مالی بدون دوره تکامل پیش برود با طمع رو به شکست است مثل شرکتهای هرمی مثل بورس که تو ایران هست مثل خیلی از جاهای دیگه یا ارز دیجیتال ترید که مردم با طمع به اون نگاه میکنند و بدون دوره تکامل سود کلان میخوان و شاید اوایل همه چیز به ظاهر خوب باشه اما با مغز میخورند زمین
بزارید اینجا هم یک مثال از خودم بزارم استاد
من وقتی 15 یا 16 سالم بود وارد دوره دبیرستان شده بودم چون از 13 14 سالگی نمایشگاههای مدرسه کار کرده بودم و عیدیها جمع کرده بودم و طلاهامو بچگیمو جمع کردم میخواستم به یک ماشین بخرم برای 18 سالگی یا 17 سالگی میخواستم برای موقعی که قبل از اینکه گواهینامه بگیرم یک ماشین بخرم اما ماشینها یک دفعه گرون شد و من این کارو نتونستم انجام بدم و به پیشنهاد شوهر خواهرم پولهامو گذاشتم توی بورس و نه تنها پیشرفت نکردن بلکه اصل پول همم رفت اوایل همه چیز خوب بودا اما بد همه چیز به طوری بد شد که من پول کلاس کنکور یا مشاور تحصیلی هم نداشتم و به سختی به دست آوردم اینها به من چی میگه میگه دوره تکامل تکامل تکامل یا خود شما استاد وقتی رفتید بندرعباس وقتی با کسی پاستور بازی کردید و باختید فهمیدید که این راهها به جایی نمیرسه کسانی که در مدار فقر هستند میخوان یک شبه پیشرفت کنند اما کسانی که در مدار ثروت هستند با دوره تکامل آهسته و پیوسته به راه خودشون ادامه میدن
نکته آخر استمرار استمرار استمرار در کار کردن ذهن کنترل ذهن نشنیدن حرف بقیه جامعه و ایمان توکل کلید رسیدن به خوشبختی است
استاد عزیز ممنونم بابت این ضبط این فایل و خدا را شاکرم که دوباره تونستم فایل زیبای شما رو گوش بدم ممنونم از مریم جان که دوباره این فایلها رو تدوین و دستهبندی کرده و این پروژه رو برای ما گذاشته که گام به گام پیش بریم امیدوارم مریم جان یک روز ببینمت و از نزدیک بغلت کنم به امید دیدار شما و استاد عزیزم
سلام سید عجب لباس خوشگلی
میخوایم توی اینران ما هم از اینها تولید کنیم
باطرح های باحال مشتی
سید تقریبا چند دلار هزینه لباست در اومد؟
سلام ب همه عزیزان و دوستانم
خیلی راحت و ساده از کنار زیباترین قوانین افرینش گذشتیم و بزرگ شدیم
و حالا ک دونستیم، چشمهارو باید شست جور دیگر باید دید
خدا و جهان هستی را دوباره باید شناخت
شاکرم از اینکه این فرصت ب من داده شده
با ارزوی موفقیت همه