مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع» - صفحه 87

1272 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1173 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    چقدر عالی که این زمان برای من مهیا شد تا بتوانم به راحتی و آرامش به این فایل گوش بدهم

    همیشه من در زندگی خودم ترس داشتنم

    همیشه نگران آینده بودم

    همیشه درگیر عواقب و مشکلات کاری بودم که در اینده شاید برای من رخ خواهد داد

    چقدر این ترس ها دست و پای من را می بست

    سبب می شد که نتوانم به جلو حرکت کنم

    سبب می شد که عقب گرد کنم و یا اینکه درجا بزنم

    چقدر این حال من را خوب می کرد وقتی که به خدای خودم توکل می کردم و از او کمک می گرفتم

    چقدر حال خوب داشتم زمانی که خداوند به کمک من می آید و من را به جلو می برد

    آنوقت من مثل همیشه شاد و سرحال هستم

    آنوقت من هستم که به راحتی و آسانی روند زندگی من هموار می شود

    مثل الان که در مغازه خودم ایستاده ام و در حال گوش دادن به این فایل فوق العاده هستم

    با وجودی که هنوز ترس دارم اما خوشحال هستم که در روند کسب و کار شخصی خودم موفق هستم

    می دانم که در اینجا که هستم هنوز خیلی جای کار کردن و بهتر شدن دارم

    اما

    اما

    هر بار خدا را شکر می کنم که راه و مسیر درست را به من نشان داده است

    ممنون استاد عزیز خوب خودم هستم که راهنما و مشاور ما در این مسیر پر از حس و حال خوب هستند

    وقتی که به گذشته خودم فکر می کنم می بینم که چقدر درگیر نجواهای ذهنی خودم بوده ام

    چقدر حرف دیگران برای من مهم بوده است

    گوش به اخبار و رسانه ها می دادم

    همه اینها ترس را در وجود من به وجود می آوردند

    سبب می شد که نتوانم به سمت جلو حرکت کنم

    این سبب می شد که من نگران فردا باشم و در نهایت دچار ترس و استرس می دم

    در نهایت گرفتار یاس و ناامیدی می شدم چرا که تمام سختی های کار به سراغ من می امد

    ناامید می شدم و اگر هم می خواستم دست به کاری بزنم انتظار داشتم که یک شبه به موفقیت برسم

    صبر نداشتم

    تحمل نداشتم

    چقدر سختی به من وارد می شد

    چقدر حال من خراب می شد

    چقدر من درگیر اما و اگرها می شدم

    همه اینها از ترس برای من سرچشمه می گرفت

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1173 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    چقدر عالی که این زمان برای من مهیا شد تا بتوانم به راحتی و آرامش به این فایل گوش بدهم

    همیشه من در زندگی خودم ترس داشتنم

    همیشه نگران آینده بودم

    همیشه درگیر عواقب و مشکلات کاری بودم که در اینده شاید برای من رخ خواهد داد

    چقدر این ترس ها دست و پای من را می بست

    سبب می شد که نتوانم به جلو حرکت کنم

    سبب می شد که عقب گرد کنم و یا اینکه درجا بزنم

    چقدر این حال من را خوب می کرد وقتی که به خدای خودم توکل می کردم و از او کمک می گرفتم

    چقدر حال خوب داشتم زمانی که خداوند به کمک من می آید و من را به جلو می برد

    آنوقت من مثل همیشه شاد و سرحال هستم

    آنوقت من هستم که به راحتی و آسانی روند زندگی من هموار می شود

    مثل الان که در مغازه خودم ایستاده ام و در حال گوش دادن به این فایل فوق العاده هستم

    با وجودی که هنوز ترس دارم اما خوشحال هستم که در روند کسب و کار شخصی خودم موفق هستم

    می دانم که در اینجا که هستم هنوز خیلی جای کار کردن و بهتر شدن دارم

    اما

    اما

    هر بار خدا را شکر می کنم که راه و مسیر درست را به من نشان داده است

    ممنون استاد عزیز خوب خودم هستم که راهنما و مشاور ما در این مسیر پر از حس و حال خوب هستند

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1266 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    با سلام خدمت دوستان عزیز و گرامی

    گام چهارم پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    ترس و طمع:در مورد ترس که من خیلی پاشنه آشیل دارم،ترس از حرف مردم،ترس از تنهایی، ترس از اجنه که البته نسبت به بچگی هام،خیلی بهتر شده،که روی اینها باید کار کنم مخصوصا ترس از حرف مردم.

    طمع که خداروشکر خیلی بهتر شدم ولی یکبار در سالی که کرم کمپوست مد شده بود گرفتارش شدم با این حال که خودمون سالن داشتیم،کارهای مربوط به رسیدگی به کرم‌ها رو هم خودمون میکردیم به زور بعد یکسال یر به یر شدیم با این تفاسیر که کلی حمالی برامون موند و عذاب وجدانی که اونایی که از ما کرم خریدن اونا چیکار کردن،ولی همون کار هم چندتا نکته داشت که دیگه گرفتار همچین ترفندهایی نشم و نکته جالبتر اینکه اون بنده خدایی که برامون کود می‌آورد هم سالن داشت،کامیون و تراکتور بیل دار،هم گاوداری داشت یعنی اینکه کود لازم برای اینکار رایگان در میومد هم چندین گارگرداشت هم مایه دار بود یعنی هم امکانات برای راه اندازی تقریبا رایگان برای سالن کرم کمپوست رو داشت ولی اینکار رو نکرد،الان میفهم با اینکه اون بنده خدا بی‌سواد بود ولی ثروتمند بود و مدارش از ما بالاتر بود و به قول استاد آدمهای فقیر گرفتار ترفند پونزی میشن.

    و در مورد جمله آخر که استاد گفتن مجالس حرفهای بیهوده،من همیشه به نزدیکان میگفتم و میگم کسانی که حرفهای چرت و پرت میگن و شوخی هایی میکنن با چاشنی فحش واقعا همیشه یه جای زندگیشون میلنگه.

    خداوند بابت شنیدن این آگاهی ها از تو سپاسگزارم

    ربنا،اهدنا صراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم والضالین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    زینب کریمی گفته:
    مدت عضویت: 561 روز

    سلام ودرود بر استاد عزیزم…

    وای استاد خیلی عالی بود

    این ترفند پونزی که توضیح دادید قشنگ چندین نفر از اقوام اومدن تو ذهنم که دقیقا طبق چیزی که شما فرمودین بخاطر سود بیشتر بعد از چند ماه پولاشونو ازدست دادن و حالا برای برگشت پول هم میگن فعلا همشو نمیتونن برگردونن.

    خیلی حرفاتون منطقی و فوق العادس بنظرم قشر ثروتمند تلاش میکنن خودشون پول بدست بیارن یا جاهای مطمئن سرمایه کذاری میکنن ولی افراد فقیر فقط میخوان بشینن خونه و سود پولشونو بگیرن

    واقعا درسته…

    من قبل از اشنایی با شما استاد، از چشم زخم و خیلی چیزاها میترسیدم و اینهارو خیلی بزرگ کرده بودم برای خودم اما حالا دیگه دارم تلاش میکنم نترسم

    مثلا برای چشم زخم باوری که ساختم اینه که بدون اذن خداوند برگی از روی درخت نمیفته و کسی نمیتونه با چشم زدن من، مانع رشد و پیشرفتم بشه

    چون میگم هنه ی اینها به اون فرکانس های من ربط داره

    من اگه باور نداشته باشم به این اتفاق هیچ کسی نمیتونه منم چشم بزنه یا سحروجادو کنه پس دیگه بهش بال و پر نمیدم و دیگه باورش ندارم

    و سعی میکنم فرکانسمو بالا نگهدارم و مدام باخودم‌بگم خداوند مراقب منه و هیچ قدرتی برتر از قدرت خدای عزیزم نیست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    کیانوش بیگی گفته:
    مدت عضویت: 2393 روز

    سلام درود استاد نازنینم واستاد شایسته عزیز.

    ترس طمع دو اسلحه بزرگ شیطان هستند.

    بارها و بارها ما توی زندگی این تجربه داشتیم .

    وهربار هم سعی میکنیم مثلاً طمع نکنیم

    اما به خاطر باور کمبود ویا عزت نفس پایین

    یا عدم باور لیاقت در کسب درآمد راحت روان.

    باز هم خیلی راحت در دام می‌افتدیم.

    من بارها به خودم گوشزد میکردم که من خام این حرفها نمیشم .

    اما چند وقت پیش یکی از دوستانم به من زنگ زد

    پیشنهاد خرید دولار از دایی خودش که از آمریکا آمده بود داد با قیمت بسیار پایین.

    اولش مقاومت داشتم برای اینکه چرا با این قیمت پایین وحس خوبی نداشتم.

    اما شیطان خیلی راحت از طریق باور کمبود کار خودش کرد وچقدر قشنگ منو مجاب کرد که

    تو الان پول خرید دروهارو نداری.

    با این سود میتونی چند تا دوره راحت بخری.

    و البته که من بعد از دوسال دوره هارو بصورت تکاملی خریدم وتا الان هیچ پولی دستم نگرفته

    و اون بنده خدا هم تمام زندگشیو از دست داده.

    اما در مورد ترس همینطوره شیطان مدام سعی میکنه از طرق مختلف ادمو نام امید کنه .

    بطور مثال چند وقته مدام بیخ گوش من مدام از اوضاع بد اقتصادی وضعیت بی در پیکر دولار میگه

    و اینکه تولید تو این مملکت فایده‌ای ندارد وبرودتو کار دلالی وچقدر قشنگ با دلایل منطقی صحبت می‌کنه و جالب ذهن هم خیلی راحت می پذیره

    و بعد تیر خلاص از طریق ترسوندن می زنه

    که اگه همینطور ادامه بدی ور شکست میشی

    راه دیگری نیست ببین فلانی چطور بدبخت شد

    و به نظر من تنها و تنها راه مقابله با این وضعیت

    درک توحید واین احساس که خدا پشت پناه منه و با توکل. جفت پا پریدن بر روی ترس‌ها ست .

    چون واقعا اگه میدون بدیم بهش از کاه کوه میساز ه

    و روزگار ادمو سیاه میکنه.

    من همیشه این سوال از دوستانم می پرسم خدا رو قبول داری و همه میگن معلومه که قبول داریم این چه سوالی میپرسی.

    من میگم حالا قدرت خدارو چقدر قبول داری .

    میتونید توی مشکلات فقط به اون تکیه کنید .

    و با آرامش راهتو ادامه بدی مثل ابراهیم در برابر آتش نمرود یا موسی در برابر فرعون نه اینها پیامبر بودن .

    باشه مثل مادر موسی که فرزندشو در نیل خروشان با اون تمساحای چند متری معروفش.رها کرد.

    من به شخصه برای رسیدن به یک زندگی سرشار از نعمت سلامتی ثروت تنها راه برای من توی این اوضاع احوال این جامعه فقط درک توحید و شناخت قوانین و سپردن صددرصد اموراتم به خداست.

    اینکه شاخکها مو تیز کنم تا بتونم هدایتا های که از طرف خدا میاد بگیرم که این کار در آرامش و احساس خوب امکان‌پذیره

    در پناه حق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    سید مجتبی آقائی گفته:
    مدت عضویت: 283 روز

    درود فراوان بر استاد عباس منش عزیز و سرکار خانم شایسته عزیز

    گام چهارم ترس و طمع

    استاد واقعا این مطلبی ک گفتین بیشترین افرادی ک درگیر طمع یا همون پونزی میشن افراد فقیر هستند خیلی واسم جالب بود چون من خودم چند ماه پیش با یک گروه تلگرام آشنا شدم ک وام میداد اونم وام مبلغ بالا با سود و بازپرداخت خوب ک بدون هیچ درنگی تو دام افتادم و همون قضیه ک بدون اینکه بخوام راه تکاملو طی کنم خواستم یک شبه راه چند ساله رو برم و با شکستم مواجه شدم اینجاست ترس و طمع مکمل هم میشن چون ترس داشتم با خودم میگفتم چجوری این مبلغ و میدن با این سود و این شرایط خودمو قانع میکردم ک یه جای کار میلنگه ولی باز از اون طرف طمع و نجواهای شیطانی بیشتر تو وجود من ریشه میکردن و منو درگیر میکردن ،البته از وقتی با استاد آشنا شدم روی خودم کار میکنم و به قول استاد تا حرف از اینجور چیزا میشه سریع فرار میکنم یا بحثو عوض میکنم

    اما اگ بگیم ترسی نداریم ک دروغ گفتیم بلاخره ترس همیشه هست ترس از شکست

    ترس از آینده، اما اون چیزی ک میتونه من خودمو آروم کنه و کمتر درگیر این ترس ها و نجواهای شیطانی بشم قطعا به قدرت مطلق خدواند هست قدرتی ک حتی به اجازه خودش حتی برگی از درخت نمی افته .و هر وقت ترسی میاد تو وجودم فقط به قدرت خداوند و توحید فکر میکنم ‌ک بدون شک آرامش میگیرم خیلی وقت ها بوده کاری میخواستم انجام بدم نمیتونستم ولی وقتی به خودش عتقاد و ایمان آوردم سپردم به خودش اون کار خیلی راحت و بدون دغدغه و دردسر واسم درست شده خداروشکر میکنم ک از وقتی روی خودم‌کار میکنم ترس و طمعم کم شده چون هیچ وقت از بین ک نمیرن ولی میتونیم با کارکردن روی خودمون تا حدی به ترساندن غلبه کنیم

    خداوندا سپاسگزارتم ک مرا به سمت نور و ایمان هدایت کردی

    خداوندا شکرت ک در زمان مناسب و مکان مناسب هستم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    سما گفته:
    مدت عضویت: 472 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته عزیزم و دوستان هم ندارم

    درباره ترسیدن و حرکت به سمت ترسها من یه مثال از خودم بزنم

    من همیشه از سگ میترسیدم یکبار توی باغ بودم چند تا سگ اومدن داخل باغ قلبم میخاست از سینه بزنه بیرون دست و پاهام می‌لرزید از خدا خاستم سمتم نیان و کمک کنه فرار کنم خدا رو شکر خودشون رفتن بیرون بعد حس درونم گفت فرار نکن باید بری سمتش

    چند روز گذشت من بیشتر بهش فکر کردم دوباره چهارتا سگ وحشی اومدن داخل باغ از من هم خیلی دور بودن و من رفتم سمتشون دست و پاهام می‌لرزید داشتم از ترس میمردم ولی همین طور ادامه دادم رفتم تا نزدیکشون شدم گفتم برید بیرون سگها فرکانس ترس منو احساس می‌کردند ولی می‌دیدن باز دارم حرکت میکنم سمتشونو ادامه میدم به همین خاطر جرات نکردن بهم حمله کنن

    رفتم سمت رئیسشون که از همه بزرگتر بود و قلاده داشت صاف تو چشماش نگاه کردم گفتم برو بیرون زیر لب خر خر میکرد تا بهم حمله کنه ترسمو حس میکرد ولی میدید عقب نشینی نمیکنم یکم نگاهم کرد بعد رفت بیرون بقیشونم رفتن خیلی جالب بود برام

    یادمه 15-16سالم که بود وحشتناک از تاریکی میترسیدم خیلی بد بود شبا دستشویی نمی‌رفتم میترسیدم از زیر پتو بیام بیرون یه روز تصمیم گرفتم هر موقع ترسیدم بدووم برم تو دلش از اون به بعد تا میترسیدم برمیگشتم سمت تاریکی چند دقیقه هم اونجا می‌موندم تا کم کم ترسم رفت خیلی خوب شد آزاد شدم

    درباره ترفند پونزی ما یکبار دچارش شدیم داخل تلگرام چندتا کانال رواج پیدا کرده بود که شما داخل سایتی ثبت نام میکردی و بابت تبلیغاتی که تماشا میکردی مقدار خیلی کمی پول دریافت میکردی خب ما هم می‌گفتیم این پول چون به دلار برا ایرانیا خیلی ارزشمند میشه برا خودشون کمه کسی زمان نمیزاره برا این کار ما واردش شدیم با پول کم پونصد تومان ثبت نام کردیم بعدش می‌گفت هر چقدر پولتو بیشتر باشه تبلیغاتی که دریافت میکنید قیمتش بیشتر میشه و ما هم طمع کردیم و همه پس انداز مون رو گذاشتیم یک ماه بعدشم بست رفت خدا رو شکر که رفت وگرنه تصمیم داشتیم هرچی داشتیم بفروشیم سرمایه گذاری کنیم از خونه و ماشین و به دوستان و اقوام معرفی کنیم

    خدا رو صد هزار بار شکر که آخرای پروژه وارد شدیم و بسته شد

    واقعا که باید حرف استاد رو با طلا نوشت که میگن ثروت نتیجه طبیعی حرکت در مسیر مورد علاقه همراه با تکامله

    جهان طبق قوانین خودش درست عمل می‌کنه مشکل از درون ماست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    فاطمه ش گفته:
    مدت عضویت: 1676 روز

    به نام خدای مهربان

    گام چهارم، 15 دی

    من هر چقدر که فکر میکنم، به لطف الله تا حالا درگیر مسئله ای نشدم که در راستای ترفند پونزی باشه که بخوام الان اینجا تعریف کنم.

    ولی مثلا یکبار چند سال پیش یکی از دوستام که مدت خیلی زیادی بود که خبری ازش نداشتم، یهو سر و کله اش پیدا شد و خیلی ابراز علاقه و دلتنگی کرد که برای من هم واقعا عجیب بود؛ اما میگفتم شاید واقعی باشه

    اما یکم که رفت جلوتر متوجه شدم که درگیر یسری از این شرکت های هرمی طور شده و خیلی ریز هر بار که میریم بیرون داره سعی میکنه از نکات مثبتش بگه و من رو هم وارد کنه

    یکم پرس و جو کردم دیدم سراغ بقیه دوست های مشترمونم رفته و من به محض اینکه داستان رو فهمیدم کااملا ارتباطم رو باهاش قطع کردم

    جالب اینجاست که اونموقع سنم خیلی کم بود ولی تا اسم این داستانا میومد من فرار میکردم

    الان هم همینطورم، کلا از این روش های عجیب غریب برای کسب ثروت خیلی بدم میاد و همیشه دوست داشتم کسب و کار خودم رو داشته باشم تا هر موقع که احساس نیاز کردم رشدش بدم.

    شاید دلیل این زدگی من از این جور کسب ثروت ها، چند تا موردی باشه که از اقواممون دیدم؛ مثلا یکی از آشناهامون یه مدت تو خرید سهام و بورس و… اینا بود که یادمه چندین سال پیش نزدیک 50 میلیون تومن ضرر داد که خب واسه اون خیلی مبلغ سنگینی بود.

    اما راجع به موضوع ترس

    من توی یسری چیزا که بقیه خیلی ازش میترسن، به صورت پایه ای خیلی خوبم؛ مثلا تاریکی یا تنها بودن جایی

    اطرافیانم خیلی میترسن مخصوصا از اینکه تنها خونه باشی ولی من تو اینا خیلی خوبم

    یا مثلا ترس از چشم زخم، که تو این مورد زیاد خوب نبودم ولی به لطف آگاهی های سایت الان اصلا برام مهم نیست

    ولی یسری ترس هایی دارم که خیلی دارم تلاش میکنم که بهشون غلبه کنم، ولی هنوز خیلی جای کار دارم

    مثلا ترس از غریبه ها و کار هایی که میتونن بکنن؛ اینو میدونم بخاطر باور معیوبیه که ریشه کرده تو ذهنم که من یه دخترم و خیلی باید مراقب باشمو بیرون خطر داره و این حرفا.

    چون تا یکم قبل اصلا به این ترس افتخار میکردم چون دختر با احتیاط خطاب میشدم؛ ولی وقتی با فایل های توحیدی کار کردم، متوجه شدم که یک انسان موحد، تنها قدرت جهان رو پروردگار خودش میدونه و میدونه که بدون اذن اون برگی به زمین نمیفته، و اگر به خدا ایمان داشته باشه هیچ کس اندازه پشه ای نمیتونه بهش آسیب بزنه. در نتیجه از چیزی نمیترسه.

    یا یه ترس خیلی درونی دارم، که این رو در اوایل دوره عزت نفس تازه کشفش کردم

    اینکه نکنه دیگران تاییدم نکنم

    نکنه توسط دیگران سرزنش بشم

    نکنه توسط دیگران طرد بشم

    که این باعث یه کمالگرایی و سرزنش های سنگین بر علیه خودم شده بود که وقتی که کشفش کردم، انقلابی در من بوجود اومد

    اینکه فهمیدم من نیازی نیست بی نقص باشم

    نیازی نیست برای جلب تایید دیگران خودم رو نابود کنم

    من نیازی به تایید دیگران ندارم

    به قول استاد عزت نفس و توحید خیلی خوب میتونن کمک کنن که به ترس هامون غلبه کنیم و من تمام تلاشم اینه که مدام این دوتارو در خودم تقویت کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    Zhila J گفته:
    مدت عضویت: 3472 روز

    سلام به همه ی دوستان

    در مورد ترس ، میتونم بگم من همیشه درگیرش بودم ومانع پیشرفتم شده، اوایل آشناییم با استاد وقوانین هی میخواستم بیام دفتر کار استاد واز نزدیک ببینمشون ولی ترسم نزاشت ، شاید سالها پیش مسیر زندگیم عوض میشد ، وانجام ندادن یه کار ساده حس بی عرضگی وناتوانی بهم میداد شاید برای بقیه مسخره بیاد ولی برای من ترسام غول بودن.

    در مورد کسب مهارت وشروع کار همیشه تردید داشتم ومیترسیدم نتونم جوابگوی مشتریها باشم واطلاعاتم را کم میدیدم که به ترمز کمالگرایی هم مربوط میشه وبه زور بچه هام شروع کردم ولی با مشگلات وفشاری که بوجود اومد کنار کشیدم…

    تجربه ی تلخ وپوچ یه شبه پولدار شدن یاهمون طمع کردن وگیرافتادن در تله های پونزی رو بارها داشتم ومتضرر شدم وسرم به سنگ خورده ولی درک نکردم وبه قول استاد اونقدر دردم نیومده یا به خاطر اینکه اونهارو به جای خودم مقصر دونستم وبرای همین در مسیر اشتباه ادامه دادم وموندم.

    اون زمانها که گلد کوئیست گل کرده بود من قبول نکردم برم توش چون غیر منطقی برام اومد ولی منطق خرید دو الماس قابل قبلتر بود برای ذهنم ، باوجود مخالفت همسرم پول جور کردم که نصفشم قرضی بودوکیف سامسونت همسرم رو هم برداشتم وراهی دعوت وپرزنت کردن دوستان و فامیل وهمسایه هاشدم چه کیفی هم میکردم که خوشبختانه جلوش گرفته شد ومنم پولم رفت وهیچی دستم رو نگرفت جز اینکه فهمیدم این راهش نیست …

    پیج زدم وشروع کردم باسختی فراوان به تولید محصول ، باهمه ی شرایط سختی که داشتم یه پستی از محصول با بچه هام میذاشتیم توی پیج ، خوب من پدرشوهرم را که هم پیر بود وهم مریض هم نگه میداشتم واز طرفی باور نداشتم که از این کار بشه پول در آورد وبهتر از من زیادن برای همین هیچکس خرید نکرد وبازم کارو رها کردم و…

    من عاشق خیاطی بودم نه توان مالی دوره خریدن داشتم نه بلد بودم برای کسی بدوزم ودور وبریهام یاد گرفتن ولی من نتونستم کلاس برم ویه سری کتاب خریدم که اونم حوصله سر بر بود، همه ی این مسائل باور اینکه پول در آوردن سخته رو درمن بیشتر کرده بود، یادمه یه سری هم به پیشنهاد دوستان کار با کلیک کردن برای پول ساختن رو انجام میدادیم ،شب تا صبح بیدار میموندم وکلیک میکردم چقدر کار بیهوده وپوچ وبی ارزشی بود البته خوب اونموقع آگاهیهای الآن را نداشتم وبرای پول ساختن دست به هر کاری میزدم تا بالاخره خودی نشون بدم ودر درآمد کردن سهیم باشم .

    خیلی درد داره که سخت ودیر به این آگاهیها رسیدم وبیشتر از اون این درد داره که فهمیدم وهیچ اقدامی نکردم وهمین دردها باعث شد یه جا به خودم بیام وشروع کنم وبا صبر وحوصله راهم رو طی کنم وبه قول استاد این راه ادامه دارد امیدوارم راهمون در مسیر شادی ودرست مستدام باشه پایدار باشیدوسعادتمند در هر دو جهان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    محیا احمدآبادی گفته:
    مدت عضویت: 1039 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام مریم جانم

    روز همگی بخیر و شادی

    برای من تا کنون همچین موضوع مهم و اساسی در رابطه با پول پیش نیومده شکر خدا چون همیشه سعی کردم به راه های درست وزیبا تر نگاه کنم و از بچگی یه عقیده خوب و عالی که دارم این هستش که آدم به هر آن چیزی که فکر میکنه میتونه برسه و هیچ استسنائی وجود نداره و واقعا به این موضوع عقیده دارم

    واجب ورشکستگی افراد شنیدم ولی هیچ وقت دوست نداشتم تو عمق این ماجرا ها برم نمیدونم چرا هیچ وقت دلم نمیخواد راجب نشدن ها بشنوم وصحبت کنم

    اما پاشنه‌ های آشیل زیادی هم دارم راجب پول

    شغل دلخواه.رابطه ی احساسی و…

    دنبال این هستم که آنها را حل کنم و زندگیمو اونجوری که دلم میخواد بسازم

    ولی تو خیلی موارد هنوز خیلی قفلهای ذهنی زیادی دارم

    استاد عزت نفس خیلی خیلی خیلی خیلی موضوع مهمیه.خود باوری خیلی مهمه

    من هنوز تو این مسائل پاشنه های آشیل زیادی دارم

    یادمه تو دوره های کشف قوانین زندگی میگفتین که باید رو قفلهای ذهنمون کار کنیم

    مثل برنامه نویسی میمونه که اگر یک حای کوچیکی را اشتباه بنویسیم درست جواب نمیگیریم

    و مشکل اصلی من این است که وقتی یک چیزی را متوجه میشم فکر می‌کنم بلد شدم در حالی که باید این قوانین ها را هروز و هرروز برای خودم تکرار کنم و ورودی هایم را کنترل کنم

    مخصوصا راجب روابطم با جنس مخالف خیلی ترس‌های زیادی دارم

    وخیلی کار دارم تا بتوانم تو این موضوع بهتر بشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: