مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع» - صفحه 89
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/08/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-02 07:24:062025-01-03 06:30:26مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده ومهربان
خدایی که مهربانیش همیشگی و رحمتش بی پایان است
قبل از اینکه شروع کنم به نوشتن کنم میخواستم این پیامو تو دوره عزت نفس بنویسم که یه حسی بهم گفت همینجا بنویس همون حسه بهم گفت این پیام رو اینجا بنویسم
استاد من یه درخواستی از شما دارم من دلم میخواد از شما یه هدیه بگیرم اونم نه نصفه کامل
من دلم میخواد دوره روانشناسی ثروت 3 رو به من هدیه بدین که باهاش بتونم کسب و کارمو رونق بدم
من از دوره های شما دارم استفاده میکنم ولی دلم میخواد این هدیه رو از شما بگیرم
مطمئنم اگه لیاقتشو داشته باشم شما این پیام رو میخونید منو خوشحال میکنید
آخیششش اینم از درخواستم🫠
حالا بریم سراغ این ترس لهنتی
من یه چند ماهی هست که ایده ای خدا بهم داده که مرتبط به شغلم هست در کنار کارم این وسیله رو میفروشم که بزرگترین دغدغه همکارای منو حل میکنه
این ایده رو خدا خیلی وقت پیش به من الهام کرده بود که بخاطر باورهای محدود یا ترس انجامش ندادم
که یدفعه دیدم این ایده رو یکی از همکارام دارن انجام میدن خیلی برام جالب بود چون من هرموقع ایده ای به ذهنم میاد انجام نمیدم دقیقا یکسال یا چندسال بعد یکی دیگه میاد انجام میده
فکرکنم بخاطر اینکه اون خانم یا آقا ترس رو گذاشته کنارو سریع تصمیم گرفته وتعلل نکرده نزاشته نجواها مثل من سراغش بیاد نزارن کار کنه
به نظر من واقعا اگه ایده به شما الهام میشه میخواین انجامش بدین قبل شروع نجوا سریع اقدام کنید وقتی تعلل میکنید نجوا ها شروع میشن نمیزارن شما قدم از قدم بردارید و میبینید همون ایده ینفر دیگه داره بخوبی انجامش میده فقط حسرتش برای شما میمونه
ولی درس خوبی که گرفتم هر زمان ایده ای به ذهنم میرسه سریع اقدام میکنم بدون ترس نجوا که هست ولی همیشه میگم من باتوکل به تو دارم این راهو میرم
اتفاقا آقایی که ایده کارمو که براش توضیح دادم که دستگاه رو درست کنه بهم همیشه میگه بزار برات زیاد درست کنم ولی خب من چون تازه اول راه هستم گفتم نه فعلا باهمین تعداد کم شروع میکنم تا انشالله به امید حق بیشترش کنیم
گاماس گاماس
مسلما اگه بشینم حساب وکتاب کنم که مثلا صدتا سفارش بدم خب پول خوبی بدست میارم ولی عجله ای ندارم دارم روند کارمو تماشا میکنم چون هنوز خیلی از باورام مشکل داره
اگه با این باورهای دربو داغون سفارش بالا بگیرم مطمئنم تمام پولم به فنا میره
الان به خودم خیلی افتخار میکنم که تا ایده ای به ذهنم میاد و انجامش میدم حتی اگه نتیجه نده
ولی این حرص وطمع همیشه هست مخصوصا برای ماهایی که هنوز باورامون مشکل داره نمیتونیم بگیم نه
برای من پیش نمیاد
یکی از همکارامون هرسری براش مشتری میاد با اینکه قیمت رو از قبل میگه به مشتری،به محض اینکه میبینه مشتری مشکل پرداخت نداره طمع میکنه قیمت رو میبره بالا همون یدونه مشتریشو از دست میده
امان از ذهن فقیر
حسبی الله ونعم الوکیل
سلام به استاد عباس منش و سلام به استاد شایسته
مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر
گام چهارم: دو خرابکار ذهنی با نامهای”ترس” و “طمع”
استاد واقعا من خیلی از این دو مورد ضربه خورده ام هم ترس که باعث شده شهامت انجام ایده هایم را نداشته باشم و هم طمع که باعث شده نتوانم تکاملم را طی کنم و شما به درستی اشاره کردین که اینها ابزار شیطان هستن.
ترس یک ویژگی مشترک بین همه انسانها حتی پیامبران بوده ولی آنها علیرغم ترسهایشان متوقف نشده اند و من هم اگر میخواهم به خواسته هایم برسم باید به ترسهایم حمله کنم.و برای این کار باید ایمانم را تقویت کنم.
مثل استاد که میگن هیچ ترس و نگرانی ندارن که تمام داشته ها و شهرتشان را از دست بدهند و چون قانون جهان را فهمیده اند و اینها را توسط قانون بدست آوردن دوباره میتوانند خلق کنن.
به نسبتی که ایمان قوی میشود ترسها هم از قدرتشان کم میشود.
در مورد طمع که توسط آن آدمها به دام ترفند پونزی میفتند که نمونه داخلی آن شرکتهای هرمی و موسسات مالی و…
استاد دائم در حال یادآوری و آگاهی دادن است که به این درک برسیم هیچ راهی غیر از اینکه قانون تکامل را طی کنیم وجود ندارد که بشود در هر زمینه ای رشد کنیم.
اگر قانون را بفهمیم و به آن عمل کنیم از این ترفندها رکب نمی خوریم.
و به هر ترتیبی که وعده سودهای اغوا کننده و خارج از منطق را شنیدیم باید پا به فرار بگذاریم.
باید خیلی مواظب باشیم که ترفند پونزی میتواند حالتهای مختلف برای فریب داشته باشد.
ضمنا تمام کسانی که گرفتار ترفند پونزی میشوند فقرا هستند و هیچ ثروتمند درست حسابی گرفتار این ترفند نمیشود یعنی کسانی که در مدار فقر هستند در دام میگفتند.
استمرار استمرار استمرار و پذیرفتن و ایجاد باورهای مناسب و پذیرفتن بی قید و شرط باورهای مناسب و مقاومت نداشتن کنترل ورودی های ذهن حرفهای جامعه را نشنیدن کلید خوشبختی، سعادت و ثروت است
و این مصداق آیه قرآن است که حرف لهو و بیهوده را نشنوید.
و بهترین نمونهی طی کردن قانون تکامل پیامبر هست که برای رسیدن به این جایگاه سالها روی خودشان کار کردن.
*استاد خیلی سپاسگزارم بابت این آموزه ها و این آگاهی ها
در پناه حق باشین
بنام فرمانروای کیهان قادر مطلق
سلام ب همگی
کامنت سوم من
این گام خییلی برای من آگاهی های ارزشمندی داشت و همه ش خدا خدا میکردم
ک امروز وقت بیشتری داشته باشم
تا بیشتر کامنتهاشو بخونم
مخصوصا کامنت بعضی از دوستان و ک میخوندم در مورد ترس هاشون ب راحتی نوشته بودن
و با صداقت تمام
و پیش خودم میگفتم چطور اینقد راحت میتونن بگن ترسها شون رو
یا بهتر بگم چطور اینقدر خوب خودشون و ترسهاشون و میشناسن
من خیلی فکر کردم امروز ک چ ترس هایی دارم
حتی امروز ک مادرم تماس گرفت با پدر ک قرار خانواده ی داییم بیان خونه مون
ذهنم شروع کرد ب مرور خاطرات و قدرت دادن ب آدم ها و ضعیف و قربانی جلوه دادن خودم و ی دادگاهی تشکیل داده بود
و همه رو مقصر میکرد الا خود لامصبش و
اینقد ک دیگه کلافه شدم
گفتم خدایا من خودمو ب تو میسپارم
تو عالمی
تو آگاهی
تو ب اسرار همه ی قلبها آگاهی
تو میدونی چی تو دلم داره میگذره
و من جی میخوام
خودت هدایتم کن
و در زمان مناسب منو همدار کن با خواسته ام
اعتراف میکنم ک من میترسم از تکرار تجربه ی شکستم تو بحث ازدواج
بهم خوردن نامزدیم
البته اون اتفاق بخاطر فرکانس داغون خودم و باورهای عدم ارزشمندی م تو گذشته بود.
ک هنوز با قانون آشنا نشده بودم
ولی الان ک میدونم خودم اون شرایط و خلق کردم ب واسطه افکارم
والان با تغییر افکار ،مدار و فرکانسم هرگز اون اتفاق تکرار نمیشه تا زمانی ک دارم روی خودم کار میکنم ولی این ترسه هست
ک خودش شرک محسوب میشه
من ترس دارم از حرف مردم
اینکه قضاوتم کنن
من ترس دارم از بی پولی
از نرسیدن ب خواسته هام
ترس دارم از اینکه طرد بشم و دوستم نداشته باشن
از مرگ میترسم هر چند ی کم بهتر شدم.
از مار ب شدت میترسیدم ک خداروشکر ی ذره بهتر شدم
از شب تنها بیرون رفتن میترسم
از محیط های جدید
از حرف زدن تو جمع
ابراز وجود
از مسخره شدن
البته ی کوچولو بهتر شدم
پلی خعععععلی جای کار دارم
ولی دلم روشنه ب این مسیر
چون همین ک اینجام و خداوند هدایتم کرده
خودش 50٪قضیه اس
بقیه اش سمت منه ک باید انجامش برم
کلید خوشبختی،ثروت : استمرار استمرار،استمرار ساخت باورهای قدرتمند کننده، نداشتن مقاومت ،پذیرفتن بی قید وشرط باورهای مناسب
درود بر شما استادان عزیزم.
خداروشکر میکنم با شما اساتید گرامی همراه و هم مسیر هستم.
استاد به لطف الله از 2 ماه پیش شروع کردم و وارد ترس هایم شدم.
این شروع ورود به ترس ها باعث شد من به خودم، به قوانین، به خداوند و هدایت الله بیشتر اعتماد کنم و این بهم کمک کرد که هر بار در دل همین کار 2 ماهه مسائل را بهتر و سریع تر حل کنم.
از شک و تردید گذشتم و حرکت کردم.
به لطف الله نتیجه برای ساختن عزت نفسم عالی بود.
خداروشکر میکنم.
استاد توی کامنت قبلی گفتم دچار توهم شده بودم.
این توهم باعث شده بود حرکت نکنم.
الان به لطف الله دارم حرکت میکنم.
تلاش میکنم توی مسیر حرکتم یاد بگیرم و مطالعه داشته باشم.
تلاش میکنم تمرکزم را بگذارم روی اهدافم.
حتی وقتی بفهمم و درک کنم که یک کاری را دارم برای گرفتن تایید و نظر دیگران میکنم، دست از اون کار بر میدارم.
استاد بینهایت از شما بخاطر دوره عالی روانشناسی ثروت 1 ممنونم.
واقعا راه را نشان ما دادید. ماهیگیری را نشان دادید.
بینهایت سپاسگزارم.
استاد البته خداروشکر میکنم که تمام این هدایت ها اعتبارش به رب العالمین میرسد که نزدیک است.
که قطعا هدایت میکند.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
به نام الله هدایتگر
سلام بر تمامی اعضای سایت
نکته اول: ترس
تا 4 سال پیش بزرگترین و مهم ترین ترسم توی زندگی، ترس از جدایی و به دنبال آن ترس از تنهایی بوده، اما از خداوند خواستم تا جسارت انجام این کار رو در من قرار بده، چون نه توان ادامه دادن داشتم نه جرئت تموم کردن، ولی بعد از اینکه خودمو وارد این ترس و توهم کردم دیدم که نه تنها هیچ ترسی نداشت بلکه به خودشناسی رسیدم، یعنی تنهایی بعد جدایی فرصتی شد برای اینکه من روی خودم کار کنم، خودم رو ویژگی ها و توانمندی هامو بشناسم. چون توی اون زندگی از بس که تمرکزم رو گذاشته بودم روی تغییر دادن همسر سابقم، از خودم به طور کامل غافل شده بودم. بعد از گذشت 10 سال به خودم اومدم دیدم این همه سال از زندگیم گذشته ولی من هیچ تغییر سازنده ای نکردم، اصلا نفهمیدم چجوری گذروندم این 10 سال رو. البته ناگفته نماند که اگر آگاهی های الانم رو داشتم و اون موقع هم با سایت آشنا میشدم هیچ وقت حتی ذره ای از تمرکزم رو صرف تغییر پارتنرم نمیکردم و فقط روی تغییر خودم کار میکردم.
خلاصه بگم که هیچ کدوم از ترس های ما به طور واقعی وجود ندارند. این ماهستیم که با جسارت به خرج دادنمون، میتونیم در جدیدی رو به روی خودمون باز کنیم و بعد میبینیم که چه دنیای ناشناخته ای پشت اون در ِِ همیشه بسته شده وجود داشت و ما ازش بی خبر بودیم. من بعد از اینکه دل بزرگترین ترس زندگیم رو شکافتم وارد فصل جدیدی از زندگیم و دنیایی از تجربه ها شدم که میدونم اگر توی اون زندگی محدود باقی میموندم هیچ کدوم از اینارو تجربه نمیکردم.
نکته دوم: طمع
در سال 1401 طمع کردم و از چندین موسسه بانکی وام هایی با بهره های بالا گرفتم، رفتم مغازه لوازم التحریر باز کردم. دیدم درآمدش جوابگو نیست، در همون حال چندتا تیکه طلا داشتم رفتم فروختم با خواهرم شراکتی مغازه پارچه فروشی باز کردیم، کلی قسط بانکی داشتم خریدهامونو چکی انجام میدادیم، درگیر چک شدم. دیگه اواخر واقعا کم آوردم افتادم دنبال جور کردن پول نزول، که خداوند کمکم کرد و نخواست که درگیر همچین داستانایی بشم شرایط رو برام جوری رقم زد که جور نشد، ولی عوضش کلی قرض کردم.
(درحالی که باید تکامل رو طی میکردم اما متاسفانه در دام حرص و طمع افتادم، خودم رو توی قسط و قرض و چک انداختم که جنس مغازه پر بشه). بعد اون دیدم جواب نمیده سوپر مارکت زدم باز هم درگیری هام بیشتر شد تا اینکه از ابتدای سال 1403 با سایت آشنا شدم و به من الهام شد که کار پارچه و شراکت رو به طور کامل رها کن و من جسارت به خرج دادم و عملی کردم و تمام تمرکزم رو صددرصد گذاشتم روی کار سوپر مارکت. خداروشکر دونه دونه قسط هامو دارم پرداخت میکنم ولی به خاطر طمعی که 2سال پیش کرده بودم، چنان به زیر صفر رسیدم که باگذشت 2سال نه تنها سودی ندیدم بلکه کلی ضرر هم کردم و الان 2ساله که دارم تلاش میکنم به حالت روز اول برگردم هنوز که هنوزه نتونستم و احتمالا تا یک ساله دیگه هم طول میکشه که تازه به صفر برسم.
طمع خیلی خطرناک و بسیار اغواکننده ست. اگر انسان درگیرش بشه تا بخواد به حالت قبل برگرده بسیار طول میکشه و کلی ضرر و زیان میبینه. بهترین و سریعترین راه طی کردن مسیر براساس روند تکامله.
منی که هم اون مسیر حرص و طمع و یه شبه پول دار شدن رو رفتم و هم این مسیر تکامل رو دارم میرم واقعا فرق بین این دو راه رو میفهمم و الان خیلی خوب میتونم تشخیص بدم که کدوم مسیر سریعتر و راحتره وخداروشکر میکنم که خداوند منو با سایت آشنا کرد و آگاهی های استاد عزیز رو در اختیار من قرار داد تا من بتونم آروم آروم خودم رو از این چاهی که توش انداخته بودم بیرون بکشم.
سلام حضور دوستان عزیز استاد و مریم عزیز
امیداورم سلامت شاد باشین
ممنونم استاد جان
کلی استفاده کردیم
کلی کلی درس داشت کلی عشق بود
خدارو شکر
از خودم خیلی تشکر میکنم که وقت میزارم فایل گوش میدم کامنت میزارم لذت میبرم
خدارو شکر
استاد ممنونم که هی یاد آوری میکنید که تکامل باید طی بشه
ظرف وجودمون باید آماده بشه
عجله بی عجله
بزاریم روند قانون طی بشه
مثل همیشه عالی و بی نظر موفق باشین همه گی
به نام پروردگار رب العالمینم
سلام دارم خدمت استاد گرانقدرم و سرکار خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی
گام چهارم
من در فایل کلید اجابت دعا اشاره کردم که قبل از آشنایی با استاد عزیزم یه ضرر بزرگ کردم که به نرخ الان 5 میلیارد میشد و حالا در این گام دیدم مناسبه که توضیح بدم چی شد
من مبلغ 75 میلیون تومان سال 96 داشتم که تو بانک گذاشته بودم و سودی که بانک به ما میداد برابر حقوقم بود و هم خودم هم همسرم کلی از این ورودی مالی لذت میبردیم سودش حدود یک و نیم میلیون بود قصدمون این نبود که همچنان تو بانک باشه به فکر بودیم که یه ملکی باهاش بخریم ، در اون سال سکه حدود یک و خورده ای بود که میتونستم حدود 60 تا سکه بهار آزادی باهاش بخرم ولی اصلا منو همسرم با هم هماهنگ نبودیم هر ملکی ایشون پیدا میکرد من مخالفت میکردم و هر چی من میگفتم ایشون مخالف بود تا اینکه برادرم که یه قطعه زمین در یکی از بهترین نقاط شهر داشت رو تصمیم گرفت برای خودش و پسراش بسازه و به من گفت بعضی از واحداش رو میفروشه اگر پول داری بیا بخر منم گفتم قیمتش چنده گفت صد متری 150 و 40 میلیون وام داره
منم خیلی خوشحال شدم و با همسرم در میان گذاشتم و همسرم طبق معمول مخالفت کرد که نه بهمون فشار میاد ما فقط نصف پول رو داریم باید 50 میلیون دیگه وام بگیریم سخته و از این حرفا و من مقداری طلا داشتم گفتم اینا رو می فروشم و باز قبول نمی کرد وقتی به داداشم گفتم نمی خوام و پولم کمه گفت ای بابا نگران نباش هر وقت داشتی پس بده و واقعا صادقانه می گفت چون بعدا فهمیدم به غریبه ها هم همین جور گفته بود و حدود یک سال بهشون فرصت داده بود جالبه خانمش و پسر بزرگش هم چند بار بهم گوشزد کردن که فرصت خوبیه منطقه خوبیه و مهم نیست پولت کمه و من دیگه جواب رد دادم مدتی گذشت انگار تو خواب زمستانی رفته باشیم گرونی هایی شد که یک مرتبه قیمت اون واحدها 600 میلیون شدن و انگار ما تو این دنیا نبودیم که بشنویم کور و کر شده بودیم و بعد که انگار از خواب بیدار بشیم آنچنان فشار روحی به من وارد شد و چون کنترل ذهن نمیدونستم چیه برای جبران این ضرر به همسرم گفتم بیا پول رو بزاریم بورس و این به این خاطر بود که ما اولین بار که با بورس آشنا شدیم یک میلیون گذاشتیم تو بورس و بعد یک ماه شد دو میلیون و حساب میکردیم اگر صد میلیون بزاریم میشه 200 میلیون خخخخخ
و همسرم هم بعد چند ماه صد میلیون پول بازنشستگی اش رو بهش دادن اونا رو دادیم سکه و سکه ها رو فروختیم گذاشتیم بورس یعنی پول 85 تا سکه رفت تو بورس و الان ارزش سهامی که ما خریدم با پول اون سکه ها 29 میلیونه
و این اولین نتیجه رفتار احمقانه ی من تو زندگی بود که تا یک سال قبلش دست به هر چی میزدم طلا میشد
بعد از اینکه با شما آشنا شدم فهمیدم علت این نتیجه ی احمقانه چی بوده
اول اینکه من خیلی منم منم میکردم و
اعتبار موفقیت های مالیم رو به خودم میدادم و خودم رو خیلی برتر از همسرم میدیدم و تو ذهنم همیشه خودم رو سرزنش میکردم که با مردی ازدواج کردم که موفقیت مالی نداره
و همین باعث شد که در ناهماهنگی با هم باشیم و حرف همدیگه رو گوش ندیم و نعمتها از دستمون دربره
دوم اینکه من خیلی از فقر میترسیدم و هنوز هم میترسم و همیشه به فکر آینده خودمون و بچه هام بودم
و سوم اینکه با این قوانین مخصوصا قانون تکامل آشنایی نداشتم و طمع کردم فکر میکردم یه میلیونم که دومیلیون شده صد میلیون هم دویست میلیون میشه
و در ادامه کامنتم در فایل کلید اجابت دعا توضیح دادم که حالا که قوانین رو تا حدودی فهمیدم چقدر چرخ زندگی ام روان شده و چقدر خداوند راحت نعمتها رو به زندگی خودم و زندگی پسرم عطا میکنه و استاد عزیز اینکه می فرمایید دوره هاتون و فایل های رایگانتون چقدر با ارزشند شکی درش نیست چون اگر من قبلش این آگاهی ها رو داشتم هرگز چنین تصمیمات نادرستی نمیگرفتم و من بعد از آشنایی با شما در ابتدا روی روابطم با همسرم کار کردم و فهمیدم چقدر همسرم حتی قبل از آشنایی با شما بهتر از من به الهاماتش عمل میکنه و خیلی از موفقیتهای مالی من موقعی بوده که من به پیشنهادهای ایشون گوش داده بودم
خدایا بی نهایت شکرت که مرا با این قوانین و با استاد عباسمنش و خانم شایسته نازنین آشنا کردی
سلام استاد
من بزرگترین ترسم ترس از قضاوت بود
و فوق العاده نقص تایید طلبی رو داشتم
خیلی روی خودم کار کردم
و تغییرات عمده ای دادم
ولی هنوز هم رگه هایی ازش تو وجودم هست
نمیدونم چطور کمترش کنم
مثلا بزرگترین ترس از قضاوتم این بود که 21 سال تو پر رفت و آمدترین ارگان دولتی شهر که تقریبا نصف شهر ما رو دیده بودن و چهره من و همکارام برای همه آشنا بود ، با چادر کار کردم
سختی هاشم تحمل کردم
و حتی تا دو سال بعد از اینکه بازنشستگی پیش از موعد گرفتم و سر کار نمیرفتم هم چادر رو برخلاف میلم می پوشیدم چون میگفتم اگه همکاری، ارباب رجوعی ، کسی ببینه چی میگه؟؟؟
کما اینکه همون زمان که سر کار بودم از یکی از ارباب رجوع ها شنیدم که میگفت لابد بهتون امتیازی چیزی میدن چادر بپوشید یا اینکه مجبورتون کردن
درصورتیکه فقط دو تا همکار چادری داشتیم کلاً
اما بعد از دو سال پا روی این ترس گذاشتم و چادر رو کنار گذاشتم
ولی الان باز می بینم تو حوزه های دیگه ترس از قضاوت دارم
مثلا همین چند روز که بخاطر اون تضاد مالی که بهش برخوردم ، خودم واقعا مجبور شدم یه مقداری قرض بگیرم
بعد یکی از بستگان همسرم بهم پیام داد برای اجاره ی آپارتمانم برام تو سایت دیوار آگهی بزار
چند ماه پیش هم برای اجاره ی مغازه ش همین درخواست و کرد و من روم نشد بهش بگم هزینه داره چون مبلغش زیاد نبود انجام دادم اوندفعه براش
ولی امروز واقعا همون مبلغ رو هم خودم نداشتم
با اینکه خیلی کم بود
و مجبور شدم از همون مبلغی که برای هزینه های ضروری م قرض گرفته بودم پرداخت کنم
و بعد خودم رفتم خریدهای ضروری مو انجام بدم و بخاطر نصف اون مبلغی که بابت آگهی ایشون پرداختم موجودی کارتم کم بود و مجبور شدم یکی از اقلام خرید رو کم کنم
اروند مثل قبل دیگه برای این چیزا خجالت نمیکشم
چون اگه قبلا بود از خجالت آب میشدم میرفتم زمین
ولی با خودم گفتم دختر ، تو نیم ساعت پیش، دوبرابر این مبلغ بخاطر عدم شهامت نه گفتن ، دادی و الان خودت ….
کاشکی بتونم یه روزی صادقانه بگم آقاجان آره من کارمند بودم ، ولی الان تو حسابم 50 هزار تومنم ندارم ، هزینه ی کارتون رو بدید
یا حتی بهتر از این ، پول داشته باشم ولی انقدر شهامت داشته باشم بگم هزینه شو بدید
میدونم که میشه بامید خدا
سلام نگین جان همکلاسی خوبم ،
کامنتتون رو که خوندم فهمیدم بدتر از من نبودید و من در گذشته خیلی بدتر از شما بودم اونقدر بد که عمرا شما اینجور باشید،
ولی الان عالی نیستم بلکه فوق عالیم نمره م عالیه عالیه شکر خدا،
ببینین گل خواهرم اصلا کاری نداره اصلا هم پیچیده نیست راه حلش بیخود اون همه سال سختش کرده بودم به خودم ، چاره کار این هستش که یک بار فقط یک بار شیرجه بزنی داخل آب !!! یعنی یک بار با شجاعت تمام حرفتو بزنی و ( نه ) های بعد از اون هرگز به سختی بار اول نیست و به قول استاد عزیز خدا با شجاعان است و اتفاقا ته ماجرا میبینی خدا عزیزترت هم میکنه ،
خواهر گلم شما با خوندن صد جلد کتاب راجع به شنا هم نمیتونید شنا یاد بگیرید مگر اینکه یک بار به داخل آب شیرجه بزنید و تنتون رو به آب بزنید. باور کنین فرمولش همینه و جز این نیست .
به دستان قدرتمند خدا میسپارمتون
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و تمامی عزیزانی که در این دوره در کنار هم هستیم .امیدوارم حال دلتون عالی باشه
استاد جان بخشی از آگاهی های این فایل به جرات میتونم بگم از کودکی درون من بوده و من مخالف صدرصد این نوع شیوه برای ثروتمند شدن بودم ..البته در گذشته و کودکی به خاطر باور مخرب نابرده رنج گنج میسر نمیشود مخالف بودم و هرکسی که ایده ی ثروت مند شدن یک شبه را داشت میگفتم ن نمیشه اینطور درست نیست
اما از زمانی که با شما و آموزش های شما آشنا شدم و قانون تکامل رو شنیدم جور دیگه ای به این شیوه ی پولدار شدن نگاه کردم
در شهر ما تا الان من خودم به شخصه بیش از ده بار با این افراد ملاقات داشتم ..افرادی که هیچ معنا و مفهومی از فروش و بازاریابی نمیدونن و فقط با وعده های پوچ و وسوسه انگیز سعی در مجاب کردن ما داشتن …البته اینم بگم خصوصیات بدبینی من هم بی تاثیر نبود در مخالفت با این جور آدم ها …من هیچ وقت به لطف الله مهربان در دام این شرکت ها و بیزنس ها نیفتادم .
اما ضربه هایی که از عدم قانون تکامل خوردم و به قول شما خاستم زودتر یه تکون و پیشرفتی داشته باشم که زندگی هم به خودم هم به اطرافیانم سخت و جهنم شد گرفتن وام بانکی بود ..
اون روزا خودم رو قانع میکردم و میگفتم تو الان یکی دوسالی هست که در این شغلی و یاد گرفتی و اگه الان وام بانکی بگیری اشکالی نداره ..استاد میگه در شروع کار وامنگیرید ولی تو الان در وسط کار هستی و تا اینجا خوب جلو اومدی و الان وقتشه برای گسترش کسب و کارت از وام استفاده کنی
این جور حرف ها رو با خودم میزدم و هنوزم که هنوزه نمیدونم آیا کار درستی کردم یا ن ..از یه طرف به قبل از وام گرفتن فکر میکنم که اگر وام نبود و من کارم رو پیشرفت نمیدادم قطعا با این اوضاع داخلی لح و نابود میشدم
از یه طرف از سختی هایی که در مسیر کشیدم و استرس های پاس کردن قسط وام و البته به لطف الله مهربان هیچ وقت قسط عقب افتاده ای نداشتم ولی از مسیری که طی کردم راضی نبودم
به قول شما مسیری که توش سختی باشه قطعا یه جای کار میلنگه
و دوست دارم با توکل ..همیشه مسیری رو داخلش باشم که سرتاسر همواری و لذت باشه
دوستون دارم در پناه خدا باشید
بنام پرودگار یکتا
سلام
استاد من از اون افرادیم که یکی از افتخاراتم این بود که خیلی راحت اینجور ترفندها رو شناسایی میکردم و جلو ضرر خودم و اطرافیانم رو بارها در این مورد گرفته ام
اما چه کنم از دست این ذهن فقیر
وقتی گفتین فقط افرادی که ذهن فقیر دارن به چنین دامهایی میافتن خیلی بهم برخورد.
چون بعد از 50 سال زندگی و به حسابم خودم هواس جمع جدیدا به یک نوع جدید این نوع ترفند 520 میلیون تومان رو از دست دادم
من از زمانیکه یادم میاد هر گونه از این نوع پیشنهاد های عوام فریبانه که وعده های سود بالایی رو میدادن ذهنم آلارم میداد که حتما کاسه ای زیر نیم کاسه هست و اینجور سودها با عقل جور در نمیاد
اما چطور شد که بعد از این همه تجربه این چنین کلاهی سرم رفت (البته طرف هنوز هست و داره به همون شکل میفروشه و خیلی با پررویی به طلبکارها میگه کم آوردم و باید صبر کنید)
معمولا وقتی یه بازاریاب با من تماس میگیره بعد از اینکه تماس قطع میشه بلافاصله بلاکش میکنم که دیگه نتونه تماس بگیره،
چون اکثر وقتها بیموقع تماس میگیرن و بارها که برای خرید رفتم دیدم اون چیزی که موقع بازاریابی میگن با موقع خرید کالا فرق داره
و اینبار هم یه بازار یاب ماهها پیش تماس گرفت و گفت ما آهن فروشی داریم و چون خرید کلی میکنیم با قیمتهای پایین تری نسبت به رقبا میتونیم آهن رو بفروش برسونیم و طبق معمول من همون اول جواب رد دادم و ایشون گفتن من لینک گروه رو براتون میفرستم اگه دوست داشتین عضو بشین و اگه یه زمانی خرید داشتین یه استعلام قیمت هم از ما بگیرین و ایکاش اینبار هم بعد از قطع تماس بلاکشون میکردم که نکردم، بعد از اینکه لینک گروه رو فرستادم چون چند وقت بعد خرید آهن داشتم گفتم خوبه عضو بشم لااقل قیمت آهن رو داشته باشم و عضو شدن همانا و کلاه سرم رفتن همانا
بعد از اینکه دیدم یه مقدار جزئی از جایی که من آهن میخرم قیمتاشون پایین تره
از اون جایی که راحت اعتماد نمیکنم موقعی که خرید آهن داشتم تماس گرفتم و پیش فاکتور خواستم و ازشون آدرس رو گرفتم که حضوری مراجعه کنم
وقتی خیلی سریع برام پیش فاکتور رو فرستاد و آدرس دفترشون رو برام فرستاد یه مقدار اعتمادم جلب شد و چون اونروز وقت نداشتم و جوشکار هم عجله داشت برای خرید آهن گفتم یه فاکتور کم خرید میکنم و اگه به موقع فرستادن خریدهای بعدی رو هم از ایشون انجام میدم
و دقیقا همینی شد که شما گفتین سری اول خیلی به موقع و بدون کم کسر آهن رو برام آوردن
من که اعتمادم جلب شده بود ده روز بعد خرید دومم رو تقریبا دو برابر سری قبل سفارش دادم که همین 520 میلیون بود و قرار شد که سه روز بعد آهن رو برام ارسال کنن
بعد از گذشت 50 روز
اگه شما آهن جدیدی براتون اومده برای من هم اومده
با مراجعه چندین بار به دفترشون متوجه شدم نفرات دیگری هم مثل من گرفتار این آقا شدن و ایشون کارش همینه البته تابحال فرار نکرده اما تا جائیکه میتونه جوابگو نیست و امروز فردا میکنه و وقتی که خیلی زور بالاش میاد کم کم یا آهن رو میده یا پول رو برمیگردونه
و اینطور که من متوجه شدم با پولی که چند وقت دست خودش نگه میداره به حساب خودش تو ارز دیجیتال سرمایه گذاری میکنه که اونجا هم 95 درصد افراد کل پولشون رو از دست میدن
خلاصه اینکه من با اینکه روانشناسی ثروت یک رو دارم و تجارب زیادی از این قبیل ترفندها دارم به نوع جدید این کلاهبرداری گرفتار شدم
که این هم به قول شما از ذهن فقیر میاد که همیشه طمع میکنیم که یه مقدار ارزونتر بخریم و یا گرونتر بفروشیم
حال اینکه پولم رو که از دست دادم هیچ مجبور شدم بعد از 40 روز با قیمتهای حدودا ده درصد بالاتر از قبل خرید کنم یعنی اگه اون آهن رو همون موقع میفرستاد حدود 5میلیون تومان نسبت به دیگران ارزونتر خرید کرده بودم اما الان بعد از گذشت 40 روز 50 میلیون تومان گرونتر خریدم رو انجام دادم
و عجله که کار شیطانه
اگه من اون روز عجله نمیکردم و میرفتم دفتر کارشون رو میدیدم به احتمال بسیار زیاد این خرید رو انجام نمیدادم و یک روز دیرتر آهنم میومد سر کار اما الان 40 روز طول کشید که دیدم طرف فقط امروز و فردا میکنه رفتم از جای دیگه خرید کردم و از اون شخص شکایت کردم و این هم از نتیجه عجله کردن هم کارم 40 روز دیرتر انجام شد هم جنسی که خریدم گرانتر برایم در اومد هم کلی پولم رو فعلا از دست رفته میبینم
با تشکر خدانگهدار
سلام دوست عزیز
ازت ممنونم بابت اینکه تجربه تو دراختیار ما قراردادی ازت ممنونم که اومدی وکاملا توضیح دادی این برای من هم درس داشت تو هر کاری که میخوام انجام بدم عجله نکنم و کسی هم بخواد عجله رو به من القا کنه ازش دوری کنم چون بهرحال ممکنه حس بدی رو درمن بوجود بیاره
بهرجال این تجربه رو شماهم بدست اوردید و انشالله که پولتون برمیگرده ولی این مهمه که ضرربیشتری ندادید .
درضمن سری به پروفایلتون زدم وخیلی خوشحال شدم که کلی نتیجه ی عالی گرفتید درکسب وکارتون واینکه آرامشتون روبدست اوردید واقعا تحسینتون میکنم که به این حد از پیشرفت رسیدید وخیلی خدشحالم که من هم درمشهد هستم وبا شما همشهری
خیلی دوست دارم که خونه یی تازه ساز بخرم و انشالله که بتونم از راهنماییهای شما استفاده کنم و خرید خوبی داشته باشم ویا اینکه هدایت بشم به سمت انسان هایی مثل شما
ازتون بسیار متشکرم
هرلحظه اززندگیتون پراز نور وعشق خدا باشد
سلام خانم علیپور
ممنونم که برام نوشتین
انشالله که بزودی به خواسته تون میرسین و یه خونه تازه ساز عالی میخرین
خداروشکر مشتریهایی که از من خرید میکنن مثل شما انسانهایی عالی هستن و با خودشون در صلحن و شما هم هر وقت خرید داشته باشین حتما به بهترین سازنده ها هدایت میشین،
انشاالله که اون سازنده من باشم
سه تا هفتی که نشانه روزهای عضویتتون در سایت هست حس خیلی خوبی بهم میده
بازم ممنونم که به کامنت من پاسخ دادین
و خوشحالم از اینکه دوستان خوبی مثل شما در سایت استاد حضور دارن
بهترینها رو براتون آرزومندم شما لایق بهترینها هستین
سلام آقای نیکوی عزیز
من هم به خاطر هدایت شدن به کامنت شما این رو یک نشانه ی قوی میدانم که بزودی خونه ی دلخواهم رو میخرم و هم زمان خونه ی که شهرستان داریم رو براش مشتری اومده این همزمانی رو ثابت میکنه واین نشانه ها حتما من رو به خواستم میرسونه حتما اگر فروش خونمون قطعی شد میام ومیگم بهتون
امیدوارم همیشه دربهترین حال واحوال باشید
همیشه درزمان ومکان مناسب باشید
و به امید دیدارتون در بهترین زمان
درپناه الله یکتا باشید