مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع» - صفحه 96
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/08/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-02 07:24:062025-01-03 06:30:26مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عباس منش ودوستان
من سه سال پیش تو دام این ترفند افتادم و خیلی خوش و خرم بودم که با وعدههای پوچ و بیاساس اینها قراره به کجاها برسم وارد شرکتهای هرمی شده بودم آرزوهام رو بهم نشون میدادند و میگفتند به زودی قراره که به این آرزوها برسید چون ما رسیدیم تو همین راه، آسونه ،شدنیه بهش می رسید در طول سه ماه چه کسایی بودند که از کجا به کجا رسیدند و درآمدهای میلیونی داشتند مدت زیادی تو این مسیر نبودم و خیلی زود فهمیدم که همش وعدههای پوچ و توخالی بوده بعد از اون هم یه بار دیگه با همین ترفند باز گرفتار شدم و ضرر کردم نمیدونم چرا نمیفهمیدم که این هم درست مثل همون مسیره با رنگ و لعاب جدیدتر، باز هم گرفتارش شدم اونم زود فهمیدم که کلاهبرداری بوده. الان دیگه تا یه نفر بهم نزدیک میشه و بحث این شرکتها میشه یه ذره شک میکنم که مسیری شبیه به این چیزاست اصلاً نمیزارم ادامه بده میگم من اصلاً وارد همچین چیزایی نمیشم الان که بهش فکر میکنم میبینم چقدر حرفهای شما درسته طعمههای اینجور شرکتها کسانی هستند که از نظر مالی ضعیف هستند من خودم درآمدی نداشتم و چون دوست داشتم برای خودم درآمد هرچند کوچیکی داشته باشم از پس اندازی که به سختی به دست آورده بودم تو این مسیرها خرج کردم و بعد از اون بیپولتر هم میشدم درس بزرگی از این دو بار افتادن تو این دامها گرفتم که الان اگه حتی کمی احساس کنم که قراره دوباره گرفتار بشم چراغی تو ذهنم روشن میشه و منو ازش دور میکنه الان فهمیدم که باید از علاقم شروع کنم
قدمهای کوچیک بردارم یه شبه نخوام به جایی برسم تا حد ممکن و توان تلاشمو میکنم ورودیهامو کنترل میکنم سعی میکنم افکار مثبتی داشته باشم، عجلهای نکنم و فریب ذهنم رو نخورم که زود باش دیر شد، الان فرصتت تموم میشه با آرامش کارم رو انجام میدم، تمرین هامو انجام میدم،به امید موفقیت در مسیری که پیش گرفتم
دوست دارم اونقدر تو نقاشی پیشرفت کنم که کارم جهانی بشه به امید موفقیت در مسیری که پیش گرفتم
ولی فعلاً قدمهای کوچیک
بنام خداوند هدایتگر (ان علینا للهدی )
سلام خدمت استاد عزیز، خانم شایسته عزیز و خانواده عباسمنشی
برداشتهای گام سوم
– ترسها همیشه همراه ما هستند ولی در عین اینکه میترسیم باید توکل کنیم و حرکت کنیم. وقتی خواسته مهمی داریم برای رسیدن به آن باید بهایش را بپردازیم ، ایمانمان را نشان دهیم و وارد دل ترسمان شویم . ترس ها توهم هستند ( ترس از تغییر، موقعیت و آدمهای جدید، حرف مردم، تاریکی و …) و جلوی پیشرفت آدم را می گیرند. ترس و نگرانی و شک، ابزار شیطان هستند. کار کردن روی عزت نفس راهکار مناسبی برای غلبه بر ترس است.
– فریب ترفند پوندی را در هر شکل و شمایل نخورید. هر ایده ای که فراتر از شرایط الان ما باشد و پیشنهاد سود بالاتر از حد نرمال و شرایط کنونی را داشته باشد و بدون طی تکامل انجام شود قطعا با شکست مواجه خواهد شد. هیچ ثروتمندی گرفتار ترفند پونزی نمی شود چون در مدار ثروت و پول و ایده های مناسب قرار دارد و معمولا فقرا فریب این ترفند را میخورند چون در مدار آن قرار دارند، روی باورهای فراوانی و ثروت کار کنید و باورهای خود را تقویت کنید تا به عملکرد شما تبدیل شود و تکامل خود را طی کنید ، قطعا به نتایج پایدار خواهید رسید.
– استمرار و پذیرفتن بی قید و شرط باورهای مناسب و کنترل ورودی های ذهن، کلید سعادت و ثروت و خوشبختی است.
در پناه خداوند، شاد و سلامت و ثروتمند باشید.
سلام وقتتون بخیر
یادمه به خاطر راه درآمد زایی اسان با یکی دو میلیون تومن در این شرکت های بازاریابی اینترنتی که بادران بود ثبت نام کردم و اینقدر بعداً که داستانشو فهمیدم ناراحت شدم که تا آخر عمرم به قول استاد تصمیم گرفتم جز به مولد بودن به چیزی فکر نکنم و اونم بیشتر به این خاطر بود که خالم بود کسی که بهم اینو پیشنهاد داد و اینقدر اونم ذهنش شستشو خورده بود که به قول استاد تنها راهش این بود که تا اسم سود رو فهمیدم باید در میرفتم ولی چون آگاهی های الان رو نداشتم و سنمم کمتر از 20 سال بود دیگه این اتفاق افتاد ولی دیگه حتی دل ادم دیدین میشکنه که صداشو میشنوی اونجوری شد و نتوانستم با اون خالمم ارتباط برقرار کنم و چون کاملاً احساس بدی که به سمتش داشتم رو حس میکردم و اینو دوباره هم به خودم یادآوری کردم که جز به خلق به چیزی که یهویی بیاد فکر نکنم و تجربه عالی باشد برای ادامه زندگی ام و افرادی که این کامنت را میخوانند تازه بدتر از اون هم این بود که پولو از خانواده ام و احتمالا میتونید حدس بزنید از مادرم گرفتم و یه جورایی عذاب وجدان بهم میداد که مادرمو باز من کلک زدم خخخ دیگه فکر کنید خودتون چه بلبشویی بود تو ذهنم خخخ
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان خیلی خوب
درباره دوره عزت نفس هرچی بگم کم گفتم چون هرچی میگذره بیشتر متوجه این میشم که باید تمریناتش رو جدی بگیرم
من یه مسئله ای داشتم که حالت ذهنی داره و خیلی تقلا میکردم که درست بشه اما هربار شدیدتر برمیگشت و این جمله هم ته ذهنم داشتم که راهی که با تقلای زیاد رنج زیاد باشه درست نیست یا حداقل میشه گفت راه آسون تری هم وجود داره
من خیلی پیگیر شده بودم از افراد مشابه خودم ولی به راه حل دائمی نرسیدم و خیلی از خدا کمک خواسته م در تمرین ستاره قطبی درخواست کردم راه کارهای مختلف رو امتحان کردم
دلم میخواست ریشه ای حل بشه، امروزم راه حل های مختلف رو درنظر گرفتم و تمرکز و ذهنم رو از رو راه حلی وجود نداره برداشتم و رو راه حلی وجود داره گذاشتم، تا اینکه تو یک تاپیک داشتم تجربه های دیگران رو میخوندم و نوشته یک عزیزی تلنگری بهم زد…ریشه مسئله دوست نداشتن خودم بود وراه حل همینقدر ساده و دردسترس بود و بعد یک فلش بک رفتم به بچگی م که انگار از همون اول میدونستم که این ضعف رو دارم انگار خدا کلید رو از اول بهم گفته بود ولی بجای حلش انکارش میکردم و از خودم فرار میکردم، به محض اینکه گفتم من عاشق خودمم و تکرارش کردم و تمریناتی که درباره دوست داشتن خود بود رو مرور کردم اون همه فکر وسواسی و خیالات بیمارگونه از ذهنم کنار رفت.. و من احساس میکنم ریشه رو پیدا کردم ولی چون پاشنه آشیله همیشه باید رو دوست داشتن و عشق ورزی به خودم و افزایش عزت نفسم کار کنم خداروشکر میکنم که امروز به جوابی که میخواستم رسیدم. و باید همیشه رو عزت نفس و تمرینات دوست داشتن و عشق ورزی به خودم کار کنم.
درباره طمع کردن و ترفند پونزی، همیشه می دیدم که هر سال یا هرچندسال یک بار ترفندی باب میشه و مردم به یه نفر اعتماد میکنند و سرمایه ای میذارن و برا مدتی پول برداشت میکنن و دیر یا زود صداش درمیومد،
این وسط موردهایی هم هست که شرکت و فروشگاه های زنجیره ای معتبر و شناخته شده ای با هدف سرمایه گذاری و ساخت و ساز و غیره یا حتی صندوق ها و ….از مردم مبلغی رو میگیرن و ماهانه سود عجیبی میدن ولی بعد یه مدت ورشکست میشن
یه مورد دیگه که در زمینه هنری میان مبلغی پول میگیرن که در سایت ثبت نام کنن و بصورت ان اف تی اون اثرهنری رو بفروشن یه مدت خیلی زیاد به هنرمندان پیام و پیشنهاد داده میشد که خداروشکر خیلی زود محتوا تولید کردن و آگاه رسانی کردن که این یک تله ست.
یک مورد هم بحث های احساسی هست که طرف رو ترغیب میکنن به یک موقعیت خوب ازدواج یا مهاجرت یا پیشنهاد شغلی خارج از کشور و … ولی هیچ چیز واقعی نیست
و وجه تشابه همه اون ها به طمع انداختن و عجله ست. اینکه یک وعده نسبتا عجیب ویا بیش از اندازه بزرگ میدن، به هرشکل و فرم و یا با هر نیت و هدفی که باشه. اینکه تو یه مدت زمان کوتاه پیشرفت خیلی عجیبی بخوان داشته باشن و یا از راه های عجیب و غیرطبیعی
من یک بار با یکی از این ترفندها مواجه شدم و مبلغی رو از دست دادم طوری که هنوز جبران نشده حتی یادمه روشن و واضح به قلبم افتاد که اینکارو نکنم ولی خودمو فریب دادم، تا روزی که پا روی ترسم گذاشتم و درباره ش تحقیق کردم سرچ کردم و خیلی زود متوجه شدم این فقط یک حقه بوده.
بعد اون جریان تلاش کردم محتاط تر باشم. و حواسم به ترس و طمع باشه. ترس باعث میشه نخواهیم دنبال حقیقت بریم و خودمون رو گول بزنیم و طمع هم مارو وسوسه میکنه.
از خدا میخوام ما رو همیشه به راه راست نعمت ها و برکت ها هدایت کنه
خدایا شکرت
سلام به شما استاد عزیزم
” به اندازه ای که ایمان شما قوی تر میشه ترس هاتون هم کمتر میشه و نتایج هم بهتر میشه و نتایج وقتی میاد که این ترس ها تغییر کرده باشه”
ایمان به خدا و کاهش ترس ها و نتایج باهم رابطه نستقیم و دوسویه داره یعنی باز هم وقتی نتایج بهتر میشه ترس ها کمتر و ایمان بیشتر میشه
راجب ترس هام بخوام بگم من میترسم که حیکانات بهم حمله کنن و گازم بگیرن – تا یه فاصله خاصی میتونم به حیوانات میتونم نزدیک بشم به شرطی که ارام باشن
مثلا خواهرم اینا یه سگ کوچولو داشتن و من واقعا عمدا بهش نزدیک شدم و اون خیلی ذوق کرد و پشتک میزد و به پام می پیچد . بای. بگم ضربان قلبم روی هزار بود و وحشت کرده بودم که اینقدر بهم نزدیک شده و ورجع وورجه میکنه اما زمانی که مثلا دراز کشیده استراحت میکرد و تکون نمیخورد من این جرعت داشتم که کاما نزدیکش بشم و نوازشش کنم ولی به محض اینکه اون روی پاهاش بلند میشد منم یه متر میپریدم عقب
و یه مثال دیگه که خاطرم هست سال ها پیش وقتی بچه بودم مادربزرگم کاو داشت که اروم بود و من از پشت حفاظ که تا روی قفسه سینه ام بود نوازشش میکردم ولی اصلا جرعت نداشنم دو برابر این فاصلا بدون حفاظ بهش تزدبک بشم چون به شدت وحشت داشتم که که با سم بهم لگد میزنه
و یه مثال مواجه شدن با ترسم میخوام بگم که جهان منو در این وضعبت قرار داد و به انتخاب خودم نبود
پارسال تابستون یه سری سوسک های خیلی بزرگ به شدت تو سطح شهر و محله امون زیاد شده بودن اصلا هرچی سم پاشی میکردیم هیچ فایده ای نیست مثلا تو حیاط نشته بودی یهو باد می وزید و چند تا سوسک می افتاد تو حیاط . از محیط بیرون میومدن داخل خونه
نن به عمرم همپین سوسک هایی ندیده بودم به این بزرگی و به شدت میترسیدم یعنی بار اول فکر کردم اشتباه میبزنم و پوست پیازه که افتاده زمین
یادم میاد که موقع خواب پتو رو هزار دور میپیچدیم دور خودم تا راه نفوذ نباشه چون وحشت داشتم که خوابم به گوش و بینی وارد نشه (الان که بهش فکر مبکنم سایز سوسک ها خیلی بزرگتر از این بود که بخواد همپین اتفاقی بیوفته و فک هم قاعدتا موقع خواب قفل میشه ولی من لین وحشت بزرگ رو داشتم) چندین چند شب کیفیت خواب شبانه ام نابود شد و از یه جایی به بعد کم اوردم و پتو از روق سرم کنار زدم و خوابیدم ولی چون میترسیدم میرفنم کنار داداشم میخوابیدم که اون خوابش سبکه اگه سوسگی تزدیکم باشه اون میکشتش
استاد جالبه بگم انگار خدا داداشم رو نگهبانم کرده بود نیمدونم چطور ریدار میشد و سوسک یه وچبی صورتم میکشت و این ایمان به من داد که خدا ازم محافظت میکنه
و یه شرایط دیگ هم که بود گاهی سوسک ها روی سقف راه میرفتن و چون سنگین بودن از بالا یهو سقوط میکردن و من دیدم که بارها روی خواهرم سقوط کردن و چقدر وحشتناک بود وخدارشکر میکنم که این نوع تجربه نصیب من نشد و احساس میکردم که افتادن سوسک مال من نیست و بعد از اون جریان من ترسم نسبت به سوسک های کوچیک دیگه از 10 شده 2 . وقتی اون بزرگا دیدم که کوچیکاش برام شوخی بود ولی بازم لحساس چندش دلرم
و با افتخار میگم که یه شب یه سوسگ بزرگ خودم کشتم که اونم جالبه بگم هزار بار اشم خوا صدا کردم و گفتم کمکم کن و چشم بسته یه کتاب پرت کردم سمتش که با همون یه ضربه مرد
اینا پوسته ی ضخیم داشنن که 10 بار باید با دمپایی میزدی تا میمردن ولی این بار با یه ضربه مرد و من احساس کردم خدا زد و من نزدم
راجب ترس بعدی ام استاد من مشکل بینابی دارم و زمانی که داخل شرایطی قرار میگیرم که دست میزاره روی این موضوع ، واقعا بهم میریزم و وحشت میکنم که از پسش برنمیام
مخصوصا اگر شخص دیگه ای شاهد این قضیه باشه که کلا اون میزان دید حالت معمولی هم از شدت استرس دیگه ندارم
خبلی مقاومت دارم اعتراف کنم که شرابطم اینه یا اینکه کسی متوجه شدتش بشه – برام ترسناکه
ترس بعدی ام از دست دادن وجهه خوبم پیش بقیه است – با درس نخوندنم مشکلی ندارم تا زمتنی که کس دیگه ای بفهمه
با خراب کاری هام مشکلی ندارن تا اینگه کسی بفهمه و هر موقعیت و مثال مشابه دیگه و خیلی تلاش میکنم موقعیت پنهان کنم تااااا دیگران منوجه اش نشن و خیلی بهم اسنرس میده و میترسم و خبلی وقتا به خاطر همین دروغ میگم
ترس بعدی ام اینکه گه وقتی نظرم یا تجربه ام پیش فرد یا افرادی بیان کنم اونا باهام مخالف باشن و به شدت با کلامشون بهم حمله کنن و من در لحظه تپش قلب میگیرم و وحشت میکنم
از مادرم و عکس المعلش میترسم چون توانابی سرزشن بالابی داره و خیلی خفن با گفتارش بهت حمله میکنه و از رینگ پرتت میکنه بیرون و هیچ وقت نتونستم باهاش مقابله کنم در این زمینه چون مهارت و قدرت حمله گفتاری اون خیلی بیشتر از منه
حتی داخل خواب هام خیلی پیش میاد که از طرف مادرم مورد حمله کلامی قرار میگیرم یا حتی خواب میبینم مادرم دنبالمه یا قصد داره بهم اشیب فیزبکی و بدنی بزنه و من از ترس دارم فرار میگنم – این در حالیه که من کلا جوری بزرگ شدم که کتک یا م نمیاد خورده باشم شاید کل زندگی ام چند تا سیلی و همین
از اینکه مورد سرزنش قرار بگیرم خیلی میترسم و همین هم در پرورش کمال گرایی ام نقش داره
با جژئیات نوشتم که کامل توضیح داده باشم
اینا ترس هایی هستم که به ذهنم رسید و شاید ترس های دیگه ای هم باشه که ننوشتم ولی در حال حاضر اینا پررنگ تر هستن
ترس بعدی : مواجهه شدن به امتحانات !!! قبلش که کلی استرس دارم هیچی – اگع جین امتحان به چند تا سوال اول نتونم پاسخ بدم خودمو میبازم و دست پام یخ میزنه و تپش قلب دارم
اجساس اینو دازم که گره زندگیم بهش وصله و الان که نت نتونستم دیگه همه چی تموم شد
همین استرس و ترس رو موقع پرسش شفاهی هم دارم – یعنی اگر احتمال بوم یه درصد ممکنه طرف پرسش شفاهی قرار بگیرم از قبل در لحظه وحشت میگنم و تپش قلب دارم
به نام الله یکتا
درود بر استادعزیز.بانو شایسته ی گرامی,دوستان هم فرکانسی ام
فایل ها به اندازه ای آموزنده و پربار است که هر یک ,مرا به پله ای بالاتر میبرد سپاس فراوان بابت این آگاهی.
ترس :این راه ورود شیطان به قلب آدمیان که به طرزی عجیب جلوی رشد را میگیرد.با توجه به جمله ی استاد:
*در حالی که میترسی باید اقدام کنی.اینکه منتظر باشیم تا ترسها تمام شود و بعد اقدام کنیم میسر نیست. چون نجواهای شیطان همواره مارا از چیزی جدید میترساند.و شاید معنای واقعی توکل همین ورود به دل ترسها و اقدام کردن علی الرغم ترسها میباشد.
ترس ها ترمزهای ما در مسیر خواسته ها هستند:این موضوع من را به یاد مطالعاتی می اندازد که چندین سال پیش در حوزه ی ترس داشتم:با توجه به اینکه ترس ماهیت بازدارنده دارد و تاریخچه ی آن مربوط به مغز باستانی ما میباشد یعنی زمانی که بشریت در طبیعت میزیست و برای دفاع خود ناچار به حمله به حیوانات وحشی بود بنابر این هرگونه شرایط ناشناخته را تهدیدی برای جان خود حس میکرد.و این ترس برای بقا و ادامه ی حیاتش ضروری بود.
و در حال حاضر زمانی که میخواهیم وارد شرایط و موقعیت های جدید و ناشناخته شویم مغز ما این اعلان خطر را طبق ساختار گذشته ی خود برای حفظ بقا ادامه میدهد. و هربار که با ورود به ترس ها و روبه رو شدن با آنها,مغز متوجه خطرزا نبودن شرایط جدید میشود بار بعدی برای ورود به موقعیت های ناشناخته,مقاومت کمتری نشان میدهد و با تکرار تجربه ی این موقعیت ,دیگر به راحتی پذیرش شرایط جدید را خواهد داشت و احساس ترس ما هربار کمتر خواهد شد.
*ترس ها توهم اند:در واقع گفتگو و نجواهای ذهنی قبل از ورود به مسیر جدید ,ترس هایی هستند که ذهن ایجاد میکند و به اندازه ای که در فرکانس ایمان و توکل باشیم میتوان این توهمات ذهن را به سمت مثبت هدایت کرد.
*موضوع طمع از یه شبه ره صدساله رفتن می آید و چه اندازه این موضوع تکامل همه ی بخش های رشد انسان را در بر میگیرد.همانطور که در پیدایش این جهان و تک تک موجودات و رشدشان مراحلی در نظر گرفته شده ,مسیر موفقیت و پیشرفت هم تابع این قانون تکامل است.
و اما تجربیات در زندگی شخصی ام در زمینه طمع:
حدودا ده سال پیش وارد مجموعه شرکت های شبکه ساز شدم که مثل قارچ در کل ایران رشد کرده بود در آن زمان دانشجوی فوق لیسانس بودم و وارد شهر جدیدی شده بودم که هیچ آشنایی با مردم آن نداشتم من که به وعده های خوش رنگ و لعاب شرکت دل بسته بودم زمان و انرژی زیادی برای جذب افراد به محموعه و فروش محصولات داشتم و با توجه به قدرت روابط عمومی بالایی که در من بود با سرعت زیادی با اشخاص ارتباط موثر برقرار میکردم و بعد از چند روز هم از جانب من دعوت به کار میشدند .چندماهی گذشت و مجموعه گسترش پیدا کرد و به شهرهای اطراف هم رسید و من از هیچ فرصتی برای رشد این فرایند دریغ نمیکردم.این تلاشها بعد از گذشت یکسال درست زمانی که طبق وعده های صاحبین شرکت باید ثمره میداد مصادف شد با تغییر طرح درآمدی شرکت.و در واقع همه ی تلاش من نصیب افراد راس شرکت شد.
بار دیگری هم که در این تله افتادم پلتفرمی برای تولید ارز دیجیتال بود که با افزودن افراد به درآمد شخص دعوت کننده اضافه میشد و حدود دو ماه هم در این زمینه با تبلیغات اینترنتی افراد زیادی را جذب کردم و البته تفاوتی که با شرکت های شبکه ای داشت سودی روزانه بود که در واقع باعث انگیزه ی بیشتر برای سرمایه گذاری بالاتر میشد و البته صاحبین پلتفرم تضمینی برای ادامه دار بودن روند آن نمیدادند. که آن هم بعد از مدتی با بهانه ی آپدیت کردن پلتفرم به طور کلی مسدود شد.
و امااااا درسهای سنگین من ازین تجربیات:
آموختم که این روشها به خاطر فرکانس پایینم مقابلم قرار میگرفتند و علاقه ی زیاد من به کوتاه کردن مسیرها باعث میشد درگیر ماجراهایی شوم که اتفاقا مسیر را طولانی تر میکنند چون هرکدامشان باعث از دست رفتن اعتبار شخصی من میشدند از طرفی هم بابت وعده هایی که به من داده میشد و به نتیجه دلخواه نمیرسیدم بذر امید در دلم میمرد .و همین باعث میشد تا مدتها توان روحی و انگیزه برای ورود به شغل جدید نداشته باشم.
و اما د حال حاضر شرکتی تاسیس کردم که بعد از گذشت دو سال آرام آرام روند صعودی خود را طی کرده و نتایجش را میبینم. البته در همین مسیر هم بارها درگیر تله ی عدم تکامل و رشد یکشبه میشدم ولی تجربیاتی که از کارهای قبل داشتم جلوی این واگویه ها را میگیرد.تکامل, بزرگترین درس و مهمترین قانون برای من شد از زمانی که دیدم نمیشود قوانین را دور زد و بدون ساخت پایه های محکم شخصیتی ارزشی را خلق کرد.و یا به نتیجه در هر موضوعی رسید.
با تشکر از دوستان عزیزم و سپاس استاد عزیز و بانو شایسته ی گرامی.
به نام خداوند مهربان
با سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربان
گام چهارم
سوال اول
اکثریت ماها همه درگیر این فریب شده ایم که سال 98 درگیر بورس شدیم و اوایل سود های خوبی بهمون میداد من خودم توی این دام افتادم و من خیلی از چیز هایی که به دست آورده بودم رو داخل بورس گذاشتم و حتی زمانی که سود هم میداد من بر اساس طمع و کمبود فراوانی نعمت خداوند حتی دست به سود هم نمیزدم آنقدر من حس بلد بودن به خودم گرفته بودم که پول پدر و مادر و برادرم هم گرفته بودم و وارد بورس کرده بودم. و رسید در زمان دقیقش که یک دفعه همه چیز به پایان رسید و همه چیز ترکید و من موندم ی سری عدد و گوشی که فقط نگاه میکردم و ی عالمه حس بد و بدهکاری که الانم درگیرش هستم اونجا بود که من درس نگرفتم و واقعا هم نگرفتم با خودم که تعارف ندارم دروغ هم ندارم که به خودم بگم و من بعد از اون وام گرفتم و من خوشحال از این که من ی شبه پولدار شدم و مبلغی وام گرفتم ماشین خریدم طلا خریدم و لذت میبردم تا رسید به ی مدت خیلی کوتاهی که شروع شد به پرداخت اقساط و من مونده بودم حقوقم به پرداخت نمیرسید و من ماشین رو از دست دادم طلا ها رو از دست دادم و چقدر عقب موندم
و اطرافیان رو نگاه میکردم میدیدم همه مثل همیم و خیلی خیلی داغون بودم و الانم که 1403 هست من همچنان درگیر پرداخت وام ها هستم
و اینها الان متوجه شدم که بر اساس آگاهی نداشتن از قانون جهان هست و اصلا برای جهان مهم نیست بدونم یا ن اون روی قانون خودش استوار است و من باز بهم بدون درگ قانون بر اساس عدم لیاقت دریافت اون نعمت دریافتش کردم و الان درگیرش هستم
ولی الان که هیچ چیزی ندارم. ولی یک احساس عالی دارم و یک اطمینان صد درصد دارم که من به تمام خواسته هام میرسم و الان شروع کردم به عمل کردن به این قانون
من فعلا شاگرد نوپا هستم و تازه چهار دست و پا دارم حرکت میکنم ،،،ولی این اطمینان آنقدر در من قوی شده و ایمان بهتر شده که دوتا وام صد ملیونی بهم داده شد که من الان حرف خانوم شایسته رو درک میکنم که یک. ((نه))محکم گفتم که صد درصد به اون نیاز داشتم که الان نزدیک پیش خونم هست ولی این ایمان رو دارم که خداوند خودش به بهترین شکل ممکن درستش میکنه
و من چقدر حسم عالی و خوب هست که دارم وام هامو پرداخت میکنم و تمرکزم گذاشتم فقط روی پرداخت وام ها و کار دیگه ای ندارم
من بر اساس تکامل حرکت میکنم و عجله این دارم میخوام و دارم از این مسیر لذت میبرم و احساسم بسیار بسیار بسیار عالی هست
خدایا سپاسگزارم بابت نعمت های جهان که مثل اکسیژن فراوان است و ما دغدغه تمام شدن اکسیژن رو که نداریم پس نعمت های خداوند هرچی استفاده کنی بیشتر میشه
خدایا سپاسگزارم
استاد جان خداروشکر این فابل رو دیدم
من تازه بعد از 3بار 12قدم رو خوردن،فهمیدم بابا ترفند پونزی همین جعبه کرم ها هم هست،و من اصلا متوجش نشدم،همین کاسپین و موسسه ها هم بوده من متوجه نشدم،
من داداشم دقیقا اسیر همین روش به شکل دیگه شد
بهش گفتن بیا اقا تو نهال گیاه بلو بری و میوه های عجیب غریب تایلندی بخر از ما میوشو خودمون ازت میخریم،گفت جاشو ندارم گفت خودمون برات نهال رو بزرگ میکنیم
حتی داداشم مدت ها کارو بار زندکیشو ول کرده بود رفت ماشین و موتورش وفروخت که گلخونه بزنه،و اتفاقی ز نگ زد به من که فلان جا زمین 1000متری چنه گفتم برای چه کاری میخوای،اونم با کلی قسم به من گفت که به کسی نگیا،این ایده میلیونی منه،میخوام اینکارو بکنم
منم گفتم داداش من تو یه نهال بخر،بزار ببین میچه میکنه اصلا،اگر میوه کرد برو ببین اصلا این میوه های خاص مشتری داره
اصلا ببین خودت تولیدش کنی بهتره یا خودت میوه رو از تهران بخری بفروشی بهتره
یکم ذهنش تکون خورد و دیگه ز نزد فهمید کلا اینکار اشتباست
برگشت سر کار خودش
همه اینها ترفند پونزی هست.من همین مدت پیش میخواستم دستگاه بخرم،مبلغش160تومن بود رفتم که بخرم،هدایت شدم دستگاه 120تومنی گیرم امد
یکی بهم پیشنهاد داد اقا ما دستگاه میسازیم با 90تومن
45تومن قبل بده ما بقی چکی،
من با اینکه میدونستم تو دوره ها گفته بود قرص و چک رو اصلا بیخیال بشم اما طمع اجازه نداد،رفتم پیش پرداخت رو دادم،تاژه ازشون کلی تحقیق کردم مجوز هاشون رو برام فرستادن،چندتا عکس از کارگاه از مستری هاشون فرستادن،اما قرار شد 1ماه تحویل بدن،بعد از یک ماه،جواب تلفن رو ندادن ،بعد گفتن قطعه نیومده 2ماه بعد،بعد گذشت دوباره 1ماه امروز فردا کردن و هنوزم که هنوزه پول من رفت که رفت،رفتم ببینم شرکت کجاست کارگاه کجاست دیدم هیچی وجود نداشته کلا 5سال اینا بستن 100تا شاکی هم دارن
جالبه من همچنان میخواستم پول بدم به کسای دیگه که برن اون یارو رو پیدا کنن واسم که همون جا خدا گفت با مغز خودت رفتی جلو،خوردیش حالا،عیب نداره همین الانم برگردی بردی،منم بیخیال شدم،
همه اینها استاد از ترس و طمع و تکامل طی نکردن هست،و من الان فهمیدم که تو این چند سال چی میگفتی
هیچی به اندازه ایمان قوی کردن به کمک ادم نمیرسه،جلو ترس و طمع رو نمیگیره
یادم برای پرداخت حول و عجله و طمع داشت میکشت منو
دقیقا مثال بورس رو یادم دیدم همه دارن پول میزارن روزی 1تومن گیرشون میومد من دارایم 10تومن بود از حول ولا خوابم نبرد ،اون 10تومن رو لا دادم هنوزم که هنوز برنگشته
این ذات طمع هست
چکی ن
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم واستاد شایسته و همه عزیزان بهشتی
اولین نکته که خیلی توجه ام رو جلب کرد تمیزی و زیبایی خونتون هست که خیلی قابل تحسین است
الف) تجربیاتی را به یاد بیاورید که به خاطر عدم درک قانون، در دام ضررهایی با الگوی ترفند پونزی افتادید
من حدود سالهای 85 یکی از دوستانم که رابطه اش رو باهام بیشتر کرده بود بهم تماس گرفت وحال و احوالپرسی وگفت بعد از ظهر ها بیکار هستی بیا یک کار هست ببین ومنم پرسیدم کارش چیه گفت باید ببینی ویک هفته ای طول کشید و رفتیم توی دفتر کاری و فهمیدم دوستم خیلی وقته اینجا کار میکنه
کار مربوط به شرکت کوئیست هست و نزدیک دوماه با من صحبت میکردند و وارد این شرکت شدم همون ترفند پونزی که احساس طمع رو توی انسان بیدار میکنه وهیچ ارزشی رو خلق نمیکنه
کار من چی بود ؟ بایددونفر روببرم بعد دونفرکه من آوردم دونفر روبیارن وبعدی ها هم هر کدوم دونفر بیارن به همین ترتیب که من دیگه پولدار میشم وضعم خوب میشه500 هزارتومان پول دادم جنس طلایی ای خریدم که هیچ وقت هم به دستم نرسیدوحدود یکسال هم خودم رو درگیر کردم خوشبختانه که موفق نشدم دوستی رو وارد کنم و دست از پا دراز تر برگشتم سر خانه اولم
مورد دوم خرید سهام مربوط به یک شرکتی بود که سود خوبی میداد بنام شرکت پردیسبان که مدتی توی تلویزیون هم تبلیغ میکرد اونجا سرمایه گذاری کردم وبعد از 2سال با پیگیری مراجع قضایی پول خودم رو تونستم زنده کنم
درباره تجربیاتی بنویسید که به خاطر درک قانون تکامل، به جای طمع ورزیدن، به این نوع ایده ها و وعده ها با اطمینان “نه” گفتید چون می دانستید که تنها راه رسیدن به خواسته مد نظر، آماده کردن ظرف وجودتان و مهاجرت به مدار آن خواسته است. به همین دلیل قدمهای محکمی برای رشد شخصیت درونی خود برداشتید. روی بهبود مهارت ها و توانایی های خود در راستای آن خواسته کار کردید، حل مسائل پیش رو را یاد گرفتید و به این شکل شخصیت شما آماده دریافت آن خواسته شد. سپس نه تنها از این مسیر رشد لذت بردید، نه تنها از مسیر هموار به آن خواسته رسیدید بلکه مهم تر از همه، فرمول تحقق خواسته را یاد گرفتید و این توانایی از هر نتیجه ی دیگری برای شما با ارزش تر بوده است
من از وقتی با شما آشنا شدم توی سایت هستم خوشبختانه اتفاقات عالی تجربه کردم
یک اتفاقی که مربوط به سه ماه پیش هست یکی از همکاران پیشنهاد دادنداگر میخواهی پول پارو کنی خخخخخ من جایی رو بلدم که سودهای خوبی میده البته بین بچه ها نگو خودت بیا ،
گفتم چطوری هست گفت خلاصش اینکه باید پولت رو تبدیل به دلار کنی ودر اختیار شرکت خارجی بزاری سود بگیری شرکتش هم معتبر هست همون لحظه یاد تجربه گذشته خودم از گلد گوئست افتادم که میگفتند به کسی نگی ها چون کسی اطلاعات ندارم وبرای دوستت عزیز بودی این پیشنهاد شده واجازه ندادم خیلی گوشم روپر کنه ناخواسته وسریع ازش فاصله گرفتم وبعد از یک هفته همون شرکت معتبر اثری ازش نبود و اثری از پول وسودهم نبود
لطف خداوند شامل حال من شد همون موقع پول زیادی رو طلا گرفتم مخصوصا یک گردنبند خیلی قشنگ برای خودم که ازش لذت میبرم و یک حرکت خود جوش دلی هم بود خدایا شکرت
تمام افرادی که جذب این شرکتها میشن فقرا هستند وهمه این شرکتها توی کشورهای جهان سوم اند احسنت استاد باید این صحبت هاتون رو با طلا نوشت
این موارد در گذشته بوده همین الان هست و در آینده هم خواهد بود
وقتی وارد دوره های شما میشیم از این اتفاقات برامون پیش نمیاد چون در مدار مون نیستند
وصعود به مدار بالاتر با لذت ادامه دارد
سپاسگزارم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ»
«أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ»
——————————————————————
سلام به استاد عزیزم به استاد شایسته نازنین و همه دوستانی که در مسیر این پروژه میخوان استمرار داشته باشن
سپاسگزارم خدایا که بهم لطف کردی دوباره فرصت تفکر و نوشتن دادی
باید بگم انگار تغییرات داره شروع میشه ، البته یه جورایی شروع شده بود ولی مسیله ای که دوروزه پیش اومده برام و امروز به اوجش رسید نشون از شروع تغییر هست به شرط جا نزدن ، به شرط توکل و صبری که خدا دعوتم میکنه ، به شرط ایمان به کاربلد بودن راهنمایی که دارم، به شرط تسلیم خدا بودن و نه نجواها و ترس های شیطان، به شرط عمل صالح.
خدایا سپاسگزارم که همراهم بودی تنهام نذاشتی و خودت مسایلمو به زیبایی حل میکنی.
هدایت شدم به کامنت یکی از دوستان اینجا یه تیکه شو میذارم بمونه کنار کامنتم که یادم باشه خدا به بینهایت طریق هدایتت میکنه.
« من ایفن سفارش میدم ولی مدار من درک من باورهای من در حد دریافت ایفن 16 نیست
اینجا طبق قانون چون تو درخواست کردی باید باید باید ایفنت رو تحویل بگیری. اما هزاااار تا باور و مانع سر راه تحویل توعه. ممکنه اتفاقاتی بیفته که چون تو در مدارش نیستی باید با چالش هایی برخورد کنی تا طی اون چالش ها ایراداتت رو درک کنی خودتو اصلاح کنی باورهات هم جهت با خواسته هات بشه تا اماده دریافت ایفن بشی
اما بقول استاد در جلسه چهار قدم پینج ( این جلسه جادوییه واقعا) نود و نه درصد ادمها اینجا متوقف میشن اینجا کم میارن اینحا گله و شکایت میکنن اینجا حالشون بد میشه و بجای اینکه ادامه بدن تا ایرادات درونی خودشون رو تغییر بدن تا اماده دریافت ایفن بشن میگن دیدی گفتم خدا مرض داره دیدی گفتم خدا با من لجه دیدی گفتم حتما به صلاحم نیست که خدا داره سنگ میندازه. و دیگه بر میگردن و ادامه نمیدن بعد هم به همه میگن من خواستم ها ولی خدا نذاشت این خدا اصلا با من مشکل شخصی داره» قسمتهایی از کامنت دوست عزیزم حمیدرضا ناجی سپاسگزارم ازشون.
و من دیگه اینو بلد شدم اینبار اجازه ندادم و نمیدم به خودم که به جای حل مسئله در تضادها حالم زمان بیشتری بد باشه ، سریعتر به خودم میام و به دنبال درسی هستم که باید ازش بگیرم.
صحبت از ترس هست و استاد میگه نتایج فقط وقتی میاد که ترس ها تغییر کرده باشه.
هر روز بیشتر میفهمم چقدر داشتم با نگاه اشتباه خودمو تو مسیر سختی ها جلو میبردم ، همه اش انتظارهای زیادی داشتم از خودم ولی خدارو شکر مچ کمال گرایی رو که به خاطر نگم عدم درک بگم درک کم از تکامل منو آسان کرده بود برای سختی ها، گرفتم و استاد میگه آگاه شدن به اشتباهات خودش یه قدم مثبته ، حالا سعی دارم همه کارهامو از ذره بین قانون تکامل عبور بدم و چقدر آرام تر شدم الهی شکرت.
استاد من که سالهاست داره قانونو یاد میده قانونی که باهاش یکی شده میگه اگه کار نکنم نجواها و ترس ها رشد میکنه من انتظار داشتم دیگه ترس ها برنگردن ، این نگاه بهم کمک میکنه گاهی که اشتباه میکنم برچسب نزنم به خودم ، خودمو سرزنش نکنم ، فقط باز روی خودم کار کنم.
استاد جان فایل الگوبرداری از افراد موفق 4 ، رو بارها هدایتی گوش دادم اونجا هم چقدر زیبا میگید که افراد بزرگ و موفق هم میترسن اما علیرغم ترس هاشون اقدام میکنن ، حرکت میکنن، مدام یاد حرفهای اون فایلتون میفتادم با گوش دادن این قسمت ، ولی چیزی هم که ترس هارو کمتر میکنه بیشتر شدن ایمانه و من دارم احساسش میکنم چقدر درسته این حرفتون چون در خودم دارم می بینمش.
و باز صحبت استاد که میگه ، اوایل چون قانونو میدونستم یسری بلاها سرم اومد تا رشد کنم. ولی بعد که قوانینو دونستم زجر نکشیدم ، بهم این حرفها آرامش میده که طبیعی بوده از همون اول نتونم قانونو به وضوح الان متوجه بشم و بهم امید میده که ادامه بدم.
درباره ترفند پونزی ، ذهنم قبلا داشت منو درباره تعیین اهداف و کار کردن روی خودم، دچار ترفند پونزی میکرد و میخواستم مدارها رو زودتر طی کنم اما الان احساس میکنم از مدرسه فارغ شدم و وارد دانشگاه شدم ، احساس درک بالاتری از قانون و اتفاقات زندگیم دارم.
خداوند لطف کرد و هدایتم کرد همزمان جلسه پنجم دوره حل مسائل و فایل الگهای تکرارشونده 9 رو که درباره هدف بود رو کار کنم و چقدر بیشتر به خودشناسی رسیدم. الهی شکرت
إیّاک نعبد و إیّاک نستعین إهدنا الصّراط المستقیم