سوال:
استاد عباس منش، شما به شخصه به چه شکل روی باورهای خود کار می کنید؟ چگونه از آگاهی هایی که آموزش می دهید، در راستای تحقق خواسته های خود، باورهای قدرتمندکننده می سازید؟
مفاهیمی که استاد عباس منش در این فایل توضیح داده اند شامل:
- باورها به چه شکل ایجاد می شوند و چگونه در ناخودآگاه ثبت می شوند؛
- چرا استمرار در مسیر درست، یک ضرورت حیاتی است؛
- چرا بودن در معرض ورودی های ذهنی مناسب، یک ضرورت همیشگی برای تجربه خوشبختی است؛
- چرا کنترل ذهن، وظیفه مادام العمر ماست؛
- رمز تغییر باورها از دیدگاه استاد عباس منش؛
- امکان ندارد باورها تغییر کند اما شرایط زندگی تغییر نکند؛
- “تکرار اصل”، کلید تغییر باورها و ایجاد شرایط دلخواه در زندگی است؛
- دلیل خداوند برای “تکرار اصل در قرآن” به شیوه های مختلف؛
- نشانه ای واضح از کار کردن روی بهبود باورها؛
- شیوه درک آگاهی ها و تبدیل آن به باورهای قدرتمند کننده؛
- شیوه شناختن پاشنه های آشیل و بهبود این نقاط؛
- جادوی تمرکز لیزری و استمرار بر این جنس از تمرکز؛
تمرین:
تنها راه تغییر باورها، دادن ورودی های جدید مثبت و مخالف با ورودی های قبلی به ذهن است و این کار یک فرایند دائمی برای کل زندگی است. کل موضوع تکرار “اصل” است و “اصل” هرگز برای ذهن نه تنها تکراری نمی شود بلکه این تکرار برای ذهن یک ضرورت است. زیرا اگر این تکرار نباشد، ذهن به سرعت به برنامه محدود کننده قبلی خود باز می گردد.
به مقداری که آگاهی خالصی که از آموزه های استاد عباس منش دریافت می کنید را تکرار می کنید، مقاومت ذهن شما درباره پذیرش آنها به عنوان دستورالعمل اصلی، کمتر می شود و به مقداری که مقاومت ذهن کمتر می شود آن آگاهی تبدیل به بخشی از برنامه ذهنی شما می شود و در ذهن شما تثبیت می شود. بنابراین، اصلی ترین کار ما برای تغییر زندگی، تغییر باورهاست و اصلی ترین کار برای تغییر باورها، خلاقیت به خرج دادن در تکرار آگاهی های خالص است. وقتی دوره ای از استاد عباس منش را می خرید یا وارد پروژه ای مثل “پروژه مهاجرت به مدار بالاتر” می شوید، به این فکر کنید که:
با چه شیوه های خلاقانه ای می توانید این آگاهی ها را برای ذهن مرتباً خود تکرار کنید؟
چطور از این آگاهی ها برای خنثی کردن استدلال های محدود کننده قبلی ذهن، منطق می سازید؟
به عنوان مثال:
- نوشتن کلیدهای مهم؛
- ضبط آنچه از “بارها گوش دادن به این آگاهی ها” درک کرده اید؛
- راه رفتن و صحبت کردن با خودت درباره این آگایه ها؛
- مطالعه کامنت های آن فایل یا آن جلسه از دوره، به منظور درک بهتر این آگاهی ها از زوایای دیگر. زیرا مطالعه کامنت ها، کانون توجه شما را از زوایای دیگر بر این آگاهی ها متمرکز می کند که موجب درک بهتر می شود؛
- نوشتن آنچه درک کرده ای در بخش نظرات: وقتی درک خود را به نگارش می آوری، این درک در ذهن شما بیشتر تثبیت می شود چون تمرکز بالایی صرف به یاد آوردن آن آگاهی ها می شود؛
کلید:
همانطور که هر روز غذا می خوریم، هر روز باید به ذهن خود نیز غذای سالم بدهیم. وقتی با این جنس از تمرکزی که استاد عباس منش مسیر خود را ادامه داده، مسیر را ادامه می دهیم، از جایی که فکرش را نمی کنیم نیز نعمت ها به سمت ما روانه می شود. مهم فقط و فقط استمرار در این مسیر است.
منابع کامل درباره محتوای این قسمت:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | تنها راه تبدیل «آگاهی های خالص» به «باورهای قدرتمند کننده»173MB40 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | تنها راه تبدیل «آگاهی های خالص» به «باورهای قدرتمند کننده»39MB40 دقیقه
سلام سید سلام دوستان عزیز ….
اینقدر از خوشحالی گریه کردم که ترسیدم نصفه شب همسایه ام بیدار شه و اعتراض کنه ،
میدونید چرا ؟ چون این دفعه قبل نوشتن کامنت واقعا فهمیدم که استاد چی میگه که هیچ ایده ای ندارم و فقط میام پشت دوربین و گفته میشود و میگویم …
منم دیشب هیچ ایده ای نداشتم فقط بهم گفت کاری بکن ، منم گوش کردم با تمام وجود ، اولش اومدم یه فایل از خودم ضبط کنم که احساس خودمو در اون لحظه بیان کنم بعداً به قول استاد که میگه بارها فایل ضبط کردم ولی روی سایت نزاشتم وَ میگه که انگار یه جوری هست که با درونم جور درنمیاد منم دیشب همون حس و داشتم یهویی بهم الهام کرد که گوشی رو بردار اگه دقت کرده باشید اولین کامنتی هست که حتی اینقدر غرق بودم ( سلام ) هم نکردم به شما و بچه ها فقط تند تند اون حس میگفت من میگویم تو بنویس !!!
الله اکبر ، الان تازه دارم میفهمم که سید تو داری چجوری هدایت میشی چجوری داری زندگی میکنی ؟ چقدر این لحظه شیرینه وقتی از عمق وجود اعتماد میکنی به رب بعدش جوابشو میگیری الان تازه دارم حس میکنم که جنس حرفهات چی هستش ! میدونی چرا یکسره دارم اشک شوق میریزم و زار و زار گریه میکنم ؟ چون من اینجوری حس میکنم و باور دارم که خدای مهربان خدای بی انتها توسط لایک تو ، بهم لایک داد گفت آفرین اسی جون آفرین بالاخره بعد از سه سال تلاش شبانه روزی تلاشی بهمراه عشق با اون همه تضادِ از دست دادن مال و اموال اعتبار و زن و بچه بهم اعتماد کردی و ناامید نشدی و از امتحان ما سربلند بیرون اومدی ، الان اون لحظه ای که خداوند تو قرآن میگه که استاد تو جلسه قرآنی گفتن ، ( ای پیامبر بشارت بده به صابرین و مژدگانی دریافت کن که ثروت عظیمی برایشان در راه است ، ثروت نه اینکه پول بلکه از همه لحاظ ) آخه این لحظه و این جواب گرفتن از الله رو با چقدر پول و مال و منال میشه عوض کرد؟ چرا باید من همیشه شبها بیدار میموندم تا صبح تلاش میکردم یا میرفتم میدون بار می آوردم ولی امشب اولین شبی بود که زود اومدم خونه بدون شام و کمی سپاسگزاری زبانی خوابیدم ، چرا باید ساعت چهار صبح بیدارم کنه بهم بگه پاشو الان غذا بخور از زندگیت لذت ببر من دارم مهر تائیدمو توسط دستی از دستان مهربانم برات میفرستم که خیلی خیلی خوشحال بشی ! ده دقیقه قبل دیدن لایک اومدم تو سایت دیدم حتی پیامم تائید هم نشده این دفعه برای اولین بار خودم به خودم رای دادم ، قبلا هم اینکار و کرده بودم ولی اینبار یه جوری دیگه حرفامو تائید کردم …
از اون موقعی که از سایت رفتم بیرون تا قبل از اومدن یکسره داشتم از خدای مهربان تشکر و سپاسگزاری میکردم بخاطر نعمتهام به خاطرِ کارِ خوبی که دارم بخاطرِ اینکه تو اواخر اسفند بدجور مریض شدم که حتی فکر کردیم همین ویروس جدیده هست ، چرا تشکر کردم ؟ چون الان فهمیدم که اون موقع مریض شدم که نتونم خونه رو شب عید فسخ کنه تا برام به وقتش یه خونه بهتر تهیه کنه بعدش برم از اینجا ، تشکر کردم ازش بخاطر اینکه اون روزها باید پول خدمت سربازی رو میدادم رفتم عشرت آباد گفتن تا ۳۰ فروردین مهلت دادیم دوباره تماس گرفتیم گفتن فعلا تا اطلاع ثانوی همه چی بهم خورده بازم وقت برای پرداختش داری اینا همش نعمته ، چرا باید همون روزی که بنگاه قولنامه این خونه ای که توش نشستمو انجام بده همون روز من به شدت مریض بشم و بنگاهیها جفتشون بیان ببینن و چیزی نگن برن ! و هزاران نعمت دیگه که همینجوری داشتم از اعماق وجود شکر میکردم ، یهویی دوباره این ندا اومد ( اگر بندگان من درباره من از تو پرسیدن بگو من نزدیکم !) میخواستم برم تو سایت نشانه ام را واضح کن رو ببینم دوباره بهم گفت نه نمیخواد اونجا بری فعلا برو جلسه قرآنی قدم اول و گوش کن ، همینکه دست به گوشی شدم دیدم پاسخ به دیدگاه و لایک گرفتم از استاد ،
حالا یه چیزی میگم کاش بیشتر خودمو دیشب مورد اعتماد خداوند قرار میدادم کاش !
بخدا قسم میدونستم ۱۰۰ در ۱۰۰ لایک میگیرم ولی اون نجواهه کارِ خودش کرد گفت نکنه نگیری ضایع بشی ولی خیالم جمع بود به طوریکه صبح عزیزه دلم اومد با انرژی تموم بهش گفتم دیشب کامنت گذاشتم چه کامنتی ! حتما لایک میگیرم این و گفتم و بیخیال شدم و الان میفهمم رسیدن به خواسته ها اولش تجسم میخواد بعدش قانون رهایی ، چون قبلا خیلی زور میزدم که لایک بگیرم همش به خودم میگفتم مگه این دوستان چی میگن که استاد بهشون لایک میده ؟ مدتی بود که دیگه بیخیال شده بودم از اینکه حتما باید تایید شم گفتم تو روی خودت کار کن اتفاقات به خودی خود رخ میده ،
ولی باور کنید هیچ لحظه ای تو زندگیم منظورم کار کردن روی خودم تو این سه سال ، شیرینتر از این لحظه نبود که قهمیدم اعتماد به رب چیه ؟ که دیشب بهم گفت وَ من نوشتم و امشبم این موقع صبح بیدارم کرد گفت برو جوابتو فیزیکی برات فرستادم …
یه جوری این لایک مهر تایید زدن به ادامه دادن و ادامه دادن و ادامه دادن این مسیر لذت بخش انگار مُزد تلاشمو گرفتم انگار ایمان و باورم خیلی خیلی قویتر از گذشته شد که بهم میگه تو برو ، ما هستیم …
دیگه همه چی قطع شد هیچی گفته نمیشه که بگم اگرم بگم از روی نجواها هست که مسیر رو برام سخت میکنه …
سید جان ازت تشکر میکنم بخاطر اینکه وقت گذاشتی کامنتو خودی و دستی شدی از دستان خداوند که اولین لایک زندگیمو از دست چه کسی بگیرم ؟ اونیکه خودش از طرف الله یکتا لایک گرفته …
خیلی خوشحالم خیلی …
راستی به این باورم رسیدم الان که قبل از اومدم بار دوم امشب به سایت هی بلند بلند با خودم تکرار میکردم که اسماعیل وقتی داری لذت میبری و احساست بهتر شده داری اتفاقات بهتری خلق میکنی ، به نتیجه هم رسیدم یعنی خداوند آنی جواب داد به وسیله انگشت مبارکت که گذاشتی رو دکمه لایک….
خدا رو شکر خیلی حالم خوبه خیلییییییییی ..…
الهی شکر …
از همه شما عزیزانی که این کامنتو میخونید متشکرم ، چون با خوندتون انگیزه میگیرم و مسیر رو راحتتر میرم جلو …
تا درودی دیگر بدروددددددد
بسم الله الرحمن الرحیم …
بنام خداوند بخشنده مهربان ، خداوندی که بخشنده گیش بینهایت و بدون حد و حصر …
وقتی برای اولین بار این جمله رو تو جلسه قرآنی قدم اول دوره ۱۲ قدم شنیدم و نشستم روش فکر کردم تازه بعد از ۳۵ سال متوجه شدم که معنی این کلمه چی هست (بسم الله الرحمن الرحیم )
به درکی رسیدم که واقعا خداوند بی انتهاست…
قبل از همه چی خدمتتون عرض کنم که این فایل در قسمت مرا به سوی نشانه هایم هدایت کن امشب برام باز شد موقع گوش دادن دوست داشتم یه کامنتی بنویسم هی تو ذهنم بالا پائین میکردم تو کدوم قسمت بنویسم ، محصولات یا لایوهای جدید یا همینجا ؟ اواخر فایل بود که استاد گفت اگه نتیجه گرفتید ادامه بدید ، گفتم ؛ آهان این همونجایی هست که باید بنویسم حرفامو وَ خدا رو شاهد میگیریم هیچ ایده یا پیش زمینه ای یا فکری برای اینکه چی بنویسم نداشتم ولی فقط دوست داشتم یه کامنتی بزارم !
به خودم گفتم به قول استاد …
تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس
که خود راه بگویدت که چون باید کرد
گفتم من میرم شروع میکنم خودش میاد و گفته میشه و از این باورمم خیلی خوشم میاد که میتونم به خداوند اعتماد کنم تو زمانهایی که حالم خوبه و واقعا کارامو خودش انجام میده …
همین الان این مثال بهم گفته شد …
من یه میوه فروشم که بعد از اتفاقات به ظاهر بد سال ۹۴ که تو میدون بار فروش بودم
حالا تقریبا یک سال هست که اومدم گوشه خیابون با گاری یا همون چرخ دارم میوه فروشی میکنم و خدا میدونه چقدررررر لذت میبرم از این کار ، چرا ؟ چون عاشقشم ، عاشق اون لحظه ای هستم که مشتری میاد بدون استثنا و مکس اولش میوه رو بهش میدم تست کنه حالا گاهاً بعضی ها هم دوست ندارن همون لحظه میل کنن …
ولی من این کار و انجام میدم و لذت میبرم از خدمت کردن و انرژی خوب دادن به جهان و بنده گان خداوند چون همین بنده گان خداوند هستن که دستی از دستان مهربان الله یکتا هستن و کارها رو برام انجام میدن بدون اینکه هیچ تقلّایی بکشم …
به طوری عاشق این کار هستم که وقتی شب بارمو تموم میکنم یا جمع میکنم میام خونه خوابم نمیگره تو ۹۵ درصد اوقات شام میخورم و تمریناتمو انجام میرم دوباره میرم میدون ، مدتی هست که این باور و ایجاد کردم که خداوند میتونه کارهارو برام انجام بده یعنی کارهای سخت و گذاشتم به عهده خدا و کارهای آسون مالِ من ….
چیکار میکنم قبل رفتن میدون ؟
شب که میخوام برم میدون تره بار برای خرید …
میام تمرین ستاره قطبی رو انجام میدم ،
میام مینویسم که خدایا این کار و برام انجام بده این بار و برام بخر یا من و هدایت کن به مسیر اونهایی که نعمت دادی نه مسیر گمراهان چون به هر دو مسیر میتونه هدایت کنه ،
یا مینویسم من و بفرست پیش آدمها یا بارفروشهایی که با خودشون در صلح هستن یا میگم من و بیشتر دوست داشته باشن یا مینویسم که اونها با قدرت تو افسون قدرت کلامم بشن ، افسون به معنای اینکه قیمت دلخواه خودم بارمو به راحتی و آسایش و شادی بخرم …
یا مینویسم من و بفرست پیش اون آدمی که بارش داره تموم میشه فقط میخواد زودتر بره استراحت کنه چون اگه همچنین جاهایی هدایت بشی میتونی ارزونتر از بقیه بار تهیه کنی …
میخوام یکی از این هدایتها که اون شب خیلی حالم خوب بود براتون بگم …
من نوشتم و تجسم کردم و راه افتادم برای میدون ، رسیدم میدون ، این حرف تقریبا واسه هشتم الی دهم فروردین سال ۹۹ هست یعنی امسال …
اون روزها موز قیمتش خیلی بالا رفته بود حدود ۱۸ هزار تومن بود کیلویی …
از اونجایی که تو این داستانها و بیماریها درخواست مردم برای میوه هایی که تب گرمی دارن بیشتر شده و بود.
من هدایت شدم به سمت موز فروشی ولی در طول سال این کار و انجام نمیدم چون موز فایده اش نسبت به میوه های لوکس یا نوبری که ما چرخیها میفروشیم کمتره …
به این باور رسیده بودم که بابا تو چکار داری که شرایط جامعه الان چیه تو روی خودت کار کن نتایج رخ میده …
بوسیله الهامات خداوند من رفتم به سمت موزهایی که یه کم خالدار شدن به اصطلاح ما …
اونها قیمتشون پرت و پلا بود طوری که هرشب خداوند بین ۸ تومن تا ۱۰ برام بار میخرید یه شبم ۱۲ خرید وَ منم با عشق و کمال آرامش میومدم تقریبا قیمت میدون میفروختم گاهاً بالا پائین هم داشت و مشتریها هم به قول قرآن فوج فوج به سمتم هدایت میشدن و من فقط داشتم لذت میبردم ..
یه شب از این شبها اومدم نوشتم خدایا امشب برام بین ۸ تا ۱۲ هزار تومن موز خوب و سوپر بخر و باور کردم این جمله رو هر چند تو همون حین هم نجواها میومد که آقا مگه میشه موز خوب کیلویی ۱۸ هزار تومنه چون قیمت موز تو میدون مثل سیگار مشخص شده نهایتا ۵۰۰ تومن بالا پائین میتونی بخری اگه خیلی زرنگ باشی …
آقاجون من نوشتم و رسیدم میدون یه نفس عمیقی کشیدم و یه سیگار روشن کردم و داشتم لذت میبردم از اون محیط و کار و موقعیت خوبی که الان خدا برام فراهم کرده که کاسبی کنم تو این شرایط به ظاهر سخت جامعه و کل جهان …
رفتم پیش یه بارفروش گفتم آقا نوید موز خالدار داری ؟ گفت یه دور بزن بیا قراره بیاد بار ،
یهویی همینجوری بی اختیار رفتم به سمت دیگری کاری که ۹۹ درصد اوقات انجام نمیدادم یعنی هرشب اولش میرفتم پیش یه دوستی سلام علیک میکردم اگه بار نداشت میرفتم جای دیگه ، وقتی تو مسیر بودم یهو دیدم رسیدم پیش یه همکاری که حدود سه چهار ماه بود ندیده بودمش سلام علیک کرد گفت کجایی اسماعیل ؟ از این حرفها ، یهو برگشت بهم گفت چرا مِلون ( هم خانواده دستمبو طالبی یا بهتره بگم از خانواده صیفیجات ) نمیبری بازارش خیلی خوب شده امسال بخاطر این ویروس ، گفتم خوب چنده ؟ گفتش داریم کیلویی ۷ الی ۷ و نیم میفروشیم ولی یه مقدار ریزتر یا بهتره بگم درجه ۲ ما میدونیها ، اونارو ازش خریدم کیلویی ۳ و نیم که راحت کیلویی ده فروختم …
برگشتم پیش نوید دیدم بارش اومده یه چندتا کارتن داشت که کیلویی ۱۰ هزار قیمت میکرد ولی بازم الله مهربان برام خرید ۸ هزار و پونصد یه دسته دیگه حدود ۷ کارتن و گفت ۱۴ که اونم عزیزه دلم برام ۱۲ خرید ، عزیزه دلی که همیشه و همه جا با همه مون هست تحت هر شرایطی یعنی هر شرایطی که به فکرت نمیرسه ….
هیچی ما بارو زدیم تو ماشین و اومدیم به سمت خونه وسط راه یهویی یادم اومد که اِ من گفته بودم این قیمت برام بخر دقیقا همون شده سپاسگزاری کردم و اومدم بارو خالی کردم رفتم خونه خوابیدم که بعدازظهر برم برای بساط کردن ، طبق روال میوه فروشها اول باید بارِ ضعیفترو فروخت!چرا؟ چون اگه بارت واسه فردا بمونه قویترهه جون دارتره کمتر خراب میشه …
آقاجون ما شروع کردیم به فروختن ۵ کارتن ۸ و پونصدیه ساعت حدود ۸ و نیم و نه بود که اونا تموم شدن ۱۲ هزار تومنی رو رفتم بیار بساط کنم ، دیدم واویلاااااااااااااااا
تازه دوزاریم افتاد این جریان هدایت یا اینکه بهتره بگم اعتماد به خداوند چکار میکنه ؟!!!
خدا رو شاهد میگیرم که بارِ ۱۲ هزاری من با ۱۸ هزاری که میفروختن هیچ فرقی نداشت زمانی متوجه شدم که داشتم میفروختم یعنی من از نصفه شب که نوشته بودم و رفته بودم میدون کِی متوجه صد در صد حمایت و هدایت و رفاقت خداوند شدم ؟ وقتیکه شبِ دیگری اومده بود وَ من نتیجه رو به شکل فیزیکی داشتم لمس میکردم ، تازه اونجا بود که گفتم خدایا تو همه کار میتونی بکنی اگر ما بهت اعتماد کنیم و اجازه بدیم ،
من اینجوری پیش خودم منطقیش کردم که آقاجان وقتی تو از اون درخواست میکنی و باور داری که میتونه برات انجام بده دستانش باید این کار و برات بکنند اصلا هیچ راهی ندارن و یا اینکه باور دارم تو رو میبره تو اون مسیری که اون اتفاقات و شرایط اونجا وجود داره تو نمیخواد کاری انجام بدی ، و البته بر عکس هم شده ها به ندرت ، که حالم خوب نبوده احساسم بد بوده من و هدایت کرده به سمت اتفاقات بد که اون روز یا اون شب اصلا بار گیرم نیومده … چون من به وسیله فرکانس و باورهام مسیر و مشخص میکنم و اونم هول میده من و تو اون مسیر …
اینا اتفاقات و مثالهای کوچیکی بود که نوشتم ..
نتایجی من تو زندگیم دیدم که الان اینجا زمان میبره آدم بگه ،
مثلا یکی شو بگم ،،،
عزیزانی که دوره ۱۲ قدم رو تهیه کردن شاید بهتر و راحتتر این حرفمو باور کنن!
۸ فروردین ۹۸ بنده قدم اول رو خریدم و شروع کردم به تمریناتش که در چکاپ فرکانسی یه سری سوالات بسیار بسیار ارزنده استاد گُل طراحی کرده باید جواب بدیم …
تو چه شرایطی من داشتم تمرین میکردم؟
روزی بود که تمام داراییهای نقدی و پول زندگیم ۳ هزار تومن بود ! شلوارم پاره بود نمیتونستم برم بیرون از خونه و هزاران موانع و بهونه ای میگفتن یا بهتره بگم میشد آورد که بابا ول کن چی داری میگی موفقیت چیه ؟ نون نداری بخوری ؟ ولی من ادامه دادم اینقدررررررررر ادامه دادم که دوم فروردین ۹۹ دوباره اومدم چکاپ و انجام دادم به مدت چند دقیقه یا بیشتر فقط عین مجسمه خشک شده بودم به دفترم نگاه میکردم میگفتم مگه میشه ؟!!!! این همه نتیجه از همه لحاظ نه فقط پول …
قبل از شروع دوره یه سوالی استاد طرح کرده به عنوان اینکه
امید به آینده مالی تون رو بنویسید …
هم از لحاظ اون چیزی که دوست دارید اتفاق بیوفته و هم از لحاظ اینکه چقدر باور دارید بنویسید …
من تو اون شرایط درآمد ماهیانه ام حدود ۱و نیم الی و دونیم بود با سختی و رنج و کارِ فیزیکی زمانبر تو مترو دستفروشی کردن .
نوشتم که باور دارم تا پایان سال ۱۵۰ میلیون در میارم ! چه زمانی ؟ زمانیکه اگر خوشبینانه فکر میکردم که شرایط امسال هم اگر مثل پارسال باشه باید حدوداً ۲۵ میلیون کاشب میشدم ….
ولی وقتی باور کردم و به راهاش فکر نکردم هدایت شدم تو اون مسیری که علاقه مند بودم ، البته دوست نداشتم این و بگم ولی برای اینکه باورِ دوستان هم فرکانسی قویتر بشه اینجا بهتون بگم که با حدود ۷۰۰ میلیون بدهکاری شروع کردم ! در چه مکانی ؟ جایی که یه تعداد طلبکارامم اونجا بودن خواه نخواه باید اونارو میدیدم ...
ولی شروع کردم اعتماد کردم به هدایت الله …
تا اینکه درها یکی پس از دیگری و اتفاقات آدمهای خوب و خبرای خوش ایده های بهتر به سراغم اومدن تا رسید به فروردین ۹۹
وقتی چکاپ فرکانسی دوباره انجام دادم
دیدم خدای منننننننننننننننن
چرا من بیشتر بهت اعتماد نکردم ؟!!!
چون دقیقاً ۱۵۲۴۵۸۰۰۰ تومن کاسبی کرده بودم !!!!!!
دقیقاً درآمدم ۶ برابر شده بود با زحمت کمتر و عشق و حال بیشتر تازه چقدر میوه من به مردم اشانتیون یا صلواتی دادم اون دیگه خدا میدونه …
اینا رو نوشتم به عنوان تمرین امشبم و بعد اینکه دوستان ادامه بدید ادامه بدید ادامه بدیددددددددددددددددد
تحت هر شرایطی ، بخدااااااااااا درها باز میشه چجوری ؟ همونجوری که دریا رو واسه موسی شکافت همونجوری که آتش برای ابراهیم گلستان شد همونجوری که علی دایی رو بهترین گلزن جهان کرده !مگه فوتبالیستی بهتر از اون نداریم ؟ پس چرا دایی بهترین گلزن جهان هستش ؟ از خودتون این سوالها رو بپرسید تا ذهنتون کمتر مقاومت کنه …
دوستان ، عزیزان همفرکانسیه کافیه مقاومت کمتر بشه ها ، بعدش نتایج خود به خودددددد
رخ میده ، بخدا باور کنید ..
چجوری ؟ همونجوری که عابدزاده رو محبوب کرده واسه اکثریت همونجوریکه استیلی یه گل زد به امریکا و سالها گذشته ولی بازم مردم دوسش دارن…
عزیزان ذهن کارش اینه که دنیا رو واسه تون جهنم کنه ولی افسارتون رو ندید به دستش …
تازه اینایی که گفتم من بین دو سه تا دوست دیگه کمتر از لحاظ مالی نتیجه گرفتم ، علی آقا که تو سایت هم هست و دوره هم خریده درآمدش ۲۵ برابر شده بود امسال ! در آمد عزیزه دلم ۱۰ برابر شده بود یعنی چقدر ؟ یه دختر میتونه دربیاره طول یکسال ؟ اونم کار مفیدش حساب کردیم ۱۷۸ روز بوده
مبلغ ۲۰۳۰۰۰۰۰۰ تومن !!! دویست و سه میلون دقیقا اول سال نوشته بود که فقط امسال میخوام بدهیمو بدم که مبلغش ۲۰۰ میلیون بود !
بابا با جوراب فروختن تو مترووووووووووو
الهی شکر بابت همه چی بابت سلامتیم بابت تمام داده ها و نداده هایش شکر چون یه سری مسائل تو جهان هست که بهمون نداده مثل مریضی مثل آوارگی مثل کور و کر بودن و هزاران هزار نعمتهایی که چشمامون رو باز کنیم میبینیم …
اصلا تا حالا فکر کردید که ما تو بهترین سایت جهان داریم فعالیت میکنیم یا بهتره بگم بی نظیر ترین استاد دنیا رو خدا مفت و مجانی گذاشته سرِ رامون ؟
داشتم چندتا فایل گوش میکردم از استاد گلم و دوستانی که تو این حوزه فعالیت میکردن یهو به خودم گفتم خدایا چقدررررر فرق داره عباسمنش با بقیه ! مگه من چه لطفی برات کرده بودم که من و با بهترینِ دنیا همفرکانس کردی ؟ اون لحظه مثل الان بغضم گرفت و فقط شکر کردم شکری از اعماق وجود ..
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت …
تا درودی دیگر بدروددددد
سلام سید سلام دوستان عزیز ….
اینقدر از خوشحالی گریه کردم که ترسیدم نصفه شب همسایه ام بیدار شه و اعتراض کنه ،
میدونید چرا ؟ چون این دفعه قبل نوشتن کامنت واقعا فهمیدم که استاد چی میگه که هیچ ایده ای ندارم و فقط میام پشت دوربین و گفته میشود و میگویم …
منم دیشب هیچ ایده ای نداشتم فقط بهم گفت کاری بکن ، منم گوش کردم با تمام وجود ، اولش اومدم یه فایل از خودم ضبط کنم که احساس خودمو در اون لحظه بیان کنم بعداً به قول استاد که میگه بارها فایل ضبط کردم ولی روی سایت نزاشتم وَ میگه که انگار یه جوری هست که با درونم جور درنمیاد منم دیشب همون حس و داشتم یهویی بهم الهام کرد که گوشی رو بردار اگه دقت کرده باشید اولین کامنتی هست که حتی اینقدر غرق بودم ( سلام ) هم نکردم به شما و بچه ها فقط تند تند اون حس میگفت من میگویم تو بنویس !!!
الله اکبر ، الان تازه دارم میفهمم که سید تو داری چجوری هدایت میشی چجوری داری زندگی میکنی ؟ چقدر این لحظه شیرینه وقتی از عمق وجود اعتماد میکنی به رب بعدش جوابشو میگیری الان تازه دارم حس میکنم که جنس حرفهات چی هستش ! میدونی چرا یکسره دارم اشک شوق میریزم و زار و زار گریه میکنم ؟ چون من اینجوری حس میکنم و باور دارم که خدای مهربان خدای بی انتها توسط لایک تو ، بهم لایک داد گفت آفرین اسی جون آفرین بالاخره بعد از سه سال تلاش شبانه روزی تلاشی بهمراه عشق با اون همه تضادِ از دست دادن مال و اموال اعتبار و زن و بچه بهم اعتماد کردی و ناامید نشدی و از امتحان ما سربلند بیرون اومدی ، الان اون لحظه ای که خداوند تو قرآن میگه که استاد تو جلسه قرآنی گفتن ، ( ای پیامبر بشارت بده به صابرین و مژدگانی دریافت کن که ثروت عظیمی برایشان در راه است ، ثروت نه اینکه پول بلکه از همه لحاظ ) آخه این لحظه و این جواب گرفتن از الله رو با چقدر پول و مال و منال میشه عوض کرد؟ چرا باید من همیشه شبها بیدار میموندم تا صبح تلاش میکردم یا میرفتم میدون بار می آوردم ولی امشب اولین شبی بود که زود اومدم خونه بدون شام و کمی سپاسگزاری زبانی خوابیدم ، چرا باید ساعت چهار صبح بیدارم کنه بهم بگه پاشو الان غذا بخور از زندگیت لذت ببر من دارم مهر تائیدمو توسط دستی از دستان مهربانم برات میفرستم که خیلی خیلی خوشحال بشی ! ده دقیقه قبل دیدن لایک اومدم تو سایت دیدم حتی پیامم تائید هم نشده این دفعه برای اولین بار خودم به خودم رای دادم ، قبلا هم اینکار و کرده بودم ولی اینبار یه جوری دیگه حرفامو تائید کردم …
از اون موقعی که از سایت رفتم بیرون تا قبل از اومدن یکسره داشتم از خدای مهربان تشکر و سپاسگزاری میکردم بخاطر نعمتهام به خاطرِ کارِ خوبی که دارم بخاطرِ اینکه تو اواخر اسفند بدجور مریض شدم که حتی فکر کردیم همین ویروس جدیده هست ، چرا تشکر کردم ؟ چون الان فهمیدم که اون موقع مریض شدم که نتونم خونه رو شب عید فسخ کنه تا برام به وقتش یه خونه بهتر تهیه کنه بعدش برم از اینجا ، تشکر کردم ازش بخاطر اینکه اون روزها باید پول خدمت سربازی رو میدادم رفتم عشرت آباد گفتن تا ۳۰ فروردین مهلت دادیم دوباره تماس گرفتیم گفتن فعلا تا اطلاع ثانوی همه چی بهم خورده بازم وقت برای پرداختش داری اینا همش نعمته ، چرا باید همون روزی که بنگاه قولنامه این خونه ای که توش نشستمو انجام بده همون روز من به شدت مریض بشم و بنگاهیها جفتشون بیان ببینن و چیزی نگن برن ! و هزاران نعمت دیگه که همینجوری داشتم از اعماق وجود شکر میکردم ، یهویی دوباره این ندا اومد ( اگر بندگان من درباره من از تو پرسیدن بگو من نزدیکم !) میخواستم برم تو سایت نشانه ام را واضح کن رو ببینم دوباره بهم گفت نه نمیخواد اونجا بری فعلا برو جلسه قرآنی قدم اول و گوش کن ، همینکه دست به گوشی شدم دیدم پاسخ به دیدگاه و لایک گرفتم از استاد ،
حالا یه چیزی میگم کاش بیشتر خودمو دیشب مورد اعتماد خداوند قرار میدادم کاش !
بخدا قسم میدونستم ۱۰۰ در ۱۰۰ لایک میگیرم ولی اون نجواهه کارِ خودش کرد گفت نکنه نگیری ضایع بشی ولی خیالم جمع بود به طوریکه صبح عزیزه دلم اومد با انرژی تموم بهش گفتم دیشب کامنت گذاشتم چه کامنتی ! حتما لایک میگیرم این و گفتم و بیخیال شدم و الان میفهمم رسیدن به خواسته ها اولش تجسم میخواد بعدش قانون رهایی ، چون قبلا خیلی زور میزدم که لایک بگیرم همش به خودم میگفتم مگه این دوستان چی میگن که استاد بهشون لایک میده ؟ مدتی بود که دیگه بیخیال شده بودم از اینکه حتما باید تایید شم گفتم تو روی خودت کار کن اتفاقات به خودی خود رخ میده ،
ولی باور کنید هیچ لحظه ای تو زندگیم منظورم کار کردن روی خودم تو این سه سال ، شیرینتر از این لحظه نبود که فهمیدم اعتماد به رب چیه ؟ که دیشب بهم گفت وَ من نوشتم و امشبم این موقع صبح بیدارم کرد گفت برو جوابتو فیزیکی برات فرستادم …
یه جوری این لایک مهر تایید زدن به ادامه دادن و ادامه دادن و ادامه دادن این مسیر لذت بخش انگار مُزد تلاشمو گرفتم انگار ایمان و باورم خیلی خیلی قویتر از گذشته شد که بهم میگه تو برو ، ما هستیم …
دیگه همه چی قطع شد هیچی گفته نمیشه که بگم اگرم بگم از روی نجواها هست که مسیر رو برام سخت میکنه …
سید جان ازت تشکر میکنم بخاطر اینکه وقت گذاشتی کامنتو خوندی و دستی شدی از دستان خداوند که اولین لایک زندگیمو از دست چه کسی بگیرم ؟ اونیکه خودش از طرف الله یکتا لایک گرفته …
خیلی خوشحالم خیلی …
راستی به این باورم رسیدم الان که قبل از اومدم بار دوم امشب به سایت هی بلند بلند با خودم تکرار میکردم که اسماعیل وقتی داری لذت میبری و احساست بهتر شده داری اتفاقات بهتری خلق میکنی ، به نتیجه هم رسیدم یعنی خداوند آنی جواب داد به وسیله انگشت مبارکت که گذاشتی رو دکمه لایک….
خدا رو شکر خیلی حالم خوبه خیلییییییییی ..…
الهی شکر …
از همه شما عزیزانی که این کامنتو میخونید متشکرم ، چون با خوندنتون انگیزه میگیرم و مسیر رو راحتتر میرم جلو …
تا درودی دیگر بدروددددددد
سلام به شما همفرکانسی عزیز..
متشکرم که وقت گذاشتی و کامنتمو خوندی چون با این کارت احساسمو خوبتر کردی …منم از خوشحالی اینقدر گریه کردم که ترسیدم همسایه بغلی الاناست که بیاد در بزنه تو این ساعت …
ممنونم از شما …
سلام دوست عزیز ،
امیدوارم همیشه پرنشاط باشی
یه کامنت گذاشتم تو قسمت ثمره بروز رسانی فایلای دانلودی همون فایلی که استاد و خانم شایسته با هم درباره قوانین توضیح دادن ، فکر کنم تو صفحه ۴۲ کامنتای اون فایل باشه که استادم لطف کردن لایک دادن اگه دوست داشتی برو اون و بخون تا احساست کمی بهتر بشه …
متشکرم ، بدرود