سوال:
استاد عباس منش، شما به شخصه به چه شکل روی باورهای خود کار می کنید؟ چگونه از آگاهی هایی که آموزش می دهید، در راستای تحقق خواسته های خود، باورهای قدرتمندکننده می سازید؟
مفاهیمی که استاد عباس منش در این فایل توضیح داده اند شامل:
- باورها به چه شکل ایجاد می شوند و چگونه در ناخودآگاه ثبت می شوند؛
- چرا استمرار در مسیر درست، یک ضرورت حیاتی است؛
- چرا بودن در معرض ورودی های ذهنی مناسب، یک ضرورت همیشگی برای تجربه خوشبختی است؛
- چرا کنترل ذهن، وظیفه مادام العمر ماست؛
- رمز تغییر باورها از دیدگاه استاد عباس منش؛
- امکان ندارد باورها تغییر کند اما شرایط زندگی تغییر نکند؛
- “تکرار اصل”، کلید تغییر باورها و ایجاد شرایط دلخواه در زندگی است؛
- دلیل خداوند برای “تکرار اصل در قرآن” به شیوه های مختلف؛
- نشانه ای واضح از کار کردن روی بهبود باورها؛
- شیوه درک آگاهی ها و تبدیل آن به باورهای قدرتمند کننده؛
- شیوه شناختن پاشنه های آشیل و بهبود این نقاط؛
- جادوی تمرکز لیزری و استمرار بر این جنس از تمرکز؛
تمرین:
تنها راه تغییر باورها، دادن ورودی های جدید مثبت و مخالف با ورودی های قبلی به ذهن است و این کار یک فرایند دائمی برای کل زندگی است. کل موضوع تکرار “اصل” است و “اصل” هرگز برای ذهن نه تنها تکراری نمی شود بلکه این تکرار برای ذهن یک ضرورت است. زیرا اگر این تکرار نباشد، ذهن به سرعت به برنامه محدود کننده قبلی خود باز می گردد.
به مقداری که آگاهی خالصی که از آموزه های استاد عباس منش دریافت می کنید را تکرار می کنید، مقاومت ذهن شما درباره پذیرش آنها به عنوان دستورالعمل اصلی، کمتر می شود و به مقداری که مقاومت ذهن کمتر می شود آن آگاهی تبدیل به بخشی از برنامه ذهنی شما می شود و در ذهن شما تثبیت می شود. بنابراین، اصلی ترین کار ما برای تغییر زندگی، تغییر باورهاست و اصلی ترین کار برای تغییر باورها، خلاقیت به خرج دادن در تکرار آگاهی های خالص است. وقتی دوره ای از استاد عباس منش را می خرید یا وارد پروژه ای مثل “پروژه مهاجرت به مدار بالاتر” می شوید، به این فکر کنید که:
با چه شیوه های خلاقانه ای می توانید این آگاهی ها را برای ذهن مرتباً خود تکرار کنید؟
چطور از این آگاهی ها برای خنثی کردن استدلال های محدود کننده قبلی ذهن، منطق می سازید؟
به عنوان مثال:
- نوشتن کلیدهای مهم؛
- ضبط آنچه از “بارها گوش دادن به این آگاهی ها” درک کرده اید؛
- راه رفتن و صحبت کردن با خودت درباره این آگایه ها؛
- مطالعه کامنت های آن فایل یا آن جلسه از دوره، به منظور درک بهتر این آگاهی ها از زوایای دیگر. زیرا مطالعه کامنت ها، کانون توجه شما را از زوایای دیگر بر این آگاهی ها متمرکز می کند که موجب درک بهتر می شود؛
- نوشتن آنچه درک کرده ای در بخش نظرات: وقتی درک خود را به نگارش می آوری، این درک در ذهن شما بیشتر تثبیت می شود چون تمرکز بالایی صرف به یاد آوردن آن آگاهی ها می شود؛
کلید:
همانطور که هر روز غذا می خوریم، هر روز باید به ذهن خود نیز غذای سالم بدهیم. وقتی با این جنس از تمرکزی که استاد عباس منش مسیر خود را ادامه داده، مسیر را ادامه می دهیم، از جایی که فکرش را نمی کنیم نیز نعمت ها به سمت ما روانه می شود. مهم فقط و فقط استمرار در این مسیر است.
منابع کامل درباره محتوای این قسمت:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | تنها راه تبدیل «آگاهی های خالص» به «باورهای قدرتمند کننده»173MB40 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | تنها راه تبدیل «آگاهی های خالص» به «باورهای قدرتمند کننده»39MB40 دقیقه
قانون کلی ما با افکار و فرکانسهایمان اتفاقات زندگی مان را رقم میزنیم.
احساس خوب= اتفاقات خوب
احساس بد= اتفاقات بد
آنچه که برایم مهم هست یا در طول روز اتفاق افتاده و من به شکلهای مختلف مثل دیدن و شنیدن و خواندن یا حتی گفت و گوهای خودم با خودم بهش توجه میکنم < ورودیهای من هستند که < افکار= فرکانس= گفت و گوهای ذهنی من را شکل میدهد. < گفت و گوهای ذهنی غالب = فکر و گفت گوهای ذهنی که بسیار زیاد تکرار شده باشد به طرق مختلف = باور
حالا این گفت و گوها یک حسی در من ایجاد میکنند مثل ترس، نگرانی، خشم، شادی، رضایت، توکل، ایمان، امید، نشاط و….
اگر من سعی کنم جوری گفت و گوهای ذهنی خودم را هدایت کنم که بهم احساس خوبی بدهد و این احساس خوب پایدار باشد یعنی گفت و گوهای ذهنی غالب من گفت و گوهایی مثبت باشد جوری که احساس رضایت، اعتماد به نفس، ارزشمندی و شادی و….. کنم در نتیجه من اغلب آرامش دارم اغلب سپاس گزارم اغلب پر از نشاط و انرژی هستم و ایمان دارم ( باورها به صورت بنیادین تغییر کرده )پس حرکت میکنم از طرفی جهان هم من را در موقعیت هایی قرار میدهد که این احساس رضایت بیشتر و بیشتر شود. از طرف دیگه به خاطر این احساس خوب ایدههایی به من گفته میشود و انجام میدهم که با شرایط فعلی من مطاقبت دارد باعث بهبود بیشتر و بیشتر زندگی من میشود.
در واقع خواسته من و افکار من در یک راستا میشود پس من حرکت میکنم. تصمیمات درست میگیرم تصمیماتی که نتایجش در جهت رسیدن من به خواسته است.همه این ایدها و تصمیمات هدایت های خداست.
اگه باورهام( گفت و گوهای غالب من ) با خواسته ام هم جهت نباشد چه اتفاقی میافتد؟
چون من باورهام منفی هست یا حرکتی نمیکنم و فقط حسرت میخورم یا این که به خاطر حس طمع و ترس و نگرانی و غم گذشته ایده هایی به من گفته میشود و عملی میکنم که بیشتر و بیشتر در چاه میافتم و این چرخه تا زمانی که آگاهانه شروع به تغییر ورودی های ذهنم نکنم روی خودم کارنکنم ادامه دارد.
حالا چی میشه اگر در این مسیر استمرار نداشته باشم یعنی یک مدت گفت و گوهای ذهنیم را مدریت کنم در جهتی که بهم احساس خوبی دهد مدتی بعد به ورودی ها بی توجه باشم و همان افکاری در ذهنمان مرور شود که احساس ترس و ناامیدی و… در وجودم داشته باشم؟
خوب یه مدت خوب حرکت میکنم به ایده ها عمل میکنم آرامش دارم و از زندگی لذت میبرم از جایی که قطع کنم دیگه آرامش آرام آرام ، کم و کم تر میشه چون گفت و گوهای منفی یا همان باورهای محدود کننده خودشان را نشان میدهند چون من ورودی های مناسب به ذهنم ندادم و گفت و گوهای مثبت( باورهای قدرتمند کننده که درحال شکل گرفتن هستند درحال قوی شدن هستند ضعیف و ضعیفتر میشوند) پس من به شدت دچار شک و تردید میشوم و حرکات و رفتارهام از روی ترس و نگرانی و غم هست و نتیجه هم مشخص هست مایوس کنند.
میدانی مریم باورهای محدود کننده از هزاران سال پیش بودن در ذهن ما و از خانواده و جامعه هم به ما گفته میشود ما در جهان تضادها زندگی میکنیم خوب و بد باهم هستند پس نیاز هست من انتخاب کنم که میخواهم به چی توجه کنم کدوم باور را میخواهم داشته باشم و چه شرایطی را میخواهم تجربه کنم اگر این کار نکنم باورهای محدود کننده به خاطر شرایط و موقعیتی که در آن هستیم خودشان را نشان میدهند. مثل کشتی که همیشه باید رنگ بشه برای این که زنگ نزند چون شرایط و املاح و موادی که درآب هست باعث زنگ زدن کشتی میشود. هیچ راهی جز رنگ کردن مداوم وجود ندارد. فقط این کار میتواند راحت و راحت بشه به واسطه امکانات بهتر و پیشرفته تر کنترل ذهنم همین طور هست وقتی استمرار داریم و باورهایمان به طور بنیادین تغییر میکند به گونهای که افکارمان یا باورهای ما هیچ ربطی و اتصالی به بدنه جامعه ندارد آن وقته که جهان ما را از جامعه جدا میکند پس کنترل ورودی های ذهن راحت ترمی شود اما یادم باشه که نجواهای ذهنی که از گذشتگان به من رسیده همیشه همراه من هست و منتظر فرصتی برای بیرون آمدن.
مثال از خودم من سر امتحان ادبیات معاصر و کهن ایران توانستم افکارم را مدیریت کنم به شکلی که احساس امیدو توکل و ایمان بهم داد در نتیجه چیزی نبود که لازم باشه در برگه بنویسم و من ننوشته باشم البته به صورت پراکنده نوشتم اما آنچه که نیازبود، نوشتم نتیجه 20 زیبا با این که اولش استرس داشتم و چیزی یادم نمیاومد.
حالا امتحان ارتباطات تستی بود و راحت تر ولی چون استرس داشتم و نتوانستم استرسم رو مدیریت کنم و ذهنم را متمرکز کنم یعنی نتوانستم گفت و گوهای ذهنی خودم را در جهت توکل و ایمان هدایت کنم نتیجه لحظه آخر خودم با دست خودم جواب درست و غلط کردم.
این یک مثال ساده از این که اگر من در کنترل و مدیریت ذهنم استمرار نداشته باشم چه اتفاقی میافتد البته این امتحان رو به عنوان درسی از طرف رب دیدم و توانستم ذهنم مدیریت و در امتحان های بعدی بهتر عمل کنم اگر این کار نمیشد امتحان های بعدی و بعدی هم خراب میشد چون هی در ذهنم این بود که دیدی نتوانستی دیدی چقدر بی دقتی و هزاران تخریب دیگه که تمرکز رو از من میگرفت و اجازه فکر کردن و به یادآوردن به من نمی داد حالا این مثال ساده و ابتدایی را در کار و روابط به راحتی میشود بسط داد.
دیدید وقت هایی که استرس داریم ذهنمان قفل میکند و مدام نجواها( گفت و گوهای منفی ذهن) تکرار میشه؟ اما همین که از آن اتفاق میگذریم هزارتا راهکار و ایده به ذهنمان میرسد و میگیم ای وای چرا من این کار نکردم؟ یا این رو نگفتم؟ چرا همچین حرفی زدم یا همچین کاری کردم؟ همهاین ها برمیگرده به مدیریت گفت و گوهای ذهنی ما.
آدم های تاثیر گذار آدم های موفق مثل استاد از آنجاکه به خوبی میتوانند ذهنشان را مدیریت کنند در این شرایط یا حداقل راهش رو یادگرفتن به خاطر این هست که مدام تمرین و تمرین و تمرین کردن با این حال امکانش هست اول نتوانند اما چون تمرین داشتن قوی شدن در مدیریت احساساتشان پس راحت تر این کار انجام میدهند و نتیاجشان انقدر بزرگ میشود.
چرا باید قوانین و نتایج را مداوم به خودم یادآور شوم؟
برای این که فراموش نکنم نتایجم حاصل استمرار در این مسیر هست و شانسی نبوده تا باز هم ادامه دهم و گول نجواهای ذهنم را نخورم و بیخیال همه چی شوم روز از نو روزی از نو نشم برای این که این یک کلید هست که با همیشه روشن بودنش باعث میشه من در مسیرم استمرار داشته باشم.
برای همین دلایل هست که استاد مدام تکرار میکند قانون و اصل رو و مدام تاکید دارد بر استمرار در این مسیر و گوش کردن فایل ها بارها و بارها برای دریافت آگاهی های خالص و نتایج بهتر.
قانون ثابت هست پس رب العالمین هم با تعریف کردن داستان عیسی با مثال ها و پندهای مختلف با شیوه ها و زاویه های متفاوت با تکرار و تکرار میخواهد ما یک اصل که توحید هست بفهمیم و جلو نجواهای ذهن از هر دری بخواهند بیان داخل بسته شود در واقع کنترل ذهن را برای ما راحت تر میکند به خاطر همین هست که میگه تا میتوانید قرآن بخوانید.
رابطه توحید با قانون چی هست؟
توحید یعنی: بی مانند بودن و بی شریک بودن خداوند هست.این که تنها منبع قدرت جهان الله. رب العالمین هست و بس ربی که این جهان از هیچ آفریده و به تمام ریز اتم هاش احاطه دارد و آگاه هست یعنی هیچ چیز از قدرتش از احاطه آن از کل به جز و از جز به کل خارج نیست. اگه به همین توحید در جنبه های مختلف زندگیم باور داشته باشم به گونهای که بشه گفت و گوهای غالب من دیگه کارم به شدت راحت میشود چون من به تنها منبع جهان وصل هستم و مطمئنم هیچ اتفاقی خلاف قوانینی که وضع کرده نمیافته چوم خودش گفته این قوانین این سنتها هرگز تغییر نمیکند .از طرفی شک و ترس و نگرانی از زیر سوال بردن و باور نداشتن به این منبع هست پس به طور طبیعی حال بد اتفاقات بد به همراه دارد.
شیوه درک آگاهی ها و تبدیل آن به باورهای قدرتمند کننده چیست؟ این که به شکل های مختلف از زوایای مختلف برای خودمان شرحش بدهیم و مثال بزنیم و الگو بیاریم و این توضیحات را بارها و بارها و بارها تکرار کنیم به گونهای که تبدیل شود به گفت و گوهای غالب ما = باورهای ما و در ما احساس خوب ایجاد کند؛ احساس توکل. ایمان ، عشق ، امیدو …
شیوه شناختن پاشنه های آشیل و بهبود این نقاط چیست؟
جاهایی که ذهن مقاومت دارد جاهایی که فکر میکنی همه چیز را میتوانی قبول کنی الا این یکی رو و هزارتا مثال و دلیل براش میاری که بگی این باور غلط است به قولی هیچ جوره تو کتت نمیرود مثال در روابط: برخورد های آدم ها با من بازتاب از فرکانس های من هست. میتواند جایی باشد که نمیتوانیم مسئولیت کارمان را قبول کنیم و دنبال هزاران بهانه و راه فرار هستیم در واقع پشت یک عالمه دلیل بهظاهر منطقی قایم شدیم.
نشانه ای واضح از کار کردن روی بهبود باورها:
احساس خوبی که نسبت به خودت داری نسبت به جهان و اطرافیان پیدا میکمی احساسی که هرچی جلوتر میریم هرچی بیشتر کار میکنیم قوی تر میشه، شورو شوقی که پیدا میکنی و اتفاقات کوچیک خوبی که در طول روز در طول هفته برات میافته، وقتی که برات خالی میشود تا بیشتر بتوانی کارکنی روی باورهات؛ برخورد اطرافیان که باهات بهتر و بهتر میشود، درخواست هایی که از خدا میکنی و بیشترشان برات انجام میشود آن حس رشد و پیشرفت که میکنم این که من دارم مهارت جدید یادمیگیرم مهارت خوب دیدن و خوب شنیدن مهارت دیدن توانایی هام و آنچه که دارم و بهره برداری از آنها مهارت بخشیدن خودم و کمتر سرزنش کردن خودم درک بهتر از این که مرغ همسایه غاز نیست . سلامتی که دارم. خاموش شدن و کمتر شدن نجواهای ذهنی نسبت به قبل، شورو شوق و لذتی که موقع کار کردن روی خودم دارم ……. وقتی ادامه دهم نتایج بزرگ و بزرگ تر می شود ملموس تر می شود به قول استاد به جایی میرسم که میگویم انگار خدا کار و زندگیش ول کرده و فقط اتفاقات خوب، شرایط خوب ، آدم های خوب وارد زندگیم میکند جوری که من احساس رضایت و خوشبختی بیشتر و بیشتر میکنم و این مسیر ادامه دارد.
جادوی تمرکز لیزری و استمرار بر این جنس از تمرکز
به جای این که دنبال روش های مختلف باشی به آنچه که در لحظه بهت گفته میشه بچسب و ادامه بده بعد میبینی چقدر نتایجبزرگ و شگفت انگیزی گرفتی همان یک نکتهای که گرفتی روش کارکن به جای این که دنبال نکات بیشتر و بیشتری باشی دریایی از آگاهی وجود دارد به جای بارکردن یک دانه اش اصل قانون را تمرکز بزار روی آن نتایج مثل بمب وارد زندگیت میشود.
مثال ساده اش به تمرین مریم جان برای این فایل داشتم فکر میکردم ، این ایده آمد که خلاصه ای که مریم جان نوشته بنویس ایده دیگه این بود برو تک تک کامنت هارو بخوان و از ایده های بچهها برای تکرار استفاده کن( این کار برای من به معنی جمع کردن یک عالمه روش و بدون هیچ استفاده ای هست. این الگو تکرار شوندهای که به تازگی موچش رو گرفتم. استاد یاد اون حرفتون افتادم که وقتی کتاب میخواندید ایده ای که گفته شده بود بهش عمل میکردید ببینید نتیجه چیمیشود.) و این بار با گوش کردن دوباره به این فایل جواب ها را برای خودت استخراج کن بعدش هدایت شدم به عقل کل برای درک بهتر مفهوم باور و افکار بعد از آن به فایلی از استاد در گوشیم که راجب مفهوم باور و فرکانس و قانون کلی جهان توضیح داده خلاصه که با نکته برداری از آن فایل و عقل کل و این فایل شد این کامنت و این ها چیزی نیست به جز هدایت خدا و اعتماد به او به جز نگهداشتن خود در احساس خوب به جز کنترل ورودی های ذهن. حقیقتش بعد از این که ظهر روی افکارم کار میکردم و یه خورده در حد دو صفحه از کتاب ام را خواندم و یک تمرین 5 دقیقهای انجام دادم خوابم برد وقتی بیدارشدم 6 شب بود حس بدی از این که کار خاصی انجام ندادم داشتم .
تا این که هدایت شدم به گوش کردن دوباره این فایل؛ امروز هیچ فایلی گوش نکردهبودم و از طریق مصاحبه با خودم و خواندن کامنت بچهها و نوشتن یک کامنت که قرار بود ارسال کنم اما مثل این که فقط برای خودم بود تمرین کردم این آگاهی ها را.
خدایا بی نهایت تو را سپاس گزارم برای این حجم از آگاهی که در اختیارمان قرار دادی.
خلاصه که به قول استاد مریم تغییراتی که در ورودی هاتون رخ داد بعداز گوش دادن فایل ها بعد از تکرار کردنشون بعد از نوشتنش بعد از صحبت کردن با خودتون در موردشان این نتایج به وجود آورد پس ادامه بدهید تا نتایجتان بزرگ تر
انشالله همیشه در مسیر توحیدی باشیم.
رب العالمین یار و نگهدارتان.
به نام خالق هدایتگر سلام به همه دوستان عزیزم الخصوص استادو مریم جان نازنین
قبل از این که بخواهم نکات این فایل را بگم من از چه روشی برای تکرار و تکرار این اگاهیها استفاده میکنم؟
از وقتی پروژه رفتن به مداربالاتر را شروع کردم هر سری متنوع هست اما یک چیز ثابت این که فایل را میزارم روی نرخ پخش پایین بعد دفترچه گوشیم باز میکنم و شروع میکنم به نوشتن حرفهای استاد هرجا عقب بمونم چند ثانیه برمیگردم عقب این طوری خیلی از جمله ها تکرار میشود( قبلا در دفتر در مینوشتم اما خیلی کند بودم و همیشه و همه جادنمیشد دفترم با خودم ببرم و بنویسم این طوری تو مترو، تو ماشین میتوانم راحت بنویسم و دست به تایپم هم تو گوشیم سریع شده. و این که همه چی یک جا هست و پخش و پراکنده نیست.)
در حین گوش کردن وقتی نمونه ای در زندگیم پیداکنم یا نکتهای بهم گفته شود تو پرانتز برای خودم یادداشت میکنم.
کامنت بچه ها را میخوانم اگه هم در این حین ایده ها گفته شود بهش عمل میکنم. بعد ادامه میدهم به خواندن.
موقع کار خونه هم میشنوم ولی هنوز به طور مستقل نمیتوانم به صورت پی در پی به قوانین فکر کنم اما دارم سعی میکنم با خودم تا آنجا که ذهنم یاری کند صحبت کنم راجبش.
استاد راجب عقل کل گل گفتید چون همین که از عقل کل گفتید فایل استپ کردم و هدایتی رفتم یه سر بهش بزنم یکی از بچهها راجب این که این وابستگی به سایت خوب هست یانه و چرا وقتی تو سایت نیستیم شده برای چند ساعت حالمون بد میشه؟ جواب دوستان به این سوال خیلی به من کمک کرد و یک تلنگر بود که دختر خوب چون شما فایل گوش میکنی اما بعدش چقدر تمرین میکنی به آگاهی ها و مثالی که زده بودند مثال یادگیری خیاطی بود که وقتی سرکلاس آموزش میبینیم بایر بیایم خونه تمرین کنیم وگرنه خیاطی یادنمیگیریم. بچهها متشکرم از سوالاتی که میپرسید و از دوستانی که انقدر قشنگ توضیح میدهند هم بینهایت متشکرم خدا رو صد هزار مرتبه شکر که در مدار بودن با چنین دوستان دوست داشتنی و توحیدی هستم. خدا دست هاش را همیشه میفرصتد.
باور ذهن فقیر افرد ثروت مند از مسیر نادرست به ثروت رسیدهاند (غلط)
اولا: ثروت یعنی: ارامش سلامتی و البته پول این سه تا نشانه ثروت مند واقعی هست.
دوما ما در جلسه قبل فهمیدیم که خشت اول که نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج؛ یعنی آقا وقتی شما اولین خشت و اولین قدم رو کج برداری بخواهی ، نخواهی وسطهای راه دیواری که ساختی میریزه این یک قانون هست، مگه میشه اصول را رعایت نکرد بعد دیوار نخوابه؟ نه نمیشود .قوانین جهان هم در مورد رسیدن به ثروت و موفقیت مثل همین ساختمان سازی هست چرا ؟چون وقتی فرد شروع میکند از راه های نادرست ثروت بسازد همان اول راه آرامش ازش گرفته میشود پس جاش کی میگیره؟ ترس بزرگوار. هر قدمی که برمیدارد. نگران این هست که اگه یه موقع کسی بفهمه و کارش لوبره چی میشه؟( هم از گذشتهاش میترسه هم نگران ازدست دادن آنچه که بدست آورده هست) پس الان جدای از آرامش به خاطر استرس و نگرانی زیاد، سلامتی هم از وجودش رخت برمیبنده؛ حالا چی میشه؟ نمیتواند تصمیم های درست بگیرد تمام تصمیماتش از روی نگرانی و اضطراب هست تمرکزی روی کارش ندارد( در صورتی که فرد ثروتمند به خوبی روی کارش تمرکز دارد.) ذهن فقیر همیشه دنبال این هست که رقیبش چی کار کرد چی کار نکرد در نتیجه هیچ تمرکزی روی نقاط ضعف و قدرتش ندارد( فرد ثروتمند نقاط ضعف و قدرت خودش را میداند و در صدد تقویت نقاط قوت و برطرف کردن نقاط ضعفش هست مثل ایلان ماسک مثل استاد)؛ هیچ ایده سازنده ای هم دریافت نمیکند تمام الهاماتی که دریافت میکند بر اساس قوانین جهان فرد را بیشتر در منجلاب فرو میبرد و آدمهای از جنس خودش سر راهش قرار میگیرند، لب کلام رو مولانا عزیز بهمون میگه:
*در جهان هرچیز چیزی جذب کرد.
گرم گرمی را کشید و سرد سرد
قسم باطل باطلان را می کشند
باقیان از باقیان هم سرخوشند
ناریان مر ناریان را جاذب اند
نوریان مر نوریان را طالب اند
چشم چون بستی ترا جان کندنیست
چشم را از نور روزن صبر نیست*
حالا ذهن فقیر چرا این فکر را دارد؟ و ریشه این فکر از کجاست؟
ریشه اش برمیگرده به شرک و کفر؛ مگه غیر از این که کفر مقابل شکرگزاری قرار دارد و به معنای پوشاندن است مثلا ندیدن نعمت ها و نشانه های خدا ( توجه به نداشت هاش به جای داشته های زندگیش = ایجاد باور کمبود )/و این که شرک یعنی برای خدا شریک قائل شدن( رئیس و دولت و فلان قدرت و سیاست مدار و فلان شفیع و ….) و هر دو این دوتا عذاب ( هرچیزی که مانع از آرامش و آسایش شود) در پی دارد.
این وضعیت کی هست؟ آدم فقیر کسی که ذهن فقیر دارد. آدم فقیر هست که در زندگیش آرامش ندارد، آدم فقیر هست که به زمین و زمان چنگ میزند برای یه لقمه نان ، آدم فقیر هست که از همه شاکی و شکار هست و همه مقصر اند الا خودش . آدم فقیر هست که نمی تواند توانایی هاش و قدرت خلق زندگیش را که خدابهش داده ببینه و با توکل به رب العالمین حرکت کند ایمان ندارد پس یا همیشه در در و دیوار هست با تلاش های فیزیکی بسیار زیاد برای یک لقمه نان . یا میرود سمت دزدی و کم کردن….
آدم فقیر هست که چشم دیدن پول و دارایی دیگران ندارد و به همه افراد موفق حسودی میکند. احساس ارزشمندیش پایین هست، اغلب ناراحت هست و عصبانی ، آدم فقیر هست که دستش را جلوی همه دراز میکند به طرق مختلف؛ آدم فقیر هست که دروغ میگوید برای روزی بیشتر ، آدم فقیر که شروع میکند پشت سر افراد موفق و دیگران حرف زدن چون هیچ کار دیگه نمیتواند انجام بدهد و این طوری خشمش را میخواهد خالی کند همه این ها دروغ و تهمت و شرک و کفر مگه جزو گناهانی که دارای عذاب دارد نیست؟ پس برای همین که میگویم هر چه ثروتمند شویم نزد خدا عزیزتر میشویم. چون فردی که ثروتمند هست توانسته از این گناه ها دور بماند یعنی پرهیز کند برای همین آرامش دارد و عذاب ( هرچیزی که مانع آرامش و آسایش شود ) دور مانده. این ثروت نتیجه پرهیزکاری هست و از هدایت های خداوند به دست آمده همان طور که خدا در بقره گفته از جانب رب پرهیزکاران بر هدایت هستند و آنان رستگاران حقیقی اند.
تنها مسیر ثروتمند شدن= داشتن آرامش و سلامتی و پول؛ توحید و پرهیزکاری هست. طبق
قانون کلی جهان، ما اتفاقات را با افکارمان ایجاد میکنیم؛ افکارمان چیزهایی که به آن توجه میکنیم یعنی ورودیهای ذهنمان هست .
از طرفی احساس خوب بهم نشان میدهد در مسیر ثروت مند شدن ( توحید ) هستم و احساس بد نشان میدهد در مسیر ( دوردشدن از خدا= فقر) هستم.
این تا اینجا داشته باش، حالا یک سری باورها از گذشتگان با من هست تازه از سمت جامعه و خانواده هم دریافت میکنیم، ( باورهای محدود کننده= ذهن فقیر) از طرفی در این مسیر توحیدی من دارم یک سری ورودی جدید به ذهنم میدهم که پایه و اساس ساختن باورهای قدرتمند کننده، در واقع دارم ذهن ثروتمند میسازم اما راه ساختن این ذهن توجه به هرچیز که احساس خوب در من ایجاد کند. یعنی توجه به داشته هام و پیداکردن الگوهایی که میشود به این نقطه رسید تایید و تحسین داشته های دیگران برای باورپذیری بیشتر .
خلاصه جونم برات بگوید که ذهن همه ما ترکیبی از ذهن فقیر و ثروتمند هست اما از آنجایی که الان الگو ها و مثال های محدود کننده غالب هست و برای همیشه در ذهنم جا خوش کرده من باید آنقدر ورودی های خوب بدهم تا این سیاهی در ذهنم کم رنگ و کم رنگ تر بشه و به سمت سفیدی(ذهن ثروتمند) برود و این کار باید دائمی باشه چون سیاه همیشه منتظر یک فرصته تا کل شهر را اشغال کند پس من همیشه باید با ورودی های مناسب اجازه هیچ فرصتی بهش ندهم.
مریم این کار در قدم اول به نظرت سخت میآید اما با استمرار یعنی باتمرین و تکرار دیگه سخت نیست و جهان هم تو را هدایت میکند به جاهایی که شرایط زندگی بهتر هست نیاز به کنترل کمتری هست درواقع باز برمیگردیم به شعر مولانا که میگه در جهان هرچیز چیزی جذب کرد…….
یک نکته دیگه دنبال تاپ بودن در مسیر نباش اونم از الان که تازه ماشین ذهنت را گرم کردی و داری این طوری پیوسته کار میکنی؛ کلید این مسیر صبر هست لذت بردن هست به قول استاد دنبال این که یک فایل رو تمام کنی و بری فایل بعدی نباش دنبال این باش که آنچه که درک کردی ازش استفاده کنی و تبدیلش کنی به یک عادت اون موقع که بعد از تایید نشانه های پی در پی که در این مسیر دیدی همان نتیجه بزرگ که میخواهی شکل میگیرد.
این وعده خدا هست خودش گفته بازگشت تمام امور به سمت خودش هست. و ذرهای از کارهای شایسته رو ضایع نمیکند او حکیم و عادل هست .
یک نکته : درنبود رفاه و آسایش، عذاب هست( درد و رنج) رفاه از پول میاد و پول هم با ایده های پول ساز میاد ایده های پول ساز هم از قرارگرفتن درمدار ثروت میاد و برای قرارگرفتن در این مدار باید ذهنی آرام داشته باشی( نه ترسی و نه غمی= ویژگی مومنان) این یعنی بازهم میرسیم به خدا. پس خدا و ثروت بهم وصل هستند.
نمیدانستم قرار هست انقدر طولانی شود اما خوش حالم از این که زمان و انرژی ام را صرف نوشتن این کامنت کردم چون خدا میداند چه اتفاقات شگفت انگیزی برام در راه هست.
باشد به یادگار
در پناه الله و ربالعالمین جونم شاد و سعادتمند باشید.
یاحق
به نام خالق هدایتگر سلام ناعمه جان
عزیزم متشکرم ازت برای این کامنتعالی که نوشتی به خصوص اون قسمت که گفتی با خودت مصاحبه میکنی و ازت خودت سوال میپرسی نظر شما درباره ثروتمندها چیه؟ صبح که خواندم ایدهات رو امتحان کردم عالی بود نه تنها تمرکزم روی ساختن باورهای ثروت ساز بود بلکه یکی از ترمزها روهم پیدا کردم این که اول اعتماد جذب و بعد سو استفاده میکنند شکر خدا الگو مخالفش رو هم داشتم مدام از آزاده و استاد و ایلان ماسک مثال میزدهم که این آدم ها اعتبارشان دارایی شان هست و آدم ثروتمند سرمایهاش رو آتیش نمیزند به واسطه این سرمایه رشد و پیشرفت کرده پس مدام سرمایش رو قوی تر و محکم تر میکند. کسی دنبال سو استفاده هست که طمع دارد و طمع رو انسان ثروتمند نداره چون چشم و دل سیر هست چون میداند میتواند با توانایی و مهارتی که دارد با همین اعتبارش بیشتر و بیشتر ثروت بسازه آدمی که نداره آدمی که بازی بلد نیست و به خودش و تواناییهاش اعتماد نداره طمع میکند آدم ثروتمند برای خودش ارزش قائل هست برای زنرگی که ساخته ارزش قائل هست و هرگز با دست خودش انچه که ساخته را نمیآید خراب کند به خاطر یک طمع انسانی که اگاه هست طمع برای ذهن فقیر هست ذهنی که نگران هست نگران آینده اما آدم ثروتمند این طوری نیست چون از مسیر درست ثروتش را ساخته قانون بلده و با همان قانون مسیر رو ادامه میدهد برای ساخت ثروت بیشتر و بیشتر برعکس ذهن فقیر که چنگ و دندان میکشه برای بیشتر داشتن و طمع میکند.و در چاه میافته چاه طمع .این ها الان که برات مینویسم به ذهنم هدایتی اومد. خلاصه که خداروشکر میکنم چون تو رو هدایت کرد از این تجربیاتت بنویسی و من رو به سمت کامنتت ممنونم عزیزم
انشالله به هرآنچه که در این مسیر توحیدی میخواهی برسی انشالله همیشه در این مسیر درحال رشد و پیشرفت باشی به قولی آسان شوی برای آسانی ها.
دست حق یار و نگهدارت.
به نام نامی دوست که هرچه داریم از اوست
سلام ناعمه جان دختر پر ستاره.چقدرخوش حال شدم وقتی نقطه آبی بغل عکسم رو دیدم و از اون خوش حال تر این که هدایت و کلام خدا به دستت رسیده؛ هدایتی که مطمئن ام اگه بهش عمل بشه درهایی از نعمت و فراوانی در زندگیت باز میشه، خوش حالم خوش حالم که همه دستی هستیم از دست خدا برای هدایت هاش، خوش حالم و لذت بردم از این که راجب مهارتی که داری گفتی راجب عشقت و این که انقدر قشنگ روی اعتماد بنفست کار کردی
ناعمه جان منتظر خواندن نتایجت هستم، نتایجی که باعث امید و انگیزه میشه و مهر تایید دیگر که قانون جواب میدهد فارغ از این که به چه حوزهای علاقه داریم میتوانیم ثروت آفرین باشیم تنها و تنها با کارکردن روی باورهامون و استمرار و استمرار و استمرار. جالب زمانی کامنتت به دستم رسید که دارم روی گام 10 پروژه رفتن به مدار بالاتر کار میکنم و دقیقا یکی از موضوعات ساخت ثروت از مسیر علایق بود. این هم زمانی رو هدایتی میبینم از جانب الله
آسان باشی برای آسانی ها عزیز دل
غرق در نعمت و فراوانی رب العالمین.
دست حق یارو نگهدارت