مصاحبه با استاد | تنها راه تبدیل «آگاهی های خالص» به «باورهای قدرتمند کننده» - صفحه 55
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/08/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-09 15:33:402025-01-11 07:58:52مصاحبه با استاد | تنها راه تبدیل «آگاهی های خالص» به «باورهای قدرتمند کننده»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام استاد و مریم جان
خدا قوت بابت پروژه عالی مهاجرت
اجرای اصل
و قانون تکرار
یه حرفی که امروز از این فایل فهمیدم
منظور استاد از اینکه وقتی یه فایل گوش،میدی و بعد مدتی بیای مجدد گوش بدی جدید هست یعنی کلیدها و روزهای از اون فایل در ذهن من روشن میشه که انگار جدید هست
را استفاده از دوره ها تکرار اونها و ایجاد باوهای جدید
تثبیت باورها
و ایجاد خلاقیت هست
ممنون استاد
راه نتایج پایدار هر روز رو باورها کار کرد
نه باورهای قدیمی را عوض کنیم نه
با کار کردن روی باورها ی جدید
اون باورهای قدیمی را کمرنگ تر کنیم،
این فایل تازه داره باور و تعییرش رو بهم یاد داد
یه به قول استاد الان دارم تو مسیر درکش قرار میگیرم
استاد ممنون بابت تکرار اصل تا بهتر بفهمیم و درک کنیم
دوستتون دارم و عاشقانه به تمرینات عمل میکنم
شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال
به نام خداوند بزرگ ومهربانم
با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربانم و تمامی بزرگواران سایت
قدم 9ام
امروز با چن بار گوش کردن این آگاهی دریچه ای زیبا تو قلبم بازشد که دوس داشتم بنویسم
به نظرم وقتی ذهنتو آرام می کنی حالا از هر طریقی با کنترل ورودی ها و با تکرار جملاتی که حس خوب می گیری با انجام کارهایی که درتو احساس خوب ایجاد می کنه در هر صورتی با شنیدن و نوشتن و کلام و فکر کردن با هر ابزاری که خداوند به تو هدیه داده در خودت احساس خوب ایجاد می کنی و اون حس عشق و حس لذت و حس آرامش داری و هرروز هم داری کار می کنی و این احساس ها داره بیشتر و عمیق تر میشه به نطرم به کلید رسیدی کلیدی دروازه سرازیری نعمت و برکات و پول و فراوانی و اتفاقات عالی در دنیا و آخرت
چون من از خدا هستم و وقتی با تلاش برای ایجاد این احساس خوب دارم تلاش می کنم در واقع هم دارم از این چیزهایی که دارم لذت می برم و سپاسگزارتر میشم و به منبع که همون خالق مهربانم هس نزدیک و نزدیکتر میشم درنتیجه لایق تر و بزرگتر و وسیع تر میشم برای دریافت نعمتهای بیشتر تا جایی که لایق وصل به اصلم رو کسب کنم که این با تکامل اتفاق میافته هرروز بهتر هرروز زیباتر و هرروز لایق تر
خدایا شکرت بابت این درکم
خدایا شکرت بابت اینکه هر لحطه منو هدایت و حمایت می کنی
خدایا شکرت بابت این سایت و حضورم در این سایت و همنشینی با این بزرگواران
در پناه حق سلامت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت
سلام استاد
همین یه جمله که گفتین ببینید افراد ثروتمند و فقیر چه باورهایی دارن باور افراد ثروتمند رو در خودتون بسازید و حواستون به باور ادمای فقیر باشه برای من یه چراغ بزرگ و روشن کرد
من یه عمو دارم از نظر مالی موفقه بسیار زیاد خانواده ی گرم و خوبی داره با بچها و زنش روابطش خوبه زیادم اهل رفت و امد نیستن تو فامیل بچهاشم موفقن پسراشو برده تو بازار و کار میکنن و دختراشم زندگی خیلی خوبی دارن
حالا پدر من یه ادم شکست خورده که یه زمانی در حد عموم بوده ولی همه چیشو از دست داده طلاق گرفته و هیچ رابطه ی خوبی حتی با خواهر برادراش نداره
این دوتا ادم از نظر من الگوی یه فرد موفق و ناموفق هستن
پدرم خودش به زبون میگه من اگر داشته باشم و خواهر برادرام نداشته باشن شب خوابم نمیبره زمان جوونی هاش هر چی داشته رو خیرات میکرده خونه ی ما به گفته ی خودش هتل فامیلها بوده و …خودش میگه انقد خونه دادم فلان داداشم انقد به اون جهاز دادم با افتخار کامل
اما عموم اصلا دلش به حال کسی نمیسوزه حتی هزار تومن از سر دلسوزی به کسی نمیده حتی وقتی اون یکی برادرش مریض بود و سرطان داشت و بعدم فوت شد حاضر به دلسوزی نشد و زمینهای تو داهاتشو با قیمت بیشتر نخرید و کلی باورهای دیگه
من الگوم باید عموم باشه و هر کاری پدرم میکنه برعکسش رو انجام بدم
من خیلی تو این مورد خوب شدم خیلی زیاد
اصلا شاید ادم خیلی موفقی مثلا تو روابط یا ثروت اطرافم نباشه اما تا دلت بخواد ادم ناموفق هست باید ببینم اون ادمهای ناموفق چیکار میکنن چه باوری دارن که من اونهارو انجام ندم مثل ادب از که اموختی از بی ادبان
دیروز نظافتچی اومده بود خونمون و میخواست بیشتر از حقش پول بگیره و گفت چون حمومت رو خیلی تمیز کردم باید بیشتر بهم بدی در حالی که من اصلا دلم براش نسوخت و نزاشتم عذاب وجدان بگیرم و همون حق خودش رو براش زدم شاید کلا بیست هزار تومن اضافه براش زدم چون واقعا حموم تمیز شده بود اما تو دلم گفتم خب وظیفته که کارت رو درست انجام بدی تو ساعتی پول میگیری و برای تمیزتر شدن وقت بیشتری گذاشتی و پول بیشتری گرفتی
حالا مادرم اومده اروم بهم میگه پولشو بهش بده منظورش پولی که حقش نیسته
و من دیدم چون مادرم این حرفو میزنه باید برعکسش انجام بدم و کار خودم درسته چون مادر من دلش برای عالم و ادم میسوزه همیشه در حال کندن از خودش و دادن به بچشه و سرشار از حس قربانی بودنه و به گفته خودش همیشه گداها و ادمای بدبخت به تورش میخورن و من فهمیدم باید یه راه دیگه برم نه به خاطر اون دوقرون پول بلکه من باید به جهان ثابت کنم که ثروتمندم و باورهای درستی دارم
سلام و درود بر رویا عزیز
چقد کامنتت برام روشنایی خوبی داشت از اینکه هر جا دارم با دلسوزی کاری انجام میدم بدون که دارم به حرف شیطان عمل میکنم تو کار خدا دخالت میکنم و چیز جالب تر اینکه هر جا تو جو حرفی قرار گرفتم درست برعکسش و انجام بدم مثال عالی که از دلسوزی پدر و مادرت زدی و از عموت گفتی که عموت موفقه چرا چون تو کار خدا نخواست دخالت کنه و دخالت تو کار خدا با دلسوزی داریم با زبان احساسمون فرکانس میدیم به خدا که خدایا کارتو بلد نیستی چرا بنده ات کمک میخواد کاری براش نمیکنی من بهتر از تو هستم من که بنده تو هستم بیشتر از تو حالیمه و ازین جور حرفا که باعث بی حرمتی به خدا میشه و جواب بی حرمتی به خدا رنج بیشتره
ممنونم که بهم یاد دادی هرجا دارم دلسوزی میکنم جلوخودمو بگیرم و برعکسشو انجام بدم تا در مدار ثروت قرار بگیرم واقعا جواب دلسوزی ها رو تو کامنتت از تجربه زندگی پدربزرگوارت و عموی عزیزت زیبا رسوندی دمتگرررررررم رفیق.
سلام اقای بختیار پور
من خیلی شدید این دلسوزی و خودمو مسول دیگران دونستن پاشنه اشیلمه و خیلی زیاد توش عالی شدم و دارم بهتر میشم
من قشنگ فرکانس مخرب دلسوزی رو میفهمم یه جنس تضعیف کننده ی پایین کشنده داره وقتایی که این حس میاد سراغم قشنگ متوجه میشم این از سمت شیطانه و کاملا برعکسش میتونم عمل کنم و سریع اون جنس فرکانس احساس لیاقت و عزت نفس بعدش رو درک میکنم اون حس قدرت و وصل شدن به خدا
خصوصا این باورو کار میکنم هر کس هرجایی که هست جای درستشه همین یدونه کافیه برام
موفق باشی
به نام خداوند مهربان
سلام به استاد گرامی و خانم شایسته مهربون
سلام به دوستان عزیز
گام نهم/ تنها راه تبدیل آگاهی های خالص به باورهای قدرتمند کننده
با چه شیوه های خلاقانه ای می توانید این آگاهی ها را برای ذهن خود مرتباً تکرار کنید؟
من خودم به شخصه، وقتی توی خونه تنها هستم باورها رو با صدای بلند واسهی خودم تکرار میکنم.
کامنت دوستان رو میخونم. البته تا حالا بیشتر از هفت یا هشت کامنت در مورد هر فایلی نخوندم ، ولی تصمیم گرفتم که کامنت های بیشتری بخونم.
از فایلی که گوش میدم و کامنت بچهها نکته برداری میکنم.
فایل های استاد رو گوش میدم تا ملکهی ذهنم بشه. نوشتن کامنت معجزه میکنه. من اوایل فقط فایل رو گوش میکردم و میگفتم من که نمیتونم مثل بقیه کامنت بنویسم. هیچ نتیجهای هم نگرفتم که خیلی مهم باشه. ولی انصافاً از وقتی که کامنت مینویسم خیلی نتیجه گرفتم و هر روز به مسیری که میرم امیدوار تر میشم.
چطور از این آگاهی ها برای خنثی کردن استدلال های محدود کننده قبلی ذهن، منطق می سازید؟
نتایجی که گرفتم رو واسه خودم یادآوری میکنم.
باید یادآوری کنم که نتیجه هایی که گرفتم، از کنترل ورودیهای ذهنم بوده. اگه فراموش کنم و ذهنمو کنترل نکنم ، باورهای قبلی کار خودشو میکنه و دوباره به نتایج قبلی میرسم و پیشرفتی ندارم.
باید همیشه آگاهی هایی که یاد گرفتم رو واسه خودم مرور و تکرار کنم و استمرار داشته باشم.
اصل رو واسهی خودم تکرار کنم.
باید به قول استاد با لذت این کار رو انجام بدم.
همون طور که با لذت غذا میخورم، باید با لذت به ذهنم ورودیهای مثبت و مناسب بدم، تا نعمت و ثروت پایدار وارد زندگیم بشه.
ایام به کامتون باشه
در پناه الله
به نام یگانه خالق هستی رب العالمین
سلام به استاد عزیزودوست داشتنی ام و همینطور خانم شایسته زیباو دوست داشتنی ..
سلامی هم عرض میکنم خدمت دوستان و همراهان این مسیر بهشتی ..
خدای عزیزم سپاسگذارم ازت برای حضورم العان توسایت که این فایل عالی رو گوش کردم نت برداشتم ومیخوام العان کامنت بنویسم ..
خدای عزیزم هدایتم کن کمکم کن تا هرآنچه که بهم کمک میکنه بنویسم تا قانون ترو بهتر درک کنم ….
الهی به امید خودت ….
قانون کلی جهان این ؛ما اتفاقات رو باافکارمون ایجاد میکنیم .
افکارمون چی هستن :چیزهایی که بهش توجه میکنیم ورودیهای ذهنمون ،
وقتی ورودیها در مورد یک موضوع خاص تکرار میشن وبه مقدارکافی باوردرمورد اون موضوع شکل میگیره واون باور اتفاقات زندگی مارو در مورد اون موضوع حالامثل ثروت رقممیزنه
توی بحث تغییر باورها:در واقع ماباورهای قبلیمون روداریم همیشه .
ما باورای جدیدمون رو در واقع تقویت میکنیم .یه سری باورهای نادرست توذهن ماازگذشته گان هست ،اونهارو نمیشه کاریش کرد،
مثل یه دیوار سیمانی یاکاشی میمونه که رنگش سیاهه ..
نمیشه این رنگ عوض کرد،هرچقدرهم بسابیمش ،باید یه رنگ سفید بری بریزی روش اگرمیخواهی رنگسفیدبشه …
وانقدرادامه بدی ادامه بدی که بشه رنگ غالب…..
ودبگه هربار همون رنگ سفید رو باید هی هرچندوقت یکبار دوباره بیایی رنگ بزنی …
چون اون باورها که مابعنوان رنگ سیاه میشناسیم باورهای محدود کننده هستن .
واگرشما یه ذره به باورهای قدرتمند کننده غذاندی توجه نکنیداون باورهای منفی سریع رشد میکنن مثل علفهای هرز توباغچه …
اون باورهای محدود کننده توی ذهن ماهست .اون نجواهای شیطان ..
خداونددرقران میفرماید:(نبوده که ما به پیامبر وحی کنیم وشیطان نجواهای خودش رو دخیل نکنه
ولی خداوند کلام خدارو بالا میبرد وکلام شیطان رو پایین میبرد…)
یعنی حتی در مورد پیامبران وقتی که وحی میشده اون شیطان داره نجواهاش رو میگه یعنی اونها همیشه هستن حالا تو جامعه،ازطرف خانواده ،توذهن خودمون هم هستن اونها همیشه هستن ماراهی نداریم غیرازاینکه بخواهیم هی این ورودیها رو در واقع این رنگهای جدید بریزیم روی ذهنمون
هیچ راه دیگه ای غیرازاین نیست …
یعنی نتایج شما وقتی ایجاد میشودتوزندگیتون که
باورهابصورت بنیادین وپایدارتغییر کنه …
امکان نداره که نتایج موقعی وارد زندگیتون بشه که باورهاتون هنوز تغییر نکرده باشد…
حالا توی ثروت حساب بانکیه بحث پول …
فایلها رو گوش کنید این ورودیها رو سعی کنید همیشه تکرار کنید .
چون این ورودیها خیلی خوبن خیلی هم خالصن
اونقدرخالصن که ذهن به شدت در موردش مقاومت داره درشروع کار…
اما وقتی این باورهارو تکرار میکنید وسعی میکنید به این شکل فکر کنید یعنی به شکلی فکر کنید که قبلاً نه شما ونه پدران شما هیچ کس به اون شکل فکر نکرده بود …
مثل این میمونه که یک نفرهمه ی عمر بادست غذا خورده حالا تصمیم گرفته باپاغذابخوره وقتی میخواهد تستش کنه این روش رو متوجه میشه که چه فاجعه ای رخ میده حالا فکرکن بخوای سوپ بخوری ..
اما هممون دیدیم آدمهایی که به خاطر شرایط خاصی که دارن باپاهاشون هم غذامیخورن هم نقاشی میکشن هم رانندگی میکنن راه میرن و….
واون پا هم کاردست رو براشون انجام میده وهم کارپارو انجام میده ..
واین نشون میده که پس میشه یعنی همونجوری که درشروع کار اصلا هیچ جور نمیتونستی باپاهات نقاشی بکشی وذهن همدرشروع کارمقاومت میکرد اما تکرار کردی استمرارداشتی وادامه دادی و شد ..
وذهن هم در مقابل این اگاهی ها همینطور درشروع
این ورودیها باید تکرار بشه تکرار بشه تایواش یواش دیگه مقاومت ذهن کمتر میشه ..
به مقداری که مقاومت ذهن کمتر بشه واین باور تثبیت بشه شماهدایت میشی به ثروت بیشتر …
حالا هرجا ک ذهنت مقاومت بیشتری داره باید بیشتر روش کارکنی،
من خودم میام اون باورهایی که روشون مقاومت بیشتری دارم ،
میام فایل رو میزارم دونه دونه تکرارش میکنم باز تکرار میکنم دنبال الگوها میگردم در موردش مینویسم در موردش فکرمیکنم ومیدونم ،که این جمله باید تبدیل به باوربشه
مثل این جمله …
(بینهایت ثروت در جهان وجود داره )
یا …..
(هرچقدر ثروتمندتر شوم نزد خدامجبوب ترمیشوم )
اولش مقاومت داری بعدکه تکرارمیشه تبدیل میشه به باور وقتی که تبدیل میشه به باور اصلا میبینی زندگیت اززمین تا آسمون داره اوضاعش تغییر میکنه ….
تنها راه تغییر باورها دادن ورودیهای جدید ومثبت به ذهنه
وکلا موضوع تکرار( اصل) هستش …
واین اصل بااینکه هزار بار تکرار شده دفعه ی هزارو یکمین بارکه گوش میکنی فکرمیکنی مبینی ک انگار تازه داری گوش میکنی
واین که توقران خداوند میفرماید تاجایی که میتونیدقرآن بخونید.ویا یکسری موارد که شما میبینید که اصل قرآن وداره تکرار میشه هربار ازیه زاویه دیگه همینه ..مثل داستان حضرت موسی ..
این داستان به طرق مختلف با اندرزهای مختلف از زوایای مختلف بارها و بارها تکرار شده
به همین دلیل که اسم حضرت موسی بیشترازچندبرابر بقیه پیامبرها تکرار شده …
ودلیل این تکرارها توقران اینه که این مطالب اصل هستن ومهمن وزیاد توقران تکرار شدن ….
نکته ی بعدی ….
راه استفاده از دوره ها تکرار. تکرار. وتکرار اونهاست به نحوی که بشه باور به نحوی که نتیجه ایجاد بشه
اگر میخواهید نتایج پایدار باشه همونجوری که هرروز غذا میخورید باید در روز روی باورهاتون کارکنید….
چه جوری باید کارکنید .(باید ورودیهای خالص بدین به ذهنتون )
وقتی که شما به مقدارکافی روی خودتون کارمیکنید خودبهخود جهان کاری باشما میکنه که ورودیهای نامناسب رو دریافت نکنید یعنی هی محیطتون رو عوض میکنه آدمهای اطرافتون رو عوض میکنه ،این کاری که جهان انجام میده …
وقتی شما روی خودتون کارمیکنید .نشونه ی روخودت کارکردن نتیجه هست .
نتایج تغییر میکنه
وقتی نتایج تغییر میکنه یعنی اینکه به یه ثبات فرکانسی رسیدی .
اما اگر میخواهی این نتایج بازم به همون سمتی که تغییر کرده بازم بیشتر وبیشتر وبهتر تغیبرکنه وعالی تربشه..
نیازکه شما اینهارو هی تکرار کنی هی تکرار کنی ..
وتاابد اینکاروانجام بدی
مثل غذا خوردن ..مثل نفس کشیدن …
درکل این نباشه که فقط این فایل ها رو فقط گوش کنید تا تموم بشه
من ممکنه یک نکته ای رو بگیرم ازیه فایلی بعداونجا متوقف بشم بعد مثلا یک ساعت یا ده دقیقه یا دو روز بستگی داره میشینم فکر میکنم در موردش ودنبال الگو میگردم که چطور برای خودم ذهنمرو قانع کنم چطور منطقیش کنم .چطور باور پذیرش کنم ..
یعنی عجله ایی برای این که یک فایل رو تااخر گوش کنم ندارم …
ومن بیشتر دنبال اینم که یه مطلبی رو درک کنم وتبدیلش کنم به باور وبزارمش توی ریشه های ذهنم بزارمش توی ناخودآگاهم…
وهرجایی که ذهنتون مقاومت داره ونمیتونی اون باور روبپذیری اون اصلی ترین موردی هست که باید تغییر کنه .یعنی همون موردی هست که تا تغییر نکنه نتیجه ی بزرگ اتفاق نمیافته..
امابقیه موردها تغییر میکنه و نتیجه رخ میده اما نتایج کوچیکه ..
اونی که ازهمه مقاومتش بیشتر اون اگه تغییر کنه نتایج تغییر میکنه ….
ونتایج کاملا خودشون رونشون میدن….
مهمتمرکز مهم ایمان. مهم توکل. مهم باور. مهم حرکت مهم اسمترار مهم اسمترار. مهم استمرار مهم تمرکز. مهم اینه باید ادامه بدی ..
نکته بعدی….
نتیجهشانشی بوجود نیومده توزندگیتون .تغییرات بعد از شنیدن اون فایلها بعد تکرار کردن شون بعد از نوشتن هاتون بعددرموردشون با خودتون صحبت کردن که این نتایج رابوجود آوردین
پس ادامه بدید تا نتایج هم بزرگتر بشه ….
تمرین …..
( به چه شیوه های خلاقانه ای می توانید این آگاهی ها را برای ذهن خودمرتباً تکرار کنید؟
چطور از این آگاهی ها برای خنثی کردن استدلال های محدود کننده قبلی ذهن، منطق می سازید؟)
من از روی فایل و صحبتهای استاد نت برداری میکنم بعد اون جمله ای اون اگاهیی که بهم ببشترکمک میکنه رو برای خودم مینویسم و بعضی اوقات با دخترم در موردش صحبت میکنم بعد سعی میکنم کامنت بخونم ….
یه نکته ای که برام تواین فایل خیلی بلد شد ..
یکیش موضوع تکرارداستان حضرت موسی بودکه چرا خداوند اینقدر تکرارش کرده…
و اینکه خداوند با تکرار این داستان میخواد اصل قرآن رو بهمون بگه .
ونکته ی بعدیش اینه شما استاد چقدر خوب آمدین ازهمین روش قرآن استفاده کردین برای آموزش اصل قرآن و قوانینش توی فایلها چه در محصولات وچه فایلهای هدیتون با این بیان ساده و راحت به ماتوضیح میدین ….
وشماهم هربار این اصل روبه زوایای مختلف توی فایلها توضیح میدین ..
وخودهمین نشون میده شما استاد چقدر خوب اصل و اساس این قوانین رودرقران یادگرفتین ودرکش کردین و اینجوری دارین ازش توی کارتون توی زندگیتون ازش استفاده میکنید .
من العان قشنگ حرفتون رو درک میکنم که گفتین
هیچ تفاوتی بین فایلهای هدیه و محصولاتتون نیست توی همشون فقط یک اصل رودارین توضیح میدین مثل قرآن وهربار مثالهای متفاوت در موردش میزنید.
من العان قشنگ درک کردم چون اصل فقط یک چیز وهمون یک چیز باید تکرار بشه مثل همین قرآن ونحوه ی یادآوری اصل به شکل داستان با زوایای متفاوت تا برای ما قابل درک بشه چیه جورایی شما با زبان ساده تروقابل فهمتر دارین قرانرو قوانین واصل رو برامون میگین خود همینها آگاهی هست که با خداوند به شماداره میده واسه همین برای شما هم که خودتون دارین این فایلها رو آماده میکنید هیچ وقت تکراری نمیشه چون منبع همهی اینها یکی هست …
چون خداوند میدونه ما آدمها زود ازیه داستان تکراری خسته میشیم و بخاطر همین هربار داستان حضرت موسی رو به شکلی بازگو میکنه تابرای ذهن ما هم تازگی داشته باشه وذهنمون بهتر اونو بپذیره …
راستش این موضوع داستانها ی قرآن همیشه برام سوال بود والعانم جوابمو گرفتم
علاوه براینکه چقدر درس توهمین نکته هست
ما هم میتونیم با خواندن قرآن وعمل کردن به اصل ازش توزندگیمون استفاده کنیم ..
استاد شما چقدر خوبین
توفایلهای قبلیتونم گفته بودین که ما بریم قرآن رو بخونیم وبه این نییت بخونیم
که چطورمیتونم امروز برای بهترشدن زندگیم ازش استفاده کنم….
درست کاری که خودتون انجام دادین و نتیجه گرفتین ازش …
استاد جان من خیلی به نسبت قبل باقران روابطم بهتر شده وباگوش کردن این فایل بازم یه کم دیگه بیشترباورم بهتر شد ازت سپاسگذارم استاد
شما واقعا الگوی خوبی هستی برای عمل کردن به قوانین و تک تک حرفهاتون
واین فایل خیلی واضح نشون داد بهم چقدر درست دارین به قرآن عمل میکنید وازش برای بهترشدنتون رشد وپیشرفتتون استفاده میکنید
به خودم می بالم وسپاسگذارخداهستم که شاگرد شما هستم
من نه تنها به خداایمان آوردم استاد ایمانم به شماهم بیشتر شد …
خدارو شکر که شما دست نجات بخش خداوند برای من هستی تا من یادبگیرم راه و روش درست زندگی کردن رو ..
خدایا شکرت شکرت شکرت .
استادهمین باور چقدر میتونه بهم کمک کنه وذهن منو منطقی کنه برای خواندن قرآن و نتیجه گرفتن ازش ..
اینکه فردی مثل شما تمام پایه های زندگیش براساس همین اصل بناشده وهربار چون داره تکرارش میکنه زندگیش داره توی تمام ابعاد بهتر و بهتر میشه خدارو صرهزارمرتبه شکر برای همین دلیل واضح و روشنش برای معجزه قران وکلام الله ..
به راستی که خدا کلام خودش رو بالا میبره وکلام شیطان رو پست وپایین میبره…
چون من یک روزی درگذشته با خودم به این نتیجه رسیدم این قرآن تماما دروغه ومطمنن توش دست برده شده و حقیقت نداره
وبهش شک کردم ..
ودرست وقتی به قرآن وکارخدا وهمه چی شک کردم .
خدا منو هدایت کرد وهربارداره بهتر جواب سوال منو میده وبهم ثابت میشه این قرآن حقیقته ….
انشالله که خدا کمک کنه تومسیر درست ثابت قدم باشم……
استاد عزیزم خانم شایسته ی عزیز ازشما عزیزانم بینهایت برای تمام لطف وعشقی که تواین سایت میزاریدوتک تک فایلها سپاسگذارم باور کنید هرچقدر سپاسگذاری کنم کمه انشالله خداکمکم کنه شاگرد خوب شما باشم وبا نتایج بزرگترم شمارو خوشحال کنم سپاسگذارم .ازشما بینهایت
خدایا شکرت که همیشه حامی وهادی وپشتیبان من هستی و بودی
ای خدای رحمان مارابه راه راست راه درست راه افرادیکه به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه راه گمراهان وغضب شدگان خدایا شکرت شکرت شکرت
دوستتون دارم در پناه الله یکتا باشید …..
به نام خدایی که هر چه دارم از اوست
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان
گام نهم
تکرار و استمرار تو این مسیر است که کارها میکند.
برای منم یک جاهایی ذهنم میگه این تکراریه
اما میگم نه پس دیگه حتما باید اینو گوش کنی
یعنی وقتی در مقابل حرفی ،کلمه ای،جملهای مقاومت داری ذهن تمام تلاششو میکنه که تو گوش نکنی .
یکی از شگردهای ذهن من اینه که بگه تکراریه
در صورتی که هنوز در ناخودآگاه من ثبت نشده
من خودم یک سری باورها رو با صدای خودم ظبط کردم و معمولا هر روز گوش میکنم.
حالا در مورد پیدا کردن الگوها من ضعیف هستم که اونم در برنامه گذاشتم که روش کار کنم.
بله هر جا من الان میبینم که تغییر اتفاق افتاده
متوجه میشم که از کار کردن روی باورهاست
هرچه بیشتر روی باورهات کار کنی بیشتر نتیجه میگیری.
برای من همین چند روز که تو این پروژه هستم
و دارم کار میکنم کلی نتایج عالی اتفاق افتاده
اما به خدا ذهن من داره تمام تلاششو میکنه که این اتفاقات عالی رو بدیهی جلوه بده
و بگه اینا ربطی به این کار کردن نداره یعنی اگه مسیرو ادامه ندی هم اینا اتفاق میافتند
در صورتیکه هم من میدونم و هم شما و بارها هم تجربه کردیم که به هیچ وجه این شکلی نیست.
این نتایج عالی که تو این چند روز اخیر در زندگی من اتفاق افتاده فقط و فقط نتیجه کار کردن روی باورهام است ولاغیر.
خدایا کمکم تا بر ذهنم و بر شیطان پیروز شوم تا الطافی که تو لحظه به لحظه در مورد من داری رو ببینیم و شاکر و سپاسگذار باشم.
خدایا قدرت فقط دست توست و لاغیر.
خدایا همین کامنت نوشتن هم لطف توست به من
خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.
به نام خداوند هدایتگرم
به نام خداوندی که هر لحظه در حال پاسخ به من هست .
گام نهم از پروژه «مهاجرت به مدار بالاتر»
سلام به استاد عزیزم و سپاسگزارم از تمام عزیزانم همگامم
«یایُّهَا النّاسُ انّا خَلَقنکُم مِن ذَکَرٍ وانثى وجَعَلنکُم شُعوبًا وقَبالَ لِتَعارَفوا انَّ اکرَمَکُم عِندَ اللَّهِ اتقکُم انَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیر»
«ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست خداوند دانا و آگاه است!»
حجرات آیه 13
باز هم مرور و تکرار قانون کلی جهان که باید در تمام وجودم حکش کنم ما اتفاقات رو با افکارمون ایجاد میکنیم ،افکارمون چی هستند ؟ چیزهایی هستند که بهشون توجه میکنیم . ورودی های ذهنمون هستند . وقتی ورودیها در مورد یک موضوع خاص تکرار میشه به اندازه کافی، باور در مورد اون موضوع خاص در ما شکل میگیره و اون باور اتفاقات زندگی ما رو رقم میزنه
بهترین روش برای ساختن باور چیست ؟؟
بمباران کردن خود با ورودیهای مناسب تا باورهام در مورد خواسته هام شکل بگیره ، ثروت ،سلامتی ، عشق در روابط ، احساس آرامش ، خوشبختی ، رضایت از زندگی و … تغییر باورها ، درواقع یعنی تقویت باورهای قدرتمندکننده و جدید ، باورهای قبلی ک ایجاد شده، هست تا همیشه و تنها راه تکرار و تقویت و توجه بیشتر باورهای قدرتمندکننده است.
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّىٰ أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ ۗ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
و ما پیش از تو هیچ رسول و پیمبری نفرستادیم جز آنکه چون آیاتی تلاوت کرد شیطان در آن آیات الهی القاء دسیسه کرد، آن گاه خدا آنچه شیطان القاء میکند محو و نابود میسازد سپس آیات خود را محکم و استوار میگرداند، و خدا دانا و درستکار است.
درک اینکه حتا پیامبران هم مورد وسوسه ی نجواهای شیطان قرار میگرفتند و اینکه عامل نجاتشون از این القائات فقط فقط پروردگار بوده به آدم احساس آرامش میده ، احساس پذیرش میده . و احساس قدرت . قدرت اینکه من هم دسترسی کامل به خداوند دارم پس اگر من هم شرایط لازم رو انجام بدم ، خداوند در مورد من هم همین کار رو انجام خواهد داد و من رو از شر وسوسه های شیطان نجات خواهد داد . و درک اینکه این القائات چیزهای عجیب و غریب نیست ، ورودی هایی است ک از جامعه ، محیط ، خانواده و رسانه ها به ذهنمون وارد میشن .اینهاست ک باعث میشه تا افکار و القائات ذهنی ما آلوده بشه . جالبه معنای کلمهی القا یعنی سخنرانی کردن و چیزی را انداختن یعنی همون گفتگوهای ذهنی ک با ورودیها شکل میگیره و انگار یکی تو سرمون داره حرف میزنه …
چارهی رهایی از این القائات شیطانی چیه ؟ اینکه هی ورودی های مناسب و جدید رو وارد ذهن کنیم و باعث بشیم تا مسیر و جهت این گفتگوهای ذهنی تغییر کنه .
نتایج وقتی وارد زندگی شما میشه که باورها به شکل بنیادین تغییر کرده باشد، تغییر باورها نتایج رو تغییر میدهند
تکرار شنیدن این جمله به من و وجودم ایمان و احساس قدرت میده ، احساس قدرت اینکه من میتونم شرایط کنونی و فعلی رو به نفع خودم تغییر بدم و روزهای خیلی خوبی در انتظارم هست اگر مسیر تغییر باورها رو با تکرار و استمرار و تمرکز ادامه بدم . خدا رو شکر .
استاد خیلی جالب هست ک در مثالی ک زدید با اینکه اون فرد مورد صحبت شما در حال بیان افکار و باورهای محدودکننده هست شما اون فرد رو به عنوان پسر خیلی خوب معرفی میکنید و با وجود باورهاش باز هم اون شخص رو انسان ارزشمندی میدونید و براش از صفتهای خوب استفاده میکنید و این نکته ی آموزشی برای من داره که نرگس اگر کسی هست که باورها و افکارش با تو و مسیر تو همخوانی نداره به معنی این نیست ک تو باید در برابرش گارد بگیری و ردش و کنی و آدم حسابش نکنی ، نه باید بپذیری ک این جهان جهان متنوعی از افکار و نگرش هست و تو میتونی انتخاب کنی ک ب چی توجه کنی و تو چیرو در زندگی خودت تجربه کنی . همین .
تمام ثروتمندان از راه درست به ثروت رسیدند
ثروت مقدس و الهی است
هرچقدر ثروتمند شوم نزد خدا محبوبتر هستم
بی نهایت ثروت در جهان وجود دارد
تنها راه تغییر باورها دادن ورودیهای جدید مثبت به ذهن ه و این کار دائمی ه
مورد بعد اینکه مقاومت ذهنی من در برابر باورهای مثبت و درست هم امر طبیعی هست و تنها راه رفع این مقاومت تکرار و تکرار و تکرار هست و آوردن الگوها و مثالها و نوشتن درموردش و فکر کردن و … ور رفتن با اون باور هست ک این مقاومت ذهنی رو هربار کمتر و کمتر کنه و پذیرش رو بالا میبره .
کل موضوع تکرار اصل هست. تمام زندگی تکرار هست .هرروز خورشید طلوع میکنه و هرروز غروب میکنه ، روز و شب تکرار میشه ، هفته ها میاد و میره ، ماهها سپری میشه . بهار میاد ، تابستان میشه ، پاییز میرسه ، زمستان شهر رو می پوشونه و باز هم بهار میاد و … این روند قرنهاست ک ادامه داره . هرروز من دارم برای زنده موندن یه سری کارهای تکراری رو انجام میدم مثل غذا خوردن مثل آب خوردن مثل خوابیدن … روند کار کردن روی باورها هم به همین شکله .
فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿20﴾
پس هر چه از میسر شد تلاوت کنید و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و وام نیکو به خدا دهید و هر کار خوبى براى خویش از پیش فرستید آن را نزد خدا بهتر و با پاداشى بیشتر باز خواهید یافت و از خدا طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده مهربان است
خدایا من رو ببخش و بیامرز و به من کمک کن تا بر عهد و پیمانی ک با تو می بندم استوار و محکم باشم و باتقوا باشم .
این روزها خیلی در مورد قرآن میشنوم و میخونم و می نویسم و خدا رو شکر میکنم که این در نتیجه ی تصمیمی که در پروژه گرفتم درحال اتفاق افتادن هست .
اصل قرآن چیه ؟ مطالبی که در قرآن زیاد تکرار شده اصل قرآن هست .
تکرار = باور
چطور میتونم در باورسازی خلاقیت ایجاد کنم ؟ باورها رو با صدای خودم ضبط کنم و برای خودم مثالهای بیشتری بیارم و با خودم درموردش صحبت کنم . درمورد باورها بنویسم . استاد واقعا کامنت نوشتن بسیار بسیار کمک کننده برای من و ما بوده و هست . خوندن کامنت های بچهها همیشه برای من معجزه گر بوده واقعا ، همیشه کلی چیز یاد گرفتم ، احساسم خوب شده بعد از خواندن نوشته های عزیزانم . یه راه جالب ک امروز از کامنت ناعمه ی عزیزم یاد گرفتم این بود ک بیام با خودم مصاحبه کنم . از خودم سوال بپرسم و خودم به خودم جواب بدم . خیلی جالب بود این روش .
خدایا روشهایی که میتونم روی خودم تاثیر بیشتری بگذارم رو به من بیاموز .
استاد خیلی خبر خوبی برای من هست این وعده ای ک بهم میدید که وقتی من با تعهد روی ورودیها و باورهام کار میکنم جهان شرایط رو به نحوی برای من تغییر میده تا آدمها و شرایط و محیط م تغییر کنه و به سمتی میره ک من راحتتر بتونم مسیر تغییر باورها رو ادامه بدم . خیلی خوشحالم بابت این عملکرد قانون . اینکه قراره همه چی خیلی بهتر بشه . اینکه روزهای خیلی خیلی خوبتری در انتظار من هست .
وقتی نتایج داره تغییر میکنه یعنی به یه ثبات فرکانسی رسیدی و باید ادامه بدی .
نرگس عزیزم ! به محضی اینکه اراده میکنی که هدایت بشی خدا هدایت ت میکنه ناراحت و نگرانی دیگه معنایی نداره . تو دسترسی به فرمانروایی قدرتمند و قهار و بی نهایت داری که بر تمام جهان حاکمه و هرچه بخواهی رو در اختیارت قرار میده و تو محتاج هیچ کس و هیچ چیز نخواهی بود هیچ وقت. آرام باش و با ایمان و قدرت ادامه بده و پشتت گرم باشه و دلت قرص عزیزدلم …
باید باورها ساخته بشه و مخصوصا پاشنههای آشیل ک مقاومت بسیار بسیار زیادی نسبت بهش داری تغییر کنه . پاشنههای آشیل اصلیترین موردی هست ک باید تغییر کنه تا نتایج بزرگ اتفاق بیفته .
چی میشه که بعضی کسب و کارها اینقدر نتایج عالی و موفقیت آمیز دریافت میکنن؟ چی میشه ک بعضی افراد اینقدر نتایج بزرگی رو برای خودش خلق میکنه ؟ اینها رو ببین و بهشون فکر کن.
در مسیر تغییر باورها لذت ببرید . وقتی با تغییر باورها ت در حال خلق زندگی دلخواه ت هستی لذت ببر . باورها مثل غذا و آب هست ، از خوردنش لذت ببر . نتایج رو ببین و تایید و تحسین کن و انگیزه بگیر برای ادامه دادن .
مهم تمرکزه ، مهم باور ه ،مهم استمرار ه
من هم یکی از همون مثالها هستم استاد که باغچه ی ذهنم بعد از هرس کردن علف های هرز در حال رشد دادن درختان پربار و پرثمر بود اما چون همه چیو بدیهی دیدم و ادامه ندادم مجدد این علف های هرز تمام آنچه ساخته بودم رو نابود کرد و من رو به نقطه صفر رساند تا دوباره به خودم اومدم و برگشتم به مسیر و باز همه چیز داره آروم آروم درست میشه و تغییر میکنه .
این غزل مولانا شرح حال من و ماست و انگار صحبت خداوند وقتی ک ما میریم و دوباره دست از پا درازتر برمیگردیم و اون هیچ وقت دست رد به سینه ی ما نزده و نمیزنه . همیشه میگه من آمرزنده و مهربانم . بیاید. برگردید به مسیر درست
:
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم
وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقشبند سراپردهٔ رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای با صَفات منم
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سرِ چشمه صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد؟ که خلّاق بیجهات منم
اگر چراغ دلی، دان که راه خانه کجاست!
وگر خداصفتی، دان که کدخدات منم
من عاشق شنیدن هزاران بار این وعده ها هستم استاد : وعده ی فزونی ، وعده ی ثروت ، وعده ی نعمت ،وعده ی برکت ، وعده ی عشق … اینکه خدا کار و زندگی ش رو ول کرده و فقط داره به من نعمت میده ،فقط داره به من ثروت میده . فقط داره آدمهای خوب رو وارد زندگیم میکنه ، فقط داره خواسته های من رو برآورده میکنه و من سوار بر شانه های خدا از مسیر لذت میبرم . خدای من ک چقدر زیبا و شیرین و لذت بخش هست . … قطعا ارزشش رو داره استاد . خیلی ارزش داره . خیلی . سواری بر شانه های خداوند و لذت بردن از بهشت خودساخته ت حتمن ارزشمند ه .
نرگسم ! قشنگم ! ادامه بده . نتایج شانسی نیستند . تغییر ورودی هات در حال خلق نتایج ت هست . پس ادامه بده تا نتایج ت بزرگ تر بشه .
خدایا یاورم باش تا من جزو ادامه دهندگان راه درک و اجرای قوانین ت باشم و جهان خوبی برای خودم بسازم .
سلام دوست عزیزم
امیدوارم حال دلت همیشه عالی باشه.
چقدر لذت بردم از این دیدگاه قشنگ
از این آگاهی نابی که دارید
چقدر قشنگ مسیر رو درک کردید
واقعا ممنونم و سپاسگزارم ازتون بابت در اختیار قرار دادن این آگاهی های ناب و خالص و این وقتی که گذاشتید برا نوشتن این جملات ناب
کامنتتون عالییییی بود…
تک تک حرفاتون ارزش نکته برداری رو داره
ممنون میشم ازتون اگه از نتایج های بزرگتون برامون بگید تا هم باعث باشه انرژی بیشتری از این مسیر بگیریم هم ثابت قدم تر باشیم و هم باورهامون تقویت بشه
سلام و درود بر نرگس خانم خوش چهره عزیز
کامنت شما هم بهترین بود چراغ راه بود افزاینده ایمان و دلگرم کننده بود بسیار زیبا گفتین از توحید و تغییر باورها بسیار عالی آیه آوردی مربوط به بحثمون از قرآن بسیااااار لذت بردم و حال دلم خوب شد از آگاهی نابی که در کامنت شما بود و چه شعر بسیااااااار زیبا و عالی و توحیدی رو از مولانای بزرگ آوردی حض کردم خیلیییی لذت بردم من کلا عاشق سروده های عالی شعرای عرفانی ایرانی مون هستم که بماند عاشق شعرها و گفته های این شاعر بزرگوارم کیف میکنم وقتی از مثنوی و غزلیاتش میخونم که ریتم بسیاااار زیبایی هم داره که با این ریتم سما خلق شد رقصی که طواف کعبه بود برای این انسان بزرگ که درود خدا بر روان پاکش کیف کردم نرگس عزیز عجب این شعر بهم چسبید مثل شعر ملکا ذکر تو گویم سنایی که این شاعر با همین شعر سنایی عاشق و عارف و شیدای خدا شد که این روزا در مدار خوندن دوبارش قرار گرفته بودم کیف کردم این شعر و سیو کردم با شعر سنایی میخوام نجوای الهی و دعای راز و نیازم باشه واقعا چقد این شعرها روحانی و شیدایی هستن خلاصه اینکه ممنونم که حال و هوای خدای به دلم دادی با ثبت کامنت زیباتون درود بر شما دوست توحیدی من درووووود بر خواهر خوب و دوست داشتنی من.سپاااااااس
سلام به استاد عزیزم و دوستان جانم
امروز همین طور که در حین انجام کارهای روزانه خونه این فایل رو گوش میدادم وقتی استاد گفتن همان جایی که مقاومت داری باید تغییر کنی
یاد خودم ومقاومت های ذهنم افتادم که سال ها منو از عمل به آموزه های فایل ها باز میداشت
یاد خودم افتادم که سال ها فایل های استاد رو میشنیدم ویک خودکار درذهنم داشتم تا زیر غلط های که به اصطلاح خودم پیدا میکردم خط بکشم
اوایل روی همه چی مقاومت داشتم
حتی از اینکه استاد رو با این نام خطاب میکردن ناراحت میشدم
کم کم مقاومت هام شکسته شد زمین خوردم به در ودیوار خوردم تا فهمیدم مسیر همین است که استاد میگوید
دستهایم رو به نشانه تسلیم بالا بردم
وگفتم من همه حرف ها رو قبول دارم به جز دیدگاه استاد به روابط وتربیت فرزند
ومدام در زندگی استاد هم دنبال نشانه هایی برای صحه گذاشتن به حرف هایم بودم
من مادر سه فرزندم ودر زندگیم از وقتی یادم میاد 17 سالگی مامان بودم اینکه من بچه هام رو رها میکردم ومسائل شون رو به خدا میسپاردم اینکه براشون خدایی نکنم این که نگران شون نباشم اینکه از ته دل بگم والله خیر حافظا وعمل کنم برای من غیر ممکن بود
چون کاری غیر از مادری بلد نبودم واز قضا فکر میکردم در این زمینه بسیار موفقم
الان که دارم این مطلب رو مینویسم
خدای قشنگم چنان منو هدایت کرده وخودم وسه فرزندم چنان بردوشش سوارند وخرامان وخوشحال مسیر زندگی شون رو طی میکنن که من هر چه شاکر باشم کم است
ومنی که پس از سال ها این بار از دوشم برداشته شد وخودم رو دوباره در کنار فرزندانم دارم تجربه میکنم
هدایت شدیم به کشوری آرام وامن وساکت وبچه هایم در این محیط بدون استرس دارن سپری میکنن وخودم غرق لذت وآرامش هستم هر روز که چشمانم رو باز میکنم خودم رو آلیس در سرزمین عجایب میبینم ولبخندی از سر رضایت میزنم وچشمکی به خدای قشنگم که آره قانون جواب داد و من منتظرم هر روز جواب های بیشتر ورسیدن به خواسته های افزون تری رو تجربه کنم
سپاسگزار خدای مهربانم هستم واستاد گران قدرم
من شاگرد سرتقی بودم منو ببخشیدولی شاید این تاخیر در پذیرش وبه در ودیوار خوردن ها الان باعث شده شهد شیرین این پذیرش برام بسیار گواراتر باشه
اخ که چه لذتی دارد وقتی که به بچه هایم میگویم نمیدونم بهشون راهکار نمیدم باهاشون همدلی میکنم وخدایی نمیکنم جالبه که نتایج شون بسیار بسیار از زمانی که من همیشه نگران وتعقیب کننده اعمال ورفتارشون بودم بهتر است
خدای شکرت هزاران بار شکرت
سلام دوستای خوبم
سلام استاد عزیزم
امروز خیلی حس و حال خوبی دارم من هر پروژه ای که مریم جان اینجا میزاره رو در قالب یه پلی لیست تو گوشیم درست میکنم و تمام فایلها که میاد رو مدام دارم ذخیره میکنم و گوش میدم. بچه ها الان دارم همینطور که تایپ میکنم آهنگهای یانی رو گوش میدم در این لحظه انقدر احساس جریان میکنم که خدا میدونه احساس روانی احساس خوب هماهنگی من عاشق خداوندم عاشق مخلوقاتش هستم دوستای خوبم همونطور که استاد گفتن تمرکز بر اصل مهمترین چیز هست اینکه ورودی هامون رو کنترل کنیم من تمام موزیکهای داخل موبایلم رو حذف کردم و هر زمان بخوام چیزی گوش بدم و کار روتینی رو انجام بدم همین ویس های استاد رو گوش میدم الان 6 ماهه نرم افزار اینستا گرامم رو حذف کردم چون نمیتونستم ازش استفاده مفیدی کنم و حتی با وجود اینکه آلارم گذاشته بودم تا استفادم رو مجدود کنم کنترلی روی خودم نداشتم و وقتم رو خیلی میگرفت باورتون نمیشه چقدر زمانم بیشتر شده قبلا حس میکردم اصلا زمانی ندارم و همش وقت برای انجام کارهام کم میاوردم الان خیلی حسم بهتره این پیامم هم یه رد پاست از آگاهی هایی که یاد گرفتم اینکه مدام باید روی خودم کار کنم ورودی های ذهنم رو کنترل کنم خوراک درست بدم به ذهنم وقتی انکارو میکنیم باورهای غلط یکی یکی خودشون بالا میان و فقط کافیه با ایجاد باورهای صحیح حذفشون کنیم. من تو ارتباط برقرار کردن با دیگران خیلی مشکل داشتم همیشه ذهنم اینجوری بود که باید همه چی رو کنترل میکردم یعنی از قبل پیش بینی میکردم از وقتی با راهکارهای استاد اینکه به چگونگی فکر نکنم فرمون زندگیم رو دادم دست خداوند و سعی کردم در لحظه باشم و از لحظه لذت ببرم از زمانی که ورودی های ذهنم رو دارم کنترل میکنمه که واقعا همه چی در کنترل من قرار گرفته داستان اینه که با فکر کردن به یه موضوع و مدام دغدغشو داشتن ما نمیتونیم کنترل زندگیمونو دستمون بگیریم رازش اینه که خواسته رو بخوایم و بعد بازریمش کنار در لحظه باشیم و در حس خوب و به خدا بسپاریم اینگونه میشود آنچه که ما میخواهیم همان همان میشود.
دیروز یه اتفاقی افتاد که دوست دارم با شما به اشتراک بزارم و از این روانی بگم، از اینکه چقدر قشنگ من دارم همه چیو پیش بینی میکنم چند وقتی بود سر کار از یکی از همکارام خوشم میومد اما برای برقرار کردن ارتباط باهاش همیشه کلی فکر میکردم با خودم میگفتم خب برم به بهانه فلان کار فلان چیز بگم دوباره با خودم میگفتم نه اینجوری خوب نیست دوست ندارم متوجه بشه که من با یه منظور خاصی دارم برای ارتباط باهاش تلاش میکنم خلاصه اصلا نمیتونستم اونجوری که تو بخشهای دیگه زندگیم سعی میکردم همه چیز رو از قبل پیش بینی کنم برنامه بچینم تو پرانتز بگم من آدمی بودم ،البته الانم هنوز هستم،که برا رفتن به یه ماموریت ساده کلی فکر میکردم خب محل اسکانمون کجاست چی بردارم که راحت باشم هوا سرده یا گرنه لباس به اندازه کافی بردارم هدفون بردارم تو مسیر ویس گوش بدم یه دست لباس دیگه بردارم که اگه اونجا گرمم شد لباسمو عوض کنم خلاصه همه جوانبو بررسی میکنم که هیچ کمبودی یه موقعی حس نکنم با خودم نگم ای بابا کاش اینو میاوردم یا کاش قبلا فکرشو کرده بودم، اما این کنترل و پیش بینی ها رو ارتباطات با آدمها هیچوقت برام جواب نمیداد و تهش به ارتباط برقرار نکردن ختم میشد. تا اینکه از مرداد امسال شروع کردم به دادن ورودی های خوب به ذهنم کل فایلهای دانلودی استاد رو دانلود کردم و شروع کردم به گوش دادن از فایلهای توحیدی که پایه و اساس هستن تا فایلهای دیگه استاد که مثل پتکی کلی از باورهای غلط منو نابود کرد و از اونجا بود که اتفاقات خوب یکی یکی در زندگیم خودشو نشون داد از عوض کردن ماشینم و جور شدن پولش تا موفقیتها در محیط کارم که همش فکر میکردم کارم دیده نمیشه چنان تو چشم مدیرمون رفتم که رو سرم قسم میخوره و اتفاقات خوب زندگی من حالا در بخش روابط باید رقم بخوره برای این انقدر محکم میگم چون میدونم که من خالق زندگیم هستم و وقتی خواسته برام تداعی میشه به مسیر هدایت میشوم بدون اینکه خودم بخوام مدیرم منو کارشناس یه جشنواره در محیط کارم کرد که همکارم هم به عنوان یکی از داوران انتخاب شده بود و من ناگزیر به برقراری ارتباط با ایشون شدم ارتباطات خیلی کوچیکی حتی یه ذرشم قبلا نبود و من اینو نشونه ای از خداوند دونستم در پاسخ به خواسته خودم در اصل من کاری با داوران نداشتم و فقط قرار بود تو سامانه اسامیشون رو تعریف کنم و در نهایت امتیازاتشون رو جمع بندی کنم ولی از قضا برای تعریف همکارم در سامانه مشکلی بوجود اومد و من مدام مجبور به ارتباط گرفتن با پشتیبانی شدم و همین باعث شد بیشتر از داورای دیگه با این همکارم در ارتباط باشم. خیلی جالبه با وجودی اینکه قبلا مدام به دیدنش سرکار فکر میکردم خیلی کم پیش میومد باهاش رودر و بشم اما الان… دیروز عصر آخر تایم کاری تو پارکینگ با یکی دیگه از همکارم صحبت میکردم و ماشین همکارم نزدیک ماشین من پارک بود با خودم گفتم میدونم که چند دقیقه دیگه میاد تو پارکینگ و من حتی با خودم گفته بودم چی قراره بهش بگم البته نه با جزئیات فقط اینکه بهش میگم کاربریش درست شد یا نه این فکر فقط یه لحظه از ذهنم گذشت و بعدش من به صحبت با هنکارم ادامه دادم غرق در صحبتها و در لحظه شدم کلی خندیدیم و درست زمانی که میخواستیم بریم همکارم وارد پارکینگ شد و من دقیقا همون سوال رو پرسیدم و با هم یه مکالمه داشتیم خیلی برام جالب بود همون فکری کردم همون سوالی که گفتم ازش میپرسم و این روانی رو الان که دارم بهش فکر میکنم احساس میکنم. میدونین این روانی از کجا شروع شد از جایی که کلی باورهای غلط درباره ارتباط با دیگران رو تو خودم از بین بردم و به یه حس عدم نیاز به ارتباط با دیگران حس دوست داشتن خود حس لیاقت و کافی بودن رسیدم میخوام بگم که فقط ورودی های خوب داشتن کافی نیست اما اولین قدمه چون گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش و باید با دادن ورودی ها خوب قلبمون رو آماده دریافت الهامات کنیم وقتی قلبمون آماده شد باورای غلطی که داریم بهمون گفته میشه تا اصلاحشون کنیم خدایا شکرت که منو هدایت میکنی خدایا شکرت که صداتو میشنوم شکر که هدایتم کردی تا دورمو خلوت کنم تا آماده شنیدن الهاماتت بشم.
از استاد خوبم و مریم بانو عزیز ممنونم بابت دوره جذاب کشف قوانین زندگی من نقریبا هر دو سه ماه مجدد فایلهای دوره رو گوش میدم تا بتونم به درکها بیشتری از دوره دست پیدا کنم و واقعا هر وقت که گوشش میدم درهای جدیدی برام باز میشه
سپاس از دوستای خوبم که اینجا حضور دارید فقط دوست دارم درس خیلی بزرگی که منو از اون رکودی که تو هر برحه ای از زندگی دچارش میشم درمیاره بهتون بگم اون هم جادوی قدمهای کوچکه و این نتایج من حاصل روزها و ماهها و سالها کار کردن روی خودمه حاصل ادامه دادن حفظ حال خوب و تمرکز بر زیبایی ها ازتون میخوام ادامه بدید و دست آوردهای کوچکتون رو ببینین بنویسید.من هم میخوام اینجا بیشتر و بیشتر از دستاوردهای کوچکم بنویسم امیدوارم دست آورد کوچک من در زمینه روابط حس و حال خوبی به شما داده باشه
دوستون دارم.
خداوندا هزار مرتبه شکر
سلام دوست عزیزم
امیدوارم حال دلتون همیشه عالی باشه
خیلی خوشحالم بابت نتایج خوبی که گرفتید و خیلی لذت بردم از کامنت زیباتون که چقدر قشنگ و عالی قانون رو درک کردید و تو مدار بالا قرار گرفتید
سپاسگزارم بابت اینکه از نتایجتون گفتید و باعث شدید باورهامون تقویت بشه
ازتون یه درخواست دارم اینه که از روش کار کردن رو باورهاتون و کنترل ورودی ذهنتون که باعث شده نتایج خوب بگیرید برامون بگید
چه کارایی تو چه بازه زمانی انجام دادین که این هم نتایج خوب داشتید.
پیشاپیش ممنونم ازتون
سلام دوست عزیز
سلام دوباره به دوستان خوبم بازهم خداوند رو شاکرم که بمن فرصت داد تا یک روز دیگه رو ببینم و بعوان کسی که خالق زندگی خودشه زندگیمو بسازم. دوستای خوبم امروز که دارم این مطالب رو مینوسم به چند اگاهی جدید رسیدم که دوست دارم اینجا ثبتش کنم و با شمام درمیون بزارمش. دو روز پیش من اینجا پیامی نوشتم همین پیامی که شما بهش پاسخ دادید درباره روابطم صحبت کردم وقتی داشتم پیامم رو تایپ میکردم حالم خیلی خوب بود موزیک یانی که الانم داره پلی میشه و تصویرهایی که وقتی از روابطم و تغییراتی که درش شکل گرفت با شما حرف میزدم تو ذهنم میومد اون حس روانی زندگی و آسانی حس اینکه هر آنچه بخوام به راحتی به آسانی وارد زندگیم میشود رو تجربه میکردم.یه حسی بهم گفت بگو میخوای همسرت چجوری باشه اون موقع بود که تصویرهایی به ذهنم اومد و شروع کردم به تصویر سازی دقیقا نمیدونم چند دقیقه گذشت آخه وسط مطالعه دروسم بودم ولی بعد اینکه تصویرسازیم تموم شد خیلی خوشحال شدم یاد یه صحبت از استاد افتادم که میگفتن که ساعتها تصویر سازی میکردن و بعدش با خودشون میگفتن وای چه فرکانسهایی فرستادم خلاصه فردای اون روز که سر کار رفتم (یعنی دیروز) مشغول کارهای روزانه خودم بودم یهو چشمم افتاد به تقویم رومیزیم آخه تقویمم به تقویم فانتزیه که هر روز باید خودم تاریخشو عوض کنم و من از 17 دی تاریخشو عوض نکرده بودم یه حسی گفت اینو عوض نکردی که… یجوری حس اینکه از زمان عقبم بهم دست داد و بعدشم باز فراموشم شد عوضش کنم. برای کاری مراجعه کردم به یکی از همکارانم وقتی کارم تموم شد ایشون گفت دیشب یه نفر بهش زنگ زده بوده و درباره من تحقیق میکرده من اصلا هیچی ازش نپرسیدم فقط وقتی داشتم میومدم بهش گفتم از خوبیام بگو به آدما:) بعدش رفتم اتاق همون همکار مورد نظرم تا درباره داوری ها و یه سری مشکلاتی که برای کاربریش بوجود اومده بود و از دست من خارج بود باهاش حرف بزنم وقتی وارد شدم دیدم مدیرمم اونجاست و موضوع رو مطرح کردم و گفتم احتمالا باید پرونده هارو دوباره داوری کنین. همکارم خیلی ناراحت شد و بلافاصله گفت نهههه من اینکارو نمیکنم این موضوع خیلی از من وقت گرفته البته بعدش که یکمی آروم شد با آرامش بیشتری صحبت کرد و گفت که دیدید من چقدر وقت گذاشتم و خودتون دیدید تا دیروقت محل کار بودم و داشتم داوری هارو انجام میدادم متاسفانه نمیتونم این وقت رو مجدد بزارم خلاصه اینکه قرار شد من مجدد موضوع رو پیگیری کنم. برگشتم اتاقم ولی اصلا حس و حال ناخوبی داشتم احتمالا انرژی منفی بود که گرفته بودم تو اتاقم مشغول ادامه کارم بودم که دیدم یه آقای متشخص و تقریبا بلند قدی وارد اتاقم شد و سوالی پرسید منم که دیدم موضوع مربوط به همکارم تو یه بخش دیگه میشه بهشون گفتم مراجعه کنید اتاق بغل، به سمت در رفت تا از اتاق خارج شه بهو برگشت و گفت من برای این سوال نیومده بودم اومده بودم شمارو ببینم منم شوک شدم راستش اولش که خواست وارد اتاق بشه چون اون یکی همکارم درباره یه نفری که دنبال اطلاعاتی از من بوده صحبت کرد شک بردم احتمالا این همون شخص هست و بو بردم احتمالا برای چه کاری اومده. شروع کرد به صحبت کردن خودشو معرفی کرد و گفت یکی از آشنایانش منو بهش معرفی کرده گفت من فلانی هستم متولد…. بعد به تقویم رو میزیم نگاه کرد و گفت من 17 دی بدنیا اومدم و تقویم شما تاریخ تولد منو نشون میده وااااای یهو کردک و پرام ریخت خلاصه تند تند داشت از خودش اطلاعات میداد که من گفتم فکر نمیکنم اینجای جای مناسبی برای صحبت کردن باشه. گفت درسته ببخشید میتونم شمارتون رو داشته باشم که کمی با هم آشنا بشیم و وقتی با هم به نتیجه ای رسیدیم خانواده هارو در جریان بزاریم منم که اون تقویم رو یه نشانه میدیدم گفتم بله و شمارمو در اختیارش گذاشتم تو راه خونه به همکارم زنگ زدم و گفتم اون موردی که ازش صحبت کردی اومده بود محل کارمون یهو همکارم تعجب کرد و گفت نهههه اون موردی که من دربارش حرف زدم اصلا تورو ندیده… دوباره کرک و پرام ریخت اینکه چند تا مورد تو یه روز.. اولش یکم به چشمم طبیعی اومد آخه من تقریبا یک ماه و نیمه که با فهمیدن یک سری باورهای غلطم درباره ازدواج تصمیم گرفتم که در قلبمو به روی انسانها باز کنم. چرا گفتم در قلبمو باز کنم به خاطر باوری بود که سالها قبل دقیقا با جملاتی برخلاف این در ناخودآگاهم درست کرده بودم تو روران نوجونی از کسی خوشم میومد ولی به خاطر همین مشکلات در ارتباطات باورهای غلطی که نباید به جنس مخالفت نگاه کنی حرف نزن و هزار تا باور دیگه هیچوقت ابرازش نکردم تازه دانشجو شده بودم که خبر ازدواجش به گوشم رسید این اتفاق و دیدن حال ناخوب دوستام تو دوران دانشجویی که وارد ارتباطات متعدد میشدن و من حال و روز بدشون رو میدیدم بخاطر دعوا ها بحث ها و … باعث شد با با خودم بگم که در قلبم رو به روی آدمها میبندم و به این راحتی آدمی رو تو زندگیم راه نمیدم و سالها خواستگارهای زیادی برام میومدن باهاشون صحبت میکردم و هیچ حسی بهشون نداشتم یا اگر موردی بود که حس خوبی هم پیدا میشد یهو ناپدید میشدن و دیگه خبری از اونا نمیشد تا اینکه شش سال قبل من با یکی از همکارانم با خواست خودش و برای آشنایی جهت ازدواج شکل گرفته بود من اون زمان درگیر یه افسردگی حاد بودم که به چند دلیل در من شکل گرفته بود ارتباط با اون شخص تو اون روزهای نا خوب من باعث مییشد که من دنیای دیگری رو بجز دنیای افسردگی تجربه کنم اون آدم اولین شخصی بود که من باهاش وارد ارتباط شده بودم و من تا اون موقع ارتباط با یه جنس مخالف رو تجربه نکرده بودم اون آدم بمن نشون داد با تضادهایی که در رابطمون بوجود میومد من یاد بگیرم از زندگی چی میخوام یاد گرفتم به خودشناسی رسیدم این صحبتهای الان منه وگرنه تو اون روزها رفتار بد یا کلام ناخوب اون آدم من رو با اون شرایط افسردگی خیلی اذیت میکرد الان که فکر میکنم همه اون اتفاقا برام لازم بود و باعث شد نسبت به خواسته هام شناخت بیشتری بدست بیام مثلا اون آدم اصلا بمن ابراز احساسات نمیکرد وقتی من با این رفتار مواجه شدم به خودم گفتم خب این یه تضاده بگو تو چی میخوای و هرچی از ارتباط کلامی با همسر آیندم میخواستم رو مینوشتم اون آدم بد بینی بود و من در ارتباط با او متوجه شدم که من میخوام همسرم چطور باشه خلاصه اون آدم در مسیر زندگی من اومد تا منو به شناخت برسونه که من حس و حال متفاوتی رو تجربه کنم ولی کم کم که این ارتباط ادامه پیدا کرد دیدم اون شخص فردی بود که با فرکانسهای اون موقع من همخوانی داشت در عین حال برای رشد من و آشنایی من با خودم سر راهم قرار گرفت. من الان 7 ساله دارم روی خودم کار میکنم روی روابطم اوی این سالها خیلی الگوهای تکرار شونده در ارتباطم با دیگران دیدم و سعی کردم باگهایی که در کد نویسی باورهای وجودیم وجود داره رو برطرف کنم و خداروشکر هم خیلی موفق بودم در برخورد با آدمها فهمیدم یه جاهایی از عزت نفسم مشکل داره و روی خودم کار کردم یا ارتباطات اشتباه با یک سری از آدمهای سمی باعث شد که من عزت نفسم رو از دست بدم و این تغییرات در عزت نفسم اتقدر ظریف و آروم شکل گرفت که من یهو به خودم اومد دیدم خودمو قبول ندارم و این موضوع با قرار گرفتن آدمهایی که منو تخریب میکردن بهم نشون داده شد. ولی از مرداد امسال که قلبم رو به روی انسانها باز کردم ( با شناسایی این باور و گفتن جمله معکوسش و پیدا کردن الگوها همونطور که استاد تو فایل مهاجرت به مدار بالاتر گام 9 خیلی زیبا اینو میگن) یکی یکی نتایج خودشو بهم نشون داد تقریبا دو ماه پیش یکی از همکارام از من خواست که با هم آشنا بشیم و من وقتی برخوردهاشو که تا اون موقع به دید یه همکار میدیدم بررسی کردم تضادهایی رو دیدم که باز بهم نشون داد چه کسی رو برای زندگی آیندم میخوام با اینکه اون آدم اصلا در حد من نبود ولی اینو یه نشونه از خداوند دونستم و خواسته هامو بیشتر و بیشتر درک کردم. خلاصه کنم براتون وقتی از سرکار برگشتم خونه یاد این پیامم تو سایت استاد عباسمنش افتادم اینکه چه فرکانسهاایی رو فرستادم و جهان انقدر زود بهم پاسخ داد خیلی برام جالب بود خداوند انقدر زود پاسخ میده.اتفاقا امروز وارد کانال استاد عباسمنش شدم و مطلبی که مریم جان درباره دوره قانون آفرینش گذاشته بودن رو مطالعه کردم من هنوز این دوره رو تهیه نکردم ولی بنظرم خیلی باید جالب باشه چون در فایل سوم دوره اونطور که مریم بانو اشاره کردن درباره نحوه تصویرسازی ذهنی و تجسم خلاق صحبت میشه و یاد اون تصویرسازی خودم افتادم و بعدش اون تصویرسازی رو با نوشتن اون کامنت کنار هم گذاشتم و این شد تصمیم گرفتم امروز هم بیام و یه کامنت بنویسم از اتفاقاتی که برام افتاده و از باورهای جدیدی که در ذهنم شکل گرفته تا هم یه رد پای دیگه از مسیر من در کسب آگاهی باشه و هم شاید ذره ای به دوستان خوبم حس خوب داده باشم.
خداروشکر میکنم بخاطر این هدایتها و سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته هستم.
سلام عزیزان
خیلی وقته کامنتی نذاشتم.میخوام بگم که هرجا باشم هرجا برم باز برمیگردم به جایی که درونن دنبالشم..تقریبا 10 روز پیش مدام میگفتم خدایا هدایتم کن نمیدونستم چی میخوام اما میدونستم که باید اینجا باشم تا بفهمم.وارد سایت شدم که نشانه من رو بزنم تا فایلی بیاد و گوش بدم و نوش جان کنم صحبتهای ارزشمند استاد رو همینکه سایت باز شد تصویری متحرک اومد بالا که صحبت از مهاجرت به مدار بالاتر بود یهو یه جرقه زد گفتم مریم بانو ظاهرا وقت تغییر مداره و باید یه کارایی انجام بدی خوشحال باش که میخوای وارد مدارات بالا تر بشی دیگه سریع زدم روی تصویر و این متن باز شد از صحبتهای مریم عزیز در خصوص شروع جدیدی با گامهای متوالی و مستمر برای رفتن به مدار بالاتر قلبا و روحا میدونستم همینو میخوام که قدم به قدم برم جلو و همون شب اولین قسمت رو گوش کردم و متن مریم گلی رو با دقت خوندم و نکته برداری کردم…گفتم خدایا شکرت که در زمان مناسب در مکان مناسب قرارم دادی و الان که قسمت نهم هستم بی انصافی بود که متنی ننویسم و از استاد عزیز و مریم گلی تشکر نکنم…من چند ماهه که به خانه ایی جدید و نو با وسایلی شیک و مدرن و نو هدایت شدم محله ایی نوساز ..در این فایل استاد گفتن که وقتی تو روی باورت کار میکنی جهان هدایت میکنه به جاهای بهتر و من اونجا فایل رو استپ کردم و کلی نوشتم و شکر گزاری کردم..باز پیام استاد عزیزم این جمله بود تکراررررر مکراراتتتت آنچه بهت احساس خوبی بده پس درسته..این اصل قانونه..فقط،متمرکزانه با ذره بین متمرکز و ادامه دادن و ادامه دادن برای همیششهههه..مداومت و تکرار آنچه که درسته برای همیشه
بازم ممنونم راستی فراموش کردم بگن اون شب که وارد سایت شدم مجدد میخواستم کامنت بزارم اما دیدم از من ایمیل و پسورد خواستن اینم مجدد نشانه ایی برای ورود به مدار بالاتر بود اجازه و رمز و ود جدید و من سریع رفتم و انجامش دادم و تا امشب هرروز یه فایل گوش کردم و برنامه هایی برای خودم چیدم
باز هم سپاسگزارم باشد که این کامنت جرقه و امیدی برای یکی از عزیزان این مسیر زیبا باشه