مصاحبه با استاد | تنها راه تبدیل «آگاهی های خالص» به «باورهای قدرتمند کننده» - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

860 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    کامران گفته:
    مدت عضویت: 1303 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربان و دوستان عزیزم

    گام 9

    قانون کلی جهان اینه که ما اتفاقات رو با افکارمون ایجاد میکنیم ما با توجه کردن به یک موضوع و تمرکز دائم روی اون موضوع اتفاقات آن موضوع در زندگی ما ایجاد میشه و باور های ما ایجاد میشه .

    من باید یاد بگیرم که 99 درصد روی باور هام کار کنم و یک درصد کار فیزیکی بابت حالا هر شغلی که دارم انجام بدم

    ی روز داشتم با اون شخصی کا استاد عباس منش رو به من معرفی کرد صحبت میکردم گفتم فایل چطوری گوش میدی

    گفت من منتظر این نمیمونم وقت خالی گیر بیارم و فایل ها رو گوش بدم من در شلوغ ترین روز های کارین فایل گوش میدم در طول روز فایل گوش میدم اخرشب قبل خواب گوش میدم صبح به محض بیدار شدن از خواب گوش میدم. این شخص کارخونه داره ثروتمنده ولی گفت. من اولویت اول زندگیم فایل هاست بعد کارو مسائل دیگه گفتم چرا گفت چون من با کمترین تلاش فیزیکی این همه تغییر دادم تو زندگیم

    من باید خودمو بمب باران کنم با باور های مناسب

    باور هایی مثل باورهای فراوانی

    که ثروت فراوان است

    اب فراوان است

    انسان های عالی و خوب فراوان است

    ثروت بی نهایت فراوان است

    درخت فراوان است. اکسیژن فراوان است

    پول فراوان است. میوه فراوان هست. کسب کار برای ثروت ساختن فراوان است مشتری فراوان هست راه های رسیدن به خداوند فراوان است

    و باور های توحیدی

    ثروتمند شدن معنوی ترین کار جهان است

    هرچی ثروتمند تر انسانی عالی تر

    هرچی ثروتمند تر نزد خداوند عزیز تر

    خداوند از بینهایت دست به من ثروت میرسونه

    خداوند وهاب است

    خداوند رزاق است. خداوند وعده فزونی و نعمت رو داده

    خداوند از بی نهایت دست به من خیر میرسونه

    خداوند منبع تمام خزائن جهان است

    خداوند. من رو عاشقانه دوست دارد

    باور های احساس لیاقت

    من انسانی با لیاقت هستم

    من انسانی با ارزش هستم

    من انسانی دوست داشتنی هستم

    من لیاقت حساب پر از پول رو دارم

    من لیاقت نعمت های فراوان خداوند دارم

    من لیاقت بهترین مسافرت ها رو دارم

    من لیاقت بهترین لباس ها رو دارم

    من لیاقت بهترین ماشین ها رو دارم

    من بهترین بنده خداوند هستم چون عاشقانه خدارو دوست دارم

    من انسانی با محبت و دوست داشتنی هستم

    ما باید اول خواسته هامونو مشخص کنیم و در مورد اون خواسته باور های عالی رو ایجاد کنیم و ادامه بدیم ادامه بدیم و ادامه بدیم

    خداوند در قرآن میگه تا جایی که میتونید قرآن بخونید. این یعنی تکرار

    نکته مهم باورهای محدود کننده ما همیشه با ما هستن از بین نمیرن تا زمانی که ما روی باور های مناسب و خوب کار می‌کنیم باور های محدود کننده ما ضعیف میشن. و وقتی که دست از تکرار باور های مناسب بر میداریم اونوقت هست گه باز باور های محدود کننده قبلی باز رشد میکنه

    مثل دیوار سیمانی که استاد گقتن. باور های مثل دیوار سیمانی که باید رنگ سفید بریزی تا آنقدر ادامه بدی سفید بشه. بعد همون سفید رو باز ادامه بدی تا رنگ غالب بشه و همیشه باید تمدید کرد اون رنگ رو

    ما تنها راهی که داریم و فقط ی راه داریم. اونم تکرار باور هاست و تکرار باور ها و تکرار باور ها

    و این باورها وقتی تکرار میشن و الگوهایی ‌که براش میاری که بهترین الگو من خود استاد هستن برای باور سازی این همین الان به ذهنم رسید اره اره چه الگویی بهتر از استاد که خودش میاد تمام سوالات و ذهنت رو آگاه تر و باور هاتو تثبیت میکنه

    من صد درصد به حرف های استاد ایمان دارم. چون من با اساتید دیگه ای کار کردم ک دوره هم خریدم و اصلا نتونستم گوش بدم چون به قلبم نمی‌نشست ولی حرف های استاد به قلب میشینه

    سپاسگزار خداوندم که آنقدر احساس آرامش و عشق و رابطه و ثروتی که استارت زده و وارد زندگیم میشه و نشونه هاشو دارم میبینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 966 روز

      سلام و درود بر کامران بنده خوب خدا عزیزخدا

      دوست خوبم کامنت بسیار لذت بخشی و نوشتی هم اون قسمتی که از دوست ثروتمندت نوشتی که اولویت تمام کارهاش بودن در سایت توحیدی استاد و‌گوش دادن به فایل های ناب استاد هست ایده عالی بود و چه برنامه زیبایی داره واقعا باید همین باشه ما نباید منتظر باشیم تا بیکار بشیم بعد بیایم رو خودمون کار کنیم ما باید انجام اینکار رو در اولویت اوّلمون قرار بدیم چون بوسیله این آگاهی هاست که میشه از بهترین و راحت ترین و زیباترین و معنوی ترین راه پول در آورد و تولید ثروت کرد چرا باید دنبال رنج بریم وقتی خدا همچین نعمتی رو بما داد و مارو بسمتش هدایت کرد دمشگرررر م به این میگن آدم زرنگ و بامعرفت اینه که بقول شما بسیار ثروتمنده چون حقشه این حق و خدا به همه داد فقط ما باید یاد بگیریم چیجوری حقمونو از جهان بگیریم که بما فشار نیاد و شیرین باشه یکی از بهترین راه همینیه که دوست شما انجام داد و خودشو بمباران کرد .

      و دمتگرم به شما که چه آگاهی های زیباو عالی رو نوشتی برای باورسازیمون خیلی خیلییییی ممنونم ازت دوست من با اجازه سیوش کردم تا هر شب میخوابم چندبار از روش بخونم و تمرین باشع برام خیلی عالی بودن دمتگررررررررم رفیق موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    علی رضا بهرامی گفته:
    مدت عضویت: 3732 روز

    سلام

    من بازم اومدم بایه دنیانشانه های پررنگ واتفاقات خوب

    استادهمیشه تاکیدمیکنیدکه اینقدرساده وبدیهی روندرسیدن به خواسته هاتون طی میشه که فکرمیکنیدروندطبیعی زندگیتونه ومن الان دارم این روندوبه خوبی باگوشت وپوست واستخوانم تجربه میکنم

    استاداین روندداره منودیونه میکنه

    مسحوراین همه قدرت خداوندم هستم

    آخه من مگه چیکاردارم میکنم که خدا اینطوری درزندگیم شگفتی ها خلق میکنه…

    استادبازم میخوام ازمغازه ام براتون بگم که این روزاشده سرگرمی من.

    اصلاانگارخداداره بامن عشق بازی میکنه

    امروزازاوایل صبح تاساعت نه شب شایدده نفرمشتری به مغازه ام نیومده بودومن هم که دست خداروخوندم اینقدرآرامش داشتم که اصلاعین خیالمم نبود

    ولی گویی خدامثل همیشه سرساعت تو قرارمون حاضرشدومشتری ها روبه مغازه ام سرازیرکرد.

    بابامن چطوراین خداروتابه امروز

    باورنکرده بودم

    خدایی که برام مشتری شده

    خدایی که برام دخترنازنین شده

    خدایی که داره حتی اززبان غریبه هاهم بهم لطف ومحبت میکنه

    استادیه حالی ام که نگو

    بابابه خدااینقدررابطه ام باهمسر عزیزم سرشارازعشق ومحبت شده که واسه دیدنش ثانیه شماری میکنم

    به خدادختردوساله ام اینقدربهم محبت میکنه که گاهی مات ومبهوت میمونم ازاینهمه لطف ومحبت…

    میوه فروش سرکوچه برداشته چندکیلومیوه رو آورده به من داده بدون اینکه یه قرون مبلغی ازم بگیره ،استاداین یعنی چی

    غیرازاینه که خداداره دست نوازشش روبه سرمن میکشه ومیگه علیرضاخوب کردی به آغوش خودم برگشتی

    ازهمه این هاتعجب آوراین بود که یکی ازبرادرام که دنیای بدبینی وخبرای بده

    طوری که این اواخرکلاروابط ام وباهاش کات کردم

    دیروزآخرای شب اومد مغازه ام وطوری داشت ازقدرت خدا وتوکل کردن به خداصحبت میکردکه من فقط ازدرون داشتم بهت درودمیفرستادم ومیگفتم

    شیرمادرت حلالت عباسمنش

    تازه دارم میفهمم که میگی وقتی ماتغییرمیکنیم اطرافیانمون هم تغییرمیکنن،یعنی چی

    تازه دارم میفهمم این خداچقدر منو دوست داشته ولی من درکش نمیکردم

    این همه اتفاقات خوب این همه هدیه های مختلف این همه ابراز محبت ازسوی انسان هابرای منی که تازه راه افتادم ببین درادامه راه چه اتفاقاتی قراره بیفته

    این هارونوشتم

    نه نه ببخشیداین هارو خدابا دستان من نوشت تابه تک تک شما دوستان عزیزم بگه که آره قانون جواب میده

    آره راه درست همینه

    آره اهدناالصراط المستقیم یعنی این

    خدایابی نهایت سپاسگزارم که منودرآغوش گرم خودت جادادی ومن به اصل خودم برگردوندی

    استادعاشقمت بااین معجزه هایی که به خاطرعمل کردن به گفته های شماتوزندگی ام پدیدارشده

    به زودی شمارودر مسیرشگفت انگیزدستیابی به رویاهاخوام دید .

    عاشق همتونم

    ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        علی رضا بهرامی گفته:
        مدت عضویت: 3732 روز

        سلام دوستان مهربانم

        اینووظیفه خودم میدونم که هرازچندگاهی بیام وازلطف بی پایان رب ام وراهنمایی های استادعزیزم بنویسم

        البته برای این نوشتن هم الهامات خداوندخیلی تاثیرداده

        بارهاخواستم مطالبی توسایت بنویسم ولی نشده که نشده

        اماگاهی چنان این الهامات به قلبم سرازیرمیشه که فقط میدونم که بایدبنویسم وبقیه اش روبسپارم به خودخدا

        الان که می بینم شما دوستان عزیزم ازاین پیام هاالهام میگیرید به این یقین میرسم که خداوندتمام امور رابه خوبی پیش میبرد فقط من بایدحواسم به الهامات قلبی ام باشد

        دفعه بعدازالهامات شگفت انگیزوکارهای فوق العاده ای که خدا این روزاتورندگیم انجام داده براتون مینویسم

        براتون آرامش وسرور ونشاط آرزومیکنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      فرخ لقا گفته:
      مدت عضویت: 2662 روز

      سلام علیرضا خان

      شب و روزتون خوش

      چقدر خوبه که اینقدرحالتون خوبه.خدرا شکر.

      ممنون که ازحال خوبتون گفتید. خیلی عالی بود. امیدوارم همگیمون این شیرینی وصل رابیشتر وبیشتر بچشیم.

      موفق باشید???

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    سه خواهر گفته:
    مدت عضویت: 2526 روز

    سلام مجدد?

    ادامه ی پیامم در ۳۰ مرداد ۹۷:

    این نکته رو فراموش کرده بودم اشاره کنم؛

    دوستان گلم این خیلی خیلی خیلییییییییییی مهمه که شما از باورهاتون و دلایل انجام کارها و کلا کارهاتون خیلی جاهای مختلف حرفی نزنید…..باور کنید رعایت همین نکته خیلییییییی باعث رشد شما میشه و عدم رعایتش خیلییییییییی باعث عقب موندن و سردرگمی و حال بدِ شما میشه.

    همون چیزی که استاد عباسمنش به زیبایی و سادگی شرح دادن که اگر کسی از اطرافیانتون مدارش بیاد بالا خودش میاد ازتون میپرسه که تو چیکار کردی، به منم کمک کن و فلان. تا وقتی توی مدار پایین تره گفتنِ شما اصلا سودی نداره هیچ واسه خودتون خطرناک هم هست.

    من وقتی توی مسیرهای قبلی خودشناسی و موفقیت

    بودم چیزایی که یاد میگرفتم رو میومدم هر از گاهی پیش دوستان یا خانواده یا فامیل میگفتم، از دلایل انجام کارهام میگفتم، میگفتم فلان کارو انجام ندید اینجوری میشه، یا اینجوری فکر کنید تا اینجوری بشه، یا بیاید اینکارو کنید تا به این نتیجه برسید و…… خلاصه چیزایی که از استادم یا کتابی که میخوندم در مسیر خودشناسی و موفقیت و روابط و….یاد میگرفتم اگر جایی خلافشو میدیدم میگفتم!!!

    دوستان من اینجا یعنی در خانواده ی فهیم و آگاه و دقیقِ عباسمنش اینو عمیقا درک و باور کردم و بهش ایمان آوردم که این کاری که من تا حالا بهش عادت کرده بودم واقعا نقش سم رو بازی کرده برام! یه سم مهلک!

    نکنید تو رو خدا…..نکنید…..من ازش خیلیییییییی ضربه خوردم، خیلیییییییی باعث عقب موندن و حالِ بد و شک و تردید و نگرانی و استرس و آزارِ من شده.

    من حالا متوجه شدم که چقدرررررررررر اشتباه بوده که من توی جمع های مختلف از آموخته هام میگفتم، حالا درک کردم چقدر از این راه واسه خودم انرژی منفی خریدم، شک و تردید خریدم، بی ایمانی خریدم، چقدر عقب موندم از باورها و کارای درستی که بعضاً داشتم انجام میدادم!

    چون متاسفانه اکثر آدمای دور و برِ من اون درکی رو که باید از این چیزا نداشتن (به خاطر مدارشون) و همیشه حالم بعد از گفتنِ این چیزا براشون بد میشد و شک و تردید و سردرگمی و ابهام و…. هجوم میاورد به سمتم.

    خواستم یکی دیگه از مواردی رو که برای بارِ چندم! به من نشون داد که “فاطمه انتخابت بابت ادامه دادنِ مسیرت با این خانواده درسته” براتون بگم? و چون خودم ازش خیلیییییییییی ضربه خوردم خواستم بنویسمش که اگر کسی خدایی ناکرده مثلِ گذشته ی من این عادتو داره ترکش کنه، این بزرگترین کمک هم به خودش و هم به اطرافیانشه.

    در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      با باورام رویا میسازم گفته:
      مدت عضویت: 3150 روز

      سلام واقعا این مساله خیلی مهم منم این اشتباهو بارها کردم و الان دارم چوبشو میخورم و تصمیم گرفتم دهنمو ببندم و نجوای شیطونو پس بزنم تا رشد کنم چرا که خانمم سری اخری که حرف افتاد بهم گفت این بود که تو باعث شدی که من نسبت به این استادت بد بین بشم و حالا حالم بهم میخوره وقتی اسمشو میاری اینه که مثلا میگفتم حرفای این حاج اقا که درمورد اهل بیت و خدا میزنه دقیقا نزدیک به حرفای استادمه که قبولش نداری و این جوابو شنیدم و تصمیم گرفتم رو خودم کارکنم و باکمک خدا به نتیجه برسم ونتیجم اونو برگردونه واقعا گوش کنید و نکنید این اشتباه ما رو شاد باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    محیا احمدآبادی گفته:
    مدت عضویت: 1041 روز

    سلام و درود برهمه

    استاد الان که در گام نهم مهاجرت به مدار بالاتر هستم و این فایل را گوش کردم دارم احساس میکنم که چقدر ذهنم نسبت به خیلی چیز ها مقاومت می‌کرد ولی با ادامه دادن و استمرار در این دوره که کلا 9 گام آن را به انجام رساندم

    خیلی از باور هایم تغییر کرده است و خیلی با دید بهتری به اطرافم انسانها حتی اتفاقاتی که قبلا ناراحتم می‌کرده الان دیگر ناراحت کننده نیستن برام ،نگاه میکنم و می‌سنجد و میبینم این جهان دسنگت به دست هم داده تا من زندگی ام را آنجور که دوستدارم خلق کنم

    استاد وقتی رد پای خدا وند را در زندگیمان میبینم و حسش می‌کنیم چقدر زندگی برایمان زیبا تر است چقدر همه چیز لذت بخش تر است در نوشتن نمی‌گنجد اما ته خوشبختی از نظر من حس حضور خداوند در زندگیمان است .

    خداوند هر لحظه کنار ماست اما ما زمانی حضور او را حس می‌کنیم که در مدار درست قرار بگیریم دیگر آن موقع این اصلی که تکرار می‌شود برایمان حوصله سر بر نیست برعکس

    هر روز لذت بخش تر و زیبا تر است

    استاد من چقدر خوشحالم با بت این روزهایم

    چقدر دوستدارم این مسیر را

    خدارا سپاس می‌گویم بابت این لطف بزرگ

    ولی هنوز ذهنم به خیلی از مسائل مقاومت دارد وخیلی این روز ها عمیقتر فکر می‌کنم راجب این موضوع ها و در درون خودم بدنبالش میگردم برای اینکه مسائلی را حل کنم

    شعر زیبای از مولانا هستش که همیشه به خودم میگم این شعر را:

    ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توی

    وی آینهٔ جمال شاهی که توی

    بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست

    در خود بطلب هر آنچه خواهی که توی

    به دوستان عزیزم هم پیشنهاد میدم شعر های مولانا را هم بخوانند واقعا مولانا عالی صبحت میکنه

    خیلی خوشحالم از این بابت که تو این سایت عضوم

    وقتی این دوره ها را انجام میدم وقتی دوستای دارم مانند شما ها که به راحتی متوجه حرف‌های هم می‌شویم این خیلی لذت ونعمت بزرگیست خدارو شکر خدارو شکر که هر لحظه من را هدایت می‌کند در مسیر رسیدن به خواسته هایم و چی بهتر والاتر از این که خدا را داریم

    استاد اینکه میگید وقتی ما به این نقطه از زندگیمون برسیم ،انگاری که خداوند همه ی کار هاش را ول کرده و داره فقط به ما نعمت هاش را میده من واقعا این روز ها همین حس را دارم فکر میکنم خدا داره فقط به من نگاه میکنه

    چقدر قشنگه همه چی چقدر قشنگه این مسیر

    خدایا سپاسگزارم

    استاد از خداوند خواستم شرایط را برایم جوری فراهم کند تا بتوانم روانشناسی ثروت ها را بخرم خیلی دوستدارم این کار را انجام دهم

    خوب میدانم خداوند هدایتم میکنه

    ممنون از شما استاد بزرگوار و عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    یاسمن اسدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1895 روز

    سلام بر عزیزانم

    سلام بر استاد عزیزم

    سلام بر خانم شایسته عزیزم

    خدارو شکر میکنم که اینجا هستم در گام نهم

    خانم شایسته عزیزم واقعا ازتون سپاسگذارم برای این پروژه کلا از شروع این پروژه من دارم باگ هامو پیدا میکنم و واقعا احساس میکنم دارم به خود شناسی میرسم و چیزهایی رو در خودم پیدا میکنم که قبلا از وجودشون خبر نداشتم

    درمورد سوال این گام من باید بگم که متوجه شدم که اصلا خیلی وقتا فایلهارو با احساس خوب گوش نمیدم و برام شبیه یه وظیفه ست تا لذت، یه چیزی مثل درس خوندن یا مثل نمازایی که قبلا میخوندم و هیچ احساسی تووش نبود و خیلی وقتا هم گوش دادن به فایلها همین حالتو برام داره و تازه متوجه شدم که ته ته وجودم یه احساس قربانی بودن هم دارم که مثلا چرا منی که صبح تا شب دارم روی خودم کار میکنم و خیلی از کارهای بیهوده ای که بقیه میکنن رو من نمیکنم و از زمانم درست استفاده میکنم چرا به نتایج بزرگ نمیرسم ، نتایج هست ولی کوچیکه و یه وقتایی هم مثلا اگر مهمونی چیزی بیاد یا یه اتفاقی بیفته که من نتونم بیشتر به بررسی فایلا برسم کلی عصبی میشم و خودخوری میکنم و همین احساس بد منو از مسیر دور میکنه

    استاد جان من تازه متوجه شدم که خیلی وقتا یه فایلی رو گوش میدم که فقط تموم شه و واقعا دنبال نکته هاش نمیگرم و به نظر خودم دلیل اینکه من در گوش دادن فایلا خیلی تمرکز ندارم اینه که اصلا این کارو با لذت انجام نمیدم

    و برای رفع این اشکال در کارم اولا بیام به خودم یادآوری کنم که موضوع اصلی در زندگی داشتن احساس خوبه و بعد اگر هرجایی از فایل گوش دادن خسته شدم یه استراحتی به خودم بدم مثلا برم پیاده روی یا یه کم دراز بکشم یا فیلم ببینم و… و راهکار بعدی اینکه اهرم رنج و لذت بسازم که این آگاهی هایی که داره وارد ذهنم میشه زندگیمو در تمام ابعاد به شکل عالی تغییر میده و نتایجی رو که از کار کردن روی خودم به دست آوردم رو به خودم یادآوری کنم هرچند که کوچک باشه

    و درمورد خوندن کامنتها باید بگم که واقعا خوندن کامنت خیلی تاثیر گذاره من خودم هر وقت که استاد تاکید میکردن کامنت بخونیم جدی نمیگرفتم ولی اتفاقا یک تضادی برام به وجود اومد که باعث شد من بیشتر از اینکه فایل گوش بدم کامنت بخونم و دیدم که چقدر کامنت خوندن در شرایطی که نمیتونم ذهنمو کنترل کنم بهم کمک میکنه واقعا ممنونم از دوستانی که کامنتای عالی میذارن

    استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم خیلی ازتون ممنونم برای این فایلهای عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    خدیجه غلام زاده گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    به نام الله پاکم خدایا هرانچه که دارم از آنِ توست.

    سلام به همگی

    برداشت های من از این فایل. تسلیم و بندگی بود انگار معنای آرامش واقعی داشتن را درک کردم. این که میگن باید پارو نزد باید وا داد رو درک بهتری ازش داشتم.

    چون خدایی که از همه نیازها و خواسته های ما با خبره و پاشنه آشیل های هرکس رو میدونه.

    همون خدا قوانین بدون تغییر و سیستم اش رو در جهان وضع کرده.

    قاعده کلی جهان اینه :

    افکار و توجهات ما در یک حوزه خاص(مثلا مالی) ، همان ورودی های ما هستند در اون حوزه و وقتی این ورودی های ذهنی به میزان کافی تکرار و تکرار شود باور در مورد اون موضوع شکل می گیرد.

    حالا این باور شکل گرفته وقتی تثبیت شد، نتایج و اتفاقات رقم می خورد.

    و برای همینِ که میگیم همه چیز باوره.

    و نقطه شروع همه چیز از ورودی و توجه شروع شد.

    حالا اگر من توی مسیر تعهد خودمو قرار دادم و دارم روی خودم کار میکنم و ورودی هامو کنترل میکنم. باید حواسم باشه خدا داره میبینه و از نیازها و خواسته ها و اهداف من آگاهه و کمکم میکنه پس توی این مسیر اگر چالشی ام پیش بیاد بدونم که خدا داره به طور ناخداگاه باوری رو در من شکل میده که نیازه اینده ی منه برای پیشرفتم. اینو بارها تجربه کردم.

    مثلا یک موضوع ناجالبی برام پیش اومد بعدها حکمتش رو درک کردم که مثلا نباید قضاوت میکردم. و خیلی مثال های دیگه.

    با این دیدگاه  آرومیم و رها و به قول استاد فقط بندگی می کنیم. (یعنی اقدام، حرکت، ایمان، کار روی باورها، فارق از نگرانی واسه نتیجه)

    چون ایمان داریم نتایج در راهه و خدا داره واسمون می چینه.

    منظورم اینه اگر من نتونم با اموزش ها و فایل ها و قران یه سری

    اهرم رنج و لذت رو بسازم توی ذهنم ولی خواسته دارم.

    جهان با قرار دادن من در موقعیت های مختلف این کار رو میکنه

    پس باید اجازه بدیم خدا کار خودشو انجام بده.

    و تمام کاری که ما باید بکنیم کار کردن روی خودمان و استمرار در مسیر و لذت بردن از مسیر با حس خوب و سپاسگذاربودن است.

    پس:

    تنها و تنها راه تغییر باور ها دادن ورودی های مثبت و جدید به ذهن است و این کاری دائمی و همیشگی ست.

    چون باورهای غلط همیشه توی وجودمون هست به محض فرصت رشد می کنند و تمام ذهنمون رو پر میکنن.

    خیلی منطقیه که استاد اصل قضیه ی قانون رو تکرار و تکرار می دونند. چون مکانیسم ذهن انسان اینجوریه .

    باورهای غلط مثل باور به کمبود ِ همه چیز و چشم زخم و…  بارها تکرار شدن و تکرارشدن که بنیادی شدن توی ذهنمون حالا باورهای درست و قدرتمند کننده هم باید تکرار و تکرار شود تا حجم بیشتری رو توی ذهن ما آشغال کنند.

    اصلا همون خدایی که ذهن رو آفریده خودش در قران از تکرار استفاده کرده و یک موضوع یا داستان رو از جنبه های مختلف بهش پرداخته. اونچه در قران زیاد تکرار شده اصله قرانه و بقیه فرعیات.

    که متاسفانه سال های سال ما به فرعیات توجه کردیم و از اصل غافل شدیم.

    پس راه استفاده صحیح از دوره ها، تکرار آگاهی ها به نحوی هست که بشود باور و نتایج ایجاد گردد. حالا هرکس خودشو میشناسه یکی راه میره و یکی با کلام و صحبت کردنه و یکی ام با نوشتن یا ضبط صدای خودشه.

    که برای من با صحبت کردن و راه رفتن هست. که میام با خودم حرف میزنم و اون موضوع خاص رو بررسی میکنم.

    و نکته مهم این که هدف اصلی دوره ها گرفتن نتیجه است. پس ما دنبال تمام کردن دوره نباشیم و سعی کنیم اون اگاهی و باور خالص به عمق ذهنمون بشینه و حتی چند روز روی یک موضوع و یک جلسه بمانیم ولی درکش کنیم.

    خوندن کامنت های دوره و فایل ها و کامنت های عقل کل عالیه و من خودم خیلی ازش نتیجه گرفتم و دیدم که اول با خوندن شروع شدو بعد یه مدت شروع میکنی به نوشتن و جزیی از این خانواده صمیمی می شوی.

    و به نظرم وقتی داریم توی سایت فایل گوش میدیم یا کامنت میخونیم اگر داریم لذت میبریم و متوجه گذر زمان نمی شیم یعنی مسیر و روش درسته. و گذاشتن رد پا از افکارمون توی سایت خیلی بعد مثل چکاب فرکانسی به ما کمک خواهد کرد.

    در مورد مثال ذربین دقیقا حق با شماست استاد عزیزم و من خودم 2بار مسیر را رها کردم. و دوباره اومدم تو سایت و از اول شروع کردم.

    به نظر علت رها کردن میتونه متفاوت باشه برای هرکس، میتونه عدم احساس لیاقت باشه وقتی به یه سری خواسته هات

    میرسی و میگی بسه یا خودتو با بقیه مقایسه میکنی و فکر میکنی عالی هستی.

    از خدا میخام من و همه بچه های سایت رو توی این مسیر ثابت قدم بمانیم. انشاا…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    سلن بانو گفته:
    مدت عضویت: 217 روز

    سلام خدمت شما استاد عزیز و خانم شایسته عزیزم و دوستان

    من قبلا یعنی 9 ماه پیش میرفتم سرکار… کارمند بودم و حقوق ماهانه تقریبا 17 تومن داشتم… با اینکه حقوق تقریبا خوبیه برای یه خانم، ولی پول من همیشه چرت و پرت میشه… یعنی اصلا خودمم نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم این پولو… و به قول خواهرم برکت نداشت حقوقم…

    الان به خاطر دلایلی، خونه هستم و سرکار نمیرم… من شیراز زندگی میکنم…

    و همسرم بهم هر از گاهی پول میده… و درمجموع ماهانه 6 میلیون تقریبا بهم میده…

    اما من چون قبلا دستم بازتر بوده الان خیلی سختمه…

    یعنی همین پولی که شوهرم میده برا نیازای ضروریم خرج میشه…

    و من خودم در طول ماه درامدم صفره…

    چند روز پیش هی با خدا حرف میزدم میگفتم خدایا کمکم کن… خدایااا هدایتم کن… و از صمیم قلبم دوس داشتم برای خودم درامدی داشته باشم.. حتی اگه اون درامده خیلی خیلی کم باشه…

    تا اینکه چند روز پیش با شوهرم اخر هفته رفته بودیم شهرستان پیش خانواده هامون…

    خواهر و برادرام هی سر به سرم میذاشتن که تو که بافتنی بلدی برو دستگیره و این چیزا بباف، و ببر سه شنبه بازار بفروش…

    و هی میخندیدیمم… و نمیدونم چی شد که حرف از نون محلی زدیم.. مامانم گفت فلانی نون محلی میپزه ولی اینجا مردم با قیمت کم ازش میخرن…

    گفتم مامان تو میتونی بپزی من برم شیرازبا قیمت خوب بفروشم؟ گفت اره چرا که نه….

    و همین جور شوخی شوخی تبدیل شد به یه کار جدی… مامانم و خواهرم شروع کردن به خمیر درست کردن و نون پختن… خلاصه که ما اوردیم شیراز و نون هارو فروختیم… اونم با قیمت خیلی خیلی خوب… چون من اعتقاد داشتم کار ما خیلی ارزشمنده و قیمتو پایین نمیاوردم… ما فکرشم نمیکردیم ولی از 55 تا بسته تونستیم 48 تاشو خیلی زود بفروشیم…

    سود ما شد یک میلیون و دویست هزار تومن، اونم توی دو روز..و این عااالی بودد.. یه تومنو دادم به مامانم که اینقد زحمت کشیده بود و 200 هزار تومنم شد سهم خودم….

    نمیدونم شاید براتون خنده دار باشه… ولی من اینقدرررررر از اینکه تونستم 200 هزار تومن پول خلق کنم، خوشحالم که حد نداره… امروز همش گفتم الهییی شکرررررررر…… بااینکه 3 میلیون شوهرم چند روز پیش بهم داده بود ولی خوشحالی داشتن این 200 تومنه قابل مقایسه نبود با حتی درامد 17 تومنی که اونموقع داشتم….

    چون من تونسته بودم محصولمو به سوپر مارکتا بفروشم…. و این یه موفقیت بزرگ بود برای من…. من تونسته بودم با قیمت خوب اونارو متقاعد کنم….

    من میدونم که باید تماملمو طی کنم…. من تا چند روز پیش این 200 هزار تومنو نداشتم ولی الان دارمش… این یعنی من میتونم مبالغ بالاتر رو هم خلق کنم….

    همچنان که شکر گزار این مبلغ هستم، به این فکر میکنم که چه خوبه اگه درامدم در یک روز 400 هزار تومان باشه…. من میدونم که انشالله با هدایت پروردگارم به وقتش به این مبلغ هم میرسم…

    الهیییی شکرررررر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    اسماء منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1899 روز

    به نام رب وهاب و هدایتگرم

    سلام به دوستان عزیزم

    روز 93 ام سفرنامه

    خدارو صد هزارمرتبه شکر می کنم برای شروع و بودن فصل چهارم سفرنامه

    خیلی خیلی دارم با این سفرنامه عشق می کنم و لذت میبرم و هر روز دارم چیزهای بیشتری یاد میگیرم که داره از همه لحاظ تغییرم میده

    چقدر از این فایل یاد گرفتم و مهمترین نکاتش نوع برخورد با فایل ها و مدل استفاده کردنشون هست

    واقعا جذاب بود برام و ممنون از دوستی که چنین سوالی کردن و چقدر فایل فوق العاده عالی و پر محتوایی بود استاد خیلی از شما سپاس گزارم و خانم شایسته چقدر انتخاب این فایل برای شروع فصل چهارم عالی بود، که بیایم این فصل رو با این نوع از پرداختن به فایل هایی که استاد گفتن پیش ببریم و قطعا نتایج فوق العاده تری رخ میده

    و نکته جالبش این بود برام که من به مرور که فایل های استاد رو گوش میکردم مثلا در دوره ها میتونم بگم دوره عزت نفس اونقدر پاشنه آشیلم بود پارسال که کار میکردم و فقط میخواستم به عنوان وظیفه ای که خداوند هدایتم کرده و من انجام بدم هدایتو گوش میکردم

    و اونقدر در فرکانسش نبودم و پاشنه آشیلم بود تمام جلساتش که نمیتونستم گوش بدم و فقط میخواستم هر چه زودتر تموم شه

    و اما در مورد شروع دوره راهنمای عملی این رویا، که با هدایت خداوند به سمتش رفتم، ولی واقعا خداروشکر که کاملا در مدارش بودم، که تونستم شروعش کنم و الان بعد از چند ماه رسیدم به جلسه 5 ام، و تحولات به شکلی که خودم حواستم نیست داره رخ میده، مثلا من هدایت میشم به کسب و کاری که باید برای خودم راه بندازم، شروعش ایده ها و هدایت هایی که همینطور دارن به سمتم میان، احساس لذت و حال خوبی که خدا در انجامش برام به وجود میاره

    تصمیم هایی که هر بار میگیرم باورهایی که هر بار میسازم، واقعا عالین

    من یکی از پاشنه آشیل هام و ترس هام تمرکز کردن بود

    نمیدونستم چجوری باید اینکارو انجام بدم ولی به لطف این دوره تونستم برم تو دلش و شروع کنم و کارهایی که باید انجام بدم رو انجام بدم

    و خیلی دارم لذت میبرم از تصمیماتی که دارم بر اساس باورهام و هدایت های خداوند که ناشی از ارتقاء فرکانسم از طریق این دوره است، میگیرم.

    و واقعا همینطوره بعد یه مدت که گذشت از گوش دادن به فایل های این دوره، مثلا رسیدم به جلسه سه، که واقعا آگاهی هاش عظیمن

    هرچقدر گوش میدادم استاد سیر نمیشدم، اونقدر که جذاب بودن، اونقدر که هر جمله باید میرفتم کلی در موردش فکر میکردم و چقدر لذت بردم از این جلسه

    جلسه چهار که پاشنه آشیلم بود، وشما همون ابتدا گفتین جلساتی که پاشنه آشیل هستن رو بیشتر گوش بدین، و دقیقا با هدایت الله، وقتی به مرتبه 20 رسیدم برای این جلسه، به صورت ناخودآگاه تصمیماتی که باید گرفته میشد، گرفته شد و اجرا شد، یعنی خیلی خوب در مدار آگاهی هاش قرار گرفتم و سعی کردم یکی یکی اجراشون کنم مثل تمرکز و ادامه دادن

    – تنها راه ساختن باورهای جدید، این هست که همیشه و دائما در حال باورسازی باشیم

    از طریق گوش دادن به فایل ها و سعی در درکشون از طریق نوشتن با خودمون حرف زدن الگو آوردن و مثال زدن و هر جوری که بتونیم برای خودمون منطقیش کنیم در واقع هر روزه ذهنمون رو تغذیه کنیم، از طریق مطالب سایت، و این کار تمومی نداره، تا ابد ادامه داره

    به میزانی که ما روی خودمون کار می کنیم و درکمون از طریق این کارها نسبت به جهان و کلیتش و قوانینش و در یک کلام اصل بیشتر میشه، و اینکه بیایم هر بار از یک زاویه به قوانین و مطالب نگاه کنیم و جهان رو درک کنیم، نتایجمون هم به همون میزان بزرگتر و بهتر خلق میشن

    این روند یک نقطه نداره که برسیم بش و بگیم دیگه کامل شد، همینطور داره بهتر و بهتر میشه جهان، باورها هم باید بهتر و بهتر بشن، نتایج هم بهتر و بهتر میشن

    – تا جایی که ما روی خودمون کار می کنیم و آگاهانه ورودی مناسب و مثبتی رو به خودمون میدیم

    جهان کاری می کنه که ورودی نامناسب رو دریافت نکنیم

    چند قدم اولش با خودمونه بصورت آگاهانه، کنترل زیادی میخواد، تقوای زیادی میخواد، ولی وقتی اصل استمرار رخ میده، جهان بقیه کارها رو میکنه، و دیگه به اون میزان کنترل نیاز نیست

    چون دیگه نیستن اون چیزهای نامناسب که ببینیم و بشه ورودی نامناسب

    – نشونه روی خودت کار کردن، نتیجست، نتایج تغییر می کنه، وقتی نتایج تغییر می کنه، یعنی به یک ثبات فرکانسی رسیدی و اگر بخوایم این نتایج بهتر و بهتر بشن، باید بیشتر و بهتر روی خودمون و هماهنگیمون با قانون کار کنیم

    – کار کردن روی خودمون و تغییر باورهامون رو یک کار لذت بخش بدونیم

    و وقتی این لذت بردنه رخ بده، حالا دیگه کار شروع میشه

    نتایج به شکل پول و ثروت و فراوانی نعمت و عشق و روابط عالی وارد زندگیمون میشن

    ملت دارن برای زنده موندن از صبح تا شب کار می کنن کار فیزیکی، ما برای اینکه در جهت قوانین خداوند و راحت تر زندگی کردن و آسون شدن برای آسونی ها، نیایم روی باورهامون کار کنیم؟

    که اگر کار کنیم، نتایج خطی نیست و بهمن وار میشن؟

    نتایج دو برابر و جهار برابر و .. میشن

    و میشه و میشه و میشه بعد از ده سال زندگیمون از صفر به همه چی برسه، زمین تا آسمون تغییر کنیم و شرایطمون تغییر کنه ، و این زمان گذاشتنه بهتره هر چه زودتر شروع بشه تا ثمرش و میوه هاش رو هم زودتر ببینیم

    حالا که فهمیدیم جواب میده، مثل استاد مثل خیلیای دیگه، پس باید زمان بزاریم و شروع کنیم و ادامه بدیم و لذت ببریم و ایمان داشته باشیم به غیب و امید داشته باشیم که خلق شدیم برای لذت و آزادی در همه ابعاد

    عاشقتونم

    عاشقتم خدا که اینقدر عالی داری من رو به بهترین شکل هدایت می کنی

    در پناه الله یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    سارا وفادارنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1703 روز

    سلام استاد جان سلام مریم جان احوال شما عالی باشه همیشه

    چقدر این مسیر لذت بخشه واقعا، چقدر این آگاهی ها خوبه که تکرار بشه و چقدر این همزمانی با قدم سوم دوره ترکیب عالی شده، استاد من خیلی خوشبختم که دارم این آگاهی ها رو میشنوم و دارم کار میکنم روی شخصیتم چقدر خوشبختم من که تو این سایتم میدونی همین سایت نباید واسه من تکراری بشه اصلا بخود خدا قسم که این سایت چیزی بود که از خداوند خواستم هدایتم کنه و به اینجا هدایت شدم این خودش یه نتیجه اس میدونی چقدر نعمت بزرگیه؟ اینو افرادی می‌فهمن که خودشون رو از همنشینی با دنیای بیرون جدا کردن و آگاهانه دارن روی ایرادات خودشون کار میکنن و خودشون رو ارتقا میدن، استاد شما درست میگید که وقتی شما روی خودتون کار می‌کنید محیط اطرافتون عوض میشه اینو من کاملا درک میکنم وقتی که قانون رو نمیدونستم چون از گرمای شدید خوزستان اذیت بودم همیشه میگفتم خدایا منو ببر جایی که هوا خنک باشه که ازدواج کردم و رفتم تو یه شهر خوش آب و هوا، البته بماند که تو روابطم خیلی اذیت شدم که باز از خدا کمک خواستم تو نهایت استیصال و اونموقع هدایت شدم یه این مباحث ارزشمند که بعد از اون آگاهانه 4 سال پیش جوری روی خودم کار کردم که از اونجا هم مهاجرت کردیم و اومدیم اینجا که الان هستم. شما درست میگید وقتی آدم عوض میشه به معنای واقعی خیلی راحت و آسون همه چی جور میشه. الان که تو دوره 12 قدم هستم خدا رو شکر خیلی زندگیم بهتر شده و دارم روی خواسته های جدیدم کار میکنم و بیشتر درک میکنم که دقیقا چی رو میخوام و 100 درصد بهمون راحتی که این اتفاقات ریز و درشت توی این چند سال واسم افتاده از اون راحتتر بقیه هم لاجرم میان توی زندگیم استاد جان الان میتونم بفهمم که وقتی میگین من فقط لذت بردم و به خواسته هام رسیدم یعنی چی. الان چند روزه که روی جلسه دوم قدم سوم موندم و دارم روی پاشنه ی آشیلم کار میکنم و از خداوند هدایت میخوام که منو آسون کنه تا درکم بالاتر بره و ایمانم واسه بهبود شخصیتم بیشتر بشه. چه جالب استاد میگم هماهنگ شده این دوره با دوره 12 قدم .تو این فایل گفتین که روی پاشنه آشیل که کار کنید و بهتر شید خیلی اتفاقات بهتر رخ میده واستون .

    این رد پای من بود امروز 22 دی ماه 1403

    عاشقتونم، از خداوند میخوام که تعهدم برای ادامه ی مسیر رو بیشتر کنه و منو لایقتر برای دریافت نعمت های فراوانش. خدایا منو آسون کن برای آسونیها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    حسین ارزمانی گفته:
    مدت عضویت: 3196 روز

    سلام و درود فراوان خدمت شما استاد عزیز و دوست داشتی و دوستان عزیز هم فرکانسی امید دارم که هر ثانیه از زندگیتون پر از لحظات ناب خدایی باشه.

    یه اتفاق خیلی خیلی خیلی هیجان انگیز و باورنکردنی برام رخ داد که اصلاً نمیتونم نگم.

    من تقریباً قبل عید 96 یه ماشین دوو ماتیز خریدم که بعد چند ماه سواری موتورش به مشکل خورد و مدام منو اذیت میکرد که برای رهایی از این مشکل یه موتور کامل اروپایی سفارش دادم برام اومد بعد نیمه موتور قبلی رو داشتم که چون پسر عموی خودم مکانیکه گذاشته بود تو انبارش و داشت خاک میخورد بعد از مدتی سواری ماشین و فروختم البته با یکی دو تومن ضرر و کلی خرج اضافه بعد یک ماه که از فروش ماشین گذشت مدام پسر عموم میگفت این موتور رو به کیلوی آهن بدم بره گفتم نه خلاصه هی میگفت و منم میگفتم نه بعد مدتی به این فکر افتادم که این و بذارم تو سایت دیوار تا بفروشم رفتم پیش پسر عموم که چند تا عکس بگیرمو بذارم تو دیوار پسر عموم برداشت گفت دیوانه شدی خب کی میاد اینو ازت بخره آخ اینو یارو آشغالی هم بر نمیداره بعد تو میخوای بفروشی اونم اینو که موتور کامل نیست و نیمه موتوره تازه کل ماشینش 45 تومن قیمتشه خلاصه بیخیال حرفای این شدمو کار خودمو انجام دادم رفتم تو اینترنت یه سرچ زدم تا قیمت استوک موتور ماتیز دستم بیاد دیدم زده 2.100.000 خب پیش خودم گفتم این نیمه موتوره کم کم باید 7001000 تومن قیمت بذارم براش خلاصه با قیمت 1.050.000 تومن تو سایت آگهی زدم یک هفته گذشت دیدم هیچ خبری نشد نه زنگی نه چیزی دو دل شدم گفتم حتماً قیمتش بالاست اوردمش 950 تومن بازم مدتی گذشت دیدم خبری نشد قیمت و زدم 700 دیگه گفتم یا زنگ میزنن اگه نزدن دیگه با همون کیلوی آهن میدم بره دقیقا همون روزا بود که شروع کرده بودم و داشتم به شکل جدی روی باورهام کار میکردم خلاصه بعد چند روز یه بنده خدایی زنگ زد گفت آقا چنده و گفتم فلان قیمت گفت اکی چطوری میفرستی گفتم با اتوبوس خلاصه گفت باش خبر میدم رفت چند روز بعدش باز زنگ زد گفت داریش گفتم بله گفت والا من پول ندارم یه سری مشکلات دارم 500 نقد برات کارت میزنم الباقی هر ماه 100 تومن که میشد دو قسط منم قبول کردم گفتم بزنید تا امروز ارسال کنم گفت باش بعدشم ازش خبری نشد رفت بعد چند روز زنگ زد جالبش اینجاست که تو همین مدت من از لحاظ مالی صفر بودم و به شدت به پول نیاز داشتم و به شدت رو باورام کار میکردم یعنی با تمام وجود باورتون نمیشه چه اتفاقی افتاد طرف جمعه شب بود بهم زنگ زد گفت سلام آقای ارزمانی والا راستینش عروسی دخترم بود و من نتونستم پول واریز کنم ولی الان دارم شام میخورم که راه بیفتم بیام اونجا حالا جالبش اینجاست تو این مدت جز این بنده خدا هیچکس زنگ نزده بود.

    و اینکه من خراسان شمالی بجنورد بودم این بنده خدا هم تهران رباط کریم بود گفتم باش آقا من در خدمتم گفت یه آدرس بده گفتم باش

    حالا من چه باوری داشتم گفتم این یارو من و گرفته آخ کی از تهران بلند میشه میاد بجنورد بخاطر یه موتور 700 تومنی گفتم حتماً مث دو دفعه قبل سرکارم اصلا بهش فک نکردم گرفتم خوابیدم صبح بیدار شدم ساعت 9:30 بود طرف به من پیام داد آقا یک ساعت دیگه میرسم بجنورد یه آدرس دقیق بهم بده منم آدرس پارک محل سکونتم رو براش فرستادم اصلا حتی یه ذره به اومدنش فک نمیکردم دوستان حتی یک ذره یک ساعت بعد طرف زنگ زد گفت آقا من فلان جام بیا گفتم دقیقا کجای گفت کنار سرویس بهداشتی پارک گفتم باش الان میام خونمون نزدیک پارک بود منم چون باید نون میگرفتم باید میرفتم گفتم یه سر هم به اونجا میزنم رفتم دیدم نیست گفتم کجای گفت پشت پارک رفتم یه نگاه کردم اون مشخصات ماشین رو ندیدم برگشتم تو پارک زنگ زدم گفتم بیا کنار سرویس بهداشتی گفتم من الان رو بروی سرویس بهداشتی تو فلان ماشین نشستیم بیا اونجا رفتم اونجا همچین ماشینی رو ندیدم بیخیال شدم و رفتم اینم بگم که صداش با اونی که قبلا باهاش حرف زدم فرق میکرد دیگه صد در صد گفتم این سرکاریه جالبه آدرس های که میداد کاملا درست بود پیش خودم گفتم خب کاری نداره حتماً از گوگل مپ آدرس ها رو گرفته. بیخیال شدم و رفتم نون گرفتم و رفتم خونه بعدش داشتم میرفتم سره کار دیدم زنگ زد گفت کجای نیومدی گفتم چرا تو راهم بعدش قطع کردم پیش خودم گفتم منم سرکارش بذارم دیگه هم هر چی زنگ زد جواب ندادم چند تا اس هم داد جواب ندادم متن پیاماش هم این بود که آقا هوا گرم من 700 کیلومتر فقط بخاطر شما اومدم چرا اینجوری میکنی چرا جواب نمیدی چرا اینکارو میکنی با شنیدن این حرفا دو دل شدم تا اینکه پسر عموم زنگ زد گفت یه آقایی زنگ زده میگه من الان بجنوردم این چرا جواب نمیده و از این حرفا اینم بگم که چون من از مکانیکی و قطعات سر در نمیاوردم سوالاتی که اون اولا از من پرسید رو گفتم این شماره پسر عمومه زنگ بزن ازش بپرس اون میدونه موتور سالمه یا نه سر همین شمارش رو داشت و بهش زنگ زده بود خب منم دیگه کم کم مطمئن شدم که اومده در حالی که پسر عموم گفت این سره کاریه من باور نمیکنم آخ کدوم آدم عاقل از تهران به خاطر یه موتور آشغال این همه هزینه میکنه میاد اینجا فقط هزینه رفت و برگشتش 700 تومنه که

    با خودم گفتم خب راست میگه من جاش بودم نمیومدم این همه راه برا همین برام قابل درک نبود بعدش گفتم خدایا اگه یک اس یا زنگ دیگه زد میرم ببینم هست یا نه اگه نبود دیگه کلا بیخیال میشم چند دقیقه نگذشت دیدم پیام داد جواب دادم دقیقا کجای گفت فلان جا گفتم بیا کنار سرویس بهداشتی چون تابلوتر بود و بهتر میشد همو پیدا کرد آقا باورتون نمیشه این اومد و من دیدمش یه آقای 40_50 ساله میخورد با دو فرزندش اومده بود اون صدا ناشناس مال پسر بزرگش بود آقا کلی حرف زدیم که من اینجوری فک کردم و کلی حرف بعدش زنگ زدم پسر عموم که بیاد مغازه میام اونجا چون تعطیل کرده بود ساعت 15 شده بود رفتیم پسر عموم که مات و مبهوت مونده بود همش میگفت یعنی تو بخاطر این موتور این همه راه آومدی منم اتفاقا همینو پرسیدم گفتم واقعا ارزش داره طرف گفت واقعا بهش نیاز دارم بخاطر همین اومدم بعدش رفتیم 500 برام کارت زد و طبق قرار الباقی هم موند سر ماهای دیگه برام واریز کنه تازه از اونجا هم راهیشون کردم مشهد

    یعنی کل این داستان سر موتوری که از نظر پسر عموم حتی به درد آشغالی هم نمیخوره و یک درصد هم باور فروشش رو نداشت که خداوند بزرگ فقط یک مشتری براش پیدا کرد و هدایتش و جالبش اینه که اومد در خونه من منو سوار کرد برد انباری پسر عموم و بعد منو آورد خونه گذاشت تازه پول هم اومد تو حساب پولی که عملا حتی یک درصد هم از به وجود آمدنش ایمان نداشتم و تازه اینم بگم که اگه براش ارسال میکردم چون وسیله نداشتم باید دربست میگرفتم میرفتم انباری از اونجا باز مهر و مومش کنم براش کارتون پیدا کنم قطعا دستامم روغنی میشد و همه اینا ب کنار تازه باز باید یه دربست میگرفتم برای ترمینال که اونجا تحویل بدم به اتوبوس باز خب طبیعتا یه دربست تا خونه که همه این زحمتها رو برام کامل حذف کرد فقط بخاطر اینکه من قبلترش با ایجاد باورهای درست و اشتیاق و ایمان و از همه مهمتر تکرار آن تونستم اینو ایجاد کنم.

    بعد خدا از 700 کیلومتر اونورتر یک مشتری برات پیدا میکنه که با پای خودش میاد جنستو ازت میخره و میبره.(اینم اضافه کنم که بعد این داستان کلی اتفاق فوق‌العاده پشت سر هم برام افتاد که روز به روز باورهای بیشتری برای خودم میساختم..الان که اینو مینویسم دو هفته قبل این اتفاق برام افتاد یعنی 15 مرداد 97

    خیلی طولانی شد

    ممنون از استاد عزیزم و همه شما دوستان عزیز امیدوارم که هر روز با باورهای خوبتون این اتفاق ها رو هم تجربه کنید.

    “بدرود”

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: