سوالات:
- چه زمانی فهمیدید “کار کردن روی باورهای توحیدی”، می تواند سرعت موفقیت را بیش از هر عامل دیگر افزایش دهد؟
- آیا مهاجرت به آمریکا از همان اول هدف واضح شما بود یا به تدریج این هدف برای شما واضح شد و به سمت آن هدایت شدید؟ چه قدم هایی برای تحقق این هدف برداشتید؟
- برای مهاجرت به یک مکان بهتر، چه باورهایی ساخته اید؟
- شما برای حرکت در مسیر خواسته، چگونه به خودتان انگیزه می دهید؟
- آیا جمله تاکیدی خاصی وجود دارد که با تکرار آن بتوان به یک خواسته خاص رسید؟
- آیا راهی وجود دارد که به سرعت باورها را تغییر داد؟
سرفصل آگاهی های این قسمت شامل:
- توحید (فقط روی خداوند حساب کردن و قدرت را به او دادن)، سرعت موفقیت را به سرعت بالا می برد چون در این حالت فکری، از نظر فرکانسی نه تنها خلاق ترین فرکانس ها را به جهان ارسال می کنی بلکه درباره خواسته خود، کمترین مقاومت، کمترین ترمز و بیشترین اطمینان قلبی را داری.
- سرراست ترین و روان ترین مسیر رسیدن به خواسته، مسیری است که بر قانون تکامل منطبق است؛
- رعایت قانون تکامل نه تنها مسیر را لذت بخش می کند بلکه نتایج را نیز پایدار می کند
- اگر فرایند تکاملی رسیدن به خواسته را طی کنی، نه تنها به آن خواسته می رسی، بلکه مسیر هم برایت لذت بخش است
- تغییر باورها،یک فرایند پیوسته از کنترل ورودی های ذهن است که آرام آرام عادت های سازنده ای در شما می سازد و آن عادت های سازنده، مانع برگشتن شما به مسیر قبلی می شوند؛
- هیچ تکنیکی وجود ندارد که بتوان به عنوان میانبری برای دور زدن فرایند تکاملی تغییر باورها، از آن استفاده کرد؛
می توانید درباره تجربه های شخصی خود بنویسید که با “تمرکز بر باورهای توحیدی” و “رعایت قانون تکامل”، هم از مسیر لذت بردهاید و هم نتیجه پایدارتری گرفتهاید.
منتظر خواندن تجربیات تاثیرگذارتان هستیم
منابع کامل درباره نکات کلیدی این قسمت:
دوره 12 قدم:، دوره ای است که آموزش های تک تک قدم ها و جلسات آن، بر مبنای “درک و اجرای قانون تکامل”، طراحی شده است.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر162MB22 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر21MB22 دقیقه
گام اول از مهاجرت به مدار بالاتر
سلام به استاد و خانم شایسته و همه دوستان عزیزم.
ما توی دنیای هستیم که هرچیزی، به معنای واقعی هرچیزی میتونه تمرکز و نگاه و فکرای مارو جا به جا کنه، تغییر بده و حتی هدایت کنه.
نه اینکه ما توانایی جلوگیری نداریم و هرکی بیاد میتونه مارو تغییر بده.
نه
منظورم اینه که ما با دیدن و توجه کردن و فکر کردن به همه چی باعث میشیم که همه چی باعث تغییر اتفاقات زندگی مون بشه.
اینجا موضوع تمرکز بوجود میاد.
تمرکز یعنی همین، یعنی اجازه ندی حواست به همه چی پرت بشه.
چون با یه خصوصیاتی بزرگ شدیم و حاصل زندگمون شده چیزی که هست، باید به شناخت خودمون برسیم که ریشه مسائلمون چیه؟؟ اگر احساس لیاقت نمیکنی ولی ویدیوهای خونه و ماشین و تفریحات بقیه رو میبینی که باورهات بزرگتر بشه دقیقا داری بدتر میکنی چون در اخر خودتو در این حد نمیبنی که بتونی اینارو داشته باشی.
پس باید دقت کنیم روی چیا داریم تمرکز میکنیم.
شناخت قوانین جهان.
همیشه استاد میگه تصویر بزرگ رو ببین، از بالا نگاه کن به زندگی به دنیا.
این دنیا یه سری قوانین داره و ما یه سری خصوصیات که باید به شناخت خودمون برسیم. این دوتا بنظم هم جهت با هم هستن.
تو وقتی قوانین بشناسی و شناخت از خودت پیدا کنی دنبال حاشیه و سوالات کوچیک و … نیستی.
البته خب یه سری نمیخوان ما به شناخت خودمون و زندگی واقعی برسیم که خب اینا تلاش شون میکنن و جواب هم داده برای همین هم هست که خیلی هامون درگیر دین و مذهب هستیم، توی اون دین درگیر فرعیات و حواشی هستیم، توی کسب و کار وارد میشیم درگیر جزئیات میشیم، مثلا طرف فکر میکنه باید صداش قشنگ باشه؛، دندوناش سفید باشه که تاثیر بذاره روی جذب مشتری و ….یا تبلیغات بکنه.
یعنی یه جوری به ذهن ما شکل دادن که درگیر جزئیات بشیم، فلسفه مثلا، یا هرچیز دیگه ایی
برای همین نمیذاره بزرگ به دنیا نگاه کنیم ولی دقیقا وظیفه ما همینه که ورودی ذهن رو بگیریم خب وقتی ورودی بگیری، تمرکز میاد، از اونور تقوا ساخته میشه چون جلوی ورود هرچیزی رو گرفتن واقعا کار اسونی نیست و نیاز به تلاش و قدرت داره. وقتی تقوا داشته باشی داری توحیدی رفتار میکنی، داری روی یه چیز تمرکز میکنی؟؟ روی چی؟؟
روی قدرت دادن به خدا …. یعنی چی این حرف؟
یعنی وقتی تو شناخت پیدا میکنی از قوانین
خودتو میشناسی
جلوی ورودی هارو میگیری و ورودی که حال ت رو خوب میکنه بهت ایمان و قدرت میده بهش میدی.
داری به صورت کلی به خدا قدرت میدی
یعنی چی بازم؟
یعنی وقتی تو میای فقط خوبیهارو میبنی، میای از حال خوب ت مراقبت میکنی، میای دست به عمل میزنی
همه اینا یعنی تو قوانین حاکم برجهان هستی رو پذیرفتی
پس پذیرفتی که ربی هست که فرمانروای ایناست حتی اگه بهش فکر نکرده باشی.
پس تو داری تمام قدرت رو میدی به خدا.
بنظرم وقتی اینطوری کار میکنی و رشد میکنی میتونی تصویر بزرگ به دنیا رو ببینی کم کم و دیگه برات حواشی خنده دار میشه دیگه از کنارشون میگذری حتی وقتت هم تلف نمیکنی که به افراد نزدیک ت و کسایی که حتی دوستشون داری بگی اینا اشتباه و داری اشتباه میفهمی چون میگی اینم قسمتی از این صحنه بازی دنیاست که باید اینطور کاراکتر ها باشن.
و با نتایج ت باعث تغییر کاراکتر ها میشی.
مهاجرت کردن و استفاده از باورهای مخصوص خب حواشیِ
منطق بساز، منطقی کن برای خودت، مانع ذهنی با منطقی کردن ذهنت بردار میشه باور سازی.
چون منطقی کردن نیازمند کار کردن زیاد روی اون منطق قبلی ست که با منطق جدید کنار بره پس نیاز به کار داره به این میگن باور سازی.
این عجله ایی هم که همه مون داریم دقیقا بخاطر عدم شناخت قوانینِ، اینکه همش دنبال راههای سریعتر میگردیم دقیقا بخاطر عدم شناخت جهان و دقیقا همین کارا مارو به حاشیه میبره و دقیقا به عدم تمرکز میرسیم ولی انتظار داریم از فایل و دوره های استاد که چرا تغییر نکردیم.
حافظا چون غم و شادی جهان برگذر است
بهتر آن است که من، خاطر خود خوش دارم
سلام به دوست بسیار خوبم خانم سمیرا نظری
سمیرا خانم خیلی ممنونم برای خلاصه و نکته نویسی جلسه 7 دوره جهان بینی توحیدی ، سپاسگزارم ازتون و خیلی عالی بود .
یه درخواستی دارم لطفا در مورد دلیل تولید نکردن محصول تربیت فرزند استاد و کلمه ” چشم ” که استاد فکر کنم گفتن خوششون نمیاد بگن و اینکه اگر کسی برات کاری کرد نیاز نیست حتما براش جبران کنی توضیحاتی بدین البته این مورد آخریش با توجه به قوانین درک کردم ولی کلا میخوام توضیحاتی که استاد در مورد این سه مطلب دادن بیشتر بدونم . مرسی و تشکررررررررررررررررررر
در مورد آگهی تبلیغاتی
آگهی که نوشته بودید خیلی عالی بود . منم خودم قبلنا نوشته بودم ولی فقط یکبار انجامش دادم و دیگه انجامش ندادم و از اون زمان که اواخر خرداد سال پیش بود تا الان خیلی میومد تو ذهنم و همش میگفت من یادت نره قرار بود بیشتر انجامم بدی که من میگفتم باشه ولی انجام نمیدادم تا الان که میخوام دوباره بنویسم و برم انجام بدم و حتما نتیجه اش مینویسم فقط میخوام اینو بگم که من برای خودم رفتم دنبال الگوهایی که این کار انجام دادن ، البته توی کانال استاد دنبال میگشتم ، چون قبلا خونده بودن مطالبی توی این حوزه از کانال استاد و خب پیداشون کردم و خیلی عالی بود مخصوصا اینکه منتخب استاد بود و واقعا هم عالی هستن
حالا تصمیم گرفتم اونارو برای شما هم قرار بدم تا استفاده بیشتری از این تمرین بکنید و هم درخواست دیگه ایی دارم که این مطالب رو برای دوستان دوره جهان بینی توحیدی 1 هم قرار بدین
بازم ممنونم و تشکر برای محبتتون.
همیشه شااااد و سلااامت و خنداااان و سعادتمنننند و ثروتمننند همراه با احساس خوب پایدااار در آراممممش خدا باشید.
آگهی های تبلیغاتی بچه های دوره عزت نفس ???????
1- – تجربه زیبای زهرای عزیز در قسمت نظرات “دوره “عزت نفس” استاد عباس منش” ???
سلام میکنم به استاد قدرتمندم و دوستان با اراده ام.
تمرینات جلسه ششم:(تمرین تجسم، تمرین هواپیما و آگهی بازرگانی) رو تقدیم میکنم.
تمرین آگهی بارزگانی رو تصمیم گرفتم توی فرودگاه انجام بدم. قبلش توی خونه 3 بار تجسم کردم که تو فرودگاهم و دارم آگهی بازرگانی مو برای مردم میخونم وصدای خودمو ضبط کردم و تایم گرفتم ببینم چند دقیقه طول میکشه.
دقیقا توی فرودگاه همون شرایطی که تجسم کردم پیش اومد یک لحظه یک نجوای شیطانی بهم گفت بیخیال ولی بهش محل ندادم و رفتم جلو مردم 200 نفری میشدند. ترسم کلا محو شد وخیلی با قدرت و محکم گفتم عزر میخوام یه لحظه به من توجه میکنید؟ سلام دوستان من توی این تایمی که منتظر پروازمون هستیم میخوام یک تمرینی رو انجام بدم تا از وقتمون بهتر استفاده کنیم. استادمون آقای عباس منش یک تمرینی به ما داده. گفته که یک آگهی تبلیغاتی در مورد خودمون بنویسیم و اونو در جمع بخونیم. من هم اگه موافق باشین میخوام آگهی تبلیغاتی خودمو در عرض 7-8 دقیقه براتون بخونم.
من زهرا مصدق نیشابوری یک زنم یک زن قوی هم از لحاظ جسمانی و هم از لحاظ فکری (به بازو و سرم اشاره کردم)، زیبا ، زیباییم کملا طبیعیه (با لبخند) جذابف دوست داشتنی و تاثیر گذار هستم. من عاشق خودمم با اینکه دوستان خوب بسیار زیادی در سراسر دنیا دارم اما از تنهایی خودم با خدای خودم بینهایت لذت میبرم وحضورشو در تک تک لحظات زندگیم حس میکنم. مثل همین الان. عاشقشم و میدونم اونم عاشق منه.
خداوند استعدادهای خارق العاده زیادی در وجودم قرار داده در حدیکه باور دارم هر فردی در هر کجای جهان تونسته به هر موفقیتی برسه من هم میتونم فقط به شرطیکه اراده کنم مثل اون باور کنم و عمل کنم. یعنی هیچ محدودیتی برای توانایی های خودم قائل نیستم.
من اراده کردم و هم مقطع کارشناسی، هم ارشد و هم دکترا در بهترین دانشگاههای ایران پذیرفته شدم روزانه و با بهترین رتبه. رتبه دکترای من 37 بود. همیشه هم جزو بهترین دانشجوها بودم.
الان هم که اینجا وایسادم ادعا میکنم که بهترین مربی زن تناسب اندام در ایران هستم. البته به زودی جهانی هم میشم. چرا این ادعا رو میکنم؟ چون من هم علمشو دارم هم تجربه شو. من آموخته هامو اول روی تو زندگی خودم پیاده کردم. من پشت کنکور کارشناسی اضافه وزن پیدا کردم اما به محض اینکه وارد دانشگاه شدم با تمرین ورزشی، تمرین ذهنی و رژیم غذایی اصولی وزنمو از 62 به 52 کیلوگرم رسوندم. بدون اینکه هیچ مربی یا مشاور تغذیه ای داشته باشم. خودم مربی و مشاور تغذیه و روانشناس خودم بودم. بعد از اینکه تو این زمینه دانش و مهارت لازم رو کسب کردم تونستم صدها نفر رو بصورت مستقیم یا غیر مستقیم به اندام ایده آل خودشون برسونم. میتونین آمار بگیرین. من بیش از 10 سال مربی بهترین باشگاه های تهران بودم. مربی و مدرس دانشگاه تهران بودم و الان هم مربی و مدرس دانشگاه گیلان هستم.
چرا تو این کار موفق بودم. چون عاشق این کارم. احساس میکنم که این رسالت منه. من عاشق اینم که یه آدم چاق تحویل بگیرم و یه آدم خوش هیکل تحویل بدم. یک آدم لاغر تحویل بگیرم یک فیتنس مدل تحویل بدم. شما هم اگه دوست دارین من درخدمتتون هستم. میتونم آیدی کانالم یا پیج اینستاگرامم یا کارتم رو بهتون بدم.
دوستان رسیدن به تناسب اندام رویا نیست. من این راهو رفتم. شما فقط کافیه پا بذارین رو جاپاهای من. من بهتون این مژده رو میدم که فقط با صرف چند دقیقه وقت در روز و انجام تمرینات مخصوص و رعایت یک سری نکات ساده تغذیه میتونین به وزن ایده ال خودتون برسین.
من معتقدم شغلم مقدسترین کار دنیاست چون تناسب اندام و سلامتی رو که بزرگترین نعمت خداست به آدما هدیه میدم.
یک ویژگی بارز دیگه که من دارم اینه که سبک زندگی مخصوص خودمو دارم. اون کاریو که فک میکنم درسته انجام میدم دنبال تایید یا عدم تایید دیگران نیستم و مسئولیت 100% زندگیمو به عهده گرفتم. چون معتقدم که من خودم خالق زندگی خودم هستم. و حرف مردم بی اهمیت ترین چیز در این جهانه. من یک زن کاملا مستقل هستم هم از لحاظ فکری هم مالی و کلا از همه لحاظ.
من توانمندیهای زیادی دارم و از هر انگشتم یک هنر میریزه ولی یکی از بارزترین ویژگیهام اینه که مثل یک قهرمان شنا میکنم. این یکیو فقط باید خودتون ببینید.
یک ویژگی دیگه هم اینه که خیلی خوش شانسم یعنی همیشه در زمان درست در مکان درست قرار دارم. چون بخدا اعتماد دارم اونم بهم کمک میکنه. هدایتم میکنه. و در کل هر کاری رو که بخوام به بهترین شکل ممکن انجام میدم.
مرسی که آگهی تبلیغاتی منو گوش کردین. امیدوارم که پرواز خوبی داشته باشید.
همه برام کف زدن. چن نفرم اومدن و ازم مشاوره خواستن وکارتمو گرفتن.
بخدا قسم خیلی راحت بود هیچ کاری نداشت و من این باور رو پیدا کردم که میتونم در جمع های خیلی بزرگ سخنرانی کنم. و این رو در خودم میبینم. تمرین هواپیما: بخدا اینم خیلی راحت بود. من خیلی ریلکس از مهماندار تقاضای یک غذا و نوشیدنی اضافه کردم. اصلا هیچ کس هم تعجب نکرد. و مهماندار گفت که اگه اضافه اومد براتون میارم. بعد از چند دقیقه آورد. خوردنشم حال داد.
فقط میتونم بگم خدایا بینهایت سپاسگزارم. از بهترین استاد زندگیم آقای عباس منش هم بینهایت سپاسگزارم.
2- – تجربه زیبای آزاده عزیز در قسمت نظرات دوره عزت نفس استاد عباس منش ???
با سلام خدمت دوستان عزیز و استاد گرامی
استاد، دوره عزت نفس شما تحول عجیبی در زندگی من ایجاد کرد. منی که بارها و بارها کتابهای مختلفی در این زمینه تهیه کرده و خوانده بودم و هیچکدام از آنها حتی یک سر سوزن در زندگی من تاثیر نگذاشته بودند، با استفاده از این دوره تبدیل به یک انسان دیگر شده ام.
مدتی است که این دوره را به پایان بردم ولی در جلسه ششم گیر کرده بودم. در تمرین ساخت آگهی تبلیغاتی. یک آگهی برای خودم درست کردم و بعد فکر کردم که حالا اشکالی نداره همین که این آگهی را درست کردم فعلا کافیه و اگر هم در یک جمعی نخواندمش مهم نیست. ولی همش این گوشه ذهنم بود که استاد گفتند که اگر این تمرین را انجام ندی یعنی که خیلی برات مهم نیست که در زندگی ات تغییر کنی و اون داستان به جنگل رفتن استاد و بیرون آمدنشان از چادر با وجود ترس فراوانی که داشتند همیشه در گوشم بود. آنموقع که آگهی را درست کردم فرانسه بودم. اول فکر کردم آنرا به زبان فرانسه بنویسم و بروم برای یک عده بخوانم. بعد برای عقب انداختنش گفتم ولش کن هر وقت رفتم ایران این کار رو میکنم. آدم با همزبونهاش راحتتره. الان مدتی است که برای یک ماموریت کاری به ایران اومدم و همش امروز و فردا میکردم. تا اینکه چند روز پیش برای پیاده روی رفتم به پارک نزدیک محل کارم. وقتی وارد پارک شدم به خودم گفتم فردا آگهی را می آوری و برای یک عده میخوانیش. از همان لحظه ترس همه وجودم رو گرفت و ضربان قلبم خیلی شدید شد. همان روز فایل ترس و ایمان استاد رو گوش کردم و این یکی از نشانه های الهی بود که کمکم کرد که این تصمیم رو عملی کنم. اونجایی که استاد میگن ترس هات رو شناسایی کن و بهشون حمله کن. ببین که هیچ اتفاقی نمیفته، با این جمله قدرت گرفتم. امروز که همان روز موعود بود با حال عجیبی به سر کارم آمدم. دفترم را باز کردم و یک بار دیگر آگهی رو خواندم و کمی تصحیحش کردم. دو بار با صدای بلند برای خودم خواندم و راهی پارک شدم. همش ذهنم میگفت اگر کسی نخواد بهت گوش بده چی؟ اگه بهت بخندند چی؟ این آدمها اومدن پارک برای تفریح و ورزش و تو حق نداری وقتشون رو بگیری. بعد یهو بخودم نهیب زدم که چی داری میگی؟ تو الان با یک عده آدم بسیار فهمیده برخورد میکنی که اتفاقا خیلی هم براشون جالبه که به حرفهای تو گوش بدن. با این باور به سمت میدان بزرگ پارک رفتم. ابتدا یک عده را دیدم که بدمینتون بازی میکردند. دو خانم و چهار آقا. رفتم جلو و بهشون گفتم میشه چند دقیقه از وقتتون رو به من بدید؟ گفتند در چه مورد؟ براشون توضیح دادم. یکیشان گفت ما الان داریم بازی میکنیم و بدنمان گرم است شما یک دور بزنی ما هم موقع استراحتمان است و به حرفهای شما گوش میدهیم. اولین تغییری که من در خودم دیدم اینجا بود. اگر من همان آدم قبلی بودم از این حرف بسیار ناراحت میشدم و میگفتم تو آدم بی ارزشی هستی که حتی کسی حاضر نیست 5 دقیقه از وقتش را به تو بده. دارن دکت میکنن. اما آزاده جدید به خودش گفت چه خوب تو این فاصله میرم و برای یک عده دیگه میخونم و برمیگردم. درست در فاصله چند قدمی دو خانم و دو آقا نشسته و مشغول صحبت بودند. رفتم جلو و حرفهایم را تکرار کردم. آنها با اشتیاق بسیار به حرفهایم گوش کردند و در آخر همگی برایم دست زدند و راجع به تک تک مواردی که گفته بودم نظر خودشان را گفتند که همه اش مثبت بود. یکی از آنها گفت که دختر من نزدیک به دفاع پایان نامه اش است و با اینکه بسیار خوب کار کرده من مطمئنم که موقع ارائه دست و پایش میلرزد. به او حتما میگویم که این تمرین را انجام دهد.
البته ناگفته نماند که دست و پای من هم میلرزید و همینطور صدایم. قلبم تاپ تاپ میکرد. ولی رفته رفته آرام شدم. نکته جالبی که برایم پیش آمد این بود که یک جمله در مورد صفات ظاهری خودم نوشته بودم مثل اینکه زیبا هستم، اندام متناسبی دارم و چهره ام کمتر از سنم نشان میدهد. به این جمله که رسیدم خواستم آنرا نخوانم و سراغ جمله بعدی بروم چون این حس را به من داد که الان همه میگن چه آدم خودشیفته ایه. اما تو همون لحظه به خودم گفتم تو قراره تغییر کنی نه اینکه همون کارها و افکار قبلی رو ادامه بدی. و خوندمش. جالب اینجاست که یکی از خانمها که ظاهرا فرد خیلی مذهبی هم بود، کلی در مورد همین موضوع صحبت کرد و به من تبریک گفت که تونستم اینقدر خودم رو دوست داشته باشم و بابت ظاهر زیبا و خصوصیات فیزیکی که دارم سپاسگذار خداوند باشم.
از این گروه تشکر کردم و به راهم ادامه دادم. به همان گروه قبلی رسیدم که بسیار منتظرم بودند. همگی نشستند و گفتند ما آماده ایم. این بار دیگر نمیلرزیدم و خیلی محکم تر از دفعه قبل متن را میخواندم. عکس العمل این عده هم مشابه عده قبل بود. شاید باورتان نشود ولی در راه برگشت حس عجیبی داشتم. شادی و غرور از اینکه این کار خیلی سخت و ترسناک را انجام داده بودم و از آن جالبتر و شدیدتر حس اینکه این کار یک کار بسیار عادی بود و چقدر خنده دار است که این همه وقت انجامش نداده بودم.
دوستانم، به ترس هاتون حمله کنید. حرف استاد رو باور کنید که اونها هیچی نیستند.
استاد، نمیدانم چطور از خداوند تشکر کنم که مرا به مسیر شما هدایت کرد. من واقعا یک انسان دیگر با خصوصیاتی متفاوت از من قبلی هستم. برایتان بهترینها را از خداوند آرزومندم.
3- تجربه محمد ایزانلو عزیز از دوره عزت نفس استاد ???
به نام خدا
سلام خدمت دوستان عزیزم
می خوام توضیحی در مورد تمرین جلسه 6 (آگهی تبلیغاتی) بدم.
اعتراف میکنم شاید این سخت ترین آزمون زندگی من تا الان بوده باشه…..وقتی در جلسه 6 این تمرین گفته شد من حتی جرات نمیکردم که به این کار فکر کنم…….برام واقعا یه کابوس بود…….یه لحظه از خرید این دوره پشیمون شده بودم…..گفتم اخه این چه تمرینیه دیگه!!!! من برم جلو ملت بگم من اینجوریم..من اونجوریم…من خوشگلم..!!!!!!!مگه میشه!!!! اصلا برام قابل هضم نبود این کار و ترس زیادی داشتم حتی وقتی به این کار فکر میکردم.
بعد از اتمام جلسه من گفتم بیخیال بابا من عمرا این کارو انجام بدم…..ولی اونموقع این حس درونی شروع به صحبت کرد که تو باید و حتما این تمرین و انجام بدی والا به هیچ موفقیتی نمیرسی….من گفتم جون مادرت تو دیگه بیخیال من شو .من این کارو نمیکنم و اونم شروع کرد به حرف زدن..فقط رو مخ من بود ….اینقد گفت و گفت تا این که من قبول کردم که اقا باشه من 1 بار این کارو انجام میدم تا حداقل این حسه بیخیال بشه….
روز اول با هزار استرس و نگرانی رفتم پارک نزدیک خونه و رویه یه صندلی نشستم اونقدی استرس داشتم که از جام بلند نشدم که برم برای کسی این اگهی بخونم بعدشم برگشتم خونه…..و باز این حس درونی شروع به صحبت کرد
روز دوم رفتم پارک مرکزی شهرمون دنبال دونفر بودم که یه گوشه نشسته باشن منم برم سریع این اگهی بخونم بعدشم الفرار!!…اتفاقا تو پارک دونفر دیدم وبا ترسی که داشتم رفتم سمتشون و همه چی و به خدا سپردم و براشون اگهی تبلیغاتی مو خوندم .انگار که یه بار سنگین از روی دوشم برداشته شده بود واقعا خیلی خوشحال بودم و احساس خوبی داشتم و از خداوند برای کمکش سپاسگزاری کردم
یه حدود 1 ماهی از این قضیه گذشت ولی من هنوز هم این ترس خوندن اگهی رو داشتم…دوباره این احساس منو تشویق کرد که دوباره این کارو انجامش بدم و با نشونه هایی که بهم نشون داد گفت که این آگهی که نوشتی رو در 29 جمع متفاوت دیگه باید بخونی تا کاملا ترس هات بریزه……من خیلی صریح گفتم برو بابا عمرا!!!!!!!……ولی مثل اینکه اصلا حرف حالیش نمیشه!!!و دوباره گیر دادنش شروع شد که تو باید این کارو انجام بدی و از این ترس بگذری….دقیقا ایام نوروز 96 بود و من تصمیم گرفتم این تمرین و 29 مرتبه دیگه در ایام نوروز در پارک مرکزی شهر که خیلی هم تو اون روزا شلوغ بود انجامش بدم.
روز اول که به پارک رفتم 2 بار این کار انجام دادم
روز دوم 10 بار اگهی تبلیغاتی خودمو خوندم
روز سوم 11بار اگهی تبلیغاتی خودمو خوندم
روز چهارم هم 6 مرتبه اگهی تبلیغاتی خودمو خوندم
هر جمعی که میدیدم و ازشون ترس داشتم میرفتم و براشون اگهی تبلیغاتی مو میخوندم.برای افراد مسن، افراد کم سن و سال، برای زن و شوهر ، معلم و کارمندو……برای همه شون خوندم.
یکم از شلوغی و نظر دیگران ترس داشتم برای همین یه جمعی رو پیدا کردم که در ورودی پارک جایی که خیلی شلوغ بود نشسته بودن و من برای اونها با صدای بلند اگهی خودمو خوندم و به نگاه دیگران اهمیتی ندادم…. این تمرین واقعا مونو قدرتمند کرده واقعا خیلی از ترس هایی که داشتم نابود شدن والان خیلی بهتر از قبل میتونم درخواست کنم ، نظر خودمو بگم، از جمع غریبه نترسم ، بتونم در جمع صحبت کنم و کمتر به نظر دیگران اهمیت بدم و برای خودم زندگی کنم.
دوستان از شما میخوام که وارد ترس هاتون بشین اونوقت متوجه میشین که ترسی وجود نداشت و نجوا و توهمی بیش نبود
سپاسگزارم از خداوند که منو به این مسیر هدایت کرد. سپاسگزارم از احساس درونی برای گیر دادنش و در پایان از استاد عزیز بینهایت ممنون و سپاسگزارم برای اموزش هایی که به من دادن
سلام به دوست خوبم
ممنونم از شما
ممنونم از اینکه درباره اون نکاتی که گفته بودم نوشتید ، واقعا افتخاری برای من برای داشتن دوستانی بسیار ارزشمند همچون شما
برای گذاشتن کامنت دوره عزت نفس ممنونم
فکر میکنم چون مربوط به دوره عزت نفس بوده استاد تایید نکردم
منم چون دیدم مثالی که استاد زده و بچه ها در موردش صحبت میکنم گفتم اینارو بخونن تا بتونن راحت تر این تمرین انجام بدن
همین که خودتون خوندید هم عالیه
شاید قرار بوده فقط خودتون بخونید
بازم ممنونم
همیشه شااااد و سلامت و سعادتمنددد و ثروتمندد همراه با احساس خوب پایدار در ارامش خدا باشید