مصاحبه با استاد | مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر

بنام خداوند بخشنده بخشایشگرم.

بنام خدایی که هر لحظه در حال هدایت من بسمت مدارهای بالاتر ؛ از افکارم و باورهایم هست..

لطف خداوند شامل حالم شد که بیام ،از این پروژه زیبا،رو به درستی استفاده کنم!.و بتونم افکارمو بسمت ، مسیر باورهای توحیدی سوق بدم..

استاد عزیزم..با صحبتتون تو اون قسمتی که گفتین!.. یه اتفاق بزرگ تو اون حادثه اتش سوزی در بندرعباس، میخاست براتون پیش بیاد ..ولی از قبل خداوند ، یه تضادی براتون پیش میاره..تا اونروز در اون ساعت وارد اون مسیر نشید…

و همون اتفاق،و نبود شما در اون اون حادثه..باعث شد یه جرقه تو وجودتون بیفته..که زنده بودنتون میخاد یسری رسالتهایی رو تو زندگیتون بوجود… بیاریید..

یادم از ایه ایی اومد… که دقیقا تو بیشتر ایه ها خوندم!..که میگه..هنگامی که شما سوار بر کشتیها در برابر طوفان هستید!..خداوند را بسیار یاد میکنید.وقتی به خشکی اومدین.به ناسپاس بودنتون ادامه میدین..دقیقا تو همین مفهموم هست…

وقتی ما به شرایط سختی میخوریم.چقدر از خودش کمک میخاییم..وقتی اون شرایط ،به آرامی پیوست….بازم به رفتارهای ناسپاس بودنمون ادامه میدییم.

این درک باعث شد..که به این باور برسم.. که شما!استاد عزیزم..چقدر خوب تونستین.این رسالتتونو خوب درک کنید…

و از دل اون تضاد بتونین زندگی خوبی در رو،..در همه جنبه ها برای خودتون رقم بزنید….

بنظر من خیلیا…به این درک نمیرسن.و زود یادشون میره…بهمین خاطر…ازش،عبور میکنن.و یچیز پیش افتاده .میبین!…..

و هیچ تعقییریم نمیکنن!…

ولی شما متفاوت فکر کردین و متفاوتم عمل کردین…..

اینروزا حقیقتا خودم.هر چقدر خودمو میشناسم..بیشتر به این اصل تاهد میرسم…بیشتر میدونم باید بیشتر بدونم.و بیشتر خودمو شخم بزنم..

و بیشتر متاهد به مسیر باشم.مسیری که فقط فرکانس های منو میشناسه…

چقدر خوبه!….اتفاقات زندگیمونو ،” درک کنیم..درکی که درونتو برانگیخته کنه..ولی اینجا مشخص شد..شما خوب درک کردین و بهش پایبند بودین..و تمام نتایجتون گواه عمل ،”به اون درکی که اون شب براتون اتفاق افتاد هست…چی بگم استادم!..این جملتون ..خیلی تکونم داد…

دقیقا یه گل گوشه ایی…شرایط زندگی من .و هدایت شدن به این سایت.دقیقا با همچنین شرایطی برای من رقم خورد.منم یه تضادی باعث شد.تا ببینم چرا! این اتفاق افتاد..و کم کم هدایت شدم که رسالت خودمو اینروزا ادامه بدم..

نکته بعد….اینروزا بخاطر مداری که درونش غوطه ور شدم…یه تحول بزرگی رو درونم حس میکنم..

همین باور توحیدی…میدونی استاد چجوریه برام!…

هر چقدر رشد میکنم تو این سایت..بیشتر میدونم نمیدونم.یوقتایی اینقدر سوالات درونم زیاده..که فقط ، دارم شرایط زندگیم رو در این سایت و سالهای گذشته ام مقایسه میکنم..

و واقعا وقتی بولد میکنم میبینم چقدر ورژنش زمین تا اسمان متفاوته…

خیلیا میشناسم از اطرافم ،صحبتاتونو تو پیچهای مختلف میبینن ،میشنون..و شما رو یه روانشناس ،درک میکنن..یا یه عارف …..

ولی میدونی تو این مدت عضویتم به چه درکی رسیدم…

به این درک …که هر کسی خودش باید درک کنه..موضوع فقط یه مشت چرندیاتی که اینروزا تا دلت بخاد تو شبکه های اجتماعی زیاد شده،”نیست…

واقعا گمراه کننده هستند…یادمه خودمم چند ماه قبل از شما تو اون ورژن بودم.واقعا برام گمراه کننده… و حتی بعضی موقعها..ذهنم بنده خدا گیج شده بود..که داد و غوغاش:بلند میشد..

تنها چیزی که در برابرش کوتاه اومد..با صحبتهای شما هماهنگ شد…در برابر شما سر سجده دراورد،…اینو با تمام وجودم میگم..

روز اولی که وارد سایتتون شد..اونجا یه ..افففف بلندی کشید..و باهام همراه شد تا بتونم تربیتش:کنم..

و اینروزا دارم بیشتر درک میکنم این باور توحیدی..باور توحیدی .ست….که ..آراممممممممممم میکند.

اینقدر..آراممممممممممم میشم.

و بعداش اتفاقات خوب پشت سر هم برام پیش میاد.همینکه تسلیم میشم…

وقتی تسلیم میشی دیگه دست و پا نمیزنی…

مخصوصا این باور در زمان مناسب و در مکان مناسب .خیلی داره برام بولد میشه…

باور توحیدی خیلی تسلیمترم میکنه..تا بزارم خداوند کاراشو انجام بده…

ولی به محض اینکه ذهنم عجله میکنه .دقیقا احساسمو درک میکنم..که خیلی خیلی ناتوان و ضعیفم..

میدونی چیه..باور ذهنی…چی برام به ارمغان میاره!؟…دست و پا زدن .تقلا کردن.حال بد .احساس بد..و زجر کشیدن.

ولی به محض اینکه باور توحیدی رو بوجود میارم!..همون لحظه تسلیم میشه..و خیر میبینه..و دقیقه به احساس خوب مبدل میشه..و میزاره خداوند بقیه کارا رو انجام بده….

واقعا این باور توحیدی همه چیزه..هر چقدر روش:کار میکنم.مخصوصا تو روزهایی که ذهنم میخاد عجله کنه.برای زود انجام شدن. و در دام احساس بد افتادن..

فورا مچشو میگیرم.و با صحبت کردن با خودم.و مثال اوردن و منطقی کردن..باعث میشه تسلیم بشه..و گوش بزنگ خداوند باشه..

بنظر من.!.قانون خداوند خیلی خیلی اسان هست.ولی ما انسانها که شخصا خودمم یکی از این ورژنم!…ولی خیلی بهتر شدم.و هنوزم بیشتر دارم برای خودم بولد میکنم….

همه چیز رو داریم برای خودمون سخت میکنیم..

این ذهن تمام کارش منچول بافیه.!

ولی به محض اینکه این باور توحیدی رو برای خودم منطقی میکنم..فورا تسلیم میشه ساکت میشه تا بقیه کارها انجام بشه…

تا بزاره خداوند کاراشو انجام بده…..

کل قواعد بازی ذهن و قلب همینه…….

استفاده درست،باورها….و تبدیل شدن به فرکانس و تبدیل شدنش بسمت خودمون…

که این بازم با تکامل ارام ارام انجام میشود.همون مبحث خودشناشی و خداشناسی…

و متاهد بودن و کار کردن…

بنظر من کارکردن روی ذهن از همه چیز واجبتره..حتی از نون شبم واجبتره…

چیزی که شما بارها تو فایلها میگید….وقتی مروری که همین چند ماه کارکردن تمرکزی خودم میفتم..

بخودم میگم..چه اون 10 سال که فقط میدویدی ،برای اینکه فقط پول بسازی..حالا این پولم که میومد با زجر و بدبختی بود..و مثل کش در رفته از اونبر نشتی میداد…

ولی همین روزها چقدر الهامات خداوند بهت کمک کرده که هم لذت ببری و هم رشد کنی..

و بازم یه نکته ایی که بازم بخاطر کارکردم روی قوانین،”بیشتر برام بولد شده..

که موفقعیت ما در تمامی جنبه های زندگیم…و پایداری انها برای همیشه…

باید دو عوامل مساوی . کنار هم قرار بگیرن..

ثروت..و کارکردن روی شخصیت

رابطه….و بازم کارکردن روی شخصیت

سلامتی….و بازم کارکردن روی شخصیت.

هر چقدر بیشتر درک میکنم میبینم….کارکرد شخصیت همه چیزه..همون اعتماد بنفس و عزت نفس..باید کنار،تمام خاستهایمان باشد…

چون با شناخت خودمون و همین باورهامون ..هست که ما به ثروت به رابطه خوب به سلامتی میرسیم..

و اینکارکرد شخصیت ….نتیجه اش… ثروت .سلامتی.حال خوب.رابطه خوب هست…

همه جیز برمیگرده به رشد شخصیت کامل درونی…

انشالله که بتونیم عمل کنیم درک کنیم و بتونیم توی تک به تک زندگی روزمره مون استفاده کنیم.

مخصوصا قوانین حاکم بر جهان و تنظیم ان برای خوشبختیمون ،در تمامی جنبه های زندگیمان!

کل مبحث قانون جهان همینه…رشد باورها ..و قدم به قدم تکاملی هدایت شدن..

در نهایت سپاسگزار خداوندم که،قوانینی بر جهان حاکم کرد.که بتوانیم زندگی خوبی را در جهان برای خودمون بسازیم…

قوانینی که بازخورد وجود خودمون هست و نه هیچ عوامل بیرونی…

قوانینی که تسلیم بودنمونو در برابر خداوند،”رو برامون ؛ بولد میکنه…

کل موضوع قوانین الهی و جهان همینه!..

عدالت بی انتهای خداوند همیشه پابرجاست..

ما انسانها باید به خودشناسی بیشتر برسیم.و به مرحله خداشناسی برسیم. و بتونیم هماهنگ باشیم.

این یک قانون هست…حالا هر کسی زرنگ باشه.و بتونه جهان رو به کُرنش خودش در بیاره…

بهمین خاطر ما توان تعقییر دیگران رو ندارییم..

و نمیتونیم بهیچکس ،جز خودمون ،کمک کنیم!…

و من واقعا ،” با تکاملم و ازمون و خطاهایم..بیشتر دارم درکش میکنم..که حرف تا عمل کاملا متفاوته..

همون حرف مفت…

همون صحبتی که استاد بارها میگه!…

ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت هست…

بنام خدای بخشنده و مهربان…

خداوندیی که هر لحظه باهاش بودن نتایج توحیدی بودن ماها هست….

افرادی به این درک از یقین میرسن تا نگاه توحیدی داشته باشن…(فقط پرستش رب)

استاد عزیزم دوست دارم لحظه به لحظه زندگیم آگاهیهای شما رو دنبال کنم…چون طی این مدت بیشتر جواب سوالمو گرفتم…

اینقدر سایتتون پربار هست.که ساعت و زمان کنار این آگاهیتون کم میاره…خداشاهده برای من که اینجوریه!……

تمام اتفاقات ما فقط باورهامون هست…دارم ریشه این باور رو هر لحظه تمرین میکنم….تا یادم نرا…و هر لحظه نگاه توحیدی رو با افکارمون رشد میدم….

چون تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثنا بدست باورامون…فرکانسمون و افکارمون هست….

طبق سوالی بود که عزیزان راجع به جملات تاکیدی سوال کرده بودن…خیلی برام جالب بود….

دوستان من چند ماه پیش بخاطر یسری مشکلات شخصی…و اینقدر این مسئله چند بار تو زندگیم برام پیش اومده بود و به شکست برخورد کرده بودم وتا حدودا یکسال پیش بخاطر رنجی که بهم تحمیل شده بود…هیچ راهی نداشتم…قلبم از بین رفته بود کارای اشتباه انحام میدادم….و خیلی چیزای دیگه…

ما انسانها نه فقط من..بلکه بیشتر ماها داریم تجربه میکنیم..بعضیا میخوان تغییر کنن..ولی ببعضیا همچنان ادامه میدن….

همیشه از خداوند میگفتم خدا منو براه راست هدایت کن….

تا اینکه وارد یه دوره از استادی تو ایران شدم…اینقدر مشاورهاشون بد عمل میکردن …جمله تاکیدی گفته بود..اینقدر ذهنم مقاومت میکرد که سردرد میگرفتم…حالم بد میشد…هر روز تمریناتشو انجام میدادم…ولی زندگیم سخت شده بود….اینقدر آموزش ایشون کم کاری داشت که نصفه راه میموندم….

تا که چند ماهی هست با استاد عزیزم که هماهنگ بودن با قلبم…خداوند منو هدایت کرد….

واقعا جملات تاکیدی کلا غلطه!…دروغه….

چون دنیا با باورهامون با افکارمون کار میکنه…نگاه توحیدمون)…نه حرف مفت زدن…

و الان اگه شب روز فایلای استادمو گوش کن زمان و روز برام کم میاره….

هر روز اگاهی های زیادی برام کشف میشه…

کل قوانین دنیا….نگاه توحیدی داشتن.و احساس خوب داشتن….و کم کم باید تکاملمونو در این راه بگذرونیم…بقول استاد آمریکا رفتن دیگه برام بدیهی بود….

چون تکامل اصل هست..و چیزی که من بهش رسیدم…

هنوز خیلی راه دارم و از خدایم میخام که در این راه مثل استاد هدایتم کنه….

بعضی وقتا میگم خدا چقدر من کنار تو احساس آرامش داشتم..چرا دیر به این حواب رسیدم….چرا قلبم صدا میداد به حرفش گوش نکردم…و اینقدر سوره حمد رو تکرار کردم…چون خیلی از چیزا برام سوال بود…تا بهمگی بحول قوه الهی بهش رسیدم…

استاد مهربانم دستاتونو میبوسم ممنون از وقتی که میزاریید….

من با چند بار دیدن فایلای شما..با تکرار….چند روز هر سفرنامتون طول میکشه تا درک صحیحی از قوانینتون بدونم تا بیام کامنت بنویسم…دلم اجازه نمیده بدون کامنت اون فایل زیباتونو رها کنم…سپاسگزارم از شما و خداوند عزیزم….