مصاحبه با استاد | مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر - صفحه 54 (به ترتیب امتیاز)

816 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ذبیح پویا گفته:
    مدت عضویت: 3386 روز

    عرض سلام و ادب احترام محضر استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز،

    خدای وهابم را سپاس و شکر می گویم که همواره همراه من است و تحت هیچ شرایطی ترکم نمی کند، ذاتیکه همواره درحال پخش ‌و دهش نعمت است،

    بی نهایت خوشحالم که با آغاز سال جدید دوره مهاجرت به مدارهای بالاتر هم روی سایت بارگذاری می شود،

    فایل اول: مهاجرت به مداربالاتر

    •هیچی انسانی کاملی نبوده است، بلکه انسانها می توانند به مسیر بهترشدن حرکت کنند.

    •یکی ازاساسی ترین قوانین اصلی برای تغییر در زندگی، ای است که قدرت را از دیگران بگیریم و قدرت را فقط منوط کنیم به رب العالمین، دیگران شامل هرکس شده می تواند، افراد دارای هر مقام و جایگایکه دارند، شهر و یا کشوریکه درآن زندگی می کنیم، شغل یا کاریکه داریم، حتی نباید روی خودت هم حساب کنی. فقط باید به خداوند همان ذاتیکه همواره درحال پخش و دهش نعمت هست حساب کنی، همان ذاتیکه از همه ای امور آگاهی کامل دارد، همان ذاتیکه همه چیز را به جزئیات می داند، همان ذاتیکه بیشتر ازخودت می خواهد که تمام خواسته هایت را تک بزند، همان ذاتیکه خیر مطلقه.

    • همه افراد موفق فارغ از هر دین و مذهب که داشته اند و به هر موفقیت که دست یافته اند، دیدگاه توحیدی شان مولفه اصلی بوده است، و می توان گفت که موحد بودن یا Monotheistic خصیصه ای همگانی بین افراد موفق و یا افرادیکه درجهان تاثیرگذار بودند است، باید یاد آورشد که این مولفه کمک کننده اصلی است برای رسیدن به هر خواسته و هر آروزیکه در رویایی خود داریم،

    • ⁠طوریکه دراول فایل تاکید شد ما خواسته های خود را به ذات و نیروی می سپاریم که کل جهان را مدیریت می کند، بناء نیاید نگران چگونگی رسیدن به خواسته های خود باشیم، بل به دنبال راهی باشیم که مدارفعلی خودرا تغییر دهیم، یعنی اگر به خواسته و یا آرزویکه داریم نرسیدیم مشکل ما است نه مشکل سمت خداوند.

    • ⁠نکته اصلی درتغییر باورهای توحیدی هم باید قانون تکامل را مدنظر داشت باشیم، قانون تکامل قانون اصلی است که در تغییر هرچیزی باید آن را مد نظر داشت، ای قسم نیست که چون باورتوحیدی است بتوان قانون تکامل را حذف کرد.

    • ⁠قانون رهای که استاد درقدم هفتم جلسه سوم به واقعیت اش خیلی خوب توضیح اش دادن و اگر شخصی این جلسه توحیدی را بشنود فکر نکنم که برای فرد جای سوالی باقی بماند،

    استاد فقط جای بهترتری را برای زندگی کردن می خواستند و نظر به برداشت های شان فکر می کردند که خصوصیات جا و مکان مورد نظر شان کانادا یا استرالیا است، و نظر به هدایت شدن شان توسط الله فهمیدن که مکان مدنظرشان امریکا، ایالت میامی و شهر فلوریدا هستش، نکته اصلی ای است که ما نباید به خواسته های بچسپیم، یا برای رسیدن به خواسته خود پیش شرط تعیین کنم، چون این کار باعث‌می شود که ما قانون هدایت را مدنظر نگیریم و روی عقل و فکر ناقص خود توکل کنیم، درحقیقت این همان مورچه سیاه است، و‌یا هم گرفتن ترموز و ریز درعین زمان.

    • ⁠نکته اصلی در رشد و پیشرفت استاد ای است که کافی است که فردی برای شان بگویید نمی توانی، البته که تشویق های مثبت هم درشخصیت شان تاثیر می گذارد. و یا افراد بگویند که نمی شود یا امکان پذیر نیست، استاد کوشش کردند که کار نشد را امکان پذیرکنند+ هدایت الله

    • ⁠استاد دوست دارند که همواره درحال تغییر و تحول باشند، از احاظ مادی و معنوی، استاد دوست دارند که همواره مکان های جدید و موقعیت های جدید را تجربه کنند، و عقیده استاد ای است که هرشخص به هرمکان و یا شهریکه هست همان شهر برایش مدینه فاضله است، یعنی زمینه رشد و پیشرفت یک شخص همانقدریکه در امریکا است به همان اندازه این فرد می توانند درافغانستان هم رشد کند.

    • ⁠هیچ ورد و جادوجنبلی برای رسیدن به آرزوها وجود ندارد، فرد باید خودرا مصمم کند به تغییر باور که ای دوره خودش شامل قانون تکامل می شود، یعنی ما یک شبه به خواسته های مان نمی رسیم بلکه باید یک روند و پروسه را طی کنیم که به خواسته مان برسیم ای روند و پروسه منوط به است ک ما چی اندازه روی مان کار می کنیم برای یک فردی می تواند این روند یک ماه و برای دیگری یک سال طول بکشد اینا بستگی به مقاومت های ذهنی دارد که فرد چیقدر زود می تواند در سیکل احساس خوب دائمی قرار بگیرد. بناء باید باور داشته باشیم که هیچ ورد و یا عبارت تاکیدی خاصی و دقیقی وجود ندارد که شخص را یک شبه به خواسته و رویایش را برساند.

    • ⁠تولید کننده فرکانس چی است: تولید کننده اصلی فرکانس؛ باور و افکار( توجه) است یعنی ما باید آگاه باشیم که داریم به چه چیزی توجه می کنیم، و نشان دهنده ایکه داریم به چیزهای خوب و یا نازیبا توجه می کنیم احساس مان است، یعنی اگر احساس خوبی داریم؛ داریم به چیزهای خوب و زیبا و خواسته های خود توجه می کنیم، اگر احساس بدی داریم، به این معنی است که به چیزهای نازیبا توجه می کنیم، روند ساختتن باور هم که تکرار است، اگر من می خواهم یک باور جدید برای خود بسازم باید آنرا فقط تکرار کنم، مثلا بگویم که کن انسان خلاقی هستم، یا اگر می خواهم باورم را درخصوص ثروت تغییر دهم باید ثروت های زیادی را ببینم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    مهدی رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1938 روز

    سلام استاد عزیزم استادی که همواره با قلبش با ما سخن میگوید نه با ذهنش…

    چقدر خوشحالم برای این پروژه جدید، خانه تکانی در من طوفان بپا کرد این پروژه قطعا کولاک خواهد کرد …

    سپاسگزار خداوندم که من رو همواره به این سایت هدایت میکنه تا همواره قوانینش در وجودم تکرار بشه …

    مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر:

    هیچ ورد و جادویی وجود نداره باورها یک شبه بوجود نیامده که یک شبه از بین بره…

    باورها یسری گفتگو های ذهنی تکراری شونده هستن …

    ما همواره در حال ارسال فرکانس هستیم که بازخوردشون شرایط فعلی ماست…

    فرکانس با افکار بوجود میاد …

    افکار با باورها بوجود میاد…

    باورها با تکرار ورودی ها و توجه ما هزاران هزاران بار باور ایجاد میشه…

    تمام اتفاقات ما بدون استثنا با باورهای ما بوجود میاد…

    امکان ندارد شرایطی برامون پیش بیاد که ربطی به باورهای ما نداشته باشه….

    خب اگر بخوام مثالی در اینباره در زندگی خودم بزنم که بیشتر صحبت شما استاد عزیز رو درک کنم باید بگم که من باور به این داشتم که وقتی هوا سرد هست من سرما میخورم بنابراین باید لباس گرم بپوشم و ترس از سرماخوردگی داشتم و خیلی خووووب با اینکه و کلا و کاپشن میپوشیدم باز هم سرما میخوردم ،چرا وقتی بدنم در هوای سرد گرم بود باز هم سرما خوردم به این دلیل که من ترس از سرماخوردگی داشتم بجای اینکه بیام روی این افکار کار کنم که بدن من همواره تن درستر و سلامت تر میشود و یا اینکه من سیستم ایمنی تکامل یافته قوی دارم و از پس هر عامل بیرونی به راحتی بر میاد افکار ترس رو در ذهنم پرورش میدادم همین فرکانس باعث سرماخوردگی من میشد…

    دارم ازتون یاد میگیرم استاد عزیزم وقتی مشکلی برام پیش میاد و یا مشکلی در زندگیم دارم… بجای غر زدن و گله و شکایت بگم من چه فرکانس هایی رو ارسال کردم که این اتفاقات رو در زندگی خودم جذب کردم این اتفاقات میتونه شرایط بد مالی باشه،عدم سلامتی باشه،و یا روابط نازیبا باشه و هر چیز دیگه ای باید به ذهنم ورود کنم و ببینم در کارخونه افکارم چه چیزی در حال تولید هست که خروجیش اینقدر بد شده …

    پروردگارا سرورا صاحبا شکرگزارتم برای وجود استاد عباسمنش دوس داشتنی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    Mmir- گفته:
    مدت عضویت: 457 روز

    باسلام خدمت دوستان عزیزم

    وهمراهان این سایت گرامی

    استاد واقعا کانون توجه تمام شرایط زندگی مارو میسازه

    و از زمانی که توحید رو بشناسی تازه درک میکنی

    که تنها قدرت جهان ربِ

    اونه که همه کاری میتونه انجام بده

    وباید روش کار بشه تابتونه ساخته بشن

    خدایاتنها تورا میپرستم وتنها ازتو یاری میجویم

    خدایامارا به راه راست هدایت کن

    راه آنان که نعمت دادی ونه گمراهان

    استاد این موضوع توحید خیلی باید روش کاربشه

    تا درونی و عمیق بشه

    من به خودم تعهد میدم که ورودی های ذهنم رو کنترل کنم و به مسیر ادامه بدم

    پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    1404/2/9

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    تینا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1537 روز

    سلام امیدوارم که حالتون خوب باشه این پیامو میزارم که یک رد پا از امروزم باشه من توی مسیر تکاملی خودمم و الان چیزایی ک هدفمه ارتقا موبایلم و خرید ماشین و گرفتن گواهینامه و همینطور ایلتس زبان انگلیسیه دارم توی رشته ورزشی خودم کم کم مسیر مربی شدن رو برمیدارم میخام یک رسانه قدرتمند توی یوتویوپ بسازم در این حوزه و براش نیاز دارم دوربینم خوب باشه برای همون باید موبایلم عوض بشه امیدوارم که هر چه زودتر این اتفاق بیوفته و بتونم باورای توحیدی رو توی این زمینه بسازم و میخام ازادی سفر تنهایی و مهاجرت برای کشف جاهای دیگه همینطور که کارای مختلف رو برای کشف خود م تجربه کردم تجربه کنم امروز برام خوب بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 778 روز

    اولین گام طلایی تکاملی ،روی مدار طلایی مهاجرت به مداربالا تر. به نام خدا وسلام به خدا.

    سلام به استادومریم جون وهمکلاسیهای عزیزم.

    خداراسپاسگذارم که به رهبریت خودش دختر گلش (لیلاجون)رو،توی بهترین اقیانوس بیکران الهی بدون هیچ گونه هنرشناکردن پرت کرد وگفت: بیا،بیا،بیا،بیا،بیا،ابیا،بیا،

    هرچی دست وبال زدم!!!!!!!

    گفت: فایده نداره بایدهم خودت روباورکنی، هم منوباورکنی، که باتوهستم.

    وهم مجرب ترین استادهاروبهت معرفی کردم.

    بدون اینکه از من بخوای،ولی مثل همیشه خودم رو موظف کردم ازتاریکی نجاتت بدم این همه زیبایی خودت تلاش کن.

    الان بیش از دوسال است که بادستان پُر،برکتش توسط استادومریم به من هم شناکردن راآموخت.

    هرگاه توی اقیانوس به صخره ها ومانع یأس وناامیدی برخوردکردم ودرحالت غرق شدن بودم.

    دستانش راکشتی نجات قرااردادوغریق نجاتم شد دراوج خفگی دیدم روی شانه های قدرتمند خدادرحال شناکردنم.

    وبازهم ازبلندی پرتم کرد!

    وگفت: پروازکن وبادستان پرقدرتش پروازکردن راتوسط استادومریم جون به من آموخت.

    هرگاه توی آسمانِ اهداف وآرزوهایم تابالم به مانعهای یأس وناامیدی برخوردکرد.سریع خودش رازیرپروبالم قراردار؛ودراصل زیرپروبالم راگرفت.

    سقوط داشتم ولی روی شانه های خدا قرارگرفتم.

    وروی زمین ولم کردوگفت: قدم‌های تکاملی وطلاییت رابرداروتاتی، تاتی کن ،بیاجلومیتونی، من مراقبت هستم.

    تاافکارونجواهای منفی به سراغم آمدوبینِ ، در، ودیوارِ یأس و ناامیدی قرارگرفتم دیدم بازوان قدرتمندش رابین در، ودیوار، قرارداد وخودم را روی شانه های امیدوار خدا، دیدم.

    الان 2دوره ، از دوره های هدیه ی الهی به نام خانه تکانی ذهن، وروزشمارتحول زندگی من با استادو بامدیریت خداو ،تدوین مریم جون راباموفقیت وبا برداشت نتیجه های عالی تجربه کرده ام.

    والان درسومین ، دوره ی مدار شیرین مهاجرت به مداربالاتر دعوت شده ام .

    باجان ودل در، رفتار، گفتار، وعملکردم ،خودم رابه جهان هستی معرفی میکنم.

    وباتمام وجودم وتمام عشقم فرصتهای الهیم را، در مسیرِ سفر بازگشت به خداخرج میکنم. آمین.

    چندوقتی هست که توی اهدافم گذاشتم که همین کوههای نزدیک محله ی زندگی ام را برم ازنزدیک تجربه کنم.

    به شکرانه الهی چندقسمتش روتجربه کردم خیلی از پیاده روی هاش لذت بردم.

    دیروزبچه هابرای انجام کاری به شهرستان رفته بودن،وناهاربرای خودم وعزیزدلم داشتم.

    به محض بیدارشدنم دیدم عزیزدلم نیست.

    تماس گرفتم .عزیزم کی برمیگردی ؟؟؟

    گفت: کارهای اداری دارم معلوم نیست کی برگردم.

    گفتم میرم پیاده روی. قبل ازتماس باعزیزدلم

    گفتم: خدایابریم کوه!؟؟

    گفت: خوبه بریم.

    سریع چای وصبحانه خوردم ومثل همیشه یک بطری خیلی کوچک آب برداشتم وبه ایستگاه خط واحدرفتم.

    رفتم ایستگاه آخرصیادشیرازی، پیاده شدم.

    و، وارد کوچه های صابر که منتهی میشه به کوه شدم.

    چندوقت پیش ازهمین مسیربه سمت راست هدایت شدم،و

    اینباربه سمت چپ هدایت شدم و حرکت کردم به مسیرم ادامه دادم بین راه به یک آقایی برخوردکردم وآدرس پرسیدم؟؟؟

    گفت: دخترم هواگرمه مار، زیاد داره!!!

    گفتم :مگه کناره گذرکوه آسفالت نیست؟؟؟؟!!!!

    گفت :چرا!

    گفتم :خوب ازآسفالتی میرم یک مقدار، راه ازکنارخانه های مسکونی میگذشت.

    ولی یک مقدار ازخانه هادورمیشدی ولی آسفالت بود.

    من بودم وخداوصدای دلنشین استاد.

    بین راه نگهبان فضای سبزباموتورازکنارم گذشت سلام وخدافوت گفتم.

    دل گرم شدم تنهانیستم رفت و آمد هست.

    جلوتررفتم ازخانه هادورشدم مسیرکوهستانی بودوصدای ارًه برقی میومدکه درخت قطع میکردن.

    جلوتررفتم راه کوهستانی یک شیب خیلی قشنگی داشت یادخاطرات بچگی ام کردم.

    بادوستانِ دوران بچگیم، یابیشتربانوه داییم چادرمون رو،بادستامون بالامیگرفتیم بدو، بدو،بادمیزدمیبردبالاکیف میکردیم.

    وحالا هم که هرجامیرم به یادبچگی ام حالاچادرکه ندارم جاهایی که تنهایم شالم رو، بالامیگیرم میدَوَم مثل بچه ها وکنارم نوه دایی ام راتجسم میکنم ¡¡!!!!گاهی میخندیدم وگاهی گریه میکردم.

    مقداری بچگی کردم دیدم از اون پائین یک مردسن بالامیادومعمولی به راه رفتنم ادامه دادم.

    سلام وخداقوت کردم.

    به محض راه افتادن ازخانه هندزفری توی گوشم وتا ادامه ی مسیر برگشت به خانه فقط این فایل و فایل سفرحجِ مادراستاد، روفقط شنیدم وازاعماق وجودم حرف زدین استاد.بازهم گریه میکردم.

    وخدارابابت این موهبت الهی سپاسگذاری میکردم.

    این سفریکی ازبزرگترین آرزوهایم است.

    جلوتررفتم یک گروه ازنگهبانان طبیعت رو، دیدم سلام وتحسین کردم وبعدبه2راهی رسیدم.

    ازیک آقایی پرسیدم کوه پله سنگی ازکدام طرف برم گفت چپ.

    رفتم به یک ساختمون رسیدم روی تراس یک خانم رو، دیدم.

    گفتم :میخوام برم فلان کوه گفت: ازاین کنارخانه بروبالا، رفتم بالایک کارتن خواب بودراهنمایی کرد.

    گفت بروبالا،

    همینطورازکوه بالامیرفتم به کارتن خواب بعدی رسیدم گفت :بروبالا اگه خسته شدی استراحت کن!!؟؟؟

    بامزه بود.

    گفتم :نه باید برم بالا،رسیدم به نزدیکی قُلّه 3تانگهبان طبیعت رودیدم دلگرم شدم سلام وخداقوت گفتم.

    پرسیدم تا کوه پله سنگی چقدر، راهه؟؟؟؟؟؟؟

    بنده های خداراهنمایی کردن گفتن نزدیکه تقریبارسیدی!!!!!!

    خیلی خوشحال شدم رفتم به قله رسیدم.

    یک جوان پاکبان به بلندی نشسته بودزیرسایه درخت ومن رفتم بالاتر!!!!!

    وای خدای من چقدردوست داشتم این قله رافتح کنم حالاخیلی بلندنبودولی بازهم به اندازه ی خودش بلندبود. توی این هوای گرم از کوه بالارفتم خودم رو تحسین کردم.

    اینقدربادوهوای لطیفی داشت حال کردم چنددقیقه نشستم نمیدونیدازبس که عالی بودمدام ذوق میزدم وسپاسگذاری میکردم.

    ازیک طرف زیبایی کوهاکوهها، ودرختهایی که روی کوههاکاشتن وآبیاری کرده بودن.

    ازطرفی دیگرشهرزیرپام بودفقط دادمیزدم خدایاعاشقتم.

    وصدای دلنشین اذان به گوشم رسیدودعابرای اهل عالم داشتم وبازهم به سمت خانه پیاده روی کردم ومسافت هم زیادبود .ولی به هدفم رسیدم وجواب سوالات ذهنم رابدست آوردم.

    که این راه به کجابود!!!؟؟؟ واین کوه را ازکجابرم!!!؟؟؟؟

    و روی کوه بودم بابچه هام تماس گرفتم .

    گفتن حدوا 3ساعت دیگه میرسیم وناهارمیایم خونه!!!!

    و مسیرکوه تاخانه راپیاده روی کردم تالحظه ای که بچه ها رسیدن به سلامتی، گفتم خدا، تا بچه‌ها به سلامتی می‌رسند غذاشون رو، آماده کن.ونمازم رابخونم واقعاهمه چی دست به دست هم دادبارسیدن جیگرگوشه هامون عزیزدلم سفره روآماده کردودورهم ناهارنوشجان کردیم.

    الهی‌ شکرت ازاین همه زیبایی.بهشتی که به ماهدیه کردی بااین اولادوهمسرالهی.

    وامروزهم باهمین فایل وفایل سفرحج مادراستاد.

    دورپارک ملت دور، زدم وتاخانه پیاده آمدم وباکلی انرژی مثبت سبزی ونون تهیه کردم ویک روزپرخیروبرکت داشتیم 8ساعت ازشروع پیاده روی ، وخرید وتاشستشوی سبزی ها طول کشیدباکلی حس عالی.

    وبرای تفریح فرداعزیزدلم بابرادرش هماهنگ کردن که باخانمش بریم طبیعت زشک زیباتوی کامنت بعدی براتون زیبایهاشومینویسم.

    خدایابابت بهشت کره ی خاکی تابی نهایتهاسپاسگذارم.

    عاشق همتونم سپاسگذارم که بازهم به فکرمن بودیدودوره ی حدواً، یک ماهه تهیه کردید.

    ومنهم وقتی باقانون جذب آشناشدم یک شبه باورهام مثبت نبودوالان هم فقط میگم خدایاکمکم کن.

    ای که مراخوانده ای راه نشانم بده.

    تازنده ام بایدمصیربازگشتم را به سوی اصل وجودم آبادکنم. انشاالله

    ازراهنمایی های کل خانواده ی عباسمنشی تابی نهایتها خداراسپاسگذارم وازهمه شماهم سپاسگذارم یاحق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    سمیه پیروز گفته:
    مدت عضویت: 2099 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم

    استاد بعد مدتها که فقط در عقل کل بودم

    اومدم از فایل های رایگان شما گوش بدم

    یه حسی بم گفت از اول بیا شروع کنیم

    و هدایتی مصاحبه با استاد رو باز کردم و حسم گفت تمام فایل های رایگان رو از اول گوش بده انگار تازه اومدم عضو شدم

    و من چشم گفتم

    چه فایل قشنگی بود

    چه آرامش و مهربونی و صبری در نگاه و صداتون بود

    یه نکته ی خیلی عالی که همیشه میشه از فایل های شما دریافت کرد همون بحث توحیده که پایه ی تمام آموزش های شماست

    اینکه منی که میخوام رشد کنم و دوست دارم به کار بهتر و ازدواج خوب هدایت بشم

    نگاهم و قلبم فقط و فقط روی خدا باشه نه غیر خدا اینکه بدون ترس از خدا بخوام با دید اینکه (خداوند می‌خواهد و می‌تواند)

    و برای خدا هیچ کاری ندارد که من را به راه و شغل بهتر هدایت کند

    بقول قرآن و من یتق الله یجعل له مخرجا یرزقه من حیث لا یحتسب

    کسی که توحیدی باشه رو خدا رزق بی حساب میده خداوندا از تو میخوام منو در مسی.ر توحید ثابت قدم کن کمکم کن دست از منم منم کردن بردارم

    هر آن‌چه دارم از صدای خوب و فن بیان همه و همه از توست و مال توست

    من از خودم چیزی ندارم

    خدایا آنی و آنی منو به حال خودم وا مگذار

    که فکر کنم منم که رزق کارگرا رو میدم حقوق کارکنان دست منه

    من دست خدام

    ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی

    حواست باشه نگی حقوقتون رو کی میده ها

    پناه میبرم بخدا از شرک از غرور از خودپسندی

    از ندیدن نعمت از ناسپاسی

    خدایا کارم رو از تو دارم و آنی اگر تو نخواهی کار و سلامتی و پول پوچ میشه میره

    خداوندا بمن در مسیر شکرگزاری که حال سرخوشی میده بقول استاد که میگفتن لطیف شده بودم کمک کن

    من بدون کمک تو هیچم

    خدایا کمک کن صدای گنجشک و جیرجیرک و گرمای هوا حالمو خوب کنه

    امردز داشتم به این فکر میکردم کاش هوا گرم نبود یه حسی گفت خب اگه گرم نباشه چطوری گندم ها زرد بشن، نون بشن

    هر چیزی بجای خویش نیکوست…

    غر نزن که سرویس محل کارت کولر نداره الحمدالله که سرویس داری

    یه نکته ی ظریفی رو استاد گفتند آخر فایل یادداشت کردم توی نوت موبایلم

    چطور از ایران رفتند

    گفتن از ایران بودن راصی بودم غر نمیزدن به شرایط ایران، ینی من اگه میخوام از محل کارم ارتقا به جای لول بالاتر برم باید غر زدن و غیبت و… رو بر خودم تحریم کنم

    دوم ارتعاش احساس لیاقت برای رفتن به محل جدید…..

    سوم باور منفی به محیط جدید نداشتن

    اینکه من بخوام برم محیط جدید اما هی بگم مو کار حالا زبان اوکی نیستم یا من کجا اونجا کجا نباید داشته باشم

    خیییییلی عالی بود من به زودی میام از کار جدیدم میگم به لطف خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    اعظم جم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2613 روز

    سلام استاد جونم. سحر فکر کنم ساعت 2_3 بود که بیدار شدم دیدم فایل جدید اومده با شوق دانلود کردم و گوش دادم، مثل همیشه 20 و کیف کردم که چقدر راحت سوال هایی رو که جوابشونو نمیدونستید گفتید که نمیدونید، ولی تو رو خدا جواب سوالای منو بدونید و جواب بدددددید???????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: