سوال:
تفاوت بین «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن در برابر مسائل» چیست؟
مفاهیمی که استاد عباس منش در این قسمت توضیح داده اند شامل:
- به شناخت حقیقتی رسیدن درباره تنها نیرویی که من را خلق کرده و هدایت مرا نیز به عهده گرفته است؛
- تسلیم بودن یعنی اجازه دادن به خداوند که مرا هدایت کند؛
- واضح ترین نشانه تسلیم بودن در برابر هدایت های خداوند؛
- چگونه به نقطه تسلیم بودن دربرابر خداوند نزدیک تر شویم؛
- نتیجه تسلیم بودن دربرابر خداوند؛
- مفهوم عملی «الا بذکر الله تطمئن القلوب»؛
- معنای تسلیم بودن در برابر خداوند؛
- نشانه های “تسلیم بودن دربرابر خداوند”؛
- فرایند تکاملی ساختن ویژگی “تسلیم بودن دربرابر خداوند” را درک کن؛
- باورهایی که لازمه تسلیم شدن در برابر خداوند است؛
- ارتباط میان تسلیم بودن در برابر خداوند و “روان شدن چرخ زندگی”؛
- نشانه های رفتاری فرد متوکل؛
- به جای نگرانی درباره مسائل پیش رو، کنجکاو باش درباره اینکه: چه راهکاری می توانم برای حل این مسئله پیدا کنم و از این “بازی کنجکاوانه”، لذت ببر؛
- به جای تسلیم شدن در برابر مسائل، با توکل بر خداوند، آنها را چالشی ببین برای بروز توانایی های درونی ات؛
تمرین برای دانشجویان پروژه “مهاجرت به مدار بالاتر”
تجربیاتی را به یاد بیاورید و در بخش نظرات این قسمت بنویسید که:
به جای تسلیم شدن در برابر هر شکلی از مسائل و مشکلات، تصمیم گرفتید روی هدایت های خداوند حساب کنید و با اینکه ایده ی کاملی از حل آن مسئله نداشتید، اولین قدم را با این جنس از توکل بر داشتید که: “خدایم با من است و قطعا من را هدایت خواهد کرد”. سپس هدایت ها یکی پس از دیگری آمد. حتی از جاهایی که هرگز فکرش را نمی کردید. در نهایت نه تنها آن مسئله حل شد بلکه ایمانی در شخصیت شما ساخته شده که: توانایی روبرو شدن با مسائل، جسارت برای حل آنها و رشد دادن ظرف وجودتان از این طریق را به شما می آموزد. ایمانی که هر بار به شما این اطمینان را می دهد: اگر روی خداوند حساب کنم، قطعا خداوند برایم کافی است.
منتظر خواندن تجربیات پندآموزتان هستیم.
منابع کامل درباره محتوای این قسمت:
«تسلیم بودن در برابر خداوند» یا «تسلیم شدن در برابر مسائل»!
تفاوت میان مفهوم “تسلیم” در دو جمله بالا، از زمین تا آسمان است. تفاوت میان «امید با ناامیدی»، تفاوت میان «آرامش با نگرانی»، تفاوت میان «توحید با شرک» و تفاوت میان «آسان شدن برای آسانی هابا «آسان شدن برای سختی ها» است.
تسلیم بودن در برابر خداوند، پشتوانه می خواهد و این پشتوانه فقط با شناخت واقعی خداوند و رابطه ی دائمی ای که هر کدام از ما با این نیرو داریم، ساخته می شود. نیروی که “صاحب قدرت بی نهایت + بخشندگی بی حساب” است. فقط و تنها فقط با درک این ترکیب درباره خداوند یعنی” “صاحب قدرت بی نهایت + بخشندگی بی حساب”، باعث می شود که به معنای واقعی کلمه خداوند را کافی بدانیم، بر او توکل کنیم و به معنای واقعی کلمه تسلیم هدایت های این نیرو بشویم.
منابع مهمی که به من کمک می کند تا هر بار خداوند را بهتر بشناسم و ویژگی تسلیم بودن در برابر این نیرو را در شخصیت خود بروزرسانی کنم شامل:
جلسه 9 و 10 از دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها: این دو جلسه مفهوم حقیقی خداوند را به ما می شناساند و چگونگی اتصال به این نیرو را به ما یاد می دهد؛
جلسه دوم از دوره روانشناسی ثروت 3: آگاهی های این جلسه در یک کلام، مبانی “توکل بر خداوند” و “تسلیم بودن در برابر این نیرو” است. مفهومی که اجرای آن ما را روی شانه های خداوند می نشاند و چرخ زندگی مان را در تمام جنبه ها روان می کند؛
و تمام جلسات قرآنی در دوره 12 قدم:
آگاهی های جلسات قرآنی 12 قدم، فضایی است برای تعقل در قوانین زندگی و شناختن فکر خداوند. فضایی است برای درک صحیح و آگاهانهی انرژی خالق و هدایتگری که آن را خدا نامیده ایم و درک رابطه دائمی ای که با این نیرو داریم و این رابطه مهم ترین رابطه زنگی ماست.
این فضا به ما کمک می کند تا با شناخت واقعی خداوند و قوانین این نیرو برای خوشختی، اصل را از فرع تشخیص دهیم. این تشخیص باعث می شود انرژی خلق کننده ای که از خداوند به ارث برده ایم، بر مسائل حاشیه ای و بیهوده هدر نرود و صرف خلق شرایط دلخواهی شود که همیشه آرزوی تجربه اش را داشته ایم . نتیجه اجرای این آگاهیها پکیجی به نام خوشبختی است که، شامل سلامتی، استقلال مالی و آزادی زمانی و مکانی، روابط عاشقانه و در یک کلام، رسیدن به رضایت قلبی از زندگی است.
تکرار آگاهی های منابع فوق، ایمانی فعال در وجودمان می سازد که نه تنها به نجواهای ذهن فرصت ناامید کردن و نگران شدن را نمی دهد بلکه قلب مان را همواره برای دریافت هدایت های خداوند باز نگه می دارد. به اندازه ای که این آگاهی ها را تکرار می کنیم و به یاد می آوریم به همان اندازه، تسلیم هدایت های خداوند هستیم، به همان اندازه آرامش قلبی داریم و به همان اندازه شامل وعده “لا خوف علیهم و لاهم یحزنون” خداوند می شویم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل»246MB24 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل»22MB24 دقیقه
به نام خدای بخشنده و مهربان
به نام خدایی که قدرت فقط دست اونه
به نام خدایی که از رگ گردن بهم نزدیک تره
به نام خدایی که ثروت و پول دست اونه
به نام خدایی که بشدت کافیست اگر من باور کنم
سلام و تحیت پروردگار بر پیامبر خدا استاد عباس منش بزرگوار و عزیز دلم
سلام و تحیت پروردگار بر استاد خانم شایسته بزرگوار و عزیز دلم
سلام و تحیت پروردگار بر اعضای سایت بینظیر عباس منش
امروز داشتم گونیهای خالی آرد رو جمع میکردم تو نانوایی که استاد توی یکی از فایلهای رایگان که رندوم وار هر روز گوش میدم داشتند در مورد ترفند پونزی صحبت میکردند که اتفاقا چند روز پیش شاگرد قبلی استاد کارم اومده بود مغازه و بهم گفت که ده ملیون گذاشتم توی یک سایتی به نام ویت کوییت و دلم خش بود ازینکه بهم پول میدن و گفتن که این کد رو بزن تمام حسابم رو خالی کردن همراه با اون ده تومن همشو از دست دادم و من به خودم گفتم این ترفند پونزی هست مصطفی
خلاصه امروز داشتم منم منم میکردم که من چقدر زرنگم که کسی نتونسته این کلاهها رو سرم بزاره و منم منم زیاد داشتم که گفتم مصطفی اینقدر منم منم نکن تو نبودی تا باحال خدا بوده که نذاشته کسی کلاه سرت بزاره خدا بوده که کمکت کرده که کسی کلاه سرت مذاکره خدا بوده که وقتی که تو مغازه کبابی داشتی و این درخواستها رو بهت میدادن که الان یادم اومد و تو اون درخواستها رو قبول نکردی و پولاتو از دست ندادید مصطفی کار تو نبوده خدا هواتو داشته و اگرم تو هم جای ایمان بودی و این اگاهیهای امروز رو نداشتی مطمئن باش که تو این ترفند های پونزی میوفتادی و اینقدر منم منم نکن و همینجا از خدا طلب بخشش دارم که منو ببخشه بخواطر ادعایی که کردم
امشب که داشتم نونا رو جمع میکردم همکار مداحی که پارسال میرفتم قبرستان برای مداحی اومد اونجا و نون بخره
آقا ما اونجا یه مقایسه خیلی بدی کردیم
خودمو بالاتر از این فرد دیدم گفتم من دیگه نمیرم قبرستان بخونم و کار دارم اینا رو داشتم تو درون به خودم میگفتم و کار دارم و درجه من از این فرد بالاتره خلاصه خودم رو با این فرد مقایسه کردم در صورتی که شغی اصلی این فرد بنایی هم هست
یه اشتباه خیلی بدی هم که کردم این فرد پول تو حسابش نبود نون بخره و استاد کار ما بهش گفت صلوات بفرست نمیخواد پول بدی و اون فرد شروع کرد به روضه خوندن و منم شروع کردم به مصخره کردن این آقا و خندیدمش و یه جورایی با حس اینکه من دیگه نمیرم قبرستان بخونم و ازون کار انصراف دادم خوشحال بودم و هستم ولی کار اشتباهی کردم اینکه اون فرد رو مقایسه کردم با خودم و مصخرش کردم
خلاصه من همون لحظها فهمیدم که دارم کار خیلی بدی میکنم و از خدا طلب بخشش کردم و به خودم گفتم مشکلی ندارن آدم جایزالخطا هست و نیاید خودتو سرزنش کنی و تو احساس گناه بمونی
خلاصه تا تونستم ذهنمو کنترل کردم ولی گفتم باید کامنت بنویسم و همینجا تو این کعبه الهی از خداوند متعال آرزوی بخشش دارم و ازش میخوام که کمکم کنه تا خودم رو ببخشم و اونم منو ببخشه و رها بشم از احساسات شیطانی
امروز خیلی حالم خوب بود بعد از هشت نه روز به عسل آقا وصل شدم و امروز با هم دیگه کار میکردیم و کلی خندیدم و شاد بودم سر کار امروز خمیر رو انداختم تو دستگاه و فشارش میدادم اون حس بچگانم به وجر اومد که عسل آقا هست و میگفت خودم کمکت میکنم و میگفت منمن تو رو دوست دارم و منم میگفتم عسل آقا منم تو رو دوست دارم و با هم دیگه خمیر رو فشار میدادیم تا از دستگاه خارج بشه و آماده کار بشه برا نون زدن
امروز که هماهنگ بودم با اون احساس درونیم عسل آقا اون حسی که من اگر اینجا بگم اگر من بهش وصل باشم و با اون حس زندگی کنم محال مممکنه لحظه به لحظه زندگیم اتفاقات خوب و لحظهای خوش رو تجربه نکنم
امروز با اون وصل بودم خیلی بهم خوش گذشت
نمیدونم چرا چند روزیه دارم مقاومت میکنم اینکه به عسل آقا وصل بشم
یه خوردشو میدونم من دارم تقلید میکنم از کسانی که باهاشون در رابطه بودم و اونا شخصیت جدی داشتن و منم دارم تقلید میکنم از اونا و اون حس من که اسمشو گذاشتم عسل آقا مثل اینه پاکه و مثل بچها فقط میخواد با هم دیگه بازی کنیم و خوش بگذرونیم
دارم به این فکر میکنم که چقدر آدمای منفی میتونن برا من سمی باشن که باعث بشه من به عسل آقا وصل نباشم و دلشو بشکنم در صورتیکه بارها دلشو شکوندم و معذرت خواهی کردم ازش و اون بهم میگه منم دوست دارم باکیش نیس
عسل آقا دوست دارم و سپاسگذارم اینکه با هم دیگه این رد پا رو بجا گذاشتیم
خدایا سپاسگذارم اینکه کمکم کردی تا ادامه بدم و شیطان رو تا اینجا شکست بدم و سپاسگذارم اینکه کمکم میکنی تا بیشتر پیشرفت کنم و موفق بشم
خدایا کمکم کن که تسلیم تو بشم و باشم و بزارم تو هدایتم کنی و هوامو داشته باشی و کمکم کن کمکم کن من به کمک تو نیاز دارم خداجون
براتون آرزوی ثروت سلامتی اتفاقات خوب حال خوب آرامش و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم
به نام خداوند مهربان و بخشنده
به نام خدایی که قدرت فقط دست اونه
به نام خدایی که از رگ گردن بهم نزدیک تره
به نام خدای هدایتگرم
سلام و تحیت پروردگار بر پیامبر خدا استاد سید حسین عباس منش عزیز و بزرگوار
سلام و تحیت پروردگار بر استاد خانم شایسته عزیز و بزرگوار
سلام و تحیت پروردگار بر اعضای سایت بینظیر عباس منش
امروز بخواطر قطعی برق استاد کارم بهم زنگ زد و گفت امروز صبح کار نمیکنیم و دیگه بعد از ظهر بیا دستگاه رو روشن کن و خمیر بزن تا من بیام
و شرایطی فراهم شد برای خواندن کامنت های دوستان و کامنت نوشتن و روی خودم کار کردن که من به این فرصت نیاز داشتم و خداوند برام فراهم کرد
وقتی که داشتم اتاق کبوترامو جارو برقی میزدم این فکر کردم که مصطفی تا همین دو سه ماه پیش تو کجا بودی و الان کجایی و به خودم دارم میگم عذت نفس تو کجا بود و الان کجا هست ببین تو چقدر بهتر شده اعتماد به نفست
دو سه ماه پیش من به خودم میگفتم من دیگه پیر شدم من که دیگه به درد کار کردن نمیخورم من از لحاظ جسمی به مشکل برخوردم از من دیگه گذشته برم تو جامعه و کار کنم و ادامه بدم خلاصه یه جورایی زن بابام هم میگفت تو دیگه پیر شدی ببین پسرای خواهرت اونا جوونن تو پیر شدی و این حرفای اطرافیان باعث شده بود که من بپذیرم یه خورده که آره راست میگن ببین من نه کار دارم نه پول به اون صورتی که اونا دارن دارم من پیر شدم دیگه
هر وقت استاد عباس منش تو فایلاشون میفرمودند که آقا ادامه بدید بیکار نباشید یه حرکتی بزنید منم به خودم میگفتم از من دیگه گذشته من 32سالم هست من دیگه میتونم ادامه بدم و هزارتا باور خراب که از نجواهای ذهنم میومد
الان که به گذشتم فکر میکنم میبینم من فقط یک قدم برداشتم به سوی تغیر و خداوند و اونم اولین کاری که کردم این بود ادمای منفی رو گذاشتم کنار و دیگه باهاشون ارتباط برقرار نکردم و اولین چیزی که دریافت کردم آرامش و حال خوبم بود
یه مجلس مداحی هم داشتم که ماه رمضان تعطیل شد و فقط امسال یک مجلس روضه خوانی رفتم و به خودم گفتم خدایا کمکم کن من حتی دیگه نمیخوام همین مجلسهای روضه خوانی هم برم
و خداوند منو هدایت کرد به سمت کار نانوایی
استاد تا قبل از اینکه برم سر کار
پدرم میگفت تو هیچ وقت کاسب نمیشی تو هیچ وقت آدم نمیشی و هزار حرف دیگه که منم باور کرده بودم
زن بابام میگفت تو تا پدرت زنده هست هیچ وقت نمیری سر کار و همیشه نصیحتم میکرد که برو یه جایی وایسا کار کن میخوای بعد فوت پدرت چیکار کنی پدر که همیشه زنده نیست
من پارسال همین موقعها تصمیم گرفته بودم که برم سر کار ولی اومدم قرصای اعصابمو گذاشتم کنار و کمر به پایین از شدت درد چند ماه جون میدادم و به خودم گفتم من دیگه نمیتونم کار بکنم رگ سیاتیکم گرفته و خدا رو شکر الان با اینکه پای راستم بی حس هست میرم سر کار
باید ادامه بدم و صبر کنم و استاد بشم تو کارم تا حقوقم بیشتر بشه و خودمو برسونم به قانون سلامتی
چند هفته پیش رفته بودم درمانگاه برای کارت بهداشت که دکتر فشارم رو گرفت گفت آقای ابوطالبی فشارتون روی 13.8هست و مواظب سلامتیت باش
و من چون از قضیه فشار بالا و پایین سر در نمیارم پرسیدم گفتن که باید دوازده باشه که اگر پرهیز نکنی فشارت داره میره بالا
من قانون سلامتی برام ضروری آرین چیزیه که بهش نیاز دارم خدایا هدایتم کن به سمتش
به قول خودتون استاد که در فایل هادی ترابی میفرمودید که بچها هیچ وقت بیکار نباشید برسد از یه جایی شروع کنید و مثال میزنید و فرمودید که بچها شما وقتی که بی کار باشید فکرهای زیادی میاد سراغتون ولی وقتی که برید سر کار اون فکرها کمتر میشه و نجات پیدا میکنید از افسردگی
من استاد تا قبل ازینکه برم سر کار افکارات منفی زیاد داشتم فقط خدا میدونه چه زجرهایی میکشیدم از اون افکارات و چقدر من سیگار میکشیدم
دیروز به صاحب کارم گفتم سید دیگه میخوام سیگار رو بزارم کنار دیگه نمیتونم بکشم میدونی چون من اون فکرهایی که قبل ازینکه بربرم سر کار الان ندارم
نمیدونم چطور شده استاد یه جورایی ذهنم ریست شدن پاک شده
خیلی تغیر صورت گرفته
یه وقتایی خود آگاه تلاش میکنم که اون فکرها رو برگردونم یه وقتایی نمیتونم و یه وقتایی که این کار رو میکنم زجر زیاد میکشم و چون تحملش رو ندارم باز بهش بی توجه میشم و رها میکنم
هنوز صد در صد نپذیرفتم که آقا اون فکرها همش مال شیطان بوده و تو باید بپذیریم که اینجور با آرامش و حال خوب زندگی کنی
هنوز مقاومت دارم یه جاهایی
ولی وقتی وارد کار میشم تمرکزم چون میره روی کار ذهنم ریست میشه
هنوز اون صدایی که توی گوش راستم داشتم دارم و باهام حرف میزنند و هنوز بعد یک سال و خورده ای میگه صبر داشته باش و وقتی حالم بده بشه اون صدا خیلی اذیتم میکنه و من هنوز یاد نگرفتم که بهش بی توجه باشم تا خاموش بشه یه جورایی خودم دوست دارم اون صدا باشه خدایا هدایتم کن
هنوز برای ترک سیگار با اینکه دارم اذیت میشم و رنج میکشم و مثل قبل نمیتونم سیگار بکشم هنوز مقاومت دارم و نذاشتم کنار
به خودم میگم من باید اهرم رنج و لذت رو جوری تو ذهنم جا بندازم که وقتی صبح گذاشتم کنار حتی دیگه یاد اونلحظهایی که سیگار میکشیدم هم بیوفتم حالم بهم بخوره چه برسه ببینم کسی داره سیگار میکشم وسوسه بشم
آره من میتونم
همین اهرم رنج و لذت ساختم که باعث شد خوانوادم و ادمای منفی که تو درو دیوارن اینا واقعا بزارمشون کنار
همین اهرم رنج و لذت رو جوری ساختم تو ذهنم که باعث شد صبح و بعد از ظهر برم سر کار و منی که کیف میکردم و حال میکردم با بیکاری و الافی حالا به قول بابام چطور شده که تو بند شدی سر کار و کاسبی شدی
با همین قانون یه روزی سیگار هم میزارم کنار که دیگه اصلا سراغش نرم و میدوووووونم اطرافیانم تعجبها خواهند کرد
با همین قوانینی که استاد بهم یاداور میکنه زندگیم رو جوری بسازم که اطرافیان به گریه و التماس بیوفتن که تو رو خدا بگو تو چیکار کردی آنقدر موفق شدی و من اون تصویر رو بارها دیدم و من جمعشون میکنم و اصل داستان خواهم گفت میخوام بپذیرن میخوام نپذیرن
پسر خواهرم رفته دویستو پنجاه ملیون وام گرفته ماشین خریده و چند روز پیش هم داماد شد و من دارم فکر میکنم که پدر زن و پدر شوهر که داماد ما باشه دوتاییشون یه نوت مریضی دارن هر دو رو ویلچرن و من اینا رو شب عروسیش میدیدم و به یاد حرفای شما افتاد استاد که میفرمودید همفرکانسهای خودتو جذب میکنی هر دو تو درو دیوار
خانواده من فقط کارشون بحث هست
مثلاً خواهرم بخواطر اینکه اون شب مهر بوری سید حسین من و پدرم و زن بابام شام نگهمون داشتن و اونا رو نگه نداشتن کاری که نکرد زد و خورد بود دل همه رو جوشوند
آیا مصطفی این درست هست کن با این افراد نشست و برخواست کنی
ادمایی که واقعا دارم میبینم که یه دل خوش ندارن و تو درو دیوار هستن
استاد میدونی من خونه بابام تو بین خواهرهام جذب کردم و شد مال من
آره ذهن من منم دارم از قانون استفاده میکنم وگرنه یک خونه 520متری تو بهترین جای شهر که ملیارد ملیارد پولشه مال من نمیشد
من لیاقتشو داشتم تو بچهای بابام
من لایقشم
هر جا استاد تو زندگی و کار سعی کردم آروم باشم حال خودم رو خوب نگه دارم و یه جورایی تسلیم شدم همه چی خوب پیش رفته
البته من هنوز به درک کامل تسلیم رودن نمیتونم بگم رسیدم
پیامبر خدا از ایران سلامی گرم به شما میفرستم و دستان پر مهر تان رو بوسه میزنم و صورت زیبا و خداگونه تان رو میبوسم که هر چی الان دارم از عمل به حرفهای الهی شما دارم
امیدوارم در بهترین زمان و مکان شما رو ببینم و به خودم الان افتخار میکنم که در مسیر کسانی هستم که خداوند بهشت را در این دنیا و در آخرت بهشون داده
استاد جان به شما قول میدم به انسانی تبدیل بشم و کامنتهایی براتون بنویسم که به این دانش اموزتون افتخار کنید
از لطف و محبت شما بی نهایت سپاسگذارم
با آروزی موفقیت سلامتی خوشبختی شادی آرامش حال خوب اتفاقات خوب و سعادت در دنیا و آخرت برای شما و خانم شایسته و عزیزان سایت خواهانم
عاشقتونم دوستون دارم استاد عزیز
به نام خداوند بخشنده و مهربان
به نام خدایی که از رگ گردن بهم نزدیکتره
به نام خدایی که قدرت فقط دست اونه
به نام خدایی که ثروت و پول دست اونه
به نام خدای زیباییها
سلام و تحیت پروردگار بر پیامبر خدا استاد سید حسین عباس منش بزرگوار و عزیزم
سلام و تحیت پروردگار بر استاد خانم مریم شایسته بزرگوار و عزیزم
سلام و تحیت پروردگار بر اعضای سایت بینظیر عباس منش
نمیدونم چی قراره بنویسم اصلا نمیدونم فقط اینو داره ذهنم بهم میگه که تو چی میخوای بنویسی ولش کن ننویس بزار برا بعداً خلاصه من قرار کردم از دست نجواهای شیطان و اومدم فقط بنویسم چون میدونم هر چی تو این سایت بنویسم معجزها میبینم ازش
دیروز مراسم مهر بوری همون شب اول عروسی که میرم مهر و اینا تعین میکنن برا داماد و عروس دیشب بود
من به خدا گفتم خدایا اگر من به نفعم هست که برم اون مراسم ردیفش کن که برم اگر به صلاحم نیس نرم
خلاصه وقتی که رفتم در مغازه استاد کارم بعد از اینکه برق بیاد من دستگاه رو روشن کردم و یه چند دقیقه بعدش استاد کارم سید مجید اومد یه نگاهی به دستگاه کرد و دید شعله تنور کم هست و گفت ببین اگر این شعله رو زیاد نکنی داغ نمیشه تنور و همون لحظه به خودم گفتم الله اکبر خدا تو رو سریع فرستاد که شعله رو برسی کنید چون من اصلا تو فکر کم و زیادی شعله نبودم و اگر اون نمیومد تنور دیر تر داغ میشد و بایستی دیر تر نون میزدیم
خلاصه استاد کارم بهم گفت مشعل بالا رو روشن کن زود تر تنور داغ بشه و منم انجام دادم
خمیر رو زدیم و شروع کردیم نون زدن
یه مشتری اومد گفت من پونصدتا نون میخوام استاد کارم گفت نمیتونم بهتون بدم باید زود تر سفارش میدادین و اصرار کرد و استاد کارم گفت نمیتونم راستیتش این بنده خدا منظورش من بودم شب عروسی داره و میخواد بره
خدایا تو چقدر بزرگی تو چقدر دقیقی تو هر کاری که هر کسی بهت بسپارد به درستی و عالی انجام میدی کارم تموم شد اومدم خونه ساعت هشت بود خواهرم زنگ زد کجایی تو گفتم تازه اومدم خونه رفتم حموم خدا بهم گفت عجله نکن اومدم بیرون کارهامو کردم و آماده شدم رفتم عروسی خیلی هم خوش گذشت اولین نفری بودم که بلند شدم رقصیدم و همه با بلند شدن من بلند شدن
یاد جلسه اول عذت نفس میوفتادم که استاد میگفتن اونایی که عذت نفس پایینی دارم تو مراسم عروسی نفر اول نمیشن من نفر اول شدم و دیشب خیلی بهم خوش گذشت خیلی وقت بود که خوانواده ام رو ندیده بودم آخه من طبق قراری که با خدا گذاشتم چون اونا منفی هستن باهاشون تا میتونم ارتباط برقرار نمیکنم و خدا گفت دیشب مشکلی ندارن تو برو
خلاصه رقصیدیم با عسل آقا و کلی حال داد و شاواش همون پول هم گرفتیم از شاه دوماد پسر خواهرم و شام هم خوردیم و اومدیم خونه با حال خوب خوابیدیم
از صبح تا الانم حالم خوبه خدا رو شکر
دیشب به فامیلای پسر خواهرم که داماد نو دیشب بود گفتم ببین این حمیدرضا اونم پسر خواهرم هست ما تو رمضان پارسال دامادش کردیم و الان 16هین برج یعنی جمعه تالار ونوس همراه با خواننده عرپسیش هست گفتم ببین امسال چه سال پر خیر و برکتی هست برا من که از همون اولش برام شادی بوده و هست
اول حمیدرضا
و دیشب هم سید حسین
مراسم عروسی حمیدرضا جمعه هفته آینده هست
مراسم عقد سید حسین هم یک هفته بعدش هست
و من اینا رو به فال نیک میگیرم که امسال متفاوت تر از سال قبلم هست و واقعا هم امسال من مثل سال قبلم نیس اونجوری که خودم میبینم
چند روز پیش استاد کارم گفت میخوام یه دو کلام نصیحتت کنم گفت باید اخلاقت با مشتری بهتر کنی خوبه ولی یه ذره بهتر گفت باید این کار و این کار کنی و گفت آدم خوبی هستی با مرامی با معرفتی من بهت اعتماد دارم کلید مغازم رو دادم دستت نه دوربین گذاشتم هیچی بچه دست و دل پاکی هستی و منم قبول دارم حرفاشو و گفت من تو رو میتونستم بیرون کنم و بهت نکن به چه دلیل بوده ولی دارم عیبهاتو بهت میگم تا رفعشون کنی و میخوام اینجا ماندگار باشی و استاد میکنیم و مغازه رو میدم دستت و منم یه خورده اول مقاومت داشتم و وارد بحث شدم گفت ببین حقیقت تلخه اولش ولی بعدش شیرین میشه برو فکر کن
و من اومدم خونه حرفایی که بهم گفته بود کارایی که گفته بود باید انجام بدم رو آوردم رو کاغذ و به خودم قول دادم انجامشون بدم
استاد کارم گفت بچه خوبی هستی دوست دارم
چیزی که باعث شده نجواهای شیطان حمله ور بشن بهم اینه که تو که داری عباس منش گوش میکنی ببین این عیبها رو داری ولی من به خودم میگم مصطفی تو تازه وارد جامعه شدی الان یک هفته دیگه میشه دوماه و تازه داری رو برو میشی با خیلی چیزا و باید خودتو ببخشی و خودتو بخواطر عیبهات سرزنش نکنید و درسته تو هنوز تو درو دیواری و داری خیلی جاها خلاف قانون عمل میکنیم درسته تو عیبها داری ولی اینو بدون تو تا یکی دوماه پیش همش تو خونه بودی و تازه اومدی تو جامعه و خداوند تو رو درک میکنه تو فقط با استاد باش و تو جامعه هم باش و خدا بهم گفته کمکت میکنم هم بیشتر اهل عمل میشی هم عیب هاتو برطرف میکنی
خیلی خوشحالم که تونستم کامنت بنویسم و حالم خوب تر شد خداروشکر
حالا یه چنتا از اون عیبهام رو میخوام بنویسم
عیبهایی مثل غیبت کردن
مثل قضاوت
مثل گاهی اوقات فوش دادن
مثل مسخره کردن
مثل بد اخلاقی با دیگران
مثل عجله داشتم
مثل سیگار کشیدن
و عیبهای ریزو درشت که همینجا از خداوند میخوام کمکم کنه تا بتونم مثل نقطه ضعفاییم که بهبودشون دادم اونا رو هم بهبود بدم
بخدا همین سر کار نرفتنم هم جزو عیبهام و نقطه ضعفم بود که دارم میرم سر کار چرا نتونم اون عیبهام هم برطرف کنم ذهن پس ساکت باش ممنون
سپاسگذارم ازتون استاد که شما باعث شدید من خدا رو بهتر از قبلم بشناسم
براتون آرزوی ثروت سلامتی خوشبختی شادی آرامش حال خوب اتفاقات خوب و سعادت در دنیا و اخرت خواستارم
استاد عاشقتم دوست دارم
به نام خدای بخشنده و مهربان
به نام خدایی که از رگ گردن بهم نزدیکتره
به نام خدایی که قدرت فقط دست اونه
به نام خدایی که نعمت ثروت و پول دست اونه
سلام و تحیت پروردگار بر پیامبر خدا استاد سید حسین عباس منش
سلام و تحیت پروردگار بر خانم مریم شایسته محترم و عزیزم
سلام و تحیت پروردگار بر اعضای سایت بینظیر عباس منش
من خودم مقصر اصلی گنده کاریهای زندگیم بودم و هستم و من خودم مقصر همه چیز زندگیم هستم ولی مشکل اینجاست که من هنوز باور ندارم صد در صد که منم که دارم اتفاقات رو خلق میکنم
آقا من امروز که هیچ الان به مدت چهلو خورده ای روز هست که دارم میرم سر کار اونم کاری که دوسش دارم من بازیم میاد من باور ندارم هنوز من میخوام کارم خراب بشه من خودم رو اذیت میکنم که به سختی کار پیش بره من خوشی بهم نیومده من اخلاق خوب صاحب کار بهم نیومده من با ذهنم بازی میکنم من همش میگم این ذهن این ذهن در صورتی که این ذهن آقا دیگه مثل گذشته نیس تغیر کرده بهتر شده ولی من فکر میکنم که مثل گذشته هس من دارم هرروز اذیتش میکنم من خودم خودم رو رنج میدم الکی من خودم رو به سختی میندازم الکی یادم رفته روزهایی که بی کار بودم نه عذت داشتم نه پول داشتم هیچی نداشتم الان دارم میرم سر کار آقا شدم تغیر کردم ولی مثل اینکه روی خوش به من نیومده و میخوام دوباره برگردم به روزهای تنهایی و بی کسیو اون حال خرابیهای تنهایی و اون نجواهای لامصب شیطان من بازیم میاد خدا مقصر منم نه صاحب کارم مقصر منم نه زن بابام مقصر منم نه مشتریا من نمیتونم موفقیت خودم رو ببینم من برای خودم حسودم هر جا میبینم کار و زندگیخداره راحت جلو میره چشم دیدنشو ندارم و خرابش میکنم چه روز فوق العاده ای بود همین امروز مثالش همین امروز چه روزی بود اول صبح برام اومدن خونه برا ناهار ظهر رفتم خونه بابام اون حرفای لعنتی شیطان رو پس زدم هم حال خودم خراب شد هم حال اون زن بابام که آنقدر منو دوست داره که حاضره برا من بمیره من چقدر احساس میکنم براش بی معرفت هستم آخه چرا مصطفی چرا خودت کار خودتو خراب میکنید خوب میخوای دیگه با خوانوادت نشست و برخواست نکنی نکن کار خوبی هم میکنی چرا دیگه طبق گفتهای شیطان و اون خزعبلات ذهنیت جلو میری خوب اخلاقت باهاشون بزار خوب باشه عیبی نداره که اونا رو درک کن مصطفی اونا مثل تو نیستن که صبح تا شب به فایلهای استاد عباس منش گوش بدن و ساعت های بیکاری تو سایت فعالیت کننپ اونا ورودیهای ذهنشون مسیر شیطانه اینو بفهم خدایا کمکم کن من تکاملم طی بشه حقوقم بیشتر بشه طلب کارام رو بدم دیگه برا ناهار ظهر هم نمیرم خونه بابام برا خودم یه یخچال میخرم میوه میخرم ناهار هم یا درست میکنم یا میرم آشپزخونه
استاد خیلی ذهنم آروم شده ولی من چشم دیدن این آرامش رو ندارم
استاد خیلی ذهنم با تربیت شده ولی من چشم دیدن این خوبیها رو ندارم
من دشمن خودم هستم
یک سال و خورده ای هست دوره عذت نفس رو خریدم هیچ وقت نیومدم بشینم درست کار کنم رو این دوره فقط گوش دادم بخدا همین رفتن به سر کار هم برمیگرده به گوش دادن به این جلسها و دورها و فایلها
شونزدهم این برج که برج سه هست عروسی پسر خواهرم هست تالار و قراره خواننده بیارن من خیلی خوشحالم ولی یه جورایی چشم دیدن این رو ندارم که اون شب تو تالار منی که میتونم شاد باشم درست منی که میتونم ارتباط برقرار کنم درست چشم دیدنش چون ندارم میام خودم رو میزنم به دیوونه بازی و شخصیت زیبام رو خودم خودم خراب میکنم
صبح میرم سر کار صاحب کار آدم به این خوبی اخلاق با من عالی اصلا این مرد بی نظیره ولی من چشم دیدن این صاحب کار به این خوبی هم ندارم
امروز بهم میگفت مصطفی ببین دستگاه اینجور کار میکنه اگر این دستگاه رو یاد بگیری و شاطر بشی حقوقت اول میکنم بیست ملیون بعدش اگر دیدم نونت خوب بیرون دادی همینجور پنج ملیون پنج ملیون میبرم بالا
بابا من تو تنهاییهای خودم غرق بودم و فکر میکردم که دیگه دنیا تموم شده و دیگه خلاص شد زندگی این خدا اینجور دست منو گرفته کشیده بالا آخه چرا من بازیم میاد استاد حرف کمی نیس منی که همه چیم درب و داغون بوده الان چشم باز کردم تو ناز و نعمتم منظورم اینه که چیزایی که الان دارم سه چهار ماه پیش نداشتم و اگرم نعمت داشتم اونقدر حالم خراب بوده که نمیتونستم ببینم آخه چرا چرا مصطفی تو بازیت میاد
استاد عباس منش به این خوبی
مسیر به این طلایی
چرا بازیت میاد آخه
تو مصطفی برا گوش دادن و عمل کردن به حرفای استاد هم بازیت میاد تو اصلا نمیتونی ببینی این حرفا رو عمل کنی که به جایی برسی خودت خودتو نمیتونی ببینی اونوقت توقع داری دیگران بتونن موفقیت هات رو ببینم
مصطفی تو اینی این که تو این کامنت نوشتم برو برو حالا دیگه بخدا برو حالا دیگه درست عمل کن به حرفای استادبرو کار کن رو خودت برو بشین ببین چرا خودت دشمن خودت هستی و داریدست خدا رو پس میزنی و میگیخمن که خوشبختی نمیخوام من همچنان میخوام بدبخت بمونم
ببین من هنوز خیلی چیزا ذهن مقاومت داشته که برات تو این کامنت ننوشتم ولی برو به درون خودت ببین چه باورهایی باعث شده که اینجور باشی
مصطفی جان تو خدا هدایتت کرده به این مسیر تو رو انتخاب کرده ببین چقدر دوست داشته و داره آخه چرا چرا بازیت میاد
استاد من خیلی تو زندگیم تسلیم مشکلات شدم و رفتم سراغ کارهای ناشایست
امیدوارم بتونم تسلیم خدا بشم
استاد این آرامش این حال خوب بخدا من دارم ولی چشم دیدنش رو ندارم و بهم میزنم این نعمتهای خدا دادی رو
منی که میتونم با مشتری درست برخورد کنم آخه چرا میام تقلید از اون شاطر نانوایی که میرم نون ازش برا خونه میخرم میکنم و اخلاق بد به مشتری تحویل میدم و حال ادما رو با حرکات و رفتارا و حرفام خراب میکنن
مصطفی جان حالا خوبه بری مغازه خواسته باشی خرید کنی طرف بیاد پول ازت بگیره که هیچ حالتم خراب کنه پس چرا این کارا رو میکنی عزیزم
تغیر کردم که اخلاق مردم باهام خوب شده جوری که قبلا این جور نبوده
تغیر کردم که آنقدر صاحب کارم باهام خوب برخورد میکنه و مثل صاحب کارای قبلیم نیس که اگر اشتباهی کنم سریع اخراجم کنه
ولی استاد من بازیم میاد
به قول خودتون که توی یکی از فایلهاتون فرمودید پسر من میکائیل باید بره سرش به سنگ بخوره
منم باید هنوز اگر میخوام اینجور برم جلو حالا حالاها باید سرم به سنگها بخوره تا آدم بشم اگر میخوام این روش هر روز جلو برم
استاد ولی این رو خوب میدونم من باید پشت سر شما تا میتونم رد پاهاتون رو بیام جلو بالاخره یه روزی منم به کل تغیر میکنم اگر با شما باشم اگر نباشم که دیگه واویلاااااااست
خوشحالم خوشحالم که این سایت هست این کعبه خدا هست که ما دانش آموزان شما استاد میتونیم بیایم حرفایی رو اینجا بنویسیم که هیچ جای دنیا نمیشه نوشت و حتی گفت چون به هر کی اینا رو بزنی و اگر تو مدار نباشه یه سیلی بهت میرسه و میگه گمشو برو.
آره استاد ذهنیتم داره در مورد پول عوض میشه و امروز استادم حرف این رو بهم زد که زود یاد بگیر دستگاه نون و مغازه رو بدم دستت و من برم و حقوق بالایی هم بهت میدم
و خوشحالم که اونقدر آدم با اعتمادی هستم که بعد از سه روز کار کردن در مغازش کلید تمام دربهای مغازه نانوایی رو بهم داد چون من آدم با اعتمادی هستم و مطمئنم اگر علاقه داشته باشم و ادامه بدم شاطر هم میشم و حقوق بالاتر از این ده ملیونی که دارم میگیرم دریافت میکنم
و یه چیز دیگه بگم که استاد تو یکی از کامنتهای دوستان میخوندم که شما تو دوره روانشناسی ثروت 1فرمودید که بچها با پول رفیق باشید و یه پنجاه هزار تومانی بزارید کنار و به هیچ عنوان هم خرج نکنید
وقتی که من اون کامنت رو خوندم میدونی استادچقدر خوشحال شدم
آخه من هنوز یک و نیم پولی که از فروش مغازه کبابیم تو حسابم مونده و بعدش پولهای دیگه واریز شده من اون پول رو دست بهش نزدم هنوز و اون پول به مدت چهار سال هست که تو حساب کنه و هیچ وقت حسابم یادم نمیاد صفر شده باشه یعنی من استاد همیشه پول داشتم برا خرج خودم و هیچ وقت به بابام نگفتم که پول قرضم بده پول قرضش دادم قدیماخولی قرض نگرفتم
استاد من برا پول خیلی تا بتونم ارزش قائلم حواسم به حساب بانکیم هست و خیلی از افراد بهم گفتن تو خسیسی و پول خرج نمیکنی ولی من برام مهم نیس من باید تا میتونم درست پول خرج کنم
لزومی ندارد پولمو خرج چیزایی بکنم که دیگران خوششون میاد
و این عمل کردن به قانون و درست پول خرج کردن و با پول رفیق شدن که همیشه پولها مو دارم من حتی پولهای برج چهار پارسال که میرفتم روضه میخوندم هم دارم تو حسابم
و این رفاقت من با پول که اگر دوست نبودم بخدا این پولام همش از دست میرفت مثل قدیما که پول میمد دستم سریع خرجش میکردم اونم خرید چیزای چرت
خوب این باعث شده که من تو مدار دوره روانشناسی ثروت 3قرار بگیرم و من استاد باورتون میشه من پول اون دوره رو دارم ولی نمیخرمش تا خداوند هدایتم کنه و بیشتر بهم ثابت کنه که خرید این دوره برا من ضروریه
فعلا هدفم اینه که بدهیام که شاید ده تومان هم نشه پرداخت کنم و بعدش تصمیم بگیرم
استاد عاشقاونم دوست دارم عزیزم
براتون آرزوی موفقیت ثروت سلامتی خوشبختی حال خوب اتفاقات خوب و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم
سلام و درود خدا بر شما خانم جسور و با ایمان خانم طیبه مزرعه لی
احسنت به شما که دارید از هنرتون کسب درامد میکنید و از جمله کسانی نیستید که. ووال دیگران باشن
خانم طیبه شما بینظیرید و لایق این هستید که این موفقیتها رو به دست بیارید و خداوند باهاتون صحبت کنه
خیلی بهم چسبید کامنتتون واقعا عالی بود
به امید موفق تر شدن شما در تمام جنبهای زندگی
امیدوارم من هم بتونم در کنار شما دوستان الهی تغیر کنم و از نتایجم صحبت کنم
براتون ارزوی موفقیت ثروت سلامتی و شادی و انرژی پاک الهی خواستارم