مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل» - صفحه 36
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-55.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-12 14:11:482025-01-14 07:39:07مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و درود به استاد همیشه بینظیرم و خانم شایسته مهربان و دوست داشتنی و همراه.
استاد عاااااشقتم ، چقدر این فایل رو دوست داشتم
یعنی چقدر آگاهی های این فایل راهگشاست
استاد چقدر خوب تسلیم بودن رو تفسیر کردین واقعا لذت بردم
با خودم فکر کردم دیدم خدای من اگر فقط همین دو موضوع رو درک کنم و خوب بهش عمل کنم چقدرررررررر توی زندگیم جلو میفتم .
تسلیم بودن در مقابل خدا : اگر ما بتوانیم به یک نیرویی که در عالم بر همه نیروها برتر و حاکم است و این جهان با عظمت رو خلق کرده و این توانایی رو داره که همه انسانها هدایت کنه اعتماد کنیم و به اون ایمان داشته باشیم و کنترل شرایط رو به اون بسپاریم و رها باشیم و رها باشیم و رها باشیم یعنی در مقابل خدا تسلیم هستیم که نشانه اون اینه که احساس خوبی داشته باشیم نشانه اون اینه که امیدوار باشیم آرامش داشته باشیم توکل داشته باشیم . به قول قرآن الا بذکر الله تطمئن القلوب
نشانه تسلیم بودن اینه که کمتر مشرک باشیم و احساسات بد مثل ناامیدی ترس غم نگرانی و … در ما کمتر باشیه
به قول استاد وقتی میگیم آخییییییش خدایا راحت شدم همه چیز رو به تو سپردم و بعد از شوق لذت نفس عمیقی بکشیم و به آرامش برسیم . استاد چقدر این احساس رو دوست داشتم . یعنی حسش باور نکردنی بود . احساس رهایی .
البته که ساختن این باور تکامل میخواد تکرار میخواد وقت هایی که باورهای محدود کننده محاصره ات میکنند ، تعهد میخواد ایمان میخواد و یک شبه درست نمیشه اما هر چقدر توی این مسیر بهتر پیش بریم خیلی راحت تر و سریعتر به احساس خوب میرسیم .
استاد من راجع به خودم بخوام بگم خیلی نتونستم مثل شما به رهایی برسم ولی در موضوعاتی که آینده برام نگران کننده بوده به میزانی که به این حس نزدیک شدم نتیجه گرفتم . استاد تا همین الان شرایط من همیشه رو به بهبود بوده . شیب این بهبود، کم و زیاد داشته حتی گاهی افقی بوده ولی شیب کلی مسیر رو به پیشرفت بوده خدارو شکر .
همین الان که دارم این کامنت رو مینویسم یک ساعت پیش موضوعی بین من و نگهبان پروژه ام پیش اومد و اعتراضی داشت که قابل قبول نبود . علی رغم اینکه خیلی جاها چشم پوشی کرده بودم و جانب داری ایشون رو هم انجام دادم این بار نپذیرفتم و سفت وایستادم و ایشون گفت من استعفا میدم و من هم همونجا قبول کردم و نخواستم باج بدم و گفتم حتما خداوند نگهبان بهتری رو به سمت ما هدایت خواهد کرد ، و من این مسئله رو حل میکنم. اول ذهنم گفت تا نیروی جدید بیاد توجیه بشه زمان میبره دردسر داره ولی من گفتم همینجا وقتشه باید ایمانم رو نشون بدم . اگر توکل کنم حتما شرایط بهتر میشه و الان احساس خیلی بهتری دارم .
استاد وقتی در عمل این آگاهی ها رو استفاده میکنم و نتیجه میگیرم و باز یادآوری میکنم این مدل تفکر در ناخودآگاهم شکل میگیره و بعد در شرایط مشابه خیلی با آرامش و سریع اقدام میکنم یا اینکه به مسئله به شکل یک هیولای هفت سر نگاه نمیکنم بلکه با خودم میگم این مسئله اومده تا من رو رشد بده ، این مسئله دشمن من نیست ، این مسئله رفیق منه ، استاد منه ، اومده تا من قوی تر بشم و به مدار بالاتر برم . جایی که نعمت های بیشتری هست . لازمه رشد اینه که مسائل رو حل کنم . و وقتی این تفکر تبدیل به باور من بشه اونجا با دیدن مسئله ناخودآگاه میگم آخ جون مسئله !!!!
و انصافا باور تسلیم شدن در برابر پروردگار و ساختن توانای حل مسائل در وجودمون زندگی رو چنان بر ما آسان میکنه که شاید الان تصوری از اون نداشته باشیم
باز هم از خدای خودم سپاسگزارم برای هدایت ما به این دوره ارزشمند و آمادگی ما برای مهاجرت به مدار بالاتر .
ممنون استاد عزیز و دلبندم و ممنون خانم شایسته مهربان و همراه.
به نام خدای مهربون و بخشندم
الهی شکرت برای گام دیگه ای ک فرصت استفاده کردن ازش و بهم دادی دیروز این گامم رو گوش کردم حتی کامنتشم نوشتم ولی انگار فرستاده نشده بود دیشب رفتیم عروسی و کلی بزن و برقص و حال و خوب و تخلیه انرژی های منفی بعد اینک اومدم خونه طبق روتین هرشبم قبل و بعد خابم اومدم تو سایت ی سر بزنم ببینم تایید شده کامنتم دیدم فرستاده نشده ک هیچ تموم نوشته هامم پاک شده بود ک بخام دوباره بفرسم یه لحظه مغزم استپ کرد من ک اون همه نوشته بودم پس چی شد یهو گفتم مگ نه اینک همه چی سرجای درستشه اشکال نداره نشونه بود برام ک صب دوباره گوشش بدم و با خیال راحت و در آرامش با خستگی شیرین ناشی از رقص هایی ک داشتم ب خاب شیرین رفتم صب ب محض بیدار شدن ک شکرگذاریمو نوشتم اومدم تو سایت زدم و دوباره گوش کردم با این تفاوت ک دیروز چون داشتم آماده میشدم صوتی گوش کرده بودم امروز تصویری نگاه کردم به استادی ک وسط اون بهشت معرکه ایستاده و چقدر خالصانه داره صحبت میکنه یه نکته ای رو بگم (وااااااقعا نوشتن نکته های هر فایل برای من تا ب الان معجزه کرده ی چیزی رو هم از دیروز فهمیدم همزمان ک دارم مینویسم و تصویری میبینم انگار ذهنم بیشتر حواسش جمع میشه وقتی صوتی گوش میکنی انگار اون تمرکز اصلی نیس البته من تجربه خودم و میگم شاید برای بقیه اینطور نباشه ولی نوشتن و دیدن واقعاااااا خیلی ب من کمک میکنه ک بیشتر و بهتر تمرکز کنم شایدم بخاطر همین بوده ک تمرکز کافی نداشتم برای درک بهتر مفهوم این فایلی ک فک کنم 10 ها بار قبلا گوش کرده بودمش و همین باعث شده ک کامنتم فرستاده نشه... )
تسلیم بودن در برابر الله توانا و قدرتمندی ک داره کل هستی رو هدایت میکنه…
ی جریان دائمی هست ک ب نظرم ب نسبتی ک من یه جربزه ای از خودم نشون بدم و توان رهایی و سپردن کارامو بدم اون موقعس ک میتونم طعم شیرین توکل و ایمان رو بچشم اتفاقی ک برای خودم در راستای کارم افتاد و من رو چند ماه درگیر کرد کاملا ب خودم یادآوری میکنه این نکته رو ک من 100٪نسپرده بودمش بخدا ک باعث شد تا چن وقت نتونم تمرکز کنم رو کارم و کار خودم رو بهبود ببخشم اما ته دلم اون آرامشه بود اون حال خوبه بود ک از همون روزی ک من خاستم از قعر چاه تاریکی ک درش بودم بیام بیرون خدای بی همتای من بهم داده بود الان ک ب این نقطه رسیدم میبینم اگ اون روزها نبودن من الان ب این نقطه ک هستم نمیرسیدم انگار همون کاری ک باااااا عشق انجامش میدادم و یهو ازم گرفته شد حاشیه و شاخ و برگ اضافی ای بودن ک من نمیدیدم ب محض قطع شدن درهای جدیدی از نعمت و ثروت و سلامتی و عزت نفس وآرامش بیشتر از قبل واعتماد به نفس بالا و رابطه ی فوق العاده زیبایی بهم داده شد ک از همون تضاده ب وجود اومده بودن و البته تسلیم شدن واقعی در برابر پروردگاری ک اگ منم حواسم نباشه اون ب خوبی حواسش بهم هست هر اتفاقی ک میفته شاید تو اون برهه فکر کنیم خیلی سخت و دردناکه اما به مرور زمان و کار کردن روی افکار و باورها و دیدن نتایج میبینی ک همون اتفاق دردناکه چقد باعث شده ک رشد کنی و بزرگ شی …
استاد ب قول شما منم نمیتونم ادعا کنم ک میتونم تسلیم پروردگار باشم اما خدا خودش شاهده ک چقد سعیم رو میکنم تا آگاهانه تمرکزم رو بذارم رو خاسته ها و اهدافم و سپردن نتایج و باز شدن مسیرهای زیبام ب خدا و ب نسبتی ک من اجازه میدم ب الله تا پیش ببره زندگیم رو چقدررررر شگفت زده میشم هرروز ب عینه میبینم ک با الهام 10_15سال پیشم چقدررررر تفاوت دارم و برای همه اینهاااااا میلیون هاااااااا بار سپاسگزار پروردگارم هستم ک هدایت کل زندگیم رو ب خودش سپردم و من مثل ی بازی مرحله ب مرحله میرم جلو الهی ب امید تو ک کل وجودم رو فرا گرفتی و ب هیچ وجه نمیخام از این حالم بیام بیرون الهی صدهزار مرتبه شکرت
استاد قشنگم عاشقتونم
مریم جونم عاشقتم
خانواده قشنگم عاشقتونم
خدای قشنگم بی نهایت عاشقتممممم
الهی ک همیشه در پناه خودش شاد و سالم و پرروزی و آروم باشین
فعلا.
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه بر نگذرد
سلام به استادان عزیزم و تمام دوستان هم دوره ای….
گام دوازدهم:
استاد جانم، اینجا در مورد تسلیم صحبت فرمودین…اینکه تسلیم خدا شدی یا تسلیم مسیله یا چالش…
از مهر ماه که پدر برای بار اول به کمای کبدی رفتند و دوباره بهتر شدند و الان هم برای بار دوم، حدود دو هفته ای است که به کما رفتند و در آی سی یو هستند…. اینجا بود که با وجود جواب کردن بهبود پدر از طرف پزشکان، من تسلیم پروردگار شدم و اینجا میشه فهمید که اصلا اصلا ما چکاره ایم…. حتی الان که در بیمارستانی عالی که شبی 20 میلیون تومان داره داده میشه، هیچ کاری از دست ما بر نمیاد و فقط فقط فقط تسلیم پروردگار هستیم و بس … البته که به قول استاد به خودمون سخت نگیریم و ما نمیتوانیم تسلیم 100 درصدی باشیم و گاهی چنان اشکام از صورت سرازیر می شود که نفسم بالا نمیاد و البته با بیشتر کار کردن رو خودم، این اتفاق هم کمتر دیگه پیش میاد … و اما تسلیم شدم که این تضاد در زندگی اومده که من رو بزرگ تر کنه… ظرف پذیرشم بالاتر بره … و آرامشم تا حدودی بیشتر است و میگم راضی ام به رضای پروردگار …. خدا جونم من در پیشگاه تو تسلیمم…. الان خواسته ای پدر در این شرایط باشد، باشه چشم من تسلیم میشم… اینطوری ارام تر هستم… بپرم بغل خدا جون…. چون اون با من است …. هر جا هستم با من هست ….میدونم که الخیر فی ما وقع خدا جونم به هر خیری از جانب تو فقیرم و بس… قدرت مطالق تویی خدا جون
این هم اومده که شیما بانو بزرگ بشه و رشد کنه … شیما بانو مراقب خودت باش … در اغوش خدا جون باش و برو …. نگران نشو که احساساتت بد بشه ….
استاد جان، این سری که پدر رو بیمارستان بردیم، همون ابتدا گفتند که دیر اورده اید و خون هم تو مغزش لخته شده و شرایط بیمار بسیار بد است … چنان شیطان اومد تو جلدم و های های گریه میکردم که ای کاش بابا رو زودتر اورده بودیم و …. که یکدفعه دیدم چنان حالم بد است که به خودم گفتم اینطوری نمیشه ادامه بدی … باید کاری کنم برای خودم….. قوانین کیهان از اموزه های استاد را برای خودم مرور کردم و دیدم ای دل غافل شیطان بد جور تو رو احاطه کرده …ما خواهر برادرها با همکاری همدیگه، چقدر تلاش کرده ایم که این دوران را پدر راحتتر طی کنه … چقدر شب ها بیدار و چقدر تو این دکتر و اون دکتر ….. چقدر تلاش … حالا شیطان داره این فکر را تو سرت می اندازد که در حق پدرتون کم کرده این و دیر اورده این و این حرف ها … یادم افتاد که شیما بانو به خاطر افکار شیطانی، حال خودت را خراب نکن… اصلا شیطان قسم خورده که حال ما را بد کنه که ناسپاس تر باشیم … پس افکار شیطانی را به لطف خودش بیرون انداختم و افکار مثبت را جایگزینش کردم و پیش رفتم ..
خدا رو سپاس
در پناه خود خود خودش
شیما بانو
مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل»
گام دوازدهم
الا بذکرالله تطمعن الغلوب در هر لحظه دلها با نام و یاد تو آرام می گیرد
بنام خداوند وهاب و بخشنده و مهربان هدایتگرم که کلید جادویی و طلایی مهاجرت به مدار بالاتر برای اجابت دعاها و خواسته هایم را در این مسیر الهی به من عطا بخشیده و به من کمک کرده که تا این لحظه گام دوازدهم هدایت شوم . خدایااا شکرت
درود به دوستان عزیزی که در این مسیر توحیدی حضور دارند و با خواندن کامنت های زیباشون به درک و آگاهی بیشتری هدایت میشوم
درود و وقت بخیر خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنینم
خدایا شکرت که هدایت ما رو بعهده گرفتی و ای خدایی که به تنهایی برایم کافی هستی ممنون و سپاسگذارم
من ایمان دارم به یک نیرویی برتر از کل نیروهای جهان که این جهان هستی را خلق کرده و داره مدیریت و هدایت میکند
اونی که من رو خلق کرده
من رو هدایت کرده
اگر خودمو بسپرم به خودش
اگر باورش کنم
اگر ایمان و یقین داشته باشم
اگر بهش توکل کنم
و اگر ازش درخواست کنم
اون من رو از مسیرهای درست و مناسب بسمت آن خواسته ها و آرزوهایم هدایت میکند
خدایاااا شکرگذارت هستم که دستان قدرتمند و توانگر و ثروتمند و با سخاوت عشق الهی را پشتیبان و حمامی و محافظ و هدایتگر من کردی تا تمام ناجیان الهی فرشتگان الهی به کمک و مدد من شتافته آند تا من را به مدار بالاتری از ارتعاش و فرکانس خوب و عالیم هدایتم کند
خدایا شکر گذارت هستم که تمام موقعیت ها اوضاع و شرایط ها افراد انسانها و آسمان و زمین و زمان و تمام ستارگان و تمام عوامل طبیعت و ابر و باد و مه و خورشید و فلک و تمام قوانین نامریی دست در دست هم داده آند و در کنار هم قرار گرفتند تا اتفاقات قشنگ و معجزات الهی من را به خواسته ها و آرزوهایم برسانند تا من به بینیازی هدایت شوم تا ثمرات عالی در من و جهانم بیافرینند و عالی ترین راه حل ها و عالی ترین نتایج ها بر من آشکار و پدیدار و قابل لمس شود
خدایاااا من اجازه میدهم که به درخواست های من پاسخ داده شود
خدایاااا خودت از من محافظت کن تا ترس و نگرانی و استرس و شرک و غم و غصه و نا امیدی ها را از خودم دور کنم و فقط و فقط به خودت توکل میکنم
خدایااا من تسلیم اراده ی نیکوی تو هستم
و همانند حضرت موسی به تو توکل میکنم که خدایاا هر آنچه نیکویی که از جانب تو بر من فرو فرستی نیازمندم
خدایاااا تو خودت حلال تمام مسایل من هستی و من وقتی شبها همینکه با آرامش سرم را بر بالین میگذارم و بخواب عمیق و با کیفیتم فرو میروم میدانم خداوند راه حل ها در من بیدار میماند تا تمام مسایل و تضادها و مسعله هایم را با نظم و راه حل های الهی حل کند تا مرا به کامیابی و شادمانی و توانگری بیشتر و بیشتری برساند
خداوند با رهنمود های مشخص هدایتی میکند تا بفهمم چه باید بکنم
خدایااا شکرگذارت هستم که بلطف الهی از طریق شهود و الهام و دانش درونی ام میتوانم تصمیمات درست و مناسب و سازنده و عاقلانه ای بگیرم
خدایااا شکرگذارت هستم که من در برابر خیر و صلاح ام هشیار و بیدار هستم و هرگز هیچ فرصتی را از دست نمیدهم
خدایااا شکرت که من آماده ی هر شروع جدید و عالی و خوب و شادی هستم و ایمان دارم تمامی مشکلات و مسایل و تضادهای من به سرعت شگفت انگیزی ریشه کن شده و زندگی من آماده ی شروع های جدید و اتفاقات قشنگ خواهد بود
خدایاا من به تو ایمان دارم که با راه حل های الهی و معجزات قشنگت سوپرایزم میکنی
خدایاا من هیچ راه حلی را بلد نیستم تو برام راه حل تمام مسایلم رو بفرست
زودتر از آنچه که تصورش را میکنم
آسانتر از هر آسانی
خدایاا شکرت که من به تمام راه حل های الهی تو احاطه شده ام
خدایاا شکر گذارت هستم که تمام کارها و تمام برنامه ها و تمام امورات زندگیم را چیده مان و برنامه ریزی و هماهنگ و هندل کرده ای تا زودتر از آنچه که تصورش را میکنم بسادگی براحتی و به آسانی و سهولت و به زیبایی و عزتمندانع و از کوتاهترین مسیر سر و سامان بگیرم قبل از اینکه من نگرانش باشم و قبل از اینکه من برسم و قبل از اینکه ضررر و زیانی باشد تمام راه حل های الهی در تمام جنبه های زندگیم بسمت من هدایت شده است و من تمام امورات زندگیم را به تو میسپارم ای خداوندی که بتنهایی برایم کافی هستی
خدایاا شکرت که با معجزات دلچسب بینظیرت سوپرایزم میکنی
خدایااا شکرگذارت هستم که همه ی درها و همه راهها بروی من تا ابد باز و آزادند و از تو میخوام تا ابد همه ی راهها به روی من گشوده باشد تا به خواسته ها و آرزوهام برسم
خدایااا شکرت که هم اکنون در پناه روح نامتناهی الهی عزت نفس من را حفظ نمودی و من را در مسیر نورانی عشق و عزت نفس خودت حفظ نمودی تا به بهترین ورژن و نسخه ی خودم متصل و تبدیل بشم که آن زندگی دلبخواهم را داره
خدایااا شکرت که روح و ذهن من در هماهنگی و تعادل کامل با یکدیگر هستند
خدایاااا من فقط و فقط با نتایج معجزه آسایم می توانم اسم ترا بلند فریاد بزنم و بگم خدایااآاا شکرت خدایااااااااه اه اه آه آه آه راحت شدم و خودمو سپردم به تو
خدایااا میخوام با بالاتر رفتن مدارم اسم تو رو بلند بلند با فریاد صدا بزنم بگم خـــــــــــــــدایـــــــــــــاااااااااااا
شـــــــــــکـــــرت
ـخدایا تمام جنبه های زندگی من نیاز به ترمیم و بهبودی و راه حل ها و معجزه های الهی تو دارد پس با معجزاتت بی نیازم کن
خدای قدرتمند من ، من در برابر علم و آگاهی تو هیچم ،همه چیز رو به خودت میسپارم و آسانم کن مرا برای راه حال های آسان و آسانی ها ی نعمت ها وفور و فراوانی های پول و ثروت سلامتی و عشق در روابط های درست و مناسب با افراد جدید و شاد و خوشحال
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به خداوند اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
به نام خدای مهربان
با سلام خدمت دوستان عزیز
گام 12 از پروژه مهاجرت به مدار بالاتر
تسلیم بودن یعنی اجازه دادن به خداوند که پاسخ دهد به درخواستهای ما، تو زندگی هرموقع که مسائل و مشکلاتی پیش اومده که واقعا درمانده بودم و خودم رو سپردم به خدا(شاید علتش این بوده که میدونستم خودم صدرصد نمیتونم )و با اینحال خداوند بخاطر رحمان بودنش به راحتی اون مسئله رو برام حل کرده و هر موقع خودم خواستم با عقل و منطق حلش کنم یا حل نشده یا به سختی حل شده،واقعا اگه به اون مرحله برسیم که تمام امور رو به خدا بسپاریم،چقدر میتونه زندگی لذت بخش بشه.
در مورد تضاد،من واقعا خیلی کم میتونم مسائل رو بخوبی حل کنم و یا از اون تضادها درس بگیرم،به قول استاد آگه تضادی که پیش میاد اگه حل کنیم بزرگ میشیم وگرنه کوچیک میمونیم.
دارم با خودم فکر میکنم از این به بعد باید بتونم با استفاده از تضادها به باورهای مخرب خودم پی ببرم و به اتفاقات واکنش نشون ندم و ممنونم از استاد بابت دادن این آگاهی ها و شاکر خداوند که میتونم خودم زندگیم رو بسازم.
خدایا شکرت بابت قرار گرفتن در این مسیر و فرستادن فرکانس های خوب،خدایا شکرت
باج ندادن
امروز داداشم یه جمله گفت تو گوشم زنگ خورد
گفت که “من نمیخوام پول بدست بیارم من میخوام به خواسته هام برسم..پول خودش میفته دنبال من
این دوتا جمله داخل کامنتهای همین فایل برام زنگ ، جاهایی که من جسارت به خرج دادم ، باج ندادم و گفتم میخوام به خواسته هام برسم که پول بیافته دنبال من
اولین جایی که من این مدل جسارت رو به خرج دادم به این امید که خدا هست و کمک میکنه
دقیقا 5 سال پیش بود که تصمیم گرفتم رشته ی دانشگاهیم رو ادامه ندم و تمرکزمو بزارم روی علاقم
بعد از 5 سال من واقعا بینهایت راضیم از این تصمیمم و بله من به خیلی از خواسته هام رسیدم و نسبت به 5 سال پیشم واقعا پول افتاده دنبال من
به پدر مادر فامیل و هیچ کسی باج ندادم ، میترسیدم از اینکه کلی پشت سرم حرف بزنن بد و بیراه بگن بخوان نصحیت کنن که کردن ، ولی باز کاری که فکر میکردم درسته رو انجام دادم
الان نتیجش کاملا مشخصه من با عشق دارم زندگی میکنم و ثروتمند تر شدم ، اما همون آدمی که 5 سال پیش اومد منو نصیحت کرد ، زندگی بسیار بسیار سختتر و زجرآورتری داره الان نسبت به 5 سال پیش
یک تجربه ی دیگه از باج ندادن و اینکه من میخوام پول دنبالم بیافته
دو سال پیش وقتی با اینکه کارمو عالی انجام میدادم به خاطر دلایل نامعلوم و بدون اینکه بهم حتی بگن و صحبتی داشته باشم اخراج شدم از کارم ، اون لحظه که این موضوعو فهمیدم به دو تا صاحب کارم زنگ زدم و پیام دادم ولی خب تا فهمیدم جواب نمیدن ، فهمیدم که اکی پس مثل یک نیرویی که از قبل داشتن اخراج شدم
همون لحظه گفتم آهان ساراااا تو میخواستی کارت راحتتر باشه درآمدتم بیشتر باشه ، محل کارت نزدیک تر باشه و مدت زمان کارتم کمتر باشه ، این جواب خواستته ، نسشتم نوشتم چیا میخوام و حال خودمو عالی کردم خودمو بستم به فایلها و انجام کار مورد علاقم
من هی به رییسم زنگ نزدم ، باج ندادم که فلانی فقط تو به من کار میدی و فقط تو به من حقوق میدی و الان که اخراجم کردی من بدبخت شدم
من حتی یکدونه زنگ و یکدونه پیام دیگه ندادم
بعد از دوسال اتفاقی داخل یکی از گالریهایی که رفته بودیم رییسمو دیدم ، چون تلفن نیرویی که اخراج میشه رو کلن جواب نمیدن
کلن بلد نبودن به طرف زبانی بگن که تو رو دیگه نمیخوایم ، بعد از جواب ندادن تماس و حذف کردن از گروهشون تو باید به زبون بی زبونی این موضوع رو بفهمی ، و اینکه من حضوری ایشونو بعد از دوسال دیدم برام عجیب بود
یکی از همکارهامم اونجا بود دقیقا و وقتی احوال پرسی کردم در مورد خودش و بقیه ی همکارام اونا همچنان درگیر مسائل اون شغل بودن
من چی؟ من تو کار مورد علاقم بودم ، داشتم عشق میکردم و داشتم پول میساختم
ولی اونا با کلی کار فیزیکی در زمان زیاد ، توی کاری که فقط به خاطر پول انجامش میدادن همچنان مونده بودن و همچنان شاکی بودن از اینکه حقوقش کمه و فایده نداره
حتی منم دعوت به کار کردن که من گفتم من. به کارای بیزینس خودم برسم خیلی هنر کردم و اصلا تایم ندارم
(من حتی این لحظه رو تجسم کرده بودم که این اتفاق میافته:)
جای دیگه ای که باج ندادم و گفتم خواستم اینه و در مسیر خواستم سعی کردم قدم بردارم ، باز همون دو سال پیش بود
چند ماه بعد از این جریانی که بالا گفتم ، من قرار دادم توی کار بعدی تموم شد و هدایت ها اومد که الان وقتشه تو تمرکزی بری از علاقت همین مبالغ رو بسازی
من به ترسام باج ندادم که میگفتن اگه دوباره شروع کردی و پول نساختی چی؟
اگه بدبخت شدی چی؟
هی میگفتم نه فلان نشانه و فلان نشانه اومده یعنی من بسمه و باید برم کار مورد علاقمو تمرکزی تر شروع کنم
نه فلان افراد اومدن و درسته کاری که از من خریدن پول پستشو دادن و ریالی به خودم نرسید ولی همینام قبلن نبود من میتونم مشتری جذب کنم
استارت زدم و تقریبا 6 7 ماه بعد از صفر به 6 ملیون رسیدم
رفتم تو مسیر خواستم و پول افتاد دنبالم و باج ندادم به ترسام گفتم خدا هست میگه چیکار کنم
6 7 ماه بعدی به قول استاد منم خسته شده بودم از این شاخه ی کارم ، با اینکه کاری بود که به شدت به خلاقیت نیاز داشت ولی اون میزان از خلاقیت واقعا برام کم بود و من یک کار چالشی تر میخواستم
خود خدام کمک کرد تو این مسیر ، هدایتم کرد ، قدم ها رو گفت بهم
سفارش کمتر به سمتم فرستاد که باعث شد من بتونم تمرکز کنم و کارای خلاقانه و چالشی تری انجام بدم
اون زمان من باج ندادم به این ترسم که بیا دیدی گفتم اون پول ساختنا موقتیه و قطع میشه
باج ندادم به اینکه سارا تو فقط از این مدل سفارش گرفتن پول میسازی چون این مدل طرفدار زیاد داره
مدلی که تا 6 7 ماه پیشش اتفاقا اصلا طرفدار خاصی نداشت ، من تغییر کردم که طرفدارهاش منو پیدا کردن
من باج ندادم به این ترسم که تو ایران ملت هنر سرشون نمیشه ، پول برای هنر نمیدن ، حالا اگر سفارشی باشه یه چیزی ولی کسی کار آماده نمیخره
من با اینکه این ترسا رو داشتم حرکت کردم و نتایج دوباره یواش یواش اومدن در حدی که الان من 4 ماهه هر اثر جدیدی خلق کردم فروش رفته ، حتی یکدونه از جدیدترین کارهامم الان پیشم نیستن
چی شد که این اتفاق افتاد؟
من گوش کردم به قدمهایی که ته دلم میدونستم باید بردارم
قدم هایی که هدایتی بودن همشون
الان چه طوری شده وضعیتم نسبت به سال گذشته که سفارش میگرفتم؟
من تو مسیر خواستم حرکت کردم ، به ترسای خودم باج ندادم ، به هدایت ها عمل کردم و باز مسیر خیلی خیلی خیلی دلخواه تری رو دارم توی کار مورد علاقم انجام میدم و پول میسازم
توی این شاخه ی کاری نسبت به سال پیش که هیچ اتفاقی برام نمیافتاد دقیقا پول افتاده دنبالم
آیات هدایت:
نساء:26
خدا میخواهد تا برای شما بیان کند و شما را به سنّتهای پیشینیان تان هدایت نماید و بر شما برگردد و خداوند بس دانای حکیم است.
داخل ایات قبلی خداوند داشت یه سری اصول ازدواج رو برای افراد توضیح میداده که برطبق اون ها پیش برن
نساء:88
پس چرا درباره منافقان دو گروه شدهاید؟ حال آنکه خدا آنها را به خاطر دستاوردشان واژگونه کرده است . آیا میخواهید کسی را که خدا به گمراهی سپرده هدایت کنید؟ و آن را که خدا در گمراهی رها کرده، هرگز راهی برای او نخواهی یافت.
یک موضوع مهمی که خدام داره میگه و استادم بارها گفته اینه که لازم نیست ما کسی رو هدایت کنیم ، خود خدام داره میگه من اگر در گمراهی رهاش کرده باشم حتی یک راهم برای هدایت این فرد به سمت راه درست پیدا نمیشه
نساء:115
و هرکس پس از آنکه هدایت برای او آشکار شد، با رسول به مخالفت برخیزد و جز راه مؤمنین را در پیش گیرد، او را به ولایت کسی که به او پناه برده واگذاریم و به دوزخش درآوریم که چه بد سرانجامی است.
به کس دیگه ای توکل کنی ، از هدایت خدا بهره مند نمیشی
مثل مثالهایی که اون بالا زدم ، من تو هر کدوم از اون موقعیت ها فقط با این ایمان که خدا هست و بهم میگه چیکار کنم پیش رفتم و نتایج بهتر اومدن
به نام خداوند جان
سلام واحترام به استاد عزیزم و خانوم شایسته ی نازنین و دوستان توحیدی در سایت …
من با اینکه خیلی از قوانین جهان هستی قبلا اطلاعی نداشتم اما خب توکل کردنم به خدا گاهی چنان عمیق و واقعی بود که حس آرامش تمام وجودمو میگرفت انگار که من خوشبخت ترین آدم روی زمین بودم و هر بار که با تمام وجودم خودمو تسلیم خدا کردم و توکل کردم بهش اون مشکلم به طرز معجزه آسایی حل شد میخوام بگم اگه نجواهای شیطانی بزاره و ما فریب این نشخوارهای ذهنی رو نخوریم و وقتی به خدا اعتماد کنیم باورش کنیم چنان قشنگ مارو هدایت میکنه و مشکلمون حل میشه و مسیر برامون آسون میشه … توکل کردن به خدا یعنی دیگه نباید نگران چیزی باشم دیگه نباید از هیچی بترسم چون من سپردم به خدا … مگه قدرتی بالاتر از قدرت خدا هست؟؟؟؟ چرا پس باید نگران باشم دیگه دلیلی نداره بترسم …!!! اگه من بتونم همیشه این حس توکل و تسلیم شدن در برابر خدا رو داشته باشم زندگی برای ما بهشت میشه ….
من باید همیشه حواسم باشه به اینکه یه پشتوانه ی محکم مثل خدا دارم و یه نیروی غیبی همیشه توی زندگی همراه منه …. این یعنی خود آرامش ….
ای خدای مهربان، از صمیم قلب سپاسگزارم که گوهر گرانبهای اراده را به من عطا فرمودی. این نیروی شگفتانگیز، چون سپر و شمشیری در برابر طوفانهای زندگی، مرا در مسیر پرفراز و نشیب هستی استوار و مقاوم نگاه میدارد.
هرگاه در تاریکی ناامیدی غرق میشوم و امواج مشکلات سهمگین به سویم هجوم میآورند، این مشعل اراده است که راه را بر من روشن میکند و مرا به سوی ساحل آرامش رهنمون میشود.
خدای من، این قدرت بینظیر را به تمامی بندگانت ارزانی فرما تا با اتکا به آن، بر چالشهای زندگی فائق آمده و طعم گوارای پیروزی را بچشند.
به یاری اراده ات، دریچههای امید را به روی دلهایشان بگشا تا در پرتو تابش آن، رنجها و سختیها را به مثابه پلههایی در مسیر تعالی خویش بنگرند و با گامی استوار و قلبی آرام به سوی قلههای سعادت گام بردارند.
الهی، دعای مرا در پناهگاه امن مهر و عطوفتت اجابت فرما، و به تمامی انسانها در گذرگاه پر پیچ و خم زندگی، توفیق عنایت کن تا با مشعل روشن اراده، مسیر آرامش را به سوی رستگاری خویش روشن و هموار سازند.
در پناه الله شاد و سلامت باشید ….
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد جان سلام خوبان سلام خوش قلبها
تسلیم بودن در برابر خدا
من ایمان دارم یک نیرویی برتر از کل نیروهای جهان که جهان را خلق کرده و دارد هدایتش می کند
رب العالمین
اون من را هدایت می کند ، اون منو خلق کرده و
اگر بهش توکل کنم
اگر باورش داشته باشم
اگر ازش درخواست کنم
اگر خودم را بسپارم
اگر ایمان بهش داشته باشم
اون منو هدایت می کند به مسیرهای درست به آدم های درست به شرایط درست. موقعیت های درست .
همه را تو مسیر زندگیم قرار میدهد.
تسلیم بودن یعنی اجازه دادن به خدا که به درخواست های ما پاسخ بده!
خدا همیشه می خواهد پاسخ بده من نمیگذارم با عقلم جور در نمی آید
کلا آدمی هستم که خیلی رو عقل و منطق خودم حساب می کنم و این کار را برام سخت می کند باید زور بزنم تا به قول استاد شایسته دکمه ذهن را خاموش کنم تا دکمه هدایت روشن بشود .
خیلی وقت ها نمی توانم تفاوت بگذارم این که حرف زد ذهن بود یا قلب ؟
اما استاد راه کار دادن
اگر نگرانم ، می ترسم شرک میورزم، غصه می خورم ناراحتم یا هر احساس بد دیگری یعنی تسلیم نیستم یعنی فایل های ذهن دست بکار شدن ، یعنی ذهن رفته رو حالت اوتو پایلت و باید خودم کنترل را دست بگیرم.
اگر نفس راحت می کشم میگویم آخییییش. حالم خوبه اگر احساس اطمینان قلبی دارم احساس شادی لذت توکل رها شدن یا هرچی احساس خوب میشناسم یعنی اعتماد کردم سپردم رها شدم .
استاد گفتن هر چقدر سعی کنم این کار را بیشتر انجام بدهم به خدا نزدیکتر میشوم و البته که نباید انتظار داشته باشم این فضای شرک آلود اتوپایلت ذهن یکهو بشود فضای توحیدی .
اما در برابر مسائل و مشکلات هرگز نباید تسلیم بشیم.
خدایا میدونم ما را متفاوت خلق کردی میدونم که عاقل و موفق اونی است که زود دست تسلیمش بالا برود برای تو ، می دونم خیلی مورد ها دیر دست تسلیمم را بالا بردم و اذیت شدم ، میدونم که تو جز خیر و خوبی برای ما چیزی نمی خواهی . میدونم خیلی ابتدایی و کم روت حساب کردم اما خودت از فضل و کرمت بهم بخشیدی و هدایتم کرد ی ، لطفا خودت بهم یاد بده چطور تسلیمت باشم .
Update..
در ادامه کامنت قبلم یادم رفت یه تجربه و نکته دیگه رو هم در مورد همون شغل بگم، وقتی که من تازه وارد شرکت شده بودم و اون کسایی که تو واحد IT مشغول کار بودند و خب داشتند میرفتند از شرکت یعنی هم بخاطر تعدیل نیرو و هم بعضیا خودشون داشتن میرفتن، اون کسی نفر اصلی بود و باید کارو تحویل من میداد کامل با جزییات و گزارش کامل، اذیت میکرد و کارو تحویل نمیداد درست و اطلاعاتی رو که حیاتی بود و باید به من منتقل میکرد، نمیکرد این کارو و با رئیس شرکت هم به مشکل خورده بود و داشت اذیت میکرد، و من توی مدت بسیار کوتاه چند روزه فقط با کمک و یاری این نیروی هدایتگر درونی و البته جسارت و ایمان، و عشق و مهارتی که توی وجودم قرار داده بود الله مهربان، تونستم خیلی زود خودم متوجه کلی نکات کلیدی بشم و به قولی کارو ازش بدزدم، و خب واقعا هم سطح اطلاعات و مهارت هاش از من خیلی کمتر بود ولی من هیچوقت جوری رفتار نمیکردم که بخوام حس بدی بهش بدم یا فخر بفروشم و خودشم میدونست اینو که کلاس و سطح اطلاعات و دانش و تخصص من ازش بالاتره بهمم میگفت اینو، کارو ازش بدزدم که کار خاصی نباید میکرد فقط وظیفه شو که انتقال اطلاعات سیستم ها و سرور و تنظیماتشون بود رو باید بهم میداد چون کسی غیر از اون نداشت همچین اطلاعاتی رو ولی از لحاظ فنی و تخصصی چیز جدیدی برای گفتن به من نداشت و من با تمرکز و مداومت و پشتکار تونستم خیلی زود کامل مدیریت کنم اون شرایط رو و تمام سیستم های شرکت و سرور رو، و چند روز هنوز نگذشته بود از مستقر شدن من تو اون شرکت، که این مسئول IT گرامی به همراه یکی دو نفر از اعضای به اصطلاح زرنگ شرکت که برنامه داشتند برای اون رئیس شرکت و کلا اون شرکت که میخواستن زمینش بزنند و زرنگ بازی در بیارن به اصطلاح، و در نبود من یه شیطنت هایی کرده بودند که یه ویروس خیلی بدی رو توی سرور پخش کرده بودند که تمام سیستمهای شرکت و سرور رو مختل کرده بود و علنا کار شرکت خوابیده بود و تمام کارمندا و مدیرا و همه دم و دستگاه ها مختل شده بود، و کارایی و عملکرد کلی شرکت واقعا افت شدیدی کرده بود، اونجا بود که باز هم به لطف خدای مهربان و هدایت شدنم، خیلی زود متوجه قضیه شدم و با اینکه هم خود اون طرف نمیدونست چیکار باید بکنه و حتی زنگ زده بودند از شرکت های IT و از تهران حتی بصورت ریموت کمک بگیرند نتونسته بودند مشکل رو شناسایی و رفع کنند، اونجا بود که باز هم متوجه خیلی چیزها شدم و بارها و بارها خدارو شکر کردم بخاطر هم لطفش به من و هدایت هاش و هم سطح اطلاعات و آگاهی خودم و استعدادهام که تماما کردیتش بر میگرده به خدای عالم، خیلی زود از روند تخریب و پیشرفت اون ویروس جلوگیری کردم و تونستم در عرض چند ساعت تمام سیستم رو پاکسازی و ترمیم کنم و مشکل رفع شد و دوباره کل سیستم ها رو به علاوه سرور رو بارگذاری مجدد کنم و خب خیلی اذیت شدم بخاطر اینکه یکی دو روز کامل رو اختصاص داده بودم برای این کار و این بهترین و سریعترین حالتی بود که میشد از خودم مایه بذارم، یعنی من تا شب حتی یک روزش رو کامل ایستادم شرکت و کارو به انجام رسوندم که شرکت متضرر نشه و بخاطر اون تعهد و احساس مسئولیتی که میکردم و از روز اول مصاحبه به رئیس شرکت تعهد داده بودم، به شدت پایبند بودم به حرفم و مسئولیتم و صداقت در رفتار و گفتارم. بخاطر همین ویژگی ها و رفتارمم بود که از خود اول همه کارا برام جور میشد و کارا عالی پیش میرفت واسم و رئیس شرکت از چشماش بیشتر بهم اطمینان داشت. و تمام این اتفاقات و نتایج وقتی بود که من تسلیم این نیروی هدایتگر بودم و اجازه میدادم کمکم کنه و منو هدایت کنه، و جا نمیزدم و مسئولیت پذیر بودم توی مثال هایی که زدم، اگر میخواستم جا بزنم یا تسلیم نجواها و مشکلات و شرک بشم که هیچی دیگه، کاری از پیش نمیبردم و اصلا اقدامی نمیکردم اصلا نمیرفتم تو دل مسائل و همچین مسئولیت هایی رو قبول کنم، من از خود روز اول از همون مصاحبه با رئیس شرکت بهش بصورت کاملا چشم تو چشم و قوی و با عزت نفس بالا گفتم که آقای مهندس فلانی من کمکتون میکنم توی کارتون موفق بشید و پیشرفت کنید، کلی ایده دارم واستون و بخاطر همین بود که از اول چیزی در من دیده بود، غیر از اینکه اصلا خودِ این نیرو کارارو درست میکنه و هدایت میکنه و اصلا به دل طرف میندازه که اون حرفها رو زد در موردم و تاییدم کرد از اول، خود اینکه منم چه حرفهایی رو بهش بزنم و اطمینان قلبی هم در خودم هم به اون منتقل کنم، اینا همش تسلیم امر پرورگار بودن و جسارت داشتنه هست.
این مورد رو چون فراموش کرده بودم توی توضیحات بنویسم دیشب، امروز پای فایلای شما استاد عزیزم، یادم اومد و گفتم بیام بنویسم..
البته شاید کلی از مثال های دیگه هم بعدها نوشتم باز ولی فعلا در همین حد فکر میکنم مناسبه.
استاد من پریروز یه چالشی واسم پیش اومد به یه تضادی خورده بودم که اولش یکم بهم ریختم، ولی واقعا خودمو تحسین کردم و خدارو بینهایت شکر کردم که چقدر تغییر کردم من، واقعا مثل گذشتم عمل نکردم و نمیکنم، و این بخاطر این تمرینات فوق العاده و دوره های بینظرتونه مخصوصا من با دوره احساس لیاقت به اینهمه نتایج و تغییرات اساسی در شخصیت و وجودم پی بردم و قطعا لطف و هدایت پروردگار عزیزم فرمانروای بینهایت عالم که معبودی جز او نیست و حمد و ستایش مخصوص اوست. من نسبت به همین یه مدت پیش خیلی تغییر کردم و ذهنم رو خیلی خوب کنترل میکنم به لطف خدا و آموزش های شما استاد جان، و چقدر از این نتایج و حال خوبم راضی و خوشحالم. بینهایت سپاسگزارم و سپاسگزار تر شدم تو این مدت. و همیشه استاد اون مثال نهال میاد تو ذهنم و به خودم میگم ببین رضا اون نهال وجودت رو باید مواظبش باشی تا رشد کنه قدرت بگیره و نزنی لهش کنی.
سپاس از توجهتون
به نام خدای مهربان
سلام
من هر وقت اومدم و روی خودم حساب کردم روی تواناییهای خودم و منم منم کردم دچار تقلا شدم درگیر بدو بدو دیر شد ها شدم،و نتیجه ای جز ترس و تقلا و استرس بیشتر نداشت ،نتیجه ای جز مقایسه خودم با دیگران و احساس ناکافی بودن احساس بی ارزشی احساس اینکه من که چیزی نیستم برام نداشت
اما وقتی اومدم تسلیم شدم،رها شدم ،به آرامش رسیدم و خودم رو درگیر روزمرگی و افتادن در دام بدو دیر شد نکردم ،اون وقت زندگی روی خوشش رو بهم نشون داد
مهمترین نکته اش احساس آرامش هست،احساس امید،احساس نگران نبودن از آینده و این احساس خوب همه چیزه
منم یادم میره که احساس خوب داشتن همه چیزها
وقتی با مخ میخورم زمین وقتی حس بدی پیدا میکنم به خودم میگم مبینا دیدی احساس خوب همه چیزه،دیدی دست بردی تو آتیش و سوختی ؟
به تازگی مسوؤل بخش مون عوض شده و من که معاون بخش هستم درگیر یه سری چالش ها و اعصاب خوردی هوایی شدم که وقتی برمیگردم و نگاه میکنم میبینم واقعا دلیلی نداشت من اینقدر درگیر این ماجرا بشم
اما به خودم گفتم این از احساس مسئولیت بالای منه که همیشه می خوام محیط کارم امن و آرام باشه
وقتی خودم و کارم رو سپردم به خدا،وقتی حتی روی خودم حساب نکردم و فقط روی قدرت خدا حساب کردم،وقتی قدرت خلق زندگی و احساس خوبم رو از دست رییس گرفتم و به خودم و خدای خودم دادم،به آرامش رسیدم
وقتی منم این تغییر شرایط رو واسه خودم یه چالش دیدم و به خودم گفتم مبینا ببینم چیکار میکنی آیا میتونی با برخورد به این چالش خودت رو رشد بدی؟…اون وقت دست از مقاومت و تقلا برداشتم و به خودم بازگشتم و نگاهم به درونم برگشت و به آرامش رسیدم و همین آرامش مرا بس
عاشقتونم