مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل» - صفحه 38

668 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم غدیری گفته:
    مدت عضویت: 3757 روز

    درود درود درود

    به به، چه فایلی، چقدر لذت بخشه. تعدد مخاطب، چقدر باور فراوانی رو میتونه تقویت کنه، اینا همه روند تکامل اند. چالش مقاومت افراد نسبت بهمون، اینکه همه تصمیم بگیرن بگن من خوب نیستم یا مهارتم کافی نیست. بعد بیام اینو مثل یه بازی ببینم، و بفهمم چطور میتونم با کنترل ذهن و ایمان به خدا مسئله رو حل کنم. آنهم در شرایطی که کوهی از بدهکاری وجود داره و باید جوابگو باشم. تسلیم نشدن در برابر مسائل زندگی یعنی این. حالا من الان چه مثالی میتونم بگم برای خودم در همین شرایطی که دارم؟

    اونجایی که کلاس قصه گویی ام برگزار میشه همزمان کلاس کناری مان سرود دارن و آلات موسیقی و پر از صدا. بنابراین تمرکز بچه‌ها به راحتی از بین میره. دیشب بهشون گفتم کلاسی بهم بدهند که در مجاورت آنجا نباشد. بعد فکر کردم دیدم جای دیگری ندارند. جز زیرزمین که شاید تجهیز کردنش در شرایط فعلی سخت باشه. وقتی فایل رو دیدم به این نتیجه رسیدم که بگم کارگاه قصه نباشه بلکه بازی باشه. اینطوری مجبور میشم بازی‌های بیشتری بسازم و پیدا کنم و به بچه‌ها هم بیشتر خوش بگذره. یا حتی یادم آمد سر و صدای آنها زمان مشخصی داره میتونم قصه را داشته باشم ولی بعد از زمان سر و صدای آنها.

    استاد خیلی خیییییلی ممنونم. خانم شایسته یه عالمه تشکر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1065 روز

    سلام به نام خالق هستی

    تسلیم بودن در برابر. خداوند

    من در شرایط و ایده‌هایی قرار گرفتم که نمی‌دانستم چطور باید آنها را انجام دهم و همیشه خودم را رها و آزاد کردم تا خداوند منو هدایت کند

    خداوند بهم ایده بدهد برای حرکت کردن

    من در شرایط کارگری بودم و دوست داشتم صاحب کسب و کار خودم باشم

    و فقط ایده ای که بهم رسیده بود این بود که از زندگی لذت ببرم و از همان چیزهایی که دارم سپاس گذارتر باشم

    و اینکه همان مسیر لذت بخش باعث ایده ای شد که یک شرکت کوچک را راه اندازی کنم و حالا شرکت موفق با بیشترین سرمایه‌ها و بهترین درآمدها

    و همه این مسیر فقط تسلیم بودن در برابر خداوند بوده که من به خواسته هایم رسیدم وحالا اگر این طور ساده داره مسیر پیش میرود چرا خودم را تسلیم شرایط قرار دهم تسلیم بودن در برابر خداوند بخش زیادی زندگی من بوده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1717 روز

    چه نگاه قشنگی به حل مسائل

    درود به شما استادان عزیزم.

    خداروشکر میکنم با شما استاد عزیزم در این مسیر همسو و هم مدار هستم.

    البته تا جایی که عمل کنم.

    با اینکه چند وقتیه سر کار هستم ولی چون یک ساعت از تایمم را ،با اینکه تعهد دادم میرم تو شبکه های اجتماعی، حس میکنم کاری نکردم.

    امشب به خودم گفتم ببین شبکه اجتماعی تو سایت استاده.

    برو تو این شبکه و بخون. توییت های دوستان هم فرکانسی ات را.

    تا رشد کنی.

    استاد وقتی نگاه شما در مورد حل مسئله و این تعهد عظیم ایستادگی در برابر مشکلات را شنیدم، یاد چند ماه پیش خودم افتادم که بر عکس، من تسلیم شدم.

    و نتیجه شد:

    1. ضرر مالی.

    2. رشد شخصیتی و برداشت میوه ها

    یه چیزی بگم استاد.

    خداروشکر. قبلا نمیفهمیدم شما چی میگی.

    منطقی نبود واسم.

    هرچی گذشت به صورت تکاملی تر بیشتر درک کردم

    تازه بعد این همه سال به این موضوع رسیدم که شما میگفتید هرچی میگذره درکتون بیشتر میشه.

    تازه رسیدم و چقدر بیشتر شکر میگم بخاطر اینکه بهتر میفهمم.

    بینهایت از شما سپاسگزارم استاد عزیزم.

    بینهایت از مریم خانم عزیزم سپاسگزارم.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 2784 روز

    بنام خدای بخشنده و مهربان

    سلام

    چقدر این قسمت فایل مصاحبه را دوست دارم همه اش توحید است . چقدر درون ما با این آگاهی ها هم صدا است .

    دیدن تصاویری از پارادایس هم زیبایی این فایل را چند برابر میکند.

    فقط یک شخصیت توحیدی می تواند از مسایل استقبال کند و آن را به چشم یک فرصت برای رشد ببیند.

    این نگاه توحیدی است . نگاهی که تقوی دارد . نگاهی که تسلیم خداست . نگاهی که ایمان دارد.

    فایلهای توحید عملی استاد خیلی به من کمک کرده تا بتونم کمی روی ایمانم کار کنم . هر چقدر من بتوانم روی توحید و شخصیت توحیدی ام کار کنم به همان اندازه می توانم تقوی داشته باشم و احساس بهتری داشته باشم وتسلیم خداوند باشم

    توحید اصل است . اصلی که باید همیشه در همه چیز اولویت من باشد . هر روز دارم در این مسیر رشد می کنم و پیش میروم . به هر میزانی که بتوانم توحیدی باور کنم و توحیدی عمل کنم به همان میزان دارم خداگونه تفکر میکنم . خداگونه عمل میکنم و بیشتر به آگاهی های روح ام نزدیکتر می شوم . احساس بهتری دارم . در لحظه زندگی می کنم و به همان میزان هم به خواسته های بیشتری میرسم .

    استاد از شما بابت این آگاهی ها سپاسگزارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    حسین شاطری گفته:
    مدت عضویت: 2140 روز

    《به نام خداوند بخشنده مهربان》

    خدایا من هرچی دارم از آن تو، خدایا من هیچی از خودم ندارم، خدایا هرخیری که از جانب تو بمن برسد باز من فقیر توهستم، خدایا من نمیدونم من بلد نیستم تو بگو چیکار کنم..

    سلام سلام به استاد و بانوی عزیز، سلام به همه دوستان، امیدوارم که حال دلتون عالی باشه و در پناه خداوند باشید..

    چقدر این روزا دارم سعی میکنم که مفهوم تسلیم شدن در برابر خداوند یکتا رو درک کنم.. وقتی فکر میکنم میبینم که یک اپسیلون هم نتونستم تسلیم بودنم رو در برابر خداوند ثابت نگه دارم و خیلیییییییییییییی از مواقع اصلا نتونستم تسلیم باشم یه نگاه که به همین یکی دو ماه قبلم میندازم متوجه میشم اصلا درکی از این موضوع نداشتم و با کله خودم میرفتم جلو و چوبش هم خوردم تسلیم بودن ینی ابراهیم (ع) که خانواده اش رو توی بیابون میذاره و میره و فقط به خدا میگه خدایا مردم رو دور خانواده ام جمع کن… تسلیم بودن ینی ابراهیم (ع) که بی قید و شرط میاد سر بچه خودش رو ببره و قربانی که در راه خدا.. تسلیم شدن ینی ابراهیم (ع) که وارد آتش میشه و براش همانند گلستان میشه… والا اینا تسلیم شدن نه برای من اصلا فکر هم درموردش میکنم مغزم سوت میکشه این حد از تسلیم شدن مگه داریم مگه میشه چقدر باید ایمان داشته باشم که اینجوری تسلیم بشم خدایا کمک کن که هر لحظه تسلیم تو باشم…

    خداروشکر از زمانی که تصمیم به جهاد اکبر گرفتم تا به امروز خداروشکر میکنم فراوانی مشتری رو درک کردم و خیلی بازدید میرم ولی امروز یه روز متفاوتی بود بعد از یه جمله به ظاهر نامناسب الان متوجه میشم که یه تسلیم بودنم هم داریم چطور اینجوری بود که با مشتریم رفتم بازدید و بعد از 5 تا بازدید وقتی مشتری با سازنده اوکی شدن حین بازدید و متوجه شدن خود سازنده دفتر فروش داره… آخرین بازدید رو که انجام دادیم مشتری گفت که آقای فلانی من شمارتون رو دارم و حتما با شما هماهنگ میکنم!!!! اولش خیلی بهم برخورد دقیقا یه چند ثانیه ای دگرگون شدم و سازنده خودش متوجه شد ولی مشتری نه متوجه نشد و منم یکم آرامش خودم رو حفظ کردم و شرایط رو برای مشتری توضیح دادم که آقا شما بواسطه من با ایشون و ملکهای ایشون آشنا شدی و خیلی حرفی که زدید فول بودش ولی متاسفانه ایشون اصلا متوجه نبود و یا نخواست متوجه قضیه بشه و منم دیدم اینجوریه رفتم تو ماشین نشستم و تو دلم گفتم تو که سهلی گنده تر از تو رو دارم بچه!!! تا وقتی خدا هست سلطان محمود خر کیه گفتم خدا ساربون خودش میدونه شتر رو کجا بخوابونه گفتم این خدایی که تو رو برای ما فرستاده همون خدا هم تورو توی دفتر ما میشونه پای قرارداد….. اینجوری گفتم و اون آقا هم داشت با سازنده همونجوری بیرون صحبت می‌کرد و منم سپردم به خدا….. الان متوجه شدم این کارم همون تسلیم بودن در برابر خداس حتما نباید خیلی کار بزرگی انجام بدم که نشون بده تسلیم خدا هستم از کوچک کوچک شروع میشه بعد میرسه به کارهای بزرگ….

    من تسلیم بودنم رو اونجایی نشون دادم که وقتی داشتم روی یه ملکی که به قیمت بود کار میکردم و خیلی هم براش مشتری بردم خیلی زحمت کشیدم، مشتریم پسند کرد ولی فرداش که زنگ زدم و مالک گفت توی یه املاکی دیگه ای فروختم و من اصلان ناراحت نشدم و به کار کردنم ادامه دادم گفتم الخیر و فی ما وقع حتما خدا میخواد بزرگترش رو بهم بده

    من تسلیم بودنم رو اونجایی نشون دادم که دیروز یه مشتری رو بردم بازدید هر دو طرف فامیل از آب در اومدند خریدار پسردایی فروشنده بود و من گفتم خدایا تو آگاه به همه چی هستی من به تو سپردم و بی اذن تو برگی از درخت برزمین نمی افتد و چند ساعت بعد فروشنده زنگ میزنه میگه آقای شاطری ما فامیل هستیم باهم ولی شما باید این کار رو انجام بدی (تازه خود فروشنده املاک دار هستش) ایشون بواسطه تو اومده…. من اینجا درک کردم که بارکج هیچگاه به منزل نمیرسه من اینجا درک کردم تسلیم بودن ینی چی…

    من تسلیم بودن رو اینجایی درک کردم که هزار تومن پول نداشتم تو جیبم که یه دونه نون بخرم و حتی به هم کسی زنگ نزدم که قرض کنم یا دنبال وام نرفتم برای اینکه سفره خونمو پر کنم اما خدا برام نون تو سفرم شد…

    من تسلیم شدن رو زمانی متوجه شدم که بدون آگهی مشتری جذب کردم برای اجاره و فروش…

    تسلیم شدن رو زمانی درک کردم که مسیرم رو خدا برام هموار کرد و من هیچ قدرتی برای اینکار نداشتم…

    تسلیم بودن دربرابر خدای ینی اینکه سرت جلوی خدا پایین باشه و فقط قدرت رو بدی به خدا

    تسلیم شدن ینی مطیع امر خدا باشی

    خدایا بما قدرت تسلیم بودن دربرابر خودت رو به ما بده

    خدایا به ما قدرت سپاسگزاری بیشتری بده

    خدایا من انسانی فراموشکارم هر لحطه بمن یادآوری کن وظیفه ام چیه

    خدایا مارا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت دادی هدایت کن

    خدایا ما را آسان کن برای آسانی ها

    خدایا هرگز ما را به حال خودمون رها مکن

    خدایا آنگونه با ما رفتار کن که تورا سِزَد

    خدایا تو رحمان و رحیمی تو وهابی تو رب و پروردگار این جهانی من درمقابل تو انسانی ضعیف،نحیف، ناتوان، ذلیل و خاروخاکسارم

    استاد و مریم بانو خیلی دوستون دارم عاشقتونم از راه دور میبوسمتون بغلتون میکنم ماچ بوس بغل به امیددیدار تو پرادایس

    خدایا شکرت بخاطر امروز که بهمون اجازه زندگی کردن و خلق زندگیمون رو دادی

    با خدا باش و پادشاهی کن بی خدا باش وهرچه خواهی کن

    خدایا شکرت

    ایاک نعبد و ایاک

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    محمدصادق امام بخش زاده گفته:
    مدت عضویت: 1535 روز

    سلام خدمت دوستان عزیزم.

    تسلیم بودن در برابر خداوند به این معنا هست که یک نیرویی ماورا و قدرتمند تر از نیروهای جهان وجود داره که اگه باورش کنیم و بهش ایمان داشته باشیم ما رو به مسیرهای درست هدایت میکنه. به سمت آدم‌های درست هدایت می‌کنه، به سمت اتفاقات و موقعیت‌های درست هدایت می‌کنه.

    نشانه‌ی تسلیم بودن داشتن احساس خوبه، داشتن احساساتی مانند شرک ورزیدن، ترسیدن، نگران بودن، عصبانی بودن، غصه خوردن و .. نشانه‌هایی هست که میگه ما تسلیم خداوند نیستیم. نشانه تسلیم خداوند بودن احساس آرامش هست. اگه به این احساس برسیم یعنی تونستیم در اون لحظه تسلیم باشیم

    تسلیم بودن در برابر خداوند بزرگ نکنیم برای خودمون و اینطور فکر نکنیم که ما باید در همه‌ی لحظات زندگیمون تسلیم خداوند باشیم چون خیلی سخته و حتی نمیشه ادعا کرد که یک ساعت توانستیم تسلیم محض خداوند باشیم و اینطوری نیست باید تلاش کنیم و سعی کنیم که تسلیم باشیم و به میزانی که سعی میکنیم هی هر بار بهتر و بهتر میشه.

    در مورد مثالی از تسلیم بودن در برابر خداوند که من دارم و نتیجه‌اش رو گرفتم میتونم زمانی رو به یاد بیارم که با توحید آشنا شدم و اینکه فقط باید روی خدا حساب باز کنم، پس از گرفتن نتایج کوچک و بزرگ از آگاهی فایل‌های استاد که بارها و بارها گوششون میکردم و دیدگاه توحیدی در من قوی و قوی‌تر میشد، من مسائل مختلفی در زندگیم داشتم و یکی از اون مسائل یک ایراد شخصیتی بود که داشتم (البته هنوز باید روش کار کنم که به قبل برنگردم و پاشنه آشیل هست) و یادم هست که در اون دوران از خدا خواستم که خدایا من واقعا ناتوان هستم ولی از تو میخوام که این مسئله‌ی شخصیتی من رو حل کنی. مگه تو نگفتی قدرت همه چیز در دست من هست و هر خواسته‌ای که بخوایم رو برام انجام میدی اگر فقط روی تو حساب کنیم؟ خب من روی تو حساب میکنم و این مسئله‌ی شخصیتی من رو حل کن. چون مسئله‌ای که من داشتم یک شبه بوجود نیومده بود که یک شبه هم از بین بره خداوند کار درمان من رو شروع کرد و من رو خود به خود هدایتم کرد به سمت شرایط و اتفاقات و آدم‌هایی که وارد زندگیم شد که ابتدا نمیفهمیدم چرا این اتفاقات برام می‌افته ولی بعدا فهمیدم دقیقا همه‌ی این اتفاقات و آدم ها و شرایط بر اساس درخواست من از خدا بوده که وارد زندگیم شده و اومدن که این مشکل حل بشه. یادم هست حتی آماده سازی دوره‌ی شگفت انگیز سفر به دور آمریکا هم بنا به خواسته‌ای که من داشتم از خدا برای حل مسئله‌ی شخصیتم اومد توی زندگیم و خانم شایسته بهشون الهام شد که اون برنامه رو آماده کنن و من اونجا بود که فهمیدم چقدر تمرکزم و کانون توجه ام روی این مشکل هست و حس بد دارم و باید روی نکات مثبت تمرکز کنم و انقدر روی این مشکل تمرکز نکنم و حتی الگوهایی که در اون سفرنامه به من داده شد و من بهشون توجه کردم و تحسینشون کردم که باعث شد این جنس از توجه باعث قدرتمند تر شدن حل مسئله‌ی شخصی من بشه که خانم شایسته مطمئنم روحشم از مشکل من باخبر نبوده ولی خدا بهشون الهام کرد و در زمان و مکان مناسب قرارشون داد که به من الگو برای حل اون مسئله بدن و من قبلش عمده توجه‌ام روی مشکل بود و روی این که این مسئله حل نشدنی هست چون بارها ازش شکست خورده بودم ولی داشتم ادامه میدادم. خلاصه در یک پروسه تکاملی چند ساله مشکل شخصیتی من به شدت بهبود پیدا کرد و آموزش‌هایی سر راهم قرار داده شد – به قول استاد میگه شما روی هدف خودت تمرکز کن اگه آگاهی ای نباشه در فایل های ما که تو بهش نیاز داری خداوند از بی نهایت طریق اون آگاهی رو به تو میرسونه – و این اتفاق هم افتاد و من به سمت آموزش‌هایی هدایت شدم که اون مسئله‌ی من رو حل میکنه. الان واقعا بهتر شدم ولی هنوز ایراداتی دارم و باید برای درمان این مشکل شخصیتی هنوز تلاش بکنم که به عقب برنگردم و همیشه در مسیر درست بمونم و 2 تا منبعی که واقعا بهم کمک کرده سفر به دور آمریکا و همچنین آموزش‌هایی هست که بهش هدایت شدم. این اتفاق در زندگی من چطور ایجاد شد؟ با تسلیم بودن در برابر خداوند. که خداوند دستانش رو میفرسته و خداوند از وعده‌ی خودش تخلف نمیکنه. اینکه فقط از اون نیرو بخوای که کمکت کنه و ایمان داشته باشی بهش که اون نیرو هر کاری رو و هر مسئله‌ای رو میتونه حل کنه و همچنین رها هم باشی و هی نگی چی شد چی شد تا خداوند کارش رو انجام بده و به درخواست تو پاسخ داده بشه. البته برای من چند سال حل این مسئله زمان برد چون ایرادات خیلی زیادی در من بود و هنوزم هست و باید روش کار کرد همیشه و همیشه. پاشنه آشیل هیچ موقع خوب نمیشه همیشه باید روش کار کرد.

    در مورد تسلیم نشدن در برابر مشکلات اول از همه باید این رو بدونیم که مسائل و مشکلاتی که برای ما بوجود میان اومدن که ما رو رشد بدن و قوی‌ترمون کنن و اگر حلشون کنیم بزرگ میشیم و به بسیاری از خواسته‌هامون میرسیم مثل استاد که با حل مسئله تکرار دوره‌های حوصله سر بر حضوری هدایت شد به سی دی و دی وی دی بعد هم سایت اینترنتی و کلا مسئله‌ی اون همه پول و انرژی و زمان و .. ای که صرف میشد حل شد و در ضمن باعث شد یک عالمه مهارت یادبگیره که به پیشرفت کاری و زندگی اش کمک فراوان کرد مثل نحوه‌ی برخورد با مشتریان ناراضی در بحث فروش. دوم هم اینکه باید به مسائل مثل یک بازی کامپیوتری نگاه کنیم و به شکل یک معما لذت بخش که آیا ما اصلا میتونیم این مسئله ای که در زندگیمون بوجود اومده رو حل کنیم؟ مثل مراحلی که در انجام یک بازی طی می‌کنیم و مثلا در یک بازی سودوکو می‌تونیم اعداد رو درست تشخیص بدیم در مدت زمان مشخص؟ اگه راهی براش پیدا کنیم میریم مرحله بعدی و لول آپ میشیم. در مورد مسائل زندگی هم باید اینطور فکر کنم که این مثل یک بازی کامپیوتری و یک معما هست. اگه حلش کنم و راهی براش پیدا کنم صعود میکنم به یک پله بالاتر و رشد میکنم و آماده میشم برای بهتر حل کردن مسائل بعدی زندگی.

    دوستتون دارم. امیدوارم شاد و پیروز سلامت و پر از انرژی‌های خوب الهی باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    میلاد قادری گفته:
    مدت عضویت: 360 روز

    واقعاً عالی بود من فکر میکنم همه آدما همچین تجربه ای رو داشتن و دارند و قطعا همون‌طور که استاد عزیز در تمام فایل ها تقریبا این جمله را گوشزد میکنند که نیاز به کار ذهنی و دائم داره اگه بخواهیم از زندگی لذت ببریم باید توان مدیریت چالش ها را ابتدا در ذهن خود داشته باشیم و کانون توجه ما نباشند نا خواسته ها و نا زیبایی ها بخصوص زمانی که افرادی تلاش میکنند توجه شما رو ب سمت مشکلاتی که خودشان نیز در ان غرق شده اند ببرند یا اعمال تلافی جویانه دست می‌زنند . واقعاً آدم لذت میبره از نحوه برخورد استاد وقتی که در مسیر چالش ها قرار میگیره و انقدر زیبا توضیح میدهند و به ما یادآور میشوند که زمانی مشابه همین چالش ها و افراد و اتفاقات برای ما پیش آمده و تسلیم بودن در اون لحظه چقدر اوضاع رو تغییر داده و نشانه های الهی را به وضوح دیده ایم در بی نهایت لحظات بحرانی زندگی، به نظر من قدرت ذهنی کنترل ورودی ها را باید هر ثانیه تمرین کنیم، درس بگیریم از اتفاقات و یاد بگیریم تسلیم بودن در تمام شرایط رو زمانی که نجواهای شیطان در کمین افکار ما نشسته.خدایا شکرت از وجود استاد عزیز ️که به ما راه حق رو نشون میده ،تکرار میکنه نکات کلیدی رو که باعث شد تا من آنقدر تغییر مثبت داشته باشم در رفتارم که باعث تعجب اطرافیان شد و یکی دیگر از هزاران مزایای صحبت های استاد این هست که به محض لغزش کردن و از مسیر منحرف شدن ما متوجه گمراهی خودمون میشویم و به ما کمک میکنه تا هر چه زودتر به مدار دلخواه خودمون برگردیم و ادامه بدیم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    زینب کریمی گفته:
    مدت عضویت: 558 روز

    سلام و درود

    استاد چقدر خوبه که وقتی از خودتون مثال میزنید.

    قشنگ شفاف میشه برام اون مسئله و میام با خودم میگم اگه من جای استاد بودم چیکار میکردم؟؟

    من اگه بخوام از خودم مثال بزنم

    اینو میگم که بواسطه یسری مسائل رابطه همسرم با خانوادم یه مقدار بهم ریخته بود

    باهمسرم که صحبت میکردم واکنشی که دریافت میکردم این بود که نه دیگه امکان نداره درست بشه

    من واقعا دیگه هیچ کاری از دستم برنمیومد

    و فقط گفتم خدایا میسپارم به خودت

    و انقدددددر خدا قشنگ این مساله رو حل کرد که انگار نه انگار اختلافی بین دو‌طرف بود

    خودم مونده بودم که اخه چحوری خدایا؟؟چجوری تونستی؟؟

    مثال بعدی چند سال پیش بود که میخواستم پول شهریه بدم‌و دقیقا مبلغ 500 هزارتومن کم داشتم

    از طرفی اصلا دلم نمیخواست از خانواده پول بگیرم و بهشون این‌موضوع رو‌بگم‌‌تو‌همین فکر که بودم خدایا چیکار کنم کمکم کن

    دیدم واریزی 500 هزار تومن برام پیام اومد

    همینجوری موندم

    بعدش دیدم یکی از مراجعام پیام داد که من هزینه دو سه جلسه رو‌ زودتر براتون زدم

    وای اشک تو چشمام جمع شده بود

    واقعا مونده بودم تو این قدرت خداوند.

    هر زمان که تسلیم خداوند باشیم از یه جاهایی در باز میشه که اصلا فکرشم نمیکنیم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2199 روز

    به نام خداوند مهربان و هدایت‌گرم

    خدایا شکرت ک من در گام دوازدهم در پروژه مهاجرت به مدار بالاتر قدم گذاشتم .شکرگزارم خدای من که دوازده گام جلو اومدم و در این دوازده گام کلی اتفاقات خوب رو تجربه کردم و از همه مهمتر ایمان قلبی عمیق‌تری نسبت به تکاملم در من ب وجود اومد و گویا بزرگ شدن ظرف وجودم رو دارم احساس میکنم ، یه احساس ناب هست، انگار دارم پذیرای دریافت‌های بیشتر میشم . خدایا شکرت ک چنین احساسی رو دارم تجربه میکنم و معجزات و اتفاقاتی بی نظیر در انتظارم هست .

    بَلَىٰۚ مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنࣱ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ

    آرى، کسانى که همۀ وجود خود را تسلیم خدا کنند در حالى که نیکوکارند، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شایسته و مناسب است، نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مى‌شوند

    آیه 112 بقره

    تسلیم به معنای سلام کردن، اعطای چیزی به کسی، گردن نهادن، راضی شدن به چیزی، اطاعت و انقیاد و فرمانبرداری و سرسپردگی است. (لغت نامه)

    معنای تسلیم بودن در برابر خداوند : تسلیم بودن در برابر خداوند یعنی من ایمان دارم ک یک نیرویی برتر از کل نیروهای جهان که جهان رو خلق کرده و داره هدایت می‌کنه اون من رو خلق کرده ، اگر توکل کنم بهش،اگر خودم رو بهش بسپارم ، اگر باورش داشته باشم ، اگر ایمان بهش داشته باشم اون من رو هدایت می‌کنه ‌. اون من رو به مسیرهای درست هدایت می‌کنه . آدمهای درست، شرایط درست ، موقعیت‌های درست رو وارد زندگی من می‌کنه. اتفاقات عالی رو در مسیر زندگی من قرار میده.

    تسلیم بودن در برابر خداوند یعنی اجازه دادن به خداوند که پاسخ دهد به درخواست‌های من . چون خیلی وقتها ما درخواست‌هایی داریم اما تسلیم نیستیم. شرک می‌ورزیم ، نگرانیم ، می‌ترسیم ، غصه می‌خوریم، همه این احساسات ناخوشایندی ک تجربه می‌کنی به معنی این هست ک ما تسلیم نیستیم .

    تسلیم یعنی خدایا شکرت راحت شدم . خودم رو سپردم به تو . تسلیم بودن یعنی خیال راحت داشتن . تسلیم یعنی اعتماد کردن به اینکه خداوند در سختی‌ها به آسانی نجاتت میده . تسلیم یعنی حال خوب داشتن چون اعتماد به خداوند حال خوب میاره. تسلیم بودن یعنی ترس و حزن نداشتن . تسلیم یعنی بر شانه های خدا سوار شدن و از مسیر زندگی لذت بردن . آخ ک چ احساس نابی هست !

    نرگس عزیزم! تسلیم خداوند بودن تکامل میخواد . توحیدی شدن تکامل میخواد . استقامت میخواد . تکرار میخواد. تمرین میخواد . پس سعی کن تا به این نقطه نزدیک بشی و به سمتش حرکت کنی تا بیشتر و بیشتر از زندگی لذت ببری و به خودت سخت نگیری و از خودت توقع بیجا نداشته باشی . تو در مسیر درست هستی . مهم اینه ک ادامه بدی و هرروز از قبل بهتر بشی و در مسیر سرشار بشی از لذت…

    نشانه‌ی تسلیم بودن احساس خوب و احساس آرامش ، احساس اطمینان قلبی داشتن ه . برای تسلیم بودن باید تمرین کنی، باید به دنبال الگوهایی باشی که با تسلیم خدا بودن به نتایج عالی رسیدن . مثل پیامبران . مثل ابراهیم . مثل استاد .

    إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ (131 بقره). هنگامی را که پروردگار ابراهیم به او گفت: تسلیم شو. گفت: در برابر پروردگار جهانیان تسلیم شدم.

    إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ: من روی خود را به سوی خدایی کردم که آسمانها و زمین را آفرید و در این راه عقیده خود را خالص کردم و من از مشرکان نیستم.(سوره انعام آیه 79)

    و یکی از بهترین پاداش هایی ک خداوند نویدش رو میده اینه : هدایت شدن …

    تسلیم در برابر مشکلات شدن به نظر من نقطه مقابل تسلیم خداوند بودن هست ، یعنی وقتی تو تسلیم خداوند باشی ایمان داری که اون هدایتت می‌کنه و تو رو از اون شرایط خارج می‌کنه و باید اعتماد داشته باشی و ادامه بدی . دیگه غم و غصه ای نمی‌مونه . دیگه ترسی از آینده نداری و خب اطمینان داری ک همه چی خوب پیش می‌ره پس دیگه ناامیدی معنایی نداره .

    یکی از مهم ترین نشانه های افراد با عزت نفس و اعتماد به نفس بالا مثل استاد این هست که به خودشناسی رسیدن. اونا خودشون و علایق شون رو می شناسند . بنابراین نرگس عزیزم همیشه سعی کن خودت رو بشناسی و ببین که به چی علاقه داری .چیو دوست داری .چی میخوای . خودت رو کشف کن …

    استاد من هم انسان متنوع و تنوع طلبی هست یعنی من هم ک برای پنج کلاس یه درس مشترک تدریس میکنم در همون روز کلاسها رو متفاوت برگزار میکنم ، برای یک کلاس وویس میذارم ،برای یک کلاس خودم میخونم ، برای یک کلاس دیگه ترانه و آهنگی ک متن درس رو در خودش داره پخش میکنم ، یعنی هربار سعی میکنم تغییرات و بهبودهایی در همون درس در پنج حالت مختلف ایجاد کنم. و دوست دارم در همین تکرار هم لذت و تنوع ایجاد کنم برای خودم . و من این ویژگی خودم رو با شما بیشتر شناختم . از سریال بهشت و سفر به دور آمریکا بیشتر متوجه این علاقه م به تنوع شدم. همون‌طور ک خودم رو از بعد آزادی طلبی هم شناختم …

    ⁦(⁠⁠‿⁠⁠)⁩

    توکل خودش رو به این شکل نشون میده که تو احساس وابستگی به بودن آدمها نداری . فک نمیکنی اگر اون آدم از زندگی تو بره تو به رنج و سختی می‌افتی و کارت زمین میمونه ک بخوای برای نگه داشتنش به هر خفت و خواری تن بدی و از خود واقعی ت دور بشی و از ارزش هات کم کنی. به خودت میگی خدا برای من کافیه و من به اصول و ارزشمندی شخصیت خودم پایبند میمونم نه اینکه بخاطر نگه داشتن فلانی ناچار باشم از خودم و خواسته هام کم کنم …کسی ک باید بره می‌ره اما چون خداوند منبع تمام خیر و نعمتهای زندگی من هست این یعنی قرار هست یک گزینه بهتر ، یک شرایط بهتر ، یک موقعیت بهتر رو من تجربه کنم . خدا ک هست همیشه … باید اعتراف کنم ک من خیلی به این دام گرفتار شدم در طول زندگیم . بخاطر ضعف عزت نفس و خودشناسی م و خلأهای ک داشتم گرفتار روابطی از جنس وابستگی شدن … یعنی با شخصی ارتباط داشتم ، تا زمانی در کنارهم حال خوبی رو تجربه کردیم اما زمانی می رسید ک احساس میکردم اصلا هماهنگ با هم نیستیم . در سطح هم نیستیم . عامل رشد و حس خوب هم نیستیم اما ب دلیل وابسته شدن ، به دلیل شرک ورزیدن چشم م رو به روی الهامات و هدایت‌های خداوند می بستم ، نشانه ها رو نمی دیدم که به من می گفت باید از این شخص و این مرحله عبور کنی و انگار گیر می کردم . همه ش احساس میکردم ک باید یه چیزهایی رو تغییر بدم اما مقاومت میکردم . به قول استاد میگفتم این یه مورد رو من نیستم … می‌افتادم در یه سیکل تکراری . چون وابستگی به آدمها همیشه نتایج تلخ و تکراری خودش رو داره. دور شدن از خودت ، ناهماهنگ شدن با خودت ، درد و رنج و تلخی و حس بد و لذت نبردن از اون لحظه و داشته ها و نعمتها ترس و نگرانی از دست دادن ، خودت رو پایین کشیدن و همه و همه نتیجه وابسته شدن به آدمهاست . وابسته شدن به آدمها تو رو محدود نگه میداره و جلوی رشدت رو میگیره اما اگر نترسی و وقتی نشانه ها رو دریافت می‌کنی که باید یه آدم رو رها کنی ، باید یه رابطه رو رها کنی به جریان هدایت ایمان داشته باشی و رها کنی و اونوقت اینقدر وجودت آرامش و سبکی احساس می‌کنه ک انگار یه بار سنگین ک مدتها داشتی حمل می کردی و فکر میکردی واقعیت زندگی همین سنگینی هست از روی دوش ت برداشته میشه و خدای من که به چ سبکی و آرامشی می رسی . اصلا مثل یه فنر می مونی که کشیده شده اما یه مانع جلوی پرتاب شدنش رو گرفته و پرتاب میشی به سمت جلو . گاری زندگی ت رو در بدترین حالت داری جلو می کشی .وقتی ک وابسته به آدمها هستی تازه مگه جلو می‌ره ! نه … در جا می زنی همه ش … به عقب کشیده میشی … تازه بعد از این رها شدن از وابستگی به خودت میگی چرا من اینقدر به خودم ظلم کردم و اینقدر همه چیز رو برای خودم سخت کرده بودم ک گیر کردم تو این آدم و این رابطه ؟! و همه‌ش از باور کمبود میاد .از عدم ایمان به خداوند. از تسلیم خداوند و هدایت‌هاش نبودن و اعتماد نداشتن به جریان هدایت سرچشمه میگیره . اتفاقا تو وقتی تسلیم خدا نیستی تسلیم مشکلات و ناخواسته ها میشی و احساس می‌کنی همینی ک هست هست باید تحمل کنی … امیدوارم درسم رو گرفته باشم و امیدوارم اهرم رنج و لذت ذهنم دیگه درست عمل کنه بخاطر این همه رنجی ک وابستگی ها برام به ارمغان آورده و لذتی ک الان دارم تجربه میکنم … امیدوارم در موقعیت های مشابه مثل استاد عمل کنم ک حتا اگر در بالاترین حد فشار هم بودم به آدمها وابسته نشم. روی اصولم پا نذارم بلکه بگم حتمن خیر من در همین امر هست و قرار ه با گذشت من از این موضوع جریانی از نعمت و ثروت بی انتها وارد زندگیم بشه پس اعتماد کنم به خدا .نشانه ها رو ببینم و سریع دست به عمل بزنم . احساس ضعف نکنم . بدونم خدا منبع رزق و روزی من هست . هرکسی ک در زندگی من بیاد دستی از دستان خداست که اگر بره هم خداوند از بی نهایت دستانش به من نعمت میرسونه . باید بگم توکلم به خداست . درها باز میشه . راه ها پیدا میشن . فقط کافیه همین قدم رو بردارم . کافیه ایمانم رو نشون بدم. خداوند پاداش میده به ایمانم. اتفاقها می افته .

    خدایا تو هدایتم کن ربِّ قدرتمند من !

    نرگس عزیزم ! زندگی یک بازی ه ⁦:⁠-⁠)⁩ از زندگی لذت ببر. ببین ک چطور با مسائل رو ب رو میشی ! چطور میتونی مسائل ت رو حل کنی و پیش بری ! در خودت این توانایی رو ببین ک میتونی برنده ی این بازی باشی چون یه هم بازی عالی مثل خدا داری… بازی زندگی برای این هست که تو با چالشها رو ب رو بشی و بزرگتر از امروزت بشی . بازی زندگی بازی رو ب رو شدن با مسایل و حل کردن اونهاست. پس سخت نگیر و از انجام این بازی لذت ببر. کلی اتفاق خوب بعد از مسایل و چالشها هست ک جایزه ی انجام این بازی هست . مسأله ها ک حل بشن حجم زیادی از موفقیتها رو برات ایجاد می‌کنه .

    یادمه سالها پیش این نکته رو در کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین خوندم که در کتاب ش همین رو میگه که زندگی یک بازیه ک قواعد و قوانین خودش رو داره و اگر این قوانین رو بشناسی و اجرا کنی میتونی همواره برنده ی این بازی باشی.

    خدایا کمکم کن تا همواره به درک بهتری از قواعد بازی زندگی برسم و هربار با اجرا کردن بهتره این قوانین بتونم برنده باشم و فقط لذت و شادی و خنده و خوشبختی رو در این بازی تجربه کنم .

    خدایا شکرت ⁦:⁠-⁠*⁩

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      حسین شریفی گفته:
      مدت عضویت: 676 روز

      درود براستاد عزیزم وخانم شایسته عزیزو دوستان هم فرکانسم..

      درود برشما نرگس عزیز واقعا کامنتی که نوشتی رو باجون و دل خوندم وبعد از صحبتهای استاد خیلی بجابود که نکات مهمی رو که منم درگیرش بودم و الانم تاحدودی هستم رو گوشزد کردین…ازشما سپاسگزارم‌..

      منکه بگم از خدا فقط همین کلمه رو بلد بودم و تصورمم که دیگه یک آدم عقده ای بود منتظر خطاهای من و عذاب دادن…

      اگه تسلیم بودم میترسیدم یعنی میترسیدم ازخدا چون خدایی بمن نشون داده شده بود و توصیف شده بود خدای مهربان نبود بخشنده نبود اصلا من کسی نبودم که بتونم باخدا ارتباط داشته باشم وحرف بزنم اونایی که باخدا ارتباط داشتن آدمای خاصی بودن منم که خاص نبودم پس نمیتونستم باخدا ارتباط برقرار کنم….

      توی مشکلات زندگیم و کسب وکارم بخاطر غرورم بود که تسلیم نمیشد یعنی همیشه تسلیم مشکل شدن حکم مرگ و زندگی رو برام داشته براهمین با زور وفشار روی خودم کارامو پیش بردم ..

      نمیتونستم بگردم یک راه حل راحت پیداکنم و بگم خداهم هست اونم حامی منه و من اگه تسلیم خداوند باشم و اینقد اتفاقی که میافته ازش نترسم و هدایت اونو بخوام بهتر میتونم مدیریتش کنم…

      همیشه خدابود ولی من اون بچه ای بودم که پدرش میگفت بپر و میترسید اعتماد نمیکردم آزاد و رها نبودم…

      توی رابطه وابستگیه شدیدی داشتم و همیشه میگفتم این اگه نباشه من میمیرم خواب نداشتم بخاطرش به هزار در میزدم که فقط ببینمش تموم تصاویر ذهنم از اون بود non stop….

      نتونستم بخداوند واگذار کنم و رها باشم و زندگیمو بکنم اینقد زور زدم و فشار آوردم تا بدستش آوردم ولی خیلی زود پشیمون شدم اون تصورات من تصورات باطل بود تنها چیزی که برای من داشت پشیمونی که چرا عمرمو گذاشتم و زندگی نکردم آخه اونم مثل بقیه بود ….

      دلم میخواد با تمام وجودم بتونم اونجوری که استاد میگه آزاد باشم رها باشم خودمو بسپرم به خدواند…آخه منکه خودمو شناختم نمیتونم بی تحرک باشم و کارمو انجام میدم پس اینقد نگران نباشم و وقتی مسئله ای پیش میاد خودمو به چالش بکشم و آروم حلش کنم…

      منکه تاحالا مسائلم رو با استرس و نگرانی حل کردم پس با کمک خداوند و با آرامش و این باور که این مسئله اومده تا منو قوی تر کنه تا من پیشرفت کنم حلش کنم…

      زمانی که دوره های فروش و بازاریابی رو میرفتم استادش میگفت فروش با(نه)مشتری شروع میشه …

      کسی که میاد میخره و نه اعتراضی به کیفیت نه مبلغ نه هیچی نمیکنه که فروش نیست و تورو قوی تر نمیکنه …وقتی مشتری اعتراض میکنه و تو باید اونو متقاعد کنی که توی این بازاری که هزاران نفر محصول تورو میفروشن ازتو بخره این قسمت تورو قوی میکنه واگه بتونی متقاعدش کنی ازتو بخره اعتماد به نفست بیشتر میشه و هنچنین مهارتت درفروش ارتقا پیدامیکنه…

      مثل استاد که شاگردا رو متقاعد کرد که کلاس رو باهاش تموم کنن و انصراف ندن واینا آدم رو قوی تر و مصمم تر میکنه که ادامه بدد…

      سپاسگزارم…

      عاشقتونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    فاطمه ش گفته:
    مدت عضویت: 1674 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیز، مریم جانم و تمام دوستان خوبم

    گام دوازدهم

    تسلیم بودن در برابر خداوند یعنی اجازه دادن به خداوند برای اینکه مارو هدایت کنه

    که نشانه اش میشه احساس خوب، احساس ایمان، احساس آرامش، احساس توکل

    و درمورد مسائل زندگی؛ اینکه ما باید یاد بگیریم حتی به مشکلات هم با دید مثبت نگاه کنیم که یکی از راه هاش اینه که به مسائل مثل یک بازی نگاه کنیم و به این فکر کنیم که حل کردن این مسئله میتونه ما رو رشد بده، ثروتمند میشیم بزرگ میشیم و پیشرفت میکنیم

    حالا تمرین این جلسه، مسائلی که من با توکل بر خدا در حالی که هیچ ایده ای نداشتم ولی حلش کردم و از پسش براومدم.

    یادمه یه دوره ای زبانم خیلی بد بود و از کل کلاسمون پایین تر بودم. استادمون نزدیک امتحانات با من صحبت کرد که شما درست خوب نیست و الان هم فصل امتحاناته باید یه فکری به حال خودت بکنی. من اولش خیلی بهم برخورد و ناراحت شدم، ولی یادمه با خودم گفتم من میتونم بالاخره حلش کنم و اینقدر تمرین کردم، اینقدر زمان گذاشتم و کم کم تمرین کردم تا بالاترین نمره امتحان زبان رو من گرفتم!

    یه مسئله دیگه این بود که من تا چند سال پیش، از این لحاظ که بین یه جمعی محبوب نباشم و باهام صمیمی نباشن خیلی عزت نفس پایینی داشتم. بعد نمیتونستم تنها جایی باشم و اگر کلاسی چیزی میخواستم برم حتما باید کسی باهام میومد از دوستانم.

    بعد من و یکی از دوستام کلاس قایقرانی ثبت نام کردیم و برنامه اینجور بود که سه روز در هفته صبح زود به نزدیکترین سد شهر میرفتیم، دور سد میدویدیم و بعدم تمرین قایقرانی. اولین مشکل این بود که دوست من از جلسه 2 به بعد دیگه نیومد و گفت سخته؛ مشکل دوم این بود که افراد اون کلاس همه حرفه ای بودن و تنها تازه وارد تیم من بودم

    اولا که تنها بودم و این برای اون زمان من خیلیییی سخت بود

    مسئله دیگه، این بود که موقع دویدن من همیشه با اختلاف اخرین نفر بودم و مایه مسخره بازی سایر اعضا

    یه مشکل دیگه هم این بود که من تا سوار قایق میشدم چپه میشدم و میفتادم تو آب و همه بچه ها به شدت مسخرم میکردن.

    برای فاطمه اون زمان، ترکیب این شرایط یک فاجعه به تمام معنا و دلیلی کاملا قانع کننده برای بیخیال شدن بود؛ اما چیزی که جالب بود این بود که منی که اونموقع خیلی از قانون چیزی نمیدونستم، تمام تلاشم رو کردم که با اون شرایط کنار بیام و کم کم استقامتم بیشتر شد، تعادل روی آب رو یاد گرفتم و با بچه ها هم ارتباط گرفتم؛ این داستان خیلی روی عزت نفس من تاثیر داشت و از طرفی یکی از قشنگترین تجربیات من اون قایق سواری تک نفره وسط آب شد.

    و آخرین مثال: شمع

    من مدتیه که دارم شمع های متفاوتی میسازم ولی توی شمع های یه مقدار بزرگتر، به این مشکل میخوردم که شمع هام سفیدک و حباب میزد (این مسئله خیلی تازست و همین یک هفته پیش حل شد)

    دنبال راه حلش گشتم و از چند نفر پرسیدم؛ حتی از حرفه ای ترین افراد ولی یا یه چیز الکی میگفتن یا بلد نبودن.

    چندین و چند راهکار تو اینترنت پیدا کردم و امتحان کردم و جواب نگرفتم

    شمع هام به حدی زشت میشد که دیگه داشتم بیخیال شمع سازی میشدم؛ گفتم عزیز من بلد نیستی بپذیر دیگه چرا مقاومت میکنی

    ولی عکس شمع های شفاف و صاف رو تو اینترنت میدیدم؛ میگفتم آقا اینا تونستن خب منم میتونم دیگه

    چندین راهکار رو امتحان کردم، اینقدر تغییرات بوجود آوردم تا بالاخرهههههه رازش رو پیدا کردم. یعنی اصلا داشتم بال در میوردم از خوشحالی و خداروشکر کردم که من رو هدایت کرد و من بالاخره راهش رو پیدا کردم

    یعنی میخوام بگم که فاطمه من، درسته اولش که خواستی بنویسی هر چقدر که فکر کردی ذهنت میگفت: چی میخوای بنویسی؟ تو که مسئله ای رو حل نکردی… بیخیال شو بابا

    ولی ببین، فقط سه تا مثال ساده اینجا نوشتی و هزار تای دیگه اومد توی ذهنت

    تو خیلی قدرتمند تر از اونی هستی که فکر میکنی و اجازه نده نجوای شیطان تو رو از خدای هدایتگر دور کنه

    تو خیلی قوی هستی که الان اینجایی و قوی تر هم میتونی بشی، با ایمان به خداوند

    خدای عزیزم، بابت این گام ازت ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: