مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل» - صفحه 39

668 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عباس امیری گفته:
    مدت عضویت: 2127 روز

    بنام خدا

    سلام

    نمی‌دونم قراره چی بشه

    از صبح که این فایل رو دیدم دارم فکر میکنم

    کلی سوال و پاسخ توی سرم می‌چرخه

    اول یک تجربه بگم از هدایت الله که یکی از بزرگترین چالش ها و موانع ذهنی منو روشن کرد و مسیرمو آسون کرد

    از اونجایی که من حدود 3 ساله علاقم رو شناختم که زیر خرباری از باور دفن شده بود

    درش حرکت کردم و کم و بیش مهارت و دانش و تمرین و…

    اما کم کم به مسابقات فکر میکردم ( ورزش دوچرخه سواری)

    از طرفی هم آزادی مکانی و زمانی میخواستم

    مثلاً وقتی سریال سفر به دور آمریکا رو می‌دیدم میگفتم چه حالی میده اونجایی دوچرخه سواری کنی فلان جا فلان کار رو بکنی و…

    یعنی برنامه میچیدم که فلان شهرهای آمریکا رو برم دوچرخه سواری کنم چه داخل شهر و چه حومه شهر و…

    اما این دو هدف باهم جور در نمیومد:

    مسابقات

    جهان بینی با دوچرخه سواری

    چون مسابقات حرفه ای تو رو داخل چهارچوبی قرار میده که باید طبق اون پیش بری

    از خواب و بیدار شدن

    تغذیه

    مسائل روحی روانی

    و…

    که من این چهارچوب رو اصلا نمی‌خواستم

    مثلاً من اینجوری ام که هروقت حسم بگه میرم دوچرخه سواری و هرجا حسم بگه میرم نه این طبق برنامه ریزی خاصی باشه …

    خلاصه بین دو راهی مونده بودم شاید چند ماه…

    تا اینکه یک شب هدایت شدم دوستی رو ببینم که ایشون عاشق مولانا هست و تفسیر می‌کنه شعر هاشو…

    من رفتم بدون اینکه بخوام صحبتی از خودم بکنم یهویی بحث رفت سمت سوالاتی که توی ذهنم هست…

    و ایشون از زبان خداوند سوالاتی پرسید که و از اشعار مولانا چیزهایی خوند که من اشک تو چشمام جمع شده بود….

    آخه چطور ممکنه این اشعار آنقدر وصف حال من باشه!!!!!

    چطور با شعر داره بهم پاسخ میده

    من مات و مبهوت به اشعار گوش میدادم ….

    تا بلاخره از اون دو راهی یک راه روشن تر شد و دیگری تیره تر میشد

    من متوجه شدم که مسابقات رو برای منم منم میخواستم

    میخواستم اسمم رو زبونا باشه

    میخواستم خلأ هامو باش پر کنم

    اون مسیر ذهنم بود نه روحم

    روح من ماجراجویی رو میخواست

    روح من آزادی در کوهستانها و نگاه به طلوع و غروب رو میخواست که اشک بریزه

    هروقت طبق میل روحم دوچرخه سواری کردم برام مثل مدیتیشن بوده مخصوصا وقتی با موزیک بی کلام همراه میشه انگار تو بهشتم و مبهوت زیبایی جهان میشم حتی شده کلییی به خورشید زول زدم و اشک ریختم …

    من از این دوراهی در اومدم

    این تا به الان بزرگ ترین هدایتی بوده که تجربه کردم چیزی که منو با آرامش زیادی رسوند و از گمراهی درآورد

    البته هنوز خیلی شفاف نشدم

    یجورایی خیلی درگیر پول بودم و عشقم کمرنگ تر شد نسبت به مسیر علاقم

    یعنی یه روزایی باز شک میکنم بهش وقتی ذوق خاصی برای انجامش ندارم

    سوال امروزم همین بود که خدایا :

    مشکل از چیه

    از درون من

    با بیرون ( دوچرخه سواری)

    یا من مشکل دارم که یه روزایی ذوقش و دارم و یه روزایی خاموشم

    یا واقعا اینو دوست ندارم…

    باز سر دوراهی ام

    حسی میگه حس لیاقتت کمه و حس ارزشمندی نداری

    حسی میگه مشکل از بیرونه

    البته یه چیزی رو به یاد آوردم

    من از بچگی یک ضعفی داشتم:.

    هروقت میخواستم مسیری رو برم یا کاری رو انجام بدم ، اگر آدما باهام مخالف بودن دیگه اون مسیر جذابیتی برام نداشت و در اکثر مواقع کمی پیش میرفتم و زودی بیخیالش میشدم و ادامه نمی‌دادم…

    یعنی تا وقتی جماعت تایید میکردم بهم خوش می‌گذشت و شکی نبود

    اما بلعکس که میشد کلی شک نیومد سراغم و صدای درونم گم میشد…

    شاید دلیل این دوراهی اخیرم همین باشه که برمیگرده به این شخصیت من

    فکر کنم یجورایی احساس تنهایی میکنم وقتی مسیر خودمو می‌خوام برم و حسم خوب نیست و نمیتونم مثل قبل ازش لذت ببرم

    نگاه میکنم به سبک مردم ببینم اونا چه سبکی دارن چطور پیش میرن…

    خدایا کمکم کن از این دوراهیی در بیام و هدایتم کن به چیزی که روحم می‌خواد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 874 روز

    به نام خداوند مهربان و بخشنده

    خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم بابت یک روز عالی دیگر الهی شکرت

    سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم

    پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    گام12

    الا بذکر الله تطمئن القلوب

    با یاد خداوند است که دلها آرامش پیدا می کند

    وختی تسلیم هدایت خداوند می شوی همه چیز به صورت جادویی پیش می رود

    خداوند همه کار ها را برایت انجام می دهد از یک راه غیر منطقی راهی که منطق تو قبول نمی کند ولی خداوند پلان اش را چیده فقط ایمان و جسارت می خواهد که انجام بدهی

    یادم می آید که وختی در ایران بودم و واقعا به ناتوانی در مقابل خودم رسیده بودم و همانجا به سوی آسمان نگاه مردم شب نوروز 1402 به خدا گفتم خدایا من تا توانم از هر چیزی از تو به من می رسد

    من نه در اینجا کسی را دارم و نه کسی را می شناسم

    و همین طور در حال صحبت کردن با خدا بودم که یک پسر را دیدم ظاهراً لباس شیرینی پزی را پوشیده بود رفتم پیشش و همین صحبت کردیم بعد همین طور پرسیدم من می خواهم کار کنم هر وی باشه مهم نیست و می خواهم یک اطاق داشته باشم

    همین پسر گفت اتفاقا من هم دنبال یک هم اطاقی می گشتم و یک کارگر واقعا من همان طور ماندم و خداوند را سپاس گزاری کردم گفتم خدایا شکرت خدایا شکرت

    و بعد همان شب رفتم در اطاق اش خیییلی زمینی خوبی بود برای من که هم بالای خودم کار کنم و بعد درآمد کم بود ولی سپاسگزاری و حس خوب خیییلی زیاد داشتم همین طور می رفتم شهر را می‌گشتم و عکس برداری می کردم و سپاسگزاری الهی شکرت الهی شکرت

    آنجا خیییلی عالی مفهوم هدایت و تسلیم بودن را درک کردم خدایا شکرت

    این یک بهش از آن اتفاقات خوب است الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    مریم رنجبر گفته:
    مدت عضویت: 1030 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد جان خانم شایسته عزیزم وبه دوستان و همراهان این مسیر توحیدی ….

    خدایا سپاسگذارم که امروز هم فرصتی بهم عطا کردی تا بتونم بیام سایت این فایل رو گوش کنم وازاین آگاهی ها برای رشد بهتر خودم وپیشرفتم وبهترشدنم استفاده کنم …

    خدایاازت می‌خوام تومسیر فهمیدن قوانین وعمل کردن بهش به خودم مغرور نشم ….

    ویادم باشه فقط باید روی تو حساب کنم نه خودم نه هیچ دیگه و اعتبار تمام موفقیت‌هام رو به تو بودم …

    کمکم کن هدایتم کن تا هرآنچه که ازدرک این فایل فهمیدم رو برای بهتر شدنم برای رشدبهترم بنویسم وازش استفاده کنم و بهشون عمل کنم تا در پناه تو همیشه موفق و خوشحال باشم ..

    خدایا به امید خودت ….

    تسلیم بودن دربرابر خداوند به این معناست که من ایمان دارم یک نیرویی برتر ازکل نیروهای جهان که. جهان رو خلق کرده و به قول خداوند داره هدایتش می‌کنه اون من روهدایت می‌کنه .

    اون من رو خلق کرده واون من رو اگرتوکل کنم بهش اگرخودمو بسپرم بهش اگه ازش درخواست کمک کنم

    اگرباورش داشته باشم اگر ایمان بهش داشته باشم .اون منو هدایت می‌کنه، اون منو به مسیر های درست هدایت می‌کنه .آدمهای درست شرایط درست موقعیت های درست وارد زندگی من می‌کنه

    درمسیرزندگی من قرار میده

    تسلیم بودن یعنی اجازه دادن به خداوند که پاسخ دهد به درخواست های شما .

    چون خیلی ازموقع ها ماازخداوند یه چیزهایی میخواهیم اما تسلیم نیستیم شرک می‌ورزیم نگرانیم.

    ناراحتیم می‌ترسیم غصه میخوریم

    هرکدوم ازاین احساست شرک ورزیدن غصه خوردن نگران بودن ترسیدن .اینا هرکدوم یعنی همه‌ی اینا به معنای اینکه ما تسلیم نیستیم .

    تسلیم کسیه که :آحححح خدایا شکرت راحت شدم خودمو سپردم به تو

    تسلیم بچه ایه که وقتی خودشو میسپره بقل پدر یا مادرش خیالش راحته

    تسلیم بچه ایه که وقتی رفت بالای درخت نمی‌تونه بیاد پایین هی نگاه می‌کنه دادمیزنه بابا مامان

    بعدباباش میاد میگه بپربقل من .

    تسلیم او پسریادختریه که می‌پره….

    بعضی ها اون موقع هم میگن نه میترسم ،میترسم بیوفتم ….

    اونی که تسلیم می‌پره خودشو پرت می‌کنه توبغل باباش ازاون بالا ،تسلیم کسیکه حالش خوبه ..

    چرا حالش خوبه چون اعتماد داره به خداوند چون می‌دونه وقتی خودشو رها می‌کنه می‌پره بقل خدا

    تسلیم کسیکه می‌تونه اینجوری فکرکنه …

    هرچند که بازهم تاکید میکنم ماهیچکدوم صفرویکی نباید به قضیه نگاه کنیم .

    من خودم نمیتونم ادعا کنم من تسلیم محض بودم اصلا من نمیتونم ادعا کنم حتی یک روزی در روزهای زندگیم حتی یک ساعت تسلیم محض خداوند بودم حتی اینم نمیتونم ادعا کنم چه برسه به اینکه بگم من تسلیم خداوندم …

    بنابراین مااگرسعی کنیم به این نقطه نزدیک‌بشیم کاربزرگی داریم انجام میدیم وهرچقدر که اینکارو بیشتر انجام بدیم عادی ترمیشه برامون راحت تر میشه تسلیم خداوند بودن …

    بنابراین خیلی این چیزها را برای خودتون گنده نکنید خیلی ازخودتون انتظار نداشته باشید که یک روز فضای شرک آلود ذهنتون تبدیل بشه به فضای توحیدی

    اینا زمان‌میبره .. استقامت میخواد ،،اینا باور میخواد اینا تکرار میخواد ..اینا تمرین میخواد …

    ولی هرچقدر که بیشتر سعی کنیم بیشتراززندگی لذت می‌بریم……

    تسلیم بودن بدون شک احساس خوب واحساس آرامش میاره

    ( ‌الابه ذکرالله تطمئنن القلوب….)

    احساس اطمینان قلبی میاورد،نشونش احساس ارامشه احساس خوب شادی، لذت ،امید،احساس توکل،هرچی که احساس خوبه ..

    اینا موقعی اتفاق می‌افته که ما تسلیم خداوندیم

    این‌کارتمرین میخواد اینکار شنیدن یک سری داستانهایی رو میخواد داستانهای قرآنی خیلی به من کمک کرد ….

    توکل یعنی ما به‌کسی وابسته نیستیم ما به خداوابسته هستیم هر اتفاقی ک بیوفته خدای ما که جایی نرفته اون هرکاریو برامون انجام میده …

    نکته‌ی بعدی در مورد حل مسائل به شکل بازی هست که استاد گفتن ….

    من با نگاه بازی با نگاه حل معماوبانگاه یه بازی شطرنج به این مسئله نگاه کردم

    ببینم اصلا من میتونم این مسئله رو‌حل کنم

    و وقتی که با نگاه مثبت که من می‌خوام به عنوان بازی به این مسئله نگاه کنم وحلش کنم اون مسئله رو ماحلش کردیم

    تواین داستان دوتا موضوع خودشو نشون داد ..

    1)یکی توکل وتوحید اینکه باج ندی به هیچکس فکرنکن اگر کسی بره زندگیت داغون میشه نابود میشه هیچ کاردیگه ای نمیشه کرد .نه .

    خدامنبع رزق روزیه ماست هرکسی آمد و رفت توزندگی ما در واقع دستی اردستان خداوند

    اگرم رفت ی دست دیگه ای هست که بیاد یه دست که نه بینهایت دست هست

    2)اینکه به مسائل به شکلی نگاه کنیم که این مسائل دارن مارو به چالش میکشن برای اینکه که مابزرگ بشیم پیشرفت کنیم.

    نکته‌ی بعدی…….

    همه ی اون اتفاقات خوب که بعداً رخ داد برای اون تضادها بود …..

    یعنی این که شما تضادهایی که بهش برمیخورین

    چالش های که بهش برمیخورین اینا چیزای بدی نیستن اینا مسائلی هستن که اگه حلشون کنید بزرگ میشین ثروتمند می‌شین رشد میکنید ..

    اگرحل نکنید کوچولو‌میمونید

    ولی اون مسائل که حل شد اون همه موفقیت بعدش ایجاد کرد وادامه داره تا ابد این اعتماد به نفسی که شما درخودتون ایجاد میکنید واین مسائلو حل میکنید وراه حلشو پیدامیکنید تاابد میتونی ازش استفاده کنی برای مسائل بعدی

    اینه که من میگم به عنوان بازی نگاه کنید این‌مسائل زندگی رو به عنوان یک معما یک پازل نگاه کنید بهش و اینجوری میتونید ازاین مسیر به سلامت عبور کنید …..

    خدایا شکرت شکرت شکرت …برای این اگاهی های بسیار کاربردی مهم که خیلی می‌تونه بهم کمک کنه توی حل مسائل زندگیم ازشون استفاده کنم ….

    (جواب تمرین این بخش ……)

    همین یکی ماه گذشته یا کمی بیشتر بود که به خاطر اینکه داشتم روی تجربیات گذشته که اززندگی بقیه دیده بودم حساب میکردم وکاری رو انجام میدادم که نشونش احساس بد نگرانی وخیلی چیزهای دیگه بود …

    اما ازخداوند کمک وهدایت خواستم ..

    وگفتم خدایا من فکرمی‌کنم این خواسته ای که من دارم بااین مسیر به انجام میرسه چون تجربه ی من از ازروند زندگی چند نفری که اینکارو انجام دادن این بوده که اونها نتیجه ی خوبی گرفتن ودیدم …

    ولی العان برای من داره سخت پیش می‌ره

    ولی من به خودت میسپارم که منو ازهرمسیری که خودت میدونی بهتره به این خواسته ام برسونی من تسلیم توهستم ومیدونم توبهتر ازمن راهها رو بلدی پس خودت هدایتم کن .

    وهمون روز اتفاقات خوبی رخ داد برام هم خودم آرامش گرفتم وهم اینکه اوضاع و شرایط زندگیم خیلی خوب شد حتی روابطم با همسرم بازهم به نسبت قبل خیلی بهتر شد خدایا شکرت ….

    موضوع بعدی در مورد کار همسرم بود چندین ماه پیش که ایشون براشون یک مسئله ای پیش آمدافتادن بازداشتگاه وفقط با گذاشتن سند میتونست بیاد بیرون خونه ی ما سند نداشت اما اون روزهم‌ خداوند کمکم کرد قلبمو آرام کرد و بهم گفت باخیال راحت وخاطری آسوده برم پیش همسرم ..

    ودیدم که وقتی به خدا توکل کردم سپردم به خودش وگفتم به خداکه خدایا من سند ندارم به این ارزش بزارم برای همسرم خودت کمکم کن من نمی‌خوام به کسی رو بزنم

    دیدم که خدا یه جوری کارهمسرمو درست کرد بدون اینکه ازش هیچ مدارک شناسایی سندی چیزی بخوان گفتن بهش برو وباهم خوشحال برگشتیم خونه

    خود همسرم باورش نمیشد بابت این اتفاق

    اما من هربارکه اونروز رو برای خودم مرور میکنم اون احساس آرامشی که تجربه کردم رو هرگز فراموش نمیکنم

    ونمیتونم حتی بیانش کنم اونقدر زیبا بود که فقط میتونم ازاون احساس پاک اون لحظه فقط لذت ببرم

    قشنگ انگارروی شونه های خدابودم

    حتی این دفعه هم این موضوع رو تجربه کردم وچقدر این احساس توکل به خدا وایمان داشتن آرامش بخشه

    که باهیچ لذتی در دنیا قابل مقایسه نیست

    فقط میتونم بگم استاد ازشما سپاسگذارم که من رو با خدایی آشنا کردی واشتیم دادی که باهاش زندگی من هرروز داره بهتر میشه

    این آرامش زندگی من ارزش میلیاردها دلار پول و طلا وهرچی که هست روداره

    من واقعا دوست دارم تا لحظه ای که زنده هستم این سرسپردگی ورها بودن وتوکل کردن وایمان داشتن به خداوندم رو تجربه کنم وداشته باشمش

    من فکرمی‌کنم مثل مرحمی میمونه که زخمهامون رو شفا میده این یادخدابودن این توکل کردن بهش این خود سپردن ورها بودن در مسیر هدایتش

    خدایا سپاسگذارم ازت که منو به این مسیر هدایت کردی

    سپاسگذارم وازت می‌خوام تا زنده هستم ونفس میکشم تومسیر توحید ویکتا پرستی وهدایت توباشم ..

    خدایا مارا هدایت کن به راه راست راه درست راه افرادیکه به آنها نعمت داده ای نه راه گمراهان وغضب شدگان …

    استاد عباسمتش عزیزم مرد دوست‌داشتنی وپاک‌ خدا ازت سپاسگذارم برای این فایل وتمام فایل های ارزشمندتون همینطور شما خانم شایسته زیباو دوست داشتنی وباایمان ..

    در پناه خداوند باشیم …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    مرضیه رحیم زاده گفته:
    مدت عضویت: 408 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و مریم جان

    استاد این که میگین به چشم بازی به زندگی و مسائل نگاه کنید من چند وقت پیش یه خوابی دیدم در همین مورد که خیلی به آرامش و آسودگی خیالم کمک کرده گفتم اینجا بگم

    خواب دیدم تو کوهستان و بیابان هستیم کوه و تپه و دره بود رفته بودیم اونجا دخترام و چندتا بچه های همسن خودشون رفته بودن بگردن بازی کنن یدفه دیدم خودم رو یک تپبه بلند هستم ی ابر سیاه هم داره میاد گفتم حالا چیکار کنم راه خیلی ناجوره نمیتونم برم بچه ها رو بیارم کسی هم نیست بگم بیاردشون بچه آن طوفان میاد بارون میاد حالا چیکار کنم خیلی استرس و نگرانی

    کوس این حال و استرس ی ندایی بهم گفت این ی بازیه نترس به دید بازی نگاه کن و وقتی من تو حس اینکه این یک بازیه اومدم دیدم بچه ها از پشت تپه اومدن و از روی تپه ها می‌پریدم میرفتم واقعا مثل تو کارتونا

    راحت و خوش

    واقعا برام جالب بود

    از اون روز ببعد خیلی آسوده تر هستم خیلی مواقع میگم این یک بازیه آروم باش بازی کن میگذره سخت نگیر

    و حالا که بیشتر خدا رو میشناسم و کارگردان و بازیگردان رو میشناسم دیگه خیلی راحت‌تر شدم خیلی آسان گیر تر شدم نگرانیم خیلی کمتر شده و حس و حالم ارامنه و فکر می‌کنم هرچه آرام‌تر میشم و حسم بهتر میشه به خدا و به آرامش بیشتر نزدیکتر میشم کنار این آرامش طاهر زندگیم از سلامتی و ثروت و روابط هم داره بهتر میشه خدایا شکرت

    واقعا ممنونم استاد عزیز سلامت و پایدار باشید برادر عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1368 روز

    خدایا سلام.

    شبت بخیر باشه.

    نمیدونم چی میخوای از زبونم بگی اما وقتی بهم گفتی بیام اینجا بنویسم، حتما حرفای مهمی داری واسه گفتن که آلان لازمه بشنوم.

    خدایا ممنونم ازت

    ممنونم ازت

    این روزا دارم حس میکنم شخصیتم،رفتارم،عملکردم،دیدگاهم،رفتار آدما با من و رفتار جهان با من داره تغییر میکنه!

    دارم مسیری رو میرم و کارهایی رو میکنم که کمتر از 95٪ مردمه دنیا حاظرن و میتونن انجامشون بدن که مهمترینش تغییره شخصیته!

    خدایا ازت ممنونم.

    قبلا واسه مدتی باهات زندگی میکردم و کم کم ازت فاصله میگرفتم اما این روزا مدته زیادیه که شب و روزم شده تو

    فکر کردن به تو

    فکر کردن به اینکه چه چیزی ممکنه منو از تو دور کنه و از بینش ببرم

    ای رب العامین !

    خوشحالم

    بابت تنها شدنم خوشحالم

    بابت اینکه به محضی که حرفت میشه مثله الان ناخودآگاه اشکام از چشام میریزه و تمامه گردنم رو خیس میکنه.

    میدونی!

    من دیگه بدونه تو نمیتونم !

    به عزت و جلالت قسم میخورم !

    به آنچه که آفریدی قسم میخورم اگر پدرم که عزیز ترین آدمه زندگیم هست رو از دست بدم

    اگر مادرم که عزیز ترین آدمه زندگیم هست از دست بدم

    اگر تنها برادرم که تنها کسی هست که بیشترین خاطرات زیبا رو دارم باهاش از دست بدم

    تمامه اون آدمایی که دوستم دارن و دوستشون دارن از دست بدم،زمین نمی‌خورم!

    شاید شکسته بشم!

    اما زمین نمی‌خورم !

    ولی وای به روزی که یک روز بدونه تو زندگی کنم!

    وای بر روزی که در برابر قدرت تو مغرور بشم!

    وای بر روزی که بگم خودم میدونم!

    خودم بلدم!

    وای بر روزی که روی دوپای خودم راه برم و بگم خودم میتونم راه برم!

    امروز داشتم از پله های مرکز نجوم اهواز میرفتم بالا ،پله های بسیار ساده و راحت،ذهنم گفت اینا که چیزی نیستن من روزی 200 تا پله رو او محل کارم میرم بالا!

    بلافاصله ترسیدم از این فکر و گفتم ای رب العالمین!

    من هیچ قدرتی جز تو ندارم و تو کمکم کن بتونم از پله ها برم بالا!

    میدونی!

    بعضی وقتا یه حسی دارم بهت!

    حسی مثله دیدنه یک بچه ی 1 ساله ی زیبا و میخنده و دوتا دندونای خرگوشیش معلومه و دوست داری با تمامه جوووونت فشارش بدی و ببوسیش و بغلش کنی!

    میدونی!

    بعضی وقتا دوست دارم بغلت کنم

    بعضی وقتا از شدت دوست داشتن و نزدیکی بهت قلبم تند تند میزنه!

    بعضی وقتا حس میکنم ظرف وجودم کمه برای حضم این همه عشق!

    میدونی!

    دوست دارم

    خیلی دوست دارم!

    من هیچوقت

    هیییچوقت از شدت دوست داشتن برای کسی اشک نریختم!

    اما وقتی بهت میگم دوست دارم دوباره اشکم در میاد!

    آخه تو خیلی منو دوست داری!

    یادته سر میز غذا تو کاشان وقتی میخواستم تو سرما سوپ بخورم تو رستوران چی بهم گفتی!؟

    نشستی روبروم و باعشق نگام کردی و بهم گفتی بخور نوشه جونت!

    بهت گفتم تو نمیخوری!؟

    گفتی نه تو بخور نوشه جونت!

    و با حسه خوب بهت گفتم دوست دارم

    و تو هم گفتی،منم دوست دارم

    و بعدش بغض کردم و گفتم اما نه به اندازه ی تو!

    و تو با مهربانی گفتی:

    میدونم!

    تو برام کافی هستی

    تو برام همه کس شدی!

    تو برام قدرت شدی!

    این روزا چهره ام خیلی قشنگ تر شده

    اینو بقیه هم بهم میگن و همکارام بهم میگن چکار کردی صورتت چقدر سفید تر شده!

    ولی من میدونم سفیدی صورتم، بشاش بودنم بخاطر نوری هستش که از وجود تو ،تو قلبمه!

    خدایا!

    به عزت و جلالت قسم، تو دنیا هیچ حال خوبی،هیچ احساس امنیت و آرامشی برام بیشتر از زمانی که با تو بودم،رو تجربه نکردم!

    و بالاترین سطح از عشق و دوست داشتن و لذت رو با تو تجربه کردم.

    این روزا وارد یه مرحله ی جدیدی از زندگیم شدم

    این روزا قشنگ دارم متوجه میشم دارم وارد یک سبک جدی ی از زندگی میشم.

    من دو تا موضوع پیش رو دارم

    یکی اینکه همسر سابقم هرچه سریع تر و در بهترین شرایط ممکن،به سودمندانه ترین حالت ممکن،در نهایت احترام از همدیگه جدا بشیم.

    و مورد دوم اینکه در بهترین زمان ممکن عزیز دلی بیار تو زندگیم که بودنش باعث بشه این ارتباطی که با تو دارم 2 برابر بیشتر بشه!

    در مورد تو مدام صحبت کنیم

    در مورد عشقه تو

    در مورد قدرت تو

    در مورد نعمتهای تو

    در مورد بزرگی و محبت تو

    در مورد شکرگزاری

    توحید

    شرک

    و عزیز دلی رو بیاری تو زندگیم که واقعا لیاقت هرآنچه که من خوبی دارم رو داشته باشه و بابت تمامه ویژگی های بینظیر من شکرگزار باشه!

    عزیز دلی رو بیاری تو زندگیم که مهترین و بارزترین ویژگیش ارتباط عمیق و نزدیک با تو باشه

    هزینه دلی رو بیاری تو زندگیم که از مهمترین ویژگی شخصیتیش توحیدی و شکرگزار بودنش باشه

    از مهمترین ویژگی شخصیتیش، متنفر بودن از حاشیه ها باشه حاشیه هایی مثله فضای مجازی،مهم بودنه نظر آدما، عمل های زیبایی،خودنمایی،تلاش برای تظاهر خاطر بقیه،پیگیر بودن یا حرف زدن در مورد زندگی دیگران و…

    از مهترین ویژگی شخصیتیش مؤدب بودن و آروم بودن باشه!

    بقدری مؤدب و آروم که منی که حتی یک فوش نمیدم و کوچکترین توهین نمی‌کنم به کسی و بشدت صبور و آرومم، ایشون از من باز سطحش بالاتر باشه

    از مهمترین ویژگیش این باشه که از بهترین شاگردای استاد عباسمنش باشه

    عااااشقه مسافرت و سادگی و لذت بردن و زیبایی باشه

    بشدت برای شخصیتش، قلبش،جسمش،ذهنش ارزش قائل باشه

    با تمامه قلبش و با تماما وجودش منو دوست داشته باشه و منو بهترین مردی بدونه تو زندگیش که می‌شد کنارش احساس خوشبختی کنه

    مهترین خط قرمزهای من،مهمترین خط قرمز های ایشون باشه مثله صداقت،درستی،پاکی،احترام، ادب،سادگی،آروم بودن،خانواده و…

    ای رب العالمین!

    میدونی چیه!

    من که اگر ازدواج نکنم که نابود نمیشم یا زندگیم مختل نمیشه که!

    اما میخوام اون عزیز دلی رو بیل ی تو زندگیم که منو به تو وصل کنه!

    میخوام زیبایی هم صحبتی با تو دوبرابر بشه!

    میخوام لذت ببرم از آنچه که آفریدی!

    مگه نگفتی آنچه که بر روی زمین آفریدم برای بهره مندی شما آفریدم!

    من لیاقت اینو دارم که عزیز دلی بیاد تو زندگیم که سراسر وجودش و قلبش پر باشه از حضور تو و از آرامش تو

    و از نظر فکری،ذهنی،قلبی،دیدگاهی،اولویت،علایق، معیار و اصول و هدف ،جوری باشه که بالاترین سطح از خوشبختی رو که میشه کنار ایشون تجربه کرد رو تجربه کنم!

    خدایا ممنونم که بر قلمم جاری شدی!

    ای رب العالمین!

    منم مثله حضرت ذکریا از تو نشونه میخوام بایت اینکه کلامم رو دریافت کردی و به زودی بهتر از آنچه که درخواست کردم، برام قرار میدی.

    ای رب العالمین قلبم رو باز کن و قلبم رو شاد کن به نور خودت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 61 رای:
    • -
      سعیده آیت گفته:
      مدت عضویت: 1047 روز

      سلام به شما دوست عزیز

      خیلی وقته تومدار خوندن کامنتهاتون قرار گرفتم

      خداروشکر میکنم که افرادی باحال و مومن و زیبااندیش در این محفل عباسمنش دور هم جمعن وچیزی جز الله وتوحید برزبان وقلبشان جاری نیست

      چقدر زیبا ودلی مینویسی دوست عزیزم

      ازت ممنونم که وقت میزاری وباحوصله ماحراهاتو تعریف میکنی واز رابطت با خداوند میگی

      میدونی من بخدا گفتم خدایا من یه بچه یک روزم که اگه دستامو نگیری میزنم صوزتمو دربه داغون میکنم و بدون خداحونم تا اخر عمرمم من همون بچه یه روزم

      که اگه لطف تو نگاه تو نباشه جز خرابکاری کار دیگه ای بلد نیستم

      امیدوارم عزیز دلی وارد زندگیت بشه بهتر از انچه که تصورش رو بکنی و یه دختر خوشمزه خدابت بده که هم باهاش حال کنی هم کاملا درک کنی بچه یه روزه چقدر ناتوانه

      به قول استاد حتی نمیتونه گردنشو صاف بگیره

      منکه اقرار کردم در برابرش که همیشه یه بچه روزم و خودت باید از نحواها از ناملایمات از نفس وسوسه کننده وشیطان قسم خورده حفظم کنی و منو در مسیر نگه داری

      اصلا به بزرگیش قسم اگه کمک وهدایتهاش نباشه همش تو درودیوارم واسه هندل کردن حتی کارهای عادی روزانم

      گاهی فکر میکنم قبل این تغییرات من چه جوری زندگی میکردم؟ الان که از صبح که پامیشم هی میگم خداجون اینو بگو اونو بگو اگه نگی نمیدونم چیکار کنم وبدجوری وابسته خداوند شدم

      وچه وابستگی شیرینیه فک کن به تنها قدرت مطلق جهان وابسته باشی به فرمانروای کل کیهان و اونم عاشق این وابستگیت باشه

      اخه تو عالم دنیایی وابستگی ضعفه به هرچیز وهرکس

      ولی توخلوتت با خدا بین تو واون این وابستگی یه امتیازه

      خدایا کمکم کن هر روز و هرلحظه این دایره تنگ تر بشه تا بجایی برسم که بجز تو نبینم

      رسد ادمی به جایی که بجز خدا نبیند

      امیدوارم همیشه شاد وسربلند وموفق باشی وهرچه زودتر بیای بنویسی به دوتا ارزوت رسیدی وحالا نوبت زدن تارگت های بعدیته.

      خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1031 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوندم بابت حضور در این فضا و هم مداری با این اگاهی های ناب

    الهی صد هزار مرتبه شکرت بابت این لحظاتی که مشغول شنیدن فایل و نوشتن دیدگاه هستم و مشغول هیچ چیزه دیگه ای نیستم

    یا رب قدردانتم بابت اینکه همواره حامی من هستی و منو در مسیر درست ثابت قدم میکنی

    یا رب سپاس گزارم بابت اینکه منو از تاریکی های جهل و گمراهی به مسیر حق و حقیقت هدایت فرمودی و قلبم‌ رو به نور ایمانت روشن ساختی

    تسلیم بودن در برابر خداوند

    قبلا توی یک کامنتی نوشتم این خاطره رو اما مینویسم

    به خاطر بدهکاری دوسال پیش توی یک تولیدی مشغول شدم و عصرا برمیگشتم و زمستون بود و بسیار سرد و من میومدم خونه و اونموفع چنتا کتاب خوب بود که میخوندم و سعی میکردم با شکست های مالی و عاطفی وحشتناک کنار بیام و اونموقع فقط من بودم و خدای من و فقط اون فهمید که بندش واقعا میخواد برگرده و تغییر بده خودشو و کمکم کرد

    شکر

    حالا توی تولیدی که کار میکردم یک جو بسیار منفی و زیر اب زن و رفیق فروشی و دو رویی و اینا بود و از صب تا عصر حرفهای بیهوده و بی اساس و عبث زده میشد و من خیلی فشار بهم میومد و نمیشد هم هندزفری بندازم که نشنوم

    و این توجه من به نکات منفی اینا باعث میشد که به من و به گذشته و به خطاهایی که روز اول پرسیدن و یه کوچولو تعریف کردم گیر بدن و قضاوت کنن که یه بار بد حال یکی و گرفتم و از اون به بعد دیگه جرات نداشتن رو‌در رو حرفی بزنن اما خب اون فضا ازارم میداد

    گفتم خدایا هدایت کن چیکار کنم ؟؟؟

    بعد این اگاهی بهم داده شد که درخواست تو هدایت به یک فضای بهتریه ، پس باید به هر شکلی که هست توی این فضا به احساس بهتری برسی و من خیلی واضح اینو دریافت کردم و از اونروز سعی کردم نکات مثبت اونجارو ببینم و اون اشخاص رو یکی از افراد که خداوندگار ایراد گرفتن بود و منفی بینی و استاد ناامید کردن بود و انقد باور کمبود و منفی بین داشت که با تمام حسش میگف چند سال بعد برای نفس کشیدن هم باید پول بدیم و اشخاصی که دم تکون میدادن پیش رییس تولیدی و چاپلوسی میکردن و من سعی میکردم نبینم و نکات مثبتشونو ببینم

    از اون شخصی که تعریف میکنم که بسیار بدبین بود تنها نکته مثبتی که ازش پیدا کردم این بود که روز اول راجب کار اونجا یه کم توضیح داد و راهنمایی کرد ،واقعا نکته مثبتی نداشت و بعد کم کم و روز به روز اون فضا داشت بهتر میشد و حس من به اون فضا داشت بهتر میشد و اون فرد بدبین شده بود بهترین دوست من دیگه اونجا حداقل پیش من کسی حرف از این و اون نمیزد و حرف شوخی و خنده بود و اون شخص بدبین انقد با من حال میکرد که میگف تو انقد ازته دل میخندی اصن غصه ها یادم میره و خلاصه این یک ماموریت بود که من عالی انجامش دادم و اوایل تغییراتم بود و به من اعتماد به نفس زیادی داد که من میتونم هر چیزی رو تغییر بدم ، خداوند گفت و من بهونه نیاوردم گفتم چشم و وقتی که من در اون فضا به احساس بهتر رسیدم و بهشت ساختم و حال میکردم با اونجا خداوند مثل همیشه به وعدش عمل کرد و یک روز اوایل ماه دوم زمستون دقیق یادم نیست که یه روز مشغول کار بودم بهم الهام کرد که از اینجا بیا بیرون و چنان دل گرمی و عشقی پشت این الهام بود که نجواها اصن همون ثانیه های اول خفه شدن اینکه ذهن میگف زمستونه و جیبت خالی و بدهکار میخوای چیکار کنی و ……

    اما من اعتماد کردم و تسلیم هدایت شدم و روی خودم کارمیکردم که به فک کنم دوهفته یا کمتر نکشید که با دوستی وارد کار شدم و از اون روزا نگم که حس و حال و ارامش اون‌روزای من وصف ناشدنیه ،خلاصه با این دوستم از صب تاشب که کار میکردیم فقط شوخی و خنده و صحبت راجب قران و خیلی دوس داشت این دیدگاه منو و خیلی تاثیر میگرفت و از صب تا شب ما پر انرژی و با عشق کار میکردیم و حاله دله هردومون اون مدت عالیه عالیع عالی بود و پولی که درمیاوردم بیشتر شد با روزای کمتر و اخرش دوستم خیلی بیشتر تز اون چیزی که حرف زده بودیم بهم پول داد و یه بدهی دیگه داشتم که اونو پرداخت کرد و بعدا بهم گفت و من ارام ارام فاصله گرفتم از سختی ها و هدایت شدم به کار ملک که توی اون برهه دوس داشتم انجام بدم و خداوندم تازه داشتم یاد میگرفتم که تسلیمش باشم و بهم میگف و من انجام میدادم و با اون اعتماد به نفس و اون کارایی که کردم و مسائلی که حل شد من به این باور رسیده بودم که اقا من توانایی انجام هر کاری که بخوام رو دارم و با همین باور هم توی کار ملک موفق بودم و روند صعودی داشتم توی درامدم و کلی یاد گرفتم و به خاطر کارکردن روی باورهام نازنین ترین و صادق ترین و شریف ترین مشتریا و ادما میومدن سمتم و خداوندکارهارو انجام میداد و بعد کم کم که یاد گرفتم که بیشتر تسلیم باشم و هربار بهتر شدم هدایت شدم به خرید دوره دوازده قدم که تا قدم چهارم خریدم و بعد از یک سال و نیم توی کار ملک بودن دیدم که واقعا علاقه ی قلبی من نیست و طبق درخواستم و شروع دوره 12قدم درواقع شروع سفری بود برای من از مواجه شدن با ترسام و اومدن سمت علاقه ای که توش هستم و الان که مینویسم دارم درک میکنم که به اندازه ای که تسلیم شدم واقعا خداوند کارارو انجام داده و من فقط باید روی همین تیکه کار کنم و به خودم یاداوری کنم و تکرارکنم داستان تمام پیامبران و کسانی که قدرت رو به رب دادن و اون همه چیز بهشون داد و تکرار ورودی های مناسب تنها راه تغییر باورهای مخربه و خداوند همواره در این مسیر کنار منه و کمک میکنه چون موافق شکوفایی منه موافق رشد منه و میخواهد که نعمت های بیتشری به من بدهد از راه های اسان اگر که من تسلیمش باشم

    الهی شکرت

    تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  7. -
    مهدی قربانی گفته:
    مدت عضویت: 266 روز

    بنام خداوند بشخنده مهربان بنام خداوندی صاحب اختیار کل کیهان همه چیز هز اوست وهمه چیزم در دست اوست خدایا شکرت چقدر حس سپاسگزاری کردن از خداوند احساحس مرا خوب میکنه واز خداوند بی نهایت سپاسگزارم به خاطر این اگاهی ها خدایا شکرت امرزه این ایات الهی چقدر مرا دلبسته به خداوند کرده فارغ این گذشته پر وابستگی ها بودم که اجازه دیدن درونم رو بهم نمی دادن چقدر این احساحس به من امید میده که می دونم خدای وجود داره که داره این متن رو می ببینه واز همه چیز من اگاه هست ونیازی نیست که بخوام خودم به او اثبات کنم چقدر به خاطر عدم اگاهی فضای ذهتم رو شرک واآلود کرده بودم وبا فقز الود کرده بودم چون اصلن نمی دونستم کار شیطان چیه شرک چیه توحید چیه وچقدر قران وتفسیر ایات الهی داره قلب من و دریچه افکار مرا باز میکنه تا بیشتر به خدای خودم اعتمادی کنم وچقدر وقتی صدای خداوند در یک فایلی شنیدم قبل از این هم در چنین شرایطی کرده بودم وخداوند بدون شرط خودش،به فریاد درونم رسید وامروز هم نگران نیستم چون همون خدا پر قدرت تر پر خیر برکات تر وروشنای تر مرا هدایت میکند توی هر وضعیتی که هستم سپاسگزلرش هستم وتلسبم مسائل ندشدم به دستورات خداوند عملی کردم شکر کزاری کردم واز خدای درونم درخواست کمک کردم به نجوهای شیطان عمل نکردم خدایا شکرت متوجه شدم که باید قدرت توی درونم وتوی تصورم خدادند بدم قدرت الان متوجه میشم اگاهی خداوند کجا ومتوجه شدم هیچ کس واسطه من نشد برای هدایت شدن من خودم قبل از این خدادند درخواست کردخه بودم وخداوند بهتر از اون چیز ی می خواستم در اختیار گذاشت از خدای خودم بی نهایت ساسگزلری خدایا شکرت چیز های از خداوتد بهم رسیده که قابل ستایش،هست واین خواست در من شکل گرفته که قران رو خودم بخوانم با این نگاه پاک وبدون تعثب که خدای خودم رو بیشتر بشناسم خدای که اگاهی بود گه وقتی سوار بر ذهنم شد دیدگانم باز شده خیلی خوب حواسم هست که فکر نکنم فدر خواستی هست که داره کارههای من انجام میده با کمال احترام می دونم چه کسی داره کارهایم انجام میدن خیلی خوب متوجه حرف های ادم می شوم که چگدنه خودشونو وابسته به ادما می دونن ولی من خودم دلبسته به خداوند می دونمبرای خودم این خداوند این جور جواب میده خدایا شکرت خدایا شکرت وقتی به این درکی درونی واحد ارزش مندی رسیدم که خودم رو دوست داشته باشم وخدای این اکاهی رو بهم داد که حال خودم خوب نگه دارم از او سپاسگزارم توی درونم اعتبار تمام کارهایم به خداوند می دهم همین تضاد باعث شد خیر برکاتی در دردنم جاری بشه که مثل برگی در باد نیستم دیگه هزگز خدایا شکرت اگاهی خداوند شکرت هر بیشتر مدار اگاهی خداوند قرار میگیرم اگاهی اون کجا اگاهی من کجا خدایا انچان نشان های واضعه برایم بزار تا این ذهنم انچان منطقی کنم که از تسلیم لذت بیشتری از دروون ببرم هرچقدر به خداوند نزدیکتر میشم اسان می شوم بر از اسانی بهتر لذت بخش رابط بهتر ارامش بهتر در صلح قرار میگیرم با خودم خدایا شکرت توی همین شراط دلبسته خداوند هستم خدایا شکرت دیکه دنبال این نیستم با راضی نگه داشتن افرار ویا دلسوزی من نمی توانم به خداوند برسم با ارزشمندی با خودم برای خودم احترای به خدای درونم می توانم به خواسته های براسم خدایا شکرت دارم معنی عشق وحبت درونی دکست داشتن درونی خودم یادم نمی یاد روزی خودم دوست داشتم ولی خداوند این کار رو برای من کرد که متوجه شدم افکاری که من بهدخاطرشون خودم رو دوست نداشتم نه کار خداوند بوده ونه کار خودم کاره ذهن بوده ووعدم اگاهی الان ذهنم جایکاه خداوند هست خدای که از لذت مبییری بهتر بگم ذهنم جایکاه انرژی است که اسمش،خداوند هست دیگه واکنش نشون نمیدم به انرژی خداوند بهتر می تونم این انرژی رو تصور جا بدم خدایا شکرت معطمعنم با پشت سر گذاشتن این تضاد مالی جنسی واحساحسی معطمنم بهرتمام خواسته های درونم می رسم یعنی رسیدم پیش،خودم خدایا شگرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    Yalda va Hossein گفته:
    مدت عضویت: 2384 روز

    رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّهً مُسْلِمَهً لَکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿128﴾ بقره

    پروردگارا، دل ما را تسلیم فرمان خود گردان و فرزندان ما را نیز امتی تسلیم و رضای خود بدار، و راه پرستش و طاعت را به ما بنما و بر ما (وظیفه بندگی را) سهل و آسان‌گیر، که تویی توبه‌پذیر و مهربان.

    سلام مریم جان،عزیز دلم،سلام استاد جاان ، دست هر دوی شمارو به گرمی میفشارم و از صمیم قلبم براتون آرزوی سلامتی و خوشبختی و سعادت همیشگی رو دارم عااااشقتونم

    سلام به هم قدمی های عزیزم تو ایم مسیر مهاجرت ، مهاجرت از یک مدار به مدار بالاتر که هرچقدر بالا میریم به والا بودن خداوند پی میبریم و میفهمیم که خداوند برایمان به شدت کافی است

    مدار دوازدهم

    تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل

    مریم جاان ،مریم بانوی عشق، خیلی کار خوبی کردی که این موضوع رو تنها به یک فایل اختصاص دادی چون واقعا یکی از که مهمترین ویژگی که ما باید در خودمون ایجاد کنیم و تا میتونیم تلاش کنیم تسلیم خدا باشیم نه تسلیم مشکلات ، البته که ما تسلیم محض نداریم چون واقعا ما انسانیم و گاهی وقت ها به حرف شیطان هم گوش میکنیم ،ولی در کل باید ما همیشه روی این موضوع کار کنیم

    خوب تفاوتی که بین این دو تسلیم هست تفاوت بین آسمان و زمینه، چون هر دوی این رو من تجربه کردم مادامی که با کله ی خودم رفتم ،مادامی که خودم تقلا زدم نتیجه که نگرفتم هیچی بلکه به مشکلات هم اضافه شده ولی مادامی که به خدا توکل کردم تسلیم خدا کردم بهش گفتم خدایای من نمیدونم من تسلیم توام تو بگو چیکار کنم ، کارام به آسانی انجام شده

    هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر * آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم

    هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر * رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

    این شعر رو من درک کردم که بع معنای واقعی میگه هر وقت تقلا میزنی ، هر وقت حرص میخوری و میخوای خودت برای مشکلاتت راه کار پیدا کنی به معنای واقعی وقتی میخوای در دگاه خداوند قدعلم کنی و بگی ((من)) من بلدم ،زنجیر از پی زنجیر،مشکل از پس مشکل برات میاد ،ولی وقتی سرتو در پیشگاه میاری پایین ،دیگه اون (( منیت)) و میزاری کنار و دستات میبری بالا میگی تسلیم ، زنجیرها شروع میکنن به باز شدن ، راه کارها خودشون گفته میشن و خداوند جوری سرت در مقابل دیگران بالا میبره که نمیتونی تصورش کنی .واقعا حس تسلیم بودن قشنگه

    یه حس رهایی

    یه حس آزادی

    یه حس نابی که هرکس خوش تجربه میکنه

    من این فایل خیلی گوش کردم یعنی تو دسته بندی فایل های توحیدی که هر روز گوشش میدم و خیلی کیف میکنم اون لحظه ای که استاد میگه تسلیم ،اونی که میپره بغل بابا ، تسلیم اونی که بدون ترس میپره ، تسلیم اونی که میپره و میگه آخیییییییش

    منم هر وقت تسلیم شدم خودمو تو بغل خدا پیدا کردم ، هر وقت تسلیم شدم دیدم چجوری خدا همه ی جهان رو مسخر من کرده .

    از ماشین خریدنمون بخوام بگم که من و عشق دلم سال 99 تسلیم خدا شدیم خدا درعرض 5 روز کل جهان رو مسخر ما کرد ما صد میلیون پول ماشین رو جور کردیم

    وقتی که تسلیم خدا شدیم خدا اسم عشق دلم تو قرعه کشی ایران خودرو بین 3200 نفره برنده نفر اول شد و ما یک هفته ای ماشین پژو پارس سال رو تحویل گرفتیم

    اون موقعی رو یادم میاد که با عشق دلم تسلیم خدا شدیم و در عرض 6 ماه 150 میلیون تومان سال 98 دررامد داشتیم و تمام جهیزمون خریدیم

    اونجایی یادم میاد که سال 98 برای یه عروس دامادی یه آپارتمانی میخواستم بخرم و نشست گداشتم مادر عروس از سرجلسه بلند شد وگفت بریم یبار دیگه ببینیم و رفتیم و برگشت گفت حالا تا فردا خبرمیدیم و

    من اون لحظه فقط گفتم خدایا تو عالم مطلقی

    ،خدایا تو آگاه بر هر چیزی هستی

    و بعد فردا صبحش خود مالک تماس گرفت گفت خانم مصطفوی این بنده خداها دیشب اومدن خونمون و میخواستن برن یه املاک دیگه ومن بهشون گفتم فقط املاک خانم مصطفوی این روزی مال ایشون ، و من فقط داشتم اشک میریختم که خدایا تو چقدر بزرگی و خداوند یکاری کرد اومدن تو املاک ما نوشتن و من حتی به روی مشتری هم نیاوردم فقط به سجده افتادم خدارو شکر کرردم

    آخ که چقدر مزه تسلیم شدن رو چشیدم وچقدر شیرین و لذت بخشه ، از اون موقع به بعد این باور در من شگل کرفت که

    خدای من قدرتمند تر از هر جنبده ای در جهان

    این باور برایم شکل گرفت که خداوند بشدت برایم کافیست،ا

    و اما تسلیم شدن در برابر مشکلات رو هم دیدم ، من و عشق دلم بخاطر یک سری مسایل به صفر رسیدیم و تا همین یکماه پیش دقیقا تسلیم مشکلات بودیم ، نه انگیزه ای برای کار داشتیم ،نه حس و حالی برای کار کردن روی خودمون ، شاید فایل هایی هم گوش میکردیم ولی بدون هیچ حس خوبی، نه درآمدی داشتیم، به شدت اعتماد به نفسمون اومده بود پایین، احساس لیاقتمون از بین رفته بود یکجورایی داشتیم به فنا میرفتیم که خداوند به دادمون رسید،ودوباره یلدمون افتاد که باید سرمون رو در برابر خداوند بیاریم پایین و بگیم تسلیم، ما هیچی نمیدونیم و خداوند دوباره دستمون رو گرفت و الان یکماهی که فقط داریم با هدایت های خداوند میریم جلو و هر روز با خودمون میگیم

    خدایا من هیچی نمیدونم تو بگو چیکار کنم

    خدیا هر آنچه از جانب تو به من برسه من فقیر توام

    من روی چیه عقل خودم حساب کنم

    رو چیه عثل دیگران حساب کنم

    خودت بگو ما تسلیم تو هستیمم

    و الان داریم میبینیم که چقدر چرخ زندگی روون تر شده ، جقدر حالمون خوب شده،چقدر دیگه آروم شدیم ، حرص نمیخوریم ،تقلا نمیزنیم و واقعا حالمون به معنای واقعی خوب شده ، در ضمن کنترل ذهنمون هم خیلی عاالی شده چقدر مشتریا زیاد شدن و انشا.. همین روزها از ورودی ثروت هم براتون مینویسم

    مریم جاان ممنونم عزیزم که با گذاشتن این فایل در این گام باعث شدی با دقت بالایی بهش گوش بدم وبرای خودم اتفاقت یادآوری کنم که چقدر تسلیم بودن برام خوب بوده در گذشته و الانم میتونم مثل گذشته عمل کنم حتی بهتر

    مریم جاان و استاد عزیزم عااااشقتونم

    خدیااااااااا من نوکرتم

    پیش به سوی مدار بعدی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    منیره صدیقی گفته:
    مدت عضویت: 348 روز

    سلام استاد عزیزم.

    باید تلاش کنم با توکل به الله و امید و ایمان مساله ام رو حل کنم

    برای حل مساله ام باید نخست راه های که فعلا به نظرم درسته رو برم و عملی کنم تا هدایت بشم به راه حل

    یادم رو از مساله های که قبلا داشتم و حل شده تو زندگیم بیارم تا به این شکل انگیزه ام بیشتر بشه

    ما با توانایی حل مساله اومدیم به این دنیا پس می تونیم مسایل مون رو حل کنیم

    در مورد حل مساله مون رها باشیم و گیر ندیم، به موقع هدایت میشیم به راه حل

    وقتی ما با صبر ادامه بدیم خدا حتما پاسخ میده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    فاطمه درویشی گفته:
    مدت عضویت: 543 روز

    خدایا تو همون خدایی هستی که استاد عباس منش ، عباس منش کردی و اینهمه بهش عزت و ابرو و تاثر گذاری دادی

    تو همون خدای عاطفه کبیری هستی

    تو همون خدا مهدیه عباسی هستی

    تو همون خدا پرده استوری

    تو همون خدا تک استاری

    تو همون خدایی هستی که اینها رو چنان اثر گذار کردی که تمامی احترام و عزت های دنیا رو بهشون دادی دمت گرم

    خدایا این مسیر تاثیر گذاری این مسیر خدا شدن این مسیر بو و رنگ خدا دادن مسیرش از کجاست برای من ؟

    چطوری منم رنگ تو رو بگیرم ؟

    خدایا این ماه منو به عددی که ازت خواستم رسوندی برای ماه بعدی ام 2.5 برابر گذاشتم ولی من ازت یه چیز باارزش تر از عدد مالی می‌خوام

    می‌خوام بهم تاثیر گذاری بدی

    می‌خوام همون کاری که با اون بنده هات کردی و نمی دونم چطوری بهش رسیدن رو به منم بگی

    بگو چطوری رنگ و بو تو رو بگیرم ؟

    چجوری یک انسانی باشم که واقعا در این حوزه که هستم در زندگی آدم ها تاثیر فوق العاده ای بزارم

    چجوری بشم دستی از دستان تو ؟

    با چه ایده ای ؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: