مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل» - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-55.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-12 14:11:482025-01-14 07:39:07مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
من هربار فایلی رو گوش میدم ودرسها ومثالهایی رو از آقای عباسمنش میشنوم ، میرم تو زندگی خودم میگردم وسعی میکنم با مسائل زندگی خودم ، قانون رو بسنجم ودرک کنم.
یادمه برادرم که عاشق بازی شطرنج بود وکلی کتاب درباره ی شطرنج خریده بود کلی تکنیک بلد بود ، به من پیشنهاد بازی داد من چیز زیادی بلد نبودم فقط در حد حرکت های مهره ها که چه جوری حرکت میکنند میدونستم منم قبول کردمو شروع کردیم به بازی.
من تنها کاری که میکردم تمرکز کامل به کل صفحه ی شطرنج بود وتمام حرکت های مهره هارو بعدهر بازی برادرم وخودم زیر نظر داشتم ،ودقت میکردم اگر این حرکت را انجام بدم چه راههایی برای حریفم باز میشه وانقدر بازیمون طولانی شد که ساعتها طول کشید وبرادرم که حرفه ایتر بود باخت ومن برنده شدم سه بار بازی کردیم وهر سه بار شم من بردم دیگه توپوست خودم از شادی نمی گنجیدم بعدش با خان عمو بازی کردم وبرنده شدم،
میخوام بگم من تسلیم این نشدم که برادرم وخان عمو بیشتر میدونن ومن نادان تر از اونا هستم وباجسارت وبا اتکا به خدای درونم وکمک گرفتن ازاو از عهده ی حل مسئلم براومدم…
میتونم بگم من تو زندگیم هرچی دارم وبه هرچی رسیدم خودم به لطف خدا بدست آوردم وهرگز تسلیم کمبودها نشدم وسعی کردم مسئله ام وخواسته ام را حل کنم و در خانواده ی پدریم هیچ کس بهم کمک نکرد
من خودم به تنهایی کار کردم ، خودم دنبال کسب مهارت هام رفتم ، حتی رانندگی رو خودم به تنهایی کلاس رفتم وآموختم و موقع امتحان تازه به خواهرم گفتم باهام اومد و بعد از امتحان ازماشین آزمون که پیاده شدم رفتم پیش خواهرم گفتم نمیدونم قبول شدم یا نه چون گفت برو دفتر ،خواهرم خندید وگفت خب دختر قبول شدی باید بری تا گواهینامت رو صادر کنندومن فقط خوشحال شدم همین.
من خودم بیشتر مسائلم رو با توکل به خدا انجام میدادم ولی بعد ازدواج ، به خاطر باورهای غلط که یاد گرفته بودم توقع ام از همسرم بود که منو کامل تامین کنه وتسلیم یه سری باورهای غلط بودم و قبول نمی کردم کار کنم .همسرم در حد خودش تلاش میکرد ومن بیشتر میخواستم وبهش ارزش قائل نبودم.
از وقتی با آگاهیهایی که خداوند از طریق دستان پرتوانش مثل استاد عباس منش ومریم بانوی عزیز بهم داد تونستم با رعایت قوانین الهی ، با احساس لیاقت زندگیمو متحول کنم وزندگی جدید بسازم البته همسرم زیاد در جریان قوانین نیست ولی منو فرزندانم با کمک هم وبا توکل به خداوند داریم مسائل مون رو کم کم حل میکنیم، هر چند اینم زیاد قانعم نمیکنه، چون اونا هم ترمز وپاشنه آشیل خودشونو دارن ومن باید مستقل عمل کنم تا رشد درستری طبق قوانینی که یاد گرفتم داشته باشم .
ولی در کل از زمان دختریم تا به الآن، به خاطر جسارت وپایداریم برای حل مسائل شخصیم و رسیدن به خواسته هام خیلی خیلی خیلی زیاد خوشحالم وراضیم چرا که همین منو پخته تر وموفقترم کرده وحالا که به پشت سرم نگاه میکنم میبینم که دیگه اون آدم سابق نیستم ،حتی اینو در تغییر برخورد بقیه با خودم حس کردم که چقدر رفتارشون با من محترمانه تر شده واین خیلی خوبه.
از خدای رحمان ،برای خودم وبرای همه آرزو میکنم که بزرگتر از مسائل زندگیمون باشیم وراحت بتونیم حلشون کنیم .
سلام و صد سلام به استاد باسخاوت و قوی و دوستان عزیزم
never give up
بی اندازه انتظار مصاحبه سه شنبه را داشتم خدایا شکرت
استاد دلتان بسوزه مااستادی چون شما داریم و شما ندارید(خنده)
مرسی از منظره قشنگی که انتخاب می کنید جای ما را هم خالی کنید
چه امواج قشنگی روی دریاچه
چه آسمان صاف و زیبا و خوش رنگی که پر از انرژیهای مثبتاست
چه طراحی زیبا و خالقانه ای از کل منظره طبیعت و آسمان
چه قشنگ است ابرها و جهت حرکت امواج چقدرت خالصانه و زیباست
حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ” (آل عمران ایه 173)
سایه درختان عالی است
سایه درختان در آب نیز عالیست
استاد عزیز ، دنبال موردهایی برای ثروت در اینترنت سرچ می کردم ، همه جا از فایلهای شما پر بود چقدر عالیست که شما با زبان شیوای خود و با زبان پر قدرت خود اولین باز از موضوع ثروت گفتیدو آن را برایمان باز کردید استادم تشکر میکنم هیچ کس حتی وقتی عین صحبتهای شما را کپی میکند جنس حرفهای شما را ندارد حرفهای شما چنان پر صلابت و مقتدر است که حدی از عمیق بودن آن نیست و چنان مقتدرانه صحبت می کنید و می گویید و می نویسید که هیچ کس نمی تواند چنان شما باشد به خود بالیدم که شاگردی همچون استادی چون شما هستم. وخوش به حالم
استاد با حرفهای شما و چنان به موقع بود که حدی ندارد ، محکم تر شدم استوار تر شدم امیدوار تر شدم من عاشق زندگیم من عاشق خدایم هستم خدای من ، من اعتماد به تو دارم من تسلیم تو هستم ، خدای من تو بی قید و شرط عاشق من هستی من بنده تو هستم خدای من هم بی قید و شرط عاشق تو هستم.
استاد منم از کار روتین خسته می شوم ولی اگر فایلهای شما را یک میلیون بار هم گوش کنم بازم دوست دارم همان موقع یک میلیون بار دیگر هم گوش کنم .
زیبا دختریم نشسته در کنار نهرهای زیبا
سایه درختی مرا در برگرفته است
پاهایم را در نهر قرار داده و به سنگهای زیر آب می نگرم
خدای من تو همان خدایی هستی که در آب هستی
خدای من تو همان خدایی هستی که در آسمانهاهستی
خدای من تو همان خدایی هستی که قاصدکی را در دامنم قرار دادی
قاصدک را می بوسم می بویم و ترانه عشق را برایش سر دادم
پیغای را به خدایم دادم که قاصدکم آن را به خدا برد
خدای من دوستت دارم
خدای من پیش بند سفیدم را پر از قاصدکهای خدایی کردم که هر روز برایت پیغام بفرستم.
خدایم دوستت دارم
این متن را خدا گفت و من نوشتم یک دفعه حسی عجیب مرا وادار کرد که اینها را از ته دلم بنویسم
سلام به استادم و سلام به دوست عزیز آینا راداکبری
من کارم شده خواندن کامنت های عالی بچه های ثروت یک .از جمله شما و بقیه.
حس قشنگت که یه دفه شکفت و روان شد را تحسین می کنم . وقتی در لحظه حال هستیم خداوند در ما جاری است. در رویاهایی که رویا نیستند فصل سوم استاد گرانقدرم می گویند تمرین کن که فاصله فرکانسی بین ذهنت و روحت کم بشه .امروز هم در این فایل گفتند برای طی کردن این فاصله فرکانسی اولین کار تسلیم بودن است و به قول ایشان پریدن از درخت بدون شک و ترس. آینای عزیز همینطور که حس ات و می نویسی یعنی همون موقع تسلیم الهامی شدی که خدای یکتا برات فرستاده . دفه قبل به صورت ساختمان پزشکان برات فرستاد . امروز به صورت این قطعه قشنگ.آن چه از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند.
از استاد گرامی سپاسگزارم
خدا همه چیز می شود همه کس را به شرط ایمان و خلوص درون
است
????????
خانم راد اکبری عزیز چه زیبا گفتید ، من همیشه از نوشته های شما در دوره های مختلف استفاده می کنم
براتون بهترینها رو باور دارم ??
بسیار زیبا بود و بی نهایت الهام زیباتون تاثیر گذار بود
سپاسگذارم
سلام خدمت استاد عزیزم
چندروزه درگیر تضادی هستم که سعی بر کنترل ذهن ونجواهای ذهنی دارم واحساس میکنم که خیلی بهتر شدم
میخوام از تسلیم بگم تسلیم دربرابر خداوند
وقتی تسلیم میشم انگار یه بار سنگینی که رو دوشم رو قلبم هست برداشته میشه
ذهنم از نجواهای منفی آزاد میشه جاشو امید وحال خوب پر میکنه من اینو تجربه کردم بعد از چند روز کار کردن رو خودم یعنی همون موقع که میگم خدایا تسلیم توام من از شر نجواهای شیطان وافکار بد نجات بده قلبم آرام میشه
فکر کردن به این باورها منو آروم میکنه و حالم خوب میشه
باور به اینکه خداوند وکیل منه
تنها خداوند که پایداره همه چیز فانیست وازبین میرود
خداوند سرپرست وولی منه
خداوند میشنود ومیبیند خداست که همه کارها رو درست میکنه
خداوند قدرت مطلقه
خداوندی که زمین آسمان خلق کرده این همه نعمت برای من فقط برای من خیر خوشی خوبی آسانی راحتی میخواد
خداوند از روح خودش درمن دمیده من جزئی از خداوندم
من نگران رفتن آدمها نیستم چون خداوند هست بهتر ازاونها رو به زندگی من میاره
خداهمیشه بوده هست خواهد بود خداوند همجا هست
من به احترام خداوند صبر نیکومیکنم و به اون توکل میکنم
هرچیزی هر اتفاقی هرشرایطی هر تضادی برای اینه که من به خواستم برسم من الان نمیدونم ولی خدا کارها رو داره برام انجام میده
خداوند هرگز خلاف وعده عمل نمیکنه
صبر میکنم که البته وعده خداوند حق است
ویاری خداوند نزدیکه
این باورها احساسمو خوب میکنه واز اون حجم از افکار منفی رهایی میده
تسلیم یعنی مطمئنی که خداوند انرژی برتر و هوشمند کارها زو درست میکنه
تسلیم یعنی یه خیال راحتی که خیالت راحته نگران نیستی ازاینکه چی میشه
تسلیم یعنی به خداوند اجازه بدیم از سرراه خدا کنار بریم تسلیم یعنی ما به خداوند اطمینان داریم که کار انجام شده تمام
تسلیم یعنی رهایی از نگرانی ترس استرس دلشوره یعنی وا دادن از هرچی که حال مارو بدمیکنه
هروقت به این حس میرسیم کارها راحت آسان برامون انجام میشه
خدایا من تسلیم توام و میدانم که هرآنچه که بخواهم هم اکنون برآورده شده سپاسگزارم خدایی مهربانم
با سلام و احترام به استاد جان، مریم جان و همه دوستان هم فرکانسی ام ….
استاد جانم ممنون از این همه آگاهی که چقدر در زندگی به ما کمک میکنه که زندگی آرام تری و با لذت بیشتری داشته باشیم.
ممنون از شما، خدا قوت
استاد، بسیار زیاد از این درس تو زندگی استفاده کرده ام و بارها شده که بقیه گفته اند که آخه چجوری میتونی اینقدر در این شرایط آرام باشی … البته که نکته مهمی را در این فایل اشاره فرمودین که اصلا از خودتون انتظار خیلی زیاد نداشته باشین که باید به صورت 100 درصد تسلیم باشم و … این کار تمرین میخواهد، این کار تکامل میخواهد و اصلا نباید از خودمون انتظار خیلی زیاد داشته باشیم و بالاخره وسوسه های شیطان زیاده …. مقدار ایمان به خدا، میزان تسلیم بودن ما رو نشان میده …. اون وقت هست که هدایت های خدا رو راحت تر دریافت میکنی و دلت آرام است. ترس و نگرانی نداری و ….
وقتی تسلیم خدا هستی، امید، آرامش و یقین داری …. اما وقتی تسلیم مشکلات هستی، نامبدی، نگرانی و شرک همراهت هست …
من خودم در این تضاد اخیر که رفتن همسرم به کشور چین و تنها موندن من و پسر ده ساله ام بود و خیلی شوکه شدم در ابتدا و دلم خیلی از همسرم شکست که چرا دوباره رفت …. خیلی تلاش کردم که کنترل ذهن کنم و هیچ تصمیم هیجانی نگیرم و تلاش به تسلیم بودن در مقابل خدا کنم که حتما در این موضوع برای من خیری است که ازش بیخبرم. اما به خدا جون، اعتماد میکنم و میرم جلو تا ببینم خدا چی برام گذاشته …و همینطور حال خوب اومد سراغم و چه تجربه های نابی که نداشتم در این دوران.
بازم تشکر میکنم از استاد جان که با آموزه هاشون، خیلی بهم کمک کرده که حال خوب رو به خودم تقدیم کنم و زندگی ام رو پیش ببرم.
در پناه خود خودش باشین
شیما
بنام خدای مهربان
سلام به استاد عزیز و مریم بانوی نازنین و دوستان هم خانواده
خدا رو شکر که شنیدن این آگاهیها رو دوباره روزی من کرد
این فایل رو چند روز پیش صوتی گوش کرده بودم الان که روی بنر سایت قرار گرفته و تصویری دیدم خیلی خیلی انرژی مثبت و حال و احساس خوب بیشتری ازش دریافت کردم
دیدن پارادایس زیبا با همه طبیعت زیباش
توصیف زیبای استاد از ذوق و انرژی مثبت و احساس خوبی که هر وقت میاد اینجا داره
خیلی خوب بود انتخاب این فایل اصلاً انگار ادامه صحبت های فایل قبلی استاد بود
تشکر می کنم از استاد مریم جان شایسته برای حسن انتخاب فایلها وهمه کارهای ارزشمندی که برای سایت انجام میده
تشکر از استاد هم که جای خود داره
بیشتر از 4-5 بار به این فایل گوش جان سپردم، و می بینم که همه چیز برمیگرده به توحید
وقتی من بخدا ایمان داشته باشم
وقتی اونو نیروی برتر و تنها قدرت حاکم بر جهان بدونم
وقتی ایمان داشته باشم که خدا هدایتگر و پشتیبان منه، منبع رزق و روزی منه
اونوقت خودمو در آغوشش رها می کنم خیالم آسوده است قلبم آرامش داره
الا بذکر الله تطمئن القلوب
اونوقت حالم خوبه چون اعتماد دارم بهش
اونوقت قوانینشو می پذیرم و سعی می کنم خودمو با این قوانین هماهنگ کنم
اونوقت در برخورد با چالشها نگران نمیشم
نا امید نمیشم
به کسی باج نمیدم
خودمو وابسته به فرد خاصی نمی دونم
از خودش درخواست کمک می کنم و او درها رو برام باز می کنه و هدایتم می کنه به مسیرهای درست
چالش های زندگی ما چیزهای بدی نیستن سبب رشد و پیشرفت ما میشن
خوبه که اونا رو بشکل بازی و معمایی ببینیم که نیازه حلش کنیم
اگر بتونیم اونا رو حل کنیم خیلی قویتر از قبل میشیم و اعتماد بنفسمون خیلی بالاتر میره
و این قوی شدن و اعتماد بنفس نه فقط برای همون موقع ما کارسازه بلکه برای حل مسائلی که در آینده برای ما بوجود میاد بسیار کمک کننده است و می تونیم ازش استفاده کنیم
این نکته رو که استاد گفت خیلی بنظرم زیبا اومد و تو گوشم زنگ خورد:
روح من درون من نمی تونه یک کار تکراری رو انجام بده دوست داره هر بار یه چیزی بهش بیفزاید
هر بار بهبودش بده هر بار بهترش کنه
خدا رو بینهایت شکر که منو با این مسیر زیبا آشنا کرد
سپاسگزار استاد عباسمنش گرانقدرم و استاد دومم مریم بانوی شایسته هستم که الگوها و اسوه حسنه ای برای من در زندگی هستند
سپاسگزار دوستان عزیز و نازنینم برای کامنتهای بسیار خوب و تأثیرگذارشون هستم
در پناه الله یکتا سراسر نور و عشق و آرامش الهی باشید
به نام خدای کامیابی بخش
سلام
نشانه امروز من تسلیم بودن
خداراشکر که به واسطه ی رعایت قوانین و تسلیم شدن تا حدی، تونستم به لطف خدا تجربه های زیبایی بدست بیارم
الان که این فایل رو گوش اتفاقات گذشته اومد جلوی چشام
جاهایی که به لطف خدا تو دل تضاد ،درخواست دادم آروم بودم وتفکرات منفی و واگویه های ذهنی ام را رها کردم و تنها وتنها به خودش توکل کردم سعی کردم شاد باشم
داستان از این قرار بود که تایم من تموم شده بود و باید خونه را خالی میکردم یه هفته وقت داشتم و علیرغم تلاش هام اون خونه مد نظرم پیدا نشد تو اون شرایط استیصال آروم بودن و لذت بردن از زندگی خیلی سخته ولی خدا کمکم کرد دوستی را سر راهم قرار داد ،دستی از دستان خودش که تو اون لحظات به من احساس خوب و باورهای توحیدی را یاد آوری میکرد .
تا اینکه یه دفعه به طور اتفاقی وارد یه کانال املاک شدم وقتی وارد شدم اولین گزینه نظرم رو جلب کرد درست همون چیزی بود که درخواست داده بودم. پیلوت، یه خواب ،با حیاط ،باغچه،و پارکینگ نوساز ،راه مجزا .همون منطقه ای که دوست داشتم جای خلوت و دنج
بلافاصله تماس گرفتم و قرار بازدید گذاشتم
خیلی خوب بود
با صاحبخونه قرار گذاشتیم بنگاه برای عصر
که اتفاقی افتاد (مریضی مادرم) و رفتم بیمارستان
بعد از چند روز که برگشتم تماس گرفتم و گفتند که مورد اجاره داده شده یه کم ناراحت شدم ولی گفتم حتما خواست خداست و گله و شکایتی نکردم و بعنوان نشانه گرفتم
عصر همون روز دوباره از بنگاه تماس گرفتند و گفتند که مستاجر ،مورد اجاره رو فسخ کرده
و چون شما میخواستین برای عقد قرار داد بیایین
واین برای من معجزه بود
معجزه ای که با تسلیم و احساس خوب ایجاد شد
خدایا شکرت
من تو این ماجرا خود محوری نداشتم و تنها از خدا خواستم که اگر خیر وصلاح منه برام رقم بزنه و این اتفاق به شکلی عالی رقم خورد خدایا شکرت
بهم کمک کن تا هر لحظه تسلیم خواست و ارده ی تو باشم
و
سلام حمیده عزیز
آفرین به این تسلیم و این ایمان
اما موردی که در گفته های شما منو واداشت تا این کامنت را بنویسم این باور بود که شما چندبار تکرارش کردید که هرچی صلاحِ همون میشه
اتفاقات باتوجه به فرکانسی که میفرستیم برامون خلق میشن نه خواست خدا ،،البته که قدرت به دست خداست اما مادر جهانی زندگی میکنیم که،، بماقدمت ایدیهم و بماکانوا یعملون،، پس درجهانی که به باورهای ما واکنش نشون میده دیگه خواست خدا معنی نداره به این معنی که ما هیچکاره هستیم
این نکته را برای خودم یادآوری کردم زیرا باوری است که ریشه در اعتقادات ما دارد و باید بازنگری کنیم در افکارو باورهامون
شادو ثروتمند وپیروز
سلام خدمت شما استاد عزیزم و بانو شایسته مهربان.
استاد امروز، در مورد چندتا مساله، همزمان ترس اومده بود توی وجودم.
شروع کردم با خداوند حرف زدن و ترسم را بهش اقرار کردم، اعلام عجز کردم و ازش هدایت خواستم، و در لحظه یه تلنگر بهم زده شد: توکل، توکل
و بمحض جاری شدن واژه توکل به وجودم، در لحظه گفتم خدایا بخودت توکل میکنم (درمورد اون ترسی که اومده بود سراغم) و بخودت میسپارم. و استاد بخدا قسم همون لحظه حس کردم انگار یکسری بند که دستو پام را بسته بود و حس اسارت بهم دست داده بود، پاره شد.
بله اون ترس، منو چندین ساعت اسیر خودش کرده بود.
بعد ازین موضوع، این فایل را پلی کردم و شروع کردم بگوش دادن، و چقدر اطمینان قلبی منو بیشتر کرد درباره سپردن بخداوند و تسلیم شدن در برابر خودش.
و به دنباله این فایل، رفتم قسمت 50 گفتگوی شما با دوستان را گوش کردم، که بازم تاثیر خیلی زیادی درون من داشت.
این جریان باعث شد یاد یکی از هدایتهای خداوند بیفتم.
13 سال پیش من با یه چالش بسیار بزرگ در زندگیم روبرو شدم، و دردل اون چالش، من فقط نگاهم بخدا بود و ازش هدایت میخواستم.
استاد، در اون برهه، انگار کل دنیا و آدمهاش، مقابل من بودن و من یکطرف دست تو دست خداوند و نگاهم بهش.
یادمه یه شب زمستونی سرد که برفم اومده بود، شب دیروقت داشتم بیرون قدم میزدم و با خدا حرف میزدم.
اون شب بخداوند گفتم: خدایا همه دارن بمن فلان حرف را میزنن، به عقل خودمم که رجوع میکنم میبینم حرفشون درسته!! ولی من دارم طبق هدایت های تو، قدم برمیدارم و عمل میکنم. بهش از ترسم گفتم.
گفتم: خدایا طبق هدایتهای تو دارم عمل میکنم ولی میترسم یروزی برسه، همه بهم بگن پس خدا عقلو واسه چی به آدم داده؟!! هدایتم کن نمیدونم چکار کنم.
استاد خداشاهده در لحظه اون ندای زیبا به وجودم جاری شد که:
توکل هاجر بود که چشمه زمزم را خلق کرد، نه عقلش!!!
و بدنبالش برام توضیح داد :هاجر اگه میخواست به عقلش اکتفا کنه وقتی یکی دوبار اون مسیر را طی میکرد و میدید آب نیست، دیگه تلاش نمیکرد!! ولی…
بله استاد، اون چالش من حل شد و من راضی راضیم که دست تو دست خدا گذاشتم و طبق هدایت هاش عمل کردم با وجود اینکه هیچکس جز خودش کنارم نبود و همه در جبهه مقابل من بودن.
تسلیم شدن در برابر خداوند، بی نهایت لذت بخشه و ایکاش میتونستم همواره تسلیم باشم.
یوقتایی مثل امروز، کلا گیر میفتم توی ترسم جوریکه یادم میره چیزی بنام توکل و سپردن هم هست، یادم میره خب همون خداییکه داری درباره ترست باهاش حرف میزنی و ازش هدایت میخوای هست، پس بهش توکل کن و بسپار بخودش.
باید خودش تلنگر را بزنه بهم و بهم یادآوری کنه بسپار بمن
که اگه یادآوری نکنه و حمایتم نکنه معلوم نیست از کجا سردربیارم.
ممنون شما هستم. دوستتون دارم.
درپناه خداوند باشین
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ »
… مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا ﴿2﴾ وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ… ﴿3﴾ (طلاق، آیه 2 و 3)
===============================
سلام خدمت استادان گرانقدرم، عباس منش عزیزم و مریم نازنینم و سلام به دوستان مهربانم
امروز می خوام بنویسم از معجزه هایی که با توکل کردن و تسلیم شدن در برابر خداوند برام اتفاق افتاد و ایمانم قوی تر شد.
اون روز با خودم فکر می کردم چطور آتیش برای حضرت ابراهیم گلستان شد جنس ایمان حضرت ابراهیم چی بوده چطور می تونسته از اون همه آزمایشهای سخت، سربلند بیرون بیاد کاش ما هم می تونستیم کمی مثل حضرت ابراهیم باشیم و بتونیم مثل ایشون کنترل ذهن داشته باشیم.
گذشت و ما چند روز بعد به مهمانی رفتیم و موقع برگشتن به خونه همین که در رو باز کردیم دود غلیظی خونه رو فرا گرفته بود چند جا رو چک کردیم اجاق گاز، پریزهای برق، ولی خبری از آتیش نبود همینکه سرم رو برگردوندم تابلو فرشی که سالها براش زحمت کشیده بودم و بافته بودمش با تار و پودش خاطره ها داشتم از گوش دادن به فایل های استاد عباس منش و استاد الهی قمشه ای، از شناخت خدا تا رسیدن به آگاهی های ناب الانم، خلاصه کسی که بافت فرش رو شروع کرده بود با کسی که اون رو به اتمام رسوند از زمین تا آسمان تغییر کرده بود و اون تابلو فرش نفیس برای من غیر از ارزش مادی، ارزش معنوی فراوانی داشت.
( این تابلو فرش تصویر یکی از آثار فاخر استاد محمود فرشچیان هست که با نهایت ظرافت کار شده )
خلاصه نبود! روی دیوار نبود!
آسیمه سر دویدم تو حیاط مجتمع با نگهبان صحبت کردم تا بلکه نشانی از اون پیدا کنم نبود که نبود، رفته بود، برده بودنش، با حالت زار روی زمین نشستم دخترای گلم که 7 و 9 ساله هستن دلداریم می دادن دختر بزرگم می گفت مامان بسپرش به خدا مطمئنم خدا برش می گردونه دختر کوچیکم می گفت مامان دلت رو خوشحال نگه دار اگه غمگین بشی پیدا نمیشه و من در اون لحظه چقدر خوش حال بودم که تونستم دخترای عزیزم رو تا اونجایی که می تونم توحیدی بار بیارم که در همه حال فقط به خدا تکیه کنن ولی خودم بخاطر این مصیبت داشتم فراموش می کردم که توکل کنم.
گفتم خدایا مسافرم رو به خودت سپردم مراقبش باش.
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
و زیر لب زمزمه کردم:إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
خدایا به تو توکل کردم و تسلیم تو هستم، لطف آنچه تو بنمایی، حکم آنچه تو فرمایی.
خدایا کمکم کن تا ازین آزمایش سربلند بیرون بیام و شروع به سپاسگزاری کردم بخاطر لحظه های زیبا و قشنگی که موقع بافت تابلو فرشم داشتم همیشه هندزفری تو گوشم بود و با آگاهی ها به وجد میومدم و این، لذت خلق هنر رو برام دو چندان می کرد، چقدر موقع اتمامش همگی خوشحال بودیم با چه ظرافتی قابش کردیم و هر روز از دیدنش لذت می بردیم هیچوقت برام عادی یا تکراری نمیشد چون با جان دلم اون رو خلقش کرده بودم خداروشکر می کردم که به دستان من قدرت خلق این همه زیبایی رو داده بود خداروشکر می کردم که همسر و فرزندانم این قدر هوای دلم رو داشتن.
به خونه برگشتیم خونه رو وارسی کردیم، چیزی که همهٔ ما رو از جمله پلیس گشت رو متعجب کرده بود خاموش شدن خودبخودی آتیش بود که فقط به اندازه همون حوله ها که آتیش زده بودن ادامه داشته و شیر گازی که قطع شده بود!
نمیدونم به چه علت خواستن خونه رو به آتیش بکشن ولی آتیش خاموش شده بود با اینکه چند جای خونه رو به آتیش کشیده بودن که مطمئن بشن ادامه پیدا می کنه، بگذریم…
بعد از ثبت پلیس شروع به پاکسازی کردم و روی میز تی وی که چوبی هست کمی سوخته بود یه گلدون پتوس گذاشتم تا جای سوختگی مشخص نباشه جای تابلو فرشم تابلوی دیگه نصب کردم و سعی کردم انرژی خونه رو پاک کنم و حالا دیگه خونه مرتب شده بود به خواب رفتم و ساعت 4 از خواب پریدم عادت دارم وقت بیدار شدن بی موقع، اپلیکیشن قرآن که توی گوشیم دارم باز کنم و بخونم، ناگهان یادم افتاد چند روز پیش به این فکر می کردم خداوند چطور آتش رو برای ابراهیم سرد کرد سراسیمه از تخت بیرون اومدم و مقابل گلدون قشنگ روی میز نشستم و های های اشک ریختم که خدا چطور آتش رو برای ما هم گلستان کرده بود به جای اینکه اون میز چوبی با حوله آتشین که روش قرار داده بودن تا شعله بگیره ولی کمی سوخته بود و الان با گلدون قشنگم تبدیل به گلستان شده بود، دفتر شکرگزاریم رو برداشتم شروع کردم به نوشتن و اشک ریزان بابت معجزه ها شکرگزاری کردم و یار سفرکرده ام رو بهش سپردم گفتم خدایا مراقبش باش.
با اینکه سالها برای بافتش زحمت کشیده بودم گفتم در حقیقت مالک اصلی تابلوی من خداست فقط برای چند صباحی به من داده بود که از وجود بی نظیر و زیبایی محضش لذت ببرم و اگر بخواد دوباره به من بر می گردونه یا زیبایی های دیگه ای به من می بخشه و نوشتم و نوشتم بارها برای جزئیات شکرگزاری کردم.
یاد استاد عزیزم افتادم که وقتی ماشینش رو برده بودن، استاد بدون نگرانی و با فراغ بال رفته بود خوابیده بود، من هم به خدا سپردم و رفتم خوابیدم.
فردا همسرم برای کارهای اداری به اداره پلیس رفته بود غروب تماس گرفت و گفت:
تابلو فرش پیدا شده!….
هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی
خدایا هزاران مرتبه شکرت….
چون روز پنجشنبه بود ما باید بخاطر کارهای اداری تا شنبه صبر می کردیم ولی همون شب که وسیله هامون رو برده بودن یه گشت پلیس به طور اتفاقی به این ماشین شک کرده بود و بعد از بازرسی مواد مخدر پیدا کرده بودن و فهمیده بودن اموال هم مسروقه س و به اداره پلیس فرستاده شده بودن. هم زمانی اتفاق افتاده بود دقیقا اون ها همون لحظه تو مسیر پلیس قرار گرفته بودن. همون لحظه هایی که من کنترل ذهن می کردم و خودم رو از وابستگی رها می کردم و همه چیز رو به خدا می سپردم اون طرف خدا دست به کار شده بود و پازل رو برامون چیده بود.
شب قبل با دخترای گلم سناریو سازی کرده بودیم که بهمون زنگ می زنن و میگن تابلو فرشتون پیدا شده و کلی چاشنی طنز و خنده هم برای داشتن احساس خوبمون بهش اضافه کردیم و با خنده به خواب رفتیم و به قول دختر کوچیکم خودمون رو خوشحال نگه داشتیم :)
تابلو فرشم برگشت بدون کوچکترین آسیب و به سلامت برگشت و من فکر می کردم همه اینها داره توی خواب اتفاق میفته احساس عجیبی داشتم، حس می کردم در آغوش خدا هستم و این حس، شیرین ترین حسی بود که اون لحظه داشتم.
همسرم از خوشحالی اشک می ریخت اولین بار بود اشک خوشحالیش رو می دیدم.
عزیز دلم چقدر تلاش کرده بود که این تابلو فرش بهم برگرده چقدر این مسئله براش مهم بود فارغ از ارزش مادی زیادی که این تابلو فرش داره، ارزش معنوی اون برامون مهمتر بود.
و من فهمیدم زندگی پر از معجزه هاست اگر با چشم دل نگاه کنیم معجزه ها می بینیم، نزدیک بودن خدارو بیشتر حس می کردم و با تمام وجودم درک کردم که خدا از رگ گردن هم به ما نزدیکتره و میبینه و میشنوه و از دلهای ما از خودمون بهتر آگاهه، یاد گرفتم بیشتر قدر داشته هام رو بدونم ولی وابسته به اونها نباشم، روح و جانم رو رها کنم از داشته ها و لذت ببرم از بودنشون و بهشون نچسبم، اصلا از رها شدن هاست که انسان به خواسته ها می رسه، هر وقت رها باشیم حرکت خواهیم کرد و در نهایت به مقصد خواهیم رسید، یاد گرفتم صبوری کنم و مسائل رو به خدای مهربانم بسپرم، ایمان آوردم به احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب، ایمان آوردم ذره به ذره زندگیمون رو خودمون خلق می کنیم یاد گرفتم هنگام اصابت سختی، درس ها رو یاد بگیرم و باقی رو به خدای عزیزم بسپرم.
این تضادی بود که من این روزها بهش برخوردم خیلی درس ها ازش یاد گرفتم، ایمانم قوی تر شد و رشد کردم.
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلَیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ.
استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم که بهمون یاد دادین دیگه موقع هر اتفاقی نگیم خدایا چرا من؟!
بلکه می دونیم این فرکانس هارو خودمون از پیش فرستادیم و می گردیم دنبال آبشخور اتفاقات در درون خودمون، بدون اینکه جامعه و اطرافیان و خدارو مقصر بدونیم.
ذَٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّـٰمٍ لِّلْعَبِیدِ
دوستان عزیز و مهربانم ممنون که کامنت من رو مطالعه کردید، زندگیتون سرشار از معجزات الهی…
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
سلام ستاره جان ، دوست عزیزم
چقدر حس خوبی از کامنت شما گرفتم ، خیلی ممنونم که اجازه دادی تا کلمات جاری بشن و این دلنوشته رو اینجا ثبت کنی و اینهمه حس خوب و اگاهی رو با ما به اشتراک بزاری .
میدونی من این نکته واسم تداعی شد که به هر انچه توجه کنیم همان رو تجربه میکنیم ، بارها واسه خودم تکرار شده و حالا شما هم اون آتش و گلستان شدن آتش رو بهش توجه کردین و چه اگاهی های بی نظیری دریافت کردین .
به قول استاد هر سوالی مطرح کنید خداوند جوابشو بهتون میده پس همیشه از خدا بپرسید و ایمان داشته باشید جواب ها از راه میرسند.
چقدر زیبا مینویسین مثل نویسنده ها خیلی قشنگ همه چیزو توضیح دادین ،افرین به شما ستاره جونم .خیلی خوشحال شدم که تابلو فرش زیباتون به دستتون رسید و خوشحالم که خانواده دلگرم و صمیمی دارید واقعا تحسینتون میکنم . لذت بردم از اینکه فرزندان توحیدی تربیت کردین ،از طرف من ببوسشون .
خیلی حال دلمو با کامنتت خوب کردی ،از خدا میخوام هزاران برابرش به دل مهربون و توحیدیت بیاره .
«بسم اللّه النور»
رویای مهربانم سلام
ممنون که با چشمای زیباتون کامنت من رو مطالعه کردین و ممنون که این پاسخ پر از مهر رو برای من نوشتین خدارو شکر می کنم که کامنتم مفید بوده.
«هذا من فضل ربّی»
می دونی رویا جان، این تضاد به شدت اگاهی های من رو بالا برد، قبلا فکر می کردم که تونستم یه جاهایی باورهامو تغییر بدم ولی فهمیدم همش اطلاعات بوده که به ذهنم داده بودم ولی الان یاد گرفتم که از شنیدن تا عمل کردن و نتیجه گرفتن راه درازی در پیش دارم به قول استاد شایسته عزیزم: یاد گرفتم که اطلاع از قانون به معنای باور و ایمان به قانون نیست.
یعنی لازمه اطلاعاتی که درباره قوانین زندگی کسب کردم رو تبدیل به باورهای خودم کنم، یعنی اگر می خوام دلیل مشکل یا تضادی رو پیدا کنم، باید از خودم سوال کنم که اگر مدتی است روی باورهام کار کردم، دقیقا چه کاری انجام دادم؟
چه باورهایی رو ساختم؟
چه باورهای مخربی رو در خودم از بین بردم و چطور این کار رو انجام دادم و چه قدمهایی رو برای تغییر اوضاعم برداشتم؟
نگرشم به اتفاقات زندگیام چقدر عوض شده؟
به محض برخورد با یک مسئله و تضاد چقدر به هم میریزم؟
چقدر برای تغییر نتایج، به دنبال تغییر باورهام هستم و چقدر روی تغییر عواملی غیر از باورهام متمرکز شدم؟
چقدر مقصر مسائلم را دیگران میدونم که چقدر مسئولیت باورهام رو میپذیرم و برای تغییرشون متعهدم؟
چقدر میتونم رابطهای معنادار بین کانون توجهم، ورودیهای ذهنم و اتفاقاتی که توی زندگیم رخ میده رو پیدا کنم،
چقدر نگرانیهام کمتر شده و چقدر به واسطه درک قوانین زندگی، توکل و آرامشم بیشتر شده؟
پس اگر اون تغییر بسیار بزرگ و اساسی که دنبالش هستم هنوز رخ نداده، معنیش اینه که هنوز تغییر بسیار عمده ای توی باورهام ایجاد نشده،
اگر بخوام با همون روش قبلی، همون باورهای قبلی، همون کانون توجه قبلی، همون نگرانی ها، ترس ها و اضطراب های قبلی ادامه بدم، یعنی همون فرکانس های قبلی رو ارسال می کنم.
پس منطقی هستش که منتظر همون نتایج قبلی باید باشم.
پس راهکار اساسی برای گرفتن نتایج این هستش که اول اطلاعاتی رو در مورد اصل و اساس جهان هستی رو دریافت کنم و بعد اون قوانین رو مثل وحی منزل بپذیرم و بعد با کنترل ورودی های ذهن که همون تقوا هست در مسیر بمونم و با صلات به زیباییها از مسیر لذت ببرم تا ایده ها و آگاهی ها به من داده بشه و در مرحله بعد عمل کنم به الهامات و بعد از رسیدن به تکامل، کم کم نتایج پدیدار بشن.
یعنی از مرتبهی شنیدن حقایق، به مرتبهی دیدن حقایق برسیم. تا به گوهر گرانبهای جان برسیم.
به قول مولانای جان:
هر کجا گوشی بُد، از وی چشم گشت
هر کجا سنگی بُد، از وی یشم گشت
و زمانی می تونیم متوجه بشیم آیا باورهامون تغییر کردن یانه؟ که به یک تضادی بربخوریم، نوع نگرشمون رو هنگام تضاد ببینیم که آیا مثل قبل هستیم یا نه، یعنی تضادها می تونن سنگ محک ما باشن تا باورهامون رو محک بزنیم و یاد بگیریم و رشد کنیم، این تضاد برای من مثل گنجی بود که من رو به الماسهای آگاهی رسوند.
رویای عزیزم بازهم سپاسگزارم از مهر وجودتون که احساس قشنگی به قلبم بخشید.
در پناه الله یکتا باشید…
بانام خداوند عشق وثروت
سلام وهزاران درود خدمت اساتید نازنین
دوستان هم فرکانس خانواده صمیمی عباسمنش
“گام دوازدهم”
تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با تسلیم شدن دربرابر مسایل
دراغازسخن زادروز تولد امیرمؤمنان حضرت علی (ع)
وبزرگداشت روز پدر ومرد رابه استادعزیزو همه مردان وپدران خانواده صمیمی عباسمنش تبریک وتهنیت عرض میکنم
وهمچنین
یاد میکنیم از آنها
که وقتشان و مکانشان از ما جداست
یاد میکنیم از آنها
که دلتنگشان میشویم
روحشان شاد
دوستان عزیز امرروزهم طبق عادت همیشگی ام دراین چندسال اول صبح رفتم سایت وازطریق ایمیل متوجه شدم دوست عزیز هم فرکانس سرکارخانم زینب فرخی نازنین در
پاسخ به کامنت چندروزقبل من ابرازلطف ومحبت داشتند وتلویحا ازمن خواسته بودند که ازنتایجم دراین 5سال بیشترمینوشتم لذاازهمان اول صبح تمرکز گذاشتم تاپاسخ شایسته ای درقالب کامنت به پاسخ وابرازلطف ومحبت دوست عزیزمون بنویسم
فقط یک دورفایل امروز را گوش کردم وازانجایکه امشب هم مهمونی دعوت هستیم تسلیم امروهدایت خداوند شدم وهمین پاسخ به دوست عزیزرابه عنوان تمرین گام دوازدهم باکمی ویرایش باسایردوستان نیز به اشتراک میزارم چون ازصبح احساسم فوق العاده خوب و عال است
خدایاشکرت برای این روززیبا
خدایاشکرت برای گلها وهدیه های زیبایی که امروزازطرف همسرنازنینم وفرزندان گلم به مناسبت روز مرد وپدردر یافت کردم
خدایاشکرت برای تماس تبریک آبجی های نازنینم وداداش گلم به مناسبت تولد امیرمؤمنان وروزعید وروزپدر
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
بنده از سال 98 که خداونددوستم داشت ومنو به این مسیرزیباو توحیدی هدایت کردواستادعباسمنش راسرراهم قراردادنتایجی عالی گرفتم که واقعا فراترازانتظارم بوده ودرکامنتهای قبل روی فایلهای گوناگون به تفسیرتوضیح داده ام دراینجا بازبه صورت فهرست واربه اهم انها اشاره میکنم
سلامتی روحی وجسمانی:
_ من قبل ازاشنایی باقانون واستاد 20 سال دچارسردردهای میگرنی وافسردگی خفیف بودم ودراین مدت انواع داروهای آرامش بخش وخواب اوراستفاده میکردم اما به لطف خدای رحمان وبه برکت اموزه های استاددرهمان ماههای اول باتمرین شگفت انگیز اهرم رنج ولذت دردوره ثروت 1 موفق به درمان 20 ساله بیماری وترک کردن مصرف داروهای آرامش بخش شدم به طوریکه من در این 5سال حتی یک قرص ساده هم نخوردم وهروقت هم یه سرماخوردگی کوچلو بوده با خوردن یک لیوان آب ولرم بایک قاشق عسل طبیعی بانصف لیموترش تازه خوب خوب شده ام دراین 5سال داروی من فقط همین بوده
این موضوع واین اتفاق زیبا اولین نتیجه ملموس من ازاستفاده ازقانون ومباحث استادبود که باعث افزایش انگیزه وخودباوری درمن شد تاباایمان بیشتر وبااتکا به خدای رحمان این مسیرالهی که درابتدای راه آن بودم ادامه دهم
وشکرخداهرروز سالم تر،تندرست تر ،شاداب تر باانگیزه تر،امیدوارتر به زندگی ادامه دادم و میدهم ولذت میبرم وشکرخداازسلامتی روحی روانی وجسمی خوبی برخوردارم ودرارامش اززندگی ام لذت میبرم
_ رسیدن به آرامش واحساس خوب :
باقطع ارتباط باتلویزیون ،ماهواره ،رسانه ها،فضای مجازی، دوری ازدورهمی های بیهوده وقطع ارتباط باادمای منفی نگر زندگی ام متحول شدالبته وقتی دراین مسیرقرارگرفتم به گفته استادعجیب شرایط برام فراهم شدتابیشترزمان تنها باشم وباتمرکزبیشتری
روی خودم کارکنم بدون اینکه من تلاش خاصی کنم وواقعا دراین 5سال معنی ومزه واقعی زندگی کردن راچشیدم شکرخدا لذت واقعی اززندگی رادراین 5 سال تجربه کردم واگاهانه تلاش میکنم تاروزبه روز لذت بردن اززندگی ودرلحظه زندگی کردن وتمرکز برروی زیبایها وکنترل ورودیها ملکه ذهنم بشه وبه یک عادت پایدارتبدیل شود
_ توحیدی ترشدن وتسلیم بودن:
برقراری ارتباط عمیق ترباخدای خوبم خدای واقعی که استادعباسمنش به من معرفی کرد بطوریکه این روزها فقط نام خدا برزبانم جاری است وبس ودایم برای همه چیز حتی هرچیز وهرخبر واتفاق زیبای کوچک هم خداوند راشکرمیکنم وسپاسگزار خداوندهستم
عاشق فایلهای توحیدعملی وجلسات قرآنی دوره مقدس 12 قدم هستم وروزی نیست که حداقل یک فایل قرآنی گوش نکنم
امادربحث تسلیم بودن درمقابل خداوند رحمان وفقط روی خداحساب کنم هنوز مشکل دارم واین موضوع هم پاشنه اشیل دیگری است که بایدبیشترتلاش کنم وتمرکز بیشتری داشته باشم تابه لطف الله مهربان همانطور که درسایرحوزه ها نتایج مطلوبی گرفتم دراین حوزه هم به نتایج دلخواه برسم این موضوع هدف امسالم بود که مرتب دارم کارمیکنم شکرخدانشونه هاهرروزبیشتربیشترمیشه این روزها کارهام خیلی راحت وروانتر انجام میشه
کل هزینه های غیرمترقبه اززندگی ام جمع شده
اتفاقات زیبا ودلخواهم بیشترشده
احساس خوبم روز به روز پایدارترمیشه
و….
_سپاسگزاربودن:
به نظرخودم یکی ازنقاط قوت من اززمانی که به این مسیرالهی هدایت شدم سپاسگزاری است واقعا دراین زمینه عالی عمل کردم هرچند هرروز میتونه عالی عالی ترشود شکرگذاری وسپاسگزاربودن ازخداوندرحمان وردزبانم شده مگراینکه خواب باشم یاباکسی صحبت کنم به قول معرف مگر دهنم وزبانم گیرباشه درغیراین صورت دائم درحال شکرگزاری هستم ازهمه نعمت های که خدا به من وخانواده ام عطاکرده درحال عطاکردن است وعطاخواهدکرد
_احساس لیاقت وخودارزشمندی:
ادمی بودم اگر غلو نباشه99درصدبرای مردم ودیگران زندگی میکردم طوری زندگی میکردم که فقط باعث رضایت دیگران باشم دیگران شامل همسر،فرزندان، پدر،مادر،خواهر،برادر، اقوام همسرسایربستگان ،دوستان همسایگان ،همکاران و…بود اماشکرخدا دراین حوزه هم پیشرفتم خوب ورضایت بخش است هرچند که بایددراین حوزه هم مثل دیگرحوزه ها مداوم کارکنم
_درصلح بودن باخود:
دراین مدت آگاهانه تلاش میکنم تاخودمو بیشتردوست بدارم دراین دنیا هیچ کس وهیچ چیز بهترازمن وجودنداره به آنچه که حالمو خوب میکنه توجه کنم ازموضوعاتی که احساس مو بدمیکنه بگذرم وبه قول قرآن اعراض کنم ازهرناخواسته دریک کلام باخودم درصلح وآرامش باشم
_ روابط :
درحوزه روابط هم اوضاع خیلی وخیم بود دراین 5سال روابطم بااعضای خانواده ام وبستگان نزدیکم روز به روز بهتر ،عمیق تر،عاشقانه تر وصمیمی ترشده وهمچنان هم روی این موضوع کارمیکنم که این یکی هم پاشنه آشیلم بوده وکماکمان هم هست
تلاش میکنم فقط به ویژگیهای مثبت افراد توجه کنم ازویژگیهایی افرادوادما که مورددلخواه من نیست اعراض کنم
_ مالی وثروت:
دراین حوزه وبه گفته استاد ازانجایکه باورهای محدودکننده ومخرب درباره ثروت خیلی قوی تر وریشه دارترهستند طبیعی است که نیاز به کارکردن بیشتر داره انقدرباید جملات تاکیدی درباره فراوانی وثروت وبااوردن الگوهای موفق
به ذهن منطقی مون بگیم ونشون بدیم تاقانع بشه وبپذیره که همه چیزممکن است زیرا سیتم عصبی همه آدما یکی است وهیچ فرقی باهم ندارند اگرفلانی پول دارشده پس من هم میتوانم
البته دراین مدت درحوزه مالی هم من شکرخدا نتایج خوبی گرفتم سال 98 بازنشسته شدم وهمزمان ماههای اول حضورم دراین مسیرزیبا وسایت عباسمنش راتجربه میکردم دراواسط سال 99 حقوق بازنشستگی ام بااجرای طرح همسان سازی که چندین سال معطل مانده بود اجراشدوحقوق من نزدیک سه برابر آخرین حکم دریافتی درزمان کارمندی شد که واقعا برام شگفت انگیز بود
دراین 5سال در یافتی های داشتم که اصلا به ذهنم نمی آمد نزدیک 100 میلیون وام وبدهی بانکی داشتم که بااموزه های استاد که همیشه تاکیددارند اول بدهی هایتون راپرداخت کنید وهیچ چیز قرضی یااقساط نخرید شکرخدا تمام بدهی هایم راپرداخت کردم ودحال حاضرکل بدهی ها صفرشده ودوسال است که دسته چک هم ندارم وهرچه لازم دارم نقد خریدمی کنم.
تادرودی دیگربدرود
سلام ب خداوند جان و رب قدرتمند
و سلام ب استاد عزیز و مریم خانم ک یار و یاور حقیقی استاد تو راه یکتاپرستی در کنار هم هستند
چند روزه دارم دوباره درس شرک و شریک شدن با انسانها رو جواب پس میدم، روزهای سختیه و برای چندمین بار دارم درنتیجه شراکت کاری تاوان پس میدم.
امروز گفتم میرم تو سایت ببینم چه درسی برام اماده شده، ک دقیقا این فایل درباره هدایت و توکل بخدا و زیر بار حرف زور نرفتن بود
ماجرا از چه قراره؟؟
دو روز پیش شریکم گفت تمام کارهاییرو ک برای خرید و پیشبرد کارهای باغ شهریار انجام دادمرو قبول نمیکنه و میخواد من سهم خودمرو با همون مبلغی ک 15 ماه پیش(بهمن 1401) تو خرید گذاشتم ب اون بفروشم(خرداد 1403) ولی اون سهم خودشرو ب من نمیفروشه حتی با گرفتن و محاسبه سودش !!؟ وقتی میگم تو ب من سهمترو بفروش میگه نه من نمیفروشم تو ب من بفروش و برو ، وقتی میگم با همین فرمول خودت تو سهمترو ب من بفروش من نگهش میدارم باغرو چون تازه افتاده تو سوددهی ،میگه اگر قرار ب فروش باشه هردومون باید بفروشیم بعد تقسیم کنیم تو نباید باغ رو نگه داری!!!
حالا من تو این شرایط باید چیکارکنم!!؟
نجواهای ذهنم داره غوغا میکنه هرجوری خودمرو قانع میکنم یه فکر دیگه میاد میگه اون کارهایی ک کردی، اون خرجهایی ک کردی، اون حرص و جوشها و… پس چی میشه؟ اون قول و قرارهایی ک گذاشته بود پس چی میشه؟ و…. چطوری زده زیر همهچیز ، مگه میشه؟
باز من تلاش و تلاش برای آروم کردن ذهنم برای متقاعد کردن خودم،اشکالی نداره،
ماهیرو هر وقت از اب بگیری تازهاست،
جلو ضرر رو هر جا بگیری منفعته،
میگم عیب نداره بذار الان پولمو بگیرم بیام بیرون توکل بخدا باهاش کار میکنم جبرانش میکنم خدا سودش میشه بعداز این.
بعداز کلی فکر خیلی سخت بود چشممرو روی همه ضرر و زیانها ببندم ، ولی بالاخره تونستم و همهچیز رو بخدا سپردم گفتم خودت میدونی، هدایتم کن، یا الان با همین شرایط بیام بیرون یا کلا بمونم زیر بار زورش نرم تا در آینده ببینیم چی میشه اونوقت دیگه ب این راحتیها راضی نخواهم شد و سهممرو راحت نمیفروشم
تا یه ندایی گفت صد میلیون بعنوان هزینه ناچیز کارهایی ک انجام دادی تواین چند وقت بذار روی درخواست پولت و بهش بگو اگر قبول نکرد، بگو برای ماه بعد 500 میلیون بالاتر قبول خواهی کرد نباید زیر بار حرفش بری ، ایندفعه هم باید آخرین شراکتت با هر انسانی باشه هر چقدرهم ک سود اون کار درنظرت زیاد باشه هرچقدر هم ک با دودوتا چهارتا چندین برابر سود رو محاسبه کرده باشی دیگه نباید با کسی شراکت کنی و باید ایندفعه درست رو خوب یادبگیری وگرنه بازم ازاین ضربهها خواهی خورد وگرنه دفعه بعدی محکمتر جوابشرو ( صدماتش رو ) خواهی گرفت،
واقعا از این تهدیدش ترسیدم و جلوی ذهنم ایستادم و منتظر تماس شریکم هستم ک شرایط جدیدرو بدون ترس، (ازدست دادن کل پولم برای چندمین بار تو زندگیم)بهش بگم.
خداکنه هنگام صحبت با شریکم ترس از دست دادن تمام سرمایهامرو بتونم کنترل کنم و با توکل بخدا محکم شرایط جدیدرو اعلام کنم.
میدونم سختترین لحظه همون لحظه اعلام شرایط جدیده و ایستادن جلوی انسانهاییه ک تا الان بهشون قدرت داده بودیم و یکدفعه باید تمام قد جلوشون بایستیم اون لحظه همون موقع نشون دادن ایمانه، همهی ما اول ب هدایت گوش میکنیم نیرو میگیریم و تصمیم گیری میکنیم ولی زمان عمل زمان اعلام کردن و جلوی انسانها ایستادن ک میرسه دوباره جا میزنیم و از ترس ازدست دادن پول و سرمایه و موقعیت و روابط و …. خدارو کنار میذاریم و ب نجواهای ذهنمون پاسخ مثبت میدیم.
منتظرم با شریکم صحبت کنم تا ایمان خودمرو ب خودم اثبات کنم.
ب امیدخدا و با توکل ب او و دستان قدرتمندش روی شونههام