مصاحبه با استاد | فرصت «لذت بردن از مسیر رشد» را از خودت نگیر

سلام به استاد عزیزم خداروسپاسگزارم که من رو با شما آشنا کرد

استادجان من از وقتی شمارو شناختم دیگه نتونستم بیخیالتون شم مدام تو سایت شمام و در حال حاضر از فایل های دانلودی شما استفاده میکنم‌..

من حدود دو ساله که دست و پا شکسته روزها وقتی به کار خونه میرسیدم فایل شمارو گوش میکردم اما خیلی کم و اون لحظه که صدای شما پخش میشد چنان آرامشی میگرفتم و حالم خوب میشد که انگار شما یک قرص آرامبخش بودین برای من تا زمانی که صداتون پخش میشد حس خوب داشتم وقتی فایل تموم میشد دوباره برمیگشتم به روزمرگی خودم و تکرار همون کارها و گرفتنه همون نتایج قبلی جوری شد که من معتاد به اون ارامش چند ساعته میشدم گاهی وقتا همون گوش دادن باعث میشد یکمی مدارم و باورم عوض شه و من اتفاقات خیلی کم اما خوب رو تجربه کنم اما تفاوت این بود که گوش دادن به شما خیلی کم اما روز مرگی و تکرار عادت قبلی زیاد این برابر بود با نتایج گاهی یکم خوب اما بیشترش بد و مثل قبل بود بعداز مدتی من یکمی خسته و نا امید شدم چون همون اتفاق یکم خوب هم نمیدیدمش و توجهی بهش نداشتم و دلم میخواست معجزه شه یه اتفاق خیلی متفاوت بیوفته نمیفهمیدم که باید چیکار کنم میگفتم اوکی این حرفا درست حالا من باید چیکار کنم اصلا قوانین چیه؟فکرم این بود که باید حتما یه تمرینی بگین من اونو انجام بدم درک نمیکردم بخاطر همین ناامید شدم اما همچنان به شما گوش میدادم اما خیلی کمتر از قبل بیشتر درگیر کارو روزمرگی هام شده بودم تا اینکه اوضاع کاری و مالیم نا جالب شد حالم بد بود افسرده شده بودم هیچ چیزی خوشحالم نمیکرد یه روز تصمیم گرفتم از محصولاتتون که توان مالیم میرسه استفاده کنم تصمیم گرفتم رو خودم کار کنم کتاب رویاهایی که رویا نیستند روتهیه کردم قسمت اولشو خوندم رسیدم به تمرین آرزوها من همون لحظه خیلی خلاصه و سرسری انجامش دادم انگار میخواستم اینو انجام بدم که سریع برم قسمتای بعدشو بخونم انگار اگه اون کتابو تموم میکردم معجزه رخ میداد اما تموم کردم دیدم نه هیچی نشد دوباره خوندم بازم هیچی نشد از اونجایی که همسرم فتوکپی داره کتابو فرستادم گفتم اینو برام پیرینت بگیر چون تو گوشی خوندنش برام سخت بود کتابو برام پیرینت گرفت و من دوباره شروع کردم از اول به خوندش وقتی رسیدم به تمرین اول استپ کردم گفتم من این تمرینوباید با تمام وجود انجام بدم و عهد کردم تا انجام ندادم نرم قسمت بعدوبخونم بعد درمورد اون تمرین با همسرم حرف زدم همسرم دست و پا شکسته قبلا فایلای شمارو بهش نشون میدادم گوش میکرد اما ذهنش مقاومت داشت و ادامه نمیداد و جدی نمیگرفت چند روز بعد وقتی فایل زندگی در بهشت شمارو داشتم میدیدم که رفته بودین تمپا تا رو خودتون و دوره سلامتی کار کنین یه ماشین فورد f۱۵۰ گرفته بودین و داشتین معرفیش میکردین من اون فایل روبه همسرم نشون دادم ینی هنگ کرده بود خیلی خوشش اومد و همین کمک کردتا ایده بیاد که شبا بجای دیدن فیلم های ناپسند و بی فایده بشینیم فایل های شمارو نگاه کنیم(البته بگم که من اون کتابو ادامه ندادم چون هنوز تمرینشو انجام ندادم بخاطر مقاومت ذهن و باور غلط اون کتاب رو گذاشتم کنار تا وقتی که آماده بودم ادامه بدم) الان ما به مدت سه هفته که شروع کردیم و هرشب فایل های شمارو گوش میدیم به حرفاتون عمل میکنیم درمورد قوانین صحبت میکنیم درمورد تجربیات روزمون صحبت میکنیم و ربط میدیم به قوانین استاد نمیدونین چقدر اوضاع داره خوب میشه چقدر من باورهام داره عوض میشه چقدر قوانین رو بیشتر درک میکنم چقدر مدارم بالاتر رفته فقط گوش دادن کافی نیست باید عمل کرد با همین قدم کوچیک خیلی اوضاع خوب شده ..با قدرت ادامه میدیم و من الان میدونم که باید چیکار کنم و قوانین چیه خدایا شکرت

ازتون سپاسگزارم استاد مهربون