مصاحبه با استاد | فرصت «لذت بردن از مسیر رشد» را از خودت نگیر

به نام خداوند بخشنده و مهربان

سلام به همگی

روز85سفرنامه

می‌دونم بعضی جا ها دارم درجا میزنم ولی حسم خوبه در هر شرایطی ولی همون چند مورد درستش می‌کنم

خب موضوع امروز

جلب توجه

من ماشین می‌خواستم برای جلب توجه خونه می‌خواستم برای جلب توجه استوری و پروفایل میذاشتم برای جلب توجه خونه آنچنانی می‌خواستم برای جلب توجه حتی مهمون که میومد خونمون پذیرایی من برای جلب توجه بود برای راضی نگه داشتن مهمان نه راضی بودن خودم و خودم خسته می‌کردم که جلب توجه کنم که سرزبون فامیل و دوستان باشم

الان دیگه خیلی عوض شدم البته نه در حد عالی ولی در حد معمولی ولی نسبت به گذشته بهتر شدم .

الان چند مدت هست استوری که نمی‌ذارم پروفایل برداشتم خیلی کم تو گروه دوستام صحبت میکنم چون بعضی اوقات برای جلب توجه تا جایی پیش میرفتم که دروغ می‌گفتم ولی خب خودم که خوب میشناسم نمی‌خوام که به خودم دروغ بگم اتفاقا به خودم افتخار میکنم که دارم خودم میشناسم و پیشرفت میکنم و راضی ام از این بابت که حتی دیگران نمیدونن من تو سایت هستم و من دارم به چه هدف هایی فکر میکنم و در تلاش برای ساختن شون هستم.من اگر مثل قبلا بودم اگر یک ساعت بود که عضو سایت بودم پزشو به بقیه میدادم و چقدر رنج می‌بردم از این قضیه بی تعارف بخاطر همین مسائل من حتی یک دونه دوست هم ندارم.شده همو جایی اتفاقی ببینیم ولی نشده زنگ بزنن بهم پیام بدن هیچی و حتی من چهار پنج نفری که تو مدرسه باهم بودیم و الان شماره همو داریم اونا با هم دررفت و آمد هستندولی من دعوتشون کردم ولی هیچکدوم نیومدن و چقدر اون روزی که گفتن نه نمی‌تونیم بیاییم من بهم ریختم نمی‌دونم شاید یکی از تضاد هایی که من الان اینجام همین کمبود عزت نفس و عدم احساس لیاقت و نیاز به جلب توجه بوده.

من یه خواهر بزرگ تر از خودم دارم

از من خوشکل تر هست و سفید تر و همیشه تو چشم بود همیشه می‌گفتن آره اون قشنگ تره اون سفید تره اون بیشتر خواستگار داشته اون خیلی بچش خوشکل شده اگر راست میگی یه بچه مثل بچه اون بیار اون هم خودش قشنگ تره هم شوهرش اینو از دوست و آشنا ها و فامیل بگیر همه میگفتن و الان دلیل این حرفا متوجه شدم به لطف خدا که من با استاد آشنا کرد اونم اینه که من با افکارم با باور هام خودم کوچک تر خودم بی لیاقت تر از خواهرم می‌دیدم و این فرکانس من فرکانس و اتفاقات هم جنس همون فرکانس من باز می‌گرداند به من فقط همین.

دارم رو خودم بخاطر همین کار می‌کنم اینکه دوستی ندارم و اینکه همکلاسی هام نمیخوان منو ببینن یا خوششون نمیاد از من یا اینکه همیشه خواهرم تو چشم بود یا اینکه همیشه دوست داشتم مردم بگم وای لیلا و وای لیلا کار دستم داد

یه مدتی شده بودم یه آدم که فقط دوست داشتم تو چشم باشم ولی بدتر از چشم افتادم.

خداشکر خداشکر بخاطر هدایتم به این سایت

استاد سپاسگزاریم استاد ممنونم بخاطر فایل هاتون بخاطر آموزش های عالی تون

الان دیگه دوست دارم مهاجرت کنم چون نمی‌خوام تو چشم باشم.الان شغلی دوست دارم استارت بزنم و دارم در موردش کار می‌کنم حرکت کردم تا ایشالا خدا کمک کنه تکاملم طی کنم و درست به همون جایی که دوست دارم هدایت بشم و هیچ کس تا من نگم حتی نمیدونه که من این شغل دارم و با خودم میگم اصلا لیلا نیازی نیست دیگران بفهمن شغلت با گوشی هست و این چقدر عالیه که آزادی زمان و آزادی مکان داری و آزادی مالی هم بهت میده چون یه جورایی نونت تو روغنه و تازه چقدر هم عاشق اینکار هستم و دوستش دارماینا رو با خودم تکرار می‌کنم در روز.

اون موقع ها تفریح یا مسافرت که میرفتم سریع استوری میکردم یا حتی استوری دیگران میدزدیدم که بگم آره من رفتم ولی الان میرم و چیزی نمی‌ذارم

نمی‌دونم دست و دلم نمیره

انگار پر شدم اون حس کمبود و خلأ دیگه تو وجودم نیست

و از موقعی که این تصمیم گرفتم رها شدم آزاد شدم و خوشحالم از این بابت

دارم روی خودم کار میکنم دارم تلاش می‌کنم تا به اعتدال برسم نمی‌خوام خودم سرکوب کنم نه حقیقت گفتم و چقدر هم افتخار میکنم که الان پیشرفت کردم و سعی میکنم این حس کنترل کنم و امیدوارم سربلند بشم در این موضوع

استاد بازم سپاسگذارم

خدایا شکرت

دوستتون دارم

یا حق