مصاحبه با استاد | فرصت «لذت بردن از مسیر رشد» را از خودت نگیر - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

777 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آیلار گفته:
    مدت عضویت: 336 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همه ی دوستان عزیزم

    در یکی از فایل ها استاد گفتن که خیلی از مخاطب ها هر فایلی رو که نگاه میکنن میگن اون بهترین فایل هستش؛ و برای من دقیقا هر فایل از استاد رو که میبینم دیگه میگم این مهمترین موضوع هستش و بهترین فایلی بوده که دیدم و هر سری این تکرار میشه.

    واقعا چقدر همه ی این صحبت ها آموزشی هستن و چقدر آدم رو آگاه تر میکنن نسبت به زندگی.

    احساس میکنم من واقعا به این فایل نیاز داشتم و چقدر سپاس گذار خداوند هستم که من رو هدایت کرد؛ و چقدر خوشحالم که آگاه تر شدم.

    موضوع کمال گرایی واقعا معضل خیلی ها هست و چقدر در اطرافیانم میبینم که بخاطر همین موضوع، آسیب دیدن و احساس ناکافی بودن میکنن.

    خود من خیلی وقت ها در مورد تحصیلم خیلی کمال گرا میشم و میخوام از همه بهتر باشم و همین خیلی بهم آسیب میزنه و یا اینکه از خودم توقع بی جا دارم و به خودم زمان نمیدم که روند رشد و تکامل رو طی کنم و همین موضوع گاهی باعث میشه که انگیزه ام رو از دست بدم یا در این مسیر احساس خوبی نداشته باشم.

    یک جمله ی بسیاااااارررر مهمممم در این فایل این بود که (به خودمون زمان بدیم و از مسیر لذت ببریم) و در واقع اگر نگاهی کلی به زندگی داشته باشیم متوجه میشیم که انسان هدف نهایی خیلی از کارهاش این هست که احساس خوبی داشته باشه و لذت ببره از زندگی، پس چرا بعضی وقت ها ما این رو فراموش می‌کنیم و به خودمون این قدر سخت میگیم؟

    همیشه باید سعی کنیم که در جایگاه و در زندگی خودمون بهترین باشیم و از مقایسه هایی که باعث میشه اعتماد به نفسمون کم بشه دوری کنیم

    مثل همیشه خدارو هزار مرتبه شکر گزارم بابت آشنایی با این سایت و این خانواده ی بسیااار دوست داشتنی و انرژی مثبت.

    آرزوی موفقیت،سلامتی و خوشحالی برای همه ی دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  2. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    به نام خدای همواره قریب، همواره مجیب (ولی ب وقتش ک من از لحاظ فرکانسی آماده اش بودم)

    سلام ب استاد عزیزم، خانم شایسته جانم و دوستان گلِ گلاب

    آقاااااا جدی میفرمایید!؟ یا لَل عجب، بچه ها ما دیگه خیلی وصلیم فک کنم جونمی جون، ینی چی این همزمانی خدا بابا دمت گرم، این فرکانس این عدل جهانت، ینی این فایل برای خودِ خود من بود، برای شرایط من انقده سازگار بود ک نگم براتون، ینی جلو جلو پیش پیش من دارم درسامو می گیرم، دیگه چی از این بهتر!؟ مگه اصن ضرری درکار خواهد بود؟ همش سوده و سوده و سود، تمام شد و رفت.

    از خالص بودن این آگاهی ها جونم براتون بگه امروز ناعمه ک یه جا بند نمیشه، تو پیاده روی، یه آقای مسنی دیدم، گفتم اَی عمو من تو رو بگیرم تخلیه اطلاعاتیت کنم، ایشون خیلی انسان فرهیخته ای هستن و از طرز راه رفتن شون، صحبت با جوون ها، با همه خوبن، همه احترام و عزت می گیرن تو پارک از پیر و جوون، ینی یه فرکانس بسیار خوب و عالی، هی تو ذهنم بود قبلا ک برم از تجربیات شون بپرسم ولی امروز دیدم نشسته بودن کنار یه پسر ک آهنگ دپ گذاشته بود و سیگار پشت سیگار، ینی اون آقا پسر با چنان احترامی ب حرفاشون گوش میداد ک من گفتم عمرا اگه انقد ب پدربزرگ یا پدر خودش احترام بزاره.

    وقتی تمام شد صحبت شون رفتم پیش شون درحال پیاده روی، گفتم عمو میشه لطفا از تجربیات زندگی تون ب من بگید اگر نصیحتی پندی چیزی هست من دوست دارم بشنوم، خلاصه آقا ایشون بسیار محترم بسیار فهمیده، اهل مطالعه تاریخ، خانواده باسواد و فرهیخته، اهل فلسفه و شعر، و از همه اینها بهتر از هرچیز اصلش رو قبول داشتن و اصلا دنبال فرعیات نبودن، و وسطاش از من سوال میپرسیدن و من جواب میدادم گفتن تو ک همه چیو بلدی، کار میکنی رو خودت؟ گفتم بله، اسم استادم پرسیدن و گفتن در چه حوزه هایی تدریس میکنن.

    خلاصه آقا هرچی ایشون تو این دوساعت فرمودن از اشعار و فلسفه و تاریخ و تجربه، همش خلاصه آگاهی های این سایت بود، از غمگین نبودن، توقع از هیچ کس نداشته باش، ترس و غم ب هیچ وجه خوب نیست، اینکه نجابت آدما رو از چشم هاشون میشه شناخت، اینکه این جهان یه خالق یه آفریننده داره، وووو همه و همه تا جایی ک گفتم عمو من مغزم درد گرفت :)))

    خلاصه اینو بگم بهتون ک گشتم نبود نگرد نیست بهتر از اینجا بخدا، ینی چقدر سپاسگزار باشیم ما، استادِ تشخیص اصل از فرع دوستت تون دارم، چه لیاقتی داشتم من، اگه کسی جلوی من بگه ایشون حرفاشون الکیه و بهتون تهمت بزنه من قلبم درد میگیره واقعا( چون چند وقت پیش شنیدم توی پادکست ک خواهرم گوش میداد و سکوت کردم و ناناحت شدم:) ، مثل همون مثالی ک ب پیامبر میزدن ک میگفتن آیا بشری مثل خودما قراره بهمون بگه راه درست چیه؟ قراره مارو از راه و روش ابا اجدادمون جدا کنه؟ چه برتری داری؟ آیا بالهایی داری ک باهاش بری آسمون؟ آیا از اسرار غیب میفهمی؟ اوکی بگذریم

    ب نظرم اگر من خودم دنبال اصل باشم تو کل زندگیم، ینی دنبال فرعیات نرم، ینی اهل فضای مجازی نباشم، اهل معاشرت های الکی نباشم، حرفهای بیهوده نزنم، تو لیاقتت اینه ک ب اصل هدایت بشی، وقتی دنبال فرع و چرت و پرت نری لیاقتت اینه ک اینجا باشی، آره این سایت خیلی لیاقت میخواد، بودن تو این سایت خیلیییییی لیاقت میخواد. استمرار تو سایت و گوش دادن هر روزه شخصتت و مدارت اینو میخواد ک تو لایق بهترین ها باشی.

    چند شب پیش یهو حالم بد شد، چرا قبلش پدرم گفت ینی چی هیچ مهمونی نمیای، یه ذره احساس نداری تو، انقد همه دوست دارن التماس تو میکنن پاشو بیا بریم، ولی نه پدر جان نمیام حوصله ندارم، حالا کل خانواده من رفتن کرج، اونجام دختر پسرخاله ها هم سن یه جو بازی و خنده و شادی اینا، ولی من نرفتم، خب نجوا اومد ببینم این همه لذت و از خودت دریغ کردی این 3 سال چی عایدت شده؟ ب کجا رسیدی؟ کو اون حساب بانکی پُرت؟ این همه خودتو از بقیه جدا کردی چسبیدی ب تنهاییت کجاست نتایجت؟ الان همه شون دور هم جمع ان، میگن میخندن، تو کجایی؟ تو داری چه کار مفیدی میکنی؟

    بعد شبش قرآن خوندم یه آیه ای بود با مضمون، من تو را برای خودم آفریدم، من تو رو هدایت کردم ب این راه راست چون لیاقتشو داشتی، میخوای ب باطل و بازی مشغول باشی؟ من در تو چیزی دیدم، انسانها فراموش کردن ذات شون رو، فراموش کردن من چرا ب فرشته هام گفتم به آدم سجده کنید، من تو را هدایت کردم، برگزیدم و ب تو تقوا رو آموختم.

    بعد نتایج زندگیم رو مقایسه کردم با همون اطرافیان، دیدم انقده روان و نرم عه زندگی من ک من اصلا یادم رفته نگرانی و غصه و احساس مودی بودن و دپ بودن چیه، انقده روحیه شاد سرحال، انقده زندگیم پر از لذت و نعمته، گفتم خدایا من تنهاییم با تو رو ب صد تای اون جمع های بیهوده نمیدم. چی میخواد ب من اضافه بشه اونجا؟ هیچی، فقط همین باورهای خوبی ک با استمرار رو خودم بدست اوردم رو خرابش میکنن.

    وبعدم یه سفر بدور آمریکا گذاشتم و شب خوش، حین دیدن سریال گفتم ببین من اینو میخوام، من لیاقتم اینه، و ثابتشم میکنم، من لیاقتم معاشرت با انسانهای فوق العاده است، دوستان فوق العاده و هدفمند، آدمایی ک ازشون انگیزه بگیرم چیز یاد بگیرم، من لیاقتم رابطه با پارتنری فوق العاده است، پس ب جهان ثابت کن و شخصیتت رو بهبود بده.

    بعدم جوری شده ک اصن لذت میبرم از کار کردن رو خودم، ینی زجر نیست برام واقعا، میگم آج جون فایل جدید اومده حتما قراره یه چیز جدید یاد بگیرم، حتما قراره باز چرخهای زندگیم روغن کاری بشه، مسیرم راحتر بشه، بچه ها هیچ وقت فکر نکنیم ما همه چیو بلدیم، امروزم این آقای 70ساله ب من گفتن من همیشه میگم من بازم میخوام یاد بگیرم، من هیچ وقت نمیگم من دیگه همه چیو بلدم، وقتی بگی بلدم دیگه رشد نمیکنی دیگه بهبود نمیدی خودتو و متوقف میشی و ایستایی ینی نابودی ینی سقوط.

    انقدم شیرین شده این فایلا ک دیدید میره میچسبه ب مغز استخونت هههه، میگی عاااا بابا این خیلی خوووب بود، حس و حالش رو دیدین جوری شده ک من دیگه نگرانی ای ندارم، میگم حتما هدایت میشم حتما جواب سوال مو میگیرم، حتی جلو جلو بهم جواب میده این سایت، نگرانی بابت اینکه اگه تو اون شرایط قرار گرفتم چه رفتاری کنم، چه فایلی گوش بدم، هیچی هیچی، ما فقط وصل باشیم ب خدا، دیگه همه راه حلها بهمون گفته میشه.

    حالا بریم سراغ فایل، استاد آخیییییش، مرسی ک این بار گران رو از دوشم برداشین، تو انسانی باباااا.

    این کمالگرایی نمیزاره نفس بکشی، نمیزاره لذت ببری، ناعمه شل کن جون من، خودم ب خودم سخت می گیرم، خودم زندگی رو سخت و تلخ میکنم برا خودم،میدونم این ذهنم انقده منو میبره سمت مقایسه و بدو دیر شد عقب موندی پس کو نتیجه ات پس کو اختراع ات پس کواون بمبی ک میخواستی بترکونی و… و نمیزاره از روزای زندگیم لذت ببرم.

    حالا هر روز میخوای ابراهیمی رفتار کنی؟ چی میگی بچه جون؟ هی میگم عمل عمل کو اون عملم؟ کو بت شکنی امروزم؟ کو قربانی امروزم؟ بابا یواش بچه جون بیا پایین، آروم بگیر، همینکه تو مسیر درستی داری رو خودت کار میکنی خودتو رشد میدی خوبه کافیه ب وقتش ایمانم نشون میدی، انتظار قربانی بچه داری؟ نترس.

    خب هدفت کو چی شد چرا نرسیدی چرا خدا جواب نمیده، ب قول استاد تو دوره راهنما 1، بگو بابا بگو من ک نمی میرم اگر ب این خواسته ام نرسم حالا این زمینارم نداشتم چی میشد؟ این ملکا رم نداشتم چی میشد؟

    حالا کمال گرایی جلب توجه من دیگه نوبرشه، ناعمه خوبه حالا خیلی خوش تیپ نکن چیه میخوای زیبا دیده بشی؟ میخوای بقیه ازت تعریف کنن؟ ک چی بشه؟ تو نیاز ب زیبا دیده شدن داری.

    برای مثال 2 روز پیش من بالم لب بی رنگم رو گم کردم، میخواستم برم بیرون خواهرم گفت برا منو بزن، حالا مقاومت شدید گشتم گشتم نبود، چرا مقاومت داشتم چون یه ذره رنگ قرمز میگرفت، گفتم وای قرمز شد لبم، آبجیم گفت چییی؟ کو رنگش اصن؟؟ اصن معلوم نیس(هعی)

    بابا ما آدمیم، ما نیاز داریم ب توجه، این طبیعی عههههه ناعمه، این جزو ویژگی های انسانیه، دیگه شما از اون ور پل افتادی عزیزم.

    در مورد بقیه خیلی ب خودم گوشزد میکنم ک آقا بزار شوآف کنه، بزا خب 100 تومن پول آیفون داده دوست داره دیده بشه اشکال نداره بزا پر بشه( چرا خودت نمیخوای از زیبا دیده شدنو تیپ زدن پر بشی!؟) بزار با ماشینش گااااااززززز بده تو خیابون اشکال نداره ذوق داره، عاشق سرعته، بزار آرایش کنه اون اونجوری دوست داره، بزار اصن خودشو بترکونه از عمل زیبایی اون اونجوری دوست داره، بزار تیپای عجیب بزنه اون سلیقه شه، اقتضای سن شه، بزا دیده بشه بزار شوآف کنه بزار خودشو برا شوهرش عزیز کنه لوس کنه چی میشه این نیازهارو آدما دارن خب. پس لطفا ب خودتم آسون بگیر خانم کمال گرا.

    در مورد حوزه مورد علاقه ام، جونم براتون بگه من هدایت شدم اونقدم خودمو کششششتم هی عجله هی حرص، اون ایده خودش ب راحتی با پای خودش اومد در زمان مناسبش، مصاحبه آنلاین اولیه رو پذیرفته شدم و قراره دومش رو گروهی بصورت حضوری ب امید خدا بروم، دوستش میدارم، تو این حوزه هم تکامل رو ب خودم یادآوری کردم، ب عنوان کارآموز میرم، حوزه دیجیتال مارکتینگ، میرم یاد میگیرم، و اگرم نشد من اونجا باید یه درسی بگیرم، مسیرم واضح تر بشه، اگرم کارآموز شدم کلی از علایقم رو میشناسم، تو حوزه مورد علاقم یاد میگیرم آموزش می بینم از افراد باتجربه درس یاد میگیرم، مسئله حل میکنم، میرم تو دل چالش ها، ایده میدم خلاقیت بخرج میدم واووو. میگم براتون از موفقیت هام ؛)

    میرم وارد حوزه جدید میشم، از فضاش لذت میبرم، از تک تک رشد ها و قدم های کوچیکم لذت میبرم، هر روز یه قدم ‌کوچولو یه بهبود یه یادگیری، آرام آرام تکاملی میرم جلو، ب خودم سخت نگیرم، نخوام زود همه چیو یاد بگیرم، ب خودم فرصت بدم با اون حوزه جدید خو بگیرم عجله نکنم سخت نگیرم. تکاملم رو طی کنم، فقط لذت ببرم از مسیر رشدم.

    بزارید اتفاق می افته، بزارید یاد می گیرید، بزارید پیش میرید، بزارید همش درست میشه فقط لذت ببرید، نخواه یه شبه ب همه چی برسی، ب مغزت فشار نیار، زجر نده خودتو، اذیت نکن یه چیز جدیده برات، تا دیدی احساست بد شد استراحت بده ب خودت بدون داری سختش میکنی، نخواه زود همه چیو یاد بگیری، زود پیشرفت کنی، زود تمومش کنی برم مرحله بعد.

    نه آقا لذت ببرم، خوداین اطلاعاتی ک دارم می گیرم کافیه برا مغزم، مغز من بخاطر موقعیت جدید یه سری مقاومت ها داره بزار نرم بشه، بزار یواش یواش راه بیوفته، بعد در ادامه با سرعت بالاتر خودش مطالب رو مثل اسفنج جذب میکنه و پیش میریم.

    مثل اون مثال یادگیری زبان تو دوره عزت نفس ک استاد گفتن باید اون اتصاله بین مغزت و اون کاری ک داری انجام میدی برقرار شه، هرچیزی یه روند داره، من فهمیدم یادگیری زبان یه روند داره، نمیشه یه شبه همه اون اطلاعات بره سرجای درستش، اولش تو هی اطلاعات میگیری میگیری ممکنه هیچ نتیجه ای هم نده و ناامید بشی ای بابا چرا برا من جواب نمیده، میده نگران نباش ادامه بده اون اتصاله باید ایجاد بشه.

    خداوند یار و نگهدار همه ما باشد دوست تون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  3. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1498 روز

    به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر

    خدارو هزاااااااار مرتبه شکر میکنم که منو با شما آشنا کرد استاد جان

    جا داره از شما وخامت شایسته ی عزیز تشکر کنم

    به خدا این فایل ها گنج نامه هستن

    به خدا دارم میگم

    انگار یک مربی خصوصی همیشه همراه دارم که هر وقت نیاز دارم به صحبتش نیاز دارم به راهنماییش در دسترسمه

    و مطمئن هستم و تجربش هم کردم که دقیقا خود خداوند هم بهترین مربی و مشاوره درونی ماست همون چیزی که شما میگید

    هدایتگره ماست،

    و اگر سعی کنیم و تمرین کنیم میتونیم به صورت کااااملا واضح باهاش حرف بزنیم و اون بگه و ما بشنویم و عمل کنیم به خدا،

    اما خب خیلی از آدم ها از جمله خودمون گوش نمی‌کنیم یا نمیدونم یا باورش نداریم که اصلا همچین نیرویی در ما هست که میتونیم ازش استفاده کنیم میتونیم باهاش صحبت کنیم میتونیم ازش کمک بگیریم و تنها و تنها و تنها مربی و مشاوری هست که همیشه و در همه حال و در هرررر کجا در دسترسه

    برای همین خدای مهربونم از طریق دستانش میاد و بالاخره به ما کمک می‌کنه راهنماییشو میده آخر به یک نحوی هدایتمون می‌کنه

    چون وظیفه ی خودش دونسته هدایت رو

    و استاد عزیزم کسی بود که هم خودش مربی عاللللییییی هست و این مربی درونی رو به من شناسوند

    چه شجاعتی میخواست که بیای و در موردش صحبت کنی واقعا؟!

    الان تو این سالها خب از وقتی استاد جان شما شروع کردین این مسیر رو خیلیییی هارو با این موارد آسنا کردین و الان خیلی ها دارن از این حرفها میزنن که 99 درصدشون واقعا اصل رو نه درک کردن نه میتونن انتقال بدن،

    همش تمرکززشون روی عوامل بیرونیه

    اما

    شما عااااشقانه همون طور که تو دوره ی دوازده قدم به ما گفتید

    گفتین من می‌خوام درک قانون رو در شما ایجاد کنم!!!!!من می‌خوام جای پای شما سفت بشه جای پای شما محکم بشه!

    آخه چقدر صداقت و عشق و شجاعت میخواد همین یک جمله؟!

    و استاد شما خوب این کارو انجام دادین

    وگرنه خیلی راحت آدم می‌تونه تحت تاثیر حرف های دیگران قرار بگیره و فکر کنه که عوامل بیرونی عامل های اصلی هستن

    ازتون واقعا ممنونم

    شما هزاران هزار استاد موفقیت تولید کردین

    تموم بچه های این سایت حالا نمیگم تمومشون ،

    اونایی که خوب دارن کار میکنن

    واقعا گوهر از توی کامنت ها و کلامشون بیرون میاد

    و اینا استاد افتخارش مال شماست ها

    و اعتبارشو همگی میدیم به الله

    و مطمئنم که خداوند هم به شما افتخار می‌کنه

    که متعهدانه در مسیر رسالتتون حرکت کردین و فراموش نکردین هدفتونو خواستتونو

    استاد جونم

    منم رؤیای قهرمانی از موقعی که وارد باشگاهه استادم شدم در ما شکل گرفت چون هم استادم خیلی به ما چشم انداز میداد و هم انگار خودم هم واقعا میخواستمش

    و با اون رؤیا بزرگ شدم

    هرکاری میکردم که بتونم تمرین کنم در نهایت

    اما واقعا بی دلیل مدرسه رفتیم چون بقیه گفتن

    بی دلیل دانشگاه رفتیم چون بقیه گفتن

    چون همه دارن همین کارو میکنن

    و هیچ کس نیومد به ما یاد بده که بابا شروع کنید خودتونو شناختن و بعد در مسیر علایقتون حرکت کنید

    برای همینه که من وقتی به بابام میگم من دارم خودمو میشناسم

    اصلا نمییییفهمه من دارم چی میگم

    خودتو بشناسی؟!

    یعنی چی؟؟

    تو نمیفهمی اصلا داری چیکار می‌کنی؟!

    و خودمم نمیدونستم واقعا یعنی چی

    فکر میکردم خود شناسی یعنی همین مطالعه کردن و یاد گرفتن و آموزش دیدن و کتاب خوندن

    اما خود شناسی

    یعنی اینکه من کی هستم؟ چی هستم؟ از کجا اومدم؟براچی اومدم ؟ چرا اینجام؟!خدا کیه؟! چیه ؟ چطور کار میکنه؟ منو برا چی خلق کرده؟!

    و خدارو صد هزار مرتبه شکر که خداوند منو از هدایت شدگان قرار داد،

    آره مد با این رویای قهرمانی بزرگ شدم و خدارو صدهزار مرتبه شکر بهش هم رسیدم و هنوز هم تو قلبم هست اما نه اینکه دیگه بخوام بدوعم بدوعم تا زود تر قهرمان بشم تا زود تر موفق بشم تا زود تر مشهور بشم تا زود تر نگاه ها توجهات بیاد به سمتم

    تا ثروتمند بشم،

    خداااااروشکر

    که رسیدم به زندگی آگاهانه

    رسیدم به خود شناسی و هرمز دارم خودمو علاقمو عشقمو بهتر میشناسم

    خیلی خوب دلیل تموم کارهایی که داشتم انجام میدادم رو فهمیدم و هرکدومشو که دیدم دارم برای نظر دیگران

    برای جلب توجه

    برای ثروتمند شدن

    برای یک چیزی بیرون از خودم انجام میدم

    همشون استاپ کردم

    چون فهمیدم دلیل ثروتمند شدن شغل خاص نیست!

    فهمیدم دلیل ثروتمند شدن قهرمان شدن یا مشهور شدن نیست!

    فهمیدم که من فقط و فقط و فقط می‌خوام برای دل خودم تمرین کنم مبارزه کنم فقط برای عشقه خودم برای لذت بردن برای احساس خوب بعد از تمرین برای اعتماد به نفسی که ازش میگیرم

    و من برای کار دیگه ای به این جهان اومدم

    و الان تو سن 30 سالگی به این شناخت از خود رسیدم

    که البته نمیتونم بگم کامله کامل خودمو شناختم اما هر روز دارم خودم رو بهتر میشناسم،

    اصلا میدونین

    اون کاری که عاشقش باشید و براش پا به این دنیای مادی گذاشتین

    وقتی میفهمینش

    اصلا شما دوست دارید فقط انجامش بدید

    کاری به نتیجش ندارید

    دوست دارید تو موقعیتی تو شرایطی قرار بگیرید یا برای خودتو فراهم کنید که فقططط انجامش بدید

    نمییییتونید انجامش ندید

    قلبتون شمارو می‌کشه به اون سمت براش میتپه

    من اینو حس رو نسبت به بوکس تا همین 1 سال پیش داشتم و تحربش کردم و به هر چی که میخواستم واقعا رسیدم البته بیشتر می‌خوام و میخواستم

    اما با اتفاقاتی که تو مسیر برام افتاد و خودشناسی بیشتر

    قشنگ پلن خداوند رو دیدم که چطور منو شخصیت منو روحیه ی منو آماده کرد برای رسالتم

    و مفهوم تک به تک قدم هایی که تو زندگیم رفتم رو الان متوجه میشم که تموم اونها یعنی دقیقا اونایی که خود به خود به سمتشون کشش داشتم و هر کار میکردم که انجامشون بدم و ازشون لذت می‌بردم

    انگار همون ها تو اون لحظه رسالت من بودن

    و منو آماده کردن برای این لحظه برای چیزی که

    توی این لحظه قلبم داره منو به سمتش می‌کشه

    و انجامش میدم

    همیشه

    رایگان(البته الان شروع کردم دارم بابتش دیگه پول هم میگیرم چون متوجه شدم که آمادش هستم و تاثیر گذار هستم)

    با همه انجامش میدم دنبال فرصت میکردم که انجامش بدم و در موردش مطالعه کنم و توش بهتر بشم

    و وااااقعا زندگی یعنی همیییییییییین

    به خدا زندگی یعنی همین

    زندگی یعنی کارت عشقت علاقت شورو شوقت تفریحت شغلت همه و همه و همه یکی باشه

    این یعنی از تک به تک ثانیه های زندگیت لذت بردن

    این یعنی عشق

    این یعنی مفهوم و معنای زندگی

    و به خدا اگر اینارو نداریم حتی اگر ثروتمند هم هستیم زندگی نمی‌کنیم

    حالا

    طبق قانون

    باور هات در مورد ثروت هم درست باشه

    ثروت هم وارد زندگیت میشه

    و زندگی برات میشه بهههههشت

    دقیقا مثل زندگی استاد،

    اول از همه نیازه که آدم روی باورهای کار کنه

    روی باورهایی که سالیان سال به ما گفته شده و دیدیم و شنیدیم کار کنیم تا این باورها که مثل سیمان به مغذمون چسبیده آروم آروم شل بشن بریزن و باورهای خوب رو جایگزینش کنیم

    و وقتی باور هات رو عوض میکنی و بهتر می‌کنی

    اصلا نمییییتونی نری سراغ چیزی که عاشقشی

    چون از خودت سوال میپرسی

    که چرا من دارم این کارو میکنم؟

    مثلا میگی چرا من دارم صبح ساعت 7 میرم اداره سر کار یا هرچی؟! برای پولش؟!

    خب پول که فقط با تغییر باورها میاد

    پس چمه؟ چرا نگرانم؟ برم تو مسیر مورد علاقم شروع کنم حرفه ای شدن شروع کنم تمرین کردن شروع کنم مطالعه کردن

    و نتیجه ی این کار در همون لحظه لذت بردنه خوشحال بودنه شاد بودنه

    و به خدا اگر رو باورامون در مورد ثروت کار کنیم میاد فرصت ها به سمت ما میان ما هدایت میشیم

    خداوند وظیفه ی خودش می‌دونه که مارو هدایت کنه به مسیر افکارمون باورهامون،

    و تمام اینهایی که گفتم یک روند تکاملی داره

    و برای خودم از وقتی با استاد آشنا شدم و حالا 2 سال قبلش،

    جمعا 6 سال زمان برد

    اما ارزشش رو داشت

    و ناامید نشدم

    نگفتم علاقم چیه

    پس کوش

    دنبالش بودم اما بهش گیر ندادم

    به جاش شروع کردم تجربه کردن

    با تضاد هایی که بهشون بر میخوردم حرکت میکردم و تصمیم می‌گرفتم

    و با هر بار تصمیم گرفتن به شناخت بهتر از خودم از علایقم از خواسته هام رسیدم که البته این روند باز هم ادامه داره

    و این باعث شد که فارق از اینکه بقیه چی میگن فارق از اینکه چقدر من تا الان مسیر قبلیم رو طی کردم فارق از اینکه چقدر توی موارد دیگه خوب عمل میکنم

    آروم آروم شروع کنم در مورد چیزی که تو وجودم همیشه بوده و انجامش میدادم و واقعا قلبم میخوادش و به صورت طبیعی همیشه در حال انجام دادنش بودم در قدم اول بیشتر در موردش مطالعه کنم بیشتر مهارتم رو توش بالا ببرم

    و دقیقا میبینم که خداوند داره حریف تمرینی حتی بیشتری برام می‌فرسته که روشون تمرین کنم تازه تا الان 2 میلیون هم ازش پول ساختم یعنی خداوند هدایت کرد که. پول هم از این طریق بیاد تو زندگیم

    و من الان بابت همین 2 میلیون

    که بابت کاری که همیشه انجامش میدادم اما رایگان یا اصلا فکر نمی‌کردم بشه ازش پول ساخت یا اینکه اصلا این علاقه ی من مگه کاره

    کلیییی خوشحالم و خدارو شکر میکنم

    خیلی راضیم خیلی راضیم

    البته طبق صحبت های استاد و یاد آوری های استاد در فایل های قبلی پروژه

    برای اینکه تمرکز صد در صدی بیاد روی همین موضوع

    من باید شروع کنم یک سری اقدامات توجهات فرکانس هایی که قبلا انجام میدادم و ارسال میکردم دیگه اونارو انجام ندم

    و به جاش بیام اقدامات توجهات و فرکانس هایی که همسو به خواسته و هدف جدیدمه انجام بدم

    وااااای استاد این بزرگترین آگاهی و نعمتیه که به من داده شده

    چون من معمولا البته به خاطر باورهای اشتباه میخواستم با یک دست چندتا هندونه بگیرم

    یا دوتا خرگوش باهم بگیرم و حتی وقتی کتاب هاشو هم می‌خوندم یا با شما آشنا شدم شما هم می‌گفتید تمرکز

    من میگفتم آقا شما میگید نمیشه من میتونم

    آره شاید هم بتونم اما اون نتایج بزرگی که با تمرکز بالا به وجود میاد رو نمیشه گرفت

    من تو این سه سال کل تمرکزم و توجهم فقط روی بوکس بود

    و باعث شد این همه نتایجم بزرگ بشه و موفقیت کسب کنم واقعا خدارو شکر

    حالا هم که می‌خوام مسیر جدیدم رو شروع کنم

    باید سعی کنم اون وابستگی های ذهنی که به موارد قبلی داشتم به راه های درآمدی قبلی داشتم قطع کنم

    چون به محض اینکه فرکانس ثروت میفرستی خداوند راهی ندارد حز اینکه از اون طریقی که تو باور داری بهت بده چون تو باورش کردی

    بعد باعث میشه که دوباره درگیر اون کار قبلی ها بشی

    و خیلی خوبه که وقتی میخوای کار جدیدت رو انجام بدی از لحاظ مالی اوکی باشی که نخواست دوباره کارهای قبلی رو به خاطر فقط پول انجام بدی

    اما

    باز هم ایمان زورش میچربه به تموم این موارد

    خلاصه دارم سعی میکنم که اولا دست خداوند رو باز بگذارم و راه برای ورود ثروت به زندگیم برای خداوند تعیین نکنم چون به محض اینکه بهش فکر میکنم میشه :)))) واقعا میشه و منم وسوسه میشم که برم انجام بدم و بعدم پیش خودم میگم نکنه خدا برای من مثلا این مسیرو میخواد؟

    در صورتی که خداوند چیزی رو برای ما نمی‌خواد

    خداوند داره پاسخ میده به افکار خودمون

    اگر مثلا من مشتری از کار یا حرفه ی قبلیم جذب کردم چون خودم بهش فکر کردم و جذبش کردم و راه دیگه ای برای خداوند نذاشتم

    و

    الان هر روز با خودم تکرار میکنم

    که خداوند به هر طرییییییق که خودش صلاح بداند وقتی که من روی باورهای ثروت آفرینم کار میکنم ثروتو پولو خوشبختی رو وارد زندگیم می‌کنه

    و آروم آروم دارم سعی میکنم تموم توجهات و تمرکزم رو ببرم به سمت موضوع مورد علاقم و هر چیزی و کاری و فکری که باعث میشه من از مسیر جدیدم دور بشم رو دیگه انجام ندم انشاالله

    و خیلی لذت داره به خدا

    انشاالله خدای مهربانم هدایتم می‌کنه تو مسیری قرار میگیرم که از تک به تک ثانیه های زندگیم لذت میبرم و پول می‌سازم مسیری که هم برام لذته همه تفریحی هم شادیه هم ثروته هم محبوبیته

    و از همه مهم تر من دارم زندگی رو زندگی میکنم دارم لذتتتتت میبرم لذت میبرم تشنم نمیشه گشنم نمیشه خوابم نمیگیره خسته نمیشم

    همش دارم به چیزی که دوست دارم فکر میکنم همش دارم براش برنامه می‌چینم برای بهتر شدن برای یاد گیری برای خلقیز های جدید برای گسترش جهان برای اضافه کردن یک چیز به جهان و این خواسته ی قلبیه منع و مطمئنم که مثل تموم خواسته های که قبلا خداوند وارد زندگیم کرده این خواستم رو هم به زودی زندگی میکنم

    و دارم خودمو برای دریافتش آماده میکنم

    و همین آماده شدن براش برام لذت بخشه

    خیلی توی این سالها سعی کردم خودمو تو موقعیت های مختلف در آینده تجسم کنم

    و قشنگ مثل یک آلبوم ورق میزدم مثلا میگفتم نه نمی‌خوام اینطوری باشم آره می‌خوام این طوری باشم می‌خوام این شرایط رو تجربه کنم می‌خوام این شخصیت رو داشته باشم می‌خوام با این جور آدما رفت و آمد کنم میخوام این احساس هارو تجربه کنم می‌خوام

    و با همین ورق زدن تصاویر توی ذهنم در نهایت هر روز بیشتر دارم نزدیک میشم به اون تصویری که دوست دارم در آینده از خودم ببینم

    و این راهنمای مسیر منه این تنها وظیفه ی کنه که من باید بتونم خوب انجامش بدم و خودم رو تجسم کنم در حالتی که دوست دارم باشم و احساسش کنم و باهاش زندگی کنم که نتیجش در همون لحظه احساسه خوبه

    و به زودی من همون تصویر رو زندگی میکنم انشاالله

    مرسی واقعا استاد جان به خاطر این فایلها و آموزش ها که چقدر خلاصه شده مطالب روآماده کردین و در غالب یک پروژه دارید ارائش میکنین واقعا ازتون ممنونم

    خدارو شکر واقعا بابت این مسیر لذت بخش

    خیلی خوشحالم

    و شکر بابت همین لحظه

    از همگی تشکر میکنم بابت کامنت های خوبی که می‌نویسن و انتقال تجربیات

    استاد جانم ببینمتون انشاالله

    مریم خانوم عزیز بابت همه چیز ممنون واقعا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      ماریا اکبری گفته:
      مدت عضویت: 1845 روز

      سلام به دوست عزیزم علی آقا

      کامنت پراز آگاهی شمارو خوندم ،سپاسگزارم که اینهمه وقت گذاشتین و دیدگاه بسیار مفید تون رو با ما به اشتراک گذاشتین

      چقدر خوب قوانین رو درک کردید و چقدر احساستون خوب بود هنگام نوشتن این دیدگاه ، حس خوبتون به ما هم انتقال داده شد و حس من هم به شخصه خیلی خوب شد

      تحسینتون میکنم بابت درک آگاهی ها بابت توحید عملی که به خرج دادید و بابت نتایج فوق‌العاده ای که گرفتید

      تحسینتون میکنم بابت زیستن به شیوه قوانین و احساس خوبی که دارید

      و سپاسگزارم بابت اینکه انقدر خوب هم از احساستون هم از تجربیاتتون هم از نتایجتون و هم از قوانین برامون نوشتید

      بقول استاد عباس منش عزیز که بنظرم بهترین دعارو انتخاب کردن

      شاد،سلامت ،ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    پاکیزه بارکزی گفته:
    مدت عضویت: 836 روز

    به نام خدای که بهترین رفیق من هست

    خدای که همه چیز میشود همه کس را

    سلاممم خدای عزیزم خوب هستی ؟

    خدا میدانی در این جهان من دو نفر را دارم یکی تو و یکی خودم

    و با تمام وجودم به تو و خودم اعتماد دارم

    میدانم که من وجود ندارد همش تو هستی

    ولی بعضی اوقات یک من را هم میبینم که به تو نگاهی میکند و تو لبخند میزنی

    سلامم پاکیزه جان شرینم

    میدانی که با قلبم دوستتت دارم

    میدانی که تو برایم کافی هستی

    میدانی که تا اخیر عمر همرایت تنها باشم باکی نیست مرا و عاشق لحظه های هستم که با تو تنهای تنها هستم

    میخواستم در کتابچه ام این ژورنال و نوشتن را انجام بدهم ولی قلبم گفت بیایم اینجا برایت بنویسم میدانم دوباره یک روزی یک جایی شاید از یک کشوری دیگر برمیگردی به این کامنت و میخوانی و سرت را بالا میگیری و به خودت افتخار میکنی و به قلبت پر از عشق نسبت به خودت میشود

    پاکی جانم خیلیییییییی بالایت افتخار میکنم عزیزجانم هیچ وقت کم نیاوردی هیچ وقت هیچ وقت ناامید نشدی و میبینم همیشه ادامه میدهی همیشه تلاش میکنی همیشه ایمان داری همیشه در حال بهتر شدن هستی

    همیشه خودت را بهبود میدهی

    اگر زمین میخوری دوباره بلند میشوی با عشق بلند میشوی

    اگر حرفی ناراحت کننده میشنوی دوباره انگیزه خودت میشوی

    اگر نجوا ها سرت هجوم میاورند پناهی برای خودت میشوی

    من میبینم هیچ وقتی خسته نمیشوی

    من میبینم سرت در زنده گی خودت و در دنیای درون خودت سیر میکنی

    من میبینم که چقدرر به آدما احترام داری

    من میبینم که سیم ات همیشه وصل هست به خدا

    تو بگو من عاشق چنین دختری نباشم ؟

    تو بگو من از دیدن این دختر لذت نبرم ؟

    تو بگو من برای بودن چنین آدمی احساس خوشبختی نکنم ؟

    کسی که همه جوره هوای من را دارد

    کسی که حضورش به من احساس امنیت میدهد

    کسی که عاشق حضورم هست

    کسی‌که همیشه هست همه جا کنارم هست و تنهایم نمیگذارد

    من تورا تحسین نکنم کی را تحسین کنم ؟

    من تک تک تلاش هایت را میبینم

    من تک تک قدم هایت را میبینم

    واقعا امشب به تو افتخار کردم با تمام وجودم به تو افتخار کردم

    به نگاهت به فهم ات به آگاهی ات به دانایی ات به معرفتت به بزرگی ات

    دختر تو محشری

    تو یک دانه هستی

    تو یکی هستی

    خدا تورا خیلیییییی خاص و خارق العاده افریده

    من دیدم که امشب بابت یک موضوع خیلیی ناراحت شدی و زهنت چرت پرت را شروع کرد

    من خودم فدایت شوم که چقدر زیبا مچ زهنت را گرفتی

    خودت را در آغوش گرفتی

    و تمام وجودت را غرق ارامش و حال خوب ساختی

    من میدانم که حالا چی حس داری !

    حس عشق

    حی ارامش

    حس زیبایی

    حس امنیت

    من این تغییر شخصیت را نبینم ؟

    من این اعتماد را نبینم ؟

    من این رشد و پیشرفت را نادیده بگیرم ؟

    کف میزنم برایت عزیزم با جان و دلم ایستاده برایت کف میزنم

    میبینم منتظر تایید از بیرون نیستی

    میدانم و میبینم منتظر هیچ کسی نیستی و میدانم که به هیچ کس و هیچ چیزی نیاز نداری

    من این قوی بودن و شجاعتت را تحسین نکنم

    تو خیلیییییییییییی عالی هستی

    تو میدانی که چگونه من را آرام کنی

    تو میدانی که چگونه با من حرف بزنی

    تو میدانی که چی میخواهم

    تو میدانی که چی را دوست دارم

    تو میدانی و سر‌ به سرم میگذاری

    چقدررر زیبا دستم را گرفتی و احساس امنیت برایم دادی

    پاکی جانم من اینجا حضورت را حس میکنم

    اینجا یکی هست که عاشق قلبت هست

    اینجا یکی هست که به وجودت نیاز دارد

    اینجا یکی هست که برایش بی نهایت مهم هستی و فقط برای تو زنده گی میکند

    اینجا یکی هست که دوستت دارد و حس دوست داشتنی بودن را برایت میدهد

    اینجا یکی هست که هوایت را دارد

    اینجا یکی هست که خیلیییییییی برایت اهمیت میدهد

    من میدانم که تو چقدرررر ارزشمند هستی

    من میدانم که تو چقدرررر بزرگ هستی

    از بس لایق و ارزشمند هستی نمیشه روی ات قیمت گذاشت

    نمیشه تورا نه دید

    نمیشه تورا تحسین نکرد

    من لیاقت تورا میدانم

    من متفاوت بودن تورا درک میکنم

    خودت میدانی هر بار که در آیینه به تو نگاه میکنم اولین جمله که در قلبم گفته میشود نه در زهنم این هست

    که خوشبحال کسایی که تورا دارند

    خوشبحاللل کسایی که تورا ملاقات میکنند

    خوشبحال کسایی که وارد زنده گی ات میشوند

    خوشبحال من که همرایم هستی عزیزم

    من دختری را می شناسم که وجودش سرشار از عشق و ارامش هست

    من دختری را میشناسم که قلبش مثل دریا بزرگ هست اصلا نه کینه و نه نفرت در وجودش نیست

    میدانی او روز تورا می دیدم بزرگی قلبت را می دیدم که با خانم های که دعوا کردی و رفتی برای اشتی و صلح چقدررررر قلب شان را پر از عشق کردی چقدرررررر کودک درون شان خوشحال شد

    الهی کروررررر کروررررر شکرت

    من تلاش های هر روزت را میبینم

    من زهن آگاهی های هر روزت را میبینم

    من عاشق شخصیت شکرگذارت هستم

    میدانی پاکیزه جانم من حس میکنم خدا هم از دیدن تو خیلیییی حال میکند و لذت میبرد

    من اون حس بی نیازی که در وجودت نسبت به همه شکل گرفته را میبینم و حس میکنم

    در بین این همه مردم جهان چند درصد آدم هست که احساس بی نیازی داشته باشه و فقط عشق خدا را بخواهد ؟

    من قدری تورا میدانم

    من قدر حضورت را میدانم

    من قدر لبخند نازی که روی لب همیشه داری را میدانم

    من با اشک چشم هایم و با قلبی پر از عشق برایت نوشتم پاکیزیم

    و بدان که خیلیییی خیلیییی دوستتت دارم و عاشقت هستم

    تورا با هیچ چیز در این جهان عوض نمیکنم

    تورا با هیچکس عوض نمیکنم

    کنار تو روز های من زیبا و زیباتر سپری میشود

    کنار تو من به هیچ کس نیازی ندارم

    کنار تو من احساس عشق میکنم

    کنار تو من احساس خوشبختی میکنم و روی ابرا هستم

    وااااای پاکی من چقدرررر خوشبختم که تورا دارم

    من تورا در اون بلندی ها میبینم در اوج قله های موفقیت میبینم عشق جانم

    خیلییی حرف دارم برایت بنویسم

    خیلییییی دوست دارم همیشه برایت بنویسم

    دوستتتت دارم دختر خاص خدا

    دوستتت دارم محبوب خدا

    عاشق جسارت ، اعتماد به نفس ، عزت نفست هستم که وقتی زهنت میگه ننویس تو با قصد مینوسی و به حرفش گوش نمیکنی

    دوستت دارم که همیشه اولویت اول خودت بودی

    دوستت دارم که نگران قضاوت و حرف مردم نبودی

    دوستتت دارم که عاشق خودت هستی

    دوستت دارم که همیشه برای خودت مینویسی

    تو لایق بهترین ها هستی

    میدانی این را در زهنت بگذار که بودن با تو لیاقت میخواهد عشق میخواهد پاکی جانم

    این ها فقط در باره شخصیت زیبایت بود از سیرت زیبایت بود برای صورت جذاب و ماهت روزی دیگر‌ مینویسم عشق جانم

    اینم از طرف من تقدیمت عزیزم

    ﺗﻮی ﺧﻠﻮت دل ﻣﻦ ﺟﺎﻳﻰ ﻳﻜﻰ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﻛﻤﻪ

    ﺗﻮرو ﻧﺸﻮﻧﺖ ﻧﻤﻴﺪم ﺑﻪ اﻳﻦ آﺳﻮﻧﻰ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ

    آﺧﻪ ﻓﺮق داری ﻣﻴﺪوﻧﻰ ﻛﻪ رو ﻣﻦ اﺛﺮ داری

    ﻣﻴﺘﻮﻧﻰ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﺮداری ﺑﺎ دل درﻳﺎﻳﻰ

    ﻛﻨﺎر ﺗﻮ ﻋﺸﻖ ﻫﺴﺖ زﻧﺪﮔﻰ ﺗﻮ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺴﺖ

    ﺑﻮی ﺗﻮ ﺑﻮی ﻓﺮﺷﺘﻪ اس

    ﭼﺸﺎی ﺗﻮ ﻣﺎﻫﻪ ﺟﻮن ﻣﻴﮕﻴﺮم ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﺖ

    ﺣﺴﺎﺑﺖ از دﻧﻴﺎ ﺟﺪاه

    ﺑﺎﺷﻪ ﻗﺒﻮﻟﻪ ﻗﺒﻞ ﺗﻮ اﺻﻠﺎ دﻟﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺒﻮده

    دور ﻧﺸﻮ ﻛﻪ ﻗﻠﺐ اﻳﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺣﺴﻮده

    ﻣﻴﺪوﻧﻰ ﺑﺪﺳﺖ آوردﻧﺖ ﺑﺮام ﺳﺎده ﻧﺒﻮده

    ﻛﻨﺎر ﺗﻮ ﻋﺸﻖ ﻫﺴﺖ زﻧﺪﮔﻰ ﺗﻮ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺴﺖ

    ﺑﻮی ﺗﻮ ﺑﻮی ﻓﺮﺷﺘﻪ اس

    ﭼﺸﺎی ﺗﻮ ﻣﺎﻫﻪ ﺟﻮن ﻣﻴﮕﻴﺮم ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﺖ

    ﺣﺴﺎﺑﺖ از دﻧﻴﺎ ﺟﺪاه

    (((بچه ها خواهشا هر کسی که به این کامنتم هدایت شده یا از طریق فعال کردن ایمیل هایم آمده برایم امتیازی نه دهید من این کمنت را فقط برای خودم و‌برای زهنم نوشتیم و میخواهم درسی برای زهنم بدهم و چالشی برایش باشد

    الهام خدا بود که گفت اینجا بنویسم من هم تسلیمم و گرنه در دفترم مینوشتم

    خوب خودش بهترررر میداند

    خیلیییی خیلییی دوستتتان دارم بوس به صورت های ماه همه تان ))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      ناعمه احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1282 روز

      سلام عزیزه دللللل

      تو بگو رای ندید، منم میگم چشم :/

      خودت یه بار دیگه بخون اینو، میدونی چه احساس لیاقتی در من ایجاد کرد؟ همیشه اینجوری با خودت حرف میزنی شیطون؟ باباااا دمت گرم این احساس لیاقت تو عششق است، شما کارت خیلیییی درسته، صحیحه صحیح عه، بزار شیطان بگه ولی تو بنویس بنویس ک خیلی عشقی، خیلی بهم یاد میدی لیاقتم رو.

      منم این کامنتت رو تقدیم ب ناعمه جونم کردم، چقدم من بود؛))))

      راستی این آهنگ رو من بارهاااا برا خودم خوندم جلو آینه خخخخخ، تو هم؟؟؟ می بینی؟ بوی تو بوی فرشته است، خودمو بغل کردم و بارهاااا گوشش دادم ؛)

      پاکیزه آهنگهای امیر رادان رو گوش بده، برا خودت بزار جلو آینه، آهنگ آینه، میم و نون، لایک، اینارو ب خودت تقدیم کن گلم، می بوسمت، دوستت دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        پاکیزه بارکزی گفته:
        مدت عضویت: 836 روز

        ناعمه من عاشتقم باشه ؟

        میدانی رفیق جان !!

        اول سلام به روی ماهت گل دختر

        ناعمه من واقعا تورا خیلیی دوست دارم و رفیق واقعی خودم میدانم چون احساس میکنم خیلییی دختر شجاع و قوی هستی دقیقا مثل خوددمممممممم

        این جا خیلییییی کم نوشتیم هههههههههه

        من بیشتر از این عاشقانه با خودم حرف میزنم ههههه

        میدانی من چنان عاشق خودم هستم که پدرم همیشه میگه

        دختر تو عاشق خودت هستی !!!!!

        من هم میگم بلی بلی صد در صد

        میدانی ناعمه ما خیلییی در زمانی که آگاه نبودیم در حق خودمان جفا کردیم

        خودمان را بابت مسایل پیش پا افتاده ناراحت کردیم

        خودمان را یتیم کردیم

        خودمان را طرد کردیم

        به خودمان پشت کردیم

        خودمان به خودمان مشکل شدیم

        چرا این کار را باید با خودمان کنیم ؟

        چرا با این همه چالشی که در زنده گی هست خودمان هم چالشی دیگر برای خود شویم

        چرا خودمان را از عشق محروم کنیم

        میدانی در این جهان هیچ کس وفادارتر از خودت به خودت نیست

        همه یک روز می‌رود ولی تو همیشه خودت را داری

        میدانی تو درون خودت با خودت زنده گی میکنی

        اگر در درون خودت یک خانه گرم پر از عشق پر صفا و صمیمیت نسازی میخواهی به کجا پناه بیاوری ؟

        وجود ما پر از خوبی هست پر از عشق هست یعنی واقعا امکان دارد که عاشق خودمان نباشیم ؟

        ما از جنس خدا هستیم ما نور‌ خدا هستیم چطور عاشق خودمان نباشیم ؟

        خدا خودش را فدای ما کرده

        ما سراسر عشق هستیم

        ما حضرت عشق هستیم

        ناعمه من این متن را با عشق به خودم نوشتم و حالا با عشق تقدیمم ناعمه عزیزم میکنم

        بوس به صورت ماهت ناعمه جانممممممم

        قند و شرین دخترا مواظب خودت باش

        بوس بوس

        راستی ممنونم که برایم نوشتی کمنتم را که خواندم دوباره عاشق خودم شدم

        این قلب فقط باید جایگاهی عشق باشد و تمامممم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
        • -
          اصغر کاظمی گفته:
          مدت عضویت: 2368 روز

          سلام به پاکیزه خانم عزیز وفعال در این سایت دلنشین

          سلام به تمامی کامنتهایت که همیشه می‌خوانم ولذت میبرم د

          ازجوابهایی که به همراهان می‌دهی عالی وکاربردی

          چرا بااین همه چالشی که در زندگی هست خودمان هم چالشی برای خود شویم این متن زیبایت مرا برآن داشت که بنویسم

          درسته :چالشی که سالها با باورهای نادرست از گذشته گانمان در وجود ما جا خوش کرده اند هر حرکتی رو به جلو که میکنیم مانند پلیس فورا تابلو ایست بازرسی را در ذهنت روشن می‌کند، کجا وایسا این چه کاری بود انجام دادی این چا حرفی بود زدی چرا اون مراسم نرفتی چرا جواب اون فامیل واونطوری دادی ناراحت شد چرا این لباس پوشیدی چرا موهات اینطوریه وهزاران چراهای دیگه اگر تا صبح بنویسی می‌آید ومرا مشغول خود میکندسر می جمبانیم میبنیم عمر به پایان رسید ما نفهمیدیم کجا هستیم چکار کردیم وحسرت هم دیگر فایده ندارد باید رفت ودر این وانفسای ذهن گیر کرده‌ایم بااین وضعیت خودمان هم به حال خودمان فکر نمی‌کنیم هیزم همون آتشی می‌شویم ک ذهنمان برافروخته است اشی برای خودمان میپزیم دهانمان(وجودمان) را بسوزاند تا یکی را درست میکنیم ذهن نجوا می‌کند حالا این درست اویکی چی یعنی اگر نتونیم افسار ذهن را در دست بگیریم هرروز شعله آتش برافروخته از یک جای دیگر زبانه می‌کشد پس باید خودرا به سلاح سایت مسلح کنیم کار کنیم علفهای هرز را هرروز هرس کنیم تا دیگر فکر نکنیم بلکه ناظر برافاکارمان باشیم ونتیجه حاصله آرامش است وآرامش است وآرامش….. جمله بسیار عالی ودرس آموزی بود

          دختر عالی هستی عالی مینویسی عالی راهنمایی میکنی

          شادوموفق سلامت باشی در پناه رب العالمین

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 696 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 24 مهر رو با عشق مینویسم

    مصاحبه با استاد قسمت 22

    این فایل نشونه خدا بود برای من که امروز ازش خواستم و رندم از گالریم خدا بهم گفت گوش بدم

    امروز صبح از پارک ترافیک بهم زنگ زدن و گفتن بیا دوچرخه سواری یاد بگیر ، من پارسال که پا تو مسیر آگاهی گذاشته بودم خواستم دوچرخه بخرم و گرفتم و خواستم یاد بگیرم که رفتم پارک ترافیک و گفتن اطلاع میدن

    و من دیدم جوابی ندادن خودم رفتم یاد گرفتم

    امروز دیدم زنگ زدن گفتن که هفته بعد سه شنبه بیا برای آموزش ،که گفتم یاد گرفتم ،اما میرم چون از مانع رد شدن رو بلد نیستم و میرم اونجا یاد میگیرم

    خدارو بی نهایت سپاسگزارم که هر لحظه بهم کمک میکنه

    خدا ، تو این چند روز ، یعنی از وقتی بهم گفت دیگه نباید گل سر ببافی البته از اواسط آبان که مادرم از سفر برگرده من میفروشم و دیگه وقتی مادرم برگشت تحویل میدم به مادرم صفر تا صدشو و با وجود فروش عالی که داشت و تازه یک ماه از شروعم گذشته بود گفت دیگه بسه و نباید گل سر بفروشی

    و باید کار رو از اواسط آبان که مادرت برگشت خونه بدی به مادرت و خودت فقط و فقط نقاشیاتو بفروشی و من چشم میگم بهش

    البته که تو این چند روز سخت بود برام و ازش میخواستم تا بهم نشونه هایی بده که دلم روشن باشه که از نقاشیام سریع مشتری داشته باشم

    حتی گفتم خدای من نشونه ای بهم بده که برای شروع ثروت ساختن از نقاشیام ،یه چیزی بهم عطا کن که باورم قوی بشه و قلبم آرومتر بشه مثل همیشه که با شگفتانه هات ایمانم رو قوی و قوی تر کردی تا تکاملم رو در همه جنبه ها سعی کنم راحت طی کنم

    وقتی رندم یه فایل رو انتخاب کردم فایل مصاحبه با استاد قسمت 22 بود

    که خیلی خیلی مرتبط بود با این نشونه های چند روز من

    مادرم که از مشهد اومد خونه و صبح رسید و قرار بود چهارشنبه دوباره بره خونه آبجیم و تا اواسط آبان اونجا باشه وقتی رسید ، یهویی بهم دو تا شلوار کرک دار داد

    گفت یکی رو خاله ات برات سوغات مشهد خرید گفت طیبه چی دوست داره براش بگیرم ؟؟

    نمیخوام از خودم بخرم ،بگو چی دوست داره اونو بخرم براش

    که مادرم گفته بود شلوار بخر

    چون من بارها به مادرم گفتم مامان من شلوار میخوام و پول نداشتم شلوار بخرم ، البته داشتما ولی میرفتم رنگ روغن و بوم و قلمو و وسایل نقاشی میگرفتم و تموم میشد

    یادمه استاد عباس منش میگفت که هرچی پول داشتم میرفتم کتاب میگرفتم و لباس نمیگرفتم

    الان منم هرچی پول دستم میاد وسیله نقاشی میگیرم و پول شهریه کلاسمو میدم

    برای همین نمیخواستم شلوار بخرم و وقتی دیدم یه شلوار مامانم و یه شلوار کرک دار خاله ام خریده برای پاییز و زمستون انقدر خوشحال شدم گفتم خدای من شکرت خیلی حس خوبی بود

    و زنگ زدم از خاله ام تشکر کردم

    اگر طیبه قبل آگاهی بودم میگفتم وظیفه اش هست گرفته دستش درد نکنه ولی تشکر نمیکردم بلافاصله از کسی که برام چیزی میخرید ،و بعدا اگر میدیدمش تشکر میکردم

    البته بعضی مواقع هم تشکر میکردما ولی زبانی بود و اصلا از درون تشکر حساب نمیشد انگار با این باورم که میگفتم وظیفه اش هست تشکر حساب نمیشد

    ولی الان بلافاصله زنگ زدم و تشکر کردم و میدونستم که کار خداست ،از جایی که فکرشم نمیکردم شلوار بهم عطا کرد اونم نه یکی بلکه دو تا

    کی داشت صحبت میکرد ؟ طیبه ،یه طیبه متفاوت تر بود و خاص تر شده بودم

    از این جهت که هم سپاسگزار خدا شدم و هم از همه سپاسگزاری میکنم

    بعد مامانم یه جاکلیدی بالش گرفته بود خیلی ناز بود با یه جاکلیدی توپ آبی که برای خواهر زاده ام گرفته بود ولی من خوشم اومد گفت بر دار برای تو

    وقتی هرچی گرفته بود رو دیدیم ،من نشسته بودم و گل میبافتم و مادرم هم صحبت میکرد و ما اتفاقات این روزارو بهش تعریف میکردیم و کلی ذوق میکرد

    وقتی اومد نشست ، پیش آبجیم گفتم ،مامان کار فروش گل سرارو به تو میدم وقتی برگشتی

    آبجیم گفت نه بهش کار نده چون نمیتونه انجام بده و به کار خونه و آشپزی و اینا نمیرسه

    بلد نمیشه گل سرارو بچسبونه

    منم بهش گفتم مگه تو اولش بلد بودی ؟؟؟؟

    بلد نبودی که

    من خودمم بلد نبودم یاد گرفتم

    الان مامان هم اگر بخواد هفته ای 7 میلیون پول دستش بیاد و مشتاق باشه که بره برای فروش که مشتاق هست ،صد در صد میتونه

    چون مادرم از خرداد دو ماه خودش میرفت جمعه بازار و نقاشیای منو میفروخت و یه جورایی فعال شده بود

    پس مادری که قبلا تونسته

    الان هم میتونه صد در صد

    به مادرم گفتم، گفت میتونم طیبه ،یادم بده و با خانمایی که قراره بگم ببافن اسماشونو بگو و من انجام میدم

    وای خدای من چقدر داره همه چی تغییر میکنه

    با تغییر من خانواده ام تغییر کردن چه از نظر اخلاق و رفتار چه از نظر عملکرد

    تو این یک سال خیلی چیزا تو خانواده ام خود به خود درست شد

    حتی منی که از اومدن خواهرم به خونه مون ناراحت میشدم و سر یه سری چیزا باهم دعوامون میشد الان دیگه مشتاق دیدنشونم و هر روز که تلاش میکنم با خودم به صلح برسم دیگه خیلی خیلی کمتر شده که من اذیت بشم از بودنشون تو خونه مون

    چرا اینو میگم؟

    چون که اگر مادرم سفر میرفت خواهرم میومد خونه مون من کاری میکردم که زیاد نمونه و بره خونه خودش ولی اینبار که گل سرارو شروع کردا ببافه و بفروشه مثل من ، از وقتی مادرم رفته یک ماه شده که اومده خونه ما و من واقعا خیلی خیلی کم پیش اومده که بخوام باهاش بحث کنم

    انقدرآرامشمو حس میکنم که واقعا تغییر کردم

    برای این میگم که الان چند تاشو مینویسم

    داداشم که استاد خوشنویسی هست و یه جای دیگه کار میکرد و مدت هابود که ناراضی بود و میخواست از اونجا بیرون بیاد و برای خودش کار کنه و به هرکس تو فامیل میگفت ،میگفتن نه اصلا از کارت بیرون نیا

    اون جایی که هستی ثروتمندا هستن و تو باهاشون در ارتباط باشی برات خوبه و به جاهای بالاتر میرسی

    یادمه چند هفته پیش مهمون بودیم تو خونه یکی از فامیلامون که ثروتمند تر از ما هستن و بالای شهر تهران هستن ،داداشم گفت میخواد از کارش بیاد بیرون و برای خودش شروع کنه

    گفتن نه این کارو نکنی

    وقتی برمیگشتیم خونه به داداشم گفتم داداش نترس اگه میبینی راضی نیستی راحت بیا بیرون خدا برات همه چیو درست میکنه و یادمه فقط روی خدا حساب باز کن استاد رو براش فرستادم

    نمیدونم داداشم گوش داد یا نه ،اصلا ازش نپرسیدم

    ولی بعد اون دیدم داداشم تصمیمشو جدی تر کرد و الان از اول آبان دیگه سرکارش نمیره

    و امروز به مادرم گفت که مامان من دیگه سرکار نمیرم و خودم میشینم با خوشنویسی و کشیدن تابلو شروع میکنم

    وقتی اینو گفت انقدر تحسینش کردم انقدر خوشحال بودم که سرکاری که عمیقا داشت اذیتش میکرد نمیره

    خوشحالم میکرد

    و هر روز از صبح تا شب میرفت تجریش و شب سه ساعت تو ترافیک بود و ماشینش خراب میشد و آخرش ماشینشو فروخت

    و انگار تصمیم بزرگی گرفت

    اول ماشینشو فروخت و بعد دیگه سرکارشم نمیره و فقط جاهایی که تدریس میکنه میره

    به مادرم گفت ،مادر من اگه دیگه سر کار نرم ،تا یه مدت قسط وام هایی که گرفتم رو اگر کم بیارم از شما میگیرم

    وقتی این حرفو گفت نجوای ذهنم شروع کرد به حرف زدن

    گفت که چرا باید تو پول بدی به داداشت و مادرت ،تازه پول دستت اومده بیای بدی بهشون

    ولی در اون لحظه یه حسی هم بهم میگفت طیبه یادت بیار که چه روزایی یه هزار تمنم نداشتی و داداشت بدون هیچ چشم داشتی برات پول واریز میکرد و ازت پس نمیگرفت

    به یادت بیار از وقتی پدرت فوت کرد ،داداشت دانشگاهشو ول کرد و رشته تحصیلیش که مهندسی نقشه کشی بود رو رها کرد تا کار کنه و شما برین دانشگاه

    به یادت بیار روزایی رو که وقتی بابات فوت کرده بود از صبح تا شب کار میکرد و حتی هرچی نیاز داشتین میخرید و درسته حقوق بابام بود ولی داداشمم کار میکرد

    و به یادت بیار تک تک روزایی رو که هر وقت زنگ زدی به داداشت و گفتی پول لازم دارم ،سریع برات واریز کرد

    به یادت بیار که اول محبت خدا بود و بعد داداشت دستی بود از دستای خدا که این همه برای شما محبت کرد

    به یادت بیار روزایی رو که خونه خریدین تو تهران و با زمینی که داشت و فروختش ،نصفشو خرج دکوراسیون خونه کرد و برای اتاقت میز کار و تخت و برای کل خونه از صفر تا صدش برای شما آرامش رو محیا کرد تا راحت باشین

    و همیشه میگفت من دوست دارم شما تو خونه خودمون تو راحتی باشین

    طیبه هرچی به یادت بیاری بازم کمه

    چون انقدر داداشت براتون محبت کرده که هرچقدر سپاسگزار خدا باشی بازم کمه

    به یادت بیار روزایی رو که هروقت زنگ زدی داداشت و گفتی 500 واریز کن رنگ بخرم

    300 واریز کن رنگ بخرم ،قلمو بخرم و …

    و به یاد بیار حتی روزی رو که داشتی میرفتی برای شکایت از گالری داری که تابلوی نقاشیت رو پاره کرده بودن و تو هیچ پولی نداشتی برای دفتر خدمات قضایی بدی ،داداشت برات واریز کرد و چند بار پولشو نگرفت

    قدر دان باش طیبه قدر دان باش

    هیچ کس هیچ وظیفه ای در قبال تو نداره

    به قول استاد عباس منش هر کس برای تو محبتی میکنه همیشه سپاسگزار باش و حتی بیشتر سپاسگزاری کن

    و در درونت بدون که خداست این همه محبت میکنه بهت و سپاسگزار خدا هم باش

    و به یاد بیار روزایی رو که مادرت پول میداد بهت و ازت نقاشیاتو میگرفت و می برد جمعه بازار میفروخت و بعد دوباره پولارو میداد بهت و دوباره بهت سفارش میداد تا تو پول شهریه کلاست رو بدی

    هرچی به یادت بیارم بازم کمه طییه

    الان با همه اینا که داداشت گفت تا چند ماه تو دادن قسطا کمکش کنی اینجوری در درونت خساست به خرج دادی و نگران شدی پولت تموم بشه؟؟؟؟

    طیبه به خودت بیا

    بیشتر فکر کن و ببین چه باور محدودی دادی که سبب این حست شده و فکر میکنی پولت تموم میشه

    بیشتر فکر کن

    باور فراوانی رو بیشتر کار کن و تکرار کن و الگو پیدا کن

    این حرفارو من تو اون چند ثانیه ای که داداشم این حرفارو گفت درک کردم و به خدا گفتم ببخش منو و هدایتم کن

    که باورهای محدودم در این مورد رو پیدا کنم

    که یکی از باورای محدودم همین بود که پول تموم میشه و باید هی تکرار کنم که بی نهایت ثروت هست

    و هرچقدر خدا ثروت بده باز هم بینها یت هست

    وای خدای من کمکم کن تا بشناسم باورهای محدودم رو و قدرتمند کنم و قدم بردارم

    امروز نمیخواستم به مادرم بگم دیروز رفتم مدرسه ابتدایی خواهرزاده ام و گفتم برای نقاشی دیواریش با مدیرش صحبت کردم ،گفتم کار رو وقتی گرفتیم بهش بگم و خوشحالش کنم

    وقتی من اومدم کارامو انجام بدم ،تا شب نجوای ذهنم مدام میگفت تو چرا باید پول بدی به داداشت

    وای داشت اذیتم میکرد با این حرفا و ازخدا میخواستم کمکم کنه

    درسته درمورد یه سری چیزا باورام قوی شده

    مثلا میگم مشتری زیاده و خیلی راحت خرید میکنه و دقیقا همین شده

    و یا اینکه میگفتم هر روز که خدا بی نهایت بهم عطا میکنه

    ولی درمورد بخشیدن به خانواده ام بدون هیچ چشم داشتی باورم ایراد داره و اینکه من هیچی نیستم که بخوام بگم همه این درآمد برای من هست

    من از این افکار متوجه شدم ،باورام محدوده

    ووقتی داداشم بدون هیچ چشم داشتی بهم میبخشید ،منم باید الان بدون هیچ چشم داشت ببخشم ،و یادم باشه که هیچی نیستم و البته که بدونم فراوان هست و خدا بی نهایت عطا میکنه

    من که یاد گرفتم ببخشم و جدیدا هروقت پول خرج میکنم میگم ،من که میدونم بی نهایتشو بهم عطا میکنی ،پس میبخشم

    الان وقتشه که در عمل نشون بدم

    خدا کاری کرد که تو این یک ماه تمام رنگای روغن کلاسم رو تهیه کنم و الان میتونم پولامو جمع کنم

    پس خدا بی نهایتشو بهم عطا میکنه حتی اگر به داداشم بدم ،خدا بهم بی نهایت عطا میکنه

    قبلا دو بار هم داداشم کارش رو تغییر داده بود

    یه بار زمانی که پدرم فوت کرد و سوپر مارکت داشتیم و نتونست خودش ادامه بده، کلا بعد فوت پدرم جمع کردیم و تکثیر دانشجویی باز کرد

    و بعد چند سال دید که نمیتونه و بدنش درد میکرد و گردنش و بعد کیف فروخت تو مغازه مون که کنار خونه مون داشتیم بعد

    تصمیم گرفت از شهرمون مهاجرت کنه به تهران و اونجا کار جدید پیدا کنه

    و اولش گفت من میرم و در مورد رشته تحصیلیم که نقشه کشی ساختمان هست کار پیدا میکنم

    که کار پیدا کرده بود و به دلایلی که یادم نیست نشد و رفت یه کار دیگه و بعد چند ماه گفت جمع کنید بیاید تهران و ماهم سال 94 اومدیم تهران

    و اون سال بود که با اومدن ما دو تا پدر بزرگ هامون و عموم هم اومدن تهران

    یادمه اونموقع تغییر بزرگی برای ما بود ،از شهر کوچیک اومده بودیم به پایتخت و من شدیدا اذیت میشدم از دیدن ساختمونای 10 طبقه و بیشتر

    و اولین روزای اومدنمون من تهران رو لعن و نفرین میکردم ،الان خندم میگیره

    چرا؟؟

    چون الان همون شهرکی که اون روزا لعن میفرستادم و همه اش گریه میکردم

    الان عاشقشم و هر روز میگم خدایا شکرت برای این بهشت زیبایی که هستم و خونه مونو با عشق دوست دارم و از خدا ممنونم که بهشت رو بهمون عطا کرده

    چقدر من تغییر کردم خدای من

    اونموقع ها که هیچ آگاهی نداشتم ،داداشم زمان پندمیک دوباره کارشو رها کرد چون جوری بود که تو دندونپزشکی نمیتونست دیگه کار کنه و تصمیم گرفت نره سرکار و کاری برای خودش شروع کنه

    و وقتی نرفت زندگیش تغییر کرد ،همه اینا کار خداست

    وقتی به تکامل داداشمم فکر میکنم میبینم باتوجه به درخواست خودش ،خدا مسیرشو تغییر داد

    وقتی دیگه سرکار نرفت یه روز خدا هدایتش کرد سمت علاقه شدیدش ،خوشنویسی که از بچگی بابام برده بود کلاس و یاد گرفته بود ولی ادامه نداده بود علاقه شو و داداشم تا به امروز که استادیشو گرفته داره تدریس میکنه

    ولی دیگه تدریس راضیش نمیکنه و تصمیم داره کارای بزرگتر انجام بده و خودش باشه و زمانش برای خودش باشه

    نمیدونم چی شد اینارو گفتم ولی این تصمیمش تحسین داشت چون نخواست شرک بورزه به خدا و بمونه تو اون کاری که تو تجریش بود و اینو رها کرد و گفت من یکی دوماه شاید نتونم پول قسط وام هایی که گرفتم رو پرداخت نکنم ولی خدا بزرگه و میرسونه و منم تابلوهای خطاطیمو میفروشم

    خدایا شکرت که با تغییر من جهان اطرافم هم تغییر کردن

    یا مثلا مادرم مشتاق تر شده که برای خودش درآمد داشته باشه که قبول کرد کار گل سرا و فروششونو بهش بدم و من دیگه گل سر قلاب بافی نفروشم

    یا همین آبجیم که تا 2 ماه پیش ناراحت بود از همه و میگفت فلانی برام کار انجام بده و فلانی بهم پول بده و خیلی چیزای دیگه ،خدا جوری آدما رو سر راهش قرار داد تا اونا گفتن تو نمیتونی و به خواهرم برخورد و تصمیم گرفت خودش شروع کنه

    الان که دیده من فروش خوبی دارم ،خواهرم هم کارتخوان گرفت و شروع کرد به کار و فروش گل سر و خیلی فعال تر شده

    طیبه تو هیچی نیستیا ،این یادت باشه

    تو فقط باید بگی چشم و خدا هرچی گفت میگی چشم ،یه وقت فکر نکنی تو بودی که سبب شدی همه این تغییرات در داداشت و خواهر و مادرت رخ بده ، نه ،همه و همه کار خداست

    و انگار خدا با این ایده بافت گل سر کاری کرد تا خانواده ام هم تغییر کنن و همه این اتفاقا تو یه ماه رخ داد

    داداشم که دید من تو یه ماه 23 میلیون به حسابم اومد و من تو عمر 32 ساله ام انقدر پول در ماه که فقط 4 تا جمعه رفتم برای فروش ،ندیده بودم ، یعنی تو کل 30 روز ماه رو من 4 روزشو فروش داشتم

    بهم گفت ،طیبه تو از حقوق یک ماه منم بیشتر درآوردی ،من از صبح میرم تجریش و کلی تو ترافیک با ماشین میرم که ماشینم خراب میشه و فروختمش

    انگار یه باوری رو درشون تقویت کرد که اونا هم میتونن و این شد که داداشم تصمیم گرفت که از کارش بیاد بیرون و خودش شروع کنه

    یادمه گفت منم میتونم و از خوشنویسی کسب کنم از این بیشترش رو

    من چقدر خوشحالم که همه چی تغییر میکنه از وقتی من دارم قدم برمیدارم و عمل میکنم به قوانین خدا ،البته تا جایی که سعی کردم همون اندازه که قدم برداشتم به همون اندازه هم نتیجه دیدم

    یه چیز جالب دیگه

    من الان که داشتم مینوشتم این به یادت بیار هارو برای خودم تازه فهمیدم که باورم در یه مورد محدود بوده

    قبلا اگر داداشم‌ میموند خونه میگفتم چرا مونده خونه یا از بچگی از اطرافیان شنیدیم که مرد نباید خونه باشه ،مرد باید از صبح تا شب بیرون باشه و کار کنه و اگر یه روز خونه باشه به خانواده گیر میده و نمیشه زیر یه سقف بود با مردا و مرد اگر خونه باشه دعوا میشه

    البته درسته که این باور خیلی محدود نبود درمن ،چون پدرم معلم بود و ما کل سه ماه تعطیلات رو با پدرم خوش میگذروندیم و میرفتیم کوه و صبحانه میبردیم و بابام کلی مارو میبرد گردش و مسافرت و با ماشینمون کلی سفر رفتیم و از خونه بودن مرد خوشحال بودیم چون واقعا لذت میبردیم

    ولی این قسمتش محدود بود باورم که اگر مرد خونه باشه گیر میده و مدام غر میزنه و این اتفاق هم رخ میداد

    و چون هی بهش فکر میکردیم و توجه میکردیم پیش میومد که گیر بدن

    مثلا بابام میگفت چرا درس نمیخونید و معطلین و ما نمیخواستیم خونه باشن که گیر ندن

    و این باور سبب میشد که من از سرکار نرفتن داداشم ناراخت باشم و به فکر خودم باشم که چرا باید خونه بمونه و مرد باید از صبح تا شب بره سرکار و این باور محدوده

    ولی خداروبینهایت سپاسگزارم جوری این محدودیت رو ازم گرفته که امروز متوجهش شدم

    از خوشحالی که برای داداشم میکردم که دیگه نمیره سرکار و میشینه خونه و خودش کارش رو شروع میکنه و لذت میبردم که به خدا سپرده و همه اینا نتیجه بود برای من

    استاد عباس منش میگه اگر در شرایطی که قبلا بودین و واکنش نشون میدادین و اگر الان که آگاه شدین و میگین دارم روی باورام کار میکنم و تغییر کردم، اگر وقتی در شرایطی مثل قبل قرار گرفتین و همون واکنش قبل رو دادین شما تغییر نکردین

    و من امروز فهمیدم به وضوح که من تغییر کردم و از خوشحالی که برای داداشم داشتم که میمونه خونه و خودش شروع میکنه لذت میبردم

    و این یعنی نتیجه

    یعنی من تغییر کردم که این بار پاسخ دادم ،نه واکنش

    خدایا شکرت

    من کل روزو داشتم رنگ روغنم رو کار میکردم و گل میبافتم

    وای خدای من با این فایل خدا بهم فهموند که نتایج لحظه ای که استاد تو دقیقه 20 گفت کلی برای من پیام داشت که اگر بنویسم کلی حرف هست

    ولی کاملا مرتبط بود با اتفاقات امروزم که خدا فهموند بهم که طیبه تو ادامه بده و فقط بگو چشم ،نتایج با توجه به چشم گفتن های تو قدم برداشتن و عمل کردن ، به تو داده میشه و رخ میده

    شب که من داشتم رنگ روغنم رو کار میکردم مادربزرگ و عمه ام و دختر عمه ام و عمو و پسر عموم اومدن مادرمو ببینن که از مشهد اومده بود و خیلی وقت بود قبل مشهد رفته بود خونه آبجیم ،ندیده بودنش

    وقتی اومدن من داشتم به همین فایل گوش میدادم و رفتم سلام بدم

    گفتم عمه ببخشید من کار دارم ،مادربزرگم گفت تو برو با تو کاری نداریم

    در صورتی که قبلا شکایت میکرد که چرا وقتی من میام میری اتاقت ،اینبار خودش گفت تو برو به کارات برس

    حتی مادر بزرگم هم تغییر کرده رفتاراش

    بعد عمه و دختر عمه ام اومدن اتاقم

    اتاقم رو بخوام توصیف کنم اصلا جایی برای نشستن نبود انقدر همه چی درهم بود که کامواها یه جا مداد طراحیام و قلموهام و چوبا و بوم و رنگ روغنا و همه چی پخش زمین و میز و تخت خوابم بود و فقط خودم نشسته بودم زمین و یه ذره جا هم برای نفر دوم و سوم بود و دیگه جایی برای نشستن نبود

    وقتی اینارو مینوشتم بهم گفته شد یادت باشه ها یه مولفه رو هنوز عملی نکردی

    و اون هم نظم شخصیه

    نظافت اتاقتو رعایت نمیکنی کار میکنی جمع نمیکنی تا تمیز بمونه و تا زمانی که این یه مورد رو تمیز نکنی و نظافت رو رعایت نکنی نمیتونی قرآن بخونی

    باید تمیز باشه اتاقت باید تو کار خونه کمک کنی

    باید باید باید

    تو شروع کن من زمانت رو مدیریت میکنم

    امضای ربّت صاحب اختیارت همین الان تو نوشته هات هست باورم کن من کمکت میکنم تا پیشرفت کنی تو فقط نظم شخصی داشته باش نه فقط تمیز کردن اتاقت

    تو یه قدم رو هر روز بردار ببین چه قدم های بینهایتی که برات برمیدارم

    بلکه درانجام تمریناتت که اولویت هات رو اول انجام بده بعد کارهای دیگه

    و خیلی چیزای دیگه رو خدا بهم گفت تا انجام بدم

    وقتی دختر عمه ام اومد نشست گفت پادکست داری گوش میدی ؟؟؟گفتم نه گفت اسمش چیه

    گفتم عباس منش

    گفت چه جالب تاحالا اینجوری نشنیده بودم کسی صحبت کنه حالت خودمونی و اسم سایت رو ازم پرسید

    بعدش گفت طیبه چقدر راحت پول دستت اومده آفرین فعال تر شدی و بعد نقاشیامو دید و متعجب بود از اینکه این همه پیشرفت داشتم از دی ماه تا مهر ماه تو نقاشی

    بعد که رفتم یکم پیش مهمونا بشینم کامواهامو بردم تا گل ببافم

    من دیگه از وقتم نهایت استفاده رو میبرم حتی وقتی مهمون میاد دستم یه چیزی هست که کار انجام بدم

    بعد که مهمونا خواستن برن

    عمه ام خرید کرد از آبجیم و گل سر ازش گرفت من حسادت کردم به خواهرم

    چرا

    چه باوری داشتم که حسادت کردم

    تو دلم‌گفتم چرا از من نخریدن

    بعد به خودم اومدم گفتم طیبه آروم باش حتما باید از خواهرت میگرفت حسادت نکن ، تو که از کار خدا خبر نداری

    بعدشم تو فروشت بیشتره حتما خدا خواسته از خواهرت خرید کنه و فروش اول خواهرت باشه به عمه

    خدا به همه روزی میده حسادت نکن آروم باش

    بعد شنیدم گفت خب الان نوبت طیبه هست و از طیبه هم خرید کنم

    اون لحظه گفتم ببین وقتی پی بردی به افکار اشتباهت و سعی کردی قانع کنی ذهنت رو ،خدا از طریق عمه ات مشتری شد برات

    و 170 ازم خرید کرد

    که 10 درصدشو به خدا دادم بعدش

    الان که مینوشتم یه درکی کردم

    انگار خدا کاری کرد که من کار قلاب بافی رو به مادرم بدم و بگم که من دیگه نمیرم برای فروش قلاب بافی

    که مادرم ببره بفروشه و پولشو که الان داداشم گفت یکی دو ماه اول رو به من بدین تا قسط وامارو بدم، بده

    نمیدونم اینجوری درک کردم خدا میخواسته من برم مترمکز باشم به نقاشی و علاقه ام و از دو راه درآمد باشه برامون

    و با این فایل که گوش دادم و استاد گفت نترسید ، قدم بردارید

    ادامه بدین

    و من باید ایمانم رو نشون بدم به خدا و قدم بردارم و باقی مسیر رو خدا بهم عطا میکنه

    بعد داشتم تمرین رنگ روغنمو کار میکردم یهویی یادم اومد 10 درصد سهم خدا رو از خرید عمه ام که گرفت رو کنار بذارم یه لحظه نجوای ذهنم گفت نه چرا بدی درآمدت که میلیونی نشده

    170 ازت خرید کردن ده درصدشو میشه 17 هزار تمن پولت کم میشه

    ولی توجهی به حرفاش نکردم و سریع بلند شدم 20 هزار تمن برداشتم و بردم به مادرم دادم گفتم مادر اینم 10 درصد

    و بهش تاکید کردم که برای خودت خرج نکن و برای کسی خرج کن که انفاق بشه

    حتی تو قرآن که نوشته به نزدیکانتونم میتونین بدین مثلا کسی اگر تو فامیلمون نیاز داشت میتونم این ده درصد خدا رو بهش بدم و به مادرم میدم تا مادرم انجام بده

    وقتی داشتم اینو مینوشتم یادم اومد البته خدا یادآوری کرد بهم که روز شنبه سر کلاس یه دوستم ازم گل سر قورباغه خرید و 100 هزار تمن داد بهم

    ده درصدش 10 هزار تمن میشد دوباره بلند شدم و از پولای تو کشوم 10 هزار تمن بردم دادم به مادرم

    داشتم خودمو سرزنش میکردم که چرا این رفتارو داشتی و نتونستی کنترل کنی ذهنت رو و اول حسادت ورزیدی و بعد رفتارت درست نبود و یه حس ناخوبی هم سراغم اومد

    بعد از خدا طلب بخشش کردم و گفتم کمکم کن

    و رفتم به فایلای تو گالریم و رندم انتخاب کردم که همیشه خدا به جا برای من حرفاشو از طریق فایلای استاد میگه

    وقتی طلب بخشش میکردم حس میکردم که میگفت همین که فهمیدی اشتباه بوده کارت و طلب بخشش کردی بخشیده شدی و اینو بدون که دیگه ادامه نده و توجه نکن

    وقتی رندم یه فایل رو با انگشتم نگه داشتم

    گفتگو با دوستان 49 اومد

    وای خدای من دقیقا لایوی بود که حس خوب بود

    و استاد میگفت که احساستو خوب نگه دار

    و من این پیام رو دریافت کردم که دیگه خودتو سرزنش نکن و احساستو خوب کن

    خدایا شکرت

    وقتی تا نزدیک 3 نصف شب ،تمرین رنگ روغنم رو انجام دادم و تا قسمتی تموم شد رنگ جدول رنگ شناسی که از رنگای اصلی زرد و قرمز و آبی

    9 تا رنگ ایجاد میشد که این 9 تا رنگ خودش یه جدول 10 در 10 رنگی رو تشکیل میداد که کلی خونه رنگ داره که باید بسازم و رنگ کنم

    و تا الان 5 تاشو انجام دادم

    و وقتی گذاشتم روبروم تا نگاهش کنم یهویی به زبونم جاری شد

    خدا تو بی نهایت رنگی

    حالا من ببینم چه رنگی رو انتخاب کنم که تو به من کمک میکنی

    وقتی داشتم رنگارو تو خونه ها میچیدم انقدر لذت میبردم کلی رنگ مختلف از ترکیب 3 رنگ اصلی بوجود اومد

    و یه لحظه حس کردم که جدول بندی طرح مار و پله مدرسه پسرونه نزدیک خونمونو میکشم و حس میکردم وسط حیاط مدرسه هستم و دارم نقاشی میکشم

    خیلی حس خوبی بود

    چقدر عظمته تو این جدولا که من دارم رنگ میکنم

    حتی استادم گفت خود این جدولا به سه جدول دیگه رنگ باز میشن کلا 27 تا جدول

    که البته باز هم بی نهایت رنگ هست وسپاسگزارم از خدا

    امروزم پر از درس بود و زیبایی بی نهایت سپاسگزارم از خدا

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      مریم خیرخواه گفته:
      مدت عضویت: 1057 روز

      سلام طیبه جون بسیارلذت بردم ازطرز بیان ونوشتنت چقدرهمه چی رو راحت وعامیانه مثل زندگی بدون هیچ شعاری بیان کرده بودی خیلی خیلی خوشحال شدم که بصورت کاملا اتفاقی منی که زیادکامنت نمیخونم این پیام شماروخوندم وچقدر درس داشت برام ومن هم رجوع کردم به خودم وچه خوب که بلدشدی مچ خودت روبگیری وچه خوب که بلدی حالتو خوب کنی چه عالی که حسهای بد روهم گفتی وراهکاردادی به خودت احسنت به شما منم خیلی دقت میکنم به زندگیم الان فهمیدم که بایدهرلحظه حواسمون باشه واین طبیعیه که اشتباه کنی وبعد درستش کنی همین دیشب توقران خوندم که خدا ازاستمرار درایمان صحبت کرده بود وهمون رو توایه چندبارتکرار کرده بود پس این نشون میده ماباید هرلحظه ایمان بیاریم وتقوا داشته باشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      الهام جبارزارع گفته:
      مدت عضویت: 1185 روز

      سلام دوست عزیر امیدوارم همیشه موفق باشید .من هم گلسر درست میکنم ولی فروش خیلی کمی دارم وهرجا میرم بااینکه خیلی زیبا هستن ازم قبول نمیکنن…والان که دیدگاه شما رو خوندم واقعا قوی تر شدم وقتی از فروشتون و نجواهای ذهن و حرف های خدا گفتید من واقعا ایمانم بیشترشد .چون خیلی اتفاقی پیام شما رو خوندم و به خدا گفتم یه چیزی بهم بگو برای کارم که پیام شما رو خوندم …امیدوارم که بتونم نجواهای ذهنموکنترل کنم و فروش خوب و تجربه کنم ..انشالله که شما هم هر روز موفقیت های بیشتری کسب کنید .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 696 روز

        به نام ربّ

        سلام الهام عزیز

        اگر دوست داشتین من هر هفته جمعه ها که میرفتم برای فروش گل سر و تک تک اتفاقاتش رو در رد پاهام نوشتم ،که چه افکاری داشتم که سبب فروش بیشترم شد ، از تقویمتون به تاریخ جمعه ها نگاه کنین و از پروفایلم تاریخ رد پاهتیی که نوشتم رو بخونین

        شاید در مورد باور سازی برای فروش گل سر کمکتون کنه

        من گل سرامو از 10 تا یا 20 تا شروع کردم و به قدری در عرض یک ماه بیشتر شد که هر هفته جمعه 10 میلیون و بیشتر فروش داشتم

        من تو دو ماه 60 میلیون درآمد داشتم

        یعنی دوماه که 60 روزه

        من فقط 8 تا جمعه برای فروش رفتم

        اگر دوست داشتین از رد پاهای روزای جمعه ام بخونید

        من جمعه بازار پروانه پل طبیعت که کنار باغ کتاب و موزه دفاع مقدس مترو شهید حقانی هست میبردم میفروختم

        میدونم که خدا به بی نهایت طریق کمکتون میکنه که به بهترین درآمد برسید

        بهترین هارو از خدا برای شما طلب میکنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مانی کارآمد گفته:
    مدت عضویت: 2818 روز

    سلام استاد عزیزم ، وقت بخیر و با تمام وجودم آرزو می کنم هر کجا که هستید در پناه لطف بی نهایت خداوند در حال شادی و لذت از لحظه هاتون باشید.

    که همونطور که استرهیکس همیشه میگه و شما هم بارها و بارها اشاره می کنید تنها هدف زندگی ما لذت بردن از همین لحظه ایست که در حال تجربه کردنش هستیم .

    استاد عزیزم ، هنوز فایل رو ندیدم و در حال دانلود شدن هست ، اما تصمیم گرفتم بدون فکر به اینکه چی میخوام بنویسم ، فقط و فقط از شما سپاسگزاری کنم و بگم ممنونم که هستید . از خداوند ممنونم که شما رو هدایت کرد و از وجود خودم سپاسگزارم که پذیرفتم هرآنچه شما میگید واقعیت محضه و من رو در مسیر جریان هدایت الهی قرار داد .

    در یک سالی که به طور جدی آموزه های شما رو دنبال میکنم ، تغییرات بسیااااار بسیاااار بزرگی در روند زندگیم در تمااااام حوزه ها ایجاد شده که به چندتا از اون ها خدمت شما و دوستان عزیزم اشاره می کنم ، چرا که خود من م در حیطه ی آموزش فعالیت دارم ، و میدونم زمانیکه شاگردهای آدم از نتایجشون میگن چقدررر احساس لذت بیشتری داره ، تا زمانیکه فقط از آدم تعریف کنن (کما اینکه خود استاد میدونه که چقدر خوبه ، و منتظر شنیدن حرف های تازه ست) lol

    استاد عزیزم و دوستان گرانقدرم : در کمتر از یکسال بنده با یادگیری قوانین کیهانی فقط و فقط در فایل های رایگان استاد عزیزم ، اولین دستاوردم این بود که کاری رو دیگه توش احساس خوبی نداشتم رو براحتی تمام کردم و زمانیکه فقط “تصمیم” گرفتم که بدنبال علایقم برم جهان چنان قدم ها رو یکی یکی برام برداشت که تصور کردم دیوار سدی شکسته و همه ی این اتفاقات از پشت دیوار سد به سمت زندگی من روانه شدن و اکنون به لطف پروردگار با تمام لذت و وجودم در حال ادامه این مسیر زیبا و فوق العاده هستم و واقعا هر روز ، تاکید میکنم هررر روووزز یک دریچه ی تازه در کسب و کارم باز میشه …

    در گذشته من بسیار زیاد در روابطم هم با خانواده ، هم با دوستان و هم در روابط عاشقانه م مساله داشتم . به نحوی که کمتر یادم میاد یک روز یا یک شب رو با آرامش پشت سر گذاشته باشم. اما خدا شاهدمه که الان بیش از یکساله که حتی هرچی به ذهنم فشار بیارم هم یادم نمیاد آخرین باری که با خانواده یا در روابطم درگیر بودم کی بوده هرچند که علاقه ای هم ندارم که یادم بیاد و به لطف خدا رابطه ای بسیااار عمیق با خانواده م دارم و یک رابطه ی بسیاااار بسیاااار زیبای عاطفی رو هم دارم تجربه می کنم که از عمرش بیش از یکسال و نیم داره میگذره و هر روز که جلوتر میریم فضای عاشقانه ی بین ما عمیق تر و عمیق تر میشه . و این در حالیه که یادم نمیاد که رابطه ای در زندگیم بوده باشه که من بیش از سه یا چهار ماه در اون رابطه احساس خوبی داشته باشم و بعد از مدت کوتاهی اتفاقات بد شروع به افتادن میکرد به نحوی که هر روز و هر شب مشاجره و اعصاب خوردی داشتم . تو هر جمعی که هستم همه عاشق این هستن که با من ارتباط برقرار کنن و به طرز بسیار زیبایی مغناطیس محبت و لطف افراد شدم .

    با خواهرزاده ی خودم چنان رابطه ی عمیقی دارم که در کمتر خونواده ای باهاش مواجه شده بودم درحالیکه در گذشته وقتی من خونه بودم ، خواهر زادم از ترس حضور من از اتاق بیرون نمیومد …

    و هزاران هزار مورد دیگه از تغییرات شگفت انگیز که هر روزم داره بیشتر میشه …

    این ها اتفاقی نیست … این ها یک دفعه و خود بخود بوجود نیومده

    من تمام طول شبانه روزم در حال کار کردن روی ورودی های ذهنم هستم ، حتی در خواب فایل ها رو پخش میکنم و با صدای استاد عزیزم میخوابم … این ها یک شبه بدست نیومد دوستان من … پیشنهاد من به همه ی افرادی که قصد یک اقلاب بزرگ در زندگیشون دارن اینه که در مسیر بمونید ، هر روز با وقایع کوچکی که براتون اتفاق میوفته جشن بگیرید و خدا رو شکر کنید … از هر موقعیتی برای داشتن احساس خوب آگاهانه استفاده کنید و از مسیر لذت ببرید . شاید اگه من بخوام دلیل رسیدنم تا این لحظه از زندگیم رو بگم اینه : هر زمان که احساس میکردم دارم از مسیر خارج میشم ،یا با یک تضاد روبرو میشدم ، فقط افکارم رو کمی به جهت بهتری هدایت میکردم و زمانیکه حالم یه کم بهتر می شد ، همون لحظه رو سپاس می گفتم و این مسیر هر روز و هر روز و هرروز ادامه داره و خواهد داشت … از خودمون انتظارات عجیب و غزیب نداشته باشیم و با همونی که هستیم ارتباط عاشقانه ای برقرار کنیم . به قول استاد و همه ی اساتید بزرگ جهان : عشق بدون مرز بی قید و شرط .

    استاد عاشقتونم و همین چند شب پیش دو شب متوالی خوابتون رو دیدم ، فول اچ دی!!! شب اول من فلوریدا بودم در یک باغ بسیار زیبا در کنار شما ، و شب دوم شما ایران بودید در متروی تهران . کاملا واضح با هم ملاقات داشتیم . چقدر لذتبخش …

    ممنونم بخاطر همه ی تلاش هایی که می کنید که دنیا جای بهتری برای زندگی کردن باشه که خیلی از ما ها حتی در جریانش هم نیستیم

    دوستون دارم بی حد و مرز

    یا حق

    و به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
    • -
      مانی کارآمد گفته:
      مدت عضویت: 2818 روز

      چقدر هم فرکانسی زیباست .

      من هنوز متن رو نخونده بودم که نظرم رو نوشتم ، و وقتی خوندم سورپرایز شدم که چقدر از جملاتی که استاد نوشته بودن رو در نظر خودم گفته بودم .

      خدایا ازت ممنونم که هر لحظه بیش تر از قبل قوانین لایزالت رو به ما ثابت می کنی.

      استاد عزیزم برای تولید محصول جدید هم به شما تبریک ویژه میگم و با همه ی وجودم براتون آرزوی سعادت و موفقیت روزافزون دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    کیوان گفته:
    مدت عضویت: 2897 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزو همکاران گرامی

    بابت تمام فایل های مصاحبه صمیمانه تشکر و قدردانی می کنم.

    مسائلی که مطرح شد بسیار جذاب و قابل استفاده بود.

    در مورد قانون آفرینش،سوال من هم بود که چرا استاد در مورد این دوره صحبت نمی کنن و وقتی شنیدم که تصمیم به آپدیت گرفتید بسیار خوشحال شدم چون من این محصول رو خریداری کردم و نتایج خوبی گرفتم

    اما پیشنهاد میکنم برای کسانی که قبلا هزینه ی دوره رو پرداخت کردن هم آوانسی در نظر گرفته بشه

    مثل آپدیت هایی که روی دوره های دیگه به صورت رایگان اومده

    ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  8. -
    فرزانه علیان گفته:
    مدت عضویت: 1841 روز

    به نام خدایی که تنها خالق و مالک من است

    ستایش خدایی را که پروردگار جهانیان است

    سلام به همگی

    خدایا شکرت که آگاهی های نابی از این فایلهای مصاحبه دریافت کردم🌹

    شکرت که در این مسیر بینظیر حرکت میکنم🌹

    شکرت که برای اهدافم قدم‌برمیدارم🌹

    شکرت که با تمرکزم بر روی نکات مثبت و زیبایی ها هدایتم میکنی به زیبایی ها و نکات مثبت بیشتر🌹

    چند وقتی میشه که نتونستم کامنت بزارم و این بخاطر اتفاقات خوبی هست که داره برام رخ میده

    البته به تضادهای کوچیکی هم برخوردم که درسای مهم و بزرگی رو آموختم… و در اولین فرصت حتمن دربارشون مینویسم.

    خدایا شکرت

    این فایل رو تقریبن بالای ۲۰ بار یا بیشتر گوش دادم چون احساس میکردم که واقعن برای من لازمه که بهش عمل کنم و هر بار که میخواستم بیام کامنتشو بزارم نیروی درون بهم‌میگفت: الان نه! باید بیشتر بهش گوش بدی.

    منم بی چون و چرا میگفتم چشم و بیشتر گوش میدادم. تا اینکه امروز بهم گفت دیگه وقتشه که آگاهی هایی که کسب کردی رو برای خودت و اعضای خانوادت بنویسی..

    الان که میخوام آگاهی هام رو بنویسم میفهمم که چرا بهم میگفته وقتش نیست! چون هربار با گوش دادنش انگار دفعه ی اوله که این فایل رو گوش میدادم! انگار حرفاش برام جدید بود!

    چون یک سری پاشنه آشیل هارو درش پیداکردم که لازمه برای بهتر شدنشون روشون کارکنم و هرچقدر بیشتر گوش میدادم ایده ها و راهنمایی های بیشتری برای بهبودشون به ذهنم‌میرسید

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    میریم سراغ آگاهی های ناب و الهی این فایل بینظیر

    🔹️وقتی دارم با عشق روی اهدافم کار میکنم و براشون تلاش میکنم، یکسری حرفها هستن که منو دلسرد میکنن و میگن که اگر میخوای بهش برسی باید چند سال براش زمان بزاری چون با یکی دو سال نمیشه که بدستش بیاری..!

    این پاشنه آشیلی هست که منم داشتم و دوست داشتم زود زود به تمام اهدافم برسم و به عقیده ی خودم تا وقتی که جوون هستم لذتشون رو ببرم!!

    ♦️وقتی در مسیری برای رسیدن به هدفت حرکت میکنی که داری ازش لذت میبری و عشق میکنی، دیگه چه لزومی داره که برات زود بدست آوردنش مهم باشه؟

    وقتی داری با عشق حرکت میکنی و هدفت عشقته چه لزومی داره که دیگران تو رو بشناسن و بدونن که داری چیکار میکنی؟

    اصلن دونستن اونها چه کمکی بهت میکنه؟ چه سودی برات داره وقتی معروف باشی جز اینکه عزت نفست رو داری بصورت کاذب و البته ناپایدار از عوامل بیرونی دریافت میکنی؟ که در این حالت حتی امکانش هست منجر به شرک بشه و مثل بعضی از افراد معروف فقط زندگیت “بخاطر مردم” پابرجا بشه❗

    این یک معضله به نام جلب توجه که دوست داری همه بشناسنت و مورد توجه دیگران باشی

    یک معضله که دیگه بیش از حده و شده کمالگرایی

    همه ی ما بصورت کاملن غریضی و طبیعی نیاز به توجه داریم که دیگران بهمون توجه کنن. اما یه جاهایی دیگه اگه افراطی بشه از مرزش میگذره و اونوقته که بخاطر دیگران زندگی میکنیم و در یک کلام زندگیمون رو سختش میکنیم و دیگه ازش لذت نمیبریم

    ✔یک پاشنه آشیل دیگه که شناسایی شد اینه که من برام مهم بود که بعضی ها فلان کار رو انجام‌میدادن که دیده بشن و در واقع دیگران بهشون توجه کنن و به همین خاطر دراین باره کلی حرف میزدم و میگفتم که فلانی داره برای بقیه زندگی میکنه و … . همین باعث فرستادن انرژی منفی میشد چون به اون بنده خدا که با حرفهام ضرری نمیزدم، بلکه بیشتر خودم رو رنج میدادم❗

    که باعث قضاوته! البته بگم که خودم از اینکه توسط دیگران قضاوت بشم بیزار بودم اما خب چون دیگران رو قضاوت میکردم باعث میشد که برای خودم‌نیز اتفاق بیفته!

    ⭐سیدجان چه جمله ی طلایی و قشنگی گفتید اینکه با قضاوت کردن دیگران سعی داریم اون شخص رو در ذهنمون نه به شکلی که هست بلکه به شکلی که خودمون دوست داریم باشه، جلوه میدیم و با حرفهایی که میزنیم در واقع سعی داریم بهش بفهمونیم و مجبورش کنیم که باید اینطوری یا اونطوری باشی! در یک کلام جوری باشه که من میگم و من میخوام!

    که واقعن کاری نشدنیه چون داریم به زور شخصیت یک فرد رو در ذهنمون تغییر میدیم و قصد داریم ازش یک آدم دیگه ای بسازیم! که در واقع قدرتش رو هم نداریم…

    ♦️پس هدف اصلی زندگی چیه؟

    اینه که خوب زندگی‌کنیم

    شاد زندگی کنیم

    سالم و تندرست زندگی کنیم

    پولدار و ثروتمند زندگی کنیم

    با ایمان و موحد زندگی کنیم

    و دریک کلام از زندگیمون به معنای واقعی کلمه لذت ببریم و کمک کنیم جهان هم جای بهتری برای لذت بردن و زیستن باشه

    که البته با رسیدن به اهدافمون و در مسیر درست خواسته هامون حرکت کردن و اونها رو بدست آوردن، هم میتونیم جهان رو جای بهتری برای زندگی تبدیل کنیم و هم به پیشرفتش کمک کرده باشیم..

    ♦️ما بصورت ذاتی نیاز به جلب توجه و دیده شدن توسط دیگران داریم اما خب باید کنترل بشه. چون بدلیل عدم عزت نفسه و یا کمبودش که میخوایم یکجوری خودمون رو به مردم نشون بدیم!

    بنابراین اگر واقعن از مسیرت لذت میبری خب پس ادامه بده و برات مهم نباشه که بقیه چی میگن!

    برات مهم نباشه که بقیه خوششون میاد یا نه!

    اگر براش با عشق تلاش میکنی مطمئن باش که واقعن اونطوری که میخوای میشه و هیچ فشار و زجری هم در کار نیست!

    ⭐فقط ادامه بده و شکست رو نپذیر…

    وقتی شروعت با خواسته ی بهترین بودن باشه، زمانیکه حرکت میکنی و ادامه میدی از یک جایی به بعد اونقدر به کاری که انجام‌میدی علاقمند میشی و درش غرق میشی، که برات مهم نیست در اون حوزه چه کسی از تو بهترینه البته زمانیکه در مسیر درست حرکت کنی..!

    هرچند که وقتی در مسیر درست حرکت کنی و لذت ببری از کاری که داری انجام میدی ناخودآگاه جهان تو رو هدایت میکنه که شاید بدون اینکه خودت بدونی بهترین در جهان باشی!

    پس اگر در مسیر درست باشی دیدگاه های اشتباهت حذف میشن و جهان تو رو به بهترین شکل ممکن هدایت خواهد کرد.

    ♦️در مورد ثروت هم مثلن بعضی ها هستن که با عشق دارن درس میخونن تا به عقیده ی خودشون در رشته ای که تحصیل میکنن فرد موفقی باشن و دستشون توی جیب خودشون باشه اما خب چون باور درستی راجع به ثروت ندارن و باورهاشون ایراد داره هرچقدر که تلاش میکنن بازهم به نتیجه ای نمیرسن حتی اگر خیلی معروف و کار درست باشن!

    وقتی باورها راجع به ثروت مناسب و درست باشه حتی اگر در کاری باشی که به نظر بقیه هیچ پولی درش نیست صد در میلیون ثروتمند خواهی شد چون باورهات ایرادی ندارن!

    ⭐کسب و کار با عشق و استمرار و باورهای درست به نتیجه میرسه

    ⭐وقتی عشق و علاقه و لذت بردن باشه استمرار هم از راه میرسه

    ⭐وقتی ادامه بدی نتایج پایدار از راه میرسن و بدنبال نتایج لحظه ای نیستی

    _آلبرت انیشتین:

    ⭐مردم به دنبال شکستن چوب هستن چون که دوست دارن همون زمان نتیجه رو ببینن..

    واااقعن عجب جمله ای. چقدر ناب و طلایی!

    نتایج لحظه ای پایدار نیستن و فقط در لحظه تو رو به حال خوب و عزت نفس میرسونن

    پس نتیجه هم باید برات مهم باشه که میخوای تداوم داشته باشه یا میخوای که فقط در لحظه شاهدش باشی؟!

    ♦️وقتی باورهات راجع به ثروت درست باشه از همون قدم اول پول و ثروت از راه میرسه و موجب استمرارت در مسیر میشه البته که علاقه بی تاثیر نیست!

    بنابراین معروف بودن سود چندانی برات نداره!

    تنها چیزی که مهمه لذت بردن و خوشبخت بودن در زندگیه

    وقتی که عاشق کاری باشی اگر براش تلاش کنی و در مسیر درست حرکت کنی نتایج از راه میرسن و وقتی مسیرت درست باشه نتایجت تداوم دارن و فقط در لحظه نیستن!

    جلب توجه برای تمام انسانها مهمه اما خب باید که کنترلش کرد و مانع از افراطی بودنش شد باید که مدیریت بشه نه اینکه سرکوبش کرد!

    ✔پاشنه آشیل دیگه اینکه فکر میکردم تمام آدمها باید از همون اولش بدونن چی میخوان! و خداروشکر خیلی بهتر شده و حالا من خودم علایقم و اهدافم رو پیدا کردم و نگران نیستم که باید در کدوم مسیر حرکت کنم! و خییییلی خوشحالم که در این سن میدونم‌که چی میخوام

    سیدجان چقدر مثالهاتون برام تاثیرگذار بود که پائولو کوئیلو یا سرهنگ ساندرس از اون سن شروع کردن و رسیدن به جایی که واقعن موفق و ثروتمند هستن و مقداری هم‌معروف!👏🏻

    ♦️پس جهان بالاخره تو رو به سمت چیزی که باید درش حرکت کنی و بهش علاقه داری و میتونی موفق باشی، هدایت میکنه اما بستگی به خودت داره که میخوای ادامه بدی و به موفقیت برسی یا میخوای متوقف بشی و سنت رو بهانه کنی!

    وقتی از زندگیت لذت ببری

    وقتی حالت خوب باشه

    وقتی تمرکزت روی زیبایی ها و نکات مثبت باشه

    وقتی سپاسگزار خداوند باشی

    وقتی ایمان داشته باشی

    وقتی خودت و خدای خودت رو باور داشته باشی

    به جایی که باید اونجا باشی هدایت میشی

    هدایت میشی به قدم اول که با ادامه دادن و قدم های بیشتری برداشتن تکاملت رو طی خواهی کرد و میتونی در نهایت به چیزی که میخوای برسی

    زندگی رو سخت نگیر و ازش لذت ببر و واقعن زندگی کن…

    خدایا شکرت برای این فایل بینظیر🌹

    شکرت برای شناسایی پاشنه آشیل هام🌹

    شکرت که این فایل ها رو با جان و دل گوش دادم و ازشون کلی درس و نکته آموختم هر چند که میدونم نباید فقط همین یکبار باشه و باید بیشتر و بیشتر گوش بدم تا هدایت بشم🌹✌🏻

    خدایا شکرت که تغییر کردم و دارم از زندگیم لذت میبرم🌹

    سیدجان سپاسگزارم برای آماده سازی این فایلها🌼

    سپاسگزارم برای سایتی که هر روز داره بهتر و بهتر میشه🌼

    از تمام عوامل گروه تحقیقاتی عباس منش که برامون با عشق تلاش میکنید سپاسگزارم😍💗🌹👏🏻

    عاااشقتونمممم🧡

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      شهاب عظیمی گفته:
      مدت عضویت: 1923 روز

      سلام خانم فرزانه علیان عزیز🌹🌹

      واقعآ تحسین میکنم درک و فهمی که پیدا کردین نسبت به قانون

      چه نکات خوب و ارزشمندی بیان کردین

      عالی بود ….ممنونم …استفاده کردم..سپاسگزارم…دوست هم فرکانسی..

      راستی از این جا هدایت شدم به پروفایلتون و خدارو صد خزار بار شکرت که داستان هدایتتو رو خوندم

      خیلی عالی بود کلی انرژی و حس خوب گرفتم

      و تبریک میگم بهتون برای رشد و پیشرفتتون نو مسیر الهی

      و خدارو شکر و سپاس خدایی را که شما رو بااین سن خیلی کم و زمان مناسب هدایت کرده

      شما خیلی باید قدر دان این موحبت الهی باشید

      مطمعنآ شما جزع انسانهای بسیار موفق و خوشبخت این دنیا خواهید شد…تحسینت میکنم از صمیم قلبم و ارزوی خوشبختی و سلامتی و سعادت رو براتوم دارم

      نویسنده معروف خانم فرزانه علیان…🌹🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        فرزانه علیان گفته:
        مدت عضویت: 1841 روز

        شهاب عزیزم سلام

        خداوند رو سپاسگزارم که به کامنتم هدایت شدی و احساس خوبی بهت منتقل شد

        خداروشکر که دستی از دستانش شدم برای انتقال این حس و انرژی مثبت

        خداروشکر که به پروفایلم هدایت شدی و داستانم رو خوندی و ازصمیم قلبم ممنونم برای این همه تحسین و انرژی مثبتی که با جملات زیبات بهم انتقال دادی

        خدایا شکرت شکرت شکرت

        دوستت دارم هم فرکانسی عزیزم

        و برات از خدای مهربونم بهترینهارو برات آرزو دارم💛

        درپناه قدرتمند خودش🥰

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمد مردانی گفته:
      مدت عضویت: 3095 روز

      سلام بر دوست خوبم فرزانه خانم سپاسگزارم بابت کامنتتون

      چقدر این کامنت خوب

      چقدر باورهای خوبی نوشته بودین

      چقدر خوب پاشنه اشیلهارو شناسایی کرده بودین ددددددقیقا پاشنه اشیلهای من بود و هنوزم هست و بیشتر از هر چیزی روی اینها باید کار کنم

      این کامنت دقیقا روز تولد من انتشار داده شده و این یک نشونس برای من

      🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🙏🏻

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        فرزانه علیان گفته:
        مدت عضویت: 1841 روز

        محمد عزیزم سلام

        خداروهزار مرتبه شکر که کامنتم برات موثر و مفید بوده

        شکر که نکاتش بهت کمک کرد

        شکر که پاشنه آشیل هات رو شناسایی کردی و قصد داری برای بهترشدنشون روشون کارکنی

        شکر که هدایتم کرد و توسط نیروی درونم که از خودش سرچشمه میگیره نکات ناب و الهی این فایل رو نوشتم

        و شکر بابت نشانه ی زیبایی که دریافت کردی یعنی مصادف شدن انتشار کامنتم با روز تولدت

        تولدت رو پَساپَس تبریک میگم☺️ و امیدوارم امسال برات پر از نعمت و سلامتی و ثروت و زیبایی و فراوانی باشه دوست هم فرکانسم

        دوستون دارم

        درپناه خودش💐💜

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    حسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 3085 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم دوستانم گلم

    الهه ام

    از زمان های قدیم میگفتن عجله کار شیطونه وواقعا هم درست میگفتن ولی متوجه نمیشدن که یعنی چی همش فکر میکردن تو خوردن یا تو رانندگی اگه عجله کنیم وبلایی سرمون بیاد اون میشه کار شیطان و الان مفهوم این جمله رو با آگاهی هایی که از استاد عزیزم در جلسه اول احساس لیاقت و فایل های اخیر بیشتر متوجه شدم که عدم تکامل هم از مقایسه میاد که اوههه من مثل فلانی باید اینهمه خاک بخورم تا بشم مثل ایشون و خودش و درون بی نهایتش رو فراموش می‌کنه و به درو دیوار میزنه پول تبلیغات و شریک و وام میگیره تا برسه به جایگاه فلانی شده قسطی قرضی چکی کار می‌کنه تا فقط برسه به اون جایگاه و بعد هم با مخ میخوره زمین و حالا یا بلند میشه اونم به سختی یا نه دیگه نای بلند شدن ندارن و نابود میشه

    استاد عزیزم واقعا مهم لذت بردن از زندگیه و هیچ چیز مهم تر ازاین نمیتونه برای من باشه و وقتی میگید مهمترین چیزی که تاثیر می‌ذاره روتون ورودی هاتونه پس کنترلشون کنید و من دیروز رفتم مراسم ختم و قسم خوردم دیگه نرم و تا شبش من فقط اتفاقات ناجالب برام می‌افتاد و واقعا به غلط کردن افتادم که ببین قبلش چقدر حالت خوب بود و من با همین مقایسه شدن ها داشتم به جای فاتحه برای اون مرده فاتحه زندگی خودم رو می‌خوندم که واقعا خدا رحم کرد ختم به خیر شد و من باید تعهد بالاتری بدم که من دیگه به هیچ عنوان دراین مراسم ها شرکت نخواهم کرد چون واقعا معنی جهنم رو متوجه شدم

    عاشقتم مرد دوست داشتنی استاد منم دوست دارم مثل شما با تعهد باشم و ازاین به بعد سعیمو میکنم که پایبند اصول خودم باشم و بادی به هر جهت نباشم

    خدای عزیزم منو ببخش و بدون زندگی من فقط با حضور تو قشنگه عاشقتم ربعالمینم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
  10. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1763 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى‌ «13»

    ومن تو را (به پیامبرى) برگزیده‌ام، پس به‌آنچه وحى مى‌شود گوش فراده.

    إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی «14»

    همانا منم اللّه، جز من خدایى نیست، پس مرا بندگى کن و نماز را بپادار تا به یاد من باشى.

    إِنَّ السَّاعَهَ آتِیَهٌ أَکادُ أُخْفِیها لِتُجْزى‌ کُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى‌ «15»

    همانا قیامت خواهد آمد (ولى) من مى‌خواهم (زمان) آن را مخفى کنم تا هرکس در برابر سعى و تلاش خود، جزا داده شود.

    فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْها مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى‌ «16» سوره طه

    پس مبادا کسى که به قیامت ایمان ندارد و پیرو هواى نفس خویش است، تو را از توجّه به قیامت باز دارد که سقوط مى‌کنى.

    ===============================

    سلام به استاد عزیز و مریم جان شایسته و دوستان نازنینم

    خدایا شکرت هرآنچه دارم از آن توست

    شکرت برای نعمت ایمان و توحید

    شکرت که از نمازگزاران هستم

    شکرت که ارزشمندم آفریدی و لایق داشتن همه نعمتها هستم

    شکرت برای درستکاری و صداقتم

    شکرت برای بهبودهای مستمرم که ارزشمندیمو افزایش میده

    الهی تنها تو رو می پرستیم و تنها از تو یاری میخوایم

    ما رو به راه راست هدایت کن

    سلام به استاد عزیز و مریم جان شایسته و دوستان نازنینم

    الهی حال دلتون عالی باشه هر روزتون بهتر از دیروز باشه

    چقدر خوبه همزمانیها که صحبتهای دیروز و پریروز من و دخترام تو تماس اسکایپمون خیلی از موضوعات همین فایل بود، دیشب داشتم بهشون می گفتم روز به روز داره بیشتر بمن خوش میگذره بخاطر اینکه دارم با تعهد بیشتری روی خودم کار میکنم و خیلی لذت می برم از فایل گوش کردن و نوشتن تو دفتر و کامنت خوندن  و کامنت نوشتن، و نشانه های زیادی می بینم خداوند هم  با پاداشهای شیرینش از هر طرف منو نوازش میده، و گفتم باید یادم بمونه که این حال خیلی خوش و این پاداشهای زیبا بخاطر بیشتر کار کردن رو خودم و استمرار دادنم هست انشالله به همین نحو ادامه بدم

    پاداش هم منظورم چیز خارق العاده یا خیلی بزرگ یا عجیب و غریب نیست

    مثلاً دیروز واقعاً با عشق فایل شگفت انگیز و سراسر زیبایی زندگی در بهشت262 رو برای چندمین بار دیدم و لذت بردم و خلاصه نکات مهمشو یادداشت کردم دوست داشتم دوباره در موردش کامنت بنویسم، خیلی دلی نوشتم و نزدیک ساعت 19 بود که ارسال کردم و دوست داشتم که کامنتم منتشر بشه، و دیدم که هفتاد کامنت منتشر شده و بعد از اون هم انگار دیگه متوقف شد، گفتم اشکالی نداره شروع کردم به خوندن کامنت دوستان، و دو سه بار دیگه هم نگاه کردم دیدم خبری نیست همون تعداده،  بازم به خوندن کامنتا ادامه دادم و چند دقیقه بعد دیدم فقط دوتا دیگه اضافه شده، و یکیش کامنت من بود، و چقدر دوستان لطف کردن و امتیاز دادن به کامنتم

    و بعد از اون نقطه آبی رو دیدم که چهارتا پاسخ برای کامنت قبلی و قبلتر داشتم

    بیشترین علاقه من الان کار کردن رو خودم و بهبود شخصیتم  هست بینهایت از این کار لذت می برم و خدا رو شکر با تعهد و استمرار دارم پیش میرم، همه شم تقصیر استاد شایسته جونمه که با این پروژه عالی داره  هلم میده رو به جلو!خخخ

    اینقدر لذت می برم که بعضی وقتها یادم میره میخواستم یه چیزی بخورم

    این چند وقته  معمولاً من و همسر جان بعد از شام مختصر  انار می خوریم،  و من چند روز بود که تازه موقع خوابیدن یادم میومد که انار نخوردم، دیشب همسرم نصف انار خودشو که دونه درشت و خوشرنگ بود برای من کنار گذاشته بود من بهش گفتم بابا من سه روزه انار نخوردم نصفه بدردم نمیخوره، گفت نه منظور من این نبود که فقط همینو بخوری ،دیدم خیلی خوبه نصفشو برات گذاشتم، منم رفتم یه انار دیگه آوردم که یه نصفه هم از اون بخورم که روی هم اندازه یه انار کامل بشه بعد همینجور خوردم و خوردم یهو دیدم همه رو خوردم چیزی ازش باقی نمونده، یاد مادر شوهر خدا بیامرزم افتادم که خیلی وقتها سر سفره غذا کمتر از حد انتظارمون میخورد و وقتی که ازش می پرسیدیم چرا نمیخوری میگفت بسه دیگه مگه مریضی گرسنگی گرفتم، بعد همینو میخواستم به همسرم بگم اینقدر خنده ام می گرفت که نمی تونستم بگم،  از جنس  خنده های بین سعیده جان  و فاطمه جان!

    همسرم هم از خنده های من می خندید، گفت بزار خنده هات تموم بعد حرفتو بزن!

    نمی دونم چرا اینو تعریف کردم! منظورم اینه که از همه طرف داره خوش میگذره

    و یکی دیگه از صحبتهای دیشبم با دخترام این بود که گفتم تو کامنتای بعضی از دوستان رو میخونم انگار دارن خودشونو محاکمه می کنن، بابا چرا سخت میگیرین به خودتون، من اونقدر به خودم سخت نمی گیرم

    در مورد نیاز به جلب توجه هم خودمو واکاوی  کردم دیدم در حد نرماله، نه تنها بالاترین اولویتم نیست که اصلاً اولویت نیست، خوشاینده برام که مورد توجه واقع بشم ولی بیشتر از اون برام اهمیت داره که رفتارم درست باشه

    فعلاً به همین مقدار بسنده می کنم

    چونکه میخوام برم انار بخورم تا یادم نرفته خخخ

    الهی که شاد و سلامت باشید خوشبخت و ثروتمند باشید موفقیتهاتون روز افزون باشه  و پیچیده  الطاف و نوازشهای خداوند و سرشار نور و عشق الهی باشیدنور

            

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای: