مفاهیمی که استاد عباس منش در این فایل توضیح می دهند شامل:
- به اندازه ای که قانون را بهتر درک می کنیم، به همان اندازه نگرانی های ما تبدیل به جسارت برای سازندگی می شود؛
- طبق قانون، همانگونه که یک شبه یک گونی پول از آسمان برایت نمی افتد، همانگونه نیز “سقوط” یک شبه اتفاق نمی افتد؛
- موفقیت پایدار، یعنی موفقیتی که پایه و اساس دارد، هویت دارد و هویت آن آجر به آجر با درک قانون و رشد شخصیت درونی به وسیله این درک ساخته شده است. این جنس از نتایج پایدار، خروجی یک شخصیت قوی است که با این راحتی با هر طوفانی نمی لرزد چون در مسیر خودسازی، نه تنها راهکار مقابله با طوفان را یاد گرفته بلکه می داند چطور از آن به نفع خود بهره برداری کند.
- مثل همه ی مهارت ها، مهارت شما در عمل به قانون، یک روند تکاملی دارد. این روند تکاملی با استمرار در به یاد آوردن قانون، درک قانون و تعهد برای اجرای همان مقدار درک در روند روزانه زندگی، هر بار بهبود پیدا می کند و هر بار شخصیت قوی تری در شما می سازد که به این راحتی از صراط مستقیم خارج نمی شود؛
سوالات:
1.عمیق ترین درک شما از قانون -که بیشترین تاثیر را بر تغییر ذهنیت قبلی شما گذاشت- چه بود؟
این درک، به چه شکل خود را در تجربیات زندگی شما بازتاب می داد؟ این درک چه ایده هایی به شما برای تغییر شرایط زندگی تان می داد؟ چطور با این درک به خودتان انگیزه می دادید برای ادامه مسیر، خصوصا وقتی نتایج محسوسی نداشتید؟
2. اگر تمام ثروت و دستاوردهای خود را از دست بدهید و تبدیل به یک آدم عادی شوید در حالیکه همین میزان درک از قانون را دارید، چقدر طول می کشد دوباره به جایگاه کنونی برسید؟
3. بعد از آشنایی با قانون و در شروع مسیر، چقدر قانون را باور کردید؟ چطور شک و تردیدهای اولیه را نسبت به قانون برطرف کردید که موجب شد در مسیر عمل به قانون استمرار داشته باشید؟
3. سیر تکاملی خود درباره رسیدن به موفقیت مالی را توضبح دهید. چقدر طول کشید تا از درگیری ها، مسائل مالی و بدهی، به استقلال مالی برسید؟
5. اگر با باورها و آگاهی های کنونی به 14 سال پیش که تازه این مسیر را شروع کرده بودید برگردید، چه باوری را بیشتر از همه جدی می گیرید و روی آن کار می کنید؟ چه مهارتی را بیشتر از بقیه بهبود می دهید؟ چه اصلی را از همه جدی تر می گیرید و به چه شکل عمل می کنید؟ یعنی در مسیری که تا کنون آماده اید، چه آیتمی را بیشتر از همه تغییر می دهید؟
6. پایه ای ترین باوری که موجب استمرار در مسیر درست می شود چیست؟ حتی با اینکه در شروع کار هنوز نتیجه ی مورد انتظارت را ندیده ای؟
7. چرا بعضی ها خیلی راحت تغییر می کنند و بعضی ها برای اینکه تغییر کنند خیلی باید تلاش کنند و روی خودشان کار کنند؟
چرا بعضی ها آموزه های شما را خیلی راحت باور می کنند، اما بعضی ها برای باور کردن این قوانینی که بر خلاف شنیده های قبلی آنهاست، باید خیلی تلاش کنند؟
چرا بعضی ها به راحتی توکل می کنند و تسلیم خدا می شوند و بعضی ها بسیار مردد هستند و به این راحتی به نقطه تسلیم شدن در برابر خداوند نمی رسند؟
چند کلید در باب آگاهی های این فایل و یک تمرین:
نشانه ی تغییر باورها به صورت بنیادین این است که نتایج پایدار می شوند. اما شاخص اصلی درباره اینکه فرد می تواند باورهای خود را به صورت بنیادین تغییر دهد این است که:
- چقدرمی تواند در مسیری که درباره درستی اش به آگاهی رسیده، استمرار بورزد؛
- چقدر شیوه فکری و رفتاری قدرتمند کننده ای را ادامه می دهد که در حال آموختن آن است حتی اگر در ابتدا برای ذهنش جذاب نباشد؛
- چقدر قانون را به ذهنش یادآوری می کند خصوصا در لحظاتی که کنترل ذهن سخت می شود و ذهن تمایل دارد به برگشتن به عادت های قبلی؛
- چقدر به فرعیات خوش رنگ و لعابی که در طی روز جلوی راهش قرار می گیرد، “نه” می گوید و چقدر به اصولی از قانون که اطاعت از آنها برای ذهنش جذابیتی ندارد یا سخت و حوصله سربر است، “بله” می گوید
باورهای قدرتمند کننده با استمرار در مسیر درست ساخته می شوند. استمرار در مسیر درست یعنی: تلاش آگاهانه برای ترک عادتهای محدود کننده و ایجاد عادت های قدرتمند کننده.
تلاش آگاهانه یعنی: از آگاهی های این گام ها، منطق هایی بسازیم برای اینکه آن عادت محدود کننده را برای ذهن مساوی با یک رنج کنیم و ترک آن عادت را برای ذهن تبدیل به یک لذت. سپس به صورت مکرر این منطق ها را به ذهن یادآوری کنیم تا جایی که تبدیل شوند به شیوه ی فکر ذهن مان. یعنی ذهن ما به صورت ناخودآگاه به شیوه آن رفتارها و عادت های قدرتمند کننده فکر کند و به مسائل نگاه کند. این معنای واقعی آن چیزی است که “تعهد” نامیده ایم. تعهد یعنی تبدیل باورهای قدرتمند کننده ی هماهنگ با قانون به عادت های فکری و رفتاری.
مهاجرت به مدار بالاتر، از قدم برداشتن در راستای ایجاد این عادت های فکری و رفتاری قدرتمند کننده شروع می شود. یعنی بهبود فکر، رفتار و عملکرد از همان جایی که هستید، با همان شرایط و امکاناتی که دارید.
با توجه به آگاهی های این قسمت، به این سوال فکر کنید و جواب دهید:
«حالا که میدانید نتایج پایدار، یک روند تکاملی است و یکشبه پدیدار نمیشوند، بلکه با استمرار در درک قانون و اجرای این درک در افکار، رفتار و عملکرد ایجاد می شوند، در لحظاتی که ظاهرا هیچ پیشرفت فوری و آشکاری نمیبینید، به چه شکل می خواهید انگیزه های خود را برای استمرار در این مسیر حفظ کنید و اجازه ندهید شک و تردیدهای ذهن تان، پای شما را بلرزاند؟
از خلال توضیحات استاد در این فایل، چه منطق هایی استخراج کرده اید که فکر می کنید می تواند در این زمینه به شما کمک کند تا همچنان در مسیر عمل به قانون استمرار بورزید، ناامید نشوید، درباره اینکه این مسیر قطعا نتیجه می دهد تردید نکنید و به مسیر قبلی بر نگردید؟
منتظر خواندن ایده ها و راهکارهای شما در پاسخ به این سوال و کلیدهایی که از این قایل گرفته اید، هستیم
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | قانون پایداری نتایج231MB28 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | قانون پایداری نتایج27MB28 دقیقه
2مین گام مهاجرت به مداربالا تر.
به نام خدا وسلام به خدا.
سلام به استادومریم جون وهمکلاسیهای عزیزم. خداراسپاسگذارم که به منو کل،خانواده ام وفرشته الهیم نعمت زندگی سالم وسرتاپاعشق راهدیه داد.
هیچ اتفاقی ونتیجه ی خوب وناخوب یک شبه محصولش برداشت نمیشود.
کامنت گام اول گفتم: که عزیزدلم باحاج دادشش قرارتفریح گذاشتن برای رفتن به کوههای زیبای زشک ودیدن معجزه ی الهی جوشیدن آب سردِتگرگی از، دلِ، زمین.به نام نِهِل
دیروز، منوعزیزدلم ازشهرراهی روستاشدیم.
حاج دادشش تماس گرفت: که من نون تازه وخیاروگوجه وپنیربرای صبحانه تهیه کردم والان قصابی هستم گوشت گرفتم بیاین روستاخانه ی ما، تا راه بیفتیم.
پرسیدم خانمت حاضره؟
گفت: نه پاهاش دردمیکنه دیروز بردمش دکترنمیتونه بیاد!!!!!!!!
گفتم :کاش میدونستم منم نمیومدم خودتون 2تابرادرمیرفتین.
رسیدیم خانه ی حاج داداش به جاری خانم
گفتم :حاضرشوبریم.
گفت: نمیدونم بیام یانه!!!!؟؟؟؟
پرسیدم :چرا؟؟؟؟
آخرش این بودکه شوهرش دیشب گفته شماکه پاهات درد میکنه نمیتونی بیای!!!؟؟؟
حاج خانم ناراحت بودن!!!
خب واقعامسیرپیاده روی بیش از 1ساعت بود.
حتی ازخانه تاآخرین جایی که ماشین ، روو، بود1ساعت بیشتربود.
بلاخره خدارو شکر نوه ی جاری خانم راه افتادکه کنارماشین بامادربزرگش بمونند تامابریم سرچشمه وبرگردیم.
وگرنه گفتم: بیابریم من جای شمامیمونم 2تابرادر ، برن سرچشمه.
خدای من ازکجاش براتون تعریف کنم!!!!!؟؟؟؟؟
یک ساعت ازکنار، رودخانه یاتوی رودخانه آبهای یخ که از آب شدن برفهاتشکیل شده بود پیاده روی میکردیم ومسیرمستقیم بودولی نوه حاج داداشش باماهم مسیرشد .
وآقا وخانم درمسیر، رود مشغول چیدن پونه بودن.
آنقدرتوی مسیرهم عزیزدلم وهم خودم بلند، بلند ازهویدای دل خدارافریادمیزدیم حال کردیم.
خدایا،بابت حضورت بااین همه زیبایی وپاکی آسمان آبی شکرت.
خدایابه تمام کوههای سرسبزکه همچون با، پارچه ی مخمل سبز روی کوهها رو پوشانده ای شکرت.
خدایابه زیبایی برفهایی که روی کوههابه نمایش گذاشته ای شکرت.
خدایابه تک، تکِ چشمه های جوشان که توی دیدمابودوازهرکدام جرعه ای آب مینوشیدم شکرت.
خدایابابت سنگ سُر که توی روخانه زیرپام آمدومرادر آغوش رودخانه پرت کرد شکرت،کلی خندیدیم.
خدایابه صدای طبیعت وهو،هوی بادِ زیباودلنشینت شکر.
خدایابه صدای زیبای پرندگان جورواجورت شکرت.
خدایابه صدای زیبای سنجاقکها که کل فضا راگرفته بودشکرت.
خدایابابتِ، این چوبدستی، که کمک حالم شدی درمسیرِ، رفت و برگشت به سلامتی مرامیزبان بودی شکرت.
خدایاالان که رسیدیم سرِچشمه ی نِهِل چی می بینم!!!!!؟؟؟؟؟؟
الهی چگونه وباچه زبانی توراشکربگویم.
اولاً:این توان رادروجودمنوعزیزدلم گذاشتی که مسیراین رودِ زیبا رابا آبهای یخ تجربه کنیم.
دوماً: چشمهای زیبایم بادیدالهی، چی میبیند!!؟؟؟
فقط خدامیداند،ازاین همه زیبایی وگریه شوق من.
فقط خدا،بادستان قدرتمندش دهانه ی، رودخانه راگشادترکرده ودامنه ی کوه رابا طاقه های سبززیبای مخمل همه جاراسبزپوش کرده.
چرا؟؟؟!!!
چون دختربابا،سوگلی خدا برای دیدن نشانه های ومعجزات الهی وشکرگذاری به دامنِ سبزِطبیعت تشریف آوردن.
این قسمت سبز پوش آنقدر نرم بودوزیراین مخمل سبزهمه آب بودوکفشت توی آب فرومیشد.
وبامعجزات الهی ازیک سمت آب ازکال میومدازیک طرف آب از، زمین میجوشید!¡!!!!
به قول خدابیامرزمادرم:العظمت ولله .
دوتاتخته سنگ صاف توی آب بودرفتم داخل آب زانوهایم را، روی تخته سنگهاگذاشتم خیس شدم ولی می ارزید.سرم راتوی چشمه گذاشتم.
به یادبچگی هام آب میخوردم ولذت میبردم.
وفوراً، ازآب بیرون آمدم ودستاموگذاشتم توی دستای عزیزدلم ازبس که سردبود.
وچندلحظه شکرگذاری وعکس وفیلم گرفتیم برگشتیم.
توی مسیربرگشت کوله پشتی که حامل لوازم چای بودرا باخودمون آورده بودیم وبه وسطای راه گذاشته بودیم .
ودرمسیربرگشت عزیزدلم آتشی آماده کردسریع کمک کردم قُل،قُلی هاروآب کردم وجای همه خانواده ی عباسمنشی پراز صفاوصمیمیت بود.
چای نوشجان کردیم وبه سمت ماشین راه افتادیم.
حدوا20دقیقه باماشین به سمت روستا آمدیم واتراق کردیم.
همگی باهم جاری عزیزم کنارِاجاق بودمنوعزیزدلم وحاج داداش هیزم آماده میکردیم.
من سریع چدن راباگوشتهای قلیه شده کنارِ، روخانه بردم شستشو دادم.
میوهاونوشابه روتوی آبِ رودخانه زیرسنگ گذاشتم دوباره قُل قُلی هارو آب کردم چایی آماده کردیم وکمی تنقلات نوشِ جان کردیم تاناهارخوشمزه(قرمه ی چدنی) روی آتش رابامدیریت جاری خانم وکمک بقیه آماده کردیم.
ونون هم داخل چدن اضافه کردیم.
وجاتون پرازمحبت الهی بودناهار نوشجان کردیم سریع لوازمهاروبه ماشین چیدیم وبه جاری خانم که چوب دستی، دسش بود.
گفتم: یک دست رو، روی شانه ی من بذار، وازبلندی بیاکنار، رودخانه بسلامتی به روستامون برگشیم.
وتوی مسیررفت وبرگشت چندتاخانم راسوارماشین کردیم چون ماشین مزدا2کابین بودجاداشتیم.
الهی شکرت ازاین همه لطف الهی که یکی از آرزوهاواهداف منوعزیزدلم این بودکه به قول من سرچشمه مقدس الهی نِهِل رو ، ببینیم.تمام نعمتهای الهی مقدس است.
زندگی.ماهم مقدس است.
خب، میگن جهان گرد است!!!!!!
درسته الان تعریف میکنم.
برگردیم حدوا30سال پیش که توی کامنتهای خیلی قبل براتون گفتم:که عزیزدلم کارآزادشاگردبود.
هرهفته جمعه هامیرفت روستاماکه نه مکانی به روستاداشتیم منظورپدرمادرم به مشهدبودندکه پدرم بهشتی شد ومادرم ساکن مشهدبود.
مادرشوهرم بهشتی شد وهمین حاج داداشِ عزیزدلم باخانمش، مادرخانمش روبه صیغه ی پدرشوهرم درآوردن!!!!!!!
پس عزیزدلم اگه مادرنداشت!!!!!
حالادیگه باازدواج مادرجاری عزیزدلم ازداشتن پدرهم محروم بود.
عزیزدلم هرازگاهی جمعه هابا3تابچه ی کوچک مارو، باچه بدبختی میاورد روستاخب از روی اجبارمیرفتیم خانه همین برادرش چون 2تابرادربیشترنیستند.
تامیرسیدیم خانه ی برادرش خودش سریع میرفت درقهوه خانه بادوستاشدورهمی باشن!!!!!
تاظهر.
خب بچه ها هم کوچک بودن بازی میکردن.
تاظهرکه عزیزدلم میومدخونه ،خدا به برادرشوهروجاری عزیزم عمربابرکت بده!!!!!!
چنان عزیزدلم رومقصرمیکردند!!!!!
جلوی من میگفتند:که اصلاشوهرت به فکرتووبچه هانیست!!!!والی آخر.
میگفتند:معلوم نیست به کدام شیره خانه(یعنی جای که مواداستفاده میکنند)است !!!!!
این شوهرتودَلّه س (یعنی خیلی ولگردِ)وَ، وَ ،وَ، وَ،
تابی نهایتهاهرچندکه خودشون انگشت داشتندبماند!!!!!!!!!!!!!!!!
تمام انگشتانی که درجهان هستی ازآدم وحواتااولادآخرشون هست رو، روی عزیزدلم میگذاشتند!!!!!!
وقضاوت !قضاوت! قضاوت !!!!!!!
گفتههای: ناخوب خداازدلم خبرداردنمیدانم به شماچه جوربگم که درکم کنی!!!!!؟؟؟؟
حالا ادامه ی ماجرا رومیگم : خب منوعزیزدلم خیلی بچه بودیم واون زمان ناآگاه که چی عرض کنم!!!؟؟؟؟
خدمت تون بگم نادان!!!
نافهم ،ناشکر،مشرک ،کافر، همه چی به تمام معنابودیم!!!!!
حالا هردوتاشون برادرشوهروخانمش، چنان منومثل یک توپ آماده ی پرتاپ شلیککردن خمپاره میکردن که روی پشت بام هرآن لحظه شماری میکردم که فقط این نامردناکس ازراه برسه!!!!!!
خدایاتوکه شاهدماجرابودی به محض اینکه ازاون دوردستهامیدیدم عزیزدلم میاد.
نفرت داشتم،ضعف منومیگرفت .
هم میلرزیدم، هم میترسیدم، هم دلم پربودوآماده شلیک فحشها وناسزاگفتن هابودم.
وقتی که نزدیکتر میشد،من صدام رو از بالای پشت بام بلندمیکردم.
همسایه ها شون ازدرودیوارسرک میکشیدند!!!!!!
وعزیزدلم ازهمون پائین به سمت من سنگ پرتاب میکردوناسزامیگفت!!!!!
استاد:عزیزدلم که واردخانه میشد.
بازهمین زن وشوهرجلوی عزیزدلم میگفتن: ای بابا توزنی بایدتوخونه بنشینی مواظب بچه هات باشی!!!!!!!!!
این مَردِاین جَوُنِ نمیتونه که پابه پای تو وبچه هات بشینه یک روزجمعه بیکاره بایدبرای خودش باشه!!!!!!!!!
وای خدای من چی شدازوقتی که این رفته در قهوه خونه پس چی میگفتین این زنوشوهر!!!؟؟؟؟؟
الان تکلیف چیست!!!!؟؟؟؟؟
مقصرواقعی کیه!!!!!!؟؟؟؟
منم یاعزیزدلم!!!!؟؟؟؟؟؟
خوب کتک میخوردم هردوزن وشوهریک لقمه نونی که جلوی مامیخواستن بذارن بامعجون کتک وگریه وفحش مخلوط میکردن وبخورونمیربازبعدازظهرجمعه بادلسردی ازعزیزدلم باقهربه خانه برمیگشتیم!!!!!
بازتاجمعه ی آینده بدرود دوستان.
بازهمون آش وهمن کاسه ی هفته ی قبل!!!!!!!
تااینکه یکم سرعقل اومدم وباهاشون به ندرت رفت و آمد داشتم.
ماجراهای اعمال زن وشوهر بعدازاین شروع شد!!!!!
حالاعقلم میکشه که بماکانویعملون به ماکسبت ایدیهم براشون مهیاشد.
تابه الان خدابه برادرشوهرم توفیق وقوت بده ظاهری سه مرتبه ازدواج مجددداشت وپنهان اگه داشته به گردن خودش!!!!!
وبعدخانمش به گردن ماانداخت که منوعزیزدلم شوهرش رو دامادکردیم!!!!!!!!
چون انگشت قضاوتش مدام روی دیگرانه.
خودش که خیلی خوبه ولی بقیه هیچی حالیشون نیست!!!!!!
وبه لطف الهی تمام اعمالی که داشتن به خودشون برگشت ازدرودیواربراشون میومد. والی آخر.
خوب برگردیم به دیروز که باحاج داداش وخانمش برای تفریح به زُشک رفتیم.
اولین جایی که چای درست کردیم.
دامادخاله ی جاری خانمم بادوستاشون ناخودآگاه به مابرخوردکردندبادوتاازدوستانشون!!!!!!
وای جاریه وبرادرشوهرم انگارسرتاپاتوی موادمذابشون گذاشته بودن!!!!!!
چرا؟؟؟؟
چون جاریم میگفت: هرکسی که هرجامیخوادبره به شوهرمن میگه ماشین و، وسیله برداربریم تفریح یابریم باغ تون!!!!
حالاببین همین دامادخالم ازدیروزبرنامه ریختن بادوستاشون بیان اینجاولی به شوهربی عقل من نگفتن!!!!!!!!!
استادهمین خانم تلاشهاکردکه زندگی منوباکارهای ناشایست وحرفهای ناشایست خودوشوهرش بین منوعزیزدلم رابه ناروشنی ببرد!!!!!!!
ماکه ناآگاه بودیم ولی کائنات که آگاهی کامل داشت.
وقانون بدون تغییرکارخودش روبه زیبایی وبدون عیب ونقص انجام داد.
حتی خدابه من 4تانعمت پسربخشیده بود.
میگفت: تاتودختردارنشی خدابه توخانه نمیده همیشه مستاجری!!!!!!
منم همون لحظه که به من اینجوری قلمبه انداخت!!!!!.
گفتم: خدایااگه به خاطردخترمیخوای به من خانه بدی که نمیخوام مگه پسرچه شه خانه نمیدی!!!!؟؟
هرچی توان وانرژی داشت خداپدرش روبیامرزه برای نابودی زندگی من بکاربردند بامادرش که نامادری عزیزدلم هست..
خدابیشترتوانشون بده آمین.
حالادیروز بعدازرفتن دامادخاله جانش به منوعزیزدلم میگه الان جلوی شمادارم میگم.
بهش(یعنی به شوهرش)بگین اینقدردوستاشوبه خانه باغ نبره دیگه آسی شدم دست وپاندارم بشورم بسابم مریضم!!!!!
بعدعزیزدلم گفت: داداش من کوچکترازاونی هستم که شمارونصیحت کنم!!!!!!
ببین رفیق بامن چکارکرد!!!!؟؟؟؟
گفتم: تا کسی دلش نخوادهرچی بگی تغیرنمیکنه!!!!
بایدخودش دست ردبه سینه ودرخواست دوستاش بزنه!!!!!
ولی گفتم: ببین آقای فلانی دوست توهمسرتواولادتوس.
وَ ، وَ، وَ، وَ، تاخیلی گفتیم!!!!
ولی بازهم اول وآخرحرف استاد.
خدادرقرآن فرمودسرگذشت هیچ قومی تغیرنمیکندتاخودآن قوم تغیرنکند.
وحالافهم ودرک میکنم اگه اونهامثلایک سال یاکمتریابیشتربه حساب خودشون زن و شوهر خیلی خیلی زرنگ بودند.
که با افکارورفتارمنفی شون، منفیهارو وارد زندگی مامیکردن!!!!!!
ولی الان بیش از25سال هست یک جرعه آب خوش ازگلویش پائین نرفته!!!!
باغ وخونه باغ دارن به اسم خانمش ماشینش به اسم خانمش مشهدخانه 2طبقه دارندروستاخانه ی 2طبقه دارند2تاپسرش ودوتادخترشون ازدواج کردن ولی یک تریلیاردم بگوآرامش اطرافشون پیدانمیشود.
بنده خودم وپسرم ازدواج کرده3تای دیگرشون مجردن وتوی بهشتی که زندگی میکنیم آرزوی یک لحظه تجربه ی زندگی مارودارن!!!!
که همشون میگن چقدراین پدرومادرخوش شانس هستندکه 4تاپسرمودب دارن!!!!؟؟؟؟
وازاول حسرت زندگی منوداشتن تاآخرهم حسرت به دل هستند.
دختربزرگش دوتابچه ی اولش دختربوده خانواده ی شوهرش خیلی بهش بی احترامی میکردن تایک پسرآورده 4سالشه ولی دخترجاریم میکه به خدادیوانه شدم ازوجودوحضوراین پسر!!!!!!!!
به قول جاری خانمم باهمسرش میگفتن:به خداهرکس آروزوی پسرکنه واقعا (؟!!!)هستند اصلا بچهها مایه ی دردسرن چه دخترچه پسر.
من گفتم: نه! بچه ها هدیه هاونعمتهای الهی به ماهستند.
جاریم گفت :بذارازدواج کنن بعدمیفهمی!!!!!
باخودم گفتم :ماهمیشه درمشیت الهی سرسفره ی خان وکرم خداهستیم.
تااولادخاتم وابدهامون.
وامروزچندتامتن تشکراول ازخدابعدازبرادرشوهرم وخانمش ونوه ش تشکرکردم ودعای خیربراشون کردم وگفتم :سایه ی شماروی سرمامستدام باشه انشاالله .
عاشقتونم استادبابت این فایل زیباتون من قبلا این فایلها روشنیدم والان یکجوری دیگه فهم میکنم انشاالله درعمل با نتیجه هام بایدنشون بدم.
وازگوشی هم خیلی اطلاع ندارم تاحافظش پرمیشه سریع فایلهاروپاک میکنم.
بازدوباره دانلودمیکنم.
الان هرفایل روچندبار پاک میکنم بازدوباره دانلودمیکنم!!
.واصلانمیگم: اینترنت اینجوره یااونجوره من بلدنیستم بچه ها مون اینترنت تهیه میکنند منوعزیزدلم استفاده میکنم.
خدایابابت عزیزدلم وبچه هام باهمسرواولادالهیشون سپاسگذارم.
20اردیبهشت تولدعزیزدلم بود.
وامروزرفتم براش هدیه تولدیک یخدان خریدم برای سرکارش شربت ویخ بذارم اینقدرازاین سوپرایزخوشحال شده مثل بچه ها که صبح میخوادبره سرکاریخدان جدیدداره چون یک کلمن داشتیم خب پسرم هم لازم داشت .
الان هردوتاشون راحتن.
میگه؛ خانم این یخدان از100پیراهن برام بهتره خیلی سپاسگذاری کردوچندبارمنودرآغوش کشیدوبوسه تشکروقدردانی میکردومیگفت.منو.سوپرایزعالی کردی.
الهی توراسپاسگذارم که این ایده روبه من دادی.
الهی سپاسگذارم که همین الان چک 190میلیون پسرم بابت انجام خریدوفروش آجرتوی حسابش نشست.
خدایاسپاسگذارم که الان پسرم سومم یک میلیون وپانصدهزارتومان به کارتم واریزکرد.
الهی شکرت هرچی دارم ازتودارم.
الهی دست پسرهام وعزیزدلم به خاک بخوره طلاواشرفی وجواهرشودانشاءالله.
عاشقتونم استادالان دیگه بعداز4سال کارکردن روی خودم زندگی به کامم هر روز شیرین وشیرین ترمیشه.
برای همه آرزوی سعادت وخوشبختی دارم یاحق.
ببخشیدچشمام بازنمیشه اگه کامنتم خواب آلوده ببخشیدخیلی خوابم میاد.
صبح بخیر.