سوالات:
- پیشنهاد شما برای پر کردن خلأهای درونی چیست؟
- چه نوع عملکردی کمک می کند تا خلأهای درونی آدم پر شود و بتواند به مراحل بالاتر صعود کند؟
- چرا ما باید دائما رشد کنیم؟ حالا که فهمیدیم رشد دائمی یک الزام است، چطور مرتبا برای این رشد، انگیزه بسازیم؟
مفاهیمی که استاد عباس منش در این قسمت توضیح داده اند شامل:
- چیزی به اسم سکون نداریم، اگر چیزی بهبود داده نشود، از بین می رود؛
- از تضادها، انگیزه بساز برای رشد؛
- تضادها برای حسرت دادن نیامده اند بلکه برای «انگیزه دادن برای رشد کردن» آمده اند؛
- انگیزه ساختن برای استمرار در مسیر درست؛
- تقویت اراده و زنده نگهداشتن انگیزه ها؛
- بهترین راه بهبود عزت نفس، افزایش مهارت هاست؛
- به جای مقصر دانستن خداوند درباره مسئله پیش رو، از قدرتی که خداوند برای حل آن مسئله داده استفاده کن و رشد کن؛
- به جای پذیرفتن ناخواسته های زندگی ات به عنوان سرنوشت، سرنوشت مورد دلخواه خود را بساز؛
- چطور از حسادت به تحسین برسیم؛
- اهرم رنج و لذت برای ترک عادت های مخرب و ایجاد عادت های سازنده؛
تمرین:
چقدر مراقب رفتار مخربی به نام “دشمنی با پول” هستی؟
امروزه ما در دنیای زندگی می کنیم که شبکه های اجتماعی به صورت نامرئی بیماری “نیاز به جلب توجه” را بیشتر و سریعتر از همیشه پخش می کنند. این بیماری از طریق تلاش برای خودنمای و جلب توجه یا تقلا برای عقب نماندن از قافله ی زندگی ظاهری دیگران، خود را در رفتارهای ما بروز می دهد، شما را تبدیل به مصرف کننده کالاهای کاذب می کند و مثل یک افعی پولهایی را که می سازید، می بلعد. معضل بدتر این است که خیلی از افراد، پولی را در این مسیر خرج می کنند که هنوز آن را نساخته اند. همان موضوعی که در دنیای امروزه نام هایی فانتزی مثل: وام، قرض، خرید اقساطی یا credit دارد.
تا کنون با این سوال مواجه شده ای که: این همه پول من ساخته ام پس کجاست؟
جواب این است که: بیماری خودنمایی و جلب توجه، این پولها را به صورت بسیار چراغ خاموش می بلعد. بر خلاف گذشته، معضل مسائل مالی امروز، خسیس بودن و خرج نکردن نیست بلکه معضل اساسی، بیهوده خرج کردن پول است که دوره روانشناسی ثروت 1 آن را دشمنی با پول یا ارزش قائل نشدن برای پول می نامد و برای حذف این عادت بسیار مخرب، تمرین دوستی با پول را به شما پیشنهاد می دهد تا بتوانید اول از همه با پولی که می سازید دوست شوید، برای آن ارزش قائل شوید و با آن دوست بمانید تا حضور او در زندگی شما پایدار تر شود.
یکی از عادت های ثروت آفرینی که دوره روانشناسی ثروت 1 در شخصیت افراد می سازد، “ریختن طرح دوستی با پول” و “بهبود مدام این رابطه” است. اگر دوره روانشناسی ثروت 1 را دارید و درگیر این مسئله هستید که نمی دانید این همه پولی که ساخته اید کجا رفته؟! پیشنهاد می کنم برنامه ای جدی برای کار کردن با آگاهی های دوره روانشناسی ثروت 1 بریزید خصوصاً جلسات مربوط به تئوری ظرف آب و راهکارها برای گروهی از افراد که ظرف آب آنها سوراخ است. استعاره از اینکه هنوز نعمت وارد ظرف آنها نشده، از ظرف آنها خارج می شود. این جلسات به شما کمک می کند تا روی رابطه دوستی تان با پول کار کنید و این دوستی را بهبود ببخشید. زیرا از دیدگاه فرکانسی، “پول”، ذاتا از احساس لیاقت بالایی برخوردار است و همواره جایی می رود که برای آن ارزش قائل باشند نه اینکه به قول روانشناسی ثروت 1، هنوز نیامده، از قبل چاله خرج کردن آن را کنده باشید.
اگر دوره روانشناسی ثروت 1 را هنوز ندارید، کمی درباره رفتاری که با پول خود دارید، هوشیار شوید. ببینید چقدر از پول هایی که خرج می کنید، اصولاً غیر ضروری است و اساس آن نیاز به جلب توجه است؟
چند درصد از پولی که می سازید را خرج می کنید؟
چقدر میان پولی که می سازید و پولی که خرج می کنید، تعادل برقرار می کنید؟
چقدر از وسایلی که با آن پول خریده اید، استفاده می کنید؟ و چقدر آن وسایل نیازهای اساسی شما را فراهم می کند؟
چقدر مسائل شما را حل می کند به گونه ای که زندگی برای شما آسان تر می شود؟
چقدر خوشحالی شما از آن خرید، پایدار است؟ (آیا مدت خوشحالی شما از آن خرید، در حد باز کردن بسته و امتحان کردن آن است یا اینکه آن خرید، واقعا با حل یک مسئله، به شما کمک می کند؟)
چقدر از وسایلی که خریده اید، فقط به انباری خانه تان اضافه شده؟
به این سوالات فکر کنید و برنامه ای جدی برای ترک این عادت بریزید. زیرا مهاجرت به مدار بالاتر، نیازمند ترک عادت های مخرب و ایجاد عادت های سازنده است. شما نمی توانید عادت های مخرب خود را نگه دارید و به مدار بالاتر مهاجرت کنید. زیرا آن عادتها شما را به مدار کنونی ات زنجیر کرده است.
اگر نیاز به خریدهای بیشتری دارید، اول برنامه ای برای بیشتر پول ساختن بریزید تا همواره بتوانید تعادلی بین پولی که می سازید و پولی که خرج می کنید، نگه دارید.
نگران نباشید که نکند خسیس شوم زیرا موضوع آگاه شدن از اساس رفتارهای مان است. موضوع این است که دلیل رفتارهای خود را بدانیم و از خود بپرسیم آیا این رفتار از یک باور قدرتمند کننده نشات گرفته یا محدود کننده؟!
البته جلسه دوم از ثروت 1، به شما یاد می دهد که برای ترک یک عادت محدود کننده و ایجاد یک عادت قدرتمند کننده چطور یک اهرم رنج و لذت بنویسید و این برنامه را در ذهن خود نصب کنید و به این شکل از قدرت ذهن تان به نفع خودتان استفاده کنید برای اینکه یک عادت قدرتمند کننده جدید را جایگزین عادت محدود کننده قبلی کنید.
جلسه دوم از دوره روانشناسی ثروت 1 به شما یاد می دهد: چطور از قدرت ذهن تان به نفع خودتان استفاده کنید. درست مثل توربین گذاشتن جلوی یک طوفان مخرب و تولید برق از آن.
منابع کامل درباره محتوای این قسمت:
دوره روانشناسی ثروت 1 و جلسات مربوط به تئوری ظرف آب (بستن سوراخ های ظرف آب) و ریختن طرح دوستی با پول؛
جلسه 2 روانشناسی ثروت 2 اهرم رنج و لذت
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | اگر به سمت کمال حرکت نکنی، به سمت زوال کشیده می شوی226MB21 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | اگر به سمت کمال حرکت نکنی، به سمت زوال کشیده می شوی19MB21 دقیقه
بنام تنها قدرت جهانم”
بنام خدایی که مرا افرید .و مرا هدایت نمود…
سلام و درود به فایل مهاجرت ……
مهاجرت و تغییر باورها خودش از هر چیزی”که فکرشو میکنم…بالاتره…
و من این مفهموم رو با ادامه دادن و حرکت کردن در مسیر راستی و درستکاری درک کردم..
درکی که عملکرد رو بهم نشون داد…
الله اکبر از عدالت الهی که اینقدر قوی و ثابت و پابرجاست..که یه زره هم نمیشه برخلافش حرکت کنی..هر خلافی زود بهت نشون میده…
من اینو دارم اینروزا بیشتر می چشم..حتی برای کوچکترین کارهام..دقیق و واضح و شفاف بهم نشون میده…
قربون عدالتش برم..فقط میتونم یه کلمه بگم..الله اکبر…
این فایلهای مهاجرت چند درجه وجودمو همجوره دگرگون کرده..
من همیشه گذشته ها یه ارتباط ناجوری که با دیگران داشتم..شب قبل از خواب.بهش فکر میکردم میگفتم چرا اینجور برخوردی داشتی و از خودم سوال میکردم..
من همیشه دوستداشتم خیلی چیزها رو بدونم خیلی چیزا رو سر در بیارم.منظورم از رفتار خودم در روابط..و همین شد…تا بیام توی این سایت تمرکزی روی بهبودم در روابط و شخصیت کار کنم..هر چقدر کار کنم احساس میکنم هنوزم جای کار کردن دارم…
میخام راجع به این فایل طبق تمرینات دستاوردهای روزانه ام .باعث شد تا بیشتر بسمت رشد و پیشرفتم کمک کنم.واقعا همجوره اثراتشو می بیینم.
انگیزه ام در مسیر قوی شده…وقتی واکنش اطرافمو راجع بخودم می بینم بیشتر درک میکنم چجور عملگرایی خوبی رو داشته باشم…
و خیلی انگیزه هام قوی تر شده..
پاشنه هامو بیشتر درک میکنم..
وواقعا از وجودم درکش میکنم.چند تا مورد اساسی سالها من بخاطرش ضربه ها خوردم.چون خیلی شخصیه نمیتونم بیانش کنم..
تا امروز دیدم بازم دارم “درونش غرق میشم.و نشستم اهرم برای خودم ساختم…
گفتم اگه انجامش بدی خبری از هیچی نیست باید قید خاستتو بزنی..
و این مورد الان من 36 سالمه.از بچگی داشتمش اونم بخاطر یسری اتفاقی که در کودکیم افتاده بود..
استاد عزیزم دیدم هنوز کم و بیش دارم توی رفتارم می بینم.خداوند دیشب یفردی رو برام فرستاد..دقیقا مثل مرغ پر کنده ایی داشتم دور خودم میچرخیدم.. خداوند بهم یه وعده ایی داده بود تا بهم نشون بده..و همینجورم شد…
من داشتم بازم از راه دیگه به این سمت میرفتم..
ریشه اولشو به لطف خدا خشک کردم.
ولی هنوز یه کوچکلو داشت کِرمشو میریخت..
چند مدت خداوند بصورت واضح تو خواب تصویری بهم نشون داد.
ولی هنوز تکه هاش تو درونم بود.یوقتایی وارد بدنم میشد..
تا اینکه دیشب تصویری بهم نشون داد…
من به اشتباهم پی بردم…
امروز توی تمرین دستاوردم نوستم اگه میخای وارد این خاسته بشی باید بتونی دست از این عادت برداری که در اینده ضربه ها میخوری..
و برای خودم اهرم رنج و لذت شدیدی بستم..امروز کلی خلوتهای خصوصی داشتم با خدا…چه درهایی برویم باز شد..چه تمریناتی بیینمون حل شد…
و نکته بعد..اینروزا انگیزه ام راجع به بیزنسم خیلی قوی شد…طبق روندی که پیش میرم…
اول هفته هدایت شدم به فایل قبلی..به محض تموم شدنش الهام بعدی شروع شد برای قدمهای بزرگتر..
من برنامه کاری.بیزنسمو “پیش رفتم..دیدم…دیشب با یه روز تضاد زیاد ولی پر از درس برای پیشرفت کاری و شخصیتی..
واقعا روز خاصی بود…
تا امروز هدایت شدم تا ورژن جدید تری رو از خودم ساطع کنم..
از این داستان شروع شد…بصورت عینی و شفاف..من یه نقدار توی کارتم بود.چند تا وسیله لازم باید برای کارم میخریدم..رفتم اونا رو خریدم .و اومدم از هر کدوم دوتا خریدم..
و اومدم یچیز دیگه برداشتم.صبر اومد…
بخدا صبر اومد .همون لحظه گفتم ولش کن نیازمه بزار بخرمش..
من یه مقدار کم دیگه مول توی کارتم موند..
خداوند همون لحظه بهم الهام کردا..که خرید اضافی نداشته باشم ولی من بحرفش گوش:نکردم..
تا اینکه قدم الهامی جدیدم…نیاز به اِن تومن”پول بود.اومدم خرید بزنم…دیدم ای وای پولم کمه..
….برگردیم به گذشته شخصی خودم..من همیشه مقدار پولی که داشتم همه میرفت برای داخل کمد و بدون استفاده..فقط نگاه فلان شخص از اقواممون نگاه میکردم..ایتقدر هزینهامو بالا برده بودم…کارت مولمو تا اخر صفر میکردم..
من یه عادت زشت و کثیف رو داشتم هر سری تکرار میکردم..
چند بارم خدا از طریق قران بهم الهام کرد دقیق یادم نمیاد..کدوم ایه از قران بود.ولی دقیق بهم گفت..همین صحبتها رو..
ولی من داشتم نالایقی خودمو نسبت به پول نشون میدادم..
جوری که همیشه دست و پا دراز در برابر مسایلم بودم.الان تو کمدم یسری چیزهای اضفی گذاشته یا توی اتاق کارم..
همیشه خودمو لنگ پول میدونستم.
این عادت خیلی ریشش تو درونم قوی بوده و هنوزم هیت..
امروز یه اهنگ زیبا گذاشتم تو گوشم. قبل از گوش دادن به این فایل.کلی با مول معذرت خاهی کردم.
بخدا خود بخود بخاطر تضاد دیروز امروز هدایت شدم که حسابی از پول معذرت خاهی کنم.
و اینقدر نوشتم …
گفتم پول عزیزم دوستتدارم.ببخش من سالها بهت بدی کردم..تو بهم خدمت کردی..ولی من همیشه لَنگت بودم..
بازم منو ببخش عزیز دلم بیا با هم دوست بشیم و سعی میکنم اینبار خیلی بهت احترام بزارم..
من با وجودی که میدونستم کارم اشتباه هست.ولی وقتی توی یه موقعیتی قرار مبگرفتم نمیتونستم بهت خدمت کنم.
منو ببخش بیا عزیز دلم..تو رحمت الهی هستی تو از طرف خداوند برای من اوندی تا منو سپاسگزار کنی..
اینقدر حرف زدم..4 ساعت نوشتم باهاش رقصیدم لذت بردم..
با هم رفتیم تو نقشه دبی…رفتیم ثرت شهر دبی رو دیدیم…
خیلی باهاش حرف زدم…
و سعی کردم که دیگه تکرار نکمم و این اهرم رنج رو در درونم قوی کنم..
چون بعضی موقفها پولم به حل مسیله ام نمیرسید.همه میشد گوشه کمدم…
و یا بار اضافی در اتاق کارم.من نیتونستم یه دونه از اون وسیله رو فعلا این مدت کار کنم.ولی حرص داشتم..
خیلی معذرت ازش خاستم..و بخودم قول دادم بیشتر دوستش داشته باشم..
و لطف خدا باعث شد بعداش تمرکزی بیام اینو از دهان مرد بهشتیم درک کنم..
واقعا این پاشنه این سوراخ بد توی وجودم رخنه کرده..که خودش یه جهاد اکبره.
ولی اینقدر اینروزا این انگیزه رسیدن به خاستهامو درک کردم.اینقدر خداوند بهم نشانه میده.اگه من همون ادم قبل باشم هیچ خبری از موفقعیتم نیست..
اینو توی زندگی روزمره مون میتونیم شاهدش:باشیم.چند وقت پیش داشتم یه شلوار رو کِش میکردم…
یه لحظه سر نخ کش رو رها کرده بودم و داشتم با سوزن قفلی پیش میرفتم..
رفتم جلو دیدم ای وای کشم داره همرام میاد…
و اومدم با سوزن قفلی دیگه به خود شلوار بستش زدم و مسیر کش رو رفتم و اخری هر دو رو بهم دوختم…
قانون و عدالت الهی هم همینه…تا ما نشتی دارییم هیچ چیزی تکونم نمیخوره..تا من درونی شخصیتی درست نشم.هیچی درست نمیشه..
اصلا اینروزا هدایت الله و و باورام با هم هماهنگ شده …نمیدونم چی بگم از این نظم الهی خداوند..
من خیلی سعی کردم قرضیهای زندگیمو کمتر کنم ..همین امسال ..
طی پنچ سال من با فرد نزدیکم طی قراردادی از یه وامی که من براش تامین کرده بودم.و باید یه سود چند میلیون تومنی بهم پرداخت میکرد.
خداوند بهم الهام کرد باید ببخشیش…
و روزشو وقتشو بهم الهام کرد.انگار یه بندی توی گردنم بود.از گلوم کنده شد…
و خیلی نشتیهای دیگه…
که میدونم اگه ادامش میدادم این هدایتها و قدمها نمیومد..
تضاد دیروز با الهام این درس رو بهم داد.دیگه باز اخرت باشه پولاتو تو مسیر نادرست و پوچ خرج میکنی…
و منم چشم گفتم اینبار رنجش خیلی بهم فشار اورد…و سعی کردم همیشه تکیه گاهم خودم باشم..و بسیار خوشحالم قوی تر میشم..
مثل همون روز که یه تضادی شخصی و رابطه ایی کمرمو شکوند…و باعث شد منو در جهت راست هدایت بشم..اگه اون تضاد نبود من به خودشناسی و خداشناسی نمیرسیدم..
نمیدونم چی بگم از عدالت الهی که هر چقدر خودمو میشناسم.احساس میکنم کم دارم…چون این مسیر تمام نشدنیه.این مسیر من باید هر روز خودمو بهبود بدم…
اگه بهبود ندم توی این وضعیت برای همیشه میمونم و تعقییریم نمیکنم!
پس چقدر خوبه بیشتر خودمو نو بشناسیم و سعی کنیم هر روز بهتر و بهتر و بهتر باشیم..و جلوی نشتیامونو بگیرییم..
نمیتونی باورات خراب باشه بری بسمت مدار بالا..
مثل وسیله ایی میمونه که اگه تعمیرش نکنی بهش بها ندی…نمیتونی کارتو باهاش پیش ببری..باید برای پیشبرد کارت و مسئله ات…بهترین خودت باشی…
چقدر خوبه از از نشانه هایی که روزمره بهمون الهام میشه با قدرت بیشتری قدم بردارییم..
سپاسگزار این خداوند و این سایت الهیش هستم که هر لحظه ما را بسمت پله های رو به رشد هدایت میکند…مخصوصا توی مسیر راستی و پاکی و درستی!
بنام خداوند بخشنده مهربان
بنام خداوندی که هر چه دارم از ان اوست.
بازم نشانه پروردگار برای قلبم برای ارام شدن درونم..
چقدر لطف پروردگار میتونه در هر زمینه ایی شامل حالمون باشه…
وقتی که دیدمونو نسبت به اتفاقات زندگیمون قوی تر میکنیم.نتایج همون موقع تو احساس خوب خودشو نشون میده..
وووو
سپاس خداوندی که مرا بجایی انتقال داد.و دستم را گرفت…تا بدونم خلاها و تضادهایی که داره مدام مانند سنگریزه روسرم بارش میکنه.دلیلش رو بدونم..برای چیه!!….
چقدر قدرت نگاهمون میتونه با تفاوت نگرشمون تغییر کنه!
اگه خلاها و تضادها نبودن ما هم نمیدونستیم دلیلش چیه که تو این دنیای مادی هستیم!..
و
باید بهای هر چیزی رو بپردازیم نه با سختی.مثل بیل زدن یا هزاران کارهای بدنی..که تمام مردم همین روش رو برای زندگیشون و اموراتشون میگذرونن!
بها باید هر چه تو کاسه سرته بریزی بیرون!
هر چه تو چنتته بپاشی تو نوشتت…
یادمه قبلنا وقتی کسی بهم انتقاد میکرد یا مورد تمسخر قرار میگرفتم خیلی زود جبهه میگرفتم عصبانی میشدم..و بازم داشتم با خودم تحلیل میکردم اونفرد رو…که چرا اینحرفو بهم زده…
ولی الان که گذشته…بیشتر دارم درک میکنم…که من از نظر روابط خیلی جاهاا نیاز بکار کردن روی خودم داشتم….
من فردی بودم که خیلی زود تحت نظرات دیگران قرار میگرفتم..زود درجا میزدم..
اونحرفا دقیقا کمک به من بوده..اون تضادها و تکرار شدنشون باعث قوی شدن من میشده..ولی من اینو سرکوب میدیدم.
من سپاسگزار عدالت پروردگارم هستم..که این تضادها و خلاهای درونی را برای پیشرفت ما قرار داده..تا ما بدونیم خالق زندگیمون هستیم..و باید خودشناسیمونو قوی کنیم..و مغرور بودنمان را کم کنیم..
مغرور بودن.غرور بیجا بودن…یعنی داری مدام بخودت میگی…من خیلیم خوبم..و دقیقا داری به خودت گول میزنی…
به یفرد معتاد بگی ..تو چجور مواد مخدر استفاده میکنی ؟
چرا قیافت اینجور شده؟
و هزاران سوال بهش کنی و نقاط ضعفشو بگی ..
فورا میریزه بهم و داره تقلا میکنه که من اینجور نیستم…
خودمو مثال میزنم…
من خیلی تو روابط مشکل داشتم کارهای اشتباه انجام میدادم..وقتی خواهرم بهم میگفت.!فورا بهم میرختم…
و ناگفته نمونه تضادها پشت سر هم میومد تا من تغییر کنم..
و بعد که خوب چک و لگدشو خوردم…بعد بخودم گفتم من باید تغییر کنم.که تغییرم باعث شد امروز دانش اموخته اینجا باشم!
پس تضادها خلاها…دقیقا پوش دهنده ما به جلو هست…آقا اینجا باید بهاشو همهجوره بپردازی..باید اینجا غرور و منیتهایی که داره سرزنشت میکنه باید تغیرش بدی..
نباید جاهایی که میبینی بهت ستم میشه مثل خود من…
نباید جبهه بگیری و با جنگیدن و با دعوا کردن بطرف مقابلت بفهمونی من کارم درسته تو مشکل داری این جنگیدن فقط داری خودتو نابود میکنی…داری ضربه های شدیدی روحی رو بخودت میدی(تجربش کردم)
باید بتونی خصلتهایی که یه عمر تو رو از خودت ربوده بود..رو به آرامش تبدیل کنی..
تضادها اومدن تا رشدمون بدن..اومدن تا رابطه های خوبی رو ایجاد کنیم..
تو قوانین خداوند جنگ و دعوا..بگیر و ببند جای درستی نیست باید بتونی خصلتهات را تغییر بدی…باید باید همه جوره..نقاط ضعفتو با روراست بودنت رو بیرون بکشی..
و بدونی باید بها بدی بها…..
استاد بها داد..رابطه درب و داغونشو قوی کرد..یه شبه نبود..ولی تونست خودشو تغییر بده همه جوره…
بخاطر همین امروز پاداشی که خداوند بهش داده…همین مریم عزیز…که ایشون بسیار فوق العاده در هر زمینه ایی هست..تو سریال زندگی در بهشت به واقعیت تصویر همه جوره میبینیم…
پس پس برای خود شخص خودم.میگم!…
باید باید خودتو بشناسی..و نقاط ضعفتو بشناسی..چه موقعهایی عصبانی میشی..حالا اون عصبانیت سر چه موضوعی هست که خیلی تاثیر گذاره..و با مدام کار کردن میتونه بهش پیروز بشی..
دقیقا این دنیای مادی جنگ با نفسه…هر کسی بتونه با نفسش بجنگه..اون پیروز جبهه جنگ با نفس و شیطان هست..
حدودا اوایل عضویتم ..به محض ورود شروع کتابهای رویایها…دقیقا شیطان رو به تصویر اطرافم دیدم..مثل گلوله ایی دور تا دورم میچرخید .حسش یه حس خیلی ترسی بود…دقیقا دیدم شیطان را که در درونم جایگاه کرده بود و الان رهاش کرده بودم…چقدر با رها کردنش حسم عجیب خوب شد….
میخام بگم دنیای امروز زندگی زمینی برای ماها هر روز روز جنگیدن با نفسه…
باید بدونیم تضادها باید باشن..تضادها برای ما مایه خوشبختیه…حرکتمون با تضاد و خلاها شروع میشه..
بخاطر همین هر روز پیشرفتها داره قویتر میشه..هر روز گسترش تو جهان بیشتر میشه.
پس زندگی خوب میخای..باید زمانی ..انرژی. و مال رو پرداخت کنی…و ادامه بدی…
برای همیشه…
اینا رو بخودم میگم بخود خود خودم که بحث روابط بحثیه که خیلی مهمه مخصوصا ما جامعه ایرانی…که میتونه دغدغه هامونو پوشش قرار بده…باید بتونیم خودمو خوب بشناسیم و هر چی داریم رو درک کنیم..و روشون مدام کار کنیم کار کنیم تا بشه ملکه ذهنمون…
رابطه خوب زمانی پیش میاد برای شخص خودمون..که خودمونو دوستداشته باشیم.و قانون روابط رو بیشتر یاد بگیریم..و طبق قانون جلو برییم.قانونی که درست و دقیقه..قانونی که ادا درنمیاره…مثل آیینه شفاف و دقیق..
و زندگی رو به دید بلند مدت بدونیم..نه دید کوتاه مدت…
بخاطر همینه انسانها با برخورد با تضادها..
برخورد با مشکلات…سردرگم میشن.و خودشونو به نابودی میکشونن..
که من اطرافم به واقعیت خداوند داره بهم نشون میده…
مواظب باش احساس قربانی نشیا…که سخت در اشتباهی..
قوی باش.قوی بودنته که میتونه زندگیتو بسازه.
روی هیچکسی جز خودت و خدا حساب باز نکن…
چون همه چیز میتونه تغییر کنه…
مرگ میر عزیزانت و هزاران اتفاقات..میتونه بیفته اون تویی که ببینم چقدر استقامت داری در برابر این ناخواستها…
تو با نگرشت و با دید الهیت که در درون توئه میتونه او شرایط بظاهر ناجالب رو برات بهشت کنه..
مانند ابراهیم حنیف…که اتش را براش گلستان کرد..
چرا؟
چون باورش و ایمانش بخداوند زیاد بود…
پس باید زندگی آگاهانه را همیشه و هر روز تو زندگیمون بولد کنیم.و مدام مدام قانون رو برای خودمون تکرار کنیم…تا ذهن سرکشمون از افسارش گریخته نشه!
به امید روزهای خوب و سرشار از یقین..سرشار از خوشبختی و سعادتمندی…
بسیار عالی آقای احمدی پور عزیز…
مشخصه چقدر شما روی عزت نفستون خوب کار کردین..و وارد همسفری مثل خودتون شدین.بهتون تبریک میگم…
که نخاستین با بدنه جامعه که اطرافمون زیاد هست..هم سو بشین…
چون هر چقدر میریم جلو..و با قانون خداوند هم مدار میشیم.
اگه بخاطر کنترل ذهنمون یه لحظه اشتباه کنیم.دقیقا همون نگرانی ها و دلواپسیا سراغمون میاد…
چون قانون بدون تغییر خداوند در لحظه جواب میده..ربطی به گذشته و اینده ما نداره..
زود کن فیکون میشه چه راستای خوب چه بد…..
مهم همون ورزش بدنیه که با یکبار باشگاه رفتن درست نمیشه باید ادامه پیدا کنه تا عضلاتمون قوی بشه..نخواییم همرنگ جامعه بشیم…
چیزی که از بچگی این باور کرده بودن تو ذهنمون…
خوشبختی انسان همرنگ جامعه شدن هست..همون شرک ورزیدن..
و شما هم فرکانس ما!..چقدر در بدترین شرایط خودتونو تغییر دادین…
و حتی در شرایط بدم.تونستین خوبی ها و خوشبختی های اطرافتونو تحسین کنید..این اوج عزت نفس هست…
حسادت نکردن برای خوشبختی های دیگران..
چون قانون خداوند فقط لذت و آرامش.و احساس خوب رو میطلبه..(نه بر عکسش)که مردم به شانس ترجیحش میدن.
همین عزت نفس و اعتماد بنفسه!..که خودتو بشناسی و موفقعیت دیگرانو تحسین کنی…
انشالله همیشه سالم و پایدار کنار عزیز دلتون باشید..💑💏
سلام و درود به شما دوست عزیز هم فرکانسیم…
دقیقا هر کدوم از ما با تضادهایی از زندگییمون وارد این نقطعه الهی شدیم.
همه چیز برمیگرده به قدرت درون ما..در دل همون تضادها و خلاها..یادمه بچه که بودم.عاشق این بودم برقصم شاد باشم..
برخلاف خانواده ام بهم میگفتن کارت اشتباه هست..ولی از بس اهنگها و شادیها رو دوستداشتم در مخفیگاه خودم میرقسیدم یا عروسی بود با دوستانم میرقصیدم.
و این جزو کوچکی از تضادهام بود که خانواده ام بدشون میومد …
ولی اینقدر تو درونم این رقص و شادی کردن رو دستداشتم. اونم اهنگهای دهه شصتی..که طولانی و زیبا و شاد…
و دیگر تضادهایی که پدرم بهمون تحمیل میکرد…
فقط بفکر شادی که بودم..خداوند در زمان و مکان مناسب منو با شادی قرار میدا
واقعا سپاسگزار خداوندم.
سال اول مدرسه بخاطر ترد شدن از جامعه و خانواده و معلم هام ..تمام تلاشمو کردم همون موقع با وجود ناآگاهی از قانون از خداوند میگفتم خدایا من دوستدارم برم دانشگاه تو یه شهر بزرگ از خانواده ام از محیطم جدا بشم..
خیلی تلاش کردم یادم اومد گفتن کسی نیست بیاد قران بخونه گفتن خانم علی پور..
رفتم خوندم.با صوت..همون سال اول دانشگاه دولتی قبول شدم..
بازم برای لیسانسم دو سال امتحان دادم.قبول نشدم..بازم با تلاش و توکل بخدا یه شب خواب دیدم..خداوند بهم گفت بگیر این لیستو تو امسال وارد دانشگاه میشی…و پول ترم اولم پدرم موافقت نکرد..ولی به خاست خداوند همه چی جور شد من لیانسمو گرفتم.
میخام بگم.واقعا تضادها چقدر میتونه انسان رو قوی کنه..
برای روابطت از خداوند کمک خاستم اینقدر روابطم ناجالب بود هر روز همون درگیریهایی که از بچگی داشتم گریبانمو گرفته بود تا اینکه به لطف خداوند تو این مسیر ادامه دادم..
اسماعیل عزیز من دیگه یه شخصیتی قوی شده ام و هر روز این درونم بزرگ بزرگتر میشه.
تضاد بزرگی تو کارم افتاد…سالها از یه نگرشی که دوستانم از نحوه کارکردشون..داشتن افرادی موفق بودن..و من مبترسیدم از این نگرش..
خداوند تو زمینه یادگیریم بهم گفت اصول برای خودت بزار برای هر یادگیری..
به لطف الله دارم پیش میرم چه درهایی برام باز شده چقدر قوی شدم…
من دیگه یه آدم دیگه ایی شدم..مثل گذشته نیستم بسیار قوی..خداوند کاکرد این یادگیری رو در خواب بهم الهام کرده..
انشالله به زودی در کارم قوی میشم…
دقیقا خلاها تضادها…هستن که ادم هل میدن به جلو….اگه نباشن ما هیچ وقت حرکت نمیکنیم.خودمو میگم…
دوست عزیزم..اون قسمتی که گفتین داستان همسایتونو…دقیقا یادم از بچگی خودم افتاد…چقدر همیشه تو فکر شادی و خوشحالی و نکات مثبت بودم…
صحنه های اون لذتهای کودکیم اومد جلوی چشمانم…
یادمه بچه که بودم.هر کسی میخاست بره جایی..
هنوز کلماتمم دست پا شکسته بود..
میگفتم خوشبیال(خوشبحال.خنده)…فلان خانواده میخام برم فلان کجا!
همیشه از بچگی عاشق گشت و رقص خوشحالی بودم..بابام تعصب زیاد داشت..
به زور روسری میکرد سرم.ولی من بازش میکردم مینداختمش بیرون.
به لطف خداوند الان هر جا که بریم جلوی خانوادم خیلی راحتم..
دید که من تغییر کرد با خودم راحت شدم زندگیمم براحتی رسید..
میخام بگم.در نهایت…همین تضادها در هر جنبه ایی..انسان رو پوش میده به جلو..
یه روز خداوند در نهایت ارامش بهم گفت..همونجوری که دوستداشتی بری دانشگاه .تلاش کردی..الانم همون برخورد رو با خاسته های دیگرت داشته باش..
انشالله که بتونم اینراهو ادامه بدم..بجای سرزنش کردن خودم بخاطر کوتاهی خایی که برای بعضی قسمتها و فرصتها داشتم رو ..الان به نحو خوب استفاده کنم و قوی باشم..و از خداوند بخام دستانشو تو دستم بزاره با لذت به خاسته هام برسم.
به امید بهترین زندگی برای شما اسماعیل عزیز.و همسر زیباتون.همیشه مثبت نگر و همیشه سالم و تندرست باشید..
به امید الله رابطه خوب و زندگی خوبی مثل شما هم من به زودی تجربه کنم..در کنار فردی قرار بگیرم که رشد کنم.