مصاحبه با استاد | باورهای قدرتمند کننده برای درمان وابستگی

سوالات:

  1. راهکار اساسی  شما برای رفع وابستگی چیست؟
  2. اگر بخواهی یک راهکار به معتاد برای ترک اعتیاد بدهی، آن راهکار چیست و اولین قدم را از کجا بردارد؟

مفاهیمی که استاد عباس منش در این قسمت توضیح داده اند شامل:

  • قوی ترین منطق برای وابسته نشدن به هر چیزی؛
  • قانون فرکانسیِ کبوتر با کبوتر باز با باز؛
  • مسیر تکاملی رفع وابستگی به هر عامل بیرونی و اتصال به نیروی درونی؛
  • دارایی های اصلی و درونی خود را بهتر بشناسیم و بیشتر روی آنها حساب کنیم؛
  • شناختن ریشه های وابستگی و درمان ریشه ای آن؛
  • انسان می تواند تغییر کند و هر شرایطی را تغییر دهد. انسان می تواند حتی از اسفل السافلین به سمت رشد و تعالی حرکت کند؛

منابع بیشتر:

سرمایه اصلی شما چیست


 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری مصاحبه با استاد | باورهای قدرتمند کننده برای درمان وابستگی
    203MB
    19 دقیقه
  • فایل صوتی مصاحبه با استاد | باورهای قدرتمند کننده برای درمان وابستگی
    18MB
    19 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

255 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «حسین کهن‌زاده» در این صفحه: 3
  1. -
    حسین کهن‌زاده گفته:
    مدت عضویت: 1597 روز

    به نام خدایی که هرچه دارم از آن اوست

    درود و سلام به استاد عزیزم و مریم بانو

    و درود به همه دوستان توحیدی خودم توی این سایت ارزشمند

    من نیومدم درباره‌ی سرمایه‌م صحبت کنم اومدم درباره‌ی وابستگی به یک عامل بیرونی برای رسیدن به احساس خوب یعنی مواد مخدر و اعتیادش بگم

    چون خودم دچارش بودم

    دوستان و استاد عزیزم:

    من از سال 1377 درگیر اعتیاد شدم

    مثل همه‌ی اونایی که از ایمان و توکل پایین برخوردارن.

    منتظر ی عامل از بیرون بودم تا احساسمو خوب کنم

    غافل از اینکه احساس از درون باید خووب باشه

    مثل اکثر معتادها از سیگار شروع شد.

    اون موقع ‌ها یعنی سال 77 تازه از خونه و خانواده به ی شهر دور (بافت از توابع کرمان) دانشگاه آزاد رفته بودم و یهویی از ی محیط بسته‌ی خانه و خانواده مذهبی یهویی دیدم ی خونه دانشجویی دارم که اینجا دیگه کسی نیست بهم بگه بکن و نکن. این غلطه اون درسته

    خودمو تو ی محیط کاملا مستقل احساس کردم

    از حاشیه و دیتیل میام بیرون.

    ی اتفاقی تو زندگیم افتاد به ظاهر بد که حالمو خیلی بد کرده بود. دقیقا سال دوم دانشگاهم خانومی که خیلی خیلی خیلی دوسش داشتم و وابسته شده بودم بهش

    به راحتی ازدواج کردو رفت با از دست دادن این وابستگی بجای درس گرفتن با آموزه‌های غلط اون موقع که میگن حتما ی چیزی جایگزینش کن تا از خاطرت بره

    من اصلا تو دنیای الآنم نبودم

    با ی عالمه شرک فکر کردم که سیگار کشیدن می‌تونه حالمو خوب کنه تا غم از دست دادن اون آدم رو فراموش کنم

    با اولین تعارف سیگار و طرز استعمالش‌ دیگه این دوشاخ محبت بسته نشد و همیشه سیگار لای انگشتام بود. در حالی که فقط اون اولین سیگاره بهم حال داد

    دیگه اون حالو تجربه نکردم

    اینم برای مزاح و خنده بگم که سیگار روشن میکردم

    آهنگ چشم من بیا منو یاری بکن از داریوش رو میذاشتم

    و میرفتم تو خاطرات خوب و بد گذشتم با اون خانوم

    که البته همین دوسال پیش به رحمت خدا رفتند

    تا اینجا دوستانم من از ی وابستگی افتادم تو ی وابستگی دیگه

    ی چند ماه گذشت و من فکر میکردم که با سیگار کشیدن و کنار دخترای دانشگاه خلوت کردن دارم حالمو خوب نگه میدارم ولی کم‌کم دوباره همه چی عادی شد

    باز هم همون حالت غم رو سرم خراب میشد

    با دوستان و اطرافیانم می‌رفتیم تفریح و اینور و اونور خیلی هم لذت می‌بردم ولی لذتش همون لحظه بود تا جدا میشدم دوباره فکر اون خانوم و دوباره داریوش و دوباره سیگار تا اینکه دیگه سیگار رفع نیاز نمیکرد

    (((از همه بدتر و مهمتر فکر میکردم که ی عامل بیرونی باید بیاد نجاتم بده از این غم )))

    پای مواد مخدر تو خونه‌ی دانشجویی ما باز شده بود

    یکی از دوستانم که هر کجا هست امیدوارم که مثل من غرق در سلامتی باشه

    گفت حسین خسته نشدی از سیگار

    سیگار وقتی حال میده که نشئه باشی

    منم که زمینشو داشتم

    گفتم عععههه نئشگی چیه؟ این چیه؟ اون چیه؟

    ی دود حالا بگیر

    آره چه گیجم کرد

    دفعه بعدش همون شب دقیقا ی ساعت بعدش دیگه ی دود گیجم نکرد بلکه دوتا دود گرفتم تا حالمو به ظاهر عوض کنم

    تو همین زمانها به خودم میگفتم نکنه من معتاد بشم؟

    به راحتی ذهن شرک‌آلودم می‌گفت نه بابا با ی دود و دو دود که نه عمرا

    دوستان توحیدی عزیزم؟

    استاد ارجمند؟

    به همین سادگی معتاد شدم تا آخر دوران دانشگاهم که یکی از دوستانم که فرزند‌زاده‌ی اهل کرمان هم بود گفت باید ترک کنی و برگردی تهران

    به هزار ترفند و درگیری و بزن بزن و دعوا ترک کردم و اومدم تهران با مدرک این در حالی بود که از اون پنج نفری که هم خونه‌ی من بودن فقط من مدرک گرفتم هر چهار نفر دیگه به دلایلی نتونستن مدرک بگیرن که دلیل اصلیش همین اعتیاد بود

    تهران اومدم و به یک ماه نکشید چون من،

    دوستان عزیزم؟

    چون من،

    استادم؟ چون من،

    چون من تو فرکانس ترک نبودم و اون خانوم منو به زور ترک داد دوباره جذبش شدم

    استاد تو این فایل 23 مهاجرت به مدار بالاتر فرمودن که اعتیاد رو نمیشه ترک کنه

    راست میگن واقعا اگر کسی از درون تغییر نکنه نمیتونه ترک کنه.

    در تهران هم به مرور زمان دوستای همفرکانسمو پیدا کردم و به اعتیاد خودم ادامه دادم تا 21 سال بعد با کم و زیاد و کلی حاشیه به شرک‌ خودم ادامه دادم و در کنارش همون خانومی که باعث همه‌ی این وابستگیام شده بود ایشونم بعضی وقتا بود بعضی وقتا نبود

    ی روز طلاق ی روز آشتی ی روز مجرد ی روز متأهلی

    کار و زندگیم تو این 21 سال خیلی خیلی فراز و نشیب داشت

    از پولداری تا بی پولی

    از سلامتی تا بیماری و درد

    از روابط خوب تا روابط آلوده و کثیف

    از دینداری تا بی دینی

    از هوش استعداد تا خنگی و بی‌حواسی

    از زبر و زرنگی تا تنبلی و پشت گوش اندازی

    از متأهلی تا مجردی

    از زندان تا آزادی

    دوستان و استاد عزیزم

    همه و همه چی رو من تجربه کردم

    تا سال 98 که ی درگیری خیلی ساده با همون خانوم عشق قبل دانشگاهم باعث شد تا از هم جدا شدیم برای بار چندم ولی ایندفعه خیلی جدی

    من دیگه خسته شده بودم

    دیگه داغون بودم

    مواد مخدر شده بود جزوی از بدنم

    اگه بهم می‌رسید

    زبل بودم

    با‌هوش بودم

    چالاک بودم

    پول خلق میکردم

    مهربون بودم

    خوش اخلاق بودم

    اگر مواد بهم نمی‌رسید……

    خلاصه استاد یادمه ی شب با خدا خلوت کردم

    و گفتم به خدا:

    اینهمه نماز خوندم اینهمه دینداری کردم اینهمه به ظاهر بودی و نبودی

    نمی‌خوای دست منو بگیری خسته شدم

    26-7 سال از زندگیم برای عشق به یک وابستگی‌ از دستم رفت

    چند شب بعد تصمیم به خودکشی گرفتم

    که به طرز معجزه آسایی همون شب با استاد عزیزم سال 99 آشنا شدم ولی جدی نگرفتم فقط همینقدر که منو از حس خودکشی کشید بیرون و وارد ی دنیای دیگه کرد

    خدارو ی جور دیگه بهم معرفی کرد که رنگش، بوش، طعمش، فضاش، یادش، اندازش، موجودیتش، ماهیتش

    با این خدایی که رو منبر یادمون داده بودن فرق میکرد.

    تیر ماه سال 1401 داشتم با همون خانوم که عشق اولم بود و بیست و چند سال پای عشقش مونده بودم میرفتم سر زندگی. دیگه بطور رسمی، با این تفاوت که فایلهای رایگان سایت ی کم هوش و حواسمو جمع کرده بود که تمرکزم بزارم رو زیباییها،

    و بحث توحید و توکل و خداوند و هدایت، ی کم تو دلمو قلقلکم میداد که……

    خبر کشته شدن اون خانوم بعد بیست و چند سال عاشقی

    ی شُک بزرگ بود

    باز هم شرک داشت جولون میداد و من مشرک‌تر از همیشه به مواد مخدر بیشتری روی آوردم

    تا جایی که روزی 4 یا 5 گرم تریاک یا شیره مصرف میکردم.

    تقریبا شیش ماه بعد از فوت ایشون

    دقیقا یادمه 25 آذر 1401 داشتم فایل رایگان ظلم به خود از دیدگاه قرآن رو گوش میکردم و دود می‌گرفتم که

    صحبتهای استاد دگرگونم کرد

    انگار استاد داشت به من می‌گفت

    که هر بلایی سرمون میاد خودمون خالقشیم

    هر جایی هستیم جایگاهمون همونجاست

    حسین ببین جات کجاست؟ پای بساطی؟ خودت خواستی و الآنم اینجایی

    داشتم با گوش دادن به این فایل رایگان به خودم میومدم

    انگار احساس کردم که هر چی بلدم رو بریزم دور و خودمو بریزم و از نو بسازم

    وقتی استاد از دلایل قرآنی و مثالهای تغییرات خودشون داشتن میگفتن

    این جمله که هیچ عامل بیرونی نه در جهت منفی و نه در جهت مثبت هیچ تأثیری تو زندگی ما نداره.

    و من کم‌کم داشت از خودم بدم میومد

    با گوش کردن به فایل چشم زخم و فهمیدن اینکه ما داریم به عامل بیرونی قدرت میدیم

    تصمیم گرفتم

    همونجا و همون لحظه بساطو جمع کردم و تو سایت مطرح کردم و شرایطم رو مشورت کردم

    ی خانمی با نام مستعار پرنسس خوش قلب(که از خدا می‌خوام زیر سایه‌ی ثروت و نعمت و سلامتی باشه) از تو سایت همونجا گفت من اصلا اهل کامنت نیستم و نمیدونم چرا الان یهو دارم برای شما کامنت می‌زارم ولی چرا مشکلتو با خدا مطرح نمیکنی تا هدایتت کنه

    همین جمله رو پیگیری کردم و هدایت شدم و رفتم شهرستان پدرم اونجا ی خونه داریم

    دوهفته موندم با کلی خاطره خوب ترک کردم

    خودم الان باورم نمیشه

    شبها میرفتم و میدویدم تو‌کوبر اطراف شهرستانمون

    همین دویدن رو من روز سوم یا چهارم بعد از شب یلدا تو حالت ترک اعتیاد تو لایو استاد با آقای عرشیان فر هدایت شدم که من در اوج درد داشتم به سخنان این دو بزرگوار گوش میدادم که استاد فرمودند اگه دیدی نمیتونی احساستو خوب کنی ی شوک به خودت وارد کن. اونجایی که گفتید شیرجه زدید تو دریا از رو عرشه‌ی کشتی

    و منم با دویدن به خودم شوک وارد کردم تا مغزم مواد رو فراموش کنه و به فکر پمپاژ خون باشه و چقدر موفق بودم استاد

    چقدر موفق بودم

    جالبه بدونید تا الان بارها تو محفل خلاف هم بودم

    اما نه سمتش رفتم و نه از همه مهمتر همون دوستانم که من مهره‌ی اصلی پا بساطیشون بودم حتی ی تعارف هم بهم نزدن

    تا اینکه کلا خودشون قرار میزارن و میرن خوشگذرونی و به لطف خدا اصلا تو فرکانسشون نیستم که حتی برای ابراز دلتنگی هم زنگ بزنن

    الان که 18 بهمن 1403 هست تقریبا ی ماهه سیگار رو هم ترک کردم

    من همه‌ی این داستان رو گفتم که اگه هر کدوم از دوستان داخل سایت به هر چیزی. هر چیزی، وابستگی دارن

    میتونن به راحتی و با توکل به خدا و هدایت الله یکتا

    از اون وابستگی دل بکنن فقط کافیه از درون بخوان

    به خود خدا. خدا هدایت می‌کنه. از دستان غیبش برای شما هدایت می‌فرسته

    فقط کافیه قدم اول رو برداریم

    دوستان من ی معتاد بودم که 25 سال نان‌‌استاپ مصرف داشتم

    اما ترک کردم

    حالا بازم از زبون یکی که یک وابستگی خانمان سوز رو ترک کرده بشنوید دوره‌ی 12 قدم بهترین و کاملترین و بی‌نقص ترین راه ترک کردنه چه سیگار. چه تریاک چه هر وابستگی

    بخدا میشود. به خودش قسم میشود

    من که نه انجمنی رفتم نه جلسه‌ای با همین فایلهای رایگان ترک کردم و با دوره‌ی 12 قدم دارم زندگیمو بهبود می‌بخشم

    و خیلی هم موفق بودم

    اصلا اگر کسی از درون بخواد تغییر کنه و وابستگی به هر چیزی رو ترک کنه احتیاجی به انجمن هم نیست

    اگه از درون بخواد ترک کنه …. میشود

    امکان نداره نشه

    میشود…. میشود‌‌‌‌‌…….میشود

    همینکه درک کنیم که احساسمون از درون باید خوب باشه نه با عامل بیرونی

    میشود می‌شود میشود

    چند وقته همسر عزیزم بهم میگه برای ترک سیگارت نمی‌خوای ی کامنت بنویسی

    اینجا دیگه وقتش بود

    نوشتم

    امیدوارم برای دوستان ی چراغ راه برای ترک عادت‌ها و وابستگی باشه

    آمین

    تهران داره بارون میاد خیلی قشنگ

    خیلی جذاب

    خیلی زیبا

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    از خدا میخوام همه‌ی دنیا جزو سپاسگزاران واقعی باشند مخصوصا بچه‌های گل و توحیدی این سایت

    استاد عزیز و‌ مریم بانو بخاطر تمام زحماتتون سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    حسین کهن‌زاده گفته:
    مدت عضویت: 1597 روز

    به نام خدایی که هر چه دارم از آن اوست

    درود به استاد عزیزم و مریم بانو

    و درود فراوان خداوند به شما سرکار خانم آیت عزیز

    امیدوارم حال دلتون عالی عالی عالی باشه

    ممنون برای کامنت قشنگتون

    سپاسگزارم که کامنت منو خوندین و با پاسختون منو تو راه خودم هزاران بار مصمم‌تر کردید

    البته که احساسات منو به اوج هیجان و الاهیت رسوندین

    از خدا میخوام سلامتی و ثروت و نعمت و معنویت سایه‌ی سر خودتون و خانواده‌‌ی محترمتون باشه

    امین

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    حسین کهن‌زاده گفته:
    مدت عضویت: 1597 روز

    به نام خدایی که هر چه داریم از آن اوست

    دوست عزیز و همفرکانسیم

    فروزان عزیز

    درو به شما

    این همه صفت خوب قطعا شما هم لایقش هستید که من رو هم مورد خطاب قرار دادید

    ارزشمندی و قدرت و صداقت و شرافت و توانمندی

    خداروشکر که با کامنتم تونستم

    چشمهای شفاف شمارو هیس کنم از شوق و هیجان وجود خدا

    دوست عزیزم

    اینو میدونم و مطمعنم که وقتی از ته دلم در تنهایی خودم از خودش خواستم

    منو یچبه سمت این سایت هدایت کرد

    و منو لایق کرد که کنار شما دوستان به سمت خودش حرکت کنم

    خیلی خیلی خیلی از شما ممنونم که با کامنتتون‌ ی بار دیگه خدارو برام متذکر شدی

    دم شما گرم

    سایه‌ی نعمت و ثروت و سلامتی

    رو سر خودتون و خانوادتون

    خدارو شکر برای این سایت

    خدارو شکر برای دوستان توحیدی مثل شما و سایر دوستان

    خدارو شکر برای این نعمت خالق بودن زندگیمون

    در آغوش امن خداوند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: